داروی خرسندی
اندرزنامه ها
1) داروي خرسندي براي [آن] چيز كه [آن] را چاره ني، بخشيده [و مقدّر و مختصّ] شده است؛ و نيز درمانِ آن را كه چاره [هست]، آساني [و سهولت] اين (= داروي خرسندي) دهد:
2) [دستورِ ساختنِ] دارو اين باشد [به وزنِ] يك دِرمْسَنگ: به منش آميختن [و] از روي دانش شناختنِ خرسندي، يك دانگِ سنگ؛
3) و اگر اين نكنم [و خرسند نباشم]، چه كنم، دانگي؛
4) از امروز تا فردا [كارها] بهتر تواند بودن [و شايد بهتر شود]، يك دانگ سنگ؛
5) مگر از اين [هم] بتّر تواند بودن [و بتّر هم ميتوانست باشد]، يك دانگ سنگ؛
6) در اين (= واقعه) كه [پيش] آمده است، خرسند بودن براي من آسانتر ]است[، يك دانگ سنگ؛
7) و اگر خرسند نباشم، براي بهتر نيست، [ولي] مرا دشوارتر [است]، يك دانگ سنگ.
8) اين داروها را اندر هاونِ شكيبايي بايد كردن، با دسته هاونِ نيايش بايد كوبيدن و با پرنيانِ صبوري بايد بيختن و هر روز، مرتباً [و درست در] بامداد، دو كفچه، با كفچهء توكّل بر ايزدان، به دهان بايد افكندن و آبِ چه شايد ]و چه ميتوان[ كردن، از پس ]آن[ بايد خوردن. پس، ]بيمارِ ناخرسندي[ بيگمان خرسند خواهد شد: چه، ]داروي خرسندي[ براي تن و روان بسي سودمندتر ]و بينهايت نافع است، فرجاميد!