نشانه‌های درونی و بیرونی بهدینان (زرتشتیان)

نشانه‌های درونی و بیرونی بهدینان (زرتشتیان)

 

برابر یک روش کهن و پذیرفته شده باستانی، هر کس پس از شناخت دین، به ‌طور رسمی پیروی خود را از آن دین را برابر با آیینی ویژه به آگاهی دیگران می‌رساند. زرتشتیان نیز بایستی فرزندان خود را چه پسر و چه دختر(بر پایه‌ی سنت بین ۷ تا ۱۵سالگی) با بر گزاری «آیین‌ سدره‌پوشی»* در جرگه زرتشتیان وارد نمایند.

پذیرش دین در فرهنگ ایرانی، به ‌ویژه در گفتار پیامبر اشوزرتشت اختیاری و بر دوش هر فرد است، و لازمه‌ی گزینش نیک از بد را خرد خود فرد دانسته است:

«ای مردم بیایید بهترین گفتار را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه‌ی روشن در آن بنگرید و پیش از آن که فرصت از دست برود، هر مرد و زن باید به شخصه میان راه درست(مزداپرستی) یا نادرست(دیوپرستی) یکی را برگزیند، بشود که به یاری مزدا اهورا در گزینش راه درست کامیاب شوید» (گاتها – یسنای۳۰ – بند ۲)

پس هر کودک، به یاری پدر، مادر و آموزگار خویش تا پیش از گزینش دین خود، با دانش دین آشنا شود و بتواند نیک‌وبد را تمیز داده و توان گسترش آن را بیابد. آنگاه روزی فرا می‌رسد که برپایه‌ی سنت کهن ایرانیان زرتشتی، بایستی آزمون بدهد و هر نوجوانی که پیروز شود، شایسته پذیرش «دین بهی» و «سدره پوشی» است. اکنون این آزمون با خواندن «اَشَم وُهو» و «یَتااَهو» و چند اوستای بایسته مانند «سُروش‌واژ» و «کُشتی بستن» انجام می‌شود.

نشانه‌هایی که یک نفر بهدین(زرتشتی، مزدا پرست) را از دیگران ویژه و جدا می‌کند دو چیز است: ۱- نشانه‌ی درونی ۲- نشانه‌ی برونی.

نشانه‌ی درونی که همان باور قلبی و ایمان به اندیشه، گفتار و کردارنیک است که پایه‌ی آموزه‌های اشوزرتشت است و یک زرتشتی باورمند باید، وجود خود را با این سه ویژگی آراسته کند. به سخنی دیگر، یک زرتشتی راستین، کسی است که راستی و درستی را در اندیشه، گفتار و کردار خود به‌کار برد. گرد کردارهای بد و ناروا نگردد، دهان خود را به گفتار بد، یاوه، دروغ، دشنام، واژگان آزار دهنده و غیبت آلوده نکند و اندیشه‌های پلید، زیان‌آور و ویرانگر را از خود دور کند. چنانکه در گاتها – یسنای ۳۰ – بند ۳ این ‌گونه آمده است:

«آن دو نیروی همزادی که در آغاز در اندیشه‌ی آدمی پدیدار شدند، یکی “سپنتامینو” یعنی نیکی در اندیشه، گفتار و کردار و دیگری “انگره‌ مینو” یعنی بدی در اندیشه، گفتار و کردار است. از میان این دو، دانا نیکی را برمی‌گزیند و نادان بدی را.»

و در یسنای دهم فرگرد ۱۶ سروده شده:

«از برای پنج چیز هستم / از برای پنج چیز نیستم

از برای اندیشه نیک هستم/ از باری اندیشه بد نیستم

از برای گفتار نیک هستم/ از برای گفتار بد نیستم

از برای کردار نیک هستم / از برای کردار بد نیستم

ار برای فرمانبرداری هستم / از برای نا فرمانی نیستم

از برای راستی هستم / از برای دروغ نیستم.»

«عارف قزوینی» در این‌باره این‌گونه سروده است:

«به چشم عقل آن دین را فروغ است / که خودبینان کن دیو دروغ است

چو دین کز دارش و گفتار و پندار / نکوشد،‌ بهتر از آن دین مپندار»

اما نشان برونی که همان «سدره»‌ی سپید و کمربند «کُشتی» است، به همان اندازه‌ی نشان درونی ارزشمند است و هر فرد زرتشتی باید هر دو نشان را به همراه داشته باشد.

«سدره» Sedreh پیراهنی است گشاد با آستین کوتاه بدون یقه، که از پارچه سفید درست شده که زرتشتی آن را به عنوان نخستین پوشش در زیر لباس‌های دیگر بر تن دارد. این پیراهن دارای ۹ درز است که بخش‌های پیراهن را به هم متصل می‌کند.

الف) دو درز پهلو (‌جای به‌هم پیوستن قطعه بزرگ جلو و پشت) ‌نشانه‌ی یگانگی میان نیاکان و فرزندان است.

ب)‌ دو درز آستین که آن را به پیراهن وصل می‌کند، نشانه‌ی کار و کوششی است که باید با دو دست انجام شود.

پ) گریبان سدره چاکی دارد که، تا سینه رسیده و در بخش پایانی آن کیسه‌ی کوچکی به‌نام «کیسه‌ی کِرفه» (کارنیک) قرار دارد. که به باور زرتشتیان گنجینه‌ی اندیشه، گفتار و کردارنیک است و در پشت هم کیسه‌ای به‌نام «کیسه‌ی گُرده» قرار دارد که نشانه‌ی کارهایی است که بر دوش آدمی قرار دارد. دو درز این دو کیسه را به پیراهن متصل می‌سازد.

ت) دو درز کوچک در پایین جامه قرار دارد که دامنه‌ی پیراهن را به دو بخش اصلی جلو و پشت متصل می‌کنند و نشانه‌ی همبستگی کهتران و ضعیفان با برتران است و هر کس باید به یاد ضعیفان و زیردستان خود باشد.

ث) یک درز که گرداگرد پایین جامه است و نشانه بازگشت به سرچشمه‌ی هستی یعنی اهورامزدا است.

واژه‌ی اوستایی سدره «وُهومَنه وَستره» Vohumana vastra یا «جامه‌ی نیک‌اندیشی» است و در کتاب‌های پهلوی واژه‌ی «شَپیک» Shapik به‌جای سدره به‌کار رفته است. جنس پارچه امروزه از «مَلمَل» سفید است اما در روزگار باستان از پشم، پنبه و حتا گاهی از ابریشم فراهم می‌شده است.

«سدره» جامه‌ی ستایش و پیروی از اهورامزدا و به مانند زره و جوشنی است که انسان را از بدی‌ها و ناراستی‌های درونی، برونی و فروزه‌های ناشایست نگاهبان است و سفیدی آن یادآور پاکی و بی‌آلایشی است که شایسته‌ی زرتشتیان راستین است.

«کشتی» Koshti بندی است باریک و بلند که از ۷۲ نخ از پشم گوسفند تشکیل شده است، که هنگام بافتن به شش دسته ۱۲ نخی بخش و بافته شده و در دو سر این شش دسته به کمک گره‌هایی به سه منگوله تبدیل می‌شوند. (‌نشانه اندیشه، گفتار و کردارنیک). شماره‌ی ۷۲ نماینده ۷۲ هات یسنا(کتاب سپند زرتشتیان، اوستا نام دارد و دارای پنج بخش یسنا “سرودهای اشوزرتشت تنها گاتها است که بخشی از یسناست”، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است.)‌ شش دسته نمادی از شش امشاسپندان(یا به گفته‌ی برخی شش چَهره‌ی گاهنبار)‌و ۱۲ نخ در هر دسته نشانه ۱۲ ماه سال است.

واژه‌ی «کُشتی» در شاهنامه بسیار آمده است:‌

«سر نامداران ایران سپاه / گرانمایه فرزند لهراسب شاه

که گشتاسب خوانند ایرانیان / ببستش یکی کشتی او بر میان»

و

«سران بزرگ از همه کشوران / پزشکان دانا و کُند آوران

همه سوی شاه زمین آمدند / ببستند کشتی به دین آمدند»

واژه‌ی اوستایی که برای کشتی در اوستا آمده «ائویا انگهن» Aevya Anghen است.

«کُشتی» را در روزگار باستان از پشم گوسفند، موی بز، شتر و یا از پنبه می‌با فته‌اند، اما اکنون همه‌ی کشتی‌ها از پشم گوسفند درست می‌شود. «کشتی» بند همبستگی و پیروی از اهورامزدا است که هر خویشکاری هر فرد زرتشتی است که، آنرا در هر حال(جز هنگام آب تنی و هنگامی که زنی دَشتان باشد)‌ به تن داشته و بر روی سدره ببندد.

کتاب‌های پهلوی بدون سدره و کشتی بودن را برای فرد سدره‌پوش شده گناه بزرگ می‌دانند و واژه‌ی به‌کاررفته برای این کسان «وشَد دَوَرِشنی» Vashad Davareshni یعنی گشاد راه‌رفتن، گشاده میان‌بودن و زندگی بدون سدره کشتی است.

*گاهی آن را «نوزوتی» هم می‌خوانند اما این واژه برگرفته از از «نوجوت» پارسیان است. که «جوت»، «زوت»، «زوت» یا «زود» نام موبدی است که در برگزاری آیین‌‌ها دینی، موبد اصلی است و هر آن کس که به تازگی «زوت» شده را «نوزوت» و آیین آن را «نوزوتی» گویند.

 

یاری ‌نامه:

۱- آذرگشسب، اردشیر، آیین سدره پوشی.

۲- مهر، فرهنگ، دیدی نو از دینی کهن.

برگرفته از یتااهو

گاهنبار ایاسرم گاه

گاهنبار ایاسرم گاه

 

هنگام این گاهنبار از روز اشتاد ایزد تا روز انارام ایزد از ماه مهر (ماه مهر هفتمین ماه تابستان بر طبق گاهنامه ایران باستان می باشد) برابر با ۲۰ تا ۲۵ مهر ماه است. نام این گاهان بار از واژه اوستایی “ایاسریمه” گرفته شده است . یعنی آغاز سرما، و زمان برگزاری آن در زندگی کشاورزی و دامپروری هنگامی است که گله های گوسفند از چراگاه های تابستانی به محل زمستانی خود باز می گردند. در باور سنتی زرتشتیان، گاهنبار ایاسرم گاه هنگامی است که خداوند گیاهان را آفریده است.

این گاهنبار نیز اکنون همانند گاهنبارهای چهره های دیگر و با همان شیوه در خانه و یا تالارهای عمومی برگزار می شود. بطور کلی عنصر دینی این جشن ها خواندن “جشن”  (بخوانید Jashan) و نیایش است که موبدان انجام می دهند و حاضرین در جشن (Jashan) دست یکدیگر را می گیرند و همازور (بخوانید Hamazoor) (هم پیمان، هم باور، هم اندیش) می شوند، زیرا:

پیروزی و کامیابی در یگانگی و همازوری است به ویژه در گذشته تحمل در برابر بلایای طبیعی، خشکسالی، سیل، زلزله، طوفان و مانند آن تنها با همازوری و پشتیبانی از یکدیگر شدنی بود. شرکت در مراسم گاهنبار وظیفه دینی برای همه بود؛ هزینه آن را همه داوطلبانه و هر کس به اندازه درآمد و تواناییش می داد ولی همه به یک اندازه در آن “هم بهره” می شدند.

عنصر اجتماعی این جشن ها در این بود که همه زرتشتیان، زن و مرد، پیر و جوان و کودک، فقیر و غنی، ارباب و رعیت، همه یکسان در آن شرکت می کردند و در یک جا گرد می آمدند از یک سفره و از یک غذا می خوردند و این امر باعث همبستگی بیشتر اجتماعی می شد.

علاوه بر این در پایان این مراسم آن چه از خوردنی باقی مانده بود به خانه افراد بینوا و نیازمند فرستاده می شد و این جزئی از “نیکوکاری و دهش” است که در دین زرتشتی ستوده و سفارش شده است.

 

سرچشمه: کتاب از نوروز تا نوروز، کورش نیکنام

برگرفته از یتااهو

گاهنبار

گاهنبار

 

بیشتر بدانیم : جشن‌های ایرانی و زرتشتی در یک نگاه ، جشن های فصلی و گهنبار ، گاهان بار ، گاهنبار ایاسرم گاه ، گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

شادی کردن، هدف و برنامه ای دلنشین و گروهی برای زرتشتیان است؛ مردمانی که در بدترین و دشوارترین رخدادها با بردباری، غم را به دست شادی سپردند و زنگار پریشانی و اندوه را از آیینه دل همگان زدوده اند٬ امروز یادگارهایی شیرین به نام جشن های گاهنبار را با خود به همراه دارند که یادبودی از پدران و بزرگانشان است.

کتیبه های هخامنشی که از نخستین داشته های نوشته شده زرتشتیان و ایرانیان باستان می باشند هم با وجود ادبی و 
دینی نبودن مفهوم و منظورشان٬ با ستایش خداوند و سپاس از او به واسطه امانت نهادن شادی در میان مردمان٬ آغاز می شوند. “زرتشتیان در عین فقر به جشن ها و آیین های سنتی کهن می پرداختند که خیرات و مبرات و شادی بنیان آن ها بوده است. باید افزود که این ها را مایه برکت و خیر و روی آوردن اقبال نیک می دانستند.” (زرتشتیان، برگ ۱۱۲)

فلسفه غم و شادی و نبرد مینوی شان از آغاز آفرینش با هم٬ در فرهنگ ایرانیان بخوبی نمایان است. در این فلسفه٬ وجود بدی و شر (انگره مینو) که غم و بیماری و مرگ می آفریند نادیده گرفته نمی شود اما بیش از اندازه نیز به آن ها توجه نمی شود؛ زرتشتیان و ایرانیان می دانند که شادی فروزه ای نیکو و خداوندی است که باید جانشین غم و اندوه کرد و همانطور که بر اساس پیام گات ها٬ باید بدی را به دست نیکی سپرد٬ می دانند که باید غم و اندوه بی بنیان را با شادی و نیایش و ستایش زدود تا مبادا غوطه ورشدن در افسردگی و نومیدی٬ بند بر پای مرغ امید و آرزو و تلاش آدمی ببندد.

جشن های سلسله بندی شده در مدت یک سال٬ بهترین نمونه برای پایداری این فلسفه در بین ایرانیان است چنانچه هنوز بسیاری از جشن های به یادگار مانده از گذشتگان٬ امروزه هم نه کاملا به شکل و روش گذشته٬ اما با قوت و عشق پیشین در میان زرتشتیان ایران و هند برگزار می شوند.

“درجامعه سنتی زرتشتی٬ این جشن ها با زندگانی روزمره به شدت سرشته و با آن عجین شده است. نوعی ارتباطات اجتماعی و روابط میان خانواده ها در یکی دو نسل پیش٬ لازم می کرد که برگزاری این آیین ها٬ جزیی باشد از حوادث روزانه و عادی. بدین شمار بود که همراه و هم پای کارهای کشاورزی در مزرعه و باغ٬ تهیه دیدن و فراهم آوردن ابزارهای واجب برای مراسم آیینی هم تکلیفی روزمره و عادی بود… در طی آن نوعی خیرات و مبرات و اشتراک در خورد و خوراک هم مطرح می گشت… و غنی و فقیر را در آن شریک و همکار و همراه میشد دید٬ و نیز نمادهای رنگین و دلپذیر حیاتی و زنده را.” (زرتشتیان، برگ ۱۱۳)

گاهنبار آذرگشسب

بنیان دین زرتشتی٬ همان پیام نهفته در جشن ها می باشد که چیزی نیست به جز خواستاری شادمانی برای همه؛ در 
این کوشش برای ایجاد شادکامی همگانی است که می توان رگه های پیام گات ها را دید که خرد و منطق زندگی را با شوق و شور حس “دیگرخواهی” همراه می کند و آدمی را در تراز خرد و احساس نگه داشته تا نتیجه این تراز را که شادی درون است٬ بیابد. در دین زرتشتی٬ دیگرخواهی انسان از سر لبریزی است٬ آنکه از داشتن لبریز است ناخواسته می بخشد. از سر فراوانی و لبریزی است که جرعه٬ جرعه بخشش، سود و رامش از پیمانه اش سرریز می شود. این پشتوانه ارزشمند، فلسفه ای است که سنت ها و آیین های رایج در میان زرتشتیان بر پایه آن شکل و صورت پذیرفته اند. در فلسفه بخشش زرتشتی٬ باید بذل هر چیز در راه پرورش و بهبود و سامان دهی احوال درماندگان باشد نه از سر چاپلوسی و یا اجبار.

“کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گذاری دراز”، در سنت زرتشتیان نیز بخشیدن بخشی از دارایی برای برپایی جشن های همگانی٬ به خواست قلبی فرد و در موازنه با دارایی اوست اما حضور همگان چه دارا و چه ندار در گاهنبارها امری است بایسته و شایسته اما ثمربخشی این داد و دهش ها٬ زمانی قطعی است که گره ای از انبوه گره های درماندگان و نیازمندان آبرومند جامعه بگشاید که اگر جز این باشد٬ پسندیده و سودمند و پذیرفته نیست.

جلوه دیگر گاهنبارها٬ همازوری (بخوانید Hamazoori) (هم پیمانی، هم باوری، هم اندیشی) همگان به شرط پوشیده ماندن راز نیازمندان است. چاره ای نیست جز آنکه همه یکسان و یک دل و ساده در جشن شرکت کرده و بی آنکه دارا به رخ نادار بکشد٬ هر کس سهمی از داشته هایش را بدون خودنمایی صرف برگزاری گاهنبار کند و از گوشت گوسفندان مالداران و هیزم و چوب مردان خارکن سفره ای از نان و میزد و چاشنی فراهم شود که همه یکسان از آن می خورند؛ اینست همان رسم سخاوت و هماهنگی و همازوری ایرانیان که زبانزد جهان است.

گاهنبارها جشن های شش گانه ای هستند که در شش زمان یا چهره و یا گاه برگزار می شوند که هر یک یادآور زمانی از کاشت٬ داشت و برداشت محصولات کشاورزی اند و نوعی گاهنمای سالیانه برای کشاورزان محسوب می شوند. اما هسته مرکزی جشن ها پیوندی است از داد و دهش٬ همازوری مردم از هر صنف و رده و میزان دارایی٬ آگاهی از حال یکدیگر٬ نیایش به درگاه خداوند و سپاسگذاری از او در کنار شادمانی و سرور دسته جمعی. این هنر ایرانیان هوشمند و دوراندیش است که باورهای دینی و قلبی را در قالب آیین هایی ویژه درآورده و چندین هدف نیک را در یک برنامه گرد هم آورده اند.

گاهنبارها یا از دسته اصلی شش گانه می باشند و یا جدا از آن ها؛ گاهنبارهای شش گانه شامل: نیمه بهار (میدیوزرم) 
هنگامه دروی غلات مثل گندم و جو٬ نیمه تابستان (میدیوشهم) زمان کاشت حبوباتی چون ارزن و برنج، پایان تابستان امروزی (پیته شهم) هنگام برداشت محصول تابستانی و علوفه٬ آغاز پاییز امروزین (ایاسرم) که زمان کاشت محصول زمستانی است، نیمه زمستان (میدیارم) گاه استراحت کشاورزان٬ و پنج روز پایان سال یا پنجه (همس پت میدیم) که زمان برنامه ریزی و آمادگی کشاورزان برای آغاز کشت و کار است.

اما در گذر زمان جشن های گاهنبار فرعی دیگری چون گاهنبار “توجی” شکل گرفته اند که زمانی برقرار می شد که نیاز به گردهمایی مردم و آگاهی آن ها از حال یکدیگر بود چنانکه در زمان رویدادهای ناخوشایند و آسیب رسان طبیعی چون سیل٬ زلزله و… گاهنبارهای توجی به خواست مردم برگزار می شد تا از حال و روز یکدیگر آگاه شده و به یاری هم بشتابند و با همازوری و داد و دهش همه٬ از شدت آسیب و اندوه و رنج همنوعان بکاهند و دوشادوش هم، غم ها را به شادی بدل سازند٬ چرا که از دیرباز در گوش فرزندان این دیار خوانده اند: “دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی”

در هر دینی، داد و دهش (خیر و خیرات) از وظایف عمده پیروان آن دین است؛ در دین زرتشتی هر شخص موظف است یک دهم درآمد خود را صرف داد و دهش و کمک به فقرا و مستمندان کند، همچنین بسیاری از افراد نیکوکار زرتشتی قبل از مرگ تمام یا قسمتی از دارائی خود را از قبیل زمین، باغ و خانه… وقف مراسم گاهنبار، خیرات و کمک به همکیشان خود میکنند.

یکی از سنن ایرانیان باستان که برای داد و دهش برگزار می شد، آئین “شش گاهنبار” بود. این آیین بسیار قدیمی است و پیدایش آن به اوایل دوره پیشدادیان مربوط می شود؛ مطابق نقل تاریخ نگاران، اولین بنیانگذار گاهنبار٬ جمشید شاه پیشدادی است.

در زمان٬ یا پس از ظهور زرتشت٬ تغییراتی در روش برگزاری گاهنبار داده شد. در ابتدا بخشهایی از اوستا را موبدان می خواندند٬ آنگاه سفره عام می کشیدند و همگی اعم از فقیر و غنی بر سر سفره گاهنبار می نشستند و از آن بهره مند می شدند. این روش تا زمان انوشیروان ساسانی ادامه یافت، در زمان او بعلت اوج گرفتن فاصله طبقاتی بین مردم تغییراتی در آیین گاهنبار به وجود آمد.

شش گاهنبار یا گهنبار یا گاهان بار بطور کلی اشاره به شش گاه یا شش هنگام از اوقات مختلف سال دارد که موقع آفرینش عالم و عالمیان می باشد. در آیین زرتشت٬ این شش گاه یا شش هنگام را به شکرانه نعمت های خداوند متعال جشن میگیرند و زرتشتیان مانند ایرانیان قدیم در این جشنها بذل و بخشش، داد و دهش می نمایند و سپاس اهورامزدا را بجای می آورند. درآمد و منافع حاصله از موقوفات گاهنبار نیز در این ایام صرف نیات خیرخواهانه و نیکوکارانه می شود. گذشته از اینکه این شش هنگام٬ موقع خلقت جهان و سایر موجودات و مخلوقات می باشد٬ انسان در این روزها نیز از کار و کوشش خود نتیجه بدست می آورد و فایده میبرد؛ از قبیل برداشت محصول و بدست آوردن میوه ها و خوراکیها و غیره. هرکدام از این جشن ها که در شش زمان انجام میگیرد٬ به مدت پنج روز ادامه می یابد و روز آخر آن از همه مهمتر و گرامیتر است و در واقع چهار روز اول به منزله مقدمات جشن است ولی جشن و مراسم حقیقی در روز پنجم برپا می شود.

گاهان بار از دو کلمه ترکیب شده: “گاهان” که به معنی گاه ها یعنی اوقات است و “بار” که به معنی بار، بر، نتیجه و ثمر است. بعضی این کلمه را “گاه انبار” دانسته و موقع “انبار کردن” نوشته اند، در صورتیکه چنین نیست و این معنی با مفهوم کلمه تطبیق نمی کند زیرا در همه این شش هنگام٬ آذوقه به انبار نمی آورند و چیزی در انبار نمی گذارند که این معنی بر آن مصداق پیدا کند، بلکه همچنان که گفته شد٬ “گاهان” جمع گاه به معنی اوقات است. موضوع دیگری که گفته ما را تایید میکند٬ یادداشتهای پهلوی است که گاهان بار را در پهلوی “گاسان بار” نوشته است گاسان جمع “گاس” است که به معنی وقت و هنگام می باشد؛ بنابراین گاسان بار در پهلوی به معنی وقت های بار و بر یا مجلس جشن است. از آنچه گذشت واضح شد که “گاهان” پارسی برابر “گاسان” در پهلوی است که جمع “گاس” و به معنی گاه است. گاهان بار 
را گاهی مختصر می کنند و گهنبار یا گاهنبار تلفظ می نمایند.

 گاهنبار آذرگشسب

قبل از طلوع آفتاب روز اول هر چهره از گاهان بار٬ موبدان زرتشتی و سایر مردان و جوانان٬ مراسمی را به نام “واژ یشت” (بخوانید Vajh Yasht) برگزار می کنند. شش گاهان بار سال نزد زرتشتیان ایران و هند اوقات عبادت، نیکی و خیرات و کمک به نیازمندان است. از محل درآمد و منافع موقوفاتی که بر گاهان بار وقف شده است مراسم و جشنهای بزرگ می آرایند؛ توانگر و بینوا هر دو در آن شرکت می کنند٬ آنانی که خود از عهده مخارج این مراسم (گاهنبار) بر نمی آیند باید در مراسم دینی که دیگران بانی آن هستند شرکت کنند.

گاهنبار آذرگشسب

 

آفرینگان گاهنبار:

در اوستا واژه های آفرینه٬ آفریونه و آفریتی از ریشه “فری” است که به معنی ستودن، گرامی داشتن، آفرین گفتن، تحسین کردن و خشنود گردانیدن است.

دعاهایی که با واژه آفرین آغاز می شوند٬ اغلب در پس مردگان جهت آمرزش و گرامی داشت خوانده می شوند٬ یا در اعیاد و مراسم دینی جهت همین منظور می خوانند. مراسم آفرینگان خوانی یا در آدریان خوانده و برگزار می شود و یا اینکه موبدان آن را در خانه شخصی که چنین مراسمی را برگزار نماید٬ انجام می دهند. برای برگزاری و شرکت در این مراسم٬ لازم است پاکیزگی انجام شود که آن را پادیاب (پادیاو) می نامند و در اغلب مراسم دینی٬ هر شرکت کننده باید این فریضه را انجام دهد. در آغاز لازم است پادیاب کننده “خشنوتره اهوره مزدا” (به خشنودی اهورامزدا) را خوانده و یکبار نیز “اشم وهو” بخواند٬ پس صورت و دستها و پاها را شسته و کمربند مقدس یعنی کشتی (بخوانید Koshti) خود را باز نموده و دعای کشتی را بخواند و دوباره کمربندش را ببندد. مراسم را دو موبد (زوت و راسپی) برگزار میکنند و در آتشدان٬ چوب های خوشبو و عود میسوزانند؛ ظرف های لرک (آجیل هفت مغز)، میوه، آشامیدنی و شمع های روشن از لوازم است. زوت، خواندن پازند آفرینگان را آغاز می کند و متن اوستائی را هر دو موبد با هم می خوانند در حین اوستاخوانی٬ موبدیار٬ میوه ها را پاره میکند تا متبرک گردند و پس از پایان خواندن اوستا٬ همه حاضرین از لرک و میوه میل می کنند و بهره مند میگردند.

یکی از مصارف موقوفات گاهنبار که در وقفنامه ها به آن اشاره شده انجام مراسم آفرینگان گاهنبار است که آنرا موبدان در طی پنج روز که مدت هر یک از گاهنبارها است٬ طی تشریفات یاد شده می خوانند که ترجمه آن چنین است:

“به خشنودی اهورامزدا بر زبان می آورم و می خوانم بهترین نیایشها را، بر زبان می آورم ازجان٬ با باوری نیک که مزدا پرست زرتشتی و دشمن همه بدیها و پیرو آیین اهورائی می باشم. نیایش و آفرین میخوانم همه گاه ها و هنگام های روز و ماه و جشنهای سال (گاهنبار) را که ردان و سروران هستند و با خشنودی ستایش میکنم٬ و این نیایش را به هنگام بامدادان می سرایم. نیایش میکنم و آفرین میخوانم بر همه گاهنبارهای سال٬ هنگام هر جشنی که باشد، به نام بر زبان می آورم و آیین های ویژه می گذارم. نیایش و آفرین خوانی می کنم برای گاهنبار میدیوزرم٬ میدیوشم٬ پیته شهیم٬ ایاسرم٬ میدیارم٬ همس پت میدیم که همه ردان و سروران هستند. پیشکش کنید (نذر و نیاز و اهدا نمائید) ای مزدیسنان در جشنهای سال از برای (گاهنبارها) میزد (خوراکیهای غیر مایع٬ خشکبار٬ لرک) از برای این ردان و سروران بدهید یک گوسفند سالم و تندرست و جوان. هرگاه توانائی نداشتید٬ نیاز کنید نوشابه مقدس (هوم) و بنوشانید به داناترین و آگاه ترین و راستگوترین و آنانکه بهتر و شایسته تر فرمان دهد از میان مردمان٬ که یار و همراه بینوایان و مددکار غریبان و دور از شهران و آموزنده دین و در اشوئی و راستی برگزیده ترین باشد. هرگاه توانایی نیاز آن نیز نبود٬ بدهید برای آنچنان کسان٬ باری از هیزم خشک و خوب سوز٫ هرگاه آن هم نشد٬ به خانه آن رد گاهنبار ببرید یک پشته هیزم. بسرائید سرود بزرگی خداوند را و اهورامزدا را به نام بخوانید در خدایگانی مطلق جهان٬ اینچنین: بیگمان شهریاری زیبنده و سزاوار آن کسی است که بهتر شهریاری کند٬ و اوست اهورامزدا که با بهترین راستی برابر است و بندگی و عبادت خود را به پیشگاه وی تقدیم میکنیم و باشد که اینچنین میزدی قبول شده و رد گاهنبار (روحانی زرتشتی که اجرا کننده این مراسم است) را خشنود و شادمان کند.”

گاهنبار آذرگشسب

هر گاه کسی از مزداییان٬ پیشکش و نذر گوسفند جوان یا شربت و نوشابه مقدس و یا اهدای بار و پشته هیزم خشک را به رد گاهنبار ندهد و توانایی اهدا نداشته باشد و اوستای بایسته مورد نظر را نیز نخواند و به خداوندی اهورامزدا اقرار نکند و در چنین مراسم، به دهش (خیرات و مبرات و احسان) هم بهره نشود٬ این اظهار بی دینی است و از جامعه مزدیسنان رانده و طرد خواهد شد. در هر شش گاهنبار، چنین مراسم و هم بهرگی لازم است.

 سرچشمه: ۱- کتاب زرتشتیان، کتایون مزداپور، ۱۳۸۲ ۲- کتاب دیدی نو از دینی کهن، دکتر فرهنگ مهر، ۱۳۸۰ ۳- مجموعه سخنرانی های موبد رستم شهزادی به کوشش مهرانگیز شهزادی، ۱۳۸۰

سرچشمه: ۱- مجله میراث جاویدان، شماره سوم ۲- کتاب دیدی نو از دینی کهن، دکتر فرهنگ مهر

برگرفته از تارنمای یتااهو

گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

 

به مناسبت فرارسیدن گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه» ۱۲-۸ تیرماه  خور ، خیر روز تا دی بمهر از گاهشمار زرتشتی

 

گاهنبار چَهرِه‌ی مَیدیوشَهیم‌گاه
خیر روز تا دی بمهر از تیر ماه در گاهشمار زرتشتی برابر با 8 تا 12 تیر ماه خورشیدی
گاهنبار چهره میدیوشهم گاه نشانه ای است از شکرگزاری ایرانیان زرتشتی از اهورامزدا است که آفریده‌های نیک و سودمندی را در اختیار آدمیان گذارده‌است و از دیگر سو بیانگر میان تابستان بزرگ هفت ماهه است (بخش‌بندی سال، بر پایه‌ی زندگی آریاها در جاهای سردسیر، به دو فصل تابستان «هفت ماهه» و زمستان «پنج ماهه» بوده است). در روزگار‌ باستان بخش‌بندی سال، میان ایرانیان به‌موجب مهاجرت‌ها، شرایط اقلیمی، آب و هوایی و جوی گوناگون بود. بنابر دید سنتی و در اوستا، یشت سیزدهم و نیز ۸۶ به‌ ترتیب فَرَوَشی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاره‌ای است به‌ مراحل شش‌گانه آفرینش، که به‌موجب روایت‌هایی، در شش هنگام یا شش گاهان‌بار انجام ‌گرفته است. وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی «میدیوشهیم» «گاه آب» آفریده شده است و ایرانیان در روزهای این چهره، با برگزاری جشنهای گوناگون به داد و دهش و شادی می پرداختند.



در روزگار‌ باستان بخش‌بندی سال، میان ایرانیان به‌موجب مهاجرت‌ها، شرایط اقلیمی، آب و هوایی و جوی گوناگون بود.

به‌موجب «وَندیداد»، بخش‌بندی سال، بر پایه‌ی زندگی آریاها در جاهای سردسیر، به دو فصل تابستان «هفت ماهه» و زمستان «پنج ماهه» بوده است.

در کتاب «بُندَهِشن» سال به چهار فصل، بخش می‌شده، که از خود اوستا نیز، این‌گونه بر‌می‌آید . چهار فصل، بر پایه‌ی گردش سال و دگرگونی هوا می‌باشد. ولی به‌موجب اوستا، گونه‌ای دیگر از بخش‌بندی سال به‌فصل‌ها، آورده شده که برپایه‌ی زندگی مردمانی است که، بیشتر در مرحله‌ی دامداری و کشاورزی بوده‌اند. در این مبنای محاسبه، سال به شش «گاهان‌بار» بخش می‌شود که بر بیرون آوردن دام‌ها از آغل‌ها، علوفه دادن آنان، جفت‌گیری، زایمان، به‌آغل بازگرداندن، شخم زمین، بذر پاشی، درو محصولات و انبار کردن آذوقه استوار است. اما بعدها کم‌کم این شش فصل کهن جوامع «کشاورز- دامدار» به‌شکل سنت‌ها و آیین‌های اجتماعی-دینی در‌آمد، و فصل‌های چهارگانه جایگزین آن شد.

این جشن‌ها یا فصل‌های شش‌گانه به‌موجب اوستا «یائیریَه» نامیده می‌شود. که صفتی است به‌چمِ(:به‌معنی) سالی یا فصلی. اما در پهلوی به‌گونه‌ی «گاسان‌بار» یا «گاهان‌بار» درآمده است. بخش نخست آن یا همان «گاس» پهلوی یا «گاثو» اوستایی که در فارسی به «گاه» دگرگون شده به‌چم هنگام و یا فصل است و بخش دوم از «یائیریه» در اوستا گرفته شده که روی‌هم به‌چم «جشن‌های فصلی» می‌باشد.

چَهرِه‌ی میدیوشهیم‌گاه: «مَیدیوشَهیم‌گاه» دومین جشن گاهان‌بار است، و زمان آن میان تابستان بزرگ هفت ماهه است.

به‌موجب توصیفی که در ویسپرد آمده این‌گاهان‌بار با ویژگی «واستَرَیوـ داتَه اینیم» آمده که از آن، هنگامی‌که سبزه‌ها و یا علوفه درو می‌شود، برداشت می‌شود. این واژه از دو ریشه «واستَر» به‌چم گیاه و «دا» به‌چمِ چیدن و دروکردن، تشکیل شده است.

از سویی دیگر و با توجه به نوشته‌های که در دست است، در شش گاهان‌بار به ترتیب شش مرحله آفرینش از سوی اهورامزدا انجام گرفته است. در اوستا، یشت سیزدهم و نیز ۸۶ به‌ترتیب فَرَوَشی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاره‌ای است به‌ مراحل شش‌گانه آفرینش، که به‌موجب روایت‌هایی، در شش هنگام یا شش گاهان‌بار انجام ‌گرفته است. وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی «میدیوشهیم» «گاه آب» آفریده شده است.

یاری‌نامه:

۱- گاه شماری و جشن‌های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، بهار ۱۳۷۱

۲- جشن نوزوز «جشن آفرینش آدمیان»، م.اورنگ، ناشر خود نویسنده، ۱۳۵۱

برگرفته از تارنمای یتااهو

پزشکی در ایران باستان

پزشکی در ایران باستان

پزشکی در ایران باستان ریشه‌ای هزاران ساله دارد و در میان کشورهای کهن، پزشکی در ایران از دیرینگی بیشتری برخوردار است و در این‌باره یافته‌های باستان‌شناسی بسیاری وجود دارد. واژه‌ی پزشکی در اوستا به گونه‌ی «بئشزه» آمده است که به‌چم(:به‌معنی) از میان بردن درد و رنج می‌باشد.

پزشکان در ایران باستان به چندین دسته، بخش می‌شدند که در اوستا نام آنها برده شده است:

«پزشکانی که با “اشا” درمان می‌کنند، پزشکانی که از راه “داد” درمان می‌کنند، پزشکانی که با “کارد” درمان می‌کنند، پزشکانی که با “ارور” (گیاه) درمان می‌کنند و پزشکانی که با “مانتره” (گفتار سپند) درمان می‌کنند. بهترین آنها کسانی هستند که با مانتره درمان می‌کنند.(۲)»

اشوپزشکی: «اشو» به‌چم راستی، پاکی و عشق است. به کسی که داد و  آیین راستی و هنجار(:نظم) فرمانروا بر جهان را پاس بدارد و ارج نهد، «اشو» می‌گویند. «اشو پزشکان» بیشتر به جنبه‌های بهداشت تن، پاکیزگی و زیبایی خانمان و  زیست‌بوم پیرامون آن می‌پرداختند. «اشو پزشکان» بر این باور بودند که بیمار در بخشی از زندگی خود از هنجار اهورایی بیرون شده و از این‌رو بیماری تن و روان خود را فراهم آورده است و بنابراین با بازگرداندن هنجار و عشق به زندگی مردمان و جانداران گیتی می‌توان تندرستی را به ایشان بازگرداند.

دادپزشکی: این پزشکان به کمک شستن‌های گوناگون که یکی از آن ها «بَرِشنوم» است از گسترش بیماری جلوگیری می‌کردند(۳). در «برشنوم» بدن از فرق سر تا کف پا با روش ویژه‌ای شسته می‌شد. به گونه‌ای که در هیچ جای بدن گمان آلودگی نباشد. این پزشکان با به‌کار بردن آیین‌های ویژه‌ای، چون جداکردن ظرف‌ها، جای خواب و … در جلوگیری از گسترش بیماری‌های همه‌گیر و اپیدمی‌شدن آن نقش به‌سزایی داشتند. در هنگام گسترش بیماری‌های همه‌گیر، خانه و بخش‌های آلوده را «پروست»(قرنطینه) می‌کردند و کسانی که گمان می‌رفت آلوده باشند را درون خانه‌هایی به نام «نشوه‌خانه» یعنی «خانه‌ی ۹شبه» می‌بردند و او را از خانه، آب، درخت، مردم و جانوران دور می‌کردند. سپس جامه‌ی او را درآورده و با گیاهان ویژه‌ی دودزا «گندزدایی» می‌کردند. این کار سه بار در هر روز انجام می‌شد. به خاک‌سپاری کسانی که در «نشوه‌خانه‌ها» می‌مردند، نیز بسیار سخت‌گیرانه و از روی اصول بهداشتی انجام می‌گرفته است(۵).

کارد پزشکی: یکی از مواردی که در شاهنامه از آن سخن گفته شده، زاده‌شدن رستم از شکم مادرش رودابه است. موبدی کاردپزشک، رودابه را با می «مست» کرد، پهلوی او را شکافت و رستم را بیرون آورد:

بیامد یکی موبدی چرب دست / هر آن ماهرخ را به می کرد مست

بکافید بی رنج پهلوی ماه / بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی گزندش برون آورید / که کس در جهان این شگفتی ندید (۴)

داستان بیژن و منیژه نشان می‌دهد که ایرانیان با داروهای بیهوش کننده آشنا بودند. منیژه به بیژن داروی بیهوشی خوراند و او سه روز بیهوش بود.

بفرمود تا داروی هوشبر / پرستنده آمیخت با نوش بر (۴)

در اوستا درباره‌ی دستمزد این دسته از پزشکان سخن رفته است. برای نمونه آنها می‌بایست برای تنگ‌دستان دستمزدی برابر کوچک‌ترین چهارپا دریافت کنند. دستمزد برای بزرگان و فرمانروایان برابر با ارابه‌ای با چهار حیوان بسته شده به آن بود.  ‌(۵)

ارور پزشکی: این پزشکان با گیاهان دارویی بیماران را درمان می‌کردند. ایرانیان از «افیون»(تریاک) در درمان و کاهش درد بهره می‌بردند. خوردن گیاه سپند و درمان بخشی به نام، «هوم» نیز در فرهنگ ایران پیش از زرتشت دیده می‌شود. هوم گیاهی از گونه‌ی «افدراسه»(Efedracea) است و افسانه‌های گوناگونی درباره‌ی آن در اوستا آمده است. این باور وجود داشت که فشردن این گیاه و خوردن شیره‌ی آن به آدم فرزند بزرگ می‌دهد. نخستین کسی که هوم بفشرد، «ویونگهان» پدر جمشید بود. پس از آن «آبتین» پدر فریدون و سپس «ثریته» پدر گرشاسپ و «پوروشسب» پدر زرتشت هوم را فشردند.

مانتره پزشکی: مانتره پزشکی نوعی روانپزشکی بود که بیماری‌های روانی و یا جسمی را دربرمی‌گرفت. در اوستا درباره‌ی «مانتره» آمده است: آنان با نیایش «ائیره منه ایشو (یسنا-۵۴)» و «یتااهو وئیریو» و «کِم‌نا مَزدا» بیماران را درمان می‌کنند(۵). در این روش باور بر این است که بیماری در اثر یورش اندیشه‌ی پلید یا همان انگره‌مینو (ترس، نفرت، رشک، اندوه) به ذهن بیمار پدید می‌آید. این پزشکان به کمک نیروی ایمان، بالابردن امید و اعتماد به نفس و بیدارکردن و خالص کردن ذهن ناخودآگاه، انسان‌ها را درمان می‌کردند.

ستور پزشکی: همان دامپزشکی کنونی است. در اوستا ستور به گونه‌ی «ستئوره» آمده است که به چهارپایان بزرگ مانند اسب، گاو، شتر و خر گفته می‌شده است. در کتاب دینکرد واژه‌ی «ستورپزشک» دیده می‌شود.

هماک پزشکی: این گونه پزشکی مانند پزشکی عمومی امروزی است که از هر یک از روش‌های گوناگون پزشکی در درمان بیماران بهره می‌بردند(۶).

یاری‌نامه:

۱- آیین زیست در ایران باستان، رضا رضایی

۲- یشت‌ها، ابراهیم پورداوود

۳- آیین کفن و دفن زرتشتیان، موبد اردشیر آذرگشسب

۴- شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی

۵- وندیداد، هاشم رضی

۶- پزشکی در ایران باستان، سهراب خدابخشی

ایران با بیست و شش نام در گذر تاریخ

ایران با بیست و شش نام در گذر تاریخ

 

پروین باستانی: ایران از روزگاران کهن تاکنون به نام‌های: آری، آریان، آریانا، آریاویچ، آریاویج، آریه، اَران، آریان،‌آریان‌شهر، ‌ائیریانِم وَئِجه، اَئیریه، ائیریوشینه، ایر، ایران شَثر، ایران‌شهر، ایران‌ویج، ایران‌ویچ، ‌ایران‌ویژ، ایریا، ایریاوه، ایریاوه، ایرج، ایریوخَشَوَثه، پِرس، پِرشا، پِرشیا، پِرشیانا، سرشناس بوده است.

واژه‌ی ایران برگرفته از نام «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست. واژه آریا در زبان‌های اوستایی، فارسی باستان و سانسکریت به ترتیب به گونه‌های «ایریه»airya ، «اریه»ariya ، «آریه»arya به‌کار رفته است.

«اریه» در نام «آریامنه»airyarmmna پدر نیای داریوش بزرگ دیده می‌شود و «ایریه» در واژه اوستایی «ایرینه» airyana به معنی «ایرانی» و «آریایی» و در نام‌های «ایرینه وَئِجَه» airyana – vaejeh، ایران‌ویچ و «ایریو خشوثه» Airyo-xo-xsutha (کوهی که آرش، تیرانداز نامی ایران در روزگار منوچهر پیشدادی از بالای آن، تیری به سوی خاور انداخت) و«ایر یاوه» airyava (:یاری کننده آریا) آورده شده است.

واژه‌ی «آریا» به معنی نجیب، اصیل، شجاع و آزاده در نوشته‌ها به‌کاررفته، به‌گونه‌ای که داریوش بزرگ هخامنشی در نبشته‌های نقش رستم و شوش، از خود چنین یاد کرده است :

«من داریوشم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه نژادها، شاه در این بوم (زمین) بزرگ پهناور، پسر ویشتاسپ هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریا، آریایی، آریاچهر (:آریایی‌نژاد).»

خشایارشاه، پسر و جانشین او نیز در نوشته تخت جمشید، از خود چنین یاد می‌کند:

«من خشایارشا هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های پرنژاد، شاه در این بوم بزرگ پهناور، پسر داریوش….»

آریایی‌هایی هندی، قلمرو خود را «ارت ورت» نام گذاشتند که به‌گونه‌ی «آریا ورته» نیز گفته شده است. آریایی‌هایی ایران، بر پایه‌ی اوستا، در سرزمینی به نام «ائیریانم وَئِجو» (اوستایی) یا «ایرانویج» (eranvej) (پهلوی) زندگی می‌کرده‌اند. این واژه از دو واژه «ایران» و «ویج» تشکیل شده است. «ویج» را برخی به معنی تخمه و نژاد دانسته‌اند. بدین ترتیب ایرانویج به معنای نژاد ایرانی است و چون به جایی منسوب شود به معنای جای زندگی ایرانیان خواهدبود.

«ایران‌ویج» در اوستا برترین سرزمین سپند است و در آنجاست که «جَم» بهشت آسودگی، ناز و نوش خویش را پی‌افکند. در ایرانویچ است که زرتشت، وَخشور بزرگ دیده به دیدار جهان می‌گشاید و آیین خود را بنیاد می‌نهد.

«اریه»، «ایریه» رفته‌رفته به‌گونه‌ی «ایر» دگرگون شده و با پسوند نسبت پهلوی ik و یا ic به شکل نام «اِریک» در ارمنی و «ایرج» در پهلوی و فارسی درآمده است.

ایرانیان در سنگ‌نبشته‌های پهلوی ساسانی، خود را بدین نام و میهن خویش را «ایران» که در پهلوی اشکانی «آریان»، در ارمنی «eran» یا «ایرانشثر» (eransathr) و در فارسی «ایرانشهر» می‌نامیدند.

در اوستا «آریانه» هم به معنای قوم ایرانی و هم جای زندگی آنان بوده است و واژه‌ی «آریان» نیز به‌گونه‌ی جمع آن به‌کار برده‌اند. در کتاب «پیامبران و شاهان»، «حمزه اصفهانی»، دانشمند سده‌ی چهارم مَهی (:هجری قمری) یک‌بار از کشور «آریان» یاد کرده و یک‌بار آریان را از هفت تیره بزرگ روی زمین به‌شمار آورده است.

بنابر بر روایت‌های کهن، ایران از ایرج آمده است. ایرج و دو برادرش تور و سلم از فرزندان پادشاهی به نام فریدون هستند. این سه برادر به ترتیب در اوستا به‌گونه‌ی «ائیریه» (Airya)، «توئیری» (Tuirya)، و «سی‌ریمه» (sairima) آمده است. «سلم» نیای همسایگان غربی ایران، «تور» نیای همسایگان شرقی ایران و «ایرج» نیای ایرانیان شناخته شده‌اند. فریدون سرزمین اصلی خود را که «خُونیرَس» نام داشته و در میانه «جَهن» جای داشته به ایرج داده است و بدین ترتیب خونیرس همان ایران می‌باشد. صورت کامل این واژه اوستایی «خونیرس یامی» است که به معنای «سرزمین آفتاب تابان» است. از روزگار ایرج که به دست تور کشته شد، میان ایرانیان و تورانیان جنگ در گرفت و در نتیجه واژه‌ی تورانی به‌جای انیرانی (غیر ایرانی) معنا یافت.

از روزگار هخامنشیان واژه‌های چندی که در بردارنده نام ایران است برجای مانده است، چنان‌که نام پدر بزرگ داریوش، «آریامنه» بوده و در سنگ‌نبشته‌ی بیستون واژه‌ی «آریانا خشاثرام» (aryana khsharthram) به معنای سرزمین آریایی‌ها به‌کاررفته و واژه‌ی «ائیریو شَیَنه» (airyo shayana) به معنای منزلگاه ایرانیان در فارسی باستان استفاده می‌شده است.

در همان روزگار یونانیان، ایران را «پرسیس» (persis) نامیده بودند که از نام فارس ریشه گرفته بود که جای زندگی پارسان است. پارسیان در روزگار هخامنشیان فرمانروایان ایران بودند و به این دلیل یونانیان همه‌ی سرزمین آنان را بدین نام می‌خواندند. بعدها واژه‌ی «پرسیس» در دیگر زبان‌های اروپایی نیز وارد شد و در زبان انگلیسی به‌گونه‌ی «پرشیا»(Pershia) و در زبان فرانسوی «پِرس» (pers) به‌کار رفت.

در روزگار اشکانیان و ساسانیان (دوره‌ی زبان فارسی میانه) واژه‌ی «آریانه» قدیم به‌گونه‌ی اِران (eran) در بین مردم گسترش یافت. این واژه معمولا همراه با «شَترا» (shatra) به معنای شهر و به‌گونه‌ی «اران شثر» به‌کار می‌رفت که معنی آن ایرانشهر و مراد از آن کشور ایران است. پس ایرانشهر به معنای کشور ایران و ایرانشهری یعنی ایرانی البته نام ایرانشهر را به شهر نیشابور در خراسان نیز گفته‌اند.

«ابو شکور بلخی»، در ستایش شاه سامانی، می‌گوید:

خداوند ما نوح فرخ نژاد                     که بر شهر ایران بگسترد داد

«فردوسی» نیز پس از او، می‌سراید: 

همه شهر ایران و توران و چین           به شاهی بر او خواندند آفرین

همه شهر ایران بیاراستند                می‌ و رود و رامشگران خواستند

 

یار‌ی‌نامه:

۱-افشار سیستانی، ایرج، پژوهش در نام شهرهای ایران، انتشارات روزنه، ۱۳۷۸

۲-خیر اندیش رسول، شایان سیاوش، ریشه‌یابی نام و پرچم کشورها، انتشارات کویر، چاپ چهارم ۱۳۷۵

برگرفته از تارنمای یتااهو

چهار تفاوت اساسی و بنیادین دین بهی ( دین زرتشتی ) با مکاتب ابراهیمی ( یهودیت ، مسیحیت و اسلام)

چهار تفاوت اساسی و بنیادین دین بهی ( دین زرتشتی ) با مکاتب ابراهیمی ( یهودیت ، مسیحیت و اسلام)


مفهوم آفرینش در دین زرتشت با دیگر دین ها، تفاوت های زیادی دارد و هر گفتگویی در باره آن، نیاز به پژوهش درباره آغاز، محتوی و ساختار آن در ارتباط با زمان و فضاست.

در ادیان ابراهیمی خداوند، جهان را از “هیچ” آفریده است.
در تورات آمده است که خدا گفت: ” روشنایی شود و روشنایی شد” (سفر پیدایش ۱:۳). خدا گفت: “زمین نباتات برویاند، علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد بر روی زمین، و چنین شد” (سفر پیدایش ۱:۱۱).خدا گفت: ” زمین جانوران را موافق جنس های آن ها بیرون آورد، بهایم و حشرات و حیوانات زمین به جنس های آن چنین شد” (سفر پیدایش ۱:۲۴). 

در قرآن آمده است که: ” خدا آسمان و زمین را برای غرض محقق و حکمتی بزرگ آفرید … (سورۀ نحل آن آیه 3). خدا انسان را از آب نطفه بیافرید… (سورۀ نحل – آیه ۴ )، و چهارپایانی را برای انتفاع نوع بشر خلقت کرد… (سورۀ نحل – آیه ۵) و اسب و اشتر و حمار را برای سواری و تحمل، مسخر شما گردانید و چیز دیگری هم که شما هنوز نمی دانید برای شما آفرید… (سورۀ نحل – آیه ۸).

به این ترتیب در مذهب های ابراهیمی، خداوند جهان و موجودات را از هیچ آفرید و همچنین خداوند همه چیز را آفرید: خوب و بد، فرشته و ابلیس، زندگی و مرگ …. به علاوه خداوند همه چیز را در مدت معین ( شش روز) خلق کرد و روز هفتم به استراحت نشست.

در سنت زرتشتی، خلقت از “هیچ ” مردود است و همچنین خداوند تنها خوبی را آفریده است. بدی ساخته و داده خدا نیست و چون خلقت همیشه با خدا و در خدا بوده است مدت برای خلقت ذکر نشده است. و خداوند هم که بی کران و کامل است، نیازی به استراحت ندارد. اصولا مفاهیم کار و استراحت ناظر به جهان محدود و آدمیان غیر کامل است و درباره اهورامزدا کاربردی ندارد. فلاسفه زرتشتی، همیشه به نظر آفرینش از “هیچ”، و آفرینش در مدت شش روز، ناباوری نشان داده اند.

مردان فرخ از فلاسفه زرتشتی، نویسندۀ کتاب پهلوی “شکند گما نیک ویجار” که به فارسی زیر نام “گزارش گمان شکن” چاپ شده است، با اشاره به نظریۀ ابراهیمی خلقت می پرسد: “اگر خداوند تنها با اراده و یک فرمان، زمین و آسمان و جهان را از هیچ خلق کرد، درنگ شش روزه او برای چه بود؟” “اگر خورشید را در روز چهارم (چهارشنبه) آفرید حساب سه شبانه روز قبل از آن چگونه صورت گرفت؟” انجام کار با یک فرمان، فرمان دهنده را خسته نمی کند تا نیازی به یک روز استراحت داشته باشد. مردان فرخ ، بیان خلقت در شش روز و استراحت یک روز را، در خور بزرگی خدای بیکران که دهندگی و آفرینش در ذات اوست، نمی داند.

همچنین مردان فرخ توصیف شکل زمین پیش از آفرینش، و آفرینش از “هیچ” را مورد سئوال قرار داده می پرسد: ” اگر پیش از آفرینش، زمین بی شکل و تهی و تاریک بود، پس باید بی کران بوده باشد؛ پس این پرسش پیش می آید که: “خارج از زمین ( با توجه به بی شکلی زمین ) چه بوده است؟ ” ” اگر زمین محدود بود، می باید شکلی می داشته است و اگر شکل داشت، نامحدود نمی توانست باشد و از “هیچ” نمی تواند بوجود آمده باشد.” 

در همان کتاب فرخ مردان، داستان آدم و حوا را آن گونه که در کتاب مقدس مذهب های ابراهیمی آمده، مورد تردید قرار داده می پرسد که: “آیا این داستان، همه دانایی و همه توانایی خداوند را نفی نمی کند؟” مردان فرخ چنین استدلال می کند: “اگر خداوند می دانست که آدم و حوا از دستور او سر پیچی می کنند، چرا آنان را آفرید؟” “اگر می دانست که آنان چنین رفتار خواهند کرد با وجود این، آنان را آفرید، خشم گرفتن ایشان و تنبه کردنشان با عدل الهی مطابقت ندارد.” مردان فرخ قصه آدم و حوا و اخراج آنان را از بهشت با خرد، و با تعریفی که از صفات و توانایی های خداوند شده، سازگار نمی بیند و آن ها را مخالف عدل و داد خدایی می داند.” 

آفرینش در سنت زرتشتی ، دهشمندی و سازندگی اهورامزدا است و از این رو شاید ” نشآت ” به آن نزدیک تر باشد تا “خلقت”، هر چند نشآت هم نیست.

خداوند جهان و موجودات را شکل داده است. واژه هایی که آفرینندگی اهورامزدا را در “گات ها” نشان می دهند داتار به چم “دهنده”، و تشا به چم “شکل دهنده و سازنده” است. اهورامزدا از هستی خود جهان و آفرینندگان را ساخت. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در سِپَنتا مینیو نماد آفرینش بوده است و طبق قانون “اشا” در کار است. ازلی و ابدی است. خود “اشا” هم که قانون آفرینش را نشان می دهد و ویژگی اهورامزدا است، ازلی، ابدی و غیر قابل تغییر است.

کهن بودن آفرینش ، نخستین تفاوت دین زرتشتی با دین های ابراهیمی در زمینه آفرینش است.

دومین تفاوت این است که خدای اشو زرتشت، آفریننده بدی و ابلیس نیست (شیطان یعنی دروغگو، و ابلیس یعنی نافرمان – نمی توانند آفریده خداوند باشند.). اهورامزدا تنها خوبی ها را آفریده است و سِپَنتا مینیو خود تجسم همه خوبی ها در این جهان است. از همین رو اهورامزدا خشم نمی کند، انتقام نمی گیرد و ویران نمی کند. او آن چنان والایی و شکوهی دارد که این گونه بازتاب ها در آستانش راه ندارد. در دین زرتشتی، خشم و ویرانگری کار آن هایی است که با گزینش راه نادرست در زندگی، بر علیه “سِپَنتا مِینیو” اقدام می کنند. این بدی، خشم، دروغ، ویرانگری را اَنگََرَه مِینیو می خوانند.

سومین تفاوت این است که در دین زرتشتی اهورامزدا نیازی ندارد، اهورامزدا گوهر رسایی و کمال است. در دین زرتشتی، پرسش این که چرا خداوند جهان آدمیان را خلق کرده مطرح نمی شود. خلق کردن در ذات خداوند است، خلقت آدمی هم جزیی از خلقت کلی است و محتاج خاص نمی باشد. در درون این کارگاه بزرگ آفرینش، در جریان این پویایی و جنبش ناایستا آدمی وظیفۀ ویژه ای دارد. او به عنوان همکار اهورامزدا باید در پیشرفت جهان و آفرینش، کار و کوشش کند. اهورامزدا با کمال خود، نیازی به این هم کاری ندارد ولی این هم کاری ضامن خوشبختی آدمی است. از این رو، طبق توصیفی که از اهورامزدا در “گات ها” شده است، خداوند آرمانی ندارد. ولی آفرینش خداوند با توجه به آزادی که به آدمی در گزینش راه زندگیش داده، آرمان دارد و آدمی هم باید آرمان داشته باشد. “گات ها” این آرمان را که همان راه درست زیستن و رسیدن به خوشبختی باشد، نشان می دهد. 

چهارمین تفاوت این است که پیدایش (آفرینش) آدمی در فراگرد کلی و پیش رونده آفرینش بوده و هست و از این رو تکامل جزء آفرینش است. در نوشته های دینی پس از “گات ها” ( سده ها پس از اشو زرتشت)، فلاسفه زرتشتی چیزهایی درباره آفرینش گفته اند که برخی از نویسندگان آینده کوشیده اند بین آن ها و مذهب های ابراهیمی که جهت سیاسی نفوذ دارند، سازگاری و یک نواختی ایجاد کنند. یکی از آن ها نسبت دادن شش گهنبار به شش مرحله ای آفرینش است.در سنت زرتشتی برگزاری هفت جشن بزرگ از دیر زمان برقرار بوده است. این هفت جشن به اهورامزدا و شش امشاسپندان ویژگی داشته است. شش جشن که به شش امشاسپندان منسوب بوده است به نام “گاهنبار” خوانده می شود و جشن های کشاورزی است، و گویا پیش از اشو زرتشت هم برگزار می شده است. این شش جشن در بزرگداشت شش امشاسپندان است که هر یک پاسدار یکی از آفریدگان چون: آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان می باشند. گاهنبارها با آفرینش های شش روزه ادیان ابراهیمی شباهتی ندارند و بنابراین گمان این که در دین اشو زرتشت خداوند، جهان و موجودات را در شش مرحله در درازای یک سال آفریده، نادرست است . زمان این گهنبارها که با فصل ها هم آهنگ است در کشور استرالیا یا نیوزیلند که زمان فصل ها با اروپا و آمریکا و خاورمیانه تفاوت دارد، فرق می کند. هم چنین مقایسه “مشی” و “مشیانه” (دو گیاهی که، بنا به گفته اوستای جدید که پس از “گات ها” آمده، از زمین روییدند و هر یک درخت تنومندی شدند و سپس یکی تبدیل به مرد و دیگری تبدیل به زن شد) با آدم و حوا در دین های ابراهیمی، قیاس مع الفارق است. به ویژه آن که “مشی” و “مشیانه” فریب “مار” را نخوردند و از بهشت بیرون نرفتند. هم چنین داستان گول زدن مرد توسط زن در بهشت در مذاهب ابراهیمی، در “گات ها” مشابه ای ندارد. داستان مربوط به کیومرس در این زمینه، از مقوله دیگری است که در باره آن سخن خواهیم گفت…

دیدی نو از دینی کهن به خامه دکتر فرهنگ مهر 

هفت پایه عرفان زرتشتی

هفت پایه عرفان زرتشتی


شناخت خداوند، پرورش و پویایی ویژگی­های اخلاقی و نزدیک شدن به اهورامزدا و سپنته ­من شدن، مهم­ترین هدف سفارش شده اشوزرتشت در زندگی انسان است. این پیام­ آور اهورایی باور دارد که اگر انسان رفتار خود را به شش فروزه­ ای که از خداوند سرچشمه گرفته هماهنگ سازد، گذری به هفتمین مرحله نیز خواهد داشت و به جایی خواهد رسید که به جز خدا نخواهد دید.

نخستین گام در راه نزدیک شدن به اهورامزدا، «وُهومَنَ» Vohu Mana یا منش نیک است. این واژه در زبان پارسی به بهمن تبدیل شده است. نیک ­اندیشی یکی از فروزه­ های ذاتی خداوند است و از داده ­های اهورایی به انسان است و هر آدمی باید در خود پرورش دهد.

گام دوم، گزینش «اَشَه وَهیشْتَه» Asha Vahishta یا بهترین اَشویی است که در زبان پارسی به اردیبهشت تبدیل شده است. اَشویی در ذات خداوند، راستی و هنجار مطلق و توانایی نظم بخشیدن است. پرورش این فروزه در انسان نیز کوششی برای هماهنگی در رفتار بر پایه اَشویی، یعنی پیوستن به راستی است.

«خْشَثْرَه وَئیریَه» Khshathra Vairya که در زبان پارسی به شهریور تبدیل شده است توانایی مینوی و شهریاری بر خویش معنا می­دهد. فروزه توانایی در انسان، گزیده ­ای از توانایی ذاتی خداوند به گونه محدود و متناهی است که باید پرورش و افزایش یابد و توانایی گذشت و مهربانی، توانایی کنترل رفتار ناهنجار با هماهنگی بین احساس و خِرد، توانایی پیروی از هنجار اَشا، توانایی دفاع از حق و مبارزه با دروغ، توانایی رسیدن به آزادی و آزادمنشی و … را شامل می­شود.

گام چهارم، فروزه مهرورزی است که در گاتها با «سْپَنْتَه آرمَئیتی» Spenta Armaiti بیان شده و در زبان پارسی به سپندارمذ یا اسفند تبدیل شده است. در بینش اشوزرتشت رابطه بین انسان و خدا بر مبنای دوستی و محبت است نه از روی ترس و بیداد، بلکه از روی شناخت و دوستی است، پس بر انسان بایسته است تا فروزه مهرورزی را در خود افزایش دهد. وفای به عهد، خویشتن­داری، گذشت، فروتنی، بخشندگی و دَهشمندی از پرتوهای این فروزه هستند.

فروزه بعدی در پیام اشوزرتشت به صورت «هَه اُوَروَتاتْ» Haurvatat و در زبان پارسی به گونه خرداد بیان شده است. دانش ­اندوزی، انسان را برای رسیدن به مرحله رسایی و کمال یاری نموده و او را به تدریج به انسان آرمانی نزدیک خواهد کرد. در بینش اشوزرتشت، رسایی (خرداد) با جاودانگی (اَمِرِتاتْ یا اَمُرداد) که ششمین مرحله کمال است، به هم پیوسته هستند. به این معنا که اگر انسان به رسایی برسد، خود به خود به «بی­مرگی» نیز خواهد رسید. «اَمِرِه تاتْ» Ameretat که در زبان پارسی به صورت «اَمُرداد» آمده، جاودانگی معنا می­دهد. بی­گمان این فروزه از ویژگی ذاتی خداوند است، اما انسان نیز بر پایه نظامی که در آفرینش او پیش­بینی و برقرار شده است، به گونه ­ای دیگر می­تواند به جاودانگی برسد.

هفتمین گام در راه عرفان زرتشتی و شناخت کامل اهورامزدا، رسیدن به مقام انسان کامل یعنی «سپنته من» است که نور حقیقت و ندای اهورایی را دریافته و چون مشعلی فروزان، نهاد و دیده دل عارف را روشن خواهد کرد. فروزه­ هایی چون کار و کوشش و پاکی و راستی، توانایی سازندگی و نوآوری و مهرورزی پویا خواهد شد تا رسایی و پایندگی در نهاد او فزونی یابد و به خدا نزدیک شود.

سرچشمه : نگاهی به دین زرتشتی، به کوشش انجمن موبدان
http://www.anjomanemobedan.com/leaflet/Negaah%20Be%20Din%20e%20Ashu%20Zartosht.pdf

مهربانی با حیوانات سودمند در دین زرتشتی

مهربانی با حیوانات سودمند در دین زرتشتی


رابطه وهومن با جانداران نیک و سودمند:
همانگونه که در جهان مادی انسان نماینده اهورامزدا بر روی زمین است، حیوانات و جانداران خوب و سودمند نیز در جهان مادی نماد و نماینده وهومن به شمار میروند و کسی که به صفت نیک اندیشی و وهومن آراسته است نباید نسبت به حیوانان و چهار پایان سودمند ستم روا دارد و انها را بی جهت بیازارد یا به ریشه کن کردن نسل آنها بپردازد.چنانکه در نماز ها و «اندرز گواه» آمده است :
«داد و آیین بهمن امشاسپند آشتی و نیک اندیشی است.کینه ورز و رزم کام مباشید.نیک خواه و به منش باشید.بدی مکنید و پیرامون بدکاران مگردید.دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید.فرهنگ گسترید و دژمنشی را براندازید.با دشمنان به داد کوشید.با دوستان نیکی ورزید.چهارپایان و جانداران سودمند را خوب نگاه دارید و کار بی اندازه به آنها نفریمایید و آنان را از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما نکاه دارید و بر آنان ستم روا مدارید»

در واقع کسی که طرفدار وهومن و طرفدار صلح و آشتی و بی آزاری و خیر خواهی باشد هیچگاه حاضر نخواهد شد”اندکی اذیتش حتی به موری برسد.چنانکه سعدی میفرماید:
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گذارم
که زور مردم آزاری ندارم

ولی در جهان بینی زرتشتی خیرخواهی و ترحم و بی آزاری تا این درجه دستور داده نشده بلکه انسان که اشرف مخلوقات است باید برای نیرومند کردن تن و روان در زندگی از همه موجودات اعم از جماد و گیاه و حیوان به طور متعادل استفاده کند.

در اوستای «پَتِت» یا توبه نامه زرتشتیان امده است :
«از هر گونه گناهی که من از جهت روانی نسبت به بهمن امشاسپند و از لحاظ تنایی نسبت به چهارپایان مرتکب شده ام پشیمان گشته و توبه میکنم.اگر چارپایی را زده یا آزرده ام یا با شکنجه و سختی کشتم یا خوراک و آب را به گاه خود به او ندادم.اگر استخوان او را شکستم یا زخمی کردم یا از دزد و گرگ و راهزن نگهداری نکردم و یا از گرما و سرمای بی اندازه دور نگاه نداشتم.اگر گوسفندی زهی (ماده) را کشتم.اگر گاو ورزا(شخم زن) و اسب کارزاری و بره و بزغاله و مرغ کرچ را کشتم.اگر بره کمتر از یک ساله را ذبح کردم که بدین وسیله بهمن امشاسپند از من آزرده و ناخشنود گشته از آن گناهان پشیمان شده توبه میکنم»

در «افرینگان ها» میخوانیم: «بشود که ما به پیروی از بهمن یا نیک منشی پردازیم.امشاسپندی که نماینده صلح و آشتی و پیروزمندی و زداینده بدی و زشتی است.از اوست خرد ذاتی و دانش غریزی هورمزدی و خرد اکتسابی و دانش منقول هورمزدی.امشاسپندی که نمادش در گیتی انواع چارپایان نیک و سودمند است که مردمان جهان زیوش و دارش و پرورش تن و جان خود را از آنان فراگیرند و فرش و بستر و پوشاک خود را از آنها تهیه کنند».
در ارداویراف نامه پهلوی بخش ویژه ای است در مورد عذاب روان کسانی که در گیتی به چارپایان سودمند ستم روا داشته یا آنان را با شکنجه و آزار کشته اند.

در اوستا، پرورش و ترحم به حیوانات مفید کاملا رعایت شده و بارها سفارش میگردد.از جمله در «بهرام یشت» میفرماید:
«نیرو برای حیوانات نوازش ، خوراک و پوشاک برای حیوانات . درود به حیوانات از برای زراعت ، باربری و از برای خوراک و پوشاک خودمان هم که باشد باید آنان را پرورش دهیم».

پاسداشتن روزهای نَبُر و یا پرهیز از کشتار و گوشت خواری:
بنا بر سنت دیرین و پیروی از اصل نیک اندیشی و بی آزاری و پاس داشتن حال چهارپایان زرتشتیان ماهی چهار روز از کشتن دام و خوردن گوشت خود داری کرده و آن را به نام روز نبر یا «پرهیز از گوشت خواری» مینامند.دلایلی که این روزها را دانشمندان دین زرتشتی برای پاس داشتن این اصل اقامه میکنند به قرار زیر است:

1: کمک به اقتصاد کشور:زیرا امروزه نیز در اغلب کشورهای جهان ماهی چهار روز کشتار برابر قانون جایز نیست.
2: پیشگیری بسیاری از امراض که در اثر خوردن گوشت و چربی زیاد ایجاد میشود.
3: کاستن از روحیه جنگ و جدال و کشتار و خونریزی در بین بشر زیرا با مشاهده روحیه همزیستی و بی آزاری حیوانات گیاه خوار و رفتار خشن و قهر آلود حیوانات گوشت خوار نسبت به یکدیگر این حقیقت روشن میگردد.اوستا نگهداری از چارپایان سودمند را از امور خیریه و کارهای نیک میشمارد و آن از احکام مذهبی محسوب میگردد.در «فروردین یشت» روان جانوران بری (زمینی) و بحری (دریایی) ستوده شده است.در «بهرام یشت» بند پانزدهم میگوید:

«مهر توانا به جایی مینگرد که در آنجا ستوران آرام گیرند و زیاد گردند»
در اوستا بارها ادعا شده که این خانه و این کشور از ستوران بهره مند باد.از اسبان تند رو و گردونه های استوار با نصیب باد.در «گوش یشت» کسانی که به پرورش و نگهداری چارپایان بپردارند ستوده شده اند.ولی این ترحم کورکورانه تعلیم داده نشده و شامل حیوانات موذی و حشرات زیانمند نخواهد بود.بلکه وظیفه هر زرتشتی است که آنها را از خود دور ساخته و به دفع آنان پردازد.

بازداشتن از قربانی حیوانات:
در کیش زرتشتی قربانی حیوانات روا نیست و اگر این کار ناپسند گاهی میان زرتشتیان ایران معمول گشته در اثر معاشرت با دیگران و مخالف دین زرتشتی است.در اوستا قربانی حیوانات را گناهی بزرگ شمرده و آن را به دروغ پرستان و دیوان نسبت داده است.در «بهرام یشت» کرده 17 از دیوان «ویامبوره» که یک دسته از دیو پرستان بوده اند نکوهش شده است.زیرا آنها حیوانات را شکنجه داده و اعضای بدن آنها را به عنوان فدیه در هم میشکنند و به آنان زجر و آزار میرسانند.این مردم چشم گاوان را بیرون میاورند.
در خود گاتها نیز بارها اشوزرتشت از کاویان و کرپان و اوسیج ها که دسته ای از امرا و پیشوایان دیو یسنا بودند گله مند است که به حیوانات ستم و بیداد روا میدارند و به جای انکه آنان را بپرورانندن و به زراعت وادار سازند آنان را به ناله درمیاورند(یسنا 44 بند دوم) تا آنجا که در گاتها به کسانی که حیوانات را با فریاد شادی قربانی میکنند نفرین میفرستد(یسنا 32 بند دوازدهم و چهاردهم). در دین زرتشتی تنها فدیه و نیازی که در بارگاه اهورامزدا پذیرفته میشود اندیشه و کردار و گفتار نیک است و بس.
اشوزرتشت میفرماید:

«زرتشت برای سپاسگذاری” جان خویش و برگزیده ترین اندیشه و گفتار و کردار خود را با آنچه او راست، از فروتنی و برتری، تقدیم آستان مزدا و راستی مینماید» (یسنا 33 بند چهاردهم)

در «گوش یشت» امده:
«این کامیابی را به من بخش ای مزدا که بتوانم از برای اسایش آفریدگان تو گله های بسیار پرورش دهم و آنان را از آزار دور و ایمن دارم».

سرچشمه : “جهانبینی زرتشتی” به خامه روانشاد موبد رستم شهزادی. 

مقام زن در اوستا

مقام زن در اوستا

چون سخن از از بزرگی و وَرج و مقام انسان در بین موجودات دیگر کشیده شد بهتر است راجع به پایه و مقام زن در ایران باستان نیز مطالبی گفته شود تا حق مطلب به درستی ادا گردد.
در ایران باستان مقام زن در جامعه بسیار بالا بود و زن در بسیاری از مسایل زندگی با مرد همکاری میکرد. بنابر نوشته کتاب نیرنگستان پهلوی زنان میتوانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی شرکت کنند یا خود به تنهایی به انجام اینگونه کارها بپردازند. زنان حتی میتوانستند در اوقات معینی به پاسداری از آتش مقدس پرداخته و برابر کتاب مادگان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در «فروردین یشت» و دیگر یشت ها و همچنین شاهنامه و دیگر حماسه های باستانیِ این سرزمین، اسامی بسیاری ازین زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست و دیندار که به واسطه کارهای مفید و نیکویشان در گروه زنده روانان جاوید درآمده اند نام برده شده و به روان فَرهمند آنان درود فرستاده میشود.
زن در ایران باستان حتی به مقام شاهی نیز میرسیده است. در اوستا هرجا از روان پاک و پرهیزگار سخنی در میان است بلافاصله روان چنین زنانی را نیز به یاد آورده و به روانشان درود میفرستد.

« ای اهورامزدا، از میان مردان و زنان آنکه به بهترین وجه سپاس تو را بجا میاورد تو خود به درستی آن را خواهی دانست، به چنین مردان و زنان بی ریا بخشش نیک منشی عطا فرما.»
(یسنا 42 بند دهم)

« آنچه را که مرد یا زنی درست و خوب و شایسته دانست،باید از روی روشن بینی به جای آورد و به دیگران نیز بیاموزد تا همه آن را به درستی انجام دهند.»
(یسنا 35 بند ششم)

« ای مردم” گفتار نیک دیگران را بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید و میان نیک و بد خود تمییز دهید. و پیش از اینکه فرصت از دست رود هر مرد و زن باید به شخصه راه خود را برگزیند.بشود که به یاری خرد اهورایی در گزینش راه نیک کامروا گردد. »
(یسنا 30 بند دوم)

اوستا تعلیم و تربیت را برای مردان و زنان هردو واجب دانسته و حتی میفرماید: « دختران باید بیش از پسران به فراگرفتن علم و دانش بپردازند زیرا آنان تا در خانه ی پدرانند، باید به تربیت و آرایش خانه پدر پرداخته و چون به منزل شوهر رفتند باید به تعلیم و تربیت فرزندان و نسل آینده مشغول شوند».
در کتاب بندهش در باره کمال و رسایی خلقت زن از روز نخست چنین میگوید: « آنگاه اهورا مزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود به کالبد مشی و مشیانه بدمید و آنان جان گرفتند.پس بدان ها گفت: « شما پدر و مادر مردمان جهانید. من شما را پاک و رسا آفریدم. با پارسایی به زندگی پردازید. نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار باشید».

آنگاه نخستین چیزی که آن دو اندیشیدند این بود: «هریک از ما باید خشنودی و دوستی دیگری را فراهم آورد».پس آنگاه خرامیدن آغاز کردند.

اشوزرتشت در انتخاب همسر آینده دختر خود، سرمشق خوبی در گاتها برای ما به یادگار گذاشته. چنانچه میفرماید:
« ای تو پورو چیستا، ای جوانترین دخترم. من که پدر تو هستم از برایت جاماسپ را که یاور دین مزداست از روی راستی و منش پاک به همسری برگزیدم. اینک برو و با خردت مشورت کن و در صورت قبول با عشق پاک در انجام وظیفه مقدس زناشویی رفتار نما. »(یسنا 53 بند سوم)

انگاه به دنبال همین سرود ” اشو زرتشت خطاب به نوعروسان و داماد ها میفرماید:
« اینک من روی سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهید و گفتارم را خوب به خاطر بسپارید و با غیرت در پی زندگانی پاک منشی بآایید. هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی بر دیگری پیشی جوید: تا این زندگانی مقدس زناشویی را با خوشی و خرمی بگذراند.»

چه خوب شاعر ایرانی آن را به شعر دراورده که:
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی
که یک سر مهربونی درد سر بی

زن در اوستا و سنسکریت به لقب “ریتَه سیه بانو” (Ritasya Bhanu) یا «اشه بانو» خوانده شده که به معنی « دارنده فروغ راستی و پارسایی» است.امروزه واژه اولی در زبان فارسی حذف شده و تنها واژه بانو که به معنی «فروغ و روشنایی» است را برای زنان به کار میبریم. همچنین واژه مادر در اوستا و سنسکریت«ماتری» (Matri) است که به معنی «پرورش دهنده» میباشد و خواهر را «سواسری» (Svâsri) یعنی «وجود مقدس و خیرخواه مینامند» و زن شوهر دار با صفت «نمانو پَتنی» (Nmâno Patni) یا «نگهبان خانه» نامزد گردیده است.

باز در کتاب بندهش درباره زن آمده که «در روز نخست اورمزد به زن فرمود ای زن، تو را آفریدم تا مردان پارسا و پهلوان را به وجود آوری و در آغوش پرمهر خود پرورش دهی تا به یاری آنان ریشه نادرستی و ناپاکی از جهان برافتد.»

شادروان فردوسی توسی درباره این هنر بزرگ زن میفرماید:
زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر

در دیگر زبان های ملل از جمله اروپاییان، خداوند را با ضمیر مذکر خوانده و او را چون مردی میشمارند.درصورتی که بنابر نوشته های اوستا اهورامزدا هم جنبه مادری دارد و هم جنبه پدری.چنانکه از شش فروزه برجسته پروردگار سه فروزه نخست اولی را که وهومن=«خرد» و اردیبهشت «راستی» و شهریور «نیرومندی» باشد از فروزه های آشکار مردان و در برابر سه فروزه دیگر که سپندارمذ «عشق و پاکی»، خرداد «رسایی و کمال» و امرداد «جاودانگی» باشند، از فروزه های آشکار زنان است و براستی که زنان با باروی خود، نسل خود را امرداد یا جاودان میسازند.
در بندهش آمده :« اورمزد نسبت به آفریدگان هم حق مادری دارد و هم حق پدری. زیرا به مانند پدر، آفرینش را به شکل نطفه در عالم مینوی از خود بیافرید و چون مادر، آن را بپرورانید و به گیتی آورده و نگهداری میکند و رزق و روزی میدهد» .

روز زن:
در ایران باستان روز پنجم ماه اسفند که نام روز و ماه برابر میشود جشنی به نام روز زن برای گرامیداشت مقام شایسته بانوان برگذار میگردید.
در آن روز زنان و دختران از کارهای منزل آزاد بودند و مردان و پسران افزون بر هدایایی که به مادران و زنان و خواهران و دختران خود میدادند در تمان آن روز انجام همه کارهای منزل مانند پخت و پز و رفت و روب و شست و شو را به عهده داشتند و با برگزاری این تشریفات مردان و پسران تا اندازه ای از کوشش های زنان و دشواری انجام کارهای منزل با خبر میشدند و بدین وسیله از تلاش آنها قدر دانی میکردند.
زن در ایران باستان با مرد در همه اجتماعات و مراسم دینی شرکت میکرد.در خانه آزادی اقتصادی داشت و بر خانواده خود نفوذ زیادی به کار میبست.او میتوانست دارای خواسته و دارایی ویژه به خود باشد.از دیدگاه قضایی میتوانست به وکالت از سوی شوهر، دعاوی را تعقیب کند و به آمورش رسیدگی نماید.شوهر نمیتوانست بدون مشورت با همسر خود دختر مشترکشان را عروس کند.به عنوان شاهد زن میتوانست مانند یک مرد در دادگاه شهادت دهد تا انجا که بر کرسی قضات بنشیند.پروفسور کریستن سن در کتاب خود به نام «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد:
رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان انسان را در دوران دور گذشته به یاد رفتار نزاکت آمیز زمان حال میاندازد.دوشیزگان در آن دوران نه تنها به وظایف خانوادگی آشنا میشدند بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا میگرفتند.چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی پس از رسیدن به سن بلوغ از آزادی عمل برخوردار بودند».

در آن زمان ازادی دخترن به اندازه ای بود که میتواستند با ارایه دلایل کافی اجازه ازدواج خود را با مرد دلخواه بدون رضایت پدر و مادر از موبد یا دادگاه دریافت نمایند و به ناخواست میل پدر و مادر خویش ازدواج کنند.زنان میتوانستند در زمان سالخوردگی و یائسگی به نگهبانی آتش مقدس در آتشکده ها بپردازند.برابر نوشته های خداینامه پهلوی و شاهنامه، زنان حتی گاهی در شکار و جنگ نیز شرکت میکردند و در این زمینه در تاریخ ایران باستان داستان هایی از جنگ ها و دلاوری ها و حماسه های زنان به یادگار مانده است.تا انجا که میتوانستند در مقام شاهی به رتق و فتق امور کشور پردازند.
قوانین ازدواج نیز در دین زرتشتی بر مبنای تک همسری استوار است ، یعنی در آنِ واحد یک زن یا مرد زرتشتی نمیتواند بیش از یک همسر داشته باشد. همچنین ازدواج موقت وجود ندارد و ازدواج به شکل دایم تا پایان زندگی میباشد.مگر به دلیلی که در آیین نامه احوال شخصیه زرتشتیان بدان اشاره شده و آن استثنایی است. زندگی زن و مرد زرتشتی پس از زناشویی در چهارچوب سخت پرهیزگاری است و نباید از آن پا فراتر نهند.در کتاب «سد در» میخوانیم: «گناه همیمالان آن بود که کسی زن دیگری را بفریبد تا از شوهر خود جدا شود.این گناهی است که هیچ تاوانی بر آن نیست. هر کس زن کسی را بفریبد و با او درآمیزد یا آن زن روسپی بارگی (فحشا) کند آن زن در دم بر شوهر خود ناروا (حرام) بود».
ازدواج نکردن جوانان پس از رسیدن به سن بلوغ نیز گناه شمرده میشد و بر پدر و مادر واجب بود که فرزندان خود را وادار به ازدواج نمایند و در غیر ان صورت گناهکار شمرده میشدند.

پاکدامنی زن:
در وندیداد آمده: « زرتشت از اهورامزدا پرسید: کیست آنکه تو را بیشتر افسرده سازد؟ اهورامزدا پاسخ داد ای سپیتمان زرتشت آنکس زن بدکار است.»
« فرشته اَرت (راستی و پاک دامنی) چون ببیند زن بدکاری نسل را تباه میسازد(سقط جنین میکند) فغان برآورده گوید:
برای اینکه چنین آدمی را نبینم چه بایدم کرد.به آسمان بالا روم یا در زمین نهان گردم؟
(ارت یشت بند ۵۸)

«به روان مردان و زنان پاک و پارسا درود باد».
(هفتن یشت کرده ی سوم و یسنای سی و پنج بند سوم)

سعدی میفرماید:
زن پاک فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه

سرچشمه : “جهانبینی زرتشتی” به خامه روانشاد موبد رستم شهزادی.