نام روزها و مینش (مفهوم) آنان

نام روزها و مینش (مفهوم) آنان


نام روز و ماه در آیین زرتشتی

هر روز یک مانترا

 

موبد کامران جمشیدی

هر روز نو که از خواب برمی خیزیم نام روز و مینش (مفهوم) آن را به یاد آوریم و آن را مانترای روزمان بگذاریم. شاید که در آغاز بیشتر به آن بیندیشیم و اگر پیگیر باشیم به جایی می رسیم که دیگر نیازی به اندیشیدن نیست بلکه خود، آن می شویم.

۱ـ اهورا مزدا Ahurâ Mazdâ/ اورمَزدUrmazd : اهورامزدا، خداوند جان و خرد، جان جانان، خرد خردها، سرآغاز، سرانجام، بُن هستی، اوج هستی، همۀ هستی

۲ـ وُهومَنَ Vohumana/ بَهمنBahman : اندیشه نیک، نیک منشی، نیک نهادی، گوهر خرد، خرد شاد، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی  (روز نَبُر)

۳ـ اشَه وَهیشتَه Asha vahishta/ اَردیبهشتArdibehesht : بهترین راستی و پاکی، حقیقت و واقعیت، هنجار هستی، قانون دقت، هر کس و هر چیز در جای درست و شایستۀ خود، هماهنگی، تراز و همسنگی (تعادل)

۴ـ خشَترَ وَئیریَه Xshathra vairya/ شهریورShahrivar : شهریاری برگزیدنی،چیرگی بر ‌‌نفس خویش، سازندگی، آبادانی

۵ـ سپنتا آرمیتی Spentâ ârmaiti/ سِپَندارمَذ Sepandârmazd : آرامش افزاینده، فروتنی و مهر پاک، باروری و زندگی افزایی

۶ـ هَئوروَتاتَ/ خوردادXordâd : همه شدن، رسایی یافتن، درستی تن و روان، بهتر شدن، خوش زیستی، شاد باشی

۷ـ اَمِرِتاتَ /  اَمرداد Amordâd : بی‌مرگی، جاودانی، همیشگی، بی زمانی، دیرپایی

(هئوروتات امرتات / خرداد امرداد : رسایی همیشگی، بهتر شدن همیشگی، خوش زیستی دیرپا، شادی جاودانی)

۸ـ دی به آذَر Dey be âzar [1]: آفریدگار آتش

۹ـ آذرÂzar : آتش، فروغ و روشنایی، روشنایی خرد، گرمای جان بخش، نیرو و انرژی، آتش آفریننده، آتش درون هستی، نماد اَشَه

۱۰ـ آبانÂbân[2] : آب ها، مایۀ هستی، مایۀ پاکی و پالودگی، نماد خرداد، به هم آمیزندۀ نیروهای درونی برای رسایی یافتن و رسیدن به روشنایی، نمادِ خرداد

۱۱ـ خور [۳] Xor خورشید، آفتاب، سرچشمۀ آتش و گرما و زندگی

۱۲ـ ماهMâh[4] : ماه آسمان، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی  (روز نَبُر)

۱۳ـ تیرTir[5] : ستاره تیر (تیشتر)، ستاره باران، نماد بارش و سرسبزی، نماد آخشیج و سپهر (طبیعت)

۱۴ـ گوش(گِئوش)Goush (Geush) : گیان (جان)، کیهان (جهان)، مردم، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی  (روز نَبُر)

۱۵ـ دی بمهرDey be Mehr : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) مِهر

۱۶ـ مهرMehr[6] : نیروی کشش، نیروی چسبانندگی و آشتی میان همه و هتا همیستارها (متضادها)، نیروی به هم نگاهدارندۀ یگانگی هستی، دوستی، پیمان و وفای به آن

۱۷ـ سُروشSoroush[7] : شنیدن آوای‌درون،ندای‌وجدان، نگاهبان جان در تاریکی ها

۱۸ـ رَشنRashn[8] : دادگری، دادخواهی، دادگستری

۱۹ـ فروردینFarvardin : فروهر[۹]، نیروی‌پیشرفت

۲۰ـ وِرَهرام [۱۰]Vrahrâm/ بهرامBahrâm : پیروزی

۲۱ـ رامRâm[11] : رامش، شادمانی، یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی  (روز نَبُر)

۲۲ـ  باد Bâd[12] : باد، هوا، مایۀ بنیادین زندگی

۲۳ـ دی به دینDey be Din : آفریدگار (سرآغاز پیدایش) بینش / وجدان

۲۴ـ دینDin[13] : بینش درونی، وجدان

۲۵ـ اَرْد (اشی)Ard (Ashi)  : خوشبختی،دارایی

۲۶ـ اَشتادAshtâd : راستی، افزایندگی

۲۷ـ آسمانÂsmân : آسمان

۲۸ـ زامیادZâmyâd : زمین، نماد سپنت آرمیتی

۲۹ـ مانْتْرَه‌سِپَندMântra sepand : سخنان رشد دهنده و افزاینده (گاتاها) گفتار پاک و نغز

۳۰ـ اَنارامAnârâm[14] : رامش و آرامش بی کرانه


[۱] Âthra- Âthar-Âtharsh-Âtash

[2] Apam

[3] Xvare

[4] Mavangha

[5] Tishtrya

[6] Mithra

[7] Sraosha

[8] Rashnu

[9] Fravahar-Fravashi

[10] Vrethraghna

[11] Ramanu

[12] Vayu

[13] Daena

[14] Anaghra Râma

 

خوان یا سفرۀ پیمان بندی ، گواه گیری

خوان یا سفرۀ پیمان بندی (گواه گیری(

 

موبد کامران جمشیدی

آنچه بر سفره گواه گیری می نهند :

نگاره اشو زرتشت

 

لُرک : مجموعه ای است از خشکبار( هفت نوع) که بعد از اجرای مراسم بین افراد شرکت کننده در جشن تقسیم می شود و البته با توجه به فصول مختلف سال اندک تفاوتی خواهد کرد و نشانه ای است از فراوانی و فراخ روزی و داده های نیک اهورایی.

 

قند سبز : قند سبز نمادی از شیرین کامی ، خوشبختی و سبزبختی است رنگ سبز در لباس عروس ، کلاه و دستمال بر روی شانه داماد نیز دیده می شود که همین منظور را می رساند .

 

انار شیرین : در این مورد چند دیدگاه وجود دارد . برخی آن را نشانه همبستگی می دانند و عده ای آن را علامتی برای فرزندان زیاد می خوانند البته شیرین بودن آن نمادی است از شیرین کامی .

 

شمع ، لاله و مجمر آتش :  نمادی هستند از دانایی ، روشنایی و راستی و پاکی در زندگی.

 

کشتی : نشانه ای است از زرتشتی بودن زن و مرد .

 

کتاب گاتاها: نشانه ای است از راهنما قرار دادن بنمایه های دین زرتشتی در زندگی

 

قیچی : نشانه ای است از گشایش در کارها و همچنین اینکه زن و مرد هر کدام همانند دو لبه قیچی باید با هم همکاری کنند تا دشواری های زندگی پیروز گردند .

 

تخم مرغ : زایش و باروری . یک زندگی نو در کار شکل گرفتن است.

 

برنج یا جو : نشانه فراوانی و تداوم زندگی .

 

نخ و سوزن : نمادی است از جلوگیری از گسستهای به وجود آمده در زندگی و از بین بردن آنها .

 

گلاب آب” :یکی از نشانه های روشن گشتن به مفهوم درک درست از قوانین زندگانی است و  «بوی» نماد ابزارهای باشنده در روان انسان برای شناخت درست زندگی. گلاب همچنین نمادی است از خوشبویی و شادابی.

 

آیینه: یکی دیگر از نمادهای روشنی در فرهنگ زرتشتی است و همچنین روراست بودن با خویشتن و دیگران و دیدن خویشتن راستین. باید راستین بود تا زندگی به هنجار داشت.

 

آویشن و برگ گل سرخ :  نمادی از مهر و خوشبویی و تندرستی می باشد .

آب: آب نیز نماد دیگری از روشنی است و همچنین رویش و بالش نیک در زندگانی.

 

سرو : نشانه جاودانگی و پایداری در زندگی است .

 

پیوند و پیمان

پیوند و پیمان


موبد کامران جمشیدی

پیوند میان زن و مرد، آیینی است سپنتایی و اهورایی، پیوند دو تن و دو روان از برای زندگی بخشیدن و پایدار ساختن آفرینش که نیروهای هستی‌بخش و هستی‌بان اهورایی و هم کشش و مهر و پیوند و پیمان آن را پشتیبانی و پاسداری می نمایند.

پیمان بستن و پیمان‌داری یکی از ارج‌مندترین ویژگی‌های فرهنگی ما زرتشتیان بوده که امری وجدانی و انسانی است و میوه‌ی آن هم نیکی و شادی و خشنودی است و پیمان‌شکنی هم گناهی است بزرگ. فردوسی، سخنسرای نامی ما از زبان فرهنگ نیاکانمان سروده است:

 

ز پیمان نگردند ایرانیان                   وزین در کنون نیست بیم زیان

به رسم کیان نیز پیمان گرفت          وفا در دل و مهر در جان گرفت

 

حلقه و انگشتری نامزدی و اروسی هم که در دست یکدیگر می‌کنیم به نشانه‌ی همین پیمان بستن است.

از دیگر ویژگی‌های فرهنگ زرتشتی-ایرانی-انسانی آزادیِ بنیادینِ انسان در گزینش، بر پایه‌ی خرد و نیک‌بینی و نیک‌فهمی است و از همین رو خویشکاری او در برابر هر گزینش است که او را پیمان‌دار و پاسخگوی گزینش خود می‌سازد و این در مورد گزینش همسر و همبر و همراه زندگی نیز رواست.

از سوی دیگر می‌دانیم که خانواده‌ سنگ بنای جامعه است و از آنجا که همه‌ی ما خواهان یک جامعه‌ی سالم، پر مهر و پیشرو هستیم پس هر یک از ما، چه تک‌تک و چه با هم در کنار یکدیگر باید دارای آن ویژگی‌هایی باشیم که برای آفریدن و به پیش‌بردن چنین جامعه‌ای نیاز می‌باشد.

 

از زبان اشو زرتشت نیز بشنویم که چه پند و اندرزی برای نواروسان و تازه دامادان دارد:

 

)زرتشت می گوید:) ای پوروچیستا، ای جوانترین دختر زرتشت

مزدا اهورا آن کس را که به اندیشه نیک و به پاکی و راستی پایبند است

به همسری به تو می دهد

پس با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن.

)پوروچیستا پاسخ می دهد: (

بی گمان من او را، که برای حانواده، پدر و خویشان گرامی می باشد

برخواهم گزید و دوست خواهم داشت.

باشد که روشنایی اندیشه نیک به من برسد

و زنی پارسا و پاکدامن در میان پاکان باشم

)زرتشت: (

این سخنان را به شما می گویم ای نواروسان و ای تازه دامادان

پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید و با نیروی یابش خود دریابید و به کار بندید.

پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید،

و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد

تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.

ای مردان و ای زنان، این بدرستی بدانید که در این جهان دروغ فریبنده است.

از آن بگسلید و آن را مگسترانید، و این بدانید که

آن خوشی که از تباهی و تیرگی راستی به دست آید مایه اندوه است

و دروغ منشانی که راستی را تباه می سازند

زندگی مینوی خویش را نابود می کنند.

هنگامی که به آیین آزادگی و برابری پایبند باشید

و در زندگی زناشویی خود، چه در تنگی و چه در فراخی

با هم بجوشید و به هم مهربان باشید،

از بهترین پاداش برخوردار خواهید بود.

اما اگر اندیشه دروغ بر شما چیره گردد

و آیین آزادگی و راستی را رها کنید

با پیامد آه و افسوس روبرو خواهید گشت.

جایگاه فرشته در دین زرتشت

جایگاه فرشته در دین زرتشت



 

 در گاتهای زرتشت، از فرشته (ایزد) سخنی نرفته است هر چند از «سروش»، «آذر» و «اشی» نام برده شده است بدون آنکه آنها را فرشته (ایزد) بخواند. تنها در نوشته های پس از گاتها عنوان «ایزد» به آنها داده شده است. در نوشته های دینی بعد از گاتها از ایزدان بسیاری نام برده شده است و شاید شمار آنها از هزار فزون تر باشد و حتی نیایشهایی برای برخی از آنها نوشته شده است. گروهی از دانشمندان باور دارند که «موضوع فرشته از دین زرتشت وارد سایر ادیان از جمله دین یهود شده و از آنجا به دیگر ادیان ابراهیمی راه پیدا کرده است» دکتر فرهنگ مهر اعتقاد دارد که این ادعا حقیقت ندارد. او به هانری کربن نیز در این خصوص اعتراض دارد. هانری کربن معتقد بود که فرشته شناسی مهم ترین بخش دین زرتشت است. فرشتگان در اوستای جوان تر آمده اند و «ایزد» خوانده می شوند که به معنای شایسته نیایش است. در چگونگی ورود آنها در اوستای جوان تر، دیدگاه های چندی وجود دارد. بیشتر ایزدان، خدایان پنداری هستند که آریاییان ایرانی پیش از اشوزرتشت، آنها را می پرستیدند. اشوزرتشت که یکتاپرستی را آموزش می داد، حتی نخواست نامی از خدایان پنداری درگاتها ببرد. از این رو می بینیم که حتی از «میترا» که یکی از خدایان مهم پیش از زرتشت بود، نامی در گاتها برده نشده است. پیش از زرتشت، مغان، پاسداران دین و پسران خدایان پنداری بودند. پس از گامیابی اشوزرتشت به گسترش یکتاپرستی، بازار مغان از گرمی افتاد. به نظر می رسد که در سده های بعدی، این خدایان پنداری با پایین آمدن پایگاهشان به نام ایزادان (فرشتگان) آفریده اهورامزدا در نوشته های دینی وارد شدند و به صورت پاسداران عناصر طبیعت، نگاهدارنده و میزان ارزشهای اخلاقی اهورایی و داور رفتار آدمیان، انجام وظیفه می کردند. و این به خودی خود، کار زیبایی بود. هر چند «فرشته» دربیشتر دینها هست ولی طبیعت و کار آنها در دینهای مختلف، متفاوت است. بنابراین بهتر است در دین زرتشتی از «ایزد» گفت و گو کنیم و نه از «فرشته» تا اشتباهی پیش نیاید. اگر ایزدان را در معنای تاریخی و فلسفی آنان بپذیریم، باید به ژرف بینی و دورنگری خردمندانی که با پافشاری بر تقدس طبیعت و عناصر آن، در نگاهداری محیط زیست کوشیده اند، درود بفرستیم. بی خود نیست که امروز دانشمندان، از دین زرتشت به عنوان نخستین دینی که به حفظ محیط زیست توجه کرده است یاد می کنند. «ایزد» درگاتها نیست و ساخته نوشته های پس از اشوزرتشت است که در نوشته های دینی راه می یابد و شماره آنها با گذشت زمان افزون شد و از هزار بالاتر رفت.

 

تقسیمات ایزدان

ایزدان را بنا به اهمیت به بزرگ و کوچک بخش می کنند. برای نمونه میترا (مهر) ایزدی بزرگ ولی اشی (پاداش نیکی) ایزد کوچکی است. از دیدگاهی دیگر، ایزدان را به دو گروه مینوی و مادی بخش کرده اند. ایزدان مینوی پاسداران رفتارها و چیزهای مینوی هستند مانند رشن (راستی )، ورهرام (پیروزی)، و آخشتی (صلح و آشتی)، دانا (وجدان یا دین)، چیستی (دانش)، رتا (دهشمندی) و ایزدان مادی پاسداران چیزهای مادی هستند مانند هوخشترا (خورشید)، منگها (ماه)، ونت (ستاره)، تیشتر (باران)، زم (زمین). مهر (میترا) از مهم ترین خدایان آریایی است که جای خود را با نام ایزد (فرشته) در فرهنگ زرتشتی استوار کرده است. درازترین یشت در نیایش مهر سروده شده است. او نیرومند، کوشا، درست، باشکوه و بدون گذشت است. از نظر اخلاقی، میترا پاسدار راستی (از این بابت همکار رشن) و پاسدار پیمان (قرارداد) است. هر کس پیمان شکنی کند، مورد باز خواست میترا است و تنبیه می شود. از نظر دنیایی، میترا پاسدار نور (از این بابت همکار ایزد هورخشئتا یا خورشید) و نگهبان کشتزارهاست. سروش، آموزگار و پیام آور دین است. او گوش جهانی همه نیکوکاران (اشوان) و آورنده پیامهای اهورایی برای آنهاست. زرتشت آرزو می کند که مردمان آن گونه رفتار کنند که سروش با همه ی آنها در ارتباط باشد. در اوستا ایزدانی منسوب به وجدان و دین (دانا)، دانش (چیستی)، بخشندگی (رتا)، صلح و آشتی (آخشتی)، پیروزی (ورهرام یا ورترغنه)، تندرستی (آریامن)، پاداش نیک (اشی) و شادمانی زندگی (رمان)… هستند.

 

اهورا مزدا

با آنچه درباره ایزدان گفته شده و با همه زیاده رویهایی که در نیایش برخی از آنها شده است، (در تیریشت اهورامزدا از ایزد تشتر درخواست می کند که به میزان باران بیافزاید!) سنت نیایش ایزدان با دانستن اینکه آنها فروزه و آفریده خداوند هستند پسندیده و پذیرفتنی است. خلاصه آنکه اشوزرتشت به یک آفریننده و نگاهدارنده جهان باور داشت. آفریننده و نگاهدارنده ای که بر همه چیز دانا و توانا و در خور ستایش است. او در همه جا هست. او بی کران، جهان برونی، جهان درونی و اهورایی است. او کلی است و همه هستیها از اوست. او دست اندرکار «هستی» است، او آغاز و انجامی ندارد. آدمی که جزئی است، نمی تواند کلی (اهورامزدا) را ببیند و یا آن را به درستی تعریف کند. اهورامزدا را تنها از راه فروزه هایش می توان شناخت. او دهنده خوبیهاست و بدی در آستان او راه ندارد. او سازنده است و ویرانی نمی شناسد. او از هستی خود می دهد و پدید می آورد. او گوهر و دهنده خرد، راستی و داد، آرامش و مهر، نیروی برگزیده و شهریاری اهورایی، رسایی و فراگیری، جاودانی و بی مرگی است. آفرینندگی، دهندگی و سازندگی یک فراگرد پویا و در فروزه سپنتامینیو همیشه با اهورامزدا بوده و هست. نظام هستی و پیشرفت بنابر قانون دگرگونی ناپذیر اشا پیوسته در جریان است. آدمی در تصویر (شبه اخلاقی) اهورامزدا پدید آمده و دارنده پرتوی از فروزه های اهورایی است و این امر آدمی را همکار اهورامزدا می کند تا با کاربردن آزادی خود، با بهره بری از خرد، وجدان، بینش و کارکردن، طبق قانون اشا، جهان را پیشرفت داده و خود به سرمنزل شادی و روشنایی برسد. آنان که به دروغ و بدکاری بگروند، به اندوه و افسوس دچار می شوند. از خود و خداوند بیگانه می گردند. اهورامزدا جهان و آدمیان را در خرد (وهومن) پدید آورد، در وجدان (دانا) شکل داد، در سازندگی (سپنتامینیو) نمود خارجی بخشید و در راه راستی و داد (اشا) پیشرفت داد، با آرامش و مهر (آرمیتی) هم آهنگی بخشید تا با نیروی اهورایی و خوبی (خشترا) به رسایی (هاروتات) و جاودانگی (امرتات) برسند.

 

برگرفته از کتاب دیدی نو از دینی کهن

http://californiazoroastriancenter.org/Professor_Mehr/viewer2.htm

 

تیشتر ، فرشتهء پرشکوه باران‌آور

تیشتر ، فرشتهء پرشکوه باران‌آور


ترجمهء روانشاد استاد مهرداد بهار

بنا به روایات ایرانی کهن،در آغاز آفرینش،هنگامی که اهریمن بر آسمان و زمین تاخت،بوم‌ و بر خشک و بی‌آب بود و نشانی از دریاها دیده نمی‌شد.آن‌گاه،تیشتر،فرشتهء پرشکوه باران‌آور،ابر را به هنگام غروب در باختر زمین پدید آورد و آن را به نیروی باد در آسمان روان کرد و سی‌ شبانه‌روز باران ببارانید.هر سرشک آن باران به بزرگی تشت آبی بود که برکشند و فرود می‌ریزند.همهء زمین را به بلندی بالای مردی آب بایستاد.پس بادها به جنبش درآمدند و همهء آن آب‌ها را به‌ کرانه‌های زمین براندند و اقیانوس‌ها،که فراخکرد نام دارند،پدید آمدند.


این باران‌آوری تیشتر همه ساله تکرار می‌گردد؛و زندگی گیاهان،جانوران و مردمان وابسته به‌ او است.


داستان زیبای این باران‌آوری هر ساله در اوستا چنین آمده است:


-1
تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،را بستائیم،او که سرچشمهء آب‌ها را با خوی دارد. آن توانای بزرگ نیرومند،از دور پیدا و بلندپایه.


-2
ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟

کی سرچشمهء آب‌ها را به توانایی اسبی نیرومند دگرباره روان‌خواهی کرد؟


-3
تیشتر پرشکوه و فرهمند به ده شب،چونان مردی پانزده ساله و نو رسید،با چشمانی‌ روشن،بالایی بلند و بس نیرومند در فروغ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از فرزندان‌ ارزانی دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و او نیز باران برکت بخشیده آورد.


-4
آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب دیگر،چونان گاوی زرین‌شاخ در فروغ‌ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از گله‌ها ارزانی‌ دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و او نیز همچنان باران برکت بخشنده آورد.


-5
آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب سدیگر،چونان اسپی سپیده و زیبا،با گوش‌های زرین و لگام در فروغ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم بستاید،تا بدو ثروتی از اسپان ارزانی‌ دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند به‌ پیکر اسبی سپید و زیبا،با گوش‌های زرین و لگام زرین،به دریای فراخکرد فرود آید.


-6
اما،این‌بار،وی را دیوی به پیکر اسپی سیاه،به نام اپوش،فراز آید.اسپی کوتاه،با گوش‌هایی‌ کوتاه،با گردنی کوتاه،با دمی کوتاه،گر و سهمگین.


-7
تیشتر پرشکوه و فرهمند و اپوش دیو کوتاه و سهمگین به‌هم درافتند و سه شبانه‌روز با یکدیگر نبرد کنند.سرانجام اپوش دیو سهمگین بر تیشتر پرشکوه چیزه شود،او را شکست دهند و از کنار دریای فراخکرد بگریزاند.
-8
تیشتر،شکسته و گریزان،خروش برآورد و اندوه خورد و گوید:


وای بر من!وای بر شما ای آب‌ها و گیاهان!مگر همهء مردم در نمازی ویژهء من بستایند،تا مرا نیروی اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوه‌ها و رودهای ناور و فراز آید.ورنه،وای بر ما!


-9
آنگاه،خداوند بزرگ و همهء مردم او را در نمازی ویژهء وی بستایند؛آنگاه وی را نیروی‌ اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوه‌ها و رودهای ناور و فراز آید.آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،چونان اسپی سفید و زیبا،با گوش‌های زرین و با لگامی زرین،به دریای فراخکرد بازگردد.


-10
آنگاه وی را اپوش دیو،به پیکر اسپی سیاه فراز آید،اسپی کوتاه،گر و سهمگین.


-11
آنگاه،این هر دو،باری دیگر،به هم درافتند،با یکدیگر نبرد کنند؛و چون خورشید به‌ نیمروز رسد،تیشتر پرشکوه و فرهمند بر اپوش دیو چیره شود و او را شکست دهد.او را یک‌ فرسنگ از دریای فراخکرد دور براند.اپوش دیو بگریزد و فرشتهء پرشکوه و فرهمند،تیشتر، خروش شادی و رستگاری برآورد و گوید:خوشا بر من!خوشا بر آب‌ها و گیاهان!خوشا بر سرزمین‌های هفت کشور!که از این پس در جویهاشان آب‌های روان به کشتزارهای پربار خواهد رسید.خوشا بر چراگاه‌ها و مرغزارهای سرسبز که باران،نرم،بر آنها فرود خواهد آمد.


-12
آنگاه تیشتر باشکوه و فرهمند،چون اسپی با گوش‌های زرین و لگام زرین به دریا رود. با رفتن او به دریا،آب‌ها شادمانه به غوغا درآیند،به پای خیزند،خروش از سرگیرند.کوهه‌های آب‌ به بالا برشوند و فرود آیند.دریا به جوشش درآید،آب‌ها را ؟؟؟ دیگر افتد.همهء کرانه‌ها و میانهء دریای فراخکرد را این جنبش،غوغا و شور آب‌ها فروگیرد،گرمی‌اش افزون شود،و سرانجام، سراپا،در مهی انبوه فرورود و آرام یابد.


-13
پس تیشتر،فرشتهء پرشکوه و فرهمند،از دریا فراز خیزد و به دنبال خویش مه را نیز از دریا فراز برد.آسمان را ابر بپوشاند.فرشتهء بادها ابرها را به پیش براند،و باران‌ها و برف‌ها به سوی‌ کشتزارها و روستاهای هفت کشور زمین فرود آیند.


-14
پس تیشتر پرشکوه و فرهمند را مردم کشاورز و جانوران یله در کوه و دشت شادمانه بستایند.این او است که با آب‌های خود سال‌های خوب را برای ما می‌آورد.این او است که با پیروزی‌ بر پری‌های اهریمن انگیخته،باران‌های خوش‌آواز و نرم را بر همهء هفت کشور بپراکند.


-15
تیشتر پرشکوه و فرهمند را می‌ستائیم که همهء برکه‌ها،همهء رودها،همهء چشمه‌ها و جویبارها چشم به راه اویند تا کی به سوی ایشان فراز آید،تا چشمه‌های آب بتوانند به سترگی اسپی‌ از دل زمین برون تازند،تا چشمه‌ها به سوی کشتزارهای سرسبز و به سوی دشت‌ها و روستاها روان‌ شوند و ریشهء گیاهان و دل تشتگان را از نم خویش تازگی و زندگی بخشند.


-16
تیشتر،این فرشته پرشکوه و فرهمند،را می‌ستائیم که به هزار نعمت آراسته است.

هرکه او را با نماز ویژهء وی بستاید،از او روزی بی‌شمار یابد.
اگر همه او را با نماز ویژهء وی بستایند،سپاه دشمن هرگز بدین سرزمین درنخواهد آمد؛نه‌ خشکسالی،نه سیل و نه بیماری بدان راه نخواهند یافت.

به قول کتاب بندهش (Bundahish) :


هنگامی که تیشتر ابرها را پدید آورد،فرشتهء باد به یاری او برخاست.او به شکل مردی روشن‌ و بلندبالا که موزه‌ای چوبین برپای داشته باشد،به نفس خویش باد را در فضا به حرکت درآورد.بر همهء زمین باد یکسره فرووزید،ابرها را بگسترد و باران‌ها فروریختند.


در آن ابر و باران،دیوان فراز ابرها به دشمنی برخاستند و به تکه‌تکه کردن ابرها آغازیدند تا آنها را از باریدن بازدارند.تیشتر و یاران وی نیز به نبرد با آنان روی آوردند و با گرزهای خویش بر سر و تن دیوان دشمن باران برکوفتند.از ضربهء پتک‌ها فریاد و غرش دیوان برخاست و برق‌ها از برخورد گرزها با ایشان فروجست که ما آنها را رعد و برق می‌خوانیم.


ناچار،اهریمن فریاد برآورد:«این باد را بمیرانید،این باد چیرهء نیرومند را،زیرا اگر شما باد را بمیرانید،آنگاه همهء آفریدگان را میرانده‌اید

پس دیوان همگی بر فرشتهء باد هجوم آوردند.یاری بدو دیر رسید.باد سست شد،از پای‌ درآمد.ابرها از هم گسیخت.جائی را سیل فروگرفت و جائی دیگر آب ندید و خشک بماند.

دیوان که باد را از پای درآوردند و ابر را از باریدن بازداشتند،پیروزمندانه طاقی از پیروزی در آسمان زدند که آن را رنگین‌کمان خوانند.

باشد که فرشتهء باد از نو برخیزد،باشد که فرشتگان بدو یاری رسانند تا آب‌هایی را که تیشتر از دریا برکشیده است به بیابان‌های خشک ما بارد.باشد که دیوان خشکی‌آور فرو میرند تا جوی‌های آب‌ روان گردد.گیاهان دل خاک‌ها را بشکفند و بوم ما سبزی گیرد و بوی خوش گل‌ها و گیاهان،این‌ سرزمین کهنسال را فراگیرد.

ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟
کی سرچشمهء آب‌ها را به توانایی اسپی نیرومند دگرباره روان خواهی کرد؟

ماهنامه کلک ، 1374، شماره 67

زرتشت اسپنتمان

زرتشت اسپنتمان

وخشور پاک با پیام پاک

 

بهترین گفته ها را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن بنگرید. سپس هر مرد و زن از شما ، از این دو راه نیکی و بدی ، یکی را برای خود برگزینید. پیش از آنکه روز بزرگ گزینش راه زندگانی فرا رسد این آیین را دریابید و نیک بفهمید.

گات ها ، سرود 2 ، بند 2

 

در بهار جهانفزای ششم فروردین سی و شش سال پیش از سال دینی زرتشتی ( 26 مارچ 1767 سال پیش از سال ترسایی ) ، کودکی در خانه زن و مردی ، دغدو و پورشسب نام ، در ایران زمین چشم به جهان گشود و لب با خنده وا کرد.

نامش را زرتشت نهادند . نام خانوادگی اسپنتمان بود.

زرتشت مانند هر کودک دیگر پرسنده و جوینده بار آمد ، اما با پشتکار بیشتری. از خدایان گوناگونی که می گفتند ، می پرسید و از کارهای شگفت انگیزی که به آنها وا می بستند پاسخی روشن می جست. می خواست راه رهایی ستمدیدگان را دریابد . چون پاسخ های درستی نمی شنید و درشتی می دید، پافشاری بیشتری می نمود. سرانجام پیشوایان کیش و فرمانروایان کشور از وی که دیگر جوان شده بود ، به تنگ آمدند و وی را از خود راندند.

زرتشت از آنان نومید گردیده ، روی به خود نمود و همچنان به جهان زنده و سپهر گردنده نگریست. پیرامون هر چیز را دید و سنجید . با مردم نشست و گفت و شنید. از هر کس و هر چیز آموخته هایی اندوخت. از استادی چامه گفتن و سرودن را آموخت. او در جستجوی پر تلاش خود ، از سامان جهان به دانش و بینش جهان سامان پی برد و جهان آفرین را شناخت. او از خود شناسی و جهان شناسی به خدا شناسی رسیده بود.

آن شناخت و دریافت دانش و بینش خدا بود که زرتشت خدا را مزدا به چم

“اَ بََردانش” یا به زبانی آسانتر “ابردانا” خواند و توانایی خدا را در دانایی او دید و دریافت . برای همین دین خود را بر پایه “دید ، دانش و بینش خوب” استوار نهاد و نام آن را “دین بهی” به چم دید و بینش بهی گذاشت.

از این پس ، او با خدای خود ، خدای یکتا ، بی همتا ، دانا ، توانا ، آفریدگار ، پروردگار ، دوست و دوست داشتنی ، همسخن گردید و آوای خدایی را چون پیام پاک با گوش هوش می شنید.

زرتشت سی ساله بود که دریافتهای خود را درباره خدای دانا ، یکتا و یگانه و پیرامون زندگانی نیک در جهان چون پیام پاک و روشن آشکار ساخت و دین بهی را بنیان نهاد . آن روز خجسته نوروز بود ، نوروزی که آغاز سال دینی زرتشتی ، 1737 سال پیش از سال ترسایی و 2358 سال پیش از سال خورشیدی ، گردید.

پیام زرتشت هراسی در میان پیشوایان و فرمانروایان انداخت . آنان کمر به دشمنی بستند و او و یاران ناتوانش را آزارها رساندند تا این که پس از ده سال رنج و آزار ، زرتشت با یارانی چند از زادگاه خود به سمت سرزمینی رفت که در آن ، شاه بزرگ کیانی گشتاسب پایتخت داشت. گشتاسب شاهی بود رزم آزما و بزم آرا ، جنگجو و تندخود ، اما سخن دان و سخن سنج. دو سال در گفت و شنید گذشت. سرانجام گشتاسب ، با خانواده و درباریان فرزانه خود به دین بهی گروید. آنان از جنگجویی به آشتی گستری و از بربادی دشمنان به آبادی مردمان درآمدند و به پیروی از بنیادهای دین بهی ، به جهان خود سامان نوینی دادند . دین گسترش یافت و کشور آباد گردید.

 

زرتشت یاران خود را پیام رسانی آموخت و آنان را برای پراکنی پیام آماده ساخت. آنان هم ، به پیروی از وی ، پیام پاک وی را به گوشه گوشه سرزمین پهناور رساندند و مردم را ، چه ایرانی و چه دیگر ، راه راست نمودند تا آنان به رای خود دین بهی را برگزینند و بر آن استوار بمانند.

زرتشت پس از نشیب و فراز کار خدایی خود ، در هفتاد و هفت سال و پهل روز زندگانی خود ، روز خور از دی ماه در چهل و هفت سالگی از بنیاد دین بهی ( 47 سال دینی زرتشتی ، 1690 سال پیش از سال ترسایی ) خرسند و کامیاب از این جهان چشم بربست ولی لبخند شادی بخش خود را برای جهانی آباد برجا گذاشت.

 

پیام پاک

 زرتشت پیام پاک خود را در هفده سرود خوش و زیبا گفته زیرا میدانیم که شعر ، بویژه که با ارج باشد، بسی بهتر از نثر دست نخورده می ماند و زرتشت این را در اندیشه داشت. امروز می بینیم که پس از هزاران سال ، آن پیام به همان تازگی و ویژگی خود ، بی کم و کاست و بی آلایش و ویرایش ، مانده است و جویندگان درستی و پویندگان درستی و پویندگان راستی را راه می نماید. چه شگفتی و معجزه از این بالاتر.

سرودهایش را به نام گاتها می شناسیم. این هفده سروده را که تنها دارای 341 بند و دو بیتی نما هستند ، آسان می توان در یک کتابچه جیبی گنجاند.

چرا به این کوچکی ؟

برای آن که زرتشت می خواست که پیامش فشرده و به اندازه باشد. او می خواست که مردم را تنها راهنمایی کند ، اندیشه شان برانگیزد ، خردشان را بیدار کند و هوش شان را تیز سازد تا آنان بتوانند خود را از بندگی و پیروی کوکورانه رها کنند و از آزادی و آزادگی برخوردار بوده ، جهان خود را در زمان خود با دانش روز و بینش روزگار پیش برند و بهتر سازند.

گاتها دارای بنیادهای زندگانی است که برای هر زمان و هر جای تازه و آماده می باشد.

گاتها جنگ را باز می دارد تا آشتی را گسترش دهد.

جوش را می خواباند تا هوش به کار افتد .

بند را می گسلد تا هر کس آزادانه به رای خرد خود دین و آیین را برگزیند.

نژاد پرستی را نمی شناسد و نمی پذیرد.

تک روی را نمی پسندد یاری و همکاری را پدید می آورد.

مردم دوستی را می ستایند.

بنیاد خانه و آبادی و شهر و کشور و همبستگی جهانی را استوار می سازد.

جهان زنده جانداران و گیاهان را در می یابد و همه آنها را می پرورد و بهتر می گرداند.

گاتها ، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز ، از خودشناسی و جهان شناسی ، خدا شناسی را می آموزد و انسان را خدا گونه می گرداند.

گاتها از آزادی ، آزادگی ، بهمنشی ، نیک اندیشی ، راستی ، درستی ، پیشروی ، پیشبری ، نوسازی ، تازه کاری ، سامان ، سازمان ، آرامش ، آسایش ، رسایی و جاودانی سخن دارد.

 

کوتاه سخن ، گاتهای زرتشت اسپنتمان ، وخشور پاک خدایی ، سرودهای پاکی است که هم در درگاه خدای دانا و یکتا نماز می باشد و نیایش ، و هم برای مردم راهنمای زندگانی شاد و آباد. سرود ها را خواندن ، خدای دانا را ستودن است و اندیشه را برای زندگانی بهتر ، برتر و زیباتر برانگیختن است.

گاتها پیام پاک خدایی است که زرتشت به ما جهانیان رسانده است.

 

سرچشمه :

انجمن دوستاران زرتشت

zartoshti.org

مفهوم تاریخی حجاب در کیش زرتشتی

 مفهوم تاریخی حجاب در کیش زرتشتی




گزارشی از موبد دکتر اردشیر خورشیدیان: 

پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت میباشد.پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری مینکند. و اما لباس نوعی پوشش است بامدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی میبخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.لباس عادی.مهمانی.ورزش.کارگری و سازمانی و …. نمیتوانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد.بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد. و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد. و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر میکند در این صورت مردان و زنانی را میتوان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه میدارند. حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن انان شرم و حیا دارد را میپوشاند. و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهانبینی و سطح اگاهی هر انسان دارد.مسلما انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمیکشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرماپوشش به تن میکردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی(تکامل) حجاب نگاه کنیمنخست انسان از پوشش اغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را اراسته کند و لباس پدید امد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد. از طرفی تا همین سد(صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخورداد نبودند و بیشتر انان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و افتاب سر و کار داشتند.بنابر این نباید این تصور برای ما پیش اید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر اثار باستانی ایران مشاهده میکنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است. و اما حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت ابروی خود و دیگران. که متاسفانه امروز مشاهده میکنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز میکنند مشاهده نمیشود و اتفاقامردان از بسیاری جهات از زن هایی که انان را بدحجاب میدانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند. فلانی که با کمال پررویی گران فروشی میکند و حتی اجازه ی اعتراض هم به شما نمیدهد.دیگری با منشی خود ارتباط برقرار میکند و پس از اینکه رازش افشا شد زنش را طلاق میدهد و با داشتن سه فرزند با او ازدواج میکند و با گردن برافراشته در محافل و مجالس نیز شرکت میکند و تازه طلب کار هم هست…. فردی خجالت نمیکشد و گدایی میکند و وقتی پول کف دستش میگذاری با کمال پررویی پرت میکند و میگوید همین؟! انگار ارث پدرش را از شما میخواهد. و هزاران موارد دیگر که از صبح تا شام در پیرامون ما اتفاق میافتدو همه به سادگی از کنار و ان میگذریم و به ان عادت کرده ایم.به طوری که متاسفانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی میکنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش میدهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت میکند را دوست دارد.خیلی ها تصور میکنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را میبیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد.تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمیتواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد. و اما حجاب در دین زرتشت و مذهب زرتشتی:اشو زرتشت 3744 سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و ازادی را تحسین نموده است و میفرماید : خداوند به انسان وجدان .خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده میشود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی میدهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهرهمند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند. زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش میکنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند. ابروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب میدانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی اباد و ازاد و شاد کوشا میباشند….. و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمیمان نیز استفاده مینمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود. به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری میکند؟ البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم . پاک بوده و دارای وجدانی قوی و میباشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه میکنند از طرفی تنبیه و مجازات نمیتواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند : نخستین عامل: ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی ازان کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند.حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنه شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق میگیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه(جامعه) ما را فرا میگیرد و یا بر عکس اگر هر کدام از ما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمیشود)و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از اب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد.. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور اگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمیپسندند به دیگران نیز نپسندند انگاه به گونه اگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمیشوند. ((دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.گاثاها)) دومین عامل: اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باداورده نیز فساد به بار میاورد.این شعار نیست و حقیقت دارد. بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد. سومین عامل: قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کندو ان قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند.زمانی دیده میشود که مرتب روزنامه ها مینویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ رانت خوار و پول شو در همبودگاه هم ازادانه میچزخند و فخر میفروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم. بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمیتوان به همه ی انان پرداخت ولی درکل میتوان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظهاری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با ان ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان اموخت .ریشه ها زیربنا ها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاددانان به صورت دانش دراورده اند.وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و میتوان در کوتاهترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق اگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان انان را در جامعه پیاده کنیم. 


برگرفته از: جهانبینی اشوزرتشت/اردشیر خورشیدیان

سرچشمه: برگه ی تاریخ زرتشتی

 

دیدگاه دین زرتشتی پیرامون سوگواری ، شیون و مویه

دیدگاه دین زرتشتی پیرامون سوگواری ، شیون و مویه :




موبه در زبان اوستایی اَمَیَوا (
amayavâ ) و در گزارش پهلوی اوستا (زند اوستا) مویَکْ (Muyak) و در زبان ارمنی شیوَنْکْ (shivank) میباشد. در اوستای پاک، متون پهلوی و پازند و به طور کلی در ادبیات دینی درجه یک و دو دین زرتشتی، شیون و مویه کرداری نکوهیده و اهریمنی قلمداد میشود. این نوشتار کوشش دارد تا به گونه فشرده و گزیده جایگاه سوگواری و شیون و مویه از برای مردگان و درگذشتگان را از روزن دین زرتشتی مورد بررسی و واکاوی قرار دهد.


– نکوهش شیون و مویه و سوگواری در گاثاهای پاک ، سرودهای مینوی اشوزرتشت:


اشوزرتشت اسپنتمان، پیامبر و وخشور اهورایی، در اهنودگاث، یسنا
۳۱ بند ۲۰ به گونه روشن شیون و موبه (خشیو xshyô) را کرداری اهریمنی دانسته و این کردار اهریمنی را مورد نکوهش قرار می دهند.


در مقابل اشو زرتشت در یسنای
۴۴ بند ششم، شادی را میستایند و آن را دهشی اهورایی برای مردمان می دانند.


به عبارت دیگر، در کلام پاک اشوزرتشت مویه و شیون و سوگواری ارزش و کرداری اهریمنی قلمداد شده و در مقابل آن شادی و دوری از غم و سوگواری به خردمندان و پیروان راه راستی و اشا سفارش شده است.


– نکوهش شیون و مویه و اهریمنی دانستن آن در اوستای پاک:


نکوهش غم و سوگواری تنها محدود به گاثاها نیست و در جایجای اوستای پاک اهریمنی دانسته شده است.


در اوستای پاک، یسنا
۷۱ بند ۱۷ چنین می خوانیم :


« کار و منش خوب را می ستاییم تا بتوانیم در برابر تاریکی پایداری کردن و تا بتوانیم در شیون و مویه خودداری کردن ».


در جای دیگر ، در اوستای پاک، در نخستین فرگرد از ویدودات (
Videvdât) یا داد دیوستیز در راستای سخن اشوزرتشت در گاثاهای پاک چنین می خوانیم :


« ششمین سرزمین که من اهورامزدا نیک بیافریدم و اهریمن پرگزند در آنجا آسیب گریه و زاری پدید آورد هرات است … ». گفتنیست که در هرات رسم بود تا در خانه ای که کسی میمرد، بازماندگان آن را رها میکردند و به گزاف شیون و زاری میکردند.


افزون بر این ، در اوستای بزرگتر که نیاکان ما در دوران ساسانی در دست داشتند به مراتب بیشتر از اینها شیون و مویه و سوگواری نکوهیده شده بود چرا که در دفتر نهم دینکرد که سخن از
۲۱ نسک اوستای کهن و مندرجات آنها به میان آمده است، پیرامون سوتکرنسک که نخستین نسک از ۲۱ نسک اوستا بوده است چنین میخوانیم :


« فرگرد یازدهم سوتکرنسک درباره شیون و موبه نکردن است، از برای درگذشتگان و نیفزودن پریشانی مرد پاک، در جهان دیگر از شیون و مویه و درباره فروهر مرد پاکدینی است که پس از مرگ خواستار یزشنه و آفرینگان است نه شیون و مویه » .


– نکوهش مویه و سوگواری در متون میانه :


نمودار نکوهش شیون و مویه و اهریمنی دانستن این کردار که از گاثاهای پاک ترسیم شده است و در پرتو دیگر متون اوستایی، همچون دیگر مفاهیم گاثایی درک آن روشن تر میشود، در متون پهلوی و پازند و پارسی زرتشتی نیز این روند جاری و ساری است.


در فصل
۱۶ از ارداویراف نامه که گزارش بهشت و دوزخ و همستکان(برزخ) را به گونه تشبیه و تمثیل برای درک بهتر و مشخص کردن ارزش ها و ضدارزشهای اخلاقی میخوانیم ، پیرامون تاثیر مویه و شیون و سوگواری بر روان انسان چنین آمده است :


« آنگاه به جایی در دوزخ رسیدم که رود بزرگ سهمگین و تیره روان بود. در کنار آن رود بسا روانها و فروهرها را دیدم که برخی از آنان نمیتوانستند از آن بگذرند و برخی دیگر با رنج گران از آن میگذشتند و برخی هم به آسانی از آن میگذشتند، از راهنمایان خود پرسیدم، اینان چه کسانند که اینچنین به رنجند، سروش پاک و ایزد آذر در پاسخ گفتند : این رودی است از اشک چشم مردمانی که از برای درگذشتگان خویش شیون و مویه کردند و گریستند. این رود از اشکهایی است که ناروا و بیرون از آیین مزدیسنا، ریخته شد. کسانی که نمیتوانند از این رود بگذرند، همان کسانی هستند که بازماندگانشان، پس از مرگشان شیون و مویه بسیار کردند، کسانی که به آسانی از آن گذشتن توانند، همان هایی هستند که پس از مرگشان کمتر بر آنان گریستند. این را به جهانیان بگو : ای کسانی که در جهان هستید، چندان شیون و مویه مکنید و بیرون از آیین مگریید، چه این رنج و دشخواری آورد روان درگذشتگان را » .


در فرگرد
۴۷ از ارداویراف نامه نیز چنین میخوانیم :


« آنگاه روان زنانی را دیدم که سر از تنشان جدا گشته و زبانشان همی بانگ خروش و فریاد داشت، پرسیدم این روانها از کدام زنان هستند، سروش پاک و ایزد آذر پاسخ گفتند : این روانها از زنانی هستند که در جهان شیون و مویه بسیار کردند و به سر و روی خود زدند » .


در فرگرد ششم از مینوی خرد، از
۱۰ سرزمین ناشاد و ناخشنود نام برده شده است که پس از نامبردن از نه سرزمین نخست، چنین آمده است :
« دهیمن سرزمین ناشاد و ناخشنود جایی است که بر آن شیون و مویه کنند. »


در فصل
۹۷ از سد در نثر که یکی دیگر از متون ارزشمند زرتشتی پیرامون شایست و ناشایست های دین زرتشتی و اخلاق مزدایی میباشد، در نکوهش کردار اهریمنی شیون و مویه چنین میخوانیم :


« کسی که به دیگر جهان شود، دیگران را نشاید که بگریند و اندوهگین شوند و شیون و مویه کنند، چه اشک چشم روی بر گذرگاه چینودپل آنچنانکه روان مرده از آن گذر نتواند کردن. برای اینکه روان مرده بتواند به آسانی از چینودپل بگذرد، بر بازماندگان است که اوستا خوانند و یزشنه کنند » .


بنابر آنچه در بالا گفته شد، دین زرتشتی که دینی سراسر خوشبین به جهان هستی و زندگی و زندگانی میباشد، سوگواری و مویه را روا نمیدارد و آن را کرداری اهریمنی دانسته که بر نیروی دیوان و اهریمن می افزاید و به نوعی به مثابه دیوپرستی و ستایش دیوان و اهریمن قلمداد میشود. ریشه این ارزشگذاری میان شادی و غم و مویه را باید در باور به جاودانی روان در دین زرتشتی جستجو کرد‍، باوری که علیرغم تاثیرگذاری بر دیگر باورها نتایج عملی آن که نکوهش مویه باشد را در بسیاری از باورهای تحت تاثیر زرتشتی که ذاتا شادی ستیز و غم گسترمیباشند، نمیبینیم. باور به جاودانی روان در دین زرتشتی شوند آن است که در دین زرتشتی گریه و زاری برای روان مردگانی که به جهان بهتر و خوشتری در آمدند را روا ندارد و آن را کرداری به شدت اهریمنی بداند. البته جدایی و دوری فیزیکی از دوستان و کسان و همه کسانی را که به نوعی دوست داریم، ما را اندوهگین میکند و هیچ دین و آیینی هم نمیتواند چنین دردی را به طور کامل از دل ماتمزده داغدیده بزداید ولی سخن در اینجا از کوشش برای کاهش آن و شکیبایی و میانه روی در ماتم و غم است و نه بالعکس افزودن بی حاصل و دروغین و تلقین گونه بر غم و ماتم ناشی از درگذشت عزیزانمان.


به خامه فریدون راستی.

 

برگزاری آئین سدره پوشی

 برگزاری آئین سدره پوشی

هم زمان با جشن زاد روز اشو زرتشت در استکهلم ، سوئد

نوروز 3751 مزدیسنی

برای آگاهی بیشتر با ” انجمن بزرگ بازگشت ” پیوند سازید 

www.bozorgbazgasht.com

atashkadeh@bozorgbazgasht.com

 

اندرز اوشنر دانا

اندرز اوشنر دانا

  اندرزنامه‌ ها

-1 پرسید شاگرد (از) اوشنر دانا که (از) یک تا هزار هر ماریک (=شمار)، این را به سخنی به فرهنگ بگوی.

 

-2 اوشنر گفت: نخست هنر (برای) مردمان، خود نیک (است(.

 

)-3 آن) یک کار (که در) کردن (آن) پشیمانی نه بود، کرفه (است(.

 

)-4 آن) یک کار (که در) کردن (آن) مایه ورترین چیز، تخشائی (است(

 

)-5 آن) یک کار (که برای) مردم فرخ ترین چیز، دانش و دهش (است(.

 

-6 و (آن) یک چیز اناکی (=زشت) که از هر اناکی دشوارترین و نهفتن نه شاید درویشی (است(.

 

)-7 آن) یک چیز، که ازو بودن نه شاید کنش خویش (است(.

 

8 –و (آن) یک با هر چیز آمیخته شده است، فرساوندی =(زوال، نیستی) (است(.

 

-9 و (آن) یک (که) از هر تیزی، تیزتر، کامه خشم (است(.

 

-10 و (آن) یک چیز، که از تاریکی تاریک تر، دوش آگاهی (= نادانی) (است(.

 

-11 و (آن) یک بندی، از هر بندی سخت تر ورن (= شهوت(.

 

-12 و (آن) یک آسانی، که از هر آسانی آسان تر، خرسندی (است(.

 

-13 و (آن) یک راه، که به بهشت رود، گروش راست (= ایمان درست) و کنشِ نیک (است(

 

-14 دو پیرایه (که برای) مردمان نیک (است)، ‌دهش و دانش.

 

-15 دو (کس) اند، خویشتن رفت نکنند (=خود را سبک نکنند)، یکی که (به) درشت آوازی، سخن به کسان نگوید و دو دیگر که از بدان چیز نخواهد.

 

-16 دو (کس)اند، که همواره زهر به دل افکند بوند، یک درویش که هر چیز به نیاز خاهد و دو دیگر پاتخشا (=توانگر)، تند واژه (=گفتار).

 

-17 دو چیز (را گرامی تر باید داشت، یکی درویشی راست و دو دیگر پاتخشا نهان برد (= ضد خودنما).

 

-18 از این دو چیز بیشتر سزد اندیشیدن، یکی از گناه و دیگر از بدان.

 

-19 از این دو چیز شرم نه، نه بود.

 

-21 دو (کس) اند، که همیشه تند (هستند)، یکی تخشاتر مرد (=پر نیرو مرد) و یکی که از چیز بی سود رامش (= شاد) است.

 

-22 دو (کس) اند، (که آن‌ها را) دشمن از آن چه سزد بود (هست)، یکی مینیتار مرد (=خوداندیش)، که خویشتن بتر از پایه خویش اندیشه و دارد و یکی ستیز کار مرد، که به هر چیز ستیزد.

 

-23 دو چیز را از خویشتن دور نباید داشتن، یکی خیم (=خوی) نیک و دو دیگر خرد.

 

-24 سه چیز (را) استوارتر باید داشتن، یکی

 

      و دو دیگر دوستی و سدیگر زینهار.

 

-25 سه چیز گرامی تر بود، به راستی دهش باید کردن، یکی از بیماری و دو دیگر از خویشاوند درویش.

 

-20 دواند که اندر هنگام بدی و آسانی (گذرانند)، یکی دل دانا، که (از) دانایی و فرزانگی چیزی را به هیچ چیز ندارند و رنجه نه بود. یکی دوش آگاه، که (از) دوش آگاهی چیزی را به هیچ چیز ندارد و رنجه

 

-26 این دشوارتر دارد، آزِبرنا، کورو زن.

 

-27 سه (کس)اند، که بیش سزد بُوَد، دانا، پزشک نیک و زن نیک خویش.

 

-28 چهار (چیز) اند، تا به گاه (= وقت) رسند، گفتن نباید، خورش تا گوارد و زن تا میرد و ینو (= دلیر) مرد تا از کارزار باز آید و برِ (=محصول) زمین تا به انبار کنند.

 

-29 سه (چیز) اند، که هر چند برآیند (= برسنجند) خوارتر (= پست تر)، آموزش، فرهنگی بی سود و بد و مردم بد و راه تاریک بیگین.

 

-30 سه چیز مرد (را) بر زشتی تر (=بلند پایه تر) بود، به خرد و خیم و هنگ (=خوی) نهانی (داشتن)

 

-31 به سه چیز مرد غم (را) شاید گواردن (= تسکین دادن، به سخن دانایان و دیدار دوستان و می.

 

-32 ماه روز (=روز دوازدهم هر ماه شمسی) سه چیز را کوشش کنند، رامش خویش و پسند نیکان و ستایش کرفه مزد را.

 

-33 چهار چیز مرد را زیان تر بود، بسیار خوردن می، ورنی، به زنان و بسیار کردن “نیوارد شیر” و نخجیر (=شکار) بیش از اندازه.

 

-34 این چهار چیز باید مرد (را) آشفته کند، پسر و زن و شاگرد، یاری بد.

 

-35 چهار چیز مرد (را) گرامی تر (است)، گرفتن و دادن، برزش (=احترام) بزرگان و پناه دادن و پیوند با نیکان.

 

-36 پنج اند، که از ایشان (جدا) بوید، پشیمان نه بوید، از خدائی (=آقا، صاحب) که نیک و بد نداند و دو دیگر دوست ریائی و سدیگر زن بد و چهارم یار بد، پنجم مزدور بد.

 

-37 پنج (چیز پیش)، از گاهِ… به دست آوردن نتوان، یکی منش پادشاهان و و دیگر نیومرد تا (از) کارزار باز آید، سدیگر ارجمندی

 

مرد تا به آمدن انجمن شتابند، چهارم دوستی مرد تا به آستانه (=بدبختی، پریشانی) و پنجم نیکنامی زن تا به فرجام کار.

 

-38 به این پنج چیز مرد دروند یا بدنام بود، نخست از زتاری (=بیرحمی)، دو دیگر از افسونگری (=مسخره‌گی)، سدیگر از خشمگینی و چهارم روان ناگروی (=بی ایمانی به روان) و پنجم از فریتاری.

 

-39 به این پنچ چیز مرد (را) به دانا دارند، نه دوش آگاه، یکی به چیز شده و گذشته غم نه بَرَد و و دیگری چیزی که آمده را میتوخت (=سخن دروغ) نیاندیشد و سدیگر به آن چه آمده است خرسند (باشد)، چهارم به آن چه امید دارد سزد بودن، پنجم به اناکی (=رنج) پریشان، به نیکی مست نه بود.

 

-40 این شش چیز به دوش آگاهان بود،‌ نه به دانایان، یکی (آن) که بدون سبب خشم گیرد و دو دیگر که دوست و دشمن نشناسند، سدیگر که (سخن) بی سود (بسیار)گوید و چهارم که راز نشاید داشتن، پنجم که بی گاه بسیار خندد، ششم که به هر کس گستاخ (بود).

 

-41 بالستانی کردن (= خود را برتر و بالاتر گرفتن) و اندر خشم کین از منشِ

 

خویش باز داشتن، نگریدار (=متوجه) به نیکی (بودن) و فرساوندی چیز اندیشیدن و دشمنان را به چاره نیک نگفتن دوستان را نه به خوبی بونده (=تمام) گفتن به هر چاره جای نیک از دست نهشتن، و اندک آهوی (=عیب) خویش را به ویراستن، پس آهوی کسان به گفتن، به راز پادشاهان نرفتن نه جستن، نه خواستن، آن‌که (را) خدای مرد را او آزرده است دور گشتن و آن‌که به هرزه درائی و افسونگری اندیشه دور داشتن و مردگان (را) گاه کرفه کردن، اندر یاد داشتن و آن‌که گناه، بزه کرده است، پشیمان به پتت

 

بودن، و دیگر نیز گناه نکردن، برابر دستور و هر کس (را) خوش چشمی کردن و به فرارون گرفتن (نیک راست)

 

-43 پرسید (شاگرد) که چه کردن نیک، و چه نکردن و چه نگهداشتن و چه باز داشتن و چه به هشتن و چه فراز گرفتن (نیک است).

 

-44 پاسخ کرد، که آشتی کردن نیک و نکردن جنگ، فریاد نیک نگاهداشتن، زبان نیک و بازداشتن، خشم نیک بهشتن، کین نیک فراز گرفتن … دین.

 

-45 پرسید (شاگرد) که چه هست و چه نیست، چیست آن‌که بفریبد.

 

-46 پاسخ: هست روان، تن آن‌که

 

بفریبد، آن نیست، که سخن دانایان و دین آگاهان (به) کار ندارد و از کنش خویش پشیمان (بود)، و دانا آن (کس) که دین آگاه، دین آگاه آن (کس) که هومت هوروشت، هوخت، بی گمان و گردش راست و پرستش روشنانه به فره (ایزد) دارد.

 

-47 بداند کهبنشتک نیکی و دهش نیک که کند، بنشتک بد، دهش بد (نکند).

 

-48 این نیز گفته شده است، که آز به خرسندی و ورن به چاره و خشم به بهمن منشی (= نیک اندیشی)، بشاید زدن و چون نیکوئی به اندیشه (آید)، زود بگیرای، و چون بدی به اندیشه (آید) از خویشتن بسپورای (=دور کردن).

 

-49 و (پرسید شاگرد) که درویش به چه خرم، دروند امید که دارد، (پاسخ): چون نیست (هیچ) نیکی از اشوئی (=پاکی) و نیز نیست (هیچ) بدی بدتر از دروندی، درویش تواند کرفه انبار کردن، و که یزدان یکتا یار (اوست)، چگونه شاید بودن.

 

-50 شاگرد این نیز پرسید: که اوشنر بخرد، که انوش (=بی مرگ) چه؟

 

-51 اوشنر گفت: که خورش نه تنها خورد و کرفه (ای) که به پتیاره (=آفت، بلا) بزه کنند و بزه (ای) که (از) ستهمبگی (=ستمکاری) آز و خشم کننند و برای آز و خشم و ورن نیز (چاره هست)، چه آز به خرسندی و ورن به چاه و آموزش و خشم به بهمن منشی (توان) کُشت.

 

)-52پرسید شاگرد) کرفه چه، (اوشنر گفت): .. پرهیختن … گناه، خرسندی به اندازه.

 

-53 آن‌که بخرد کاهد (=خواهد) بودن، گو بونده منش (=کامل اندیش) باش، که آن به خیم کامد بودن، گو دل درد (=غمخوار دیگران) باش، آن‌که به خشنود کامد بودن، گو که نیک دوست باش، آن‌که به روان دوست کامد بودن، گو که راد باش، آن‌که به سودمندی کامد بودن، گو که افسون مکن، آن‌که به خوب گوشن (=خوب گفتار) کامد بودن، گو که راست گفتار باش، آن‌که گستاخی با روان خویش

 

کامدن کردن، گو که هر کس (را) دوست باش، هنگ بد مکن، آن‌که ژرف بین کامد بودن، گو که خوب آموزش باش.

 

-54 دانای خرد آزموده همیدون گفت: که به خواسته (=مال، دارایی) بسیار و بسیار بودی (برای) هر کس زیانکارتر (است)، چه ایشان را که نیست، به آرزو و شتاب خواهند و ایشان را که هست همیشه اندر شتاب آز اندیشه (دارند) و ایشان را که بود، نشد (= میسر نشد)

 

همواره رنجه به تیماس (؟) هستند و خواسته به اندازه (و) پیمانه، آن اندازه نیک (است) که پتیاره از تن بازداشتن توان.

 

-55 این نیز گفت: که آزرمترین چیز و کس مردمان، هر روز اندر کاهش (است)، به آن‌که سزایشی تر نکوشید (= یبش از شایستگی نکوشید)، خویشتن به سو گیتی زنده ندارید، فرخ آن تن که بزرگ یزدان (را) آفرین و سپاس کرده است، به ستایش و نیایش و پناهی و داشتاری و امید به هر مزد خدای و مینوان برترین امشاسپندان و هرویسپ مینوان نیک (دارد)

 

و (بداند) که رهبری مینو و گیتی از او پیدا شود و با مردمان (اندر) ستایندگی (و) سپاس بیشمار که اندر هر مزد خدای و امشاسپندان و هرویسپ مینو (ان) نیک باید کوشا بودن، چه همچون (که) ما برترین آفریده هستیم، نخست چیز (که) آن به آن رود این داد (=قانون) که ما به هماوندی (=نیرومندی) و بزرگی و پیروری هرمزد خدای وامشاسپندان و پیروزگری و نیرومندی که اندر دین مزدیسنان آگاه بودن، چه اگر من بیگمانم که دادار هرمزد، آفریدگان و آفرینش مینو و گیتی

 

بودن (را) به این آئین ویژه کرد، شایسته است که رستاخیز و تن پسین (را) نیز داده است و چه (از) هرویسپ آگاهی و هرویسپ داداری و هرویسپ دانشی ِ خویش، این چیز سهی تر (=قابل توجه تر)،‌ (و) همه آفریدگان و آفرینش ویژه بی آهو، بی مرگ و بی زروان (=بی پیری) و بی گرسنگی و بی تشنگی و بی پتیاره کردن (و) به فرجام باز خویش کردن پیروزگرانه و به فرجام نُه هزار سال نابود کردن گناکِ مینوی دروند (و) زادگان (او)، پس فرزانیک (=واجب) است همه مردمان گذاره (گذرگاه) برنگریدن، که بکردن رستاخیز و تن پسین، چه چیز رهاننده تر؛ من

 

از دستوران دانا سخن ایدون اشنوده است به “آسن خرد” (= خرد فطری)، “گوشوسرود خرد” (خرد اکتسابی) سزد دانستن، که به کردن رستاخیز و تن پسین، این چیزی برتر چگونه به دین مزدیسنان و گنجوری کردن خستوان (است)، و هوشیار باید بودن که تا به گیتی زنده اید، کامه، هرمزد خدای ورزیدن (و) به دین باید بودن که ما را گناک (مینوی) دروند با زادگانش نه فریبند و ما را از راه است یزدان به مگردانند.

 

-56 انوشه روان باد اوشنر پر خرد ه به شاگرد خویش این اندرز کرد، و فرمان داد. فرجامید به درود، شادی، رامش، انوشه روان آن‌که (این) را نوشت.