مقایسه بین مقام زن در میان ایرانیان باستان و اعراب تازی

مقایسه بین مقام زن در میان ایرانیان باستان و اعراب تازی

 

در این جستار قصد داریم که به برسی وضعیت زنان در دوران پیش از ظهور اسلام بپردازیم بر خلاف ادعای بسیاری از منتقدان اسلام وضعیت زنان اعراب پیش از اسلام در مقایسه با سایر ملل بسیار شرم آور بود ولی بعد از ظهور اسلام نیز تا حدی وضعیت زنان بهتر شد ولی استعمار زن توسط اعراب هنوز ادامه داشت در پست های بعدی نیز به برسی وضعیت زنان پارسی پیش از حمله اعراب به ایران می پردازیم.همچنین این نوشته ها شامل موقعیت اعراب سرزمین های شمالی و جنوبی نمی شود زیرا در این سرزمین ها حتی ملکه های عرب نیز وجود داشته اند اما برخورد سایر اعراب با زنها بسیار وحشیانه بود.

 

در جامعه اعراب جاهلی همیشه نزاع قبیله ای وجود داشت و اعراب وحشی بر سر کوچکترین موضوعی سالها به مبارزه می پرداختند و و این جنگها باعث می شد که همواره مردها کشته شوند از طرف دیگری هم اعراب دختران زیادی بدنیا می آوردند و این مساله باعث می شد همیشه تعداد زنان بیش از مردان باشد و وقتی عربی کودک دختر صاحب می شد به شدت عصبانی می شد و حتی برخی از قبایل اعراب اقدام به زنده به گور کردن کودکان دخترشان می کردند تا این توازن بر قرار شود.

 

از طرف دیگری نیز وقتی زنی در جنگ توسط قبیله دیگر اسیر می شد یا توسط اعراب قبیله دیگر ربوده می شد حق مالکیت آن زن به آن قبیله تعلق می گرفت و این مساله نیز باعث افزایش حساسیت قبایل عرب نسبت به دختر دار شدن بود.

 

بازار فروش زنان نیز در میان اعراب بسیار گسترده بود و معمولا کنیزان یا زنانی را که در نبردهای قبیله ای به اسارت می گرفتند می فروختند.در برخی از قبایل اعراب زنانی که بیشتر فرزند پسر می زاییدند بسیار محترم شمرده می شدند اما در بیشتر قبایل زنان را در حد چهار پایان و اموال شخصی می دانستند که قابل فروش و معاوضه بود(البته قابل ذکر است که قبایل روشنفکر عرب نیز وجود داشتند که برای زنان شعر می سرودند و برای آنان زن جایگاه بسیار بالایی داشت اما بصورت بسیار معدود. …(

 

کنیزانی که خریداری می شدند پس از مدتی که توسط صاحب خود مورد استفاده قرار گرفتند فروخته می شدند و  کنیزان جدیدی خریداری می شد همچنین در جامعه عرب نیز قانونی وجود داشت که اگر دو مرد راضی بودند می توانستند زنان همدیگر را با یکدیگر معاوضه بکنند.و زنان آن دو مرد هیچ حق اعتراضی نداشتند.همچنین معاوضه خواهر یا دختر نیز رایج بوده که فردی دختر و یا خواهر خود را به فردی دیگر بدهد و در عوض دختر یا خواهر او را بگیرد.

همچنین در نوعی از ازدواج ده مرد همزمان با یک زن ازدواج می کردند و اگر آن زن صاحب فرزندی می شد آن فرزند را به یکی از آنان می داد.همچنین برخی از زنان اعراب نیز بر سر در خانه خود پرچم هایی می آویختند تا مردان متوجه شوند و به آن خانه بروند.

 

در قانون عرب زن جزو جهیزیه مرد بود و هیچ ارثی نداشت و وقتی مردی می برد زن آن مرد همراه با اموالش به پسر بزرگتر که آن زن نامادری او محسوب می شد می رسید.چیزی بنام متعه که به مسلمان به ارث رسید و چند همسری در میان اعراب وجود داشته است. و بصورت سنتی ازدواج همزمان با دو خواهر نیز در میان اعراب مرسوم بود.

 

بعد از ظهور اسلام نیز تا حدی این وضعیت جمع شد اما همچنان خرید و فورش کنیز تاسالهای سال و چند همسری رواج داشت و اعراب مجوز داشتند که زنان ایرانی را که در جنگ ها اسیر می گیرند تصاحب کنند.

اما کمی آن طرف تر در داخل مرزهای ایران در زمانی که اعراب مجاز بودند واژن زنهای همدیگر را به یک دیگر اجاره بدهند پس از رد شدن از خلیج فارس سرزمین ایران قرار داشت برخلاف نوشته ها و افسانه سرایی ها هردوت چند ازدواج با محارم بصورت رایج نبوده و ممکن بوده بصورت محدود وجود داشته باشد آن هم در میان تعدادی از درباریان فاسد که دارای حرمسرا بوده اند.

 

ایرانیان برای زنان خود بسیار احترام قائل بودند و چادر(البته نه چادر سیاه) در قبل از اسلام در ایران وجود داشت در زمانی که غالبا زنان اعراب برهنه در خیابان ها و معابر راه می رفتند زنان ایرانیان از پوشش مناسبی برخوردار بودند و بعد از حمله به ایران عمر با دیدن پوشش زنان ایرانی از آن نوع پوشش خوشش آمد و دستور داد تمامی زنان اعراب چنین پوششی داشته باشند.

زنان بسیار مورد احترام بودند تا جایی که در تاریخ ایران فرمانده زن دریاسالار زن و حتی پادشاه زن نیز داشتیم کوروش کبیر بعد از اینکه یکی از زیباترین زنان دوره خود بنام ماندانا را اسیر می کند بدون این که هیچ دست درازی به او بکند با نهایت احترام او را به شوهرش باز می گرداند و بخاطر این کار کوروش شوهر زن به سپاهیان کوروش می پیوندند و سر انجام جان خود را بخاطر کوروش از دست می دهد.

ویل دورانت دربارهٔ زنان در دوران هخامنشیان می‌گوید: زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز درتخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمی‌شد که آشکارا با مردان آمیزش (اختلاط) کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، حتی پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقش‌هایی که درایران باستان برجای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد.”

 

قبل از ظهور زرتشت گروهی از ایزدان ایرانی مونث بوده اند از جمله آناهیتا در قالب نگاره های کشف شده ازایران باستان زن و مرد کنار یکدیگر تصویر شده اند و مقام برابر دارند و ایرانیان باستان بر خلاف اعراب که به زن بعنوان یک کالا نگاه می کردند زن را موجودی مقدس می دانستند.

بر اساس لوح های گلی یافت شده در تخت جمشید زنان در کنار مردان کار می کردند و در هنگام بارداری نیز مرخصی می گرفتند که دستمزد آنها نیز در آن زمان پرداخت می شد.

در تاریخ ایران باستان از زنان بسیاری نام برده ده است از جمله :یوتاب(سردار ایرانی زن و خواهر آریو برزن)آرتمیز(بانوی دریاسالار لشگر خشایار شاه)آتوسا(ملکه داریوش)ارتادخت (وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی)ازرمی دخت (شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی) اذرناهید (ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی) پرین (بانوی دانشمند ایرانی) گردافرید (یکی از پهلوانان سرزمین ایران) اریاتس (یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان) هلاله (پادشاه زن ایرانی(

در زمانی که اعراب کنیزان خود را مانند چهار پایان می بستند 4700 سال قبل زنان ایرانی دارای جواهرات و لوازم آرایش بوده اند که احتمالا توسط شوهرانشان برای آنها خریداری می شده است.

کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) هیچ مردی از لحاظ اخلاقی و مذهبی بر زنان ارجحیت ندارد در حالی که اعرابدر برخی از موارد که دوست داشتند با زنان مشورت می نمودند پارسیان در همه موارد با زنان خودشان مشورت می کردند.

دیاکونف در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ی ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند.

کریستن سن؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی می گويد : رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود. در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست.”

زرتشت برای دختر کوچکش همسری پیشنهاد می کند و نظر او را در این مورد می خواهد.سپندگان روز عشاق ایرانی در ایران باستان است.

متاسفانه با حمله اسکندر به ایران و سرازیز شدن زنان و فرهنگ یونان به ایران مقداری از این ارزش ها کاسته شد و زنان یونانی تبدیل به معشوقه های زنان ایرانی شدند ولی هیچ گاه جامعه ایران به درجه انحطاط جامعه عرب نرسید.همنچنین نوشته های بالا شامل تعدادی از قبایل بادیه نشین عرب بود نه همه آنها در بخش های شمالی و جنوبی حتی مانند ایرانیان دارای ملکه زن از جمله ملکه سبا نیز بوده اند.

http://iranianhistory.wordpress.com

مقایسه جایگاه زن در فرهنگ ایران باستان با جایگاه زن در ادیان ابراهیمی

مقایسه جایگاه زن در فرهنگ ایران باستان با جایگاه زن در ادیان ابراهیمی

(یهودیت، مسیحیت و اسلام( : 



به خامه استاد ابراهیم پورداوود


در این چندسال اخیر گروهی فرومایه و دیوسرشت میکوشندکه زنان ایران را از حقوق بشری بی بهره سازند و آنان را بصورت چیزهائی پست و زبون نگاه دارند.

این پیکهای اهریمنی که دستهء از آنان از لاشخواران دینی و دسته دیگر از نابکاران سیاسی هستند هریک از برای کردار ناپاک و پلید خود دلیل هائی دارند.دین و آیین و تاریخ باستان نزد آنان بازیچه ایست،آنچنانکه دلشان خواست آنها را تأویل و تعبیر میکنند و یک مشت یاوه و هرزه باسم دلیل و حجت از میان آنها بیرون کشیده مانند سنگ و کلوخ سر و روی مردم پرتاب میکنند.زنان بیچاره ما از بیم اینکه بیش از این سنگسار این تبه کاران نشوند ناگزیر بزیر سپر ننگینی،به نام چادر،پناه میبرند.این پناهگاه شرم انگیز و این پرده ناچیز نه زنی را از زخم لگد این افسارگسیختگان نگاهداری میکند و نه نشان پاکدامنی و آزرم و پارسائی اوست،بلکه نشان است از ننگ و ترس و خواری پردهءایست میان ما و تمدن جهان. آری پردهءایست که بدست نیرنگبازان و فریفتاران پیش چشم زنان آویخته شده تا نتوانند زشت را از زیبا باز شناسند و نتوانند از هنر و دانش بهرهء یابند و نتوانند فرزندانی بپرورند که بکار این مرزوبوم آیند.

این دیوها با این تبلیغهای زیانبخش و ناخوش آرزو دارند که ایران همیشه بیغولهء باشد در خور نهاد و سرشت خود آنان چون این گروه هرزه سرایان از برای پیشرفت مقاصد زشت و پلشت خود میهن مقدس چندین هزار ساله ما را بدروغ و ناسزا آلوده اند،ایران کهنسال باستانی را مانند سرزمین کنونی ویرانه خوانده اند،ناموران و رادمردان پارینه را مانند خود مشتی کوته بین و بدزبان وانمود کرده اند،زنان پاک و دلیر روزگار پیشین را مانند برخی از لچکبسران امروزی جلوه داده اند،این است که لازم آمد در این مقاله مختصری از مقام زن در ایران باستان گفته آید.تا غل و غش این لاشخواران آشکار شود،دغل و نیرنک این افسونگران هویدا گردد.

ذلت و تحقیری که اینان از برای زن میپسندند و بالاف و گزاف، او را در ایران باستان نیز پرده نشین و بی هنر و هیچکاره میدانند،عقیده ایست که از سرزمین اقوام سامی سرچشمه گرفته، بهیچ روی بستگی به آیین دیرین مرزوبوم ایران ندارد.

زن در تورات :


این عقیدهء شوم گزندآور را از نیاگان خود به ارث نبرده اند.بلکه بدون اینکه خودشان بدانند از اقوام بیگانه به آنان رسیده است.در تورات که کهنترین آثار کتبی بنی اسرائیل و مادر همه کتب آسمانی ادیان سامی است،از همان آغاز آفرینش ِ مرد و زن یا آدم و حوا، زن موجودی سست و خوار و جنسی پست و گناهکار دانسته شده است.


در هر سفر اول تورات در باب دوم و سوم آمده:خداوند(یهو)آدم را از مشتی خاک بساخت، و در بینی او روان زندگی بدمید اینچنین آدم جاندار گردید و خداوند در بامداد باغی در عدن بیاراست و آدم را در آن بنشاند.و خداوند از زمین همه گونه درختان زیبا(با میوههای)خوردنی برویانید و درخت زندگی(جاودانی)و درخت شناسائی نیک و بد را در میان باغ جای داد. رودی از عدن بیرون آورد تا باغ از آن سیراب شود…آنگاه خداوند آدم را برگرفت و به باغ عدن فرود آورد تا آنجا را بسازد و نگاهداری کند.خداوند به آدم گفت از میوه های درختان هر آنچه میخواهی بخور اما از درخت شناسائی نیک و بد مخور زیرا هر آنروزی که از میوه آن خوردی خواهی مرد.

خداوند(با خود)گفت خوب نیست که آدم تنها باشد پس از برای او یاری یبافرینم… آنوقت خداوند خوب گران بآدم چیر کرد و او بخفت پس از آن خداوند یکی از استخوانهای آدم را برگرفت و جای آنرا با گوشت پر کرد….

از این دنده خداوند زنی ساخت و بنزد آدم آورد….

*** در میان جانورانی که خداوند بیافرید مار از همه فریفتارتر است این مار بزن(حوا) گفت آیا خداوند گفته است که از میوه های درختان مخورید زن در پاسخ گفت از همه میوههای این درختان میخوریم جز از میوه درختی که در میان باغ است خداوند گفت از آن مخورید و بآن دست مزنید تا دچار مرگ نشوید.آنگاه مار به زن گفت:شما از میوه این درخت نخواهید مرد چون خداوند میداند که اگر شما از آن میوه بخورید چشمان شما باز خواهد شد و مانند خود خداوند به همه نیک و بد آگاه خواهید گردید این است که به شما فرمان داد از این میوه مخورید چون زن به آن درخت بنگرید آن را درخت نغز و زیبا و هوش افزا یافت پس میوهء از آن چید و بخورد و از آن میوه به شوهر خود داد و او نیز بخورد.آنگاه چشمهای هردو باز گردید و خود را برهنه دیدند.برگهای انجیر را بهم پیوسته، خود را پوشانیدند.

آنگاه در میان باغ، آواز خداوند شنیدند و خود را زیر درختان پنهان کردند.

خداوند بانگ در داد کجا هستی؟آدم گفت آواز تو در باغ شنیدیم و بترسیدیم چون برهنه بودم خود را پنهان کردم.آنگاه گفت خداوند به آدم:کی بتو گفت که برهنه هستی؟آیا از آن میوه که بتو گفتم مخور؛خوردی؟آنگاه آدم گفت زنی که یار من ساختی از آن میوه بمن داد و من بخوردم.

خداوند به زن گفت چرا چنین کردی؟زن گفت مار مرا بفریفت و بخوردن آن واداشت پس از آن خداوند به مار گفت چون تو چنین کردی،در میان همه جانوران دشت نفرین شده گشتی،تو باید بر روی شکم خویش راه روی و در سراسر زندگی خاک خوری،میان تو و زن دشمنی افکنم همچنین میان تخمهء تو و تخمهء زن،آدمی نژاد باید ترا بزیر پای خود بساید و تو پاشنهء او را بگزی،و خداوند بزن گفت:ترا به درد و رنج فراوان گرفتار سازم هر آنگاه که آبستن شوی به درد و رنج فرزند آوری.

و خداوند به آدم گفت:چون تو به سخن زن خویش گوش فرادادی و از آن میوه که تو را از خوردن باز داشتم،خوردی،از توست که کشتزار نفرین شده و تو باید با رنج بسیار از آن مایه زندگی خویش بدست آوری،از برای تو جز از خار و خسک(آن کشتزار)چیزی ببار نیاورد،تو باید از رستنیهای دشت، خورش سازی با عرق پیشانی خود باید نان خوری تا اینکه دیگرباره خاک گردی،همان خاکی که از آن آفریده شدی.زیرا تو از خاکی و باید خاک شوی.(چنانکه میدانیم در کتب اسلامی حوا از پهلوی چپ آدم آفریده شده است.)

این است بطور اختصار آنچه درباره آفرینش مرد و زن در تورات آمده و از هر جهت مخالف آئین ایران باستان است چون موضوع گفتار ما زن است فقط اهانتی که در تورات بزن شده یادآور میشویم:نخست اینکه زن یک آفریدهء عمده و اصلی نیست از یک پارچه استخوان مرد بوجود آمده و سبب خلقتش این است که مرد تنها نباشد.دوم اینکه مار زن را جنس خام و سستی شناخت که او را بخوردن میوه بفریفت.سوم اینکه زن مایه بدبختی شوهرش گردید و از بهشت رانده شدند و باین گناه باید در هنگام فرزند آوردن سزای خود دریابد درد و رنج بسیار بکشد. چهارم اینکه مرد چون حرف زن خود بشنید باید در طی زندگی برنج کشاورزی گرفتار باشد و در زحمت بدست آوردن نان سزای خود را ببیند.

در تورات و در همه کتب آسمانی سامی مکررا به زن اهانت گردیده و جنس پست شمرده شده است این چند فقره از اسفار خمسه فقط از برای نمونه یاد گردیده است غرض نگارنده در این مقال این نیست که از سلوک اقوام دیگر نسبت بزن بحث شود بلکه مقصود این است که ببینیم در ایران باستان زن چه مقامی داشته و مردمان آریائی نژاد این سرزمین چگونه با زنان رفتار میکردند.

از برای مقایسه بدنیست که عقیده دیرین ایرانیان دربارهء آفرینش مرد و زن گفته آید.چنانکه دیدیم آدم را نزد اقوام سامی از خاک بسرشتند اما در سنت بسیار کهن ایرانیان زن و مرد از گیاه بوجود آمدند یعنی اصل و بنیاد نباتی دارند در این عقیده اقوام اسکاندیناوی نیز با ایرانیان شرکت دارند.

آفرینش زن و مرد طبق سنت ایرانیان :


سنت ایرانیان در نوشته های پهلوی بجای مانده چنانکه در فصل پانزدهم بندهش و در فصل دهم چیتکیهای زاد سپرم:کیومرث را هرمزد بیافرید او سی سال تنها در کوهساران بسر برد،در هنگام مرگ از پشت او نطفهء فروریخت و از تابش خورشید پاک گردید،چهل سال در تک خاک بماند پس از آن بشکل دو ساقه ریباس بهم پیچیده در مهرماه و مهرروز(هنگام جشن مهرگان)از زمین بروییدند پس از آن بشکل نباتی بصورت آدمی تغییر یافتند در قامت و چهره مانند همدیگر بودند یکی نر نامزد به مشی و دیگری ماده نامزد به مشیانه (کیومرث که در فارسی گرشاه(شاهکوه)نیز خوانده شده در اوستا گیه مر تن
Gaya-maretan آمده نخستین بشر مشیه و مشیانه پدر و مادر نوع بشر که بجای آدم و حوا هستند از پشت او میباشند نگاه بجلد دوم یشنها تفسیر نگارنده ص 41-45) پس از پنجاه سال از آنان فرزندانی بوجود آمدند.

پس از آنکه هرمزد روان را که پیش از پیکر آفریده شده بکالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند به آنان گفت شما پدر و مادر مردمان جهان هستید:شما را پاک و رسا بیافریدم با پرسائی قانون بکار بندید،نیک اندیشید،نیک گفتار باشید،کردار نیک بجای آورید،دیوان مپرستید،هردوی آنان به نخست چیزیکه اندیشیدند این بود:هریک از ما باید خشنودی و دلگرمی و دوستی دیگری را فراهم کنیم،پس آنگاه خرامیدن آغاز کردند،نخستین کاری که کردند این بود که خود را شستند و نخستین سخنی که بزبان راندند این بود:هرمز است یگانه آفریدگار آب و خاک و گیاهها و جانوران و ستارگان و ماه و خورشید و همه آبادانی و هر آن چیزیکه از ریشه و بنیاد راستی است.


این است داستان آفرینش مرد و زن نزد ایرانیان بنا به سنت دیرین این سرزمین چنانکه دیده میشود این داستان با داستان خلقت آدم و حوا بسیار تفاوت دارد در اینجا زن پست تر از مرد شمرده نشده ناهنجار و بزهکار یاد نگردیده است بویژه باید بیاد داشت که اینگونه داستانها در جزء مسائل دینی ناگزیر اثراتی به پیروان آن دین میبخشید چنانکه بعد خواهیم دید زن در دین ایران باستان طوری بیان نشده که در تاریخ ما مقام محترمی نداشته باشد و یا در ادبیات قدیم ما خوار و زبون بحساب آمده باشد در داستان ما یکی از زنان نامور را به بلندترین رتبه رسانیده پادشاه ایران دانسته اند این زن همای معروف به چهر آزاد است،دختر اردشیر بهمن نوهء کی گشتاسب.

زن در داستان و تاریخ ایران :


بگفته بندهش در فصل 34 فقره 8 همای سی سال شهریاری داشت، فردوسی دربارهء وی گوید:«همای آمد و تاج بر سر نهاد-یکی رای و آئین دیگر نهاد»گذشته از داستان دو تن از دختران خسرو پرویز که به تاج و تخت ساسانیان رسیدند یکی از آنان پوراندخت است که از ماه مه سال 630 تا اکتبر 631 میلادی شاهنشاه ایران بود و دیگری آزرمیدخت که او هم چند ماهی (پوراندخت که امروزه پوراندخت گوییم یکی از زنان نامور ایران است که باهرقل
Heraklios امپراطور روم معاهده صلح بست و صلیبی(چلیپا)که حضرت عیسی را در اورشلیم بروی آن کشیده بودند گردانید روز چهاردهم سپتامبر عید بر گردانیدن این صلیب است که نزد عیسویای ارتودکس و کاتولیک جشن گرفته میشود.خسرو پرویز پدر یوراندخت در ماه ژوئن سال 614 بیت المقدس را بگشود و صلیب را به تیسفون آورد.) دارای تاج و تخت خاندان ساسانی بود.


پلوتارخس
Pluotarkhos نویسندهء یونانی که در سال 46 میلادی تولد یافت و در 125 درگذشت در شرافت زنان،از آن جمله در شرافت زنان ایران مینویسد:کورش پارسیان را بجنگ استیاج ایشتووگو( Ishtuvegu ) و مادها برانگیخت. جنگجویان وی در یک پیکار شکست خورده از میدان روی برتافته و خواستند در شهر درآیند و چیزی نمانده بود که دشمنان نیز از پی آنان به شهر درآیند اما زنان پارس چست و چالاک از شهر بیرون شتافته راه را بر آنان گرفتند و پیراهنها را بالا زده بفراریان گفتند:شما ای مردان ترسو و بیغیرت بکجا میروید شما دیگرباره نمیتوانید بشکمهای ما درآیید بهمان جائی که بیرون آمدید. از این سخنان، پارسیان شرمنده گشته به کارزار برگشتند و به دشمن شکست داده پیروزمند شدند.از اینرو کورش، قانونی گزارد که هرباره پادشاه از آن شهر بگذرد به هریک از زنان آنجا یک سکه زربخشیده شود.میگویند اخس[اردشیر سوم 336-361 پیش از میلاد] که مردی خشمگین و در میان پادشاهان هخامنشی بسیار لئیم بود برای اینکه بزنان آن سکهء زر ندهد،هرآنگاه که بایستی از آن شهر بگذرد از کنار آن میگذشت و به خود شهر داخل نمیشد اما اسکندر که دوبار از آن شهر گذشت به هریک از زنان آبستن آنجا دو سکهء زر بخشید همین پلوتارخس مقاله مفصلی که درباره اردشیر دوم هخامنشی نوشته( Artax.5 )ضمنا از زنش ست تیر( Stateira )نام برده مینویسد:آنچه بیش از هرچیز مایه شگفت و خرسندی همه ایرانیان بوده این است که ست تیر بیشتر بیرون می آمد،همیشه بگردونهء نشسته پرده های آن را بالا میزدند آن چنانکه همه کس میتوانست او را ببیند،زنان ایرانی بگردونهء ملکه خود نزدیک شده او را میبوسیدند از این رو مردم ایران آن زن را بسیار دوست میداشتند.این زن تاریخی که پلوتارخس از او نام میبرد همان است که یثورشیاتی زن داریوش دوم و مادر اردشیر دوم و کورش صغیر به او رشک برده،بوی زهر خورانید.


پئوروشیاتی زن بسیار مدبر و کاردان بوده غالبا در امور کشوری مداخله میکرد اما زن بسیار شریر و فتنه انگیز بود و میخواست که کورش جانشین داریوش دوم باشد نه پسر دیگرش اردشیر دوم (نویسندگان یونانی نام این زن را
Parysatis نوشته اند در فرس هخامنشی پئوروشیاتی- Pouru-shyati لفظا یعنی پرشادی.) از این خبر نباید نتیجه گرفت که زنان ایران پرده نشین بودند و زن اردشیر دوم که هرگاه گردونه او نمودار میشد شور شادمانی از مردم برمیخواست، برخلاف معمول پرده از رخ برمیگرفت چنانکه میدانیم در دین زرتشتی زنان نباید پرده داشته باشند این خبر که مایه شگفت خود پلونارخس شده میرساند که زنان ایران بویژه بزرگان بسیار سنگین و باوقار بودند.

استریهودی ملکه ایران :


به هر جا و به هرکس نمودار نبودند ملکه ست تیر
Stataira در میان زنان خاندان شاهنشاهی هخامنشیان زنی بود مهربان و فروتن و بنده نواز. درباره آزادی و وقار زن ایرانی خبر بسیار دلکشی در تورات دیده میشود و آن در کتاب استر است که شرحی از شکوه و جلال دربار خشایارشاه (در عبری اخشورش Axshuarosh چهارمین شاهنشاه هخامنشی پسر داریوس بزرگ نوشته شده و در باب اول این کتاب از زن خشایارشا نامزد به وشتی Vashti چنین باد شده:،اخشورش از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت کشور پادشاهی داشت در پایتخت شوش در سال سوم پادشاهی خویش بزمی از برای همه بزرگان و سران وزیردستان خود برپا ساخت سران فارس و ماد همه نزد او بودند.در هنگام صد و هتاد روز توانگری و شکوه شهریاری خود را بآنان مینمود پس از آن پادشاه از برای همه کسانیکه در پایتخت شوش بودند از برگ و خورد یک مهمانی در باغ کوشک بیاراست.

بستونهای مرمر کاخ پارچه های سفید و سرخ و آبی با بندهای کتان و ارغوانی با حلقه های سیمین آویخته بودند.تختهای زرین و سیمین روی سنگفرشهای مرمر سبز و سفید و زرد و سیاه گذاشته بودند.آشامیدنی در پیاله های زرین بود.ظرفها هریک بشکل دیگر بود و باده پادشاهی فراوان بود مهمانان در باده پیمائی آزاد بودند زیرا پادشاه بهمه خواجه سرایان خود فرمود بود که هرکس آنچه دلش خواست بکند.


ملکه وشتی نیز یک مهمانی از برای بانوان در کوشک اخشورش برپا داشت در هفتمین روز مهمانی هنگامی که پادشاه از باده سرگرم بود بخواجه سرایان فرمان داد که ملکه را با تاج خسروی بنزد وی آورند تا زیبائی او را بزرگان و سران کشور ببینند زیرا ملکه بسیار زیبا بود اما ملکه فرمان شاه را نپذیرفت پس پادشاه از نافرمانی ملکه برآشفت و خشم، وی را فرا گرفت.آنگاه پادشاه از هفت تن داوران فارس و ماد پرسید:با ملکه وشتی که سر از فرمان پیچید موافق آیین چه باید کرد؟


یکی از آن دانایان نامزد به مموخان
Memukhan در پاسخ گفت:نه اینکه ملک وشتی فقط نسبت به پادشاه و بزرگان بد کرد،بلکه همه مردم کشورهای شاهنشاهی را از رفتار خود آزرد،از این پس همه زنان شوهرانشان را تحقیر خواهند کرد و خواهند گفت ملکه وشتی نیز پادشاه اخشورش را فرمان نبرد همه بانوان پارس و ماد مانند وشتی رفتار خواهند کرد بجاست که پادشاه فرمان دهد که دیگر وشتی ملکه نیست و بجای وی ملکه بهتری بگزیده خواهد داشت و باید پادشاه فرمانی بگوش همه زنان از خرد و بزرگ برساند که از شوهران خودفرمان برند،پادشاه و بزرگان گفتار مموخان را پسندیدند پادشاه به هریک کشور خویش به خط و زبان آن دیارنامه فرستاد.


از اینکه هر مرد در خانه خود، خانه خدا(کدخدا)و مسلط است. آنگاه از سراسر کشورهای ایران دختران زیبا در شوش گرد آوردند.در میان آنان دختر یتیمی از خاندان یهود که در هنگام استیلای پادشاه آشور نبو کدو نزر از اورشلیم بشوش مهاجرت کرده بود و پسر عمویش مردخای او را تربیت میکرد،پسند شاه اخشورش گردید این دختر یهود استر است که تاج شاهی بر او گذاشتند…،(استر به معنی نام ایرانی است که باو داده شده نام عبری وی هدسه
Haddassa میباشد.)


پیداست که این داستان با همان طرز فکر اقوام سامی که در آغاز مقال یاد کردیم در این بخش از تورات ذکر شده است ولی از همین داستان میتوان دریافت که زنان خاندان بزرگ در ایران باستان نجیب و شریف بودند،چنانکه وشتی زن خشایارشا (لغت وشتی در بعضی از فرهنگهای فارسی بمعنی زیبائی یاد شده است) نخواست به بزم مردان درآید و خودنمائی کند،زیبائی و زیور خود را به بیگانگان نشان دهد.

زن در اوستا :


اینک ببینیم در دین کهنسال ایران زن چگونه یاد شده است.شک نیست که دین هر قومی در امور اجتماعی آن قوم مدخلیت دارد اگر در ایران باستان نیاکان ما زن را پست و خوار یا گرامی و ارجمند میداشتند بنا بتعلیم دینی آنان بوده است در اوستائی که امروزه در دست داریم با اینکه چهار یک (یک چهارم) اوستائی است که نیاکان ما در روزگار ساسانیان در دست داشتند در هیچ یک از فقرات آن به زن اهانت نشده است برخلاف از هر حیث مقام محترمی از برای او قائل شده اند از برای نمونه که در آیین مزدیسنا(مزداپرستی)در میان گروه ایزدان و فرشتگان هفت تن از آنان مقام بسیار ارجمندی دارند که آنان را«امشاسپند»یعنی جاودانی خوانند در سر این گروه هفتگانه سپند مینو که خرد مقدس اهورا مزداست جای دارد و سه تن از آنان که امروزه در فارسی بهمن و اردیبهشت و شهریور گوئیم مذکر دانسته شده اند این سه امشاسپند بحسب ترتیب نماینده منش نیک و تقدس و توانائی آهو را مزدا هستند و سه تن از آنان در اوستا سپنتا ارمئیتی
Spenta armaiti امرتات Ameretat هئوروتات Hauivatat خوانده شده اند و در فارسی سپندارمذ و امرداد و خرداد گوییم هریک از این امشاسپند بحسب ترتیب نمایندهء پارسائی و فروتنی و بردباری،بیمرگی یا جاودانی کمال و رسائی اهورا مزدا میباشند.در جهان خاکی نگهبانی زمین و گیاه و آب با آنان است این سه امشاسپند هر سه مؤنث دانسته شده اند.غالبا در اوستا از سپندارمذ(سپنتا ارمئتی)که گفتیم در جهان مینوی نمایندهء فروتنی و بردباری اهورا مزدا و در جهان خاکی نگهداری زمین سپرده باوست،خود زمین اراده میشود و بسا دختر اهورا مزدا خوانده شده است.پیداست که از این عنوان چه مقام ارجمندی از برای زن و زمین قائل شده اند و خواسته اند بگویند هر آنکه مادر زمین را که بجای دختر خداوندگار است با کشاورزی خرم وآباد دارد مایهء خشنودی پدر آسمانی است. دیگر اینکه در آیین مزدیسنا عقیده دارند که روان آدمی پس از مرگ در بامداد روز چهارم از بستر مرده جدا شده بسوی جهان بالا میشتابد در آنجا دین خود را بپیکر دختر جوان و زیبائی میبیند که او را از پل چینوت(پل صراط)گذرانده بسوی بهشت رهنمون میشود چنانکه روان گناهکار را زن زشتی در جهان دیگر بسوی دوزخ میکشاند در اینجا باید یادآور شویم که واژه دئنا daena که در فارسی دین شده در اوستا مؤنث است. دئنا در اوستا گاهی بمعنی وجدان است و گاهی بمعنی کیش-مجسم شدن دین پس از مرگ چنانکه در«هادخت نسک»آمده یکی از شاهکارهای اوستاست. (نگاه بجلد دوم یشتها ص 171 تفسیر نگارنده)


دیگر اینکه در مزدیسنا به ظهور موعودی در آخر الزمان که او را«سوشیانت»خوانند،عقیده دارند.یاران جاودانی سوشیانت که وی را در برانگیختن مردگان یاوری کنند و جهان مینوی را بیارایند سی تن دانسته شده اند پانزده تن از آنان مردند و پانزده تن دیگر زن.


چنانکه دیده میشود در روز پسین هم در آراستن جهان مینوی و زندگی روحانی از یاوری زنان بی نیاز نیستند.


در کشور خشک و گرم و کوهستانی ایران،آب عنصر بسیار گرانبهائی است.ایزدی که سرچشمهء آبها از اوست و نگهبانی این«آخشیج»سپرده بدوست فرشته ایست مؤنث و آن ناهید است که در اوستا اناهیتا
Anahita نامیده شده است.


در آبان یشت که در ستایش این فرشته زیبا و نیرومند است در فقرات 126-129 مانند یکی از زنان آزاده تعریف شده است اینچنین: ناهید پاک و توانا هماره به پیکر دختر جوان بسیار برومند و خوش اندام جلوه گر است.آزده و بلندبالاست کمربند بمیان بسه و جامهء گرانبها در بر دارد. تاجی ستاره نشان بر سر و کفش زرین بپا دارد،با گوشواره و گردنبند آراسته است.


در فروردین یشت در ردیف گروهی از مردان نامور و پارسا بفروهر شانزده تن از زنان و یازده تن از دوشیزگان درود فرستاده شده است و پس از آن در فقرات 143-145 این یشت آمده:فروهرهای مردان پاک ایران زمین را میسنائیم فروهرهای زنان پاک ایران زمین را میستاییم……


فروهرهای مردان پاک همه روی زمین را میستائیم،فروهرهای زنان پاک همه روی زمین را میستائیم.در گوش یشت فقره 26 و در ارت یشت فقره 46 آمده که پیغمبر ایران، «درواسیا»
Drvaspa فرشته نگهبان چارپایان سودمند و اَشی Ashi فرشته توانگری را ستوده از آنان خواستار است که دینش طرف توجه هوتس Hutaosa زن کی گشتاسب گردد اینچنین،این کامیابی را بمن بخش ای اشی که من هوتس نیک و آزاده را بر آن دارم که بحسب دین بیندیشد بحسب دین سخن گوید،بحسب دین رفتار کند و بدین مزداپرستی من بگرود و آن را دریابد آنچنان که در میان گروه پیروان من مایه نام و آوازه نیکو شود.


دریسنا 13 فقرهء 1 آمده آن زن و این زمین را که حال ماست بزرگ و سرور همیخوانیم دریسنا 38 فقره 1 گوید:ما میستائیم زنان این زمین را که حامل ماست و آن زنانی را که از تو هستند ای اهورا مزدا.آن زنانی را که از راستی برخور دارند ما میستائیم،در اوستا فقراتی که زنان به نیکی یاد گردیده و ستوده شده اند بسیار است از آنهاست فقره 6 ازیسنا 1،فقره 6 از یسنا 2،فقره 5 از ویسپرد 1، فقرهء 7 از ویسپرد 2؛فقره 4 ویسپرد 3 و جز اینها در این فقرات بزنانی درود فرستاده شده و ارجمند خوانده شده و در خور ستایش دانسته شده که دارای فرزند پاک باشند و نیک سرشت باشند.در اندیشه و کردار و گفتار نیک سرآمد باشند خوب تربیت شده و نسبت به شوهران خود شنوا باشند،در پاکی مانند سپندار مذ و از زنان اهورائی بشمار آیند.

بزودی خواهیم دید که در قانون مدنی ایران باستان دختری مجبور نبوده که به میل و اراده پدر خود شوهر کند میل خود آن دختر شرط ازدواج او بود.در یکی از قطعات گاتها که از سرود های خود پیغمبر زرتشت است و قدمت آن به سه هزار سال میرسد پیغمبر ایران درباره عروسی دخترش پئوروچیستا Pourutchista در وهشیتو ایشتگات(یسنا 53)بند 3 فرماید،ای پئوروچیستا از پشت هئچت اسب و خاندان سپیثم(هئچت اسپ Haetchat-aspa بگفته کتاب پهلوی بندهش و مروج الذهب مسعودی چهارمین نیای زرتشت است،سپیتم Spitama در پهلوی سپیتمان نام خاندان پیغمبر و نهمین جد زرتشت است.)، ای جوانترین دختر زرتشت،من از برای تو با منش نیک و راستی شوهر آزموده برگزیدم اما تو از خرد خویش پند پرس،آنگاه بجای آر آنچه را که از پارسائی و نیک اندیشی است.


شوهری که زرتشت از برای دختر خود برگزید جاماسب وزیر کی گشتاسب است اما دخترش را در این انتخاب آزاد گذاشت و میفرماید با خرد خودت مشورت کن و آنچه دلت خواست بجای آر.


در بند پنجم هیمن سرود پیغمبر به دختران و مردانی که در بزم عروسی بودند خطاب کرده گوید:


به شما ای دختران شوهرکننده و به شما[نیز ای جوانان]میگویم و پند میدهم آن را بیاد بسپرید و درست دریابید،باید در کوشش زندگی جهانی در راستی و پاکمنشی از همدیگر برتری جوئید زیرا چنین کوششی در خور پاداش نیک خواهد بود.


در دین ایران باستان میان مرد و زن فرقی گذاشته نشده و یکی به دیگری برتری ندارد. مرد و زن هر دو مکلف هستند که آنچه را درست و نیک یافتند و از برای خود پسندیدند دیگران را نیز از آن بیاگاهانند تا آنان را براه راست رهنمون گردند(یسنا 36 فقره 6): ما میستائیم اکنون جان و وجدان(دئنا) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگاران کیش و نخستین شنوندگان آموزش[دینی]را،آن مردان و زنان پاک را که در راه راستی بپیروزی رسیدند(یسنا 26 فقره 4)؛


سروش پاک پس از فرو رفتن خورشید(شب هنگام)نگهبان مردان و زنان بینواست (یسنا 57 فقره 10)


زن و مرد(پسر و دختر)هردو باید بسن پانزده سالگی کستی بمیان بندند و سدره بپوشند (وندیداد،فرگرد 18 فقره 54 و فقره 58). (راجع به کستی یا کشتی و سدره نگاه کنید به جلد خرده اوستا تفسیر نگارنده ص 60)


ای ائیریه من
Airyaman گرامی (ائریهمن Airyaman ایزد چاره و درمان و فرشته پزشکی است.) از برای پناه بخشیدن مردان و زنان زرتشتی و از برای نگهبانی منش نیک بسوی ما بشتاب(یسنا 54 فقره 1)


اگر خواسته باشیم تمام فقراتی را که در اوستا دربارهء زن آمده در این مقام یاد کنیم سخن بدرازا خواهد کشید با اینکه در اوستای بزرگ که دارای بیست و یک نسک یا کتاب بوده فقط چهار یک آن بما رسیده،از این باقیمانده چندین برابر آنچه ذکر کردیم میتوان در این موضوع مطالبی استخراج کرد.البته در اوستای بزرگ باز چندین بار بیشتر از اینها پیش از اینکه پخش بزرگتر اوستا در نتیجه تعصب عربی و یورش مغول از دست برود،موبد دانشمندی نامزد به«آتور فرنبغ»در نیمه سده سوم هجری کتاب معروف پهلوی دینکرد را نوشت و در پایان همان سده موبد دیگری از همان خاندان«آتور فرنبغ»بنام«آتورپاد پسر امید»کار«دینکرد»را به پایان رسانید.در جزء مطالب گوناگون این کتاب بسیار گرانبها،در بخشهای هشتم و نهم آن بیست و یک نسک اوستا یک یک بنام خود یادگردیده و از گفتار هریک از آنها کم وبیش سخن رفته است آنچنانکه امروزه خلاصه مندرجات نسکهای از دست رفته را میدانیم بخصوصه در طی خلاصه سه نسک که عبارت باشد از نیکاتوم نسک
Nikâtum و هوسپارم نسک Huspâram و سکاتوم نسک Sekâtum که از«نسکهای داتیک»یا قانونی بوده، میدانیم که تا بچه اندازه در این نسکهای قانونی از زن سخن رفته بود اینک چند فقره از آنها : زن حق مالکیت دارد و میتواند دارائی خود را اداره کند-زن میتواند قیم و نگهدار پسری باشد که پدر او را از حق میراث محروم ساخته-زن میتواند از روی قانون از طرف شوهر خود داخل محاکمه شود و بنام شوهر خود امور را اداره کند-زن میتواند از شوهر ستمکار و بدرفتار به دادستان شکایت برد و سزای او را بخواهد-شوهر حق ندارد بدون اجازه زنش دختر خود را به ازدواج بدهد-در دادستان گواهی زن پذیرفه است-زن میتواند به مقام دادوری رسد و دادوری کند-زن میتواند در برخی از مواقع بجای موبدان مراسم دینی بجای آورد-و جز اینها آنچه تاکنون از داستان و تاریخ و دین ایران باستان دربارهء زن یاد کردیم و از هریک از آنها فقط نمونه بدست دادیم بخوبی میرساند که وضع زنان در این سرزمین در چند هزار سال پیش ازین بهتر از وضع کنونی آنان بوده است.


نظر باینکه در دین ایران، زن پست شمرده نشده میتوان احتمال داد که در قانون مدنی ایران باستان حق زن محفوظ بوده زیرا اساس قانون در هر کشور دین آن سرزمین است بخصوصه در روزگاران پیش در وضع قوانین مدنی کاملا قوانین دینی رعایت میشد.


زن در قانون مدنی ساسانیان :


خوشبختانه از روزگار ساسانیان کتاب بسیار گرانبهائی بزبان پهلوی در قانونی مدنی بما رسیده که احتمال خواننده این مقاله را راجع بزن بیقین میپیوندد.این کتاب نامزد است به،ماتیکان هزار داتستان.نویسنده دانشمند این نامه«فرخومرت و هرامان»نام دارد.شک نیست که ماتیکان هزار داتستان یادگاریست از روزگار ساسانیان،زمان تألیف آن باید عهد خسرو پرویز باشد زیرا نام چند تن از پادشاهان ساسانی تا خود خسرو پرویز در آن یاد شده است در ذکر آراء دادوران از 59 تن قانونشناسان و دانشمندان حقوق آن عهد در ایران کتاب نام برده شده است.


اینک چند قانون دربارهء زن از ماتیکان هزار داتستان استخراج کرده بعرض خوانندگان میرسانم:دختر مجبور نیست شوهری را که پدر یا قیم و وصی او برگزیده قبول کند،حق دارد او را رد کند،در صورتیکه دختر چنین شوهری را نپذیرفت،پدرش حق ندارد او را از ارث محروم کند و یا تنبیه دیگری در حق دخترش روا دارد،همچنین حق ندارد وجهی که بعنوان پول جیب میداد از او باز دارد،چیزیکه بایست بعنوان جهیزیه بدخترش بدهد همیشه به ادای آن مکلف است-ارثی که باید به دختر برسد در هنگام ازدواج نکرده حق او در ارث نیم حق ارث پسر است- داماد باید در وقت ازدواج بحسب شان آن دختر و خانوادهء وی مهریهء معین کند تا اگر کار بطلاق کشید آن زن بتواند از آن مهریه استفاده کند-وقتی که دختر بسن بلوغ رسید پدر مکلف است او را بشوهر بدهد،لئامت یاسب دیگر مثلا اینکه نخواسته باشد از خدمت دخترش محروم بشود از او سلب تکلیف نمیکند باین قبیل قوانین درماتیکان هزار داتستان بسیار برمیخوریم و از مجموع آنها میتوان دانست که در ایران باستان از برای زنان شخصیت قائل بودند آنچنانکه زن در دین ایرانیان خوار نبود در مقابل قانون آنان هم خوار نبود و تاریخ ایران هم به هیچ روی گواه خواری او نیست یعنی درست برخلاف امروز.

 

سرچشمه :
مجله آینده ، بهمن 1323 – شماره 6 (از صفحه 355 تا 361)
مجله آینده » تیر 1324 – شماره 10 (از صفحه 511 تا 515)

گردآوری : فریدون راستی

زن در ایران باستان

زن در ایران باستان
(به خامه استاد ابراهیم پورداوود) :



زن در اوستا :


اینک ببینیم در دین کهنسال ایران زن چگونه یاد شده است.شک نیست که دین هر قومی در امور اجتماعی آن قوم مدخلیت دارد اگر در ایران باستان نیاکان ما زن را پست و خوار یا گرامی و ارجمند میداشتند بنا بتعلیم دینی آنان بوده است در اوستائی که امروزه در دست داریم با اینکه چهار یک (یک چهارم) اوستائی است که نیاکان ما در روزگار ساسانیان در دست داشتند در هیچ یک از فقرات آن به زن اهانت نشده است برخلاف از هر حیث مقام محترمی از برای او قائل شده اند از برای نمونه که در آیین مزدیسنا(مزداپرستی)در میان گروه ایزدان و فرشتگان هفت تن از آنان مقام بسیار ارجمندی دارند که آنان را«امشاسپند»یعنی جاودانی خوانند در سر این گروه هفتگانه سپند مینو که خرد مقدس اهورا مزداست جای دارد و سه تن از آنان که امروزه در فارسی بهمن و اردیبهشت و شهریور گوئیم مذکر دانسته شده اند این سه امشاسپند بحسب ترتیب نماینده منش نیک و تقدس و توانائی آهو را مزدا هستند و سه تن از آنان در اوستا سپنتا ارمئیتی
Spenta armaiti امرتات Ameretat هئوروتات Hauivatat خوانده شده اند و در فارسی سپندارمذ و امرداد و خرداد گوییم هریک از این امشاسپند بحسب ترتیب نمایندهء پارسائی و فروتنی و بردباری،بیمرگی یا جاودانی کمال و رسائی اهورا مزدا میباشند.در جهان خاکی نگهبانی زمین و گیاه و آب با آنان است این سه امشاسپند هر سه مؤنث دانسته شده اند.غالبا در اوستا از سپندارمذ(سپنتا ارمئتی)که گفتیم در جهان مینوی نمایندهء فروتنی و بردباری اهورا مزدا و در جهان خاکی نگهداری زمین سپرده باوست،خود زمین اراده میشود و بسا دختر اهورا مزدا خوانده شده است.پیداست که از این عنوان چه مقام ارجمندی از برای زن و زمین قائل شده اند و خواسته اند بگویند هر آنکه مادر زمین را که بجای دختر خداوندگار است با کشاورزی خرم وآباد دارد مایهء خشنودی پدر آسمانی است. دیگر اینکه در آیین مزدیسنا عقیده دارند که روان آدمی پس از مرگ در بامداد روز چهارم از بستر مرده جدا شده بسوی جهان بالا میشتابد در آنجا دین خود را بپیکر دختر جوان و زیبائی میبیند که او را از پل چینوت(پل صراط)گذرانده بسوی بهشت رهنمون میشود چنانکه روان گناهکار را زن زشتی در جهان دیگر بسوی دوزخ میکشاند در اینجا باید یادآور شویم که واژه دئنا daena که در فارسی دین شده در اوستا مؤنث است. دئنا در اوستا گاهی بمعنی وجدان است و گاهی بمعنی کیش-مجسم شدن دین پس از مرگ چنانکه در«هادخت نسک»آمده یکی از شاهکارهای اوستاست. (نگاه بجلد دوم یشتها ص 171 تفسیر نگارنده)

دیگر اینکه در مزدیسنا به ظهور موعودی در آخر الزمان که او را«سوشیانت»خوانند،عقیده دارند.یاران جاودانی سوشیانت که وی را در برانگیختن مردگان یاوری کنند و جهان مینوی را بیارایند سی تن دانسته شده اند پانزده تن از آنان مردند و پانزده تن دیگر زن.


چنانکه دیده میشود در روز پسین هم در آراستن جهان مینوی و زندگی روحانی از یاوری زنان بی نیاز نیستند.


در کشور خشک و گرم و کوهستانی ایران،آب عنصر بسیار گرانبهائی است.ایزدی که سرچشمهء آبها از اوست و نگهبانی این«آخشیج»سپرده بدوست فرشته ایست مؤنث و آن ناهید است که در اوستا اناهیتا
Anahita نامیده شده است.


در آبان یشت که در ستایش این فرشته زیبا و نیرومند است در فقرات 126-129 مانند یکی از زنان آزاده تعریف شده است اینچنین: ناهید پاک و توانا هماره به پیکر دختر جوان بسیار برومند و خوش اندام جلوه گر است.آزده و بلندبالاست کمربند بمیان بسه و جامهء گرانبها در بر دارد. تاجی ستاره نشان بر سر و کفش زرین بپا دارد،با گوشواره و گردنبند آراسته است.


در فروردین یشت در ردیف گروهی از مردان نامور و پارسا بفروهر شانزده تن از زنان و یازده تن از دوشیزگان درود فرستاده شده است و پس از آن در فقرات 143-145 این یشت آمده:فروهرهای مردان پاک ایران زمین را میسنائیم فروهرهای زنان پاک ایران زمین را میستاییم……


فروهرهای مردان پاک همه روی زمین را میستائیم،فروهرهای زنان پاک همه روی زمین را میستائیم.در گوش یشت فقره 26 و در ارت یشت فقره 46 آمده که پیغمبر ایران، «درواسیا»
Drvaspa فرشته نگهبان چارپایان سودمند و اَشی Ashi فرشته توانگری را ستوده از آنان خواستار است که دینش طرف توجه هوتس Hutaosa زن کی گشتاسب گردد اینچنین،این کامیابی را بمن بخش ای اشی که من هوتس نیک و آزاده را بر آن دارم که بحسب دین بیندیشد بحسب دین سخن گوید،بحسب دین رفتار کند و بدین مزداپرستی من بگرود و آن را دریابد آنچنان که در میان گروه پیروان من مایه نام و آوازه نیکو شود.


دریسنا 13 فقرهء 1 آمده آن زن و این زمین را که حال ماست بزرگ و سرور همیخوانیم دریسنا 38 فقره 1 گوید:ما میستائیم زنان این زمین را که حامل ماست و آن زنانی را که از تو هستند ای اهورا مزدا.آن زنانی را که از راستی برخور دارند ما میستائیم،در اوستا فقراتی که زنان به نیکی یاد گردیده و ستوده شده اند بسیار است از آنهاست فقره 6 ازیسنا 1،فقره 6 از یسنا 2،فقره 5 از ویسپرد 1، فقرهء 7 از ویسپرد 2؛فقره 4 ویسپرد 3 و جز اینها در این فقرات بزنانی درود فرستاده شده و ارجمند خوانده شده و در خور ستایش دانسته شده که دارای فرزند پاک باشند و نیک سرشت باشند.در اندیشه و کردار و گفتار نیک سرآمد باشند خوب تربیت شده و نسبت به شوهران خود شنوا باشند،در پاکی مانند سپندار مذ و از زنان اهورائی بشمار آیند.

بزودی خواهیم دید که در قانون مدنی ایران باستان دختری مجبور نبوده که به میل و اراده پدر خود شوهر کند میل خود آن دختر شرط ازدواج او بود.در یکی از قطعات گاتها که از سرود های خود پیغمبر زرتشت است و قدمت آن به سه هزار سال میرسد پیغمبر ایران درباره عروسی دخترش پئوروچیستا Pourutchista در وهشیتو ایشتگات(یسنا 53)بند 3 فرماید،ای پئوروچیستا از پشت هئچت اسب و خاندان سپیثم(هئچت اسپ Haetchat-aspa بگفته کتاب پهلوی بندهش و مروج الذهب مسعودی چهارمین نیای زرتشت است،سپیتم Spitama در پهلوی سپیتمان نام خاندان پیغمبر و نهمین جد زرتشت است.)، ای جوانترین دختر زرتشت،من از برای تو با منش نیک و راستی شوهر آزموده برگزیدم اما تو از خرد خویش پند پرس،آنگاه بجای آر آنچه را که از پارسائی و نیک اندیشی است.


شوهری که زرتشت از برای دختر خود برگزید جاماسب وزیر کی گشتاسب است اما دخترش را در این انتخاب آزاد گذاشت و میفرماید با خرد خودت مشورت کن و آنچه دلت خواست بجای آر.


در بند پنجم هیمن سرود پیغمبر به دختران و مردانی که در بزم عروسی بودند خطاب کرده گوید:


به شما ای دختران شوهرکننده و به شما[نیز ای جوانان]میگویم و پند میدهم آن را بیاد بسپرید و درست دریابید،باید در کوشش زندگی جهانی در راستی و پاکمنشی از همدیگر برتری جوئید زیرا چنین کوششی در خور پاداش نیک خواهد بود.


در دین ایران باستان میان مرد و زن فرقی گذاشته نشده و یکی به دیگری برتری ندارد. مرد و زن هر دو مکلف هستند که آنچه را درست و نیک یافتند و از برای خود پسندیدند دیگران را نیز از آن بیاگاهانند تا آنان را براه راست رهنمون گردند(یسنا 36 فقره 6): ما میستائیم اکنون جان و وجدان(دئنا) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگاران کیش و نخستین شنوندگان آموزش[دینی]را،آن مردان و زنان پاک را که در راه راستی بپیروزی رسیدند(یسنا 26 فقره 4)؛

سروش پاک پس از فرو رفتن خورشید(شب هنگام)نگهبان مردان و زنان بینواست (یسنا 57 فقره 10)


زن و مرد(پسر و دختر)هردو باید بسن پانزده سالگی کستی بمیان بندند و سدره بپوشند (وندیداد،فرگرد 18 فقره 54 و فقره 58). (راجع به کستی یا کشتی و سدره نگاه کنید به جلد خرده اوستا تفسیر نگارنده ص 60)


ای ائیریه من
Airyaman گرامی (ائریهمن Airyaman ایزد چاره و درمان و فرشته پزشکی است.) از برای پناه بخشیدن مردان و زنان زرتشتی و از برای نگهبانی منش نیک بسوی ما بشتاب(یسنا 54 فقره 1)


اگر خواسته باشیم تمام فقراتی را که در اوستا دربارهء زن آمده در این مقام یاد کنیم سخن بدرازا خواهد کشید با اینکه در اوستای بزرگ که دارای بیست و یک نسک یا کتاب بوده فقط چهار یک آن بما رسیده،از این باقیمانده چندین برابر آنچه ذکر کردیم میتوان در این موضوع مطالبی استخراج کرد.البته در اوستای بزرگ باز چندین بار بیشتر از اینها پیش از اینکه پخش بزرگتر اوستا در نتیجه تعصب عربی و یورش مغول از دست برود،موبد دانشمندی نامزد به«آتور فرنبغ»در نیمه سده سوم هجری کتاب معروف پهلوی دینکرد را نوشت و در پایان همان سده موبد دیگری از همان خاندان«آتور فرنبغ»بنام«آتورپاد پسر امید»کار«دینکرد»را به پایان رسانید.در جزء مطالب گوناگون این کتاب بسیار گرانبها،در بخشهای هشتم و نهم آن بیست و یک نسک اوستا یک یک بنام خود یادگردیده و از گفتار هریک از آنها کم وبیش سخن رفته است آنچنانکه امروزه خلاصه مندرجات نسکهای از دست رفته را میدانیم بخصوصه در طی خلاصه سه نسک که عبارت باشد از نیکاتوم نسک
Nikâtum و هوسپارم نسک Huspâram و سکاتوم نسک Sekâtum که از«نسکهای داتیک»یا قانونی بوده، میدانیم که تا بچه اندازه در این نسکهای قانونی از زن سخن رفته بود اینک چند فقره از آنها : زن حق مالکیت دارد و میتواند دارائی خود را اداره کند-زن میتواند قیم و نگهدار پسری باشد که پدر او را از حق میراث محروم ساخته-زن میتواند از روی قانون از طرف شوهر خود داخل محاکمه شود و بنام شوهر خود امور را اداره کند-زن میتواند از شوهر ستمکار و بدرفتار به دادستان شکایت برد و سزای او را بخواهد-شوهر حق ندارد بدون اجازه زنش دختر خود را به ازدواج بدهد-در دادستان گواهی زن پذیرفه است-زن میتواند به مقام دادوری رسد و دادوری کند-زن میتواند در برخی از مواقع بجای موبدان مراسم دینی بجای آورد-و جز اینها آنچه تاکنون از داستان و تاریخ و دین ایران باستان دربارهء زن یاد کردیم و از هریک از آنها فقط نمونه بدست دادیم بخوبی میرساند که وضع زنان در این سرزمین در چند هزار سال پیش ازین بهتر از وضع کنونی آنان بوده است.


نظر باینکه در دین ایران، زن پست شمرده نشده میتوان احتمال داد که در قانون مدنی ایران باستان حق زن محفوظ بوده زیرا اساس قانون در هر کشور دین آن سرزمین است بخصوصه در روزگاران پیش در وضع قوانین مدنی کاملا قوانین دینی رعایت میشد.


زن در قانون مدنی ساسانیان :


خوشبختانه از روزگار ساسانیان کتاب بسیار گرانبهائی بزبان پهلوی در قانونی مدنی بما رسیده که احتمال خواننده این مقاله را راجع بزن بیقین میپیوندد.این کتاب نامزد است به،ماتیکان هزار داتستان.نویسنده دانشمند این نامه«فرخومرت و هرامان»نام دارد.شک نیست که ماتیکان هزار داتستان یادگاریست از روزگار ساسانیان،زمان تألیف آن باید عهد خسرو پرویز باشد زیرا نام چند تن از پادشاهان ساسانی تا خود خسرو پرویز در آن یاد شده است در ذکر آراء دادوران از 59 تن قانونشناسان و دانشمندان حقوق آن عهد در ایران کتاب نام برده شده است.


اینک چند قانون دربارهء زن از ماتیکان هزار داتستان استخراج کرده بعرض خوانندگان میرسانم:دختر مجبور نیست شوهری را که پدر یا قیم و وصی او برگزیده قبول کند،حق دارد او را رد کند،در صورتیکه دختر چنین شوهری را نپذیرفت،پدرش حق ندارد او را از ارث محروم کند و یا تنبیه دیگری در حق دخترش روا دارد،همچنین حق ندارد وجهی که بعنوان پول جیب میداد از او باز دارد،چیزیکه بایست بعنوان جهیزیه بدخترش بدهد همیشه به ادای آن مکلف است-ارثی که باید به دختر برسد در هنگام ازدواج نکرده حق او در ارث نیم حق ارث پسر است- داماد باید در وقت ازدواج بحسب شان آن دختر و خانوادهء وی مهریهء معین کند تا اگر کار بطلاق کشید آن زن بتواند از آن مهریه استفاده کند-وقتی که دختر بسن بلوغ رسید پدر مکلف است او را بشوهر بدهد،لئامت یاسب دیگر مثلا اینکه نخواسته باشد از خدمت دخترش محروم بشود از او سلب تکلیف نمیکند باین قبیل قوانین درماتیکان هزار داتستان بسیار برمیخوریم و از مجموع آنها میتوان دانست که در ایران باستان از برای زنان شخصیت قائل بودند آنچنانکه زن در دین ایرانیان خوار نبود در مقابل قانون آنان هم خوار نبود و تاریخ ایران هم به هیچ روی گواه خواری او نیست یعنی درست برخلاف امروز.


سرچشمه :
مجله آینده » تیر 1324 – شماره 10 (از صفحه 511 تا 515)

گردآوری : فریدون راستی

ارداویراف‌ نامه

ارداویراف‌نامه


اَرداویراف‌نامه یا اَرداویرازنامه نام یکی از کتاب‌های نوشته شده به زبان پارسی میانه است که از پیش از اسلام بجا مانده‌است. مضمون کتاب، اعتقادات عامه ایرانیان پیش از اسلام در باره آخرت است.

 

ویراف مقدس، نام یکی از موبدان که به عقیده پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویراف‌نامه معراج نامه اوست. داستان دینی ارداویراف همانندی زیادی با کمدی الهی دانته دارد و پژوهشگران بر این باورند که دانته در آفریدن اثر خود از منابع عربی یاری گرفته و آن منابع به نوبه خود از ارداویراف‌نامه اقتباس کرده‌اند.

 

کتاب معروف ارداویراف‌نامه تصویر جامعی را از دوزخ در زرتشتیگری بدست می‌دهد. این کتاب که ظاهرأ در قرن سوم هجری به رشتهٔ تحریر درآمده‌است، یکی از منابع مهم تاریخ شفاهی آئین باستانی زرتشتی است. از محتوای کتاب چنین برمی‌آید که متن اصلی پهلوی آن به اواخر دورهٔ ساسانی تعلق داشته‌است. کتاب داستان موبدی است که برای بی‌گمان شدنِ مردمان در باره دین و رستاخیز و بهشتت و دوزخ، خویش را به یاری موبدان دیگر به خواب هفت روزه می برد و روان او در بهشت، نیکی های نیکوکاران و در دوزخ پاداَفرَه (:مجازات) بدکاران را می بیند و پس از به هوش آمدن آن داستانها را باز می گوید. این مرد ویراف نام دارد که او را اردا بمعنای قدیس لقب داده‌اند. ارداویراف را مؤبدان آئین مزدیسنی شربتی مخدر و مقدس می‌خورانند که تحت تأثیر آن وی به مدت سه شبانه روز به خواب می‌رود و پس از بیداری داستان سیروسلوک روحی خود را برای دیگران بازگو می‌کند. گرچه قصهٔ سیروسلوک روحی اردا ویراف جنبهٔ موهومی دارد و آشکارا از تأثیر بنگ یا مخدری شبیه به آن سرچشمه گرفته‌است، باز منبعی بی نظیر از برداشتی که زرتشیان ازبهشت وجهنم داشته‌اند را به ما ارائه می‌دهد.

 

 

داریوش کارگر ارداویرافنامه را «بر اساس شش دستنوشته و مقایسه با روایت و نسخه زبان پهلوی و ترجمه انگلیسی» تصحیح کرد و «کامل ترین نسخه» این متن کهن را به دست داد.

 

این کتاب را دانشگاه اپسالا با عنوان «اردای ویراف نامه، روایت فارسی زرتشتی» منتشر کرده است.

 

در دیباچه ترجمه کهن ارداویرافنامه به پارسی چنین آمده‌است: ایدون گویند که چون شاه اردشیر بابکان بپادشاهی بنشست، نود پادشاه بکشت و بعضی گویند نودوشش پادشاه بکشت و جهان را از دشمنان خالی کرد و آرمیده گردانید و دستوران و موبدانی که در آنزمان بودند همه را پیش خویشتن خواند و گفت که دین راست و درستکه ایزد تعالی بزرتشت… گفت و زرتشت در گیتی روا کرد مرا بازنمائید تا من این کیشها و گفت و گویها از جهان برکنم و اعتقاد با یکی آورم و کس بفرستاد بهمه ولایتها، هرجایگاه که دانائی و یا دستوری بود همه را بدرگاه خود خواند. چهل هزار مرد بر درگاه انبوه شد. پس بفرمود و گفت آنهایی که ازین داناترند باز پلینند. چهارهزار داناتر از آن جمله گزیدند و شاهانشاه را خبر کردند و گفت دیگر بار احتیاط بکنید، دیگر نوبت از آن جمله قومی که به تمیز و عاقل و افستا و زند بیشتر از بردارند جدا کنید. چهارصد مرد برآمد که ایشان افستا و زند بیشتر ازبر داشتند. دیگرباره احتیاط کردند در میان ایشان چهل مرد بگزیدند که ایشان افستا جمله از بر داشتند. دیگر در میان آن جملگی هفت مرد بودند که از اول عمر تا به آن روزگار که ایشان رسیده بودند بر ایشان هیچ گناه پیدا نیامده بود و بغایت عظیم پهریخته بودند و پاکیزه درمنشن و گوشن و کنشن و دل در ایزد بسته بودند. بعد از آن هر هفت را بنزدیک شاه اردشیر بردند. بعد از آن شاه فرمود که مرا میباید که این شک و گمان از دین برخیزد و مردمان همه بر دین اورمزد و زرتشت باشند و گفت و گوی از دین برخیزد چنانکه مرا و همه عالمان و دانایان را روشن شود که دین کدامست و این شک و گمان از دین بیفتد.

 

بعد از آن ایشان پاسخ دادند که کسی این خبر باز نتواند دادن الا آنکسی که از اول عمر هشتسالگی تا بدان وقت که رسیده باشد هیچ گناه نکرده باشد و این مرد ویرافست که از او پاکیزه‌تر و مینوروشن‌تر وراستگوی‌تر کس نیست و این قصه اختیار بر وی باید کردن و ما ششگانه دیگر یزشن‌ها و نیرنگ‌ها که در دین از بهر این کار گفته‌است به جای آوریم تا ایزد عز و جل احوالها به ویراف نماید و ویراف ما را از آن خبر دهد تا همه کس به دین اورمزد و زرتشت بی‌گمان شوند و ویراف این کار در خویشتن پذیرفت و شاه اردشیر را آن سخن خوش آمد و پس گفتند این کار راست نگردد مگر که به درگاه آذران شوند و پس برخاستند و عزم کردند و برفتند و پس از آن، آن شش مرد که دستوران بودند از یک سویِ آتشگاه یزشنها پساختند و آن چهل دیگر سویها با چهل هزار مرد دستوران که به درگاه آمده بودند همه یزشنها پساختند و ویراف سر و تن بشست و جامه سفید درپوشید و بوی خوش برخویشتن کرد و پیش آتش بیستد و از همه گناه‌ها پتفت بکرد… پس شاهنشاه اردشیر با سواران سلاح پوشیده، گرد بر گرد آتشگاه نگاه می‌داشت تا نه که آشموغی یا منافقی پنهان چیزی بر ویراف نکنند که او را خللی رسد و چیزی بدی در میان یزشن کند که آن نیرنگ باطل شود.

 

پس در میان آتشگاه تختی بنهادند و جامه‌های پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آن درون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و…هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن می‌کردند و آن شش دستور ببالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که به گزیده بودند از گرد بر گرد تخت یزشن می‌کردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر به گزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن می‌کردند و آن سی و شش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن می‌کردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد می‌گردید باد را آن جا راه نمی‌دادند وبهرجائی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیر کشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروه‌ها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر را بجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمی‌کردند، چو شاهنشاه درآمدی از آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه می‌داشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه می‌داشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باززیید و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شادشدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردای‌ویراف… چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما را بازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم… ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیده‌ام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار مینو و بهشت و دوزخ معلوم شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست.

دریافت

دادستان دینی

دادستان دینی

 

کتاب دادِستان دینی (پهلوی: Dādestān ī Dēnīg) از جمله دانشنامه‌های دینی زرتشتی به زبان پارسی میانه است. دادستان دینی که به معنای احکام دینی است یکی از کتابهای بزرگ و معتبر به زبان پهلوی است که در قرن نهم میلادی تألیف شد. همانگونه که از نام این کتاب پیداست مطالب آن دربارهٔ احکام و امور دینی و همجنین روایت‌های پیرامون دین زرتشتی است.

 

این کتاب شامل پاسخ‌های منوچهر به نود و دو پرسشی است که مهرِخورشید، پسر آذرماه و سایر زرتشتیان از او کرده‌اند. منوچهر برادر زادسپَرَم و فرزند گشن‌جم بود. وی پیشوای زرتشتیان کرمان و فارس بوده‌است و در نیمه دوم قرن سوم هجری می‌زیسته‌است. ضمن این پرسش و پاسخها مطالب گوناگونی از قبیل اصول باورهای زرتشتی، اساطیر و رسوم و آیین‌های دینی آمده‌است. این کتاب نثر پیچیده‌ای دارد و از نظر مسائل و دشواری‌هایی که زرتشتیان در سده سوم هجری در برخورد با مسلمانان داشته‌اند، دارای اهمیت است.

آفرینگان

آفرینگان‌ها ، آفرنگان‌ها

 

آفرینگان‌ها یا آفرنگان‌ها یک رشته از نمازهای زرتشتیان است که در مدت سال در جشن‌ها و هنگام‌های مختلف به جای آورده‌می‌شود. چهار آفرینگان مهم در متن اوستای گلدنر به این ترتیب ضبط شده‌است: آفرینگان دهمان، آفرینگان گاتا، آفرینگان گاهنبار، آفرینگان رپیتون. آفرینگان‌ها از همان کلمهٔ آفرین و به معنی دعای نیک و ستایش است در مقابل نفرین که دعای بد است. در این نمازها به روان مردگان آفرین و درود فرستاده می‌شود یا به زندگان دعا می‌کنند. هر یک از آفرینگان‌ها را در هنگامی ویژه طی مراسمی می‌خوانند. پاره ای از اوقات صرفاً برای برگزاری مراسمی مذهبی است که کسی بانی آن است گاه جهت شکرگزاری و بزرگداشت کسی است گاه نیز برای درگذشتگان و در روزهای معینی پس از درگذشت اشخاص.

 

در اوستا کلمات آفرین و آفریتی و آفریوَنَ زیاد به کار برده شده‌است و همه‌جا به معنای آفرین است. آفرین از ریشهٔ فری به معنی دوست داشتن، ستائیدن، خوشنود ساختن و آفرین خواندن است. واژهٔ آفریتی در اوستا چنان که واژهٔ دعا در عربی (دعای له و دعای علیه) از برای دعای خوب و دعای بد هر دو آمده‌است. در برخی از فرهنگ‌های فارسی آفرینگان به معنی یکی از ۲۱ نسک (کتاب) زند ضبط شده‌است.


سرچشمه : دانشنامه مزدیسنا

سیروزه

سی‌روزه ، سیروزه


سی‌روزه ( سیروزه ) در خرده اوستا دو فصل به نام سی‌روزه داریم که یکی سی‌روزهٔ کوچک و دیگری سی‌روزهٔ بزرگ نام دارد و در آن نام اهورامزدا و تعدادی از امشاسپندان و ایزدان آمده‌است. سی روزه به ویژه در روز سی‌ام، در آخرین روز ششمین ماه و در آخرین روز دوازدهمین ماه پس از درگذشت کسی خوانده‌می‌شود. بنابراین سی‌روزه آیینی است برای آمرزش روان درگذشتگان و به همین مناسبت یسنای ۲۶ را که راجع است به فروهر، در آخر سی روزهٔ بزرگ افزوده‌اند.


سرچشمه : دانشنامه مزدیسنا

دماوند مقدس

دماوند مقدس


دماوند، همانجایی است كه بنابر باور ما زرتشتیان، ضحاك در آنجا در بند است. شاه‌فریدون،هنگامی كه بر ضحاك پیروز می‌شود، او را نمی‌كشد بلكه او را كه نمادی ازبدی اندیشه، بدی گفتار و بدی كردار است، در دماوند، به بند می‌كشد. ما باورداریم كه شاه‌فریدون،‌ نه ضحاك، كه جور و ستم و بدی را در دماوند به بندكشیده است. و باور داریم كه تنها با نیكی، با شادی، با همازوری و با داد ودهش است كه بدی همچنان ناتوان می‌ماند و نمی تواند از بند اسارت، رها شود.

دماوند،همان كوه سپیدی كه بندگاه ضحاك است، همان كوهی كه آرش از فرازش، تیرانداخت، همان كوهی كه در اوستا، در شاهنامه، در نامه‌های دینی و غیردینی،در سروده‌ها و داستان‌ها، در نَقل‌ها و روایت‌ها، همیشه، بوده و هست.

 

در اسطوره های ایرانی زرتشتی از رشته کوههای البرز و بویژه کوه دماوند بسیار نام برده شده است .امااین اسطوره ها چیست و چرا در فرهنگ و آداب ما ایرانیان ریشه دوانده است، برای واژه اسطوره تعاریف متفاوتی آورده اند اما در بهترین توضیح :اسطوره ها آیینه هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره ها منعکس می کنند و آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش می مانند اسطوره ها به سخن در می آیندو فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما می آوردند و افکار بلندو منطق گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمندرا در دسترس ما می گذارند.


در این مقاله سعی شده است علت مقدس بودن کوه دماوندجمع آوری گردد،باشدکه انگیزه ای برای تحقیق بیشتر در بین بهدینان گردد.


1- چَکاد دائیتی (1) قله ای در میان جهان است و ترازوی ایزد رشن بر فراز آن جای داردو پل چینودیا صراط در آنجا است و دوزخ در زیرپُل ،روان درگذشتگان در بامداد چهارمین روز مرگ به آن می رسد.اگر بهشتی باشد،بادی خوش و نماد نیکویی کرداراو به پیشوازش می آید و اگردوزخی باشدبادی بدبوو کردار زشت او به پیشوازش مس آیدو


2- … هرمزدآسمان را چون بیضه ای آفرید که مرغکی در آن است و زمین را در نیمه آسمان ،در ستاره پایه بیافرید که در تازش اهریمن فروکشیده شد.البرز را بر زمین بر کشید تا آسمان و پایه های آسمان را با همه کوهها و دریا ها و خشکی و گیاهان برساخت
(2)

3- سرَوشَه یا سروش ایزد : به معنی اطلاعات یا انظباط یکی از چهره های محبوب دین زرتشتی ،یک جنگجوی مسلح که دشمن دروغ است و با تبر جنگی اش کاسه سر دیوان را خرد می کندخانه ای هزار ستودنی داردکه در بالاترین قله کوه البرز (دائیتی ،هرئیتی )است این خانه 


4- پس از آنکه افراسیاب به منوچهر غلبه نمود قرار بر این شد که حدود خاکی ایران و توران مشخص شود دراین هنگام گویند آرش تیرو کمانی را که اَمشاسپند سپندارمزد به وی داده بود برچله برکشید و به قوت خدادی تیر از شست رها کرد و خود جان تسلیم نمود و به امر خداوند باد تیر را با خود برد تا…. گویند این تیر از کوه دماوند رها شده است(اوستای تیر یَشت )


5- می گویند تن سام (3) دردشتی به نام پیشانسه نزدیک کوه دماوند است که درآن دشت به جز غَله و چیزهایی خوردنی که می کارند و دروند و بدان زندگی می کنند هیچ گونه گیاه و درخت رویدنی دیگر نیست
…. .


6- در افسانه های ملی ایران دماوند و رشته کوه البرز عموما صحنه وقایعی چند است.

کارهای شگفت انگیز جمشید،فریدون ، سام ، زال ،رستم ،کیکاووس و غیره که در شاهنامه فردوسی آمده است در این مکان اتفاق افتاده است.

گویند البرز مسکن سیمرغ است و دماوند محل زندان ضحاک ماردوش می باشد که بدست فریدون اسیر شده است.

حتی روایتی است که سلیمان دیوی را در آنجا محبوس کرده است.

آنچه که مسلم است هضم این اسطوره ها برای انسان قرن حاضر مشکل است اما اینان قدمت،


شوکت و قداست کوه دماوند را نشان می دهد.

ای برادر قصه چون پیمانه ای است     معنی اندر وی مثال دانه ای است

دانه معنی بگیرد مرد عقل      بنگرد پیمانه را گر گشت نقل

مولوی

———————————————————-
1 چکاد دائیتی همان کوه دماوند است.

2- منظور این است که اولین کوهی که در جهان آفریده شده کوه البرز و دماوندمی باشدو این کوه مادر تمام کوهها و دریاها و …است.

3- سام یکی از پادشاهان اسطوره ای است که در هنگام رستاخیز مسئول جمع آوری اجساد درگذشتگان است.


 

کد پخش رادیو زرتشتیان از تارنمای شما

پخش رادیو زرتشتیان از تارنمای شما

 

 

http://fezaeu.net

کد برای پخش با نمایش لوگوی رادیو زرتشتیان –>ن   

———————————————————————

 <div class=”teaserContentWrap”> 

<a href=”#” target=”_self” onclick=”javascript:window.open(‘http://www.dinebehi.com/dl/player/radio/FEZA-Radio.htm’,”,’scrollbars=no,toolbar=no,location=no,status=no,resizable=no,width=620,height=580,left=0,top=0′)”;” rel=”nofollow” target=”_blank” rel=”nofollow”> 

<span lang=”fa”> 

<p align=”center”> 

<img border=”0″ src=”http://www.dinebehi.com/dl/player/radio/FEZAEU.jpg” width=”85″ height=”94″></p></span> 

<h2 align=”left”></h2> 

</a> 

</div> 

———————————————————————


کد برای پخش با نمایش نوشته –>   پخش رادیو زرتشتیان

———————————————————————

 <div class=”teaserContentWrap”> 

<a href=”#” target=”_self” onclick=”javascript:window.open(‘http://www.dinebehi.com/dl/player/radio/FEZA-Radio.htm’,”,’scrollbars=no,toolbar=no,location=no,status=no,resizable=no,width=620,height=580,left=0,top=0′)”;” rel=”nofollow” target=”_blank” rel=”nofollow”> 

<span lang=”fa”> 

<p align=”center”> 

پخش راديو زرتشتيان</p></span> 

<h2 align=”left”></h2> 

</a> 

</div> 

———————————————————————


نهالی كه اشوزرتشت كاشت، اكنون درختی سایه‌گستر شده است

نهالی كه اشوزرتشت كاشت، اكنون درختی سایه‌گستر شده است

 

اوستاخوانی موبد مهربان فیروزگری و همراهی موبد پدرام سروش‌پور، آغازی برای آیین جشن‌خوانی بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان، در آستانه‌ی سالروز درگذشت اشوزرتشت بود. 

در آغاز این آیین که به یاد اشوزرتشت در بنیاد جمشید برپا بود، پس از خواندن نیایش‌های آفرینگان دهمان، همازور دهمان و برساد، موبد پدرام سروش‌پور با یادآوری سالروز درگذشت اشوزرتشت گفت: «گردهم آمده‌ایم تا یاد بزرگ‌مرد آریایی اشوزرتشت اسپنتمان را گرامی بداریم. پیامبری كه نزدیك به ٤ هزار سال پیش پایه‌گذار یكی از كهن‌ترین اندیشه‌های مینوی جهان شد. اندیشه‌هایی كه در دل كتاب ”گاتها“،كتاب آسمانی خود، برای ما به یادگار گذاشته است؛ كتابی كه در آن آفریدگار هستی، به یكتایی نام بُرده شده و آن را ”اهورامزدا“ نامیده است. ”اهورا“ به معنی ”هستی بخش“ و ”مزدا“ به معنی ”دانای بزرگ“ است. اشوزرتشت خدای خود را ”دانای بزرگ هستی‌بخش” نامید. اهورامزدا برپایه‌ی ”اشا“ یا هنجار هستی و راستی، جهان را برپا داشت. انسان نیز بر همین پایه‌ی راستی و اندیشه‌ی نیك است كه می‌تواند بر دیگر آفریده‌ها برتری ‌یابد و برگزیده‌‌ترین آفریدگان شود. اگر انسان می‌خواهد راه رسایی(:كمال) را بپیماید باید بداند كه تنها ابزار و توشه‌ی او اندیشه‌ی نیك است. اندیشه‌ای كه برپایه‌ی اشویی و راستی است و همسو با سود رساندن به همه‌ی جهان. » 


اشوزرتشت آغازگر راهی بود كه خدا را به یكتایی می‌شناخت

 

سروش‌پور آن‌گاه از ارج و ارزش دیگر بخش‌های اوستا، در كنار سرودهای سپند اشوزرتشت در «گاتها» سخن گفت و افزود: «امروز می‌خواهم به نكته‌ای اشاره كنم كه چه بسا گاه‌گاهی از سر كوتاهی یا ساده‌اندیشی، نادیده گرفته می‌شود. در این كه ”گاتها“ی اشوزرتشت بازگوكننده‌ی والاترین آموزه‌های دین اوست، گمانی(:تردیدی) نیست. اشوزرتشت آغازگر راهی بود كه باید هزاران سال پیموده می‌شد تا به درستی درك و فهمیده شود. اشوزرتشت نهالی كاشت كه امروز درختی سایه‌گستر شده است. نمی‌توانیم به اعتبار آن اندیشه‌، تنه و بدنه و همه‌ی درخت را نایده بگیریم. این نكته‌ای است كه من بر آن پافشاری می‌كنم. باز در این گمانی نیست كه در گذر هزاران سال، نیاكان ما برپایه‌ی اندیشه‌های اشوزرتشت، تجربه‌های مینوی فراوان و والایی داشته‌اند. اما برخی از ما، به ویژه آن‌هایی كه از این فرهنگ‌ دور شده‌اند، به سادگی همه‌ی آن راه چند هزار ساله را نادیده می‌گیرند و می‌گویند: دین زرتشتی یعنی ”گاتها“ و دیگر هیچ! اما من به عنوان یك موبد می‌گویم كه آن‌چه پایه‌ی دین زرتشتی را می‌سازد، در كنار ”گاتها“، جامعه، آیین‌ها و كتاب‌های آن است. هر كدام از آن‌ها را باید در جای خود ارج‌گذارد و ارزش آن‌ها را شناخت. »

به سخن سروش‌پور، یك نمونه از پیام‌هایی كه در دیگر بخش های اوستا آمده است و نمودار اندیشه‌ای ژرف و انسان‌ساز است، همان اوستایی است كه برای درگذشتگان خوانده می‌شود. در همه‌ی این بخش از اوستا، خوشی و نیكی و شاد زیستن برای زندگان خواسته می‌شود. در پایان «آفرین‌نامه» نیز چنین پیامی را به چهارگوشه‌ی جهان روان می‌كنیم كه همه‌ی نیكان و وهان برخوردار از شادی باشند. این‌، و نمونه‌های بسیاری همانند این، پیام‌هایی هستند كه باید به درستی نگریسته شوند. اگر این‌‌گونه بنگریم، نگاه‌مان به اوستا، نگاهی دیگر خواهد بود.

 

باور به یكتایی اهورامزدا، ارزش دیگر آفریده‌های او را كمرنگ نمی‌سازد


سروش‌پور در ادامه افزود: «زمانی كه اشوزرتشت دین خود را آورد و  یكتاپرستی را به جهانیان شناساند، همه‌ی اندیشه‌های پیش از خود را نابود نكرد. بلكه پیام خود را برپایه‌ی تجربه‌های پیشینیان بنا گذارد. می‌دانیم كه پیش از اشوزرتشت، مردم خاور(:شرق) طبیعت‌پرست بودند. آن‌ها خورشید و آب و آتش را خدایان خود می‌دانستند. اشوزرتشت این خدایان پنداری را به یكسو گذارد و خدای یگانه، اهورامزدا، را به آنان شناساند. اما هیچ‌گاه ارزش و جایگاه آفریده‌های دیگر اهورامزدا، همانند آتش و آب و زمین، را كمرنگ نكرد. یكی از استادان این نكته را به درستی چنین گفته است كه ملتی می‌تواند برای نخستین‌بار به باور یكتایی خدا برسد كه ستایش را از آفریده‌های نیك او آغاز كرده باشد. پس ما از آن‌رو توانستیم نخستین مردم یكتاپرست جهان باشیم چون یاد گرفته بودیم كه جلوه‌های نیك آفرینش و هستی را بشناسیم و ستایش كنیم. اشوزرتشت پیام‌آور یكتایی آفریدگار بود. اما دیگر آفریده‌های او را هم به عنوان نمادهای آفرینش پذیرفت و در جایگاه خود نگاه‌داشت.»


اگر همه‌ی هستی را آفریده‌های زنده‌ی گیتی بدانیم، با طبیعت‌مان این‌گونه رفتار نمی‌كنیم


اشاره به آفریده‌های مینوی و مادی جهان، بخش دیگری از سخنان سروش‌پور بود. او در این‌باره گفت: «در فرهنگ زرتشتی، همه‌ی آفریده‌های خدا، یك بُعد مینوی هم دارند. یعنی خورشید و زمین و گیاه و دیگر آفریده‌ها، یك نماد مادی دارند و یك بُعد مینوی. پس همه‌ی آفریده‌های خداوند روان دارند. آن‌جایی هم كه اشوزرتشت از ”روان آفرینش“ سخن می‌گوید، آن را نمادی از روان همه‌ی جهان هستی می‌داند. این نگاه، زیباست. اگر این‌گونه بنگریم و همه‌ی جهان هستی را آفریده‌های زنده‌ی اهورامزدا بدانیم، دیگر با طبیعت‌مان، با آب و هوا و زمین و گیاهان و جانوران، این‌گونه ناروا رفتار نمی‌كنیم. ما خورشید را ستایش می‌كنیم چون آفریده‌ی خداوند است و به ما روشنایی می‌دهد و زندگی می‌بخشد. از همین‌روست كه در اوستا، به ویژه در ”یسنا“، پس از شناخت خدا به یكتایی و نیایش او، امشاسپندان، كه فروزه‌های(:صفت‌های) خداوند هستند، و دیگر نمادهای آفرینش، ستوده می‌شوند.»
پایان‌بخش سخنان موبد پدرام سروش‌پور خواندن بخش‌هایی از «مهرنیایش»، یكی از نیایش‌های «خرده اوستا»، بود.


اشوزرتشت، پیامبری كه راه مهرورزی با جهان را به ما آموخت


روزبه خسروی، پژوهنده‌ی موسیقی ایران، سخنران دیگر این نشست بود. او در آغاز به ستایش اندیشه‌ها و پیام اشوزرتشت پرداخت و گفت: ” دریغ است این‌جا بیاییم و از بزرگمرد فرهنگ جهان، اشوزرتشت، سخن نگوییم. راه او، راه راستی است. اشوزرتشت آیین مهربانی و مهرورزی با زندگی را به میان مردمان آورد. او به ما آموخت كه خوبی را برای خوب بودن بخواهیم، نه برای پاداش گرفتن و بد بودن را بد بدانیم نه از بیم و هراس كیفر دیدن. سخن او بود كه ایرانی را بدان جا رساند كه بكوشد تا روی به تاریكی نیاورد و همواره رو به روشنایی داشته باشد” .

 

سرچشمه :

http://www.amordadnews.com/neveshtehNamyesh.aspx?NId=8622