موبد ، هیربد ، دستور ، موبدیار

موبد ، هیربد ، دستور ، موبدیار

موبد کورش نیکنام 

موبد از واژه «مَگوپَت» در اوستا آمده است، از ریشه «مگه» به چمار (دانا)، موبدان یا مغان در اصل گروهی از مردم سرزمین ماد بودند که پیشوایان دینی تنها از میان آنان برگزیده می شدند.

هیربد از واژه «آئیتره پئی تی» آمده که چمار آن آموزگار دینی است.

دستور از واژه پهلوی «دَستوبَر» آمده به چمار داد و قانون، که از داوری کردن می آید.

موبدیار یک واژه ساختگی است که پس از انقلاب اسلامی در ایران ساخته شده و پیشینه در فرهنگ نیاکان ندارد. ازآنجا که برخی موبدان سنتی باور داشتند که جایگاه موبدی به سفارش موبدان ساسانی باید ارثی (که اندیشه نادرست آن زمان بوده است)، باشد، بنابراین به جوانانی که پدرشان موبد نبوده، موبدیار نام گرفته است.

 

هیربد:

اشوزرتشت پیام آور راستی، در بخشی از سرودهای خود گات‌ها باور داردكه آموزگار بودن دانش اندوختن و آن را گسترش دادن سبب رسیدن انسان به رسایی و كمال (هَه اوروَتات= خورداد) و پس از آن به بالاترین درجه عرفان یعنی بی مرگی و جاودانگی (اَمِرَه تات=امرداد) خواهد شد. 
بی گمان همه كسانی كه كوشش می كنند تا از خرد خویش بهترین بهره را بگیرند و در راه دانش اندوزی و گسترش دانش نیك در جامعه انسانی گام بردارند،از یاران پیامبر خواهند بود زیرا اشو زرتشت نیز پس از شناخت خداوند از دیده دل ، با دانش درونی و آگاه شدن به راز هستی و الهام از پیام اهورایی، به میان مردم آمده با شیوایی بیان پیام راستی را به دیگران آموختند تا جهانیان را از دروغ و كژاندیشی بازداشته به سوی راستی، مهر،شادمانی و دوستی راهنمایی فرمایند.

اشوزرتشت در گات ها – هات 31 بند 6 فرموده است: 
” بهترین سعادت و خوشی به آموزگار دانایی خواهد رسید كه پیام آیین راستی را بیاموزد. 
پیامی كه انسان ها را به سوی رسایی و جاودانگی می رساند و آنگاه آموخته هایش را به دیگران بیاموزد. 
پاداش چنین آموزگاری شهریاری مینوی در پرتو منش نیك خواهد بود.”

در سد در نثر درباره آموزش هیربدی و هیربد چنین آمده است. 
در نود و هشتم –

(1) اینكه بهدینان را می باید كه خط اوستا بیاموزاند پیش هیربدان و استادان تا در خواندن نیایش و یشت، خطا نرود. 
(2) بیشتر واجب هر هیربدان و استادان را هست كه همه بهدینان را خط اوستا بیاموزد و اگر هیربد در آموختن ایشان تقصیر نماید او را عظیم گناه باشد. 
(3) كه اورمزد به افزونی زرتشت را گفت كه هیربدی و استادی در آموختن اوستا بهدینان را تقصیر كند او را از بهشت چندان دور كنم كه پهنای زمین است.

چنان كه پیداست به آموزش دهندگان(هیربدان) توجه شده است. 
به این ترتیب آموزگاران به ویژه دانایانی كه دین و فلسفه و شیوه نگرش درست به زندگی و جهان هستی را به دیگران آموزش می دهند از بهترین پاداش اهورایی برخوردار خواهند شد. 
آموزگار دین را در ایران باستان هیربد(hirbad) نیز گفته اند 
در اوستا واژه ای هیربد به صورت (اَ اِثْرَه پئی تی) آمده است این واژه از دو بخش تشكیل شده است بخش اول (ae Thra) به چم آموزش و یاد دادن است و بخش دوم (paiti) به چم دارنده و صاحب می باشد، در بخش های گوناگون اوستا از (ae thrya)به چم شاگرد و دین آموز یاد شده است.(1) 
این واژه در فرهنگ واژگان پارسی به بعضی از پیشوایان دین زرتشتی داده شده است كه كار آنان نگهداری و پرستاری از آتش در آتشكده ها و یا رساندن آموزش های دینی به مردم و به عبارتی آموزگاران دین زرتشت بوده اند . در بررسی واژه هیربد در فرهنگ نامه ها به جایگاه و چم واژه موبد و دستور نیز كه از مقام های دیگر پیشوایی دین زرتشت است اشاره شده است.

لغت نامه دهخدا(2): این كلمه از دو جز است نخستین كه اَثرا باشد به معنی آموزش و تعلیم و جزو دوم پَئیتی(بد=پسوند اتصاف) است به معنی مولی و صاحب و دارنده.

فرهنگ معین(3): (hir-bad) 1- استاد آموزگار 2- شاگرد آموزنده 3- پیشوای دینی 4- رییس آتشكده فرهنگ معین واژه موبد را مگوپَت در پهلوی می داند: 
موبد(Magupat) روحانی زرتشتی و موبدموبدان را رییس موبدان و دارای بزرگترین درجه روحانیت زرتشتی می داند.

فرهنگ جامع شاهنامه(4): هیربد(hirbad) خادم آتشكده بزرگ، قاضی و مفتی زرتشتیان این كلمه مركب از هیر (اثرا) به معنی آموزش و تعلیم و پئیتی یا بد به معنی دارنده و صاحب و چون آموزش به دست موبدان بوده از آنان به اسم آتربانان و هیربدان یاد شده است.


استاد جلیل دوستخواه (5): هیربد را عنوان گروهی از پیشوایان دینی می داند كه به كارهای آموزشی می پرداختند و بعدها این واژه مترادف با موبد به كار رفته است. اشاره می كند كه موبد(اوستا”مغو پئیتی” و در پهلوی “مغوپت”) عنوان پیشوایان دینی زرتشتی است.

دانشنامه مزدیسنا(6) : … در ایران باستان پیشوایان دینی استاد و آموزگار بودند یا به عبارت دیگر تربیت و تعلیم مردم با آنان بوده بی مناسبت نبوده كه آنان در آن واحد كه آتربان نامیده می شدند هیربدان هم خوانده شدندو تنسر پیشوای معروف عهد اردشیر بابكان هیربدان هیربد خوانده شد، در ادبیات فارسی هیربد كلمه مترادف موبد است. 
موبد از گروه پیشوایان دینی (هیربد- دستور- موبد و غیره) است. موبد را در اوستا مغو در فارسی باستان مگو و در پهلوی مغوپت گویند موبدان یا مغان در اصل قبیله ای از سرزمین ماد بودند كه پیشوایان روحانی فقط از میان آنان برگزیده می شدند این برتری هماره با این گروه از مردم ماد بودو پیشوایان به نام آن قبیله و خاندان مغوپت نامیده می شدند و تا كنون همین نام پایدار مانده موبد گوییم.(7) 
نوشته های قدیمی تر پیشوایان دینی زرتشتی را نسبت به نقش و جایگاهی كه كه در جامعه و بین مردم داشته اند بررسی و آنها را چنین نگاشته اند.

آیینه آیین مزده یسنی (8): پیشوایان كیش مزده یسنی را نخست دستور گویند و دستور را آرش دانا و پیشوا و … كنكاش آور پادشاه می باشد و دستور بزرگترین پیشوایان آن شهر باشد و او چنان باید از پرخیده و اپرخیده و سخنان خدایی و دانش و خرد آراسته باشد كه به نكوكرداری و راست گفتاری و درست پنداری و خداشناسی سرآمد مردم آن شهر و كشور باشد، دوم پیشوایانی كه در زیر یاسه و پرمان دستورند آنها را موبد گویند و آرش موبد داناست و موبد باید همه دانش كیش و آیین را آموخته و در منش و گوشن و كنشن راست و پاك بوده كار او خدایی باشد نه جهانی. 
موبد و هیربد را در اوستا یك آرش است و اینكه دو گونه نام دارند بدان شوه است كه چون كسی اوستاها را جز وندیداد دانسته منش و گوشن و كنشن خود را برابر آیین مزدیسنی راست و پاك و بی آلایش دارد و خواهد به پایه موبدی رسد با داشتن این فروزگان هیربد نامیده شود و چون وندیداد و دیگر یاسه های بایسته آیین را به رسایی رساند موبد نامزد می گردد كه بتواند پیشوایی كند.

دستور خورشید دابو(9): موبد آتش ورهرام وادیاو در بمبئی و استاد پهلوی و اوستا در رساله، خود رسیدن به مرحله پیشوایی در دین زرتشتی را گذراندن سه مرحله می داند نخستین مرحله ناور است و ناور شبیه واژه ناوی است . ناور مقامی است كه باید به رموز مراسم یزشنی كاملا آشنا باشد ، آمادگی مراسم انتصاب به این مقام یك ماه طول می كشد پس از گذراندن آزمایش به هیربد نامور می گردد واژه اوستایی آن “ایتراپائی تی” می باشد مراد آنكه در آیین اشویی و پاكی سرآمد است هیربد آموزش مرحله دوم را باید بگذراند كه آن‌را مراتب نامند. دراین آزمایش باید رموز كامل برگزاری مراسم وندیداد و تشریفات بزرگ دینی را نیز یاد بگیرند پس از توفیق او را موبد گویند. 
مرحله سوم یوژداثرگر است موبد پس از تمرینات كامل و آزمایشات سخت ، تشریفات دینی در صورت توفیق به رتبه یوژداثری نایل می گردد آنگاه می تواند درجات پیشوایی را به 
موبدزادگان حوزه خویش عطا نماید، رییس یك پرستش گاه را كه هیربدان ، موبدان و یوژداثرگرها در آنجا به كار مشغولند دستور می نامند.

استاد رشید شهمردان در یكی از نوشته های خود (10) به زندگی نامه دستورانی اشاره می كند كه نقش سازنده و ارزشمندی در تاریخ دینی زرتشتی ، گردآوری متن های اوستا، تنظیم اوستا برای نیایش و بیان اندرزهایی دینی داشته اند از آن جمله می توان به دستور آذرباد ماراسپند- دستور آذركیوان- دستور سهرابجی- دستور بهرام كرمانی- دستور بهمن – دستورجاماسب آسا- دستور جاماسب ولایتی- دستور داراب- دستور رستم جی سنجانا- دستور ملا فیروز- دستور ملا كاووس و دستور نوشیروان اشاره كرد. 
ایشان در گزارش خود از موبدانی نیز یاد می كنند كه در گسترش و پویایی دین زرتشت همت داشته اند و با بهترین شیوه مراسم دینی را انجام داده و در سخت ترین شرایط با كلامی شیوا اوستا را زمزمه كرده اند و آتش را كه نماد مهر و پاكی و راستی است در آتشكده ها پرستاری كرده اند موبد هوشیار موبد سروش – موبد خداجوی – موبد خوشی- موبد برزو- موبد بهرام- موبد جمشید- موبد خدابخش و موبد منوچهر كیقباد از آن گروه بودند. استاد شهمردان در یادی كه از فرزانگان زرتشتی كرده اند همچنین به هیربدانی اشاره می كنند كه آموزش های دینی را به مردم رسانده و استاد اوستا و متون پهلوی بوده اند.

هیربد تنسر: در زمان اردشیر بابكان از جانب شاهنشاه مامور باز نگری در آیین های زرتشتی بود و نامه های پراكنده اوستا را گردآوری كرد. 
هیربد اردای ویراف:از برگزیدگان معروف زرتشتی در زمان اردشیر بابكان و گزارشی از عالم پس از مرگ را از اندیشه های خویش برجا گذاشت. 
هیربد اسفندیار:پور هیربد هوشنگ – پور هیربد ملاجاماسب شاعر پارسی مقیم نوساری (هند) كه جدش ملاجاماسب مورد لطف و مهربانی جهانگیر، شاهنشاه هند قرار گرفته است. 
هیربد خدابخش: پور هیربد جاماسب – پور هیربد نوشیروان پورجاماسب پور دستور كاووس معروف به استاد و از نژاد نوروز زنده دانشمند و شاعر زرتشتی مقیم قریه مباركه حومه تفت یزد بوده است مردی دیندار و از طرف مردم به نگاهبانی آتش برگزیده می شود. او رساله ای به نام دین مسئله دارد كه در زمان یكی از شاهزادگان قاجار در یزد تنظیم شده شرح و پاسخی برای اتهام آن زمان در مورد نسبت كفر و زندقه به گروه زرتشتیان در یزد است .

در حاشیه گزارش: هرچند در سده گذشته از آموزگارانی یاد شده است كه آداب ،اخلاق، فرهنگ و آموزش های دینی را به دیگران رسانده اند ولی به شكل رسمی از رتبه هیربدی و نام هیربد كه آغازگر مقام موبدی در نوشته ها آمده برخوردار نبوده اند. 
انجمن موبدان تهران در راستای پرورش آموزگاران آگاه به دین اقدام و از سال 1380 نخستین دوره آموزش هیربدی را آغاز نمود. 
در نخستین دوره از آموزش با بهره گیری از برنامه هایی كه در برخی از مراكز آموزش زرتشتی تدریس می شوند(11) به سرپرستی موبد كورش نیكنام برای سه ترم متوالی برنامه ریزی شد. برابر آگهی مهر ماه 1380 انجمن موبدان تهران 46 نفر از جوانان همكیش در این دوره شركت كردند. در ترم اول 16 واحد از 50 واحد درسی در طرح درس دین آموزان گنجانده شد.(12) 
ترم اول از بهمن ماه 1380 آغاز و تا خرداد 1381 ادامه داشت، محل تشكیل كلاس ها ساختمان جمشید (13) بود كه به یاری مادی و معنوی خیر اندیش ارجمند موبد مهربان جمشید زرتشتی زیر نظر انجمن موبدان آغاز به كار نمود. آزمون های عملی و كتبی ترم اول در روزهای 27 و 28 تیر ماه 1381 برگزار و 18 نفر از دین آموزان دوره هیربدی برتر شناخته شدند كه با برنامه ریزی و انتخاب واحدهای جدید از مهرماه ترم دوم را در پیش خواهند داشت. 
آموزش دیدگان در صورت موفقیت ، عنوان هیربد به معنای آموزگار دینی را كسب خواهند كرد كه پس از تكمیل آموزش به پایه هیربد برابر آنچه كه در آغاز آمد سرافراز گردند. 
كورش نیكنام، عضو انجمن موبدان تهران: فروهر، امرداد و شهریور 1381

پی نوشت ها: 
1- مهریشت بند 116 فروردین یشت بند 105 یسنا 26 بند 7 
2- علی اكبر دهخدا لغت نامه دهخدا انتشارات دانشگاه تهران 
3- دكتر محمد معین فرهنگ معین (جلد چهارم) 
4- دكتر محمود زنجانی فرهنگ جامع شاهنامه انتشارت عطایی 1372 ص 1074 
5- جلیل دوستخواه اوستا(جلد دوم) انتشارات مروارید چاپ سوم 1375 ص 1088 
6- موبد دكتر جهانگیر اشیدری دانشنامه مزدیسنا نشر مركز 1371 ص 504 
7- همان ،صفحه 439 
8- ارباب كیخسرو شاهرخ آینه آیین مزدیسنی چاپ آفتاب چاپ سوم 1377 ص 77 
9- دستور خورشید دابو دانستنی های آیین زرتشتی برگردان رشید شهمردان چاپ خواجه 1358 ص 17 
10- رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان ، فرزانگان زرتشتی انتشاران فروهر 1363 
11- در دانشكده های دینی سپنتا ، كاما آتورنان و دانشكده زرتشتیان سنجان درس هایی مانند سرایش موزون گات ها , تفسیر گات ها ، سرایش اوستا، فلسفه زرتشت، استوره و ایزدان زرتشتی چگونگی انجام مراسم دینی، فن بیان و سخنرانی، روان شناسی، زبان انگلیسی ، فلسفه تطبیقی ادیان، فرهنگ سنتی آداب و رسوم زرتشتی و ….. گنجانده شده است . 
12- در كلاس های ترم اول كه در روزهای آدینه هر هفته از ساعت 8 بامداد تا 14:30 ادامه داشت درس های تاریخ زرتشتیان معاصر (موبد دكتر جهانگیر اشیدری) جهان بینی اشو زرتشت (موبد دكتر اردشیر خورشیدیان) اوستا (موبد مهندس مهربان فیروزگری) سرایش موزون و تفسیر اهنودگات(موبد كورش نیكنام) استوره و ایزدان ایرانی (دكتر كتایون مزداپور) دین دبیره (دكتر رستم وحیدی) فلسفه زرتشت (دكتر كورش نیكنام) تاریخ ایران باستان (خسرو خواجه نوری) روان شناسی خلاقیت(علی شمیسا)گنجانده شده بود. 
13- ساختمان جمشید در خیابان حافظ ، كوچه بامشاد واقع شده است ، این بنا اهدایی برادران خیراندیش روانشاد موبد فریدون بهمن زرتشتی و موبد مهربان جمشید زرتشتی به سازمان جوانان زرتشتی (فروهر) در سال 1366 است كه به نامگانه پدرشان روانشاد موبد جمشید و مادرشان استاد فرنگیس ساخته شده است.

 

برگرفته از

http://www.kniknam.com

هستی و یکتایی اهورامزدا

هستی و یکتایی اهورامزدا

موبد رستم شهزادی

نخستین تعالیم اشوزرتشت آموزش دین توحیدی ویکتایی خداوند بزرگ به نام اهورامزداست “اهورا” یعنی “هستی بخش” یا “آفرینندۀ جان” ومزدا به معنی” دانـــــای بزرگ” است که روی هم می شـــود “هستی بخش دانای بزرگ”.این دونام در گاتها اغلب به صورت جداگانه “مزدا” یا “اهورا”وگاهی هم به حالت مرکب”مـــــزدا اهورا”یا “اهورامـــزدا”امده است مثلا در( یســنای 31 بند 8 )اشوزرتشـــت می فرماید:ای مزدا همان که تورا با دیدۀ دل نگریستم یا خرد واندیشه خویش دریافتم که تویی سرآغاز وسر انجام همه چیز،تویی سرچشمۀ خرد و وجدان ، تویی آ فرینندۀ راستی وپاکی وتویی داور نیـــک همۀ کارهای مردم جهان .باز در (یسنای 43بند 5)می فرماید:آنگاه تورا مقدس شناختم ای اهورامزدا که تورا سر آغاز وسرانجام همه چیز دانسته ودر یافتم که تواز روز ازل نتیجه وبازتاب هر اندیشه وگفتار وکردازنیک یا بدی را مقرر فرمودی وداوری تو براین اصل است که پیوسته بدی بهرۀ بدان ونیکی پاداش نیکان است تاروز رستاخیز.

 

در(یســنای 31بند13)آمده است :

مـزدا از هر کار آشکار ونهان مردم آگاهســت وگنــــاهان کوچک وبزرگ همه را با دیدگان

روشن بین خود می بیند و پیوسته همۀ کارها را برابر قانون ابـــدی خویش پاداش و جزا می

دهد.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

نیروی اندیشه

نیروی اندیشه

موبد رستم شهزادی

اندیشــه عبارت است:

ازخیال دایمی وتأملِ روزمره برســر یک مسئلۀ خاصِ زنــدگی وکوشــش در رســیدن به آن .این خود یک قانون علمی است زیرا آن چه سبب تفکر ماست بالا خره روزی در ما حلول خواهد کرد وخلق وخــوی وروحــیه مارا خواهد ساخت، اگر در اندیشــه وتفکر خود آ لایش و غرضی نداشته باشیم، لاجرم خودپاک وبی غرض خواهیم شد.به همین سبب عرفانیت واندیشه ومنش را روح وجوهر عبادت می شمارند،زیرا اخلاق ما از نیروی تفـکر بوجـود می آید واین قـوه در طیِ زندگانی مربی وآ موزگارِ ماست .اشوزرتشت می آ موزد: که نجـات هر کـس در دسـت خود اوسـت. اگر خواســته باشیم از قیدِ غم واندوه آ زاد گردیم ومرتکبِ خبط وگناه نشــویم، اگــر بخواهـــیم بــرای رستگاری خویش نیروی کار وکوشـش وفعالیت داشته باشم ،اگربخواهیم از نعمت آ سـایش وآ رامــش  وسازش برخوردار گردیم، باید از برای پاک اندیشـی کرانه وحدی نشناسیم ونسـبت به همـه، راسـت گفتار ودرست کردار بوده، از جام سرشارِ نیــک اندیشــی  شربت عــشقی نوشــیده وکلیه آ دمـیان را برادران وخواهرا ن خود فرض کرده وهمه را به چشمِ مهر وعطوفت وبرادری بنگریم.

در کــیش زرتشــتی بیکار نگهداشتن اندیشه وخرد، کاریست ناشایست وکسی که اندیشــه وخـردش را برای شنــاختن ودانــستن وآ گاه شدن به کار نیندازد، چون جانوری است که ارزشش در مرز خوردن وخفتن وتولید نسل است، نه بیشتروبالاتر .

خــرد برپایۀ دیـدن وپژوهیدن وآزمودن استوار است، نه برپـــندار بافی وپیــش داوریــها وشـــنیده ها.


فرهنگ چیست؟

گوهر وسرچشمه منش اجتماعیِ انسان، فرهنگ است وفرهنگ تراویدۀ ذهنی آدمـی وزاییدۀ اسـتعدادهای درونی ونیروهایِ نهفته مردمان یک جامعه در درازنای زندگی اوست.

قراردادها (سنت)وآ یـین ها واخـلاق وآ داب وهـنروتراوشـهای ذهنی هر قومی در یک دورۀ مشخص فرهنگ آن مردم را تشکیل می دهد.

همان گونه که فرهنــگ ملی می باید پا به پای زمان پیش رود ، مــنش اجتماعیِ آ دمـی نیز باید چـنین باشد یعنی همیشه به چهرۀ نوسازیها ونوآوریهای راستین آ شکار گردد.

واپس گرایی وکهنه پرستی وخشک اندیشی، در آرمان زرتشــتی ناسـتوده است وهر پارســا باید ازآن بــــــپرهـــــیزد.

در اوستا، بارها از روان و”فره وهر” “فره شوکرت ها” (نوسازان جهان)کمک خواسـته شده وبه آنان درود فرستاده می شود.


تــکامل وکامــیابی دوجهـــانی، تنها بوسیله” وهــومـــــــــن”(خرد نیک)به دست می آید. (یسنا 6-34)


کســــــــــــانی که جـــــهان را به چشــــم حــــــقارت می نـگرند از مــنش پاک به دورند.(یسنا9-34)


“مــزدا” بخششِ” وهــومـــن” را در جــهانِ خــاکی به کســی بخشـد که پیوسته در کار وکوشش است وکارگران را به سوی عقـل وکمـال رهنــمایی کند .(یسنا 14-34)


چون در جهان مادی “وهومن” یا خرد نیک نمایندۀ نیک اندیشی وبی آزاریست، برابر دسـتور اوســتا باید از دشمـنی وجـنگ وخـونـریزی بپرهـیزیم وبه مـوجـودات نیـک وسودمـندِ جـهان، بانظرِ محــبت ودلســوزی نـگاه کنیم وچار پایانِ  بارکش را مورد شــکنجه وآ زار واذیت قرار ندهـیم.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

نقش فلز گداخته در بینش زرتشت

نقش فلز گداخته در بینش زرتشت

موبد کورش نیکنام

بنام اهورامزدا 
بنام او که شادی را آفرید او که جهانیان را آفرید 
و شادی را برای جهانیان آفرید. 
بنام او که خرد و منش نیک را در نهاد انسانها جای داد.


نام مقاله : آغاز زندگی و مفهوم آفرینش و آهن گداخته، واژه هایی شاید گنگ! در گاتها

“ایدون سخن می دارم از آنچه برای جهان بهتر است. از دین راستین آموختم، ای مزدا، کسی که آن را (جهان را) بیافرید پدر برزیگر نیک منش و زمین دختر نیک کنش اوست. نتوان فریفتن اهورای بهمه نگران[بینا] را.” بند 4 های 45 ترجمه استا پورداود. 
سخن هر چه گویم همه گفته اند / برِ باغ دانش همه رُفته اند

(شاهنامه فردوسی، تصحیح دکتر خالقی مطلق)

“آغاز زندگی”، “فلز یا آهن گداخته” در گاتها، واژه هایی است که اگر هر فردی به آن برسد بر آن واژه ها خواهند ماند و برایش در آغاز گنگ یا نامفهوم خواهد بود و باید گفت این اتفاق خود شروعی است برای فهمیدن گوشه ای از فلسفه زرتشت که اگر به این واژه ها درست پرداخته نشود پایه های گمراهی را بنا خواهند نمود. در این مقاله که می توان آن را یک مقاله گردآوری شده دانست به سراغ کتابهای چند تن از اساتید و دانشمندان فلسفه زرتشت و زرتشت شناسان خواهیم رفت و معانی و مفاهیم این واژه ها را از نوشته هایشان بریده و در کنار هم می گذاریم تا معانی شاید گنگ و نامفهوم رو به معانی روشن رُخ عوض نمایند.

سخن گرداورنده: 
برای نخستین بار آگاهی از گاتها و فلسفه زرتشت را از کتابهای بی نظیر استاد ابراهیم پورداود بر فهم و چشم دل نگاشتم. کتابهایی با نوشته هایی مستند و بیان شیوا که فقط می توان آنها را از فردی دانست که مهر به ایران و اشوزرتشت در تمام وجودش به سان شعله های آتش زبانه می کشد. 
به یادش مقاله را با نام بردن منابع [رسمی که استاد در تمامی کتابهایش ادا کرده] آغاز می کنم: 
1. گاتها – ترجمه استاد ابراهیم پورداود(نشریه انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی 1952)- انتشارات اساطیر – چاپ دوم 1384 
2. دیدی نو از دین کهن <فلسفه زرتشت>- دکتر فرهنگ مهر – انتشارات جامی – چاپ چهارم 1380 
3. گاتاها – دکتر آبتین ساسانفر – انتشارات بهجت – 1390 
و یادآور می شوم که جملات داخل [] از نگارنده می باشد.

 

آغاز زندگی و مفهوم آفرینش در دین زرتشت

استاد پورداود: 
“در آغاز[زندگی] آن دو گوهر همزاد در پندار و گفتار و کردار بهتر و بتر، در اندیشه هویدا شدند. در میان این، نیک اندیشان درست برگزیدند نه بداندیشان”.بند 3 های 30

دکتر ساسانفر: 
“آری، آن دو گوهر غیر مادی آغازین که با هم در حال تجرد و رویا بودند پدیدار و آشکار شدند. در اندیشه، گفتار، و کردار، یکی نیک و دیگری بد است. از این دو نیکوکاران هستند که شیوه درست را بر می گزینند نه زیانکارا”. بند 3 های 30

دکتر فرهنگ مهر: 
“دو منش نیک و بد، از آغاز زندگی، به گونه همزاد، در اندیشه، گفتار، کردار آدمی، آشکار می شوند. آدمیان در گزینش بین دو منش آزادند. روشن است که فرزانگان، نیکی و نابخردان، بدی را انتخاب می کنند”.بند 3 های 30 
این بند و بندهای دیگری به سان بند 2 از های 45 سرآغازی برای تعیین و بیان دو گانگی منشی در دین زرتشت است، نه دوگانگی آفرینش. البته باید گفت دو گانگی آفرینش هم طرفدارانی دارد که نمی توان آنها را زرتشتی خطاب کرد شاید زروانی نامیدن آنها صحیح تر باشد.

تصور عوام این است که “آغاز زندگی” و “آغاز آفرینش” را یکی می دانند، چون تصور آنها این است که آغاز آفرینش، همان منظومه شمسی و سیارات داخل آن و قضیه ای بنام بیگ بنگ و … است. اما آیا آغاز زندگی و آفرینش از لحاظ معانی یکی هستند و آیا آفرینش به معنی ای که اخیراً گذشت، می باشد. دکتر فرهنگ مهر پاسخ این سوال را در کتاب پر محتوای خود برای ما به یادگار گذاشته است:

“پیروان مکتب دو گانگی اخلاقی [منشی] می گویند:این بند در گاتها، از یک نظام اندیشه ای گفتگو می کند که در آن خوب و بد، با یکدیگر در جنگند. دو گانگی، یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار آدمی نمودار می شود. ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینش برآنند که این بند از یک نظام آفرینش سخن می گوید که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود می آورند و رودررویی و جنگ بین آفریدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مکتب ، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد، و اهمیت اهریمن در اداره جهان است. یکی به وجود یک هستی ازلی و دیگری به دو هستی ازلی باور دارد. یکی دوگانگی را تضاد اخلاقی و دیگری خَلقی میداند، یکی اهریمن را پدیده اندیشه و الگوی رفتاری آدمی و دیگری آن را یک واقعیت خارجی و مستقلی از انسان می داند. یکی دینامیسم پیشرفت دنیا را خواست اهورایی و عملکرد قانون اشا و دیگری نتیجه برخورد دو مدیریت همزمان اورمزد و اهریمن می شمارد.” 

و ایشان این اختلاف را در معنی واژه هایی به سان “آغاز” ، “مینیو” ، “نازندگی” و … می داند. 
اگر فرض بگیرم که آفرینش به معنی همان چیزی است که عوام تصور دارند، یعنی آغاز این منظومه شمسی و به وجود آمدن سیارات و قضیه بیگ بنگ و … آیا خدای ما، همان خدای قبل از شکل گیری این منظومه شمسی و … است یا خدای بعد از این قضیه ؟! خدای قبل از این شکل گیری، آفرینشی نداشته، خلقتی انجام نداده و … در حالی که ، خدایی که ما به آن اعتقاد داریم یکی از صفات و شرایط خدایی او خلق کردن است. خدایی که نه آغازی دارد و نه پایانی پس خلق کردن او نیز نباید آغاز و پایانی داشته باشد، باید با او باشد. تا خدا بوده، خلق کردن هم با او بوده، پس نابخردی است که برای خلق کردن او آغازی تصور کنیم زیرا در غیر اینصورت برای او آغازی متصور شده ایم و از سویی دیگر اگر گوییم آفرینش آغازی دارد، پس خداوند در حال فکر کردن یا در انتظار حادثه ای بوده که قبل از آن، آفرینشی انجام نداده؟!. پیروان دوگانگی منشی بر این باورند که :

“- در دین زرتشت، آفرینش آغازی ندارد. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده است. بنابراین “آغاز” در بند 3 از یسنا 30 گاتها را، آغاز آفرینش دانستن، خلاف روح و فلسفه آفرینش در گاتهاست.

– زمان افعال در این بند زمان آینده(مضارع) است [البته فقط در ترجمه دکتر فرهنگ مهر این گونه است و در دو ترجمه دیگر بدین صورت نیست]. بنابراین ناظر به پیدایش هر انسانی در هر زمان است و نه معطوف به پیدایش یا خلق نخستین انسان. 
– اهورامزدا “هستی” بدون آغاز و تغییرناپذیر است و فروزه های او نیز از جمله آفرینش همیشه با او بوده است، به عبارت دیگر زمانی که هستی بود “ناهستی” نبود. و نا هستی چیزی جز “نبودن هستی در تظاهر خارجی هست ها” نیست و بنابراین یک مفهوم ذهنی است که واقعی است ولی هستی ندارد. بنابراین واژه آغاز، در این بند و پیدایش نازندگی اشاره به هنگامی است که در جریان پویایی آفرینش، هستی تظاهر خارجی پیدا کرده و با آن ناهستی پدید آمده است، پس انگره مینو در اثر تظاهر خارجی یافتن سپنتامینو به واقعیت تبدیل شده که فقط واقعیت دارد و هستی ندارد.” 
با این که در دو ترجمه دیگر از این بند زمان افعال آینده (مضارع) نیست، اما هر دو به اتفاق از آغاز زندگی سخن می گویند و برای هر کس آغاز زندگی همان تظاهر خارجی یافتن و وارد شدن به جهان کنونی است، و بدین معنی برای من آغاز زندگی با فردی که زمانی بعد از من یا قبل از من متولد شده متفاوت است، پس با این مفهوم این دو ترجمه یا ترجمه های دیگری که بدین سان می باشند با ترجمه دکتر فرهنگ مهر مطابقت پیدا می کنند. 
پس این دنیای کنونی و این جهان کنونی و… فقط می توان آن را مرحله ای از آفرینش دانست. و بهتر است آفرینش را بدین معنی بیان کرد : دهنده، دهندگی، سازندگی، سازنده، افزاینده، افزاینده گی .


مفهوم آهن یا فلز گداخته در گاتها

استاد پورداود: 
“دانا نباید به هیچیک از این گناهان دست برد، کامیابی بسود چنانکه شنیده شده، از آهن گداخته نوید داده شده شود- سرانجام گناهکاران را تو آگاه تری، ای مزدا.[تفسیر استاد: رستگاری و رسیدن به سود و پاداش مینوی پس از آزمایش آهن گداخته و شناختن پاک از ناپاک خواهد بود].”بند 7 های 32 
“آن سزایی که تو بدو گروه خواهی داد، از (آزمایش) آذر سرخ خود و آهن گداخته، ای مزدا، (از آن) نشانی در جانها بگذار: زیان از برای پیرو دروغ، سود از برای پیرو راستی. [تفسیر استاد: در این بند از رستاخیز و آزمایش آتش افروخته و آهن گداخته یاد شده است، پاداش و پادافراه هر دو گروه از مردمان: مزدیسنان یا دیو یسنان یا پیروان دین راستین و پیروان کیش دروغین، پس از این آزمایش داده خواهد شد، نیکی یا بدی، کرفه و گناه مانند زرِ سره و ناسره در برابر زبانه آذر مینوی و تابش آهن گداخته هویدا خواهد گردید. در آن روز، پاک از ناپاک شناخته خواهد شد، آنگاه آسیب پیروان دروغ و رستگاری پیروان راستی نشانه ی آن آزمایش بزرگ خواهد بود. ].” بند 9 های 51


دکتر ساسانفر: 
“از روی راستی و یک رنگی اعلام می کنم هیچیک از گناهانی را و نیز آن گناه بزرگ را که برای آن کیفر فلز گداخته نامبرده و مشهور است انجام نداده ام. تو ای اهورامزدا نسبت به آن گناهان و نتایج آنها آگاه ترین هستی و آگاهی تو برتر از آزمایش فلز گداخته است.” بند 7 های 32 
“پاداشی که به هر دو گروه (بزهکاران و درستکاران) می دهی چیست؟ ای مزدا آتش درخشان تو و فلز گداخته نشان دهنده (آن پاداش) در زندگی است و آن نابودی دُروَند و رهانیدن درستکاران است.” بند 9 های 51 
به نقل از دکتر فرهنگ مهر ” برای شناخت و دریافت درست نامه آسمانی، باید مهر دین را در دل داشت و با فرهنگ آن آشنا بود. نامه های آسمانی (گاتها)، پر است از اشاره و استعاره و تمثیل” و به عقیده ایشان برگردان واژه به واژه گاهی اوقات مفهوم پیام را نمی رساند. اما در هر صورت، فلز گداخته به چه معنی می باشد و استعاره از چه چیز است؟ 
اگر به تاریخ میهنمان ایران نگاهی بیاندازیم به واژه فلز گداخته قبل از زرتشت برخورد خواهیم کرد. از دوران جمشید گرفته تا دوره ساسانیان. کاربرد فلز گداخته در نزد مردم قدیم همان نقش قسم خوردن کنونی یا راهی و ابزاری برای آن که نشان دهد سخن یا عملی صحیح می باشد یا نه، مثل گذر سیاوش از آتش برای اینکه اثبات شود که او بی گناه است یا نه، بوده است. اگر بدین صورت به قضیه بنگریم و متصور شویم که فلز گداخته در گاتها، مواد مذابی است که تمام انسانها (چه خوب و چه بد) از آن باید عبور کنند و اگر گناهکار باشد نابود می شوند و اگر گناهکار نباشند سالم از آن عبور می کنند، یا اینکه تصور کنیم سزای افراد گناهکار است که در جهنم ! به وسیله این مواد مذاب و شعله آتش، سوخته و آتش می گیرند [چیزی که در اکثر ادیان کنونی وجود دارد] باید گوییم که نابخردی کرده ایم و از فلسفه زرتست فاصله جسته ایم. 
از آنجا که می دانیم دنیای بعد از مرگ در دین زرتشت دنیای مینوی است نه مادی، پس سوختن یا مذاب شدن انسانها که باید به همان صورت که در دنیا بوده اند، یعنی دارای جسم، برگردند تا از این ماده مذاب خوفناک ! عبور کنند!، نادرست است و جایی در فلسفه زرتشت و گاتها ندارد. حال برای شناسایی پاک از ناپاک باشد یا جزا و سزای فرد گناهکار! باشد، این مفهوم در فلسفه زرتشت مردود است و جایی ندارد.

پس فلز گداخته در گاتها به چه معنی است و چگونه وارد گاتها شده است؟

همانطور که گفته شد در بین مردم در زمان قدیم برای شناسایی پاک از ناپاک اعمالی مانند عبور کردن از فلز مذاب یا گذر آتش رواج داشته، جمشید شاه برای آنکه نشان دهد گوشت خواری کاری است درست، فلز مذاب را از خود عبور می دهد! یا آذربود مهراسپند (موبد موبدان در زمان ساسانیان) برای اینکه نشان دهد در امر گردآوری اوستا خطایی نکرده از روی سینه خود فلز گداخته عبور می دهد و سربلند بیرون می آید!. آیا این امر یا قضیه واقعیت داشته یا نه، ما از اثبات آن عاجزیم، اما می توانیم ادعا کنیم که عملی بوده که در پی آن پاک از ناپاک شناخته می شده البته در تصور و باور مردم آن زمان. پس اگر بدین مفهوم یعنی “عملی یا ابزاری که برای شناسایی پاک از نا پاک” باشد، فلز گداخته در گاتها به معنی ابزاری که خداوند به وسیله آن پاک را از ناپاک شناسایی می کند چه در این دنیا و چه در روز آزمایش، می باشد و این ابزار قطعاً مادی [از مواد بودن] نیستند و معنوی می باشند زیرا اهورامزدا خود دانای کل است او “مزدا” است و نیازی به مواد مذابی! ندارد که پاک را از ناپاک شناسایی کند، ابزار او همان اشا، منش نیک و آذر اوست که نیرویش از راستی است: 
“و ترا توانا و پاک شناختم، ای مزدا، آنگاه که آن پاداش بدست گرفته به پیرو دروغ و به پیرو راستی خواهی داد، آنگاه که گرمای آذر تو که زورش از راستی است نیروی منش نیک بمن روی خواهد نمود.” بند 4 های 43، ترجمه استاد پورداود

یا در این سروده شاعرانه وار می سراید: 
“کدام است بخشایش کشور نیک تو، ای مزدا، کدام است پاداش تو، (آری) از تو، برای من، ای اهورا؟ کدام است (آن داوری) آشکارای تو بمیانجی راستی، که آرزو شده ی پارسایان است (و) بدستیاری منش نیک سنجیدن کردارها؟.” بند 8 های 48، ترجمه استاد پورداود 
یا بندهای 3و 19 های 31 یا بند 6 از های 47، همه حاکی از آن دارد که ابزار سنجشِ اعمالِ اهورامزدا همان اشا، منش نیک، آذر او که نیرویش از راستی است (آتش اهورایی، نوری است که در دل هر اشویی می درخشد. آتش اهورایی خَرَد (وهومن) نمی تواند جسمی را بسوزاند، ولی می تواند روشنایی و آگاهی بخشد) می باشد.


اما فلز گداخته به چه علت وارد گاتها شده است؟

همانطور که گفته شد، فلز گداخته با این مفهوم که ابزاری برای شناسایی پاک از ناپاک است به خودی خود معنی بد نمی دهد و وقتی می گوییم فلز گداخته خداوند یعنی ابزاری که اهورامزدا با آن اعمال را می سنجد و پاک را از ناپاک هویدا می سازد که در بالا نام این ابزار گفته شد. اما دلیل آمدن این واژه در گاتها را این طور می توان بیان نمود که روی سخن زرتشت به مردمی بوده که این واژه “فلز گداخته” در نزد آنها به همان معنی “ابزاری برای شناسایی پاک از ناپاک” بوده است. برای این که مردم مفهوم و معنی را بهتر درک کنند از واژه هایی به استعار و تمثیل استفاده کرده که در بین مردم رواج داشته و همانطور هم که می دانیم گاتها بصورت شعر سروده شده است و خاصیت شعر، داشتن استعاره و تمثیل و … می باشد. شاید این ضرب المثل که کنون نیز در بین مردم رواج دارد که :”جنس یا فلز او خراب است” باقی ماند و یادگاری از آن دوران باشد، شاید؟!.

“پس مفهوم آزمایش فلز گداخته یا آتش افروخته اهورامزدا به این معنی می باشد : ابزار مزدااهورا برای سنجیدن اعمال و شناسایی پاک از ناپاک است(= فلز گداخته و آتش افروخته) که این ابزار (= فلز گداخته و آتش افروخته) همان اشا، منش نیک، آذر او که نیرویش از راستی است، می باشند [و علت بکار گیری آن هم استفاده از واژه هایی بوده که در بین مردم رواج داشته ،مشخص است که به فرض با چینی ، فارسی صحبت نمی کنند و باید چینی صحبت کرد و از اصطلاحاتی استفاده کرد که در بین آنها رواج دارد.] و معنی و مفهومی دیگر که حاکی از سوزاندن بدن و … باشد ندارد و جایی در گاتها و اندیشه زرتشت ندارد.”

بهر صورت به گاهِ، خواندن گاتها باید در نظر داشت که بندهای آن بصورت شعر می باشد و اگر واژه ای در نظر ما گنگ و نامفهوم بود به نقل از حکیم توس:

تو این را دروغ و فسانه مدان/ به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان 
ازو هرچه اندر خورد با خَرَد/دگر بر رهِ رمز معنی بَرَد 
(شاهنامه فردوسی، تصحیح دکتر خالقی مطلق)

و باید دانست که دین زرتشتی، بیش از هرچیز، روش درست زیستن است و از این رو باید با نگرش به جان سخن گاتها، پیام واژه ها را دریافت.

در خاتمه باید به این پرسش، پاسخ گویم که چرا فقط از سه ترجمه گاتها استفاده شده است؟ پاسخ آن بدین صورت است که تا آنجا که می دانم از بین ترجمه های گاتها فقط دو ترجمه به صورت واژه واژه و مفصل صورت گرفته آن هم گاتهای استاد پورداود و دکتر ساسانفر می باشد و بقیه ترجمه های دیگر بیشتر جنبه تفسیر آن را دارد و در بین کتبی که خوانده ام کتاب دکتر فرهنگ مهر بصورت ریشه ای به آن پرداخته و بسیار برایم مفید واقع شد. و اینکار یعنی انتخاب 3 ترجمه دلیلی بر نادرستی ترجمه های دیگر ندارد ، کمااینکه آنها به دست دانشمندانی همچون موبد رستم شهزادی و موبد آذرگشسب و … ترجمه شده اند که در نوع خود بی نظیر است و فقط به خاطر جامع بودن 3 ترجمه بکار گرفته شده از آنها استفاده شده و هیچ دلیلی دیگر ندارد. 
در دل امید دارم که این گرداوری به کار آید و متنی مفید و کارآمد برای همکیشان زرتشتیم و افراد مشتاق به دانستن فلسفه زرتشت باشد. در اینجا از استاد فرزانه دکتر کورش نیکنام سپاسگزارم که این مقاله را در وب سایت خود قرار دادند تا همکیشانم و همه ی افراد مشتاق به مطالعه گاتها از آن استفاده کنند و اگر نقصی در آن مشاهده کردند آن را اصلاح کرده و به نگارنده اطلاع دهند. 
“راستی بهترین نیکی است و هم مایه سعادت، سعادت از آن کسی است که راست و خواهان راستی باشد.” سروده ی آسمانی و مقدس اشم و هو ، خرده اوستا ، ترجمه استاد ابراهیم پورداود

مهندس رشن خالدی کلهر 
آبان 1390 خورشیدی 
Rashnkhaldikalhor@gmail.com


برگرفته از 

http://www.kniknam.com

نقش انسان در بینش زرتشت

نقش انسان در بینش زرتشت

موبد کورش نیکنام

در بینش زرتشت ، انسان موجودی بی اختیار نیست که سرنوشتش را از پیش برایش تعیین کرده باشند و خودش در آن نقشی نداشته باشد. اهورامزدا انسان را موجودی آزاد آفریده وبه او نیروی انتخاب داده تا بتواند راه زندگی خود را با ارادهً خویش برگزیند و به خواست خود، خوشبختی و یا برعکس رنج، سختی وبدبختی را در زندگی احساس کند. زرتشت آفریده شدن جهان هستی را بی هدف واتفاقی نمی داند بلکه والاترین هدف آن را گسترش راستی وهنجار درست در زندگی انسان می داند چنانکه ساختار هستی ازآغاز تا انجام بر راستی بنیان شده است.

اززمانی که انسان با پیام زرتشت آشنا شد وتلاش کرد تا آن را درزندگی به کارگیرد به هویت تازه ای دست یافت وراه پیشرفت درکارها راهدفمند دنبال کرد.انسان دریافت که در آفرینش نقش ویژه ای را برعهده دارد چنانچه بخواهد درجایگاه ارزشمند انسانی استوار باشد وبه آن افتخار کند بایستی این ویژگی ها را در خود پویا وپایدارسازد. یاد آوری برخی از نقش های انسان در زندگی برپایهً آموزش های زرتشت، جوانه های پیشرفت وسازندگی اورا شکوفاتر، وانسان را از شادمانی وآرامش بیشتری بهره مند خواهد ساخت.

نخستین آموزشی که زرتشت به انسان می دهد باور داشتن به یکتایی خداوند است، او خدای یگانه را با ویژگی دانای بزرگ ِهستی بخش، وبه نام اهورامزدا بیان می کند، زرتشت باور دارد که پروردگار جهان سراسر نیکی وداد است زیرا خداوند از خردِ پاک ومقدس بهره دارد. دراین دیدگاه انسان، دوست، یاور وهمراه خداوند است به همین روی ازآفریدگار خود ترس و وحشتی به دل ندارد ونیازی نیست که به انگیزهً فرارازمجازات ومکافات خداوندی برای او بندگی کرد واز او هراس و ترس داشت.

زرتشت باوردارد که سرشت انسان با نیکی و خوبی آمیخته شده است زیرا فروزه ای از نیروی اهورایی به نام فروهر جان مایهً آن است بنابراین چنانچه انسان از خرد رسا و پاک اهورایی که در نهاد خود دارد بهره بگیرد هرگز به سوی ناراستی وکژی گرایش نخواهد داشت. خداوند، انسان را در گزینش راه نیک وبد آزاد گذاشته وبه او اختیار داده تا سرگذشت پیش روی خویش را به نیکی یا کژی فراهم آورد وهیچگاه به سرنوشت از پیش تعیین شده که خداوند برایش تعیین کرده باور نداشته باشد.

ارزشمندترین بخش زندگی انسان زمانی است که با کژاندیشی وبدی ها ستیزه کرده وراه درست زندگی را برای خویش برگزیند، از دیدگاه زرتشت انسان هایی که دراین مبارزه ، راه راست را گزینش می کنند هدفشان رسیدن به آرامش وشادمانی است زیرا وجدان انسان با گزینش هنجار راستی یا اشا، آرام وشاد خواهد شد. در بینش زرتشت خوشبختی انسان با فراهم کردن شادی وخوشبختی برای دیگران فراهم خواهد شد پس شاد کردن دیگران و خشنود ساختن آنان با راهنمایی به سوی خردمندی ودانایی از راهکارهای پسندیده زندگی انسان برای رستگاری او خواهد بود.

به باور زرتشت در جهانی که بر راستی استوار شده است انسانِ دانا با یاری از خردِ رسا وهنجار راستی (اشا) که نتیجهً آن پیروی از اندیشهً پاک ، گفتار نیک وکردار شایسته است به پیروزی خواهند رسید. انجام کارنیک وخشنودی روان هستی از سفارش های ویژهً زرتشت به انسانِ خردمند است وپیوستن به گروه نیکان را تنها وظیفهً انسان نمی داند بلکه کارنیک انسان را شادی بخش یادآوری می کند. در سرود اشم وُهو از اوستا، انجام کارنیک انسان وپیوستن به هنجارراستی هنگامی برترین است که برای ارزش راستی باشد ونه برای دریافت پاداش مادی ویا تشویق وتشکردیگران.

در دیدگاه زرتشت، آزادی دربسیاری ازامور زندگی حق مُسلم انسان است، آزادی بیان، آزادی گزینش کارومکان زندگی، آزادی انتخاب دوست، آزادی گزینش همسرو آزاد بودن انسان در گزینش دین ازجمله آزادی های انسانی است. بیگمان چنانچه گزینش انسان از روی دانایی ورایزنی با خردمندانِ با تجربه باشد گزینش وی نیک تر خواهد بود ودر آن پشیمانی روی نخواهد داد. با نگرش به آزادی دینی، پیروان زرتشت هیچگاه دین خود را نیز به زور به دیگران تحمیل نکرده ودر پی کشتار دیگران برای گسترش دین راستی نبوده اند. 
در بینش زرتشت ، انسان با سرشت آلوده با گناه به دنیا نیامده است که باید رنج وریاضت بکشد تا ذات خویش را پاک سازد بلکه با کژاندیشی، دروغ ، گفتارناسزا و کردار ناشایست در زندگی، روان خود را به گناه آلوده خواهد کرد بنابراین انسان با خودسازی وگزینش راه نیک در زندگی بایستی خود ودیگران را از پلیدی ، ناپاکی ودروغ درامان دارد واز انگره مینو (اهریمن) که همان کژاندیشی است دوری گزیند زیرا سرچشمهً گفتار آزاردهنده ورفتار آسیب رسان است.

از جلوه ها ی ارزشمند بینش زرتشت برای انسان پاسداشت محیط زیست ، حفظ ونگهداری آن است. زرتشت آلوده کردن هوا، آب ،خاک وآتش را از کارهای ناشایست می داند و انسان را سفارش می کند تا هوا را آلوده نسازد بلکه درخوشبو ساختن آن تلاش کند، آب را پاک نگهدارد وبیهوده از آن استفاده نکند ، خاک را خوراک دهد وبکوشد تا سبزی وخرمی در آن بیشترگردد، به یاد نیاکان و به انگیزهً اینکه فروغ اهورایی در جان و روانش همچنان پایدار بماند، آتش را آلوده نسازد بلکه از آن پرستاری کند و به سوی روشنایی اهورامزدا را نیایش کند.

انسان در زندگی خود باید نوگرا باشد. فرَشَه که یک واژهً اوستایی است تازه شدن وپویایی رابه انسان یادآوری می کند، اندیشه وخرد، تن وروان انسان و به طور کلی فرهنگ واخلاق بشر باید به سوی تازگی وپیشرفت حرکت کند، اشوزرتشت درپیام خود به انسان سفارش می کند که پیوسته جهان را نو وزندگی را تازه گردانند. به باور زرتشت انسان باید گام هایی هرچند کوچک در راه رسیدن به زندگی بهتر، سازنده تر و کسب آسایش همراه با آرامش بردارد.

بینش زرتشت تفاوتی بین انسان ها، به ویژه زن ومرد نمی داند. در سرود یِنگهه هاتام ازاوستا، زنان ومردان درصورتی نسبت به هم برتری دارند که در انجام کارنیک از یکدیگرسبقت بگیرند. زرتشت به جوانان سفارش می کند که اگر می خواهند زندگی سعادتمندی با همسران خود داشته باشند باید در مهرورزی ونیک منشی از یکدیگر پیشی بگیرند و این کار را پشتوانهً ادامهً زندگی مشترک آنها می داند وبرعکس دروغ را سبب از هم پاشیدگی زندگی زناشویی انسان یادآوری می کند.

در پیام زرتشت انسان برای شاد بودن آفریده شده است بنابراین پیروان زرتشت غمگساری وسوگواربودن را نمی پسندند، زن ومرد باید پیوسته شاد وخشنود باشند زیرا در پرتواین فروزه ها، تن انسان نیرومند وروان او شاد خواهد شد ودرنتیجه شوق به کار وکوشش در او فزونی می گیرد. در این بینش خوشبختی وآسایش واقعی انسان با تلاش واز راه راستی به دست می آید وهرگز انسانی که از راه ناشایست خود را خوشبخت می پندارد به خرسندی واقعی در زندگی دست نیافته است.

زرتشت تنها آرزوی انسان را نزدیک شدن به اهورامزدا می داند وآغازِ این حرکت را شناختِ راهِ رستگاری و عرفان می داند. پیام آورراستی باوردارد که شاد وخوشبخت ساختن دیگران و خدمت کردن به مردم، بهترین شیوه نیایش خداوند است، انسان بایستی آنچه را که آرزو دارد تنها از خداوند خود درخواست کند، از استوره سازی و خرافه پنداری دوری گزیند و نیروهای مادی و ساختگی را نجات دهنده ویاریگر خود باورنداشته باشد زیرا انسان با داشتن اندیشه وخرد، وظیفه دارد دانش اندوزد وبا یاری از خرد رسای خویش با مشکل ونارسایی های زندگی مبارزه کند.


برگرفته از

http://www.kniknam.com

منشاء بدی از کجاست؟

منشاء بدی از کجاست؟

موبد رستم شهزادی

برابر گاتها- یسنای 30 بند 3 “آن دو گوهر همزاد یعنی نیکی و بدی از آغاز در عالم اندیشه و روح آدمی پدیدار گشتند” و این جمله میرساند که آدمی پس از اینکه به نعمت اندیشه و خرد برخوردار گردید و با نگاه کنجکاوانه و پژوهشگرانه به درک و فهم اسرار طبیعت اطراف خود پرداخت بعضی ازین عوامل را بنابر اندیشه نیک خود، نیک پنداشت و دیگری را طبق روح و اندیشه بد خود، بد دانست پس منشا نیکی و بدی برابر فرموده اشوزرتشت فکر و اندیشه و روح ماست و گرنه در اصل همه چیز را اهورامزدای یکتا بنا به حکمت و خرد بی پایان خود آفریده بدون اینکه اندیشه وفکر ناقص ما آن را دریابد، یا به حقیقت اسرار خلقت نایل آید.

طبق آیات گاتها آنچه بنابر نظر و مصلحت ما نیک و پاک و مفید آید منتسب به سپنتامینو یعنی اندیشه و خرد نیک و پاک و آنچه بنابر نظر و صلاح و مصلحت ما بد آید وابسته به انگره مینو یا اهریمن یعنی اندیشه و روان زشت و ناپاک است. در واقع در گاتها سپنتامینو پیوسته در برابر انگره مینو قرار دارد نه در برابر اهورامزدا و دامان خالق بی چون و وصف ازین اتهامات بشری مبری است.

در ماجرای جنگ ابلیس با پروردگار که در بیشتر دینها آمده است جدا از مسایل مذهبی، یک حقیقت بزرگ روانشناسی نهفته است. پس از اینکه خدا انسان را می آفریند و به مرز تکامل یعنی اندیشیدن می رسد و خوب و بد و زشت و زیبا و پاک و ناپاک را می شناسد، ابلیس در برابر پروردگار قرار می گیرد و بر اثر یک انگیزه درونی که خودخواهی میباشد از فرمان ایزدی که همان کرنش در برابر آدم فکور باشد سرباز میزند و از آن پس ابلیس یا شیطان به عنوان مظهر همه گناهان و پلیدیها با انسان به ستیزه برمیخیزد یا به گفته دیگر هنگامی که انسان به مرز شعور و ادراک و اندیشه میرسد نخست متوجه خودش میشود و خودش را مرکز همه چیز قرار میدهد و این خودبینی ابلیس گناه را در درون او بوجود می آورد که سرآغاز جدایی انسان از آفریدگار و هم نوعان خود میشود و جنگ و ستیز نیکی با بدی و کشتار انسانها را بوجود می آورد.

حیوانات که  طبعا از نعمت عقل و خرد بی بهره اند صد درصد تابع طبیعت بوده و نیک و بد و زشت و زیبا برای آنان مفهومی ندارد ولی انسان هرگز در برابر جبر طبیعت قانع و تابع نیست. او پیوسته درصدد چاره جویی و دفع شر با نیروی عقل و خرد خود است. این استعداد او را واداشته تا برابر حیوانات درنده و حشرات موذیه و عوامل بیماریها مقاومت و چاره جویی کند و در نتیجه در هر موردی به علوم امروزی پی برد و تا اندازه ای بر طبیعت تسلط یابد.

آدمی مانند پرندگان بال و پر ندارد ولی با نیروی عقل و خرد خود وسایلی ساخته است که از هر پرنده ای در آسمان سریعتر حرکت کند. انسان مانند ماهی مجهز به دستگاههای شناوری نیست ولی با عقل و هوش خود وسایلی ساخته که چه بر روی آب و چه در زیر دریا سریع و بهتر حرکت کند.

انسان هم دوره ماموتها و دایناسورهای عصرقدیم است ولی آن حیوانات عظیم الجثه ولی بی عقل در اثر کم آبی و نیافتن آذوقه در اثر خشکی زمین همه از بین رفتند ولی انسان ضعیف ولی عاقل و با شعور به هر وسیله متوسل شد و خود را تا حال زنده و گسترده و مترقی نگهداشته است.

پس نخستین وظیفه هر انسان آنست که پیوسته بر علیه جبر طبیعت بجنگد و به هر وسیله ممکنه عوامل زیان آور و خطرناک و مرگ زای طبیعت اطراف خود را دفع و خود را نیرومند و سالم و زنده نگه دارد، اینست وظیفه جسمی و روحی هر آدم با اندیشه و خرد و یقین بداند روزی فراخواهد رسید که انسان با نیروی عقل و هوش و استعداد روحی خود بر تمام بدیها و زشتیها غالب آمده سراسر جهان را از هر عامل زیان آور و مخرب و مرگ زا پاک خواهد کرد و ما آن روز را رستاخیز بشر دانسته و در انتظار چنان روزی هستیم.


در یسنای 44 بند 14 میگوید:

ازتو میپرسم ای اهورامزدا- مرا بدرستی آگاه فرما که آیا میتوانم بدی را مغلوب و بدست راستی تسلیم کنم تا چنانچه در آیین تو بشارت داده شده به زمین افکند و نابود سازد.


یسنای 30 بند 8-

ای اهورا هنگامی که کیفر تو برای گناهکاران فرا رسد کشور جاودانی را برای آنانی بیارایی که بدی را در بند کرده به دست راستی سپارد.


یسنای 46 بند 3-

ای مزدا سپیده دم امید کی بدر آید و جنس بشر، چه وقت بسوی راستی و نیکی روی کند؟ کی نجات دهنده بزرگ با گفتار پر از حکمت خویش به مراد رسد؟ و من امیدوارم چنین کار بزرگی را انجام دهد.


یسنای 48 بند 7-

خشم باید بازداشته شود. در مقابل ستم از خود دفاع کنید ای کسانی که پاداش طرفداری از راستی و نیکی را در هر جهان خواستارید.


یسنای 50 بند 11-

اشوزرتشت فرماید: تا مرا تاب و تواناییست ثناخوان تو خواهم بود ای مزدا، ای آفریننده بشر، من آرزومندم بتوانم مردم جهان را به آنچه موافق اراده تو باشد وادار سازم.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

مخالفت با بدی دستور اشوزرتشت به آدمیان است

مخالفت با بدی دستور اشوزرتشت به آدمیان است

موبد رستم شهزادی

بدی دشمن خدا و خلق است و انسان به عنوان یاور خدا باید با هر نوع بدی پیکار کند. در فرهنگ ایرانی و دین زرتشتی انسان از جانب اهورامزدا آمده و وظیفه او درین جهان (رزم و ایوزشنه و پذیره دیوان) یعنی رزم و مخالفت و مواجه شدن با بدیست و باید در پایان فاتح و فیروز بسوی خدا برگردد. پس نخستین وظیفه انسان نبرد با بدی و آزاد ساختن جهان از نواقص مادی-معنوی-اخلاقی و اجتماعی است.  دنیا رزمگاهیست بین نیکی و بدی و آدمی چون سربازیست که باید پیوسته به طرفداری از نیکی بر علیه بدی بجنگد، و هر سرباز باید در انجام وظیفه خود تا مرز شهادت و مرگ پیش رود.

سرباز اگر دست از جنگ کشید یا به میل دشمن عمل کرد یا فرار اختیار نمود خاین است.

عقیده به وجود بدی به انسان نیروی پایداری میبخشد تا بر علیه آن قیام کند. زمانی انسان جدا به مخالفت با بدی برمیخیزد که از بدی نفرت داشته باشد نه اینکه تنها طرفدار نیکی بوده و از بدی دوری کند. کسی که به بدی لباس نیکی بپوشاند هرگز آماده پیکار و نابودی بدی نمیشود.

اشوزرتشت چون فرمانده سپاه معنوی مارا قلبا و روحا بر علیه بدی به نبرد وامیدارد و به ما نوید میدهد که فیروزی نهایی از آن نیکی و شکست و نابودی در پایان از آن بدیست. کسی که بر علیه بدی نجنگد زرتشتی نیست و کسی که در انجام این وظیفه معنوی کوتاهی کند ترسو و خاین است. تا دیروز انسان حیوانی بیش نبود و امروز گرچه خوی حیوانی خود را از دست نداده و انسان نامیده میشود ولی هدف نهایی تو فرشته شدن است و به آن هم خواهد رسید. خوی حیوانی هنوز در انسان بسیار لجوج-مقاوم-حیله گر و فعالست و برای فرار از چنگال این دیو نفس و نابود کردن نیروهایش باید قرن های دیگر بجنگد. در درون انسان جدال دایمی بین نیروهای پست حیوانی (اهریمن) و نیروهای نیک و عالی انسانی (سپنتامن) در جریانست. شخصیت علیای انسانی طرفدار نیکی و راستی و درستی و شخصیت پست نفسانی طرفدار بدی و دروغ و ناراستی است. با اینکه این دو شخصیت نفسانی انسانی در یک خانه و کالبد بسر میبرند از هر جهت مخالف یکدیگرند. آن یکی نور و دیگری تاریکی است. یکی شهد و دیگری زهر است. هرگاه غرایز حیوانی بر وجود غلبه یابد بدبختی، بیچارگی و نابودی و مرگ نصیب شخص و اگر خوی انسانی غالب آید خوشبختی و شادی و تندرستی بهره اوست. امواجی که طوفان زشت درونی مان برمی انگیزد کمتر از طوفانهای سهمگین دریاها کشنده و نابود کننده نیست. پیکار بر علیه غرایز زشت درونی، کار و کوشش و جرات و نیرو و ازخود گذشتگی میخواهد و این گونه پیکار شجاعانه اخلاقیات را بوجود می آورد. خواه این پیکار بر علیه زشتیهای فردی باشد یا اجتماعی.

اشوزرتشت میفرماید:

خوب بودن و دوری کردن از بدی فرع تقوا و پاکدامنی بوده و جهاد بر علیه آن اصل پارساییست. این جهان برای انسان دوزخ نیست ولی در عین حال بهشت هم نیست. فرار از ناملایمات زندگی و گوشه نشینی و تجرد یا خودکشی فرار از انجام وظیفه و خیانت به اصول انسانیست.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

فلسفه استوره های ایرانی و دین زرتشت

فلسفه استوره های ایرانی و دین زرتشت

موبد کامران جمشیدی

١- دو مینوی هستی و نیستی و نیکی و بدی، در اندیشۀ یک خداوند یگانه با هم همزادند.

٢- گوهرِ “شدن” یا آفرینش در “هستی” وجود دارد. هستی یا “اهورا” بنا به سرشت خویش هست شونده و هست کننده است، همانا گرایش به آفرینش دارد و “ناگزیر” به آفرینش است تا نیست کنندگی درونی خویش را از میان بردارد و هستی را جاودانه کند.

٣- هستی، تنها با به کنش کشاندن خویش و سپس رسایی (=خرداد) خود و نابود کردن کاستی و نیروهای ویرانگر درونی خویش است که می تواند به جاودانگی (امرداد) دست یابد.

٤- پس انگیزۀ آفرینش همانا وجود نیستی، کارکرد آفرینش همانا پیکار با نیستی و هدف و فرجام آفرینش از میان بردن نیستی و جاودانه کردن هستی است.

٥- بدین ترتیب، خداوند در جایگاه نیروی هست کننده، با آنکه گراینده به هستی، و نیز آگاه به پیروزی فرجامین خویش بر نیستی و راههای این پیروزی است، با این هال “همه توانا” (قادر مطلق) نیست بلکه نیروی او در گوهرش وجود دارد (بالقوه هست) که باید به به روندِ کنش درآید (بالفعل گردد).

٦- خداوند برای به کردار درآوردن این گوهر، نخست همه “چیزها” را “می اندیشد”، همانا مینوی چیزها را در جهانی “مینوی” می آفریند، سپس آنها را با آفرینش در گیتی کنشمند می سازد، زیرا هستی در هالِ میان تهی (خلاء) و ناآفرینشی خود نمی تواند جاودانه شود و این کار تنها با مادی شدن آن و گام به گام شدنی است.

٧- بنابراین، گیتی و هر چه در آن است ابزار خداوندند برای به کردار کشاندن خواست و خرد او، همانا هستی را به رسایی رساندن و جاودانه کردن.

٨- اما مهمترین یاور خداوند در این ره سپنتایی، انسان آزادکامی است که می تواند به شوند آگاهی اش، همچون پرتو برین خداوند و نماد و نمایندۀ او در روی زمین، آزادانه میان هستی و نیستی و نیکی و بدی “گزینش” کند.

٩- پس بنیاد و انگیزۀ نیکوکاری و یا پرهیزگاری انسان، نه برای “بیان بندگی” به خداوند و خوشایند او، بلکه به ناگزیر برای یاوری به او در پیکار با اهریمن و پیروزی بر آن است.

١٠- اما این یاوری دوسویه است. خداوند برای راهنمایی انسان در همۀ زمینه ها، نمونه هایی برتر یا “مینوهایی” آفریده است که آدمی آنها را “الگو”ی رفتار و زندگی خویش می سازد تا خود و جهان را نیکبخت و پیروز گرداند. مهمترین این مینوها “امشاسپندان” هستند.

١١- پس نیروی گوهری خداوند، تنها به یاری و با نیکوکاری انسان است که می تواند کنشمند گردد. بدین گونه ابزار بنیادی کنشمند کردن خواست و نیروی خداوند در گیتی، همانا انسان است.

١٢- بنابراین، از آنجا که هم گیتی و هر چه در آن است و هم زندگانی انسان در گیتی، همگی با آرمان پیکار با اهریمن و نیستی و جاودانه کردن خود و هستی آفریده شده اند، نه تنها این جهان و زندگانی این جهانی بد و زشت نیست، بلکه تنها از راه نیک زیستن در این جهان و به رسایی رساندن آن است که می توان ناهمسانی یا همیستاری (تضاد) میان گیتی و مینو، یا این جهان و آن جهان را از میان برداشت، به آنها یگانگی بخشید و به سخن ساده تر، بهشت را در گیتی ساخت.

١٣- اما نمود هستی یافته و پیکرمند نیکی و نیکوکاری در گیتی چیست؟ چیم نیکی از یک سو “راستی” و از سوی دیگر “آبادگری” است. راستی، همانا در زندگی هازمانی (اجتماعی) و سیاسی و تکی خویش، سامان آفرینش (اشا) را مانند الگویی پیش چشم داشتن و مانند آن رفتار کردن است. پس برای نمونه، خویشکاری (وظیفه) نشناسی در زندگی هازمانی، همان اندازه کرداری “دروغ” به شمار می آید که “دروغگویی” در رفتار اخلاقی و فردی. و یا کار نکردن و یاوری نکردن به “آبادانی” و پیشرفت جهان، چون مخالف سامان هستی و هنجار گیتی است، همان اندازه از راستی به دور است که ویران کردن جهان و یاوری به اهریمن.

١٤- پس پیکار با بدی ناگزیر به آرش “جنگ” نیست و مفهوم “جنگ” تنها در پدافند از خویش در برابر یورش های اهریمنی خویی مانا می یابد. مهمترین میدان پیکار با اهندیشه های اهریمنی، پهنۀ زندگی و آباد کردن و پیش بردن و رسایی بخشیدن به هستی و گیتی است.   

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

فروتنی، مهرورزی و عشق پاک

فروتنی، مهرورزی و عشق پاک

موبد رستم شهزادی

اشوزرتشت تعلـیم می دهد: که قلب و روح آدمـی باید پیوسته از پرتوِ عشـق و محـبت نسبت به جمیعِ آفریدگان منور باشد، تا به نتایجِ  نیکِ آن که عبارت از: اطاعت به خدا ، عشـق به نوع ِبشر، غیرت وحرارت برای کار و پیشرفت جهان ، فروتنی و سخاوت، ترقی اجتماعی ،پیشـرفت زراعـت و انـجام امور راجعِ به ترقی جهان ، کامیاب گردد.

 

برابر آموزشــهای اشــوزرتـــشت، روح وروانِ هر مــوجـودی، پــرتوِ مــقدسـی است از انوارِ الهی یا” شـیدان شـید” و این گوهرِ تابناک در جسم خاکی و وجود انسانی نیز نهفته شده است وهمه ارواح از یک اصل و از یک منبعِ واحد صادر می گردد و جمیعِ آفریـــدگان ازین نعمت الـهی سهـیم و شریــکنـد. اندک توجهی بر کاینات و کهکشانها به ما ثابت می کند که همۀ نورها پرتوِ نـور اوسـت و همـه روانـها ذراتی از خورشیدِ حقیقتِ وجودِ اویند، بدین معنی که تمام ارواح در حقـیقت یک روح واحـد و از یـک منبــع کل صادر گردیده که در ظاهر تعـدد پذیرفــته و در ابدان و اجســام مخــتلف و متعدد جایــگزیــن شده اند،چنانکه مولوی بزرگ می فرماید:

 

منبسط بودیــم زیک گوهــر همــه

                           بی ســر و بی پا بدیم آن ســر همه

یک گــــهر بودیم همـچون آفــتاب

                            بی گـره بودیم و صـافی همــچو آب

چون به صـورت آمـد آن نور سـره

                            شـد عـدد در سـایه هـای کـــنگره

 

این عقیده طبعاً حس ِدوسـتی و برادری و عشق در جمیعِ ابناء بشر تولید کرده و در نتیـــجه تمامِ صفاتِ رذیله ،چون بغض و حسد و خشم و نفرت و انتقام را در وجودِ آدمی ریشه کن کرده ،عشق و محبت کامل جانشینِ آن خواهد گشت.چون این صفت، یعنی جذبات و کششهای مهر و محبت و عشق درما نیرو گیرد نه تنها نوع بشر را با نظرِ بــرادری و بــرابــری خواهیم نگریست، بلکه آفریــنش را یک مجســمه یا تندیسِ زیبایی دیده و جمیع هستی ها چون معشوقه ای  سراپا حسن در نظر ما جلوه گر خواهد شد که سراسر جهان را نیک و پسندیده و نشانه ای از رحمت و بخشش کامل خدایی دانسته و جهان آفرینش را پرتوی از نورِ او خواهیم دانست.

 

این مقام مرحله ای است که همۀ عرفا و حـکما چون بدان رسیدند و جمالِ حق را در پسِ پردۀ طبیعت دیدند بی اختیار زبان به توصیف عشق گشوده و آواز روحشان به چنین سرودِ محبت مترنم می گردد که گفته اند:

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

            عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست

 

این عقــــیده و فلســفه نه تنها در عالمِ عرفان، بلکه در زندگانی اجــتماعی و مـعاشرت افراد نسـبت به یکدیگر نیز اهمیتِ فوق العاده دارد زیرا چون ما همــه را یکسـان و از یک روح و روان دانسـتیم  با همه به محبت وعشقِ کامل رفتار خواهیم کرد و طبعاً مــهر و محبتِ ما در طرف تولیدِ محــبت کرده و اثرات نیکِ آن متوجه خودِ ما و اطرافیان ما نیز خواهد گردید.

 

این است معنی واقــعیِ “ســپنتا آرمــیتی” یا” عشـقِ مــقدس ” نسبت به جــمیعِ مــوجـودات، اگر این صفتِ خــدادادی در هر یک از ما تــقویت گــردد و همۀ بشــر نیز از این موهـــبتِ الــهی و بخــششِ یــزدانـی بـهره مندگردند، چه اندازه جـهان خــرم و آباد و جهانیان شاد و آزاد خواهـند گشـت.چه نیــکو می بود اگر ما به جایِ غرور و خود پرستی و نفرت و حســد، دوســتِ همۀ عالم و خــیر خــواهِ جــمیع مخلوقات می بودیم.

 

در اوســـــتا آ مــده : “خوشــــبخــت کســی اســت کــه در پــی خــوشــبخــتی دیــــگران

بـــاشـــــد.”

 

اگر انسان این حقیقتِ اوســتایی را درک می کرد و می دانسـت که خوشــبختی و سعادتِ او وابسته به خوشبختیِ دیگران است هرگز خود خواه نمی شد و قلب و روحِ خود را به جای صفات زشت و ناپسند،جایگاهِ نور ایزدیِ” سپنتا آرمیتی” می کرد و در راه خدمتِ به دیگران و نوع پروری قدم فرا می نهاد.

 

عشقِ مجازی نیز جلوه ای است از جــلوه هایِ عشــقِ حقیقی ، محبتِ پدر و مادر به فرزند و علاقــۀ فرزند به والدین وعشقِ زن و شوهـر نسبت به یکد یگر جزو همین عشق حقیقــی است .در گـــاتـــها “ســپنتا آرمــیتی”یا ” روح عشق و محبت” چنان تعریف شده که در راه ترقی عموم بکوشــد وعشـق و محبتِ او شاملِ حالِ همۀ بنی نوع بشر گردد.

 

درواقع این صفت خود به تنهایی، جامع، جمیعِ، محسناتِ اخــلاقــی بوده و بــهترین راهــنما به سـوی خوشــبختی است، زیرا برابرِ این دستورِ الهی خدمــت و شرکــت در امـورِ عـام المنفــعۀ اجــتماعــی و مساعدت و کمک به هر کس، از فرایضِ انسان است و از این روست که ترویج کشـاورزی و کمک به آبادانیِ جهان یکی از سفارشهای دینِ مزدیسنی است .اشـوزرتشت می فرماید: ” ای مزدا، بــشود که” آرمـیتی”، روح عشق و محبت، همیشه در ممالکِ جهان، خورشـید سـان پــرتـو افکند و جهان را جای خوشی و آسایش سازد.”

 

عشق انشان را از ظلمت کدۀ جهل و زشتی به راه راستی و پاکی هدایت می کند،به این مناسبت است که چون اشوزرتشت با تورانیان و رییس آنان “فریانه”صحبت می کند می فرماید:”هنگامی که راستی به تو دهم اندیشه هایت ظاهر گردد و زمانی که طایفۀ تو از راستی وعشق به هیجان آیند خواهند دانست چگونه با پیروی این پیام حقیقی رستگار خواهند گردید.”

 

در اندرزِ گواهِ زناشویی، موبد در بارۀ صفتِ آرمیتی به نو عروس و داماد چنین توصیه می کند:”داد و آیین سپندارمزد فرونتی و مهر و دوستی است .اندر گیتی ایرمنش (متواضع) و فـروتن باشید.با همدیگر دوستار و مهربان باشید.ترمنشی (غرور) و خودپسندی مکنید.هوچشم (پاک نظر) باشید،خویشانِ مستمند را ننگ مــدانید و از خواستۀ خویــش(دارایی خویش) یاریشان دهــید.آموزشــگاه وبیمارســتان و دیــگر بنیادهای نیک نهید و چون زمین، بارور و بردبار باشید.”

 

در یسنای (35 بند7) آمده: بشود فرشته محبت (آرمیتی) به کالبد انســانی پایداری و اســتواری بخشـــد.واین اشاره به محبت و عشقی است که در فضای حقیقت و رحمانیت توسعه یافته، گسترده می گردد.چنــین عشق پاکی آلوده به هوا و هوس جسمانی و آلایشـهای نفسـانی که باعث همه بدبـختی هاست نمی گردد. زیرا:

 

عشقــــهایی کز پی رنـــگی بــــود

                  عشـــــــق نبود عاقـــــبت ننــگی بــود

 

عشــقِ پاک از نورِ حق دارد نشان

                می برد جــان را بــدان جانــب کشـــان

 

در (یسنای 33 بند 11)اشوزرتشت دعا کرده خواستار است که :ای تواناتر از همه، ای مزدا اهورا عشق و محبت پاک را که راهنمای روان به سوی فردوس است، به همۀ جهانیان ارزانی دار.

آری عشق پاک شخص را از جمیع ِکششهایِ دنیوی آزاد ساخته وآ سایشِ روحی و صلح و سلامتی را به وی ارزانی می دارد ، آیینۀ دل  را از زنگارِ گمراهی و گناه پاک می کند و قابل جذب پرتوهای نور مزدا می نماید.عشقِ پاک،روان را قابل صعود به عالم بالا می سازد و در بهشـت برین جای می دهد این است که در یسنای (48 بند5) برای جهانیان خواستاراست :” کی ای مزدا، نیروی آرمیتی درجهان نمودارخواهد شد تا از پرتوِ آن، اندیشه و گفتار و کردار و ایمانِ آدمی پاک ومصفا گردد.”

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

طبقه بندی بدی

طبقه بندی بدی

موبد رستم شهزادی

(1) بدی در اندیشه : بی ایمانی و عدم توکل به پروردگار _ تکبر _ حرص _ دشمنی _ بدخواهی _ حق نشناسی _ بد چشمی _ سوء نیت _ خشم _ حسد _ بیماری _ بی بندوباری_ بی رحمی _ جنگ جویی _ ستیزه خویی _ خساست _ جهالت _ تعصب _ موهوم پرستی _ وسواس _ انتقام جویی _ شکاکی _ نادانی و غیره

(2) بدی در گفتار : دروغ _ ناسپاسی _ شهادت دروغ _ کفر گویی _ قسم دروغ _فحاشی _ زورگویی _ نفرین گویی _ گفتار فریب امیز _ ناحق گویی _ دروغ داوری _ بد زبانی _ نسنجیده گویی و غیره

(3) بدی در کردار : نا فرمانی از خدا و پیامبر _ تنبلی و بی کاری _ دزدی _ بی عفتی _ ستمگری _ خیانت در امانت _ ارتگاب منهیات _ حرام خواری _ انتقام جویی _ بد داوری _ ادم کشی _ حیله گری _ تقلید کور کورانه _ اطاعت از ظالم و گناهکار _ پیروی از عادات زشت _ بی هنری _ زیانکاری _ بت پرستی و شرک وغیره

(4) بدیهای جسمانی :ناپاکی _ درد و مرض _ هوا هوس _ ترک دنیا و انزوا _ خود کشی و خود ازاری و غیره

(5) بدیهای عقلانی :نادانی _ تعصب _ انحراف _ بی علمی _ بی هنری _ بی خردی و غیره

(6) بدی های روانی : انتقام جویی _ عقده داری _ دیوانگی _ جنون _ استعمال الکل و افیون و غیره

(7) بدیهای انفرادی : افراط و تفریط کاری _ پیروی از هوا و هوس _ لهو و لعب _ عیاشی _ حرام خواری _ گدایی ودزدی و غیره

(8) بدیهای اجتماعی :گرانفروشی _ احتکار _ کم فروشی _ جنگ _ تعصب دینی _ ستم وسلطه گری _ جنگ طلبی _ تذویر و غیره

(9) افات و جبر طبیعت : خشکسالی _ زلزله _ اتش فشان _ بیماری ها و افات نباتی و حیوانی _ طوفان _ ملخ خوری _ جنگ و خون ریزی و غیره

(10) خیر بی موقع ونابجا :باران بی موقع _ گرما و سرمای بی موقع _ زندگانی مجلل در اسودگی بدون اندیشیدن به فقرا _ فقر زیاد و غیره

(11) در گذشته بد تصور میشد اما بعدا” خوب گردید : زنبور عسل و کرم ابریشم و بعضی از قارچهای مفید و غیره

(12)در گذشته نیک بود اما حال بد گشته : بت پرستی و شرک و قربانی انسان

(13) افراط و تفریط در کارها : تن پروری پر خوری و شهوت رانی _ ورزش وتقوای زیاد و غرور و خودخواهی و غیره

(14) سایه یا نفی نیکی : تاریکی نفی روشنایی _ جهالت عدم علم _ مرگ نفی زندگانی ( اینها در اصل موجود نیستند ولی نفی با عدم سایه چیزهای موجود هستند ) و غیره

(15) بعضی از اداب ورسوم ملی و دینی که در یک زمان یا مکان معینی نیک بوده و در جای دیگر بد شمرده میشود مثل نوع خوراک حلال یا حرام و پوشاک و نوع زیستن اقوام و ملل گوناگون

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

“مثنوی”

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf