فرهنگ بنیادین ایرانی چگونه به جایگاه زن مینگرد

 فرهنگ بنیادین ایرانی چگونه به جایگاه زن مینگرد :

” نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی 



درباره بانوان و جایگاه و ارزش آنان در فرهنگ بنیادین ایرانی بسیار گفته و نوشته شده است که ما هم در این پیوند چند نکته را یادآور میشویم.
در برخی از فرهنگهای دیگر در جهان که بسیاری از مردم را نیز امروزه در بر میگیرد، نامواژه هایی که برای بانگ و آوا دادن به زن و نام بردن از او بکار برده میشود گویای نگرش آن فرهنگ به اوست. یکی زن را
woman و women (در پیوند با مرد) میگوید. و در دیگری با هذا و هذه و نساء و ضعیفه دارد. در یکی مرد و زن را با he و she گفتن از هم جدا میکند.


اما فرهنگ بنیادین ایرانی چون زن را همانند مردان دارای تخمه وفره ایزدی میداند و زاینده میشناسد، او را «زن» به چم زاینده مینامد و چون به یگانگی هستی باور دارد، به زن و مرد «او» میگوید.


پسر را پشت سر خانواده میداند و دختر را دوخت دهنده و پیوند دهنده خانواده ها. زن یا شوی خود را همسر مینامد زیرا با او خود را هم اندازه و همسنگ میداند و زن را کدبانو (همه کاره و مدیر خانه) میداند و از همه بالاتر براساس باور اوستایی، زن «نمو پئیتی» به چم نور و روشنایی خانه شناخته میشود.


اکنون چند سخن زیبا را از پندهای اشورزرتشت در گاتهایش را میخوا نیم که درباره مردان و زنان گفته است:


بهترین سخنان را بگوش بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید سپس تک تک شما برای خود راه درست را برگزینید.(سرود سوم یسنا ٣٠بند
۲).
ای پوروچیستا اسپنتمان، ای جوانترین دختر زرتشت، مزدا اهورا آنکس را که به اندیشه نیک و پاکی و راستی پابند است به همسری به تو میدهد. پس با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن. (سرود
۱۷ یسنا ۵۳ بند ۳).


این سخنان را به شما میگویم ای نواروسان و ای تازه دامادان ( و من هم به آن میافزایم ای کهن اروسان و کهن دامادان) پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید و با یابش خود دریابید و بکار ببندید پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید. (سرود
۱۷یسنا ۵۳ بند ۵).


زنان در ایران کهن:


زنان در ایران کهن نقش بسیار مهمی در پهنۀ زندگی خانوادگی و اجتماعی بازی مینموده اند. دانشمندان، زنان ایران را جزو نخستین بنیادگران دانش کشاورزی میشناسند که توانستند به رمز کاشت و برداشت پی ببرند. زن همواره پا به پا و دوش بدوش مردان در کشتزارها کار میکرده و در اقتصاد ساختِ دست ابزارهای گوناگون نیز به خانواده یاری رسان بوده است. آنان به جایگاه داوری و سرداری و پادشاهی نیز میرسیدند . زنان در پاسداری از همه ارزشهای دینی و فرهنگی و نگهداری از خانواده، نقش بسیار مهمی داشته و با یاری و رایزنی همسران خویش به فرزندان، دانش و فرهنگ، کشاورزی و ابزارسازی و راستی و پاکی و پارسا زیستن را میآموختند بگونه ای که همواره بیگانگان و هتا دشمنان نیز، ایرانیان را دارای روحیه ورزشکاری و اخلاق پهلوانی و پاسدار راستگویی وفرهنگ انسانی میشناختند و می شناسانده اند.خوب، همۀ اینها را گفتیم اما این را هم نباید از یاد نبریم که «دو سد گفته چو نیم کردار نیست».


فراپرس یا مسئله زن و مرد و چگونگی نگاه هر باور و فرهنگ به آنها و برآیندهای‌ شدنی که از کنش بر مبنای این باورها گرفته میشود هم امروز نیز به همان اندازۀ چند سد و هزار سال پیش زنده است و هتا در کشورهای پیشرفته تر از دید هازمانی- انسانی نیز هنوز بر سر ناهمسانی حقوق زن و مرد گفتگوهاست، هر چند که ناهمگونی بسیاری است بین مردمی که مشکل خود را با باورهای دینی مردسالارانه بگونه ای حل کرده و یا آنها را کمرنگ کرده و از تصمیم گیری در دشوار‌یهای اجتماعي به گوشه ای رانده اند و آنهایی که در زیر بار و فشار مردسالاری خشن، یا تسلیم میشوند و به سرنوشت خود خشنودند و یا تسلیم نمیشوند ولی نمیتوانند راهی به بیرون بیابند و در نتیجه به بیماریهای روانی گرفتار میشوند و یا آنکه در بهترین حالتش با نگاه داشتن خود در حالت ستیز و نبرد مثبت، از این دور منفی انرژی مثبت میگیرند و بر تلاش خود برای رسیدن به حقوق برابر می افزایند.
ما نیز اگر به راستی به آنچه از فرهنگمان میگوییم باور داریم دیگر نباید برای به کردار رساندن آن نیازی به اندیشه داشته باشیم. این باور، باید که از درون مان، از خرد وهومنی مان و یا منش مان برخیزد تا آنکه خودبخود به کردار درآید. پس هر کس به خود و پیرامون خود بنگرد که زندگی اش چگونه است و در اندیشه و منشش چه میگذرد و اگر خود را ایرانی و باورمند به فرهنگ بنیادین آن میداند، پس با دریافت درست آن و درست گردانیدن بینش و منش خود، آن را در زندگی خود به کنش بکشاند.


گفتیم که آرمیتی هم نماد زن است و هم زمین. اکنون این دیگری را بنگریم، زمین را. زمینی که همۀ جهان و هستی ماست، زمینی که اگر نبود ما نیز نبودیم زیرا که نخست زمین آفریده شد و سپس انسان! زمین، خانه و خوراک ماست، پس زندگی ماست. زمین، زنخداست.


پس هر چه از زمین و ارج و ارزش آن بگوییم کم گفته ایم. این را نیز میدانیم که پیش از هستی یابی انسان بر روی زمین، گیاه و جانور (که نام هر دو از یک ریشه و به چم زندگی و زندگان است) هستی یافتند و زمین را زیور بخشیدند. پس هستی انسان پیرو و در گرو هستی گیاه و جانور است.
اکنون بنگریم که انسان با این هر سه چه کرده و میکند؟ در این نوشتار / گفتار جا برای بیان ویرانیها و زیان رسانیهای انسان به کیانا (طبیعت) و زمین و جانور و گیاه نیست و همۀ ما کم و بیش آگاهیم. بزرگترین زیانی که انسان، بویژه انسان شهر نشین به خود رسانده این است که از این هر سه دور شده و پیوند خود را، چه تنی و چه روانی با آنها از دست داده است و آنها را دیگر درنمییابد. اما قانون اشا بگونۀ دیگری میوۀ این دوری و زیان را به او مینمایاند: با بیماریهای تنی و روانی که برآمده از این دوری میباشد.


درباره زن و جایگاه او در گیتی و هستی روی زمین نیز، از دید این گوینده / نگارنده، همین روی داده است. همبود انسانی، آنجا که نیمۀ دوم و هم اندازه و همسر خود را نادیده گرفته و با اینکار خود را از اندازه بیرون برده است، همبود را نیز از هماهنگی و آرامش بدور انداخته است. جاییکه مردان و مردخویی ناب میخواهد کارهای همبودگاهی (چه خانواده و چه همبود بزرگتر) را به پیش ببرد، توازن به هم میریزد و کار می لنگد. چناچه وارون این هم درست است و اگر تنها زنان و زنخویی ناب نیز کارها را به دست بگیرد شاید که برخی کمبودهای مردخویی را پرکند اما جای دیگر کم خواهد آورد. بنابراین هر دو نیمه باید به درستی جای خالی یکدیگر را پر نمایند.
در این زمینه، به چم دو نیمۀ برابر بودن و تکمیل یکدیگر باید گفت که تا آنجا که من میدانم، فرزان یا فلسفۀ اهورامزدا و فروزه های شش گانۀ او یا امشاسپندان، تنها فلسفۀ باوری- دینی است که از بالا تا به پایین، یعنی از خودِ خدا تا همه ی هستی او این برابری را در بر میگیرد.


نخست خود واژۀ اهوره مزدا، که از دید واژگانی دوجنسی است. اهوره مردانه است و مزدا زنانه. فروزه های او یا آنچه با فرنام امشاسپندان نامور هستند نیز
۶ تا هستند که سه تای نخست، چم اشَ، وهومنَ و خشترَ مردانه و سه تای دوم، چم آرمیتی، هتوروتات و امرتات زنانه هستند. پس در دیدگاه بنیادین و باوری پدران ما نیز این برابری و همسنگی جای داشته است و با چنین شناختی بوده که هتا هزاره ها پس از زرتشت نیز از این قانونمندی آگاه بودند و برای برپاداشتن همسنگی در همبود، دستکم چند روزی را در سال یعنی ماه اسپند را به بانوان ویژگی میدادند و بویژه روز اسپند را که در آغاز گفتار از آن کمی گفتم.


آنها میدانستند که برای دریافتن و فهمیدن چیزی بهترین راه و شاید بتوان گفت تنها راه تجربه کردن آن است. یکی از راه های اینکار جابجا کردن رلها و نقشهاست، که در دانش روان و رفتارشناسی امروزه نیز بکار برده میشود. اینکه آیا یک روز و یا چند روز در سال برای نشان گذاری بسنده است، من نمیتوانم داوری کنم اما به هر روی نشاندهندۀ اندیشه و کنش در این راستاست که از بینش روشن میآید.


اینکه در گذشته چه میکرده اند، جای خود دارد زیرا میتوان از آنها چیزهایی آموخت اما باید دید که در شرایط امروز ما و جهان چه کارهایی میتوان انجام داد تا در آنجایی که همسنگی هست پاس داشته شود و آنجا که نیست برپا شود.


میتوان پرسید که امروز شرایط زندگی ما، در کشورهایی که هستیم، چگونه است؟ فرهنگ چیره در پیوند ما با جنس مخالف، چه در دوستی و همکاری و چه در زندگی خانوادگی چگونه میباشد؟ آیا دیدگاه و باور و رفتار هر کدام از ما، چه زن و چه مرد، به برپایی چنین هماهنگی و همسنگی کمکی میکند و یا وارون آن است؟ انگیزه های آن چیست و چگونه میتوان راه های بهتر و سالم تر برای ایجاد این هماهنگی پیدا کرد؟


چناچه اینها و بسیاری پرسشهای دیگر در این راستا همیشه پیش روی ما قرار داشته و دارد و انسان خردمند باید که بهترین راهها را پیدا کند و برگزیند. از دید من، فرهنگ بنیادین ایرانی پاسخ بسیاری از پرسشها را در خود دارد و اگر آن را بدرستی دریابیم و الگوی رفتاری خود بگذاریم بسیاری از دشواریهایمان به کنار خواهند رفت و نیروهایمان بجای هرز رفتن در راه درست تری بکار خواهند افتاد.


جهان ما، با شتابی هر چه بیشتر به راهی میرود که همه از آینده، آینده ای که با این شتاب به یک چشم بر هم زدن فرامی رسد، نگرانند. امروز در پیش روی ما پرسشهای اساسی تری قرار دارند. آیا آب و هوای زمین بزودی به جایی خواهد رسید که دیگر فرزندان و نوادگان ما هوای سالم نیز برای دم و بازدم نخواهند داشت؟ آیا آنچه که سبزینه و درخت در جهان است رو به نابودی است؟ و شاید از همۀ اینها مهم تر و دَمِ دست تر برای بسیاری از ما، آیا سرزمین مادری خود ما، مادر میهن ما روی خوشی و آزادی را خواهد دید؟ آیا دیگر زن و دختر ایرانی و چناچه مردان نیز به همۀ حقوق فردی و انسانی خود به درستی دست خواهند یافت؟ آیا دیگر دختران و خواهران ما ناگزیر نخواهند بود برای به دست آوردن دستکمی از زندگی به تن فروشی دست بزنند؟


براستی آن روز که زن و مرد ایرانی، دست در دست هم، با برابری کامل حقوقی و آزادانه و آبادانه در خیابانهای میهن گام بزنند و با آرامش و از سر شادی راستین خنده بر لب آورند، آنروز میتوانیم شاد باشیم که کمی از حقوق پایمال شده هزاره های زن را، به او بازگردانده ایم.


چناچه این بدان مفهوم نیست که باید تنها چشم براه آن روز بود. این منش، نخست باید در منش و خوی و فرهنگ و باورهای انسان ایرانی برپا و پایدار گردد تا آنکه بتواند در سرزمین خویش نیز آنرا بگستراند وگرنه که اگر هزار دگرگونی دیگر نیز در سیستم کشورداری آن پدید آید اما فرهنگ همان باشد، در بر همان پاشنه خواهد چرخید. تنها راه برون رفت از این بن بست و یا گرد خود چرخیدن، برون رفت از چرخۀ ناارزشها و نافرهنگها و دگرگونی از پایه است.


ایدون باد – ایدون تر باد 

شاد زی مهر افزون

موبد کامران جمشیدی