نگاهی به کتاب ایرانویج
به خامهی روانشاد «دکتر بهرام فرهوشی»
ایرانویج. از مجموعه مقالات و یادداشتهایی فراهم آمده است که دکتر بهرام فرهوشی، استاد دانشگاه تهران، در زمینه تاریخ، فرهنگ و واژههای ایرانی در روزگار باستان، نگاشته است. دقت زیاد و سبک نگارشی ساده و روان از ویژگیهای اصلی این مجموعه است.
مقالات ایرانویج تحت عناوین زیر گرد آمدهاند: تبار ایرانیان، هند و ایرانیان، ایرانویج خاستگاه ایرانیان، ایران، نخستین قبیلههای ایرانی، فلات ایران، نخستین ساکنان فلات ایران، کوچه قبیلههای ایرانی، برخورد ایرانیان و بومیان، اتحاد قبیلههای ایرانی، پیروزی کورش بر لودیا، کورش در بابل، آزادی قوم یهود به فرمان کورش، نقش بالدار کورش، آرماگاه کورش بزرگ، اندرز کورش، درخت، کشاورزی، نوشتههای دژنپشت و گنج شیزیکان، اروند رود، نامهای ایرانی در پیرامون دریای سیاه، سرگذشت واژه گل، در جستجوی راه دریایی، آبراهه سوئز در روایت ابوریحان بیرونی، سنگ نوشتهای گم شده از داریوش، گلو تپه، آذر گشنسب و آناهیت.
دکتر فرهوشی درباره تبار ایرانیان مینویسد: «ایرانیان جزء دسته شرقی نژادی هستند که به آنها “هندو اروپایی” گویند. این نژاد را از آن رو هندو اروپایی نامیدهاند که امروز از اسپانیا و پرتقال در اروپا تا ایران و افعانستان و پاکستان و هند در آسیا گسترده شده است»
خاستگاه هندو اروپاییان را برخی جزیره اسکاندیناوی، برخی روسیه و برخی آسیای میانه دانستهاند. ولی خاستگاه ایرانیان بر پایه اوستا « ائیریانم و ئجو» است که در زبان پهلوی ایرانویج ترجمه میشود. “ویج” به معنی نژاد است و ایرانویج به معنی نژاد ایرانی است. اوستا ایرانویج را جایی سرد میداند. در بخش وندیداد اوستا آمده است «نخستین جا و سرزمین نیکویی که من اهورمزدا آفریدم “ایرانویج” بود» پس معلوم میشود که خاستگاه ایرانیها جای سردی بوده است که از آنجا به دلیل سرما و نداشتن چراگاه کوچ کردهاند. این منطقه احتمالاً آسیای مرکزی بوده است.
این استاد دانشگاه در زمینه ریشه واژه ایران مینویسد: ایران در زبان اوستایی به صورت «ائیریه»؛ در فارسی باستان «اریه»؛ و در سانسکریت «آریه» آمده است. در اوستا، هم نام قوم ایرانی است و هم به معنی نژاده و نجیب است. کلمه ایرالند هم به معنی سرزمین نجبا است و این نشانگر ریشه مشترک ایرانیان و اهل ایرلند است.
دکتر فرهوشی پس از ارایه توضیحاتی درباره آب و هوای فلات ایران و تغییر و تحولات آن در طول تاریخ از نخستین ساکنان آن تا دو هزار سال پیش از میلاد سخن میگوید. در این تاریخ رفته رفته اقوام مادی و پارسی وارد فلات ایران میشوند « آنها از دربندهای قفقاز گذشتند و در پیرامون دریاچه ارومیه که پهنهای بیش از امروز داشت و دارای دشتهای سبز و خرم بود ساکن شدند و به کار دامداری و کشاورزی و پرورش اسب پرداختند» بر میان فلات ایران به این مهاجمان تازه وارد جا دادند، زیرا این جنگجویان حامیان خوبی برای ستیز با آشوریان غارتگر بودند. آمیختگی دو قوم آریایی و بومی فلات ایران، رفته رفته بومیان را در اقوام قدرتمند تازه وارد ادغام کرد.
وی درباره اعتقادات ایرانیان نخستین مینویسد: «اندیشهی زایش و مرگ، یکی از نخستین اندیشههای فلسفی ایرانیان بود. آنها مرگ را تولدی دیگر میدانستند. از این رو در گذشتگان را به شکلی که کودک در شکم مادر دارد… به خاک میسپردند تا به همان شکل که به این جهان آمدهاند به جهان دیگر وارد شوند» این پژوهشگر در ادامه از اتحاد اقوام ایرانی برای مبارزه با آشوریان و جلوگیری از حملات غارتگرانه آنها سخن میگوید. اتحادی که منجر به انتخاب «دیوکو» به فرمانروایی و تشکیل سلسله ماد گردید.
دکتر فرهوشی در اثرش چند مقاله و یادداشت درباره کورش هم دارد. در این مقالات از تسلط کورش بر لیدی و اسارت کرزوس سخن میگوید. شاهی که پس از شکست مورد احترام کورش واقع شد، از این رو «با اندرزهای خود کورش را یاری میکرد و در بسیاری از سفرها همراه او بود»
بابل سرزمین دیگری است که به تصرف کورش درآمد. بابل از «باب ایلو» رفته شده و به معنی درگاه خداست و از مناطق آباد عصر باستان است. کورش به عقاید بابلیان احترام گذارده و برای تمدن و حقوق مردم آن ارزش قایل بود. وی “در آبادانی بابل و پیرامون آن کوشید و به تعمیر پرستشگاهها پرداخت” پس از تصرف بابل، کورش یهودیانی که در زمان «نابوکد نصر» دوم به اسارت بابلیان در آمده بودند آزاد کرد.
مؤلف از “نقش بالدار” کورش در پاسارگاد هم مینویسد و درباره آرامگاه کورش توضیح میدهد. آرامگاهی که تا چندی پیش آن را “مشهد مادر سلیمان” مینامیدند. « این آرامگاه بر روی سکویی واقع شده که شش طبقه پله دارد و پوشش روی آن به شکل پوشش خرپشتهای است و مطابق است با گورها آریاییانی که نخستین بار به سیلک آمدند… و این میرساند که نخستین پادشاهان هخامنشی، آرمگاههای خود را بنا به رسم قدیم، به طوری که در نواحی باران خیز شمال ایران زمین معمول بود، میساختند» وی اندرزهای کورش را در پایان عمرش بر میشمارد و مضامین استوانهی کورش را درج میکند. این استوانه فرمان کورش است و در خرابههای بابل پیدا شده است و متاسفانه در “موزهی بریتانیا” نگهداری میشود. این استوانه در سال 539 پیش از میلاد هنگام فتح بابل به دست فرمانروای هخامنشی نوشته شده است. در یکی از بندهای این استوانه آمده است: «سپاهیان بی شمار من با صلح به بابل درآمدند. من نگذاشتم در سراسر سرزمین سومر و اکد تهدید کنندهی دیگری پیدا شود»
نویسندهی ایرانویج از اهمیت درخت در سرزمین ایران به ویژه عصر باستان و تقدس آن سخن به میان میآورد. بر اساس تحقیقات وی «پادشاهان هخامنشی به پروردن درختان توجهی ویژه داشتند و در اطراف کاخهای خود باغهای بزرگ پر درخت ایجاد میکردند که به آنها پردیس میگفتند»
«دژنپشت» و «گنج شیزیکان» عناوین دیگری است که دکتر فرهوشی درباره آها مینویسد. وی ایرانیان را ملتی دانش دوست و با فرهنگ میداند و در پی آن به نقل از دینکرت مینویسد:
«دارای دارایان (داریوش دوم هخامنشی) فرمان داده بود تا از اوستای بزرگ که از دوران ویشتاسب شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه کنند که یکی در دژنپشت و دیگر در گنج شیزیکان نگاهداری میشود» دژنپشت به روایتی ساختمانی بود (کعبه زرتشت در نقش رستم) که اسناد دولتی در آن نگهداری میشد. «در دوران تاخت و تاز اسکندر گنجینه دژنپشت که در استخر پارس بود به آتش سوزانده شد و آن دیگری که در گنجینهی شیزیکان که در آتشکده آذرگشنسب بود به یونان فرستاده شد و به زبان یونانی ترجمه گشت»
یکی از مقالات مؤلف در ایرانویج بررسی واژه “دجله” و ریشه شناسی آن و توضیح درباره اروند رود است. در اینجا وی بر اساس منابع و اسناد نشان میدهد که از دیرباز نام اروند رود، کاربرد داشته است، وی به ابیاتی از شاهنامه اشاره میکند، از جمله:
فریدون که بگذاشت اروند رود
فرستاد تخت مهمی را درود
بسان فریدون کز اروند رود
گذشت و به کشتی نیامد فرود
یا به نقل از پازند آفرین و همان می نویسد:
Hamazor arvant rot, hamazor vahe rot, hamazor frat rot.
پیروزمند باد اروند رود، پیروزمند بهرود و پیروزمند فرات رود.
وی در ادامه از نفوذ اقوام ایرانی به ویژه در عصر باستان در کرانههای دریای سیاه مینویسد و به ریشهشناسی واژههای ایرانی این منطقه میپردازد. او در جای دیگر به بررسی و ریشهشناسی وازه “گل” میپردازد. دکتر فرهوشی تحت عنوان در جستجوی راه دریایی به اقدام داریوش برای کشف دریای هند اشاره میکند و توضیح میدهد که این فرمانروای ایرانی چگونه اسکیلاس نامی را برای این منظور انتخاب کرد و در ادامه شرح میدهد که چگونه داریوش با کندن آبراههای نیل را به دریای سرخ وصل کرده است، در کتیبهی کانال سوئز که داریوش دستور نوشتن آن را صادر کرده است، آمده است: «گوید داریوش شاه: من پارسی هستم، از پارس مصر را گرفتم، من فرمان دادم این جوی را کندن از پیراو؛ نام رودی که در مصر جاری است به دریایی که از پارس میآید. پس از آن، این جوی کنده شد؛ چنان که من فرمان دادم و ناوها رفتند از مصر از میان این جوی به پارس…»
مؤلف در ادامه در زمینهی آتشگاه آذرگشنسپ مینویسد و از آناهیت یاد میکند. «بغدخت (الهه) اردویسور آناهیت ایزد آب، باران، فراوانی، برکت، باروری، زناشویی، عشق، مادری، زایش و پیروزی است. این ایزد که نمادی است از کمال زن ایرانی، از دوران کهن در ایران ستایش میشده است» و به پرستشگاههای آناهیت یا ناهید در نقش رستم، شهرری، بمبئی، کنگاور و … اشاره میکند.
ایرانویج به معنی “سرزمین ایرانیان” یا “بنگاه و پایگاه اصلی ایرانیان” نام سرزمینی است که ایرانیان از آغاز در آن میزیستند.
نخستین سرزمین و کشور نیکی که من – اهوره مزدا- آفریدم ایرانویج بود بر کرانهی رود دایتیای نیک. پس آنگاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی “اژدها” را در رود دایتیا بیافرید و زمستان دیو آفریده را، بر جهان هستی چیرگی بخشید.
(اوستا)