رابطه زن و مرد از نگاه دین زرتشتی

رابطه زن و مرد از نگاه دین زرتشتی

 

در “اندرز نامه بزرگان زرتشتی”درباری زن آمده است:
« زنان را گرامی دارید.
به زنان ستم مکنید.
زندگی را بر زن و فرزند آسان کنید.
اگر زنی را بگریانی سرانجام روزگار گریانت کند.
پیمانت را با زن مشکن تا پیمانت شکسته نشود.
آبروی زن را مریز تا روزگار آبرویت را مریزد.
به خواسته ی زن دست میاز تا خواسته ات به باد نرود.
آشیانه ی زن را به هم مزن تا آشیانه ات ویران نگردد.
زن را میازار تا روزگار آزارت ندهد.
ای مرد با زن به نرمی و خوبی رفتار کن ولی فرمانبر و برده ی زن مشو تا سبک نشوی.
ای زن با مرد در همه ی کارها انبازی کن اما کنیز مرد و بازیچه ی هوس های او مشو.
ای زن خودت را بشناس و بر خود ارج بنه و هرگز برده ی پول و گوهر و شکوه و خودنمایی مشو.
ارج مادر و همسر بودن برای تو بالاترین ارجهاست.
زن سرچشمه ی خوشی و شادی و سازندگی زندگی ست.مردی که به زن خود مهر می ورزد به خداوند و به زیبایی مهر ورزیده است.کسی که بی همسر و جفت زندگی کند گناه کاری است که گناهش جز با زناشویی شسته نشود.
پرشکوه ترین و ارجمند ترین کارها پیوند زناشویی است.زناشویی که با چشم داشت به خواسته و پول و پایگاه باشد پایان خوشی ندارد. پایه ی زناشویی باید تنها بر مهر و زندگانی همسری و زادن فرزند و بار آوردن آن استوار باشد.
فزون تر از تن زن دل و جان و روان او را دریابید و بر آن ارج نهید.
با روسپیگری (فحشا) بستیزید .
زن آبستن را گرامی دارید و میازارید».

آيين تش‌ مس

آيين تش‌ مس

ماه ارديبهشت، هنگامه‌ی برگزاری آيين « تش‌مس » است


خبرنگار امرداد – آفتاب یزدانی :

اردیبهشت امشاسپند، فروزه‌ی راستی بی‌پایان است. این امشاسپند كه هم نام یكی از ماه‌های دوازده‌گانه‌ی سال و هم نام یكی از روزهای ماه در گاهشمار زرتشتی است، از نظر واژگانی به معنای بهترین راستی، درستی و نظم و هنجار است و آتش كه نمودی از روشنایی بیكران خداوندی است،‌نماد و نشان این امشاسپند است.

اردیبهشت امشاسپند، در جهان مادی پاسدار و نگهدار و نگهبان آتش است، از همین روی با فرارسیدن ماه اردیبهشت، آیین‌های گرامیداشت آتش، این آفریده‌ی سپند اهورایی، سال‌هاست كه توسط زرتشتیان برگزار می‌شود. یكی از این آیین‌ها، آیین «بزرگ كردن آتش» یا به زبان دری، آیین «تش مس» است.

آیین تش‌مس، بیشتر در روزهای اردیبهشت، سومین روز از ماه اردیبهشت در گاهشمار زرتشتی، روز آذرایزد(نهمین روز از ماه)، روز سروش‌ایزد(هفدهمین روز از ماه) و ورهرام‌ایزد(بیستمین روز از ماه) برگزار می‌شود چرا كه ایزدان آذر، سروش‌ و ورهرام‌، یاوران امشاسپندِ اردیبهشت در راستای خویشكاری پاسداری از آتش و هنجار و نظم جهان هستند. زرتشتیان بر این باورند كه برگزاری آیین‌ «تش‌مس» در این روزها از دیگر روزها، نیكوتر است. این آیین از آن روی برگزار می‌شود كه زرتشتیان در درازای تاریخ، خود را در برابر روشنی و پابرجایی آتش آتشكده‌ها، مسوول می‌دانسته‌اند.

برای برپایی چنین آیینی، موبد از شب پیش از برپایی آیین تش‌مس، «یسناخوانی» می‌كند. یسنا(بخشی از اوستا) بر آتش خوانده می‌شود و این آتش در روز برگزاری آیین «تش مس»، به آتش آتشكده می‌پیوندد.

این آیین بیشتر در روزهای نام‌برده در آدریان‌ها برگزار می‌شود. كسانی كه خواهان برگزاری آیین تش‌مس هستند، سفره‌ای آیینی پهن می‌كنند و موبدان گرد هم می‌آیند و در آتشكده كه جایگاه برگزاری این آیین است، اوستاخوانی انجام می‌شود.

این آیین همان‌گونه كه آیینی برای پاسداشت آتش اهورایی است، ‌به شیوه‌ای برگزار می‌شود كه امشاسپندان را به تصویر می‌كشد. ٦ آجر بر روی زمین چیده می‌شود؛ یكی از آجرها بیرون از جایگاه آتش آتشكده، است و ٥ آجر دیگر به ترتیب درون جایگاه آتش تا پای آفریگان آتش درون آتشكده، چیده می‌شوند. هر یك از آجرها كه به كمك آن‌ها، پله‌پله آتش به درون آفریگان آتش منتقل می‌شود،‌ نمادی از امشاسپندان هستند. پله‌ی نخست، پله‌ی وهمن‌امشاسپند، پله‌ی بعدی، اردیبهشت امشاسپند، پله‌ی سوم، شهریورامشاسپند، پله‌ی پنجم، خوردادامشاسپند و پله‌ی ششم، امردادامشاسپند است و سرانجام آتش، به آتش درون آفریگان آتشكده كه نمادی از روشنایی بی‌پایان است، می‌رسد. در این آیین ٦ مرحله‌ای كه باید پشت سر گذاشته شود همان مراحلی است كه برای رسیدن به ذات روشنایی بی‌پایان، باید پیموده شود.

آیین بزرگ كردن آتش و اوستاخوانی كه به پایان رسید، همچون همیشه در میان باشندگان لرك پخش می‌شود تا همه در آن همازور و هم‌بهره شوند.

زرتشتیان بر این باورند كه آتش درون،‌ یكی از ٥ گونه‌ی آتش است. زرتشتیان با «تش مس» كردن، آتش وجودی خویش را نیرو می‌بخشند.

آیین تش‌مس را از آن روی در گذشته برگزار می‌كرده‌اند كه اگر بهدینی در سالی كه گذشت، با دیگران در روشن نگاه داشتن آتش، هم‌بهره نبوده، اكنون همازور و هم‌بهره شود. برای روشن نگاه داشتن آتش، باید به آتش، خوراك رسانده شود. مردم همواره در تهیه‌ی این خوراك كه همانا چوب است با یكدیگر همازوری داشته‌اند. البته آیین تش‌مس نیز برگزار می‌شده كه اگر كاستی،‌رخ داده،‌آن كاستی جبران شود.

این آیین به ویژه از سوی خانواده‌ای كه تازه‌درگذشته‌ای دارد، برگزار می‌شود. خانواده‌ی تازه‌درگذشته بر این باورند كه با برگزاری آیین تش‌مس، اگر تازه‌درگذشته‌شان، در روشن نگاه داشتن آتش آتشكده، كاستی داشته، دینی بر گردنش نباشد.

از دیرباز یكی از راه‌ها برای همازوری در روشن‌نگاه داشتن آتش، تهیه‌ی خوراك آتش بوده‌است. آنانی كه باغی داشته‌اند، برای این همازوری، همواره بخشی از چوب‌هایی را كه هر سال حرس می‌كرده‌اند به آتش آتشكده، ویژه می‌كرده‌اند. آنانی نیز كه نداشتند با پرداخت هزینه، در راستای همازوری در روشن نگاه داشتن آتش می‌كوشیدند و البته همواره، آیین تش‌مس را نیز، آیینی برای هم‌بهره شدن در این نگهداری می‌دانسته‌اند.

 

آنانی كه تازه‌درگذشته‌ای دارند و به نام و یادش، آیین تش‌مس را برگزار می‌كنند، سفره‌ای آیینی به این مناسبت پهن می‌كنند. این سفره همچون دیگر سفره‌های آیینی، سفره‌ای سپیدرنگ است كه بر آن،گیاه مورد یا مورت را به نماد امرداد امشاسپند، كاسه‌ای فلزی از آب پاكیزه به نماد خورداد امشاسپند و شهریور امشاسپند، شیر به نماد وهمن امشاسپند و آفریگان آتش به نماد اردیبهشت امشاسپند می‌گذارند.

امشاسپند وهمن در جهان مادی، پاسدار جانوران سودمند است به همین نشانه، شیر می‌گذارند. اردیبهشت در جهان مادی، پاسدار آتش سپند است. این سفره را اصولا بر روی زمین پهن می‌كنند كه نشانه‌ای از امشاسپند سپندارمز است. سپندارمز امشاسپند در جهان مادی پاسدار زمین است. خورداد امشاسپند پاسدار آب است و امردادامشاسپند در جهان مادی پاسدار گیاهان است. از همین روی بر روی سفره‌های آیینی، نمادی از این ٦ امشاسپند گذاشته می‌شود.

آيين تش‌مس را از آن روي در گذشته برگزار مي‌كرده‌اند كه اگر بهديني در سالي كه گذشت، با ديگران در روشن نگاه داشتن آتش، هم‌بهره نبوده، اكنون همازور و هم‌بهره شود. براي روشن نگاه داشتن آتش، بايد به آتش، خوراك رسانده شود. مردم همواره در تهيه‌ي اين خوراك كه همانا چوب است با يكديگر همازوري داشته‌اند. البته آيين تش‌مس نيز برگزار مي‌شده كه اگر كاستي،‌رخ داده،‌آن كاستي جبران شود.

اين آيين به ويژه از سوي خانواده‌اي كه تازه‌درگذشته‌اي دارد، برگزار مي‌شود. خانواده‌ي تازه‌درگذشته بر اين باورند كه با برگزاري آيين تش‌مس، اگر تازه‌درگذشته‌شان، در روشن نگاه داشتن آتش آتشكده، كاستي داشته، ديني بر گردنش نباشد.
از ديرباز يكي از راه‌ها براي همازوري در روشن‌نگاه داشتن آتش، تهيه‌ي خوراك آتش بوده‌است. آناني كه باغي داشته‌اند، براي اين همازوري، همواره بخشي از چوب‌هايي را كه هر سال حرس مي‌كرده‌اند به آتش آتشكده، ويژه مي‌كرده‌اند. آناني نيز كه نداشتند با پرداخت هزينه، در راستاي همازوري در روشن نگاه داشتن آتش مي‌كوشيدند و البته همواره، آيين تش‌مس را نيز، آييني براي هم‌بهره شدن در اين نگهداري مي‌دانسته‌اند. 

آناني كه تازه‌درگذشته‌اي دارند و به نام و يادش، آيين تش‌مس را برگزار مي‌كنند، سفره‌اي آييني به اين مناسبت پهن مي‌كنند. اين سفره همچون ديگر سفره‌هاي آييني، سفره‌اي سپيدرنگ است كه بر آن،گياه مورد يا مورت را به نماد امرداد امشاسپند، كاسه‌اي فلزي از آب پاكيزه به نماد خورداد امشاسپند و شهريور امشاسپند، شير به نماد وهمن امشاسپند و آفريگان آتش به نماد ارديبهشت امشاسپند مي‌گذارند. 
امشاسپند وهمن در جهان مادي، پاسدار جانوران سودمند است به همين نشانه، شير مي‌گذارند. ارديبهشت در جهان مادي، پاسدار آتش سپند است. اين سفره را اصولا بر روي زمين پهن مي‌كنند كه نشانه‌اي از امشاسپند سپندارمز است. سپندارمز امشاسپند در جهان مادي پاسدار زمين است. خورداد امشاسپند پاسدار آب است و امردادامشاسپند در جهان مادي پاسدار گياهان است. از همين روي بر روي سفره‌هاي آييني، نمادي از اين ٦ امشاسپند گذاشته مي‌شود. 

برگرفته از تارنمای امرداد

سی‌روزه‌ی « آدرباد ماراسپندان »، سرفصل‌های کتابِ زندگی

سی‌روزه‌ی « آدرباد ماراسپندان »، سرفصل‌های کتابِ زندگی

 

اندرزِ سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان» عنوان سروده‌ای است، از شادروان «ملک الشعرای بهار»، که ترجمه‌ای است آزاد از پندنامه‌ی «آدرباد ماراسپندان» که از زبان پهلوی ساسانی به یادگار مانده است. در این پندنامه سفارش موبدِموبدان ناظر به پاسداشتِ روزهای ماه است. روزهایی که با نام‌های ویژه و برخاسته از دانش و شناخت مردمان فرهیخته و بخرد این آب و خاک، نامگذاری و تنظیم شده‌اند، که همگی از باور و بینش کاروَرزان دین‌مزدیسنی و زرتشتی سخن می‌گوید.

چنانچه با دیدی واشکافانه، در تاریخ شناخت و عرفان این مردم بنگریم، یکی از چراغ‌های فروزان، ما را به بخش‌بندی روزها، نزد ایرانیان باستان راهنمایی می‌کند.

«روزهای آفرینشِ» اهورامزدا، به شش چهره‌ی گَهنبار نامور است و نامزد به «مَیدیوزَرِم»، «مَیدیوشَهِم»، «پَیتِه شَهِم»، «اَیاسَرِم»، «مَیدیارِم» و «هَمس‌پَت مَیدیم» است و درپیوند با آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان است. و پس از آن، روزهای سال را داریم که به فصل‌های چهارگانه بخش می‌شود و سپس، بخش‌بندی ماه است که شامل سی‌روز می‌شود. پس از ماه، اوقات پنج‌گانه‌ی روز است که عبارتند از «هاوَن»، «رَپیتْوَن»، «اُزیرَن»، «اَیویسَروترِم» و «اوشَهَن».

آنچه روشن است، مردمی که در بخش‌بندی زمان‌ها تا این اندازه خود باریک‌بین بوده‌اند، زندگی و حرکت آفرینش را بسیار هدفمند و جهت‌دار می‌دانستند. از این‌رو به‌گونه‌ای مستقیم و غیرمستقیم با بخش‌بندی زمان‌ها، بیشترین بهره‌گیری و استفاده از ظرفِ زمان را سفارش کرده‌اند.

پندهای «آدرباد ماراسپندان»، به‌منزله‌ی سرفصل‌های کتابِ زندگی است، که کاروَرزان را به آداب زندگی فراخوانده است. باید دقت داشته باشیم که اندرزهای موبدِ فرزانه، نظر به رئوس زندگی انسان‌ها دارد، که خواهی‌نخواهی می‌بایست عنوان می‌شده است و روزهای ماه صورتی از فهرست این کتاب را گشوده است.

نکته‌ی جالبی که در این اندرز به چشم می خورد، سفارش بر پاکیزگی و پیراستن و نیز پی‌گرفتن(:تداوم) شادمانی به عنوان، دو عنصر بنیادین اندیشه‌های مزدیسنی و زرتشتی است که چندین بار، بازگو شده است.

در آغاز ترجمه پهلوی و در پایان سروده‌های شادروان «ملک الشعرای بهار» آورده می‌شود:

هرمزد روز، می خور و خرم باش

بهمن روز، جامه نو پوش

اردی بهشت روز، به آتشگاه شو.

شهریور روز، شاد باش.

سپندارمذ روز، ورز زمین پیش گیر.

خورداد روز، جوی کن.

امرداد روز، دار و درخت نشان.

دی باذر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای.

آذر روز، به راه شو و نان مپز، چه گناه گران بود.

آبان روز، از آب پرهیز کن و آب را میازار.

خور روز، کودک به دبیرستان ده تا دبیر و فرزانه شود.

ماه روز، شراب خور و با دوستان نیک پرسش(خوش صحبتی و به احوال پرسی رفتن) کن و از ماه خدای، آمدکار بخواه.

تیر روز، کودک به تیراندازی و نبرد و سواری آموختن فرست.

گوش روز، پرورش گوساله کن و گاو به ورز آموز٫

دی به مهر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای و انگور از رزان باز به چَرخُشت افکن تا بهتر شود.

مهر روز، اگر تو را از کسی مستمندی رسیده است پیش مهر بایست، از مهر داوری بخواه و گرجش(ظ: گریه) کن.

سروش روز، بُختاری(آزادی و آسایش) روان خود را از سروش اهرو(مقدس) آیفت(هم آمد و هم مراد و هم استعانت و استمداد معنی می دهد) بخواه.

رشن روز، روز کار سبک(یعنی کار روزانه مختصر) و کارهای ستایش و نیایش اندر فرارونی پیش گیر.

فروردین روز، سوگند مخور و آن روز ستایش فروهر پاکان و اشویان کن تا خشنودتر شوند.

بهرام روز، خان‌ومان بن افکن تا زود به فرجام رسد، و بر رزم و کارزار شو تا به پیروزی بازآیی.

رام روز، زن خواه و کار و رامش گیر و پیش دادوران شو تا به پیروزی و بختگی(آزادگی و کام روایی) بازگردی.

باد روز، درنگی(تامل) کن و کار نو می پیوند.

دی بدین روز، کارهای یزشنی و ستایش‌گری کن و زن به خانه بر و موی و ناخن پیرای و جامه پوش.

دین روز، خَرفَسْتَر کُش(خرفستر حیوانات موذی مانند مار، کژدم، زنبور، موریانه، گرگ و غیره).

اَرْدْ روز، هر چیزی نو بخر و آن را به خانه بر.

اَشتاد روز، اسب و گاو و ستور بر گشن(لقاح) افکن تا به درستی بار آورند.

آسمان روز، به راه دور شو تا به درستی بازآیی.

زامیاد روز، دارو مخور.

ماراسفند روز، جامه افزای و بدوز و بپوش و زن به زنی گیر که فرزند تیزویر(ویر: هوش و حافظه) نیک زاید.

انیران روز، موی و ناخن پیرای و زن به زنی گیر که فرزند نام دار(نام چُشتی: به معنی نام دار و شهرت یا نام داری و نام جویی است) زاید.

سکه شاپور یکم

بود ماه سی روز تا بنگری / به هر کار روز کاری به جای آوری

سِزد گر به هرمزد باشی خرم / خوری می به آیین جمشید جم

به بهمن کنی جامه‌ها نو برشت / پرستش کنی روز اردیبهشت

به شهریور اندر شوی شاد خوار / کنی در سپندارمذ کشت کار

به خورداد جوی نوین کن روان / به مرداد بیخ نو اندر نشان

به دی به‌ آذر اندر سر و تن بشوی / به پیرای ناخن بیارای موی

به آذر مپز نان که دارد گناه / بدین روز نیک است رفتن به راه

به آبان بپرهیز از آب ای جوان / میالای و مازار آب روان

به خور روز، کودک به استاد ده / که گردد دبیری خردمند و مه

به خور باده با دوستان روز ماه / ز ماه خدای آمد کار خواه

بفرمای بر کودکان روز تیر / نبرد و سواری و پرتاب تیر

به گوش اندرون گاوساله بمرز / ببند و بیاموز بر گاو ورز

به پیرای ناخن چو شد دی به مهر / سر و تن بشوی و بیارای چهر

جداکن ز شاخ رز انگور را / به چرخشت افکن می سور را

اگر مستمندی ز کس مهر روز / شو اندر بر مهر گیتی فروز

فشان اشک و زو دادخواهی نما / که داد تو گیرد ز دشمن خدای

به روز سروش از خجسته سروش / روان را و تن را توان خواه و توش

ازو خواه آزادی کام خویش / وزو جوی آیفت فرجام خویش

به رشن اندرون کار سنگین بنه / روان را ز یاد خدا توشه ده

مخور هیچ سوگند در فرودین / که زشت است ویژه به روزی چنین

ستای اندرین روز فروهر را / که فرورد ازو یافت این بهر را

نیایش به امروز بر فروهر / که پاکان شوند از تو خشنودتر

پی خانه افکن به بهرام روز / سوی رزم شو گر تویی رزم توز

که پیروز بازآیی از کارزار / همت کاخ و ایوان بود پایدار

زن ار برد خواهی ببر روز رام / که رامش خوش است اندرین روز و کام

وگر باشدت کار با داوران / درین روز رو تا شوی کام ران

سزد روز باد ار درنگی شوی / نه پیوندی امروز کار از نوی

چو روز نیایش بود دی بدین / سر و تن بشو ناخن و مو بچین

زن نو ببر، جامه نو بپوش / دل از یاد یزدان پر و لب خموش

بود روز دین، مرگ خرفستران / بکش هرچه خرفستر است اندران

که خرفستران یار اهریمن اند / دد و دام و با مردمان دشمن اند

به بازار شو روز ارد ای پسر / نوانو بخر چیز و با خانه بر

در اشتاد روز اسب و گاو و ستور / به گشن افکنی مایه گیرند و زور

ره دور گیر آسمان روز پیش / که بازآیی آسان سوی خان خویش

گرت خوردن دارو افتد به سر / به زمیاد روز ایچ دارو مخور

زن تازه در ماراسفند گیر / که فرزند نیک آید و تیز ویر

درین روز جامه بیفزای بر / بدوز و بپوش و بیارای بر

انیران بود نیک زن خواستن / همان ناخن و موی پیراستن

زنی کاندرین روز گیری به بر / شود بچه‌اش در جهان نامور

انوشه روان باد آذرباد مارسفندان، که این اندرز کرد و نیز این فرمان داد.

انوشه روان باد آن مرد راد / که این گفته ها گفت و این پند داد

برگرفته از تارنمای یتااهو

نماز «ائیریه‌ ما ایشیو»، نیایشی برای پایداری و گسترش برادری جهانی

نماز «ائیریه‌ ما ایشیو»، نیایشی برای پایداری و گسترش برادری جهانی

 

نماز «ائیریه‌ما ایشیو»، نیایشی است که اشوزرتشت برای استواری، پایداری، افزایش و گسترش برادری جهانی سروده است. که خود آن اشو برای آن برانگیخت، برخاست، کوشید، کامیاب شد و به آرزوی خود رسید و آن بنیانگزاری دین بهی بود. او می‌خواهد که انجمن دوستی جهان که همه آرزوی آن‌را دارند، پدید آید و در آن که همه‌ی کارها بر اندیشه‌ی‌نیک استوار خواهد بود.

«آ اَئیریِه مَا ایشیُو رَفِذرَائی جَنتو

نربِیَس‌چا ناری‌بِیَس‌چا زرثوشترَهِ

وَنگههِ‌اوش رَفِذرَائی مَننگهُو

 

یا دَئِنا وَئریم هَنَات میژدِم

اَشِهیا یاسا اَشیم

یام ایشیام اَهورو مَسَتا مَزداو»

معنی نیایش «ائیریه‌ما ایشیو»:

«بشود که برای یاری و مهربانی مردان و زنان زرتشتی،

برای یاری و مهربانی که از آن منش‌نیک است،

انجمن دوستی آرزو شده پدید آید،

تا وجدان هرکس پاداش شایسته را دریابد.

خواستم پاداش راستی است

و این آن آرزو است که خدای دانا می‌پسندد.»

این بند که تنها بند یسنای ۵۴ است، در پایان وهیشتوایشت گات آمده است. چون به سبک و شیوه‌ی گاتها سراییده شده است و وزن شعری و درونمایه آن نیز با گاتها به‌طورکامل هماهنگی دارد، ازاین‌رو ارج بسیار دارد.

«ائیریه‌ما»: دوست و گروه ویژه‌ای است که به دین زرتشتی پایبندی کامل دارند ولی از دید مفهومی «دوستی و برادری» را می‌رساند.

«ایشیو»: از مصدر «وَس» (:آرزو کردن) بوده و به‌چم آرزو شده است.

اشوزرتشت در این نماز، می‌خواهد که همه‌ی مردان و زنان زرتشتی به آرمان خود که برای دریافت آن خردمندانه می‌کوشند، برسند و آن آرمان و پاداش جز زندگانی خوش و خرم و دراز و دیرپا در سایه‌ی آیین راستی چیزی دیگر نیست. پاداشی که آرامش وجدان، آسایش اندیشه در پی آن خواهد بود. خوشبختی راستین هنگامی به سوی انسان روی می‌آورد، که راستی و پاکی را در همه‌ی کارها به‌کار برد.

خدای دانا و مهربان نیز چنین آرمان و آرزوی جهانیان را گرامی می‌شمارد، زیرا خواست خدایی هم در همین است که مردم همه با هم دلبسته شده و یکپارچه شوند، در آبادانی جهان همکار یکدیگر باشند و چون انجمنی پیوسته باشند.

این نیایش در پایان گاتها آمده است و به‌راستی آفرینی است که اشوزرتشت برای بهدینان فرموده است. آفرینی است که همواره همراه دین بهی و انجمن دوستی جهان می‌باشد و خواستار همبستگی و یکپارچگی جهانیان در یک سازمان خدایی است.


یاری‌نامه:

۱-جعفری، علی‌اکبر – گلچینی از خرده اوستا، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۸، رویه‌های ۳۶ تا۳۹ .

۲-آذرگشسب، فیروز – ترجمه و تفسیر گاتها سرودهای زرتشت، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹، رویه‌های ۳۲۶و۳۲۷ .

۲-جعفری، علی‌اکبر – ستوت‌یسن، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹، رویه‌های ۵۵۲و۵۵۶ .

برگرفته از تارنمای یتااهو

نیک و بد در بینش زرتشت

نیک و بد در بینش زرتشت

 

استاد خداداد خنجری: یکی از پایه‌های مهم جهان‌بینی زرتشت، باورداشتن به وجود دو گوهر متضاد در هستی جهان، و تجلی متضاد این دو گوهر همزاد، در اندیشه‌ی آزاد انسان است.

زرتشت، در گاتهای ورجاوند خود می‌گوید:

“اینک برای خواستاران و دانایان، از دو گوهر هستی – که آفریده‌ی مزداست- سخن خواهم گفت.” (گاتها، یسنای ۳۰، بند ۱)

از این سرود، چنین درمی‌یابیم که: پیامبر بر آن است تا درباره‌ی بنیان و گوهر هستی و نیز چگونگی پیدایش هستی، برای مردم سخن بگوید. اما در آغاز به این حقیقت توجه دارد و آن را نیز به مردم هشدار می‌دهد که برای دریافت درست این‌گونه مطالب باید خواهان بود و هم دانا. به بیان دیگر، کسانی می‌توانند معنی و مفهوم اینگونه موضوع‌های فکری و ذهنی را به‌درستی دریابند که پیش از هرچیز، خواستار دانستن باشند و نیز از آگاهی نسبی و پایه‌ای یا توانایی درک مطلب – درحد نیاز- برخوردار باشند.

اینک زرتشت برای خواستاران و دانایان، از “دو گوهر هستی” سخن می‌گوید که پایه و بنیان آفرینش‌اند. این دو پدیده‌ی بنیادی، از نظر ساختار و نیز عملکرد در تضاد با یکدیگرند. متضاد بودن این دو نهاد را از سرودهای بعدی پیامبر به‌خوبی می‌توانیم دریابیم.

نکته‌ی دیگری که توجه به آن راهگشا خواهد بود این‌است که این دو گوهر بنیادی هستی، “آفریده‌ی مزدا” هستند؛ یعنی مزدا(=خداوند خرد) آن‌ها را با هم به‌وجود آورده و کارآیی داده است. به‌عبارت دیگر، آفریدگار یکتا این دو گوهر همزاد و متضاد را در خرد برتر خود آفریده است و آنگاه جهان، بر پایه‌ی این دو گوهر بنیادی شکل گرفته و پویایی یافته است. این دو گوهر همراه ولی متضاد، در کوچکترین بخش هر ماده، در دانش امروز، پروتون و الکترون نام گرفته‌اند و نیروهای ناشی از آن‌ها – که به‌گونه‌ی مخالف، بر هم اثر می‌کنند – نیروی کشش و رانش ، یا مثبت و منفی، یا … نامیده شده‌اند.

از دیدگاه زرتشت، این دو گوهر همزاد، همراه و متضاد نه تنها در همه‌ی ذره‌های بنیادی جهان مادی(که امروز به آن اتم می‌گوییم)،‌ که در همه‌ی پدیده‌های هستی اعم از کوچک یا بزرگ و مادی یا غیرمادی، در پیوند با یکدیگر – و نه مستقل از هم – عمل می‌کنند؛ و نیروهای مخالف برخاسته از آن‌ها، نیز در سراسر جهان آفرینش جاری و ساری‌اند؛ و وجود پویای این دو گوهر و این دو نیرو است که همه چیز را در جهان هستی – به هر شکل و هر کیفیت – به بودن و حرکت وامی‌دارد.

نکته‌ای که در اینجا اشاره به آن ضروری به‌نظر می‌رسد،‌ این ا‌ست که برخی از پژوهندگان ارجمند، این “دو گوهر هستی” را نیکی و بدی یا خیر و شر دانسته‌اند. این برداشت – نادرست به‌نظر می‌آید. زیرا این دو گوهر هستی ، به زبان گاتها، “مزداتا” یعنی “آفریده‌ی مزدا” هستند.

پس، به هرروی این دو گوهر هستی، پدیده یا آفریده‌ی خداوند هستند؛ و در بینش زرتشت، آفرینش در اندیشه‌ی رسا و خرد برتر آفریدگار و بر پایه‌ی راستی مطلق او انجام گرفته است، بنابراین کژی و کاستی در آن راه ندارد، در نتیجه‌ در بین آفریده‌های مزدا، بدی یا شر و کژی و تباهی موجود نیست.

خدایی که زرتشت شناخته و شناسانده است سراسر راستی، پاکی، نیک‌اندیشی، خردمندی، دانایی، رسایی، مهربانی، دادگری،‌ توانایی،‌ سازندگی و نیکی است. دروغ، فریب، خشم، نارسایی، ناتوانی، تباهی و بدی در ذات او نیست و پس، از ذات او برنمی‌تابد. به‌عبارت دیگر “بدی” آفریده‌ی مزدا نیست؛ بنابراین دو گوهر بنیادی هستی که آفریده‌ی مزدا هستند، نیکی و بدی یا خیر و شر نیستند بلکه همان‌گونه که گفته شد منظور از آن‌ها، همان دو گوهر متضادی است که پایه و بنیان آفرینش است و همه‌چیز بر پایه‌ی آن، ‌پایایی و پویایی یافته است.

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی پیام‌های جاودانه‌ی زرتشت اینست که در آن‌ها به موضوع‌های مربوط به ماورای طبیعت، چندان نمی‌پردازد .

از این‌رو، زرتشت با اشاره‌ای گذرا به بنیان هستی، گفتگو را به تجلی این دو گوهر متضاد، در اندیشه‌ی انسان می‌کشاند و با بحث درباره‌ی تضاد منشی، چگونگی به‌وجودآمدن نیکی و بدی را توجیه می‌کند. آنگاه پی‌آمد گرایش انسان به نیکی یا بدی را به‌روشنی شرح می‌دهد؛ و به این‌ترتیب انسان را تشویق می‌کند تا آگاهانه و آزادانه نیکی را برگزیند و با بدی به مبارزه برخیزد. به‌این‌ترتیب، زرتشت با مطرح‌کردن وجود دو گوهر متضاد در هستی جهان، بلافاصله به رابطه‌ی بین دو گوهر بنیادی از یک‌سو، و عملکرد آن در اندیشه‌ی انسان از سویی دیگر، می‌پردازد و بدین‌گونه با تشریح آثار و نتایج آن در زندگی انسان، موضوع را از حوزه‌ی تخیل و تفکر محض، به میدان واقعیت و عمل هدایت می‌کند.

وجود بدی در جهان، همواره نظر فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ را به خود جلب کرده است؛ و هرکدام کوشیده‌اند تا بر پایه‌ی بینش ویژه‌ی خود، آن را به‌گونه‌ای توجیه کنند. از یک‌سو در بینش پیام‌آوران راستین، سرشت خداوند یکتا تنها نیکی، راستی و سازندگی است. نهاد خداوند سرشار از ویژگی‌های نیک است، و بدی و ناراستی در آن جای ندارد. پس از این دیدگاه، کژی و کاستی و دروغ و بدی، از ذات پروردگار بروز نمی‌کند. به سخنی دیگر، در آفرینش خدای یگانه پدیده‌ای با ارزش “بد” وجود ندارد.

از سویی دیگر، در جوامع بشری “بدی” واقعیت دارد. بدی‌ها را می‌توان دید، می‌توان شنید، و می‌توان احساس کرد. دروغ، دورویی، فریب، ستم، زورگویی، چپاول، کشتار و … این‌ها همه هستند و “بد” هستند. پس این بدی‌ها از کجا آمده‌اند؟ آفریننده‌ی جهان که “یگانه” است و جز او آفریدگاری نیست. آفریدگار یگانه هم که جز نیکی چیزی را نیافریده‌ است و بدی‌ها در آفرینش او نیستند. اما “بدی”ها وجود دارند، و چنان آشکارند که نمی‌توان وجودشان را انکار کرد یا در بودنشان حتا گمانی به خود راه داد. اشوزرتشت، علت وجود بدی‌ها در جوامع‌ انسانی را این‌چنین دریافته است:

“این دو گوهر همزاد و متضاد، چون در اندیشه پدیدار شوند، نیکی و بدی بوجود می‌آید، آنگاه، دانا نیکی را می‌گزیند و نادان بدی را .” (گاتها، یسنای ۳۰، بند ۳)

بر این باور، بدی‌ها را نه خداوند، که انسان می‌آفریند. نیکی و بدی زاییده‌ی اندیشه‌ی انسان‌ است. در بینش زرتشت، انسان بر پایه‌ی قانون اشا(هنجار هستی یا نظام خلقت)، دارای اختیار است. بر پایه این قانون و نظام – که همان خواست و اراده‌ی خداوند است – انسان، آزاد آفریده شده است؛ آزاد در اینکه چه‌گونه بیندیشد و چه‌گونه انتخاب کند. این آزادی اندیشیدن و آزادی گزینش، روشن است که او را در برابر چگونگی اندیشه‌اش و نوع گزینشش مسول می‌گرداند؛ به این معنی که بر پایه‌ی قانون عکس‌العمل – که زرتشت، فراوان بر آن سفارش کرده است – بازتاب رفتار انسان، همان‌گونه که هست، به خودش باز می‌گردد. به بیان دیگر، نیکی یا بدی، واکنش طبیعی خود را ، خود به خود به‌وجود می‌آورد.

قانون عکس‌العمل و بازگشت موج‌گونه‌ی واکنش انسان به خود انسان، موضوع جالب بهشت و دوزخ را در جهان‌نگری زرتشت پدید می‌آورد که گفتاری دیگر است، و جا دارد که در جایی دیگر به آن پرداخته‌شود.

زرتشت، آزاد بودن انسان را در چه‌گونه اندیشیدن و چه‌گونه گزیدن را این‌چنین بیان کرده است:

“دریافتم که اندیشه‌ی رسا از توست، خرد جهان‌آفرین از توست، و ای خداوند جان وخرد، این نیز از توست که انسان را راه‌ نمود و آزاد گذاشت که اگر بخواهد به راستی گراید یا دروغ را برگزیند.” (گاتها، یسنای ۳۱، بند ۹)

پس در بینش زرتشت،‌ اراده‌ی خداوند یا نظام آفرینش بر این قرار گرفته است که انسان با توانایی اندیشیدن آفریده شود و نیز آزاد باشد که به‌هرگونه بیندیشد و به‌هرگونه برگزیند. در این صورت، انسان آزاد است که نیک بیندیشد یا بد. به‌عبارت دیگر، ینا به قانون تغییرناپذیر اشا(هنجارهستی یا خواست‌خداوند)، دو گوهر همزاد و متضاد موجود در هستی، به گونه‌ای طبیعی در اندیشه‌ی انسان نیز کارسازند، و این تضاد که بنیاد آفرینش است تنها در این‌جا، یعنی در اندیشه‌ی آزاد انسان، می‌تواند ارزش بیافریند و نیکی یا بدی را به‌وجود آورد. به بیان ساده‌تر، در جهان بی‌کران هستی،‌ هرکجا که پدیده‌ی اندیشمندی چون انسان، وجود نداشته باشد، ارزشی با مفهوم نیک یا بد نیز وجود ندارد. تصور این حقیقت، بسیار ساده است که در همین کره‌ی زمین اگر انسان وجود نداشت یا این‌که از بهره‌ی هوشی پایینی در سطح جانوران دیگر برخوردار بود و نمی‌توانست این‌چنین بیندیشد، بد یا خوب هم وجود نداشت. جانورانی که توانایی اندیشیدن ندارند، تنها به حکم غریزه رفتار می‌کنند؛ و در این زندگی قهری و غریزی، همه چیز بی‌“ارزش” است؛ همه‌ی رفتارها آهنگی یکنواخت دارند، و هیچ چیزی یا هیچ رفتاری “بد” نیست؛ و چون بد وجود ندارد نیک هم بی‌معنی است. به‌همین دلیل در دنیایی که انسان زندگی نمی‌کند همه چیز لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند و هیچ ارزش نیک یا بد بودن را ندارد. نیکی و بدی را اندیشه‌ی انسان خلق می‌کند، و پس از اندیشه، در گفتار و کردار او نیز تجلی می‌یابد؛ و به‌این‌ترتیب نیک و بد در جوامع انسانی عینیت پیدا می‌کند.

بنا به تشخیص زرتشت، انسان‌ها در این مرحله که مرحله‌ی گزینش است، به دو گروه بخش می‌شوند؛ گروهی که از دانش، آگاهی، خرد و بینش کافی برخوردارند، نیک را برمی‌گزینند، و آنان که به هر دلیل از دانش و بینش لازم برخوردار نیستند فریب می‌خورند و به بدی می‌گرایند، و سرانجام با پیروی از بدی و تسلیم شدن به مظاهر آن، زندگی را به تباهی می‌کشانند.

زرتشت بر این باور است که گزینش راه راست یا کژ،‌ بستگی به میزان دانایی انسان دارد. دانا، آگاهانه راه درست را برمی‌گزیند و نادان ناخودآگاه به راه نادرست کشیده می‌شود. در اینجاست که پیامبر وظیفه‌ی انسان را در میدان کشاکش نیکی و بدی – که خود می‌آفریند – به‌روشنی مشخص کرده است. وظیفه‌ی انسان مبارزه‌ی پیگیر و افزاینده با بدی است؛‌ اما نکته‌ی قابل توجه در این پیام اهورایی زرتشت، این است که چون گرایش به بدی نتیجه‌ی قهری نادانی و ناآگاهی است پس نخستین شرط این مبارزه‌ی مقدس و سازنده این است که دانش و بینش و آگاهی انسان‌ها به‌طور مستمر و مداوم افزایش یابد؛ و برهمین باور است که زرتشت نخستین تکلیف انسان را در این پیکار زندگی‌ساز چنین تعیین می‌کند: آگاه شدن و آگاه کردن، افزودن بر دانش خود و دیگران، گسترش دادن و عمق بخشیدن به بینش انسان.

“کدام راه بهترین است؟ راه راست یا راه دروغ؟

دانا باید حقیقت را برای مردم آشکار سازد تا نادان نتواند مردم ناآگاه را گمراه کند. ای مزدااهورا، کسانی را که ارزش راستی و نیک‌اندیشی را برای دیگران آشکار می‌کنند یاری کن.” (گاتها، یسنای ۳۱، بند ۱۷)

گفتیم که برپایه باور زرتشت، اهورامزدا بر پایه‌ی قانون خلقت (نظام آفرینش) – که گاتها آن را قانون اشا یا قانون راستی نامیده است – انسان را در اندیشیدن و در گزینش ، آزاد آفریده است. به‌عبارت دیگر، انسان دارای اختیار است که نیک بیندیشد یا بد، راست بیندیشد یا کژ، درست بیندیشد یا نادرست. حال اگر راست بیندیشد این راستی در گفتار و کردارش هم منعکس می‌شود و نیکی به‌وجود می‌آید؛ و اگر کژ بیندیشد این کژی و ناراستی در گفتار و کردارش هم بازتاب می‌یابد و در نتیجه بدی آفریده می‌شود.

پس به‌این ترتیب، “بد” در آفرینش آفریدگار وجود ندارد و زاییده‌ی اندیشه‌ی ناراست انسان است؛ در این‌صورت به‌جای اینکه بگوییم: “نیکی” و “بدی” در جهان وجود دارد، بهتر است بگوییم: “نیک‌اندیشی” و “بداندیشی” در جهان وجود دارد. (این دو واژه‌ی مرکب، در اوستا به‌صورت “سپنتامینو” و “انگره‌مینو” آمده است. “مینو” به‌معنی منش و اندیشه است. “سپنتا” یعنی افزاینده و سازنده، “انگره” یعنی کاهنده و تباهنده. پس “سپنتامینو” یعنی اندیشه‌ی سازنده و نیک، و “انگره‌مینو” یعنی اندیشه‌ی مخرب و بد. واژه‌ی اوستایی “انگره‌مینو” بعدا در فارسی به‌صورت “اهریمن” درآمده است. پس اهریمن در فرهنگ اوستایی نیز موجودی – به‌هرصورت – نیست بلکه به‌معنی اندیشه‌ی کاهنده و تباهنده می‌باشد) .

البته چون نتیجه‌ی نیک‌اندیشی انسان، نیک‌گفتاری و نیک‌کرداری است و حاصل بداندیشی او ، بدگفتاری و بدکرداری می‌باشد، و همه‌ی این‌ها نیز تنها در جوامع انسانی واقعیت دارند، از آن بهتر این است که بگوییم: “انسان نیک” و “انسان بد”. یعنی در حقیقت، نیکی و بدی در جهان وجود ندارند بلکه این انسان نیک و انسان بد است که در جهان پرورده می‌شود و موجودیت می‌یابد؛ و این، برپایه‌ی بینش زرتشت – چنان‌که گفته شد – بهترین، مناسب‌ترین و درست‌ترین تعبیر است.

“به‌ بهترین سخنان گوش فرادهید و آن را با اندیشه‌ی روشن بسنجید، آنگاه هریک از شما راه خود را آزادانه برگزینید. اما پیش از آنکه زمان گزینش فرا رسد به‌درستی بیدار شوید و آیین راستی را دریابید.”(گاتها، یسنای ۳۰، بند ۲)

برگرفته از:

خنجری، خداداد – بینش زرتشت . انتشارات پژوهنده با همکاری ماهنامه چیستا، چاپ دوم، ۱۳۸۰، رویه‌های۲۵تا۳۵

تارنمای یتااهو

آتش ؛ گرمی و روشنی خانه‌ ها و زمینه‌ ساز پیشرفت انسان

آتش ؛ گرمی و روشنی خانه‌ ها و زمینه‌ ساز پیشرفت انسان

آفرینش خدواند مرزی ندارد و به‌اندازه‌ای دامنه‌ی آن گسترده و نامحدود است که در اندیشه‌ی ما نمی‌گنجد و‌ پنداشت آن نیز، برایمان ممکن نیست. به‌گفته‌ی فرزانه‌ توس: «در اندیشه‌ی سخته که گنجد او؟»

از کوچک‌ترین اتم‌ها تا بزرگ‌ترین کهکشان‌ها هرکدام دلیلی روشن و استوار بر وجود خداوند و بزرگی توانایی اوست. اما! هرکس به اندازه‌ی دریافت خویش، حقیقت‌ها را درمی‌یابد.

در میان شگفتی‌ها و زیبایی‌های طبیعت نور و روشنایی‌ها جایگاه ویژه‌یی دارد زیرا:

۱- نور پدیده‌ای است که ما را در دیدن و شناختن دیگر پدیده‌ها یاری داده، بهترین راهنمای ما به‌سوی خداوند و بزرگی آفرینش‌های اوست.

۲- نور، زندگی است و گرایش موجودات زنده از جانداران و گیاهان به‌سوی روشنایی‌ها انکارپذیر است.

۳- نور زیباست؛ ستارگان، کهکشان‌ها و ماه را که نشانه‌ی زیبایی است، بدون نور توده‌هایی سرد و خاموش‌اند.

۴- نور زیباست. شادی‌آفرین و زندگی‌بخش است و دلیل عشق، امید و آرزوهای فراوان است و دنیای ما را شاد و دوست‌داشتنی می‌کند، همان‌گونه که تاریکی ناامیدی را می‌رساند.

هریک از دین‌ها، چیزی‌، جایی یا سویی را پرستش‌سوی خویش قرار داده‌اند تا به‌وسیله‌ی آن بهتر بتوانند عشق، مهر و نیروهای درونی خویش را متوجه خدا ساخته با او به راز و نیاز بپردازند، اما از آنجایی‌که پرستش‌سویی سرد و خاموش دست‌کم به فروغ، شعله‌ی شمعی فروزان نیاز دارد تا بهتر بتواند نقش متعالی خویش را ایفا نماید، ناگزیر به روشن ساختن آنها شده‌اند. بنابراین دانسته یا ندانسته نور را نیز پرستش‌سوی خود قرار داده‌اند.

همه‌ی جاهای سپند(:مقدس) مانند زیارتگاه‌ها و نیایشگاه‌ها نیز برای سپند بودنشان به نور نیاز دارند حتا اگر شعله کم‌سوی شمعی باشد. نور خدا نیست،‌ از خدا هم جدا نیست، یعنی خداوند نورانی است.

خدا در خوبی و پاکی است فرزند / بود در روشنایی‌ها خداوند

بنابراین، یکی از بهترین آفرینش‌های اهورایی یعنی روشنایی‌ها را برگزیده،‌ پرستش‌سوی خود قرار داده است. در اینجاست که آتش هم به خاطر نور، روشنی و ویژگی‌های بی‌مانند خود، مورد توجه قرار گرفته است، زیرا:‌

۱- آتش؛ نزدیک‌ترین سرچشمه نور و روشنایی به انسان‌هاست.

۲- آتش؛ موجب گرمی و روشنی خانه‌هاست و عشق و محبت را برای خانواده‌ها به ارمغان می‌آورد.

۳- آتش؛ بهترین زمینه‌ساز پیشرفت انسان در میدان کار، زندگی، سازش و سازندگی است.

۴- آتش؛ پدیده‌ای است که می‌تواند هنگام نماز، شور و شوق فراوان و محوشدن ذرات وجود انسان در آغوش خورشید بیکران اهورایی را درپی داشته باشد.

۵- آتش؛ تنها سرچشمه گرمی و روشنی است که انسان می‌تواند با دست خویش آماده کرده به خدمت خود درآورد.

۶- آتش؛ به ما نور و گرما بخشیده، پلشتی و بیماری‌ها را می‌زداید.

۷- آتش؛ با شعله‌های سرکش خویش الهام‌بخش جنبش‌ها، کوشش‌ها و انگیزه‌ی انسان به سوی پیشرفت است.

۸- آتش؛ با روشنایی و گرمی مطلوب خود، قلب‌ها را به نور پاک اهورایی روشن می‌سازد و به آن شادی و امید می‌بخشد.

به‌جز آتش کدام پدیده‌ای می‌تواند این‌همه ویژگی‌های نیک اهورایی داشته باشد.

اشوزرتشت فروغ و روشنی‌ها و به‌پیروی آن آتش را برگزیده،‌ پرستش‌سوی خود قرار داده است زیرا آتش بهترین واسطه و رابطه میان انسان و اهورامزدا است.

هنگامی روبه‌روی آتش با شعله‌های بلند و آن‌همه زیبایی و بزرگی نماز می‌گزاریم، بی‌اختیار خود را در برابر بارگاه پرفروغ و زیبای اهورامزدا می‌بینیم. به‌گونه‌ای‌که وجود اهورامزدا را در کنار خودمان احساس می‌کنیم. آتش آنچنان ماهیتی دارد که تاکنون نتوانسته‌اند به جوهره‌ی وجود و ساختار پاک و اهورایی آن پی ببرند،‌ بنابراین از همه‌ی پرستش‌سوهای دست‌ساز انسان‌ها برتری جسته، بزرگی آن را انکارناپذیر می‌نماید.

برگرفته از تارنمای یتااهو

« برسم گرفتن » ، سپاس به‌ جای آوردن برای گیاهان است

« برسم گرفتن » ، سپاس به‌ جای آوردن برای گیاهان است

استاد ابراهیم پورداود: «برسم گرفتن» ومدتی دعا برآن خواندن، همان از برای نعمت گیاهان سپاس به‌جای آوردن است که، مایه تغذیه انسان، ستوران و زینت طبیعت است و برسم را به‌عنوان نشانی از همه‌ی رستنی‌ها درمراسم قرارداده وبه آن درود فرستاده می‌شود. گذشته ازآن واژه برز(که برسم ازاین واژه مشتق است) به معنی بالیدن و نمو کردن، دلیل دیگری برنشانه‌بودن نباتات بودن برسم می‌باشد.

گذشته از اوستا، به واسطه خبری از«استرابون»، رسم «برسم گرفتن» نزد ایرانیان بسیارکهن برآورد می‌شود. وی درباره‌ی یک آتشکده درکاپتاتوکا(آسیای صغیر) می‌نویسد:«مغ‌ها درآنجا آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود را نگهداری کرده و هر روز درآتشکده تقریبا یک ساعت دربرابر آتش سرود می‌خوانند و یک بسته چوب دردست می‌گیرند و پرده‌ای تا به چانه آویخته که لب‌های آنان رامی‌پوشاند.» مقصود ازبسته چوب وپرده همان «برسم» و «پِنام» است.

برسم گرفتن پیش ازغذا، در روزگار ساسانیان مرسوم بوده است، و بسیار درشاهنامه به این رسم برمی‌خوریم و از آن جمله است: درضیافت نیاتوس سفیرروم، درنزد خسروپرویز، هنگامی که «بندوی» یکی ازگماشتگان پادشاه پیش از غذا با برسم داخل شده و شاه به ذکرباج(باژ) مشغول شد. سفیر نامبرده برآشفته و از سر خوان برخاست.

بیامد نیاتوس با رومیان / نشستند با فیلسوفان به خوان

چوخسرو فروآمد ازتخت بار / ابا جامه روم گوهرنگار

خرامید خندان برخوان نشست / بشر تیزبندوی و برسم به دست

جهان‌داربگرفت باژمهان / به زمزم همی رای زد درنهان

نیا طوس کان دید انداخت نان / زآشفتگی باز پس شد زخوان

همی گفت باژ وچلیپا به هم / زقیصر بود بر مسیحا ستم

بَرِسمَ چیست؟

پرستنده آتـش زردهشـت / همی رفت با باژو و برسم به مشت(فردوسی)

«زور»، «هوم» و «برسم» ازویژگی‌های مزدیسنا و درمراسم دینی، عمده اسباب ستایش است. چنانچه در هنگام آماده‌کردن «آب‌زور» و فشردن گیاه هوم و بستن و گشودن شاخه‌های «برسم»، جز اوستا‌خوانی و ستایش خداوند هدف و خواسته دیگری درمیان نیست. همین رسوم آداب، با ابرازوآلات ویژه درمندرجات برهمنان و کنشت یهودیان و کلیسای عیسویان هم دیده می‌شود.

این واژه دراوستا «برسمن» آمده و از واژه «برز» به معنی بالیدن و نموکردن مشتق شده است. درسانسریت «بره» Barh عبارت‌ است از، شاخه‌‌های بریده درخت که به هریک از آنها در فارسی «تای» و در پهلوی «تاک» می‌گویند. دراوستا مشخص نیست که این شاخه‌ها ازچه درختی باید باشد، همین‌قدر دریسنا ۲۵ هات ۳ آمده «اورورم برسمنیم»، یعنی برسم(شاخه بریده) درخت یا گیاه. ازاین جمله و از بخش‌های دیگر اوستا روشن می‌شود که برسم باید ازجنس «اورورا»(urvara) یعنی نباتات باشد. درکتاب شایست نه‌شایست تنها به ذکرآنکه برسم باید ازدرخت پاکیزه باشد، بسنده کرده است. ولی درنوشته‌های متأخرین گفته شده که برسم باید ازدرخت انارچیده شود.

این شاخه‌ها با آداب ویژه‌ای همراه سرودن سرود‌های مذهبی وبه کمک کارد ویژه‌ای به نام «برسم‌چین» بریده می‌شود. مدت‌هاست که به جای برسم‌های نباتی، برسم‌های فلزی ازجنس برنج یا نقره ساخته شده که اندازه‌ی آن‌ها عبارتست از: بلندی؛ نه بند انگشت، قطر؛ یک هشتم بند انگشت.*

جای قراردادن برسم‌ها درهنگام مراسم روی وسیله‌ای است به‌نام «برسمدان» یا «ماهروی» وعلت نامیدن آن شباهت دوسر این شی به شکل تیغه ماه است. *(درفرگرد ۱۹ وندیداد فقره ۱۹ نیزهمین ابعاد برای برسم درنظرگرفته شده است.)

برگرفته از:

پورداود، ابراهیم- ادبیات مزدیسنا – جلد اول- انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی وانجمن ایران لیگ بمبئی.۵۳۲ و۵۵۶تا ۵۶۰

برگرفته از تارنمای یتااهو

خوان نوروزی

خوان نوروزی

در آیین‌های باستانی ایران برای هر جشن و یا مراسم مذهبی خوانی گسترده می‌شد که در آن افزون بر افزارها و اسباب نیایش مانند: آتشدان،‌ ماهروی و برسم،‌ فراوردهای فصل و خوراکی‌های گوناگونی نیز بر سر خوان نهاده می‌شد. زیرا خوردن خوراک مذهبی یکی از رسم‌های دینی بود و «میزد»(Mayazd) نامیده می‌شد.

این خوان را بر صفه‌ای بلندتر از سطح زمین می‌چیدند. ترتیب قرار گرفتن اشیا بر روی خوان نظم ویژه‌ای داشت و نماد شماره‌های سپند بود. همیشه کوشش می‌شد خوان نوروزی که مربوط به سپندترین روز سال است،‌ هر چه بیشتر رنگین باشد.

معمولا در این گونه خوان‌ها از بهترین بافته‌ها(پارچه سفید رنگ) برای پوشش زیر خوان و نفیس ترین قاب‌ها،‌ شمعدان‌ها و آتشدان‌ها استفاده می‌شد. اکنون به شرح اجزای گوناگون خوان نوروزی می‌پردازیم.

هفت سین،‌ هفت شین یا هفت چین

خوان نوروزی هفت پایه اصلی دارد که هفت سین خوانده می‌شود و چیزهایی را شامل می‌شود که نخستین واژه آنها سین است. هر چند برخی از افراد در هفت سین بودن آن شک کرده‌اند و می‌پندارند که پس از یورش تازیان و ایجاد دگرگونی‌های دینی در ایران،‌ این سفره هم دچار دگرگونی شده‌است. ولی بر پایه اسناد تاریخی این ادعاها نادرست است.

 


برای نمونه آنها می‌گویند ایرانیان پیش از اسلام،‌ هفت شین داشتند و بر سر خوان نوروزی شراب و شهد می‌گذاشتند. ولی هر دوی این واژه‌ها عربی هستند و ایرانیان اگر قرار بود شراب بر سر خوان نوروزی بگذارند باید هفت «میم» می‌داشتند. چون معادل فارسی شراب،‌ می ‌است.

برخی دیگر گفته‌اند که ایرانیان پیش از اسلام به جای هفت سین،‌ هفت چین داشتند و مواد خوان نوروزی را بر روی هفت ظرف چینی می‌گذاشنتد. اما گویا آنها فراموش کرده‌اند،‌ ایرانیان باستان تماس مستقیمی ‌با چین نداشتند و حتا در برخی از کتاب‌های قدیمی ‌واژه «کینیان» را به جای «چینیان» به‌کار برده‌اند که بیشتر منظور اهالی سمرقند بوده‌است.

سفره «هفت‌سین» به یاد امشاسپندان و نمادهای آن چیده می‌شود:

۱- هرمزد: به معنی سرور دانا است. از آنجایی که نزد ایرانیان باستان هر یک از گل‌ها و درختان ویژه یکی از امشاسپندان(به معنی پاکان جاویدان) است پس درخت مورد(یاس زرد) که همیشه سبز و خرم است ویژه هرمزد بوده و یک شاخه از آن‌را سر سفره نوروزی می‌گذاشتند.

۲- وهومن: به معنی اندیشه نیک است. یاس سفید گل ویژه بهمن ماه است پس شاخه‌ای از آن زینت بخش گلدان سفره نوروزی می‌شد.

۳-اردیبهشت: سومین روز ماه اردیبهشت(اشاوهیشته)است که به معنی بهترین پاکی و راستی است. از آنجایی که آتش سوزاننده همه‌ی پلیدی‌ها و روشنی‌بخش است، پس بر سر سفره نوروزی همیشه آتشدانی افروخته گذاشته می‌شد. چون گل مرزنگوش ویژه اردیبهشت ماه است پس آنرا بر سر خوان نوروزی قرار می‌دادند.

۴-شهریور: چهارمین روز ماه است. واژه شهریور(خشتره وئیریه) به معنی شهریاری آرزو شده یا کشور جاودانی است. این امشاسپند نگهبان فلزات و دادگری است.

۵- سپندارمزد: روز پنجم ماه سپندارمزد(اسفند) است که به معنی عشق و فروتنی پاک(پارسایی) است. اسپند نشانه وفا و بردباری است و بیدمشک گل ویژه اوست.

۶- خورداد: روز ششم ماه خورداد یا خوردات(هئوره تات)،‌ به معنی کامل، ‌بی‌کاستی و رسایی‌ست. گل سوسن ویژه این امشاسپند است.

۷-امرداد: هفتمین امشاسپند امرداد(امرتات) است. امشاسپند امرداد نگهبان گیاهان است و همیشه همراه خورداد(نگهبان آب) است. گل ویژه آن زنبق است.

هفت سین

سبزه نودمیده: سبزه‌ها را به شمار هفت یا دوازده که شمار سپند برج‌ها است،‌ در قاب‌های گران‌بها سبز می‌کردند. در کاخ پادشاهان ۲۰ روز پیش از نوروز دوازده ستون از خشت خام بر می‌آوردند و بر روی هر یک از آنها یکی از غلات را می‌کاشتند،‌ خوب روییدن هر یک از آنها را به فال نیک می‌گرفتند و می‌گفتند که آن دانه در آن سال پر بار خواهد بود. در ششم نوروز آن غلات را می‌چیدند و به نشانه برکت و باروری در تالار پخش می‌کردند.

خانواده‌ها معمولا سه قاب از سبزه‌ها را به نشانه هومت(اندیشه‌نیک)،‌ هوخت(گفتارنیک) و هورشت(کردارنیک) بر خوان می‌نهادند و بر روی آنها گندم،‌ جو و ارزن که خوراک اصلی مردم بود سبز می‌کردند. رنگ سبز آنها رنگ ملی و مذهبی ایرانیان بود و خوان نوروزی را زینت می‌بخشید. سبزشدن دانه نماد امشاسپند امرداد است. مردم بر این باورند که فروهر نیکان باعث بالیدن و سبز شدن دانه‌ها به هنگام بهار می‌شود.

سمنو: از جوانه‌های تازه رسیده گندم ساخته می‌شد از آنجایی که فروهرها باعث روییدن گیاهان و جوانه زدن آنها می‌شوند،‌ خوردن این جوانه‌های بارور سبب نیرومندی و باروری در همه‌ی سال می‌شود.

سنجد: یکی از میوه‌هایی است که در خوان نوروزی گذاشته می‌شود. چون بوی برگ و شکوفه درخت آن محرک عشق و دلباختگی است که از مقدمه‌های اصلی زاییده‌شدن و زایندگی است،‌ پس وجود آن نشانه‌ای از زایش کیهانی است.

سیب: روستاییان سیب را در خم‌های وپژه‌ای نگهداری می‌کردند و پیش از نوروز به یکدیگر هدیه می‌دادند. سیب با زایش هم نسبت دارد. بدین گونه که بیشتر درویشی سیبی را از به دو نیم می‌کرد و نیمی‌از آن را به زن و نیمه دیگر را به شوهر می‌داد. بدین ترتیب مرد از عقیم بودن و زن از نازایی رها می‌شد.

سکه زرد و سفید: نمادی از امشاسپند شهریور که نگهبان فلزات است و بودن آن بر سر خوان موجب برکت و سرشاری در آمد انسان می‌گردد.

اجزای دیگر خوان نوروزی

۱- آتشدان: آتشدان که از آتش خاندان مایه می‌گرفت در همه آیین‌های مذهبی به‌کار می‌رفت و باید در میان خوان نهاده می‌شد و دانه‌های مقدس اسپند به همراه چوب‌های خوشبو در کنار آن جای داشت.

۲- ماهروی و برسم: ماهروی همان برسمدان است. به علت اینکه تیغه‌های نگهدارنده برسم‌ها شکل هلال ماه است. از این رو آنرا ماهروی می‌نامند. شاخه‌هایی کوتاه از انار،‌ بید،‌ انجیر و زیتون را به دارازای سه بند می‌بردیدند و آنها را به شمار سه،‌ هفت،‌ دوازده یا بیست و یک بر سر خوان در ماهروی جای می‌دادند. برسم را معمولا بر سر خوان غذا هم قرار می‌دادند و نماد برکت گیاهی بود. دسته‌ای از آن را پیش از خوردن غذا به‌دست می‌گرفتند و آفرین می‌خواندند. در روزگار ساسانیان برای اینکه خوان شاهان شکوه بیشتری داشته باشد این ترکه را از زر(طلا) می‌ساختند و به آنها «زرین تره» می‌گفتند. کم کم برسم‌های فلزی به آیین‌های دینی هم راه یافت.

۳-کتاب سپند: چون جشن نوروز یک جشن ملی بود هر خانواده‌ای می‌توانست مذهبی ویژه خود را بر روی خوان نوروزی بگذارد. در روزگار ساسانیان کتاب خرده‌اوستا را بر سر سفره می‌گذاشتند و پیش از فرارسیدن سال نو بخش فروردین یشت آن‌را که مربوط به فروهرهای شاهان،‌ پاکان،‌ پارسایان،‌ دلاوران و شهسواران است،‌ می‌خواندند. امروزه نیز مسلمانان و کلیمیان قرآن و تورات بر سرخوان نوروزی می‌گذارند.

۴- کوزه آب: کوزه آب که توسط دختران نورسیده از زیر آسیاب‌ها پر می‌شود با زیتنی از گردن بند بر سر خوان نوروزی قرار می‌دادند. امروزه به جای کوزه از تنگ‌های کوچکی استفاده می‌شود که سبزی بر روی آنها سبز کرده‌اند و تنگ را با روبان‌هایی می‌آرایند.

۵- نان: نان نمادی از برکت است. در روزگار ساسانیان نان‌هایی را به اندازه کف دست بود،‌ می‌پختند و آنها را که «درون» Dron می‌نامید بر سر خوان نوروزی می‌گذاشتند. گاهی بر آنها آ‏فرین می‌خواندند و آنها را برکت می‌بخشیدند. امروزه ظرفی از نان یا نان سنگک بزرگی بر روی سفره قرار می‌دهند که در آیین زناشویی هم این کار انجام می‌شود. گاهی بر روی نان با دانه‌های کنجد «مبارک‌باد» یا«خجسته باد» می‌نویسند.

در روزگار ساسانیان بر گوشه‌های خوان نوروزی می‌نوشتند: «افزون باد» یا «افزا باد» که موجب برکت خوان در همه سال می‌شد. این واژه‌ها را بر روی سکه‌های ساسانی نیز ضرب می‌کردند تا برکت پول را افزایند.

۶- شمعدان: در دو سوی آتشدان شمعدان‌های گران‌بها یا چراغ‌هایی می‌نهادند و آنها را می‌افروختند و این نشانی از دنیای فروغ بی‌پایان بود که جایگاه فروهران است. نور و روشنایی در آیین‌های مذهبی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود.

۷- شیر: شیر تازه دوشیده شده نمادی از غذای نوزاد کیهانی است. زیرا برپایه استورهای آفرینش انسان در گهنبار «همسپتمیدیم‌گاه» یعنی در روز ۳۶۵ سال آفریده شده‌است. بنابراین در جشن زایش،‌ آدمیان نیز به شیر نیاز دارند. شیر در مراسم مذهبی سپند شمرده می‌شود و گاهی آن‌را با عصار گیاه هوم در می‌آمیختند. پنیر تازه هم که از فرآورده‌های شیر است و دارای اندیشه باروری است بر سر سفره نوروزی قرار دارد. پادشاهان ساسانی در بامداد نوروز از خرمایی که درون کاسه شیر ریخته می‌شد به همراه پنیر تازه می‌خورند که برکت افزا بود.

۸- تخم مرغ: انواع سفید و رنگین آن باید زینت بخش خوان نوروزی باشد. چون تخم و تخمه نمادی از نطفه و نژاد است و در زادروز آدمیان تخم مرغ تمثیلی از نطفه باروری است که به‌زودی باید جان بگیرد تا زایش کیهانی انجام پذیرد. پوست تخم مرغ خود نمادی از آسمان و طاق کیهان است. میترا نیز بنابراستوره از تخم کیهانی بوجود آمد.

در روستا‌ها رسم بر این است که یکی از تخم‌مرغ‌ها را بر روی آیینه می‌گذارند و باور دارند که در هنگام تحویل سال هنگامی که گاو آسمانی کره زمین را شاخی به شاخ دیگر خود می‌افکند،‌ تخم مرغ بر روی آیینه خواهد جنبید.

۹- آیینه: از نظر واژه شناسی از ریشه «ادونک»Advenak به معنی شکل و دیدار آمده‌است. در نخستین روز نوروز که انسان کیهانی بر اثر آمیختن فروهر مینوی با نیروهای دیگر شکل می‌گیرد،‌ باید نماد آن در خوان نوروزی باشد تا شکل پذیری آسان گردد. از این رو یک آیینه را در بالای خوان نوروزی و آیینه را در بالای خوان نوروزی و آیینه دیگر را زیر تخم مرغ می‌گذارند.

۱۰- ماهی: اسفند ماه در برج حوت(ماهی) است و به هنگام نوروز برج حوت به حمل(شتر) تحویل می‌شود،‌ از این رو نمادی از آخرین ماه سال در خوان نوروزی گذاشته می‌شود. افزون بر آن ماهی یکی از نمادهای آناهیتا فرشته آب و باروری است و وجود آن در سفره نوروزی باعث برکت و باروری در سال نو می‌شود. خوردن غذای ماهی در شب عید هم به همین دلیل است.

۱۱-انار: از سپندترین درختان است. مردم به تک درخت انار نزدیک زیارتگاه‌ها و بالای تپه‌ها و کوه‌ها دخیل می‌بندند و ترکه‌های انار را به عنوان برسم سپند در آیین بدست می‌گرفتند. شکل غنچه و گل انار مثل آتشدان است و همیشه سپند شمرده می‌شد. پردانگی انار هم نماد برکت و باروری است.

۱۲- گل بیدمشک: نمادی از امشاسپند سپندارمزد و گل ویژه اسفند ماه است.

۱۳- نارنج: نمادی از گوی زمین است و هنگامی‌که در ظرف آبی نهاده شود نمادی از زمین در کیهان است. گردش آن هم بر روی آب نمودار گذشتن برج‌های دوازده گانه و تحویل سال است.

۱۴-دانه‌های اسپند: اسفند از واژه اوستایی Sepanta به معنی سپند گرفته شده‌است. امروزه در خانواده‌ها برای دورکردن چشم زخم بر روی آتش پاشیده می‌شود. دانه‌های اسپند به رشته کشیده، زینت بخش خانه‌های روستایی است.

بر سر خوان نوروزی چیزهای دیگری مثل شیرینی و نقل که نماد شیرین کامی ‌است و آرد که نمادی از برکت است،‌ گذاشته می‌شود.

یاری‌نامه:

۱- جهان فروری، نوشته:دکتر بهرام فره وشی

۲- مقاله روزنامه همشهری، نوشته: مسعود پرتوی

تازه گردانی و نوکردن زندگانی و جهان مادی

تازه گردانی و نوکردن زندگانی و جهان مادی

ما، زرتشتیان بر این باوریم که خداوند ما را آفریده است، تا زندگانی را تازه کنیم و جهان را نو سازیم. تازه گردانی و نوکردن زندگانی و جهان مادی یکی از مهمترین آرمان‌های آفرینش است. به زبان گزارش‌های ورجاوند، به کار و کوشش برای نوکردن زندگانی «نبردکردن با اهریمن» گفته می‌شود.

خویش‌کاری هر زرتشتی نبرد کردن با اهریمن است. هر یک از مردمان برای خویش‌کاری کردن آفریده شده‌اند. در زندگانی روان هر یک از مردمان در برابر کارهای او مسول است و در مینو روان به داوری فراخوانده می‌شود. پس از داوری ، روان پاداش یا پادافره خواهد گرفت.

در گیتی اگرهر کسی خویش‌کاری‌های فردی واجتماع خود را به سرانجام رساند ، فَرَه به او رو می‌کند وخوشبخت و دارا و توانا می‌شود و فرهمند می‌شود.

تازه گردانیدن زندگانی یک راه دارد و آن نیز «راه اشویی» است. به «راه اشویی» رفتن، هم‌آهنگ شدن با «اشا» است.

هم‌آهنگی با اشا به معنای رفتن به «راه اشویی» است. راه در جهان یکی است و آن راه اشویی است. رفتن به راه اشویی یا عمل کردن به فلسفه‌ی دین زرتشتی آسان نیست. هم‌آهنگی با اشا به معنای آن است که هر لحظه و همیشه باید آگاهانه و از روی دانش و خرد نیکی بر بدی برگزیده شود.

برای برگزیدن نیکی باید آگاه و خردمند و دانا بود. آسنَ خرد یا خردذاتی را خداوند در نهاد هر یک از ما قرارداده است و خود ما نیز می‌توانیم با آموختن، گوشو سرود خرد یا خرد اکتسابی بدست آوریم. با کمک خردذاتی می‌توانیم دانش و آگاهی بدست آورده خردمند شویم و جهان را نو کنیم.

از دیدگاه دین زرتشتی، کار و اندیشه انسان، می‌باید پیوسته در حال نوآوری باشد. زندگی بدون آفرینندگی، تیره و خاموش و مرگ‌آور است. کاشتن یک گُل و یا درخت تا نوشتن یک نوشتار و کتاب ، ساختن یک آهنگ و ایجاد یک هنر، زادن یک فرزند و فرآورد یک محصول ، همه وهمه خدمت و یاری به آفرینش است.

تنها زندگی‌ای شکوهمند و سرشار و زنده است که در آن همه نیروهای انسانی به کار می‌افتد وهنر و نوآوری و شادی و خوشبختی تا جنب و جوش ، کوشش و پویش همه جا را فرا می‌گیرد.

واپس گرایی، کهنه پرستی و خشک اندیشی در آرمان زرتشتی ناستوده و ناشایست است.

گفتن«جهان و کارجهان جمله هیچ در هیچ است» در دین زرتشتی گناه است.

در دین زرتشتی، انسان باید پیوسته برای بالا بردن توان بدنی، خرد و روان خویش و همچنین برای بالا بردن توان اقتصادی، دینی و سیاسی خود ابزارآلات ، شیوه و وسایل نوی بیافریند.

انسان باید برای همزیستی با یکدیگر و ایجاد تمدن، پویا و سودرسان برای همه،‌پیوسته درتلاش باشد.

«پروردگارا بشود مانند کسانی شویم که جهان را به سوی تکامل و آبادی پیش می‌برند. ای خداوند جان و خرد و ای هستی بخش بزرگ، بشود که در پرتو «راستی و پاکی» از یاری تو برخوردار گردیم تا زمانی که ما دستخوش بدگمانی و دودلی هستیم، اندیشه و قلب ما یکپارچه به تو توجه پیدا کند.»

اهنودگات، هات۳۰، بند۹

«ای مزدا کسی‌که همیشه به اندیشه‌ی، ایمنی و سود خویش است، چگونه به جهان شادی بخش مهر خواهدورزید؟ پارسایانی که در برابر هنجار هستی و راستی و پاکی زندگانی می‌کنند، در مکانی که پرتو خورشید تو درخشان و جایگاه دانایانست، به سر خواهند برد.»

سپنتمدگات، هات ۵۰ ، بند۲

یاری‌نامه :

۱-زهرآب؛ دین‌بنده آونهیر، جستاری درباره‌ی دین وآیین و گزارش‌های سپندینه؟ انتشارات راهگشا، شیراز، ۱۳۸۲،رویه‌های۱۹۹تا۲۰۴٫

۲-شهزادی؛ رستم،جهان بینی زرتشتی، انتشارات سازمان فروهر، تهران، ۱۳۶۷، رویه‌های ۳۰و۳۱٫

۳-گاتها یا سرودهای اشوزرتشت، ترجمه‌ی موبد فیروز آذرگشسب.

برگرفته از تارنمای یتااهو

چهردادنامه ، نسک گمشده‏ی اوستایی

چهردادنامه ، نسک گمشده‏ی اوستایی

فرشید ابراهیمی

نسب نامه‏ی دولت کیقباد / ورق بر ورق هر سویی برده باد (نظامی)

شاید نخستین ریشه‌های تاریخ نگاری آریایی را می‌باید در نسک (=نسخه)های باستانی اوستا بازجست که از کهن‌ترین میراث ادبی فلات ایران به شمار می‏روند.

برابر با آگاهی‌هایی که در متن‌های زبان پهلوی در پیش از اسلام و سنت تاریخ نگاری در پس از اسلام فرادست آمده، بخش‌های ارزشمندی از اوستای کهن که بزرگ‌ترین دانشنامه‏ی دینی و علمی در ایران باستان به شمار می‏رفت، در آتش کین تازندگان بیگانه بسوخت و در این میان یکی از نسک‌های گمشده‏ی اوستا که در متن‌های باستانی از آن یاد شده، «چیترادات نسک» نام داشت که ما آن را «چهردادنامه» می‏خوانیم.

این نام : در زبان اوستایی : «چیثره داته»(čithradāta)، در پهلوی : «چیتردات» (نسک) (čitr (čihr) dāt) یا : «جیراشت» (jirāšt) و به گفته‏ی مسعودی (سده‏ی چهارم هجری) : «جیرشت» (jirašt)، و در پارسی : «چهرداد» (نسک) است.

بخش نخست واژه از ریشه‏ی اوستایی: چیثرَ ((čithra {clip_image002} به معنی تخمه و نژاد (چهر).

و بخش دوم : داتَdāta) ) {clip_image004} به معنی قانون یا آفرینش (داد) است.

و روی هم : آفرینش نژادها یا آگاهی‏های نژادی و نسبی (نژاد نامه – نسب نامه) معنی می‏دهد.

چهرداد نسک اوستایی دارای ۲۲ بخش و دوازدهمین نسک از نسک‌های بیست و یک گانه‏ی اوستای باستانی بوده (اما روایت داراب هرمزدیار آن را چهاردهمین نسک اوستایی می‌داند) است.

شوربختانه اکنون متن اصلی و اوستایی چهردادنامه برجای نمانده، اما گزیده و گزارشی از آن را می توان در بخش ۱۳ از دفتر هشتم دینکرت نگریست.

اما آیا نگارنده‏ی دینکرت، در سده‏ی سوم هجری نسخه‏ای از چهردادنامه را در دست داشته است؟

آری، زیرا ابوالحسن علی بن حسین مسعودی نیز چنانکه اشاره شد، آن را از نسک های اوستای روزگار خود (سده‏ی چهارم هجری) برشمرده است:

«ابستا (= اوستا) را به وسیله‏ی میله‌های طلا به زبان فارسی قدیم بر دوازده هزار پوست گاو کنده بودند. اکنون هیچ کس معنی این زبان را نمی‏داند و بعضی از سوره‌ها به فارسی کنونی نقل شده که به دست دارند و در نمازهای خویش می‏خوانند. مانند اشتاذ و «جترشت»( = چیتریشت = نژاد نیایش = چیتر نسک) و بانیست و هادخت و سوره‌های دیگر. موضوع «جترشت» قصه‏ی آغاز و انجام جهان است و هادوخت موعظه است.»(۱)

بنابراین، این آگاهی خود می‏رساند که چهردادنامه در یورش گجسته اسکندر و تازیان از میان نرفته بوده و در پس از اسلام (سده‌های سوم و چهارم) در جامعه‏ی زرتشتی نیایش(نیایش نژادها و دوده‌های ایرانی = چهریشت) می‏شده است.

در همین روند شایسته‏ی بررسی است منظومه‏ای به زبان پارسی با نام «زراتشت نامه»(سروده‏ی زرتشت بهرام پژدو که در سده‏ی هفتم هجری (سده‏ی دوازدهم میلادی) به نگارش درآمده و گویا نگارنده‏ی آن زند این متن (ترجمه‏ی پهلوی) را در دست داشته و در گفتار زایش و سرگذشت اشوزرتشت از آن سود جسته است :

یکی دفتری دیدم از خسروی / به خطی که خوانی ورا پهلوی

نهاده بر موبد موبدان / سر و افسر بخردان و ردان

نبشته برو «سرگذشت جهان» / «ز احوال پیشینگان و شهان»

همان شرح وستا و زند آن زمان / که آورد زرتشت انوشه روان

«همان قصه‏ی زادن از مادرش / ازآن رفته احوال ها بر سرش»

مرا گفت دانش درین روزگار / ز بهر چنین روز آید بکار

همی بینی این قصه های کَهُن / کزو یاد نارد کسی اصل و بُن

ندارد بدین خط کسی دستگاه / بترسم که گردد به یک ره تباه

همان به که این را به نظم آوری / به پاکیزه گفتار و خط دری

ز دانش بیارای این دین پاک / کنی تازه این رسم و آیین پاک

مگر نو شود این سخن در جهان / بخوانند هر کس از این داستان

همه کس ببیند ازو راه راست / که دردین پاکیزه و رسم ماست

در متن پهلوی «شایستِ نشایست» نیز، از چهردادنامه یاد شده است :

(پیرامون مشورت با نیکان) :

«یکی این که امور را به همپرسی (= مشاورت) با نیکان باید کرد < و> اندازه‏ی (= مثل) آن نیز در «چهرداد» (نسک) پیدا <است> که سپندارمذ به منوچهر گفت که . . . »(۲)

در چهردادنامه از نژادها و نسب‌نامه‌ها و چگونگی فرمانروایی‌های ایرانی به ویژه پیشدادیان و کیانیان، و زایش و سرگذشت پیامبر ایرانی (اشوزرتشت اسپیتمان) سخن رفته بود.

چهردادنامه دربرگیرنده‏ی نژادهای مردمان از کیومرث(نخستین مردم)، چگونگی آفرینش مشی و مشیانه، گسترش و پراکندگی گونه‌های مردمان در هفت کشور زمین (هفت اقلیم) و آیین های گوناگون نژادها تا هنگامه‏ی زایش زرتشت بوده است.

و برابر با آگاهی‏هایی که از گفتارهای چهردادنامه در دست است، این دفتر گمشده، از باستانی ترین گام‏های تاریخ نویسی و از ریشه های آیین نامه ها، تاج نامه ها و شاهنامه های ایران باستان به شمار می‏رود.

یاری‌نامه:

۱-التنبیه و الاشراف، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمه‏ی ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹، رویه‏ی ۸۶

۲ – شایست نشایست، فصل دهم، بند ۲۸، بنگرید به : کتایون مزداپور، موسسه‏ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹، رویه‏ی ۱۳۱٫

برگرفته از تارنمای یتااهو