نیایش نوروزی ، برگرفته از اوستا

نیایش نوروزی ، برگرفته از اوستا

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

پروردگارا، تورا سپاس می گوییم

که هنجار اشا را بنیاد نهادی

زمین وآسمان، آب وگیاهان را آفریدی

با مهر خود، روشنایی وشادی را برای زندگی مردم پایدار ساختی

به ما آموختی تا با منش نیک به تو نزدیک شویم

با گفتار نیک، آیین را ستی را گسترش دهیم

وبا کردارنیک، سازنده وسود رسان باشیم

              اکنون که با گردش زمان، روزگاری تازه فراهم گشته است

با دست های برافراشته تورا نیایش می کنیم

برآنیم تا با کارهای درست خود

که از دانایی وخرد سرچشمه می گیرد

روان هستی را خشنود سازیم

                              ای اهورامزدا 

آرامش وآسایش را برای نیکوکاران جهان افزون گردان

دیر زیویم ، درست زیویم ، شادزیویم

تازیویم به کامه زیویم،

گیتی مان به کامه باد به کامه تن،

مینومان به کامه باد به کامه روان،

اغنی اشوبیم، همازوربیم، همازورهما اشوبیم، اشم  وهو… 

 

 

از پنجه تا چهارشنبه سوری

از پنجه تا چهارشنبه سوری

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

 نیاکان خردمند و فرهیخته ما درایران باستان برخی از آیین ها و مراسم سنتی خود را به انگیزه های طبیعی و باورهای استوره ای برپا می کردند. 13 فروردین، به سبب تشویق تشتر برای بارندگی – جشن تیرگان، حماسه آرش کمانگیر –  جشن مهرگان، شکست ضحاک تازی به –  شب چله، زایش مهر و… به همین روی به هنگام فرارسیدن نوروز نیز باور داشتند که روان و فروهر درگذشتگان به دیدار و یاری آنان خواهند آمد و در سرا وکاشانه پیشین خود به سر خواهند برد، پس تلاش می کردند  خانه تکانی کنند و فضای زندگی خود را پاک وبی آلایش دارند همچنین از اندیشه و روان خود نیز کینه، خشم و کژاندیشی را دورسازند.

 

 آنان در گاه شماری سنتی خود 5 روز آخر سال را به نام پنجه می نامیدند و در بامداد همان روز و پیش از برآمدن آفتاب در نیایش گاه، و مکانی در خانه های خود آتش می افروختند تا نسبت به همان باور سنتی ، به استقبال فروهر درگذشتگان رفته باشند. سپس در روزهای پنجه هر خانواده نسبت به توانایی مالی خود به داد و دهش می پردازند و با خوراکی های سنتی از خویشان و نیازمندان پذیرایی می کنند تا مهمانان خود و فروهر درگذشتگان را خشنود کرده باشند آنگاه پنج روز پس از آن به هنگام سپیده دم بامداد نخستین روز سال نو  وجشن نوروز در بالای بلندی هانیز آتش دیگری می افروختند تا با روشنایی آن از فروهر هابدرقه کرده باشند و مخلوط آب و آویشن را بر زمین می پاشیدند.

 

با این باور ها اعراب به ایران حمله کردند و به آرامی و شکل های گوناگون ایرانیان به اسلام روی آوردند ولی چون با سنت های کهن خود خو گرفته بودند بسیاری از آنها را به نام های دیگر و فلسفهً تازه همچنان پاسداری کردند.

 

آتشکده به سقاخانه تبدیل شد.

 

سوگ سیاوش به عزاداری امام حسین،

 

نیایشگاه های مهر وناهید به قدمگاه حضرت علی وامامزاده ها،

 

و پنجه آخر سال به چهارشنبه سوری.

 

ایرانیان مسلمان شده در حکومت های اموی و عباسی که نخستین حکومت های اسلامی در ایران به شمار آمده و با تعصب فراوانی با ایرانیان برخوردمی کردند به ویژه جشن های آتش راجایز نمی دانستند. به فکر افتادند که چگونه سنت پنجه را همچنان پاس داری کنند  ایرانیان در آنزمان با زیرکی در یافتند که برخی از اقوام عرب روز چهارشنبه را نحس می دانند با ابتکار خود ودرآغاز یکی از روزهای پنجه که پیش از چهار شنبه واقع شده بود به بهانه اینکه با روشن کردن آتش، نحسی چهارشنبه از بین خواهد رفت، با این ترفند مجوز آتش افروزی را از حکومت های متعصب در ایران گرفته و این بارآتش به کوچه ها و محله ها آمد و سور (جشن) چهارشنبه پایه ریزی شد  بیگمان در آغاز، سه یا هفت بار به گرد فروغ مهر که با روان آنان آمیخته شده بود می چرخیدند و شادی می کردند که بعد ها از روی آتش نیز پرش کرده و شعر هایی را نیز زمزمه می کردند پریدن از روی آتش نیز شاید برگرفته از گذشتن سیاوش از آتش برای نشان دادن پاکی و بی گناهی او باشد.

 

 

اکنون نیز به انگیزه فراز آمدن جشن نوروز، همانند دیگر ملت ها که جشن های خود به ویژه سال نو را در زمین و  آسمان، آتش بازی و نور افشانی می کنند ایرانیان نیز پیش از نوروز با فروغ و روشنایی  به استقبال نوروز و بهار می روند تا همانند باور نیاکان خود مهر، پاکی و گرمی آتش را در سال جدید به جان و روان خود فراخوانندو با پاکدلی، مهرافزونی،  خوش بینی و نیک اندیشی، نوروز را در آغوش خویش گیرند.

شاهنامه، آخرش خوش نیست

شاهنامه، آخرش خوش نیست

 

نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

ضرب المثل  های ایرانی بازگوکنندهً سرگذشت و رویدادهای تلخ وشیرین نیاکان ماست که هریک درزمانی گفته شده تا درد ودرمان روزگار را گزارش دهد. برخی از این گفته ها، نادرست وناشایست است و بیگمان بیگانگان به سود خویش وبه زیان فرهنگ وهویت ایرانی سروده اند. نگوییم  شاهنامه آخرش خوش است . این جمله نه تنها نادرست است بلکه باید گفت شاهنامه آخرش ننگ است.

شاهنامه فردوسی شناسنامهً پرافتخار ایرانیان است و از آغازتا انجام به راستی، پهلوانی، سازندگی، اندرز گویی وشکوهِ حایگاهِ انسانی اشاره دارد ولی در پایان به یورش تازیان وشکست ایرانیان اشاره دارد. هنگامی که سپاهِ عرب به فرماندهی سعد وقاص؛

 تاریخ، فرهنگ وتمدن ایرا نیان را نشانه گرفته است.

 

 

عمر، سعد وقاص را با سپاه

فرستاد  تا جنگ جوید زشاه

چُوآگاه شد زان سُخن یزدگرد

زهرسو سپاه  اندر آورد گِرد

 

 

پادشاه ساسانی رستم فرخزاد را به فرماندهی سپاه ایران برمی گزیند زیرا او پهلوان وخردمند است از دانش ستاره شناسی نیزبهره دارد وگاهی ازآینده سخن می گوید.

 

 

چُوآگاه شد زان سخن پهلوان

بیامد بَرِ  شاهِ  روشن روان

بَرو آفرین خواند بس شهریار

که ای از کیانِ جهان  یادگار

شنیدم که از تازیان بی شمار

سپاهی همه رُخ به کردارِقار

بدین مرزِما رزم خواه آمدند

اگرچند، بی گنج و شاه آمدند

 

 

 سپهدارایرانی، نبرد با تازیان را به سود ایرانیان نمی بیند ولی چاره ای جز نبرد دربرابر بادیه نشینان شمشیر باز وجود ندارد. آنگاه نامه ای به برادرش می نویسد وازآیندهً ناگواری که پیش روی ایرانیان خواهد بود یاد می کند.

 

 

بر ایرانیان، زار گریان شدم

زساسا نیان نیز، بریان شدم

دریغ آن سرِ تاج وآن تختِ داد

کزین پس شکست آیداز تازیان

ستاره نگرد د مگر بر زیان

سخن هرچه گفتم به مادر بگوی

نبیند هما نا مرا نیز روی

چنان دان که اندر سرای سِپَنج

کسی کو نهد گنج با دست ورنج

چو گاه  آیدش زین جهان بگذرد

از آن رنجِ او دیگری برخورد

همیشه به یَزدان پرستی گرای

بپرداز دل زین سپنجی سرای

 

 

سپنج، همان واژهً سِپنگ در گویش پهلوی ساسانی است، یعنی مهمانی که خرجش با خودش باشد. فردوسی بارها به سرای سپنج اشاره می کند و این دنیا را برای رنج کشیدن با هدف رسیدن به گنج خوار می شمارد، او رسیدن به خردمندی و دانایی را که از فروزه های خداوند است  به انسان یادآوری می کند. شاهنامه از زبان رستم فرخ زاد رویداد پس ازحملهً اعراب به ایران را اینگونه باور می کند.

 

 

که من با سپاهی به سختی دَرَم

به رنج وغم و شوربختی  درم

رهایی نیابم سرانجام ازاین

خوشاباد نوشین ایران زمین

دریغ این سرِتاج واین مهروداد

که خواهد شدن تُخم شاهی به باد

چوبا تخت، مِنبرَ برابر شود

همه نام بوبکر وعمرشود

نه تخت ونه دیهیم بینی نه شهر

زاختر همه تازیان راست بهر

بپوشند از ایشان گروهی سیاه

ز دیبا نهند از بَرِ سر،  کلاه

به پیمان بگردند واز راستی

گرامی شود کژی وکاستی

شود بندهً بی هنر شهریار

نژاد وبزرگی نیاید به کار

به گیتی کسی را نماند وفا

روان وزبانها شود پُرجفا

زایران واز ترک واز تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک ونه تازی بُوَد

سخن ها به کردار بازی بود

همه گنج ها،  زیر دامن نهند

بمیرند و کوشش به دشمن دهند

زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

چو بسیار ازین داستان بگذرد

کسی سوی آزادگان،  ننگرد

بریزند خون از پی خواسته

شود روزگار مَهان کاسته

 

 

رستم فرخزاد نامه ای را با پیک برای سعد وقاص نیزمی فرستد تا دلیل او را ازحمله به ایران جویا شود و اورا با اندرزهای خود از یورش به ایران وکشتار ایرانیان بازدارد.

 

 

به من بازگوی اینکه شاهِ تو کیست؟

چه مردی و آیین و راه تُو چیست؟

به نزد که جویی همی دستگاه؟

برهنه سپهبُد ! برهنه سپاه؟

به نانی تو سیری وهم گرسنه

نه پیل و نه تخت ونه باروبُنه

به ایران تُرا زندگانی بس است

که تاج ونگین بَهرِ دیگر کس است

شما را به چشم اندرون شرم نیست؟

ز راهِ خرد مِهر و آزرم نیست؟

بدان چِهروآن زاد و آن مِهر وخوی

چنین تاج و تخت،  آمدت آرزوی؟

جهان را مَکن پُر زنفرین خویش

مشُو بدگمان اندر آیین و کیش

نگه کن بدین نامهً پند مَند

مکن چشم و گوش وخِرَد را به بند

 

 

سعد وقاص که شور دست یافتن به گنج وسرمایهً ایرانیان را در سر داشت گوش شنوایی به گفته ها واندرزهای ایرانی نداشت او با زبان تازی به رستم فرخزادچنین پاسخ داد.

 

 

به تازی یکی نامه پاسخ نوشت

پدیدار کرد اندرو خوب و زشت

ز جِنی سُخن گفت واز آدمی

زگفتارِ پیغمبرِ هاشمی

ز قَطران و از آتش و زَمهَریر

زفردوس و جوی مِی و جوی شیر

که گر شاه بپذیرد این دین راست

دو عالم به شاهی و شادی وَراست

همه تخت وگاه وهمه جشن وسور

نه خُرم به دیدارِ یک موی حور

به رستم چنین گفت کای نیکنام

اگر دین پذیری عَلیک السلام

هرآنکس که پیش من آید به جنگ

نبیند به جُز دوزخ و گورِ تنگ

 

 

 درجنگی که بین یورش آوران تازی و سپاه ایران روی داد پس از نبردی سخت،  سرانجام فرمانده سپاه ایران جان باخت، سپاهِ ایران گُسَسته گرد ید، تاج وتخت کیانی به دست اعرابِ نیمه وحشی افتاد، تجاوز وغارت وکشتارفراگیر شد، رنج و بیداد به ایرانیان رسید و این رویداد ناگوار، داستانِ پایانِ شاهنامه فردوسی است !! آخرِشاهنامه رنج وعبرت است. سوگ وخموشی فرهنگ  ایرانی است .   

 

 

دین زرتشت، دین كوشش، ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان

دین زرتشت، دین كوشش، ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان


نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

دین زرتشت، دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایه كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایه كار و كردار نیك است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟


دین بهی، دین گوشه نشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفی بافی در آن راهی ندارد. آینده، یك رویداد ناگوار برگشت‌ناپذیر نیست. آینده در دست های ما قرار دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.


ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هم‌اندیشی ، همدلی و همبستگی انسانهای نیك منش نیاز دارد که گفتار خوش و كردار نیک بیافرینند. از این رو دین بهی، دین هازمانی است.


هر نو بهدینی یک تلاشگرِ نیکوکار است كه در این ”سپاه كار نیك” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود.

 

 

پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین به اسفندگان

پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین به اسفندگان


همچنین ببینید : 

اسپندگان

نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام


چند گاهی است که به هنگام فرارسیدن روز چهاردهم فوریه میلادی که برابر است با 25 بهمن ماه در گاه شماری خورشیدی، جوانان ایرانی نیز به پیروی از یک سنت اروپایی این روزرا به یاد عشق ودلدادگی به عنوان ولنتاین جشن می گیرند وبرای دوستان ویاران خود ارمغانی فراهم می کنند. برای بسیاری از جوانان کشور ما ولنتاین بهانه ای شده برای شادی بیشتر، یادآوری مهر دوستان و شکوفایی جوانه های عشق که بیگمان نیاز زندگی فردی واجتماعی آنان است. دلبری، دلدادگی و عشق از واژگانی پرارج در فرهنگ نیاکان ماست که جان مایه شعر وادبیات گذشتگان نیز بوده است و یادگار آن در بسیاری از داستان ها وحماسه ها همچنان پایدار است از زال و رودابه در شاهنامه فردوسی تا شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و ترنم های عاشقی که در هرگوشه ایران سروده شده است. پرسش اینجاست که برای بزرگداشت عشق، چرا ولنتین را ازفرهنگ دیگران پذیرفته ایم و از فروزه و بنیان عشق در فرهنگ خود بیگانه شده ایم و زمان برگزاری جشن ایرانی آن را فراموش کرده ایم.


ولنتاین چگونه شکل گرفته است؟ برهمگان آشکار است، در سده سوم ترسایی که با برابر شده بود با آغاز پادشاهی ساسانیان در ایران، در روم باستان فرمانروایی به نام کلودیوس دوم وجود داشته است یکی از باورهای غیرمنطقی این فرمانده این بوده که سربازانی در برابر دشمن بهتر ایستادگی کرده و می جنگند که مجرد باشند. به همین روی پیوند زناشویی را برای سربازان امپراتوری روم تا مدت ها ممنوع کرده بود.


کسی جرات نداشت تا از فرمان کلودیوس سرپیچی کند واجازه دهد تا سربازی ازدواج کند تا اینکه کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین) برآن شد تا پیوند زناشویی سربازان رومی را با نامزدهایشان و به صورت پنهانی برقرار سازد. پس از اینکه کلودیوس از این رویکرد آگاه شده دستور می‌دهد تا ولنتاین را زندانی کنند. ولنتاین پس از مدتی در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. این کشیش در پایان به جرم برقراری پیوند زناشویی بین عاشقان، خود با دلی عاشق گونه اعدام می‌شود. روزی كه قرار بود تا این حکم برای ولنتاین اجرا شود پیش از آن والنتاین نامه سپاسداری ویادبود برای دختر زندانبان می نویسد كه متن آن با واژه ولنتاین پایان می یابد.


پس از آن در سال
۴۹۶ پس از میلاد، پاپ جلاسیوس، روز چهاردهم فوریه را به یاد او روز ولنتاین نام گزاری کرد واز آنجا که او فدایی و جان باخته راه عشق بوده این روز از آن پس روز عشق در فرهنگ آن سوی مرزها نام گرفته و به آرامی به دیگر کشورها به ویژه ایران نیز راه یافته است تا سنتی تازه و شادی بخش باشد برای جوانان ایرانی که شیفته عشق و دلدادگی بوده ولی نا آگاه از اینکه خود از سنت ها و فرهنگی دیرپا و ارزشمند برخوردارند که در آن عشق و پیوند زناشویی جایگاه زیبا و ارزشمندتری داردکه کمتر به آن پرداخته شده و پشت پرده های بی مهری پنهان شده است.
درفرهنگ ايران باستان روز عشق و مهربانی همراه با برگزارى جشنى به پاس بزرگداشت عشق، اين داده نیک اهورایی با سابقه بیش از سه هزارسال وجود داشته است که در برابر جشن ولنتاین رومی که تنها سه سده پيش از ميلاد روميان شکل گرفته است از جایگاه ویژه ای برخورداربوده است.


در فرهنگ و سنت مردم ایران باستان جشن و شادمانی یكی از جلوه های نیك زندگی بوده و شادمان زیستن برای همگان آرزو شده است. با پژوهش در كتاب اوستا و فرهنگ ایران باستان و با بررسی سنت های ملی مردم این سرزمین در می یابیم كه جشن های بسیاری از روزگاران دور در ایران وجود داشته است و نیاكان فرزانه ما همواره بر آن بودند تا جشن و شادمانی را گسترش دهند. به همین انگیزه جشن هایی را به مناسبت های گوناگون تاریخی ، ملی و دینی از خود به یادگار گذاشته اند.


یكی از ازجشن های برجسته و فرخنده كه نیاكان ما با عشق و شوری ویژه آن را برپا می داشتند” جشن سپندارمذ” یا جشن “اسپندگان”است. جشن اسفندگان برای گرامی داشت فروزه پاك و ارزشمند سپنته آرمئی تی یا سپندارمذ است. سپنته آرمئی تی که از دو واژه سپنته ( پاک ومقدس ) و آرمئی تی ( آرمان و عشق ) تشکیل شده است که جلوه گاه ایمان، فداكاری ، فروتنی، بردباری، وفاداری، مهر و محبت و عشق پاک است..
در كتاب گات ها، سروده های جاودانه اشو زرتشت از فروزه سپنته آرمئتی بارها یاد شده و ویژگی نیکی برای آن برشمرده شده است.

ای آرمئی تی ، ای مظهر ایمان و محبت ، آن پرتو اهورایی كه پاداش زندگی سراسر نیك منشی است به من ارزانی دار…

گات ها هات 43 بند 1

پروردگارا مرا به سوی راستی و پاكی كه نهایت آرزوی من است رهبری كن تا با پیروی از آرمئ تی وعشق پاک به رسایی دست یابم

هات 43 بند 3

آرمئی تی، فروغ عشق محبت را در دل راستی پویان روشن كرده آنان را به سوی حقیقت رهنمون خواهد كرد.

هات 43 بند 6

آرمئی تی چون نماد مهر و محبت ، عشق و پاكی، ایمان به خدا و فكر رسا است، پس به هنگام تردید و دودلی با یاری از او خواسته شده تا نور ایمان و عشق به هرپدیده نیکی در دل انسان پویا و پایدار گردد.


در اوستا نامه مینوی ایران باستان بارها به زنان نیک و پارسا درود فرستاده شده و جایگاه بلند مینوی برای آنان آرزو شده است. ” ازبین زنان و مردان، آن را که برابر آیین راستی ستایش نیکوتری داشته باشد مزدا اهورا از آن آگاه است… زنان و مردان نیک را می ستاییم… این زمین را با زنانی که روی آن زندگی می کنند می ستاییم… زنانی که با درستکاری و راستی سرآمد شده اند را می ستاییم… مردان و زنان نیک اندیش که در هر سرزمین با وجدان آگاه با بدی و کژاندیشی مبارزه می کنند را می ستاییم… کدبانوی خانه که اشو (پاک و راست) و سرآمد اشویی باشد را می ستاییم… زن پارسایی را می ستاییم که بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و با وجدان باشد”


از سوی دیگر سپنته آرمئی تی در نقش مادی خود از زمین پاسداری می کند به این دلیل که برخی از ویژگی های زن و زمین مانند شکیبایی، مهربانی، زایندگی، پرورش دادن، فروتنی و بردباری باهم مشترک است.

ابوریحان بیرونی در كتاب آثار الباقیه آورده است: ” اسفندارمذ فرشته موكل بر زمین است…


سپندارمذ در ماه سپندارمذ به جهت یكی شدن نام روز با ماه عید زنان بوده است و مردان به زنان هدیه می دادند.


این رسم در شهرهایی چون اصفهان، ری و پهله و شهرهای مركزی و غرب ایران باقی مانده است و به فارسی مزدگیران گویند چنانچه بیرونی نیز اشاره كرده است سپاس و ستایش مادران و زنان از ویژگی های اسفندگان است. در این روز مردان و فرزندان با برگزاری مراسم شاد و هدیه دادن ازعشق و مهر بانوان سپاسگزاری می كنند، در این روز زنان و مادران لباس نو می پوشند و انجام كارهای خانه بر عهده پدران و فرزندان است.
جشن اسفندگان (سپندارمذ)، روز عشق پاک، روز بزرگداشت جایگاه زن و باروری زمین است.


روز عشق ایرانی هم اکنون در گاه شماری خورشیدی با روز بیست و نهم بهمن ماه (هیجدهم فوریه) برابر شده است.از آنجا که بسیاری از جشن های ایران باستان مانند گاهنبارها، مهرگان، نوروز و پنجه همه به مدت پنج روز برپا می شده است و اکنون نیز در سنت زرتشتیان پنج روز ادامه دارد. پیشنهاد می شود برای گرامی داشت چنین روزی که پنج روز با جشن ولنتین اروپایی نیز فاصله دارد به نام جایگاه عشق، به یاد بانوان ومادران و به پاسداری از زمین؛ جشن پنج روزه داشته باشیم تا شکوه عشق و دلدادگی را در زمان بیشتری احساس کرده و جاودانه سازیم. با این تفاوت و به این انگیزه مهم که شادی خویش را که برای عشق است به یاد و به نام جشن اسفندگان پاس بداریم و نام ولنتاین را با احترام به بنیانگزاران آن واگذاریم.

جشن اسفندگان خجسته باد.


موبد کورش نیکنام www.kniknam.com

 

 

آیا چهار شنبه سوری دارای ریشه ی باستانی است

آیا چهار شنبه سوری دارای ریشه ی باستانی است

 

بیشتر بدانیم: در مورد جشن چهارشنبه‌ سوری

یکی از جشن های سالانه ی ایرانیان امروزه چهار شنبه سوری است. اینگونه که از شواهد بر میاید این رسم چندین سده دیرینگی دارد. این جشن در قدیم به چند بخش تقسیم میشده و سنت هایی در آن رواج داشته است که امروزه دیگر دیده نمیشود. از جمله ی این سنت ها رسم فال گوش ایستادن ، قاشق زنی و شال اندازی و بعدها حاجت از توپ مرواری خواستن و … بوده است

اما در این بخش خواست ما تشریح این جشن نیست بلکه بیان نکاتی پیرامون خواستگاه و ریشه ی چهار شنبه سوری است.

ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریائی رواج دارد.
اما دکتر کورش نیکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ایران باستان، عقیده دارد که چهارشنبه سوری هیچ ارتباطی با ایران باستان و زرتشتیان ندارد و شکل گیری این مراسم را پس از حمله اعراب به ایران می داند.

درباره ی منصوب نبودن این رسم به ایرانیان چندین دلیل استوار وجود دارد که ثابت میکند این جشن نه تنها در ایران باستان و در میان زرتشتیان نمیتوانسته رواج داشته باشد بلکه انجام آن علنا بی احترامی به باورها و سنت های اجتماعی و دینی ایرانیان بوده است.

یکی از دلایلی که اثبات میکند جشن چهار شنبه سوری خواستگاه باستانی ندارد این است که: اصولا در ایران باستان «هفته» به معنایی که امروز میشناسیم وجود نداشته است.


به عبارت روشنتر در ایران باستان ماه به سی روز بخش میشده و هر روز از ماه نام ویژه ی خود را داشته است.

روش تقسیم ماه به چهار هفته از رسم های ایرانی نبوده و میان اقوام سامی رواج داشته است.


یکی از این اقوام سامی اعراب هستند که پس از وارد شدن آنها به ایران رسم تقسیم ماه به چهار هفته نیز مانند بسیاری دیگر از رسم های تازیان به ایران راه یافته است.

بنا بر این در ایران باستان «هفته» به معنای واقعی وجود نداشته و به روشنی آشکار است که شنبه و یک شنبه و دوشنبه و …. که مربوط به شمارش هتفگانه روزهای هفته است نه مطرح بوده است و نه وحود داشته است.

پس احتمال برگزاری جشنی در شب چهار شنبه آخر سال صفر است است. چون اصولا هفته ای در کار نبوده که شب چهار شنبه ی آن جشنی گرفته شود.

 

اما دلیل دوم:


همانطوری که بی گمان خواننده ارجمند نیز به نیکی آگاه است جمله ی معروف چهار شنبه سوری «زردی من از تو، سرخی تو از من» و پریدن از روی آتش بخش جدا ناشدنی این جشن است.

این در حالی است که در ایران باستان و همچنین امروزه در میان زرتشتیان رسمی که لازمه ی آن پرش از روی آتش باشد وجود نداشته و ندارد و افزون بر این، اینکار از کارهای بسیار ناشایست میان ایرانیان باستان و زرتشتیان به شمار میرود.

ایرانیان باستان عنصر های چهارگانه که آتش نیز یکی از آنها و تقریبا ارجمند ترین آنان بوده را با رسم و رسوم ویژه و احترام کامل به عنوان نمادی از اهورا مزدا در آتشکده های پاکیزه و با نظمی همیشگی نگاه میداشته اند. به روشنی آشکار است که پریدن از روی این عنصر سپند و ارجمند که با دقت بسیار نگاهداری و پاسداری میشده کاری بسیار زشت و ناشایست و توهینی به دین و باور ایرانیان بوده است.

افزون بر این جمله ی «زردی من از تو، سرخی تو از من» به طلسمی اشاره دارد که زردی که نمادی از بیماری و خمودگی است به آتش مننقل شود و سرخی آتش که نماد انرژی و شور و حرارت است به فردی که از روی آتش میپرد انتقال پیدا کند. این جمله نیز درست مانند پرش از روی آتش توهین مسلم و بدون قید و شرط به فرهنگ ایرانیان باستان و پیروان دین زرتشتی بوده است که آتش را به عنوان نمادی از اهورامزدا همواره با احترام بسیار نگاهداری میکرده اند.

 

دلیل سوم:


همانطور که میدانید پس از ورود تازیان به ایران فرهنگ ایرانی کفر آمیز شمارده میشده و تا جایی که اعراب در توان داشتند در سرکوب آداب و رسومی که مجوسی نامیدند میکوشیده اند و افزون بر این، اینکار را فریضه ی دینی خود و همچنین اقدامی برای محکم کردن پایه های حکومت خود در ایران میدانستند.

در عمل نیز تا اندازه ی بسیاری سرکوب این آداب و رسوم طی قرن ها به وسیله ی اعراب و سپس حکام مسلمان ایرانی ادامه داشته است که در نهایت موجب نابودی بخش بزرگی از مراسم های کهن ایرانیان شده است.

اما در این میان، زرتشتیان ایرانی در برگزاری جشن ها و آداب کهن و دینی خود استواری و همت بسیاری از خود نشان داده اند و در طول تاریخ با فدا کردن هستی و مال و جان خویش هر طور که بوده میراث فرهنگی و دینی ایران را نسل اندر نسل نگاهداری کرده اند. به طوری که امروزه تقریبا همه ی جشن هایی که در ایران باستان انجام میگرفته توسط زرتشتیان در ایران و دیگر نقاط جهان نیز با شکوه خاصی برگزار میشود.

جالب اینجاست در میان جشن های زرتشتیان این پاسداران فرهنگ و تمدن ایرانی که جملگی از رسوم و جشن های باستانی بوده هیچ نشانه از چهار شنبه سوری دیده نمیشود و در طول تاریخ هیچ مدرکی از برگزاری این جشن میان زرتشتیان نیز دیده نشده است. موبدان بزرگ و فرهیختگان جامعه ی زرتشتی به همراه پژوهشگران فرهنگ ایران باستان نیز مکررا روی عدم انتصاب این جشن به ایران باستان و دین زرتشتی تاکید کرده اند.

آما آنچه که موجب شده تا برخی از پژوهشگران این جشن را دارای خواستگاه ایرانی بدانند، جشن آغاز پنجه تش بام میان زرتشتیان و ایرانیان باستان بوده است.

در واپسین شب پنجه بزرگ (شب آخر سال) لحاظاتی پس از هوش بام (سپیده دم) و در نخستین دقایق هاونگاه روز اورمزد از ماه فروردین زرتشتیان به طور منظم روی بام خانه هایشان پس از شنیدن زنگ یا موسیقی خاصی از درمهر (آتشکده) آتش میافروزند. و با بر افروختن آتش نوروز (سال نوی جدید) با شادی و به فرخندگی آغاز میگردد.

اما در این رسم زیبا و بسیار کهن در کنار آتش میوه های تازه و سرخگون و گیاهان سپند، کندر و بوی خوش نیز وجود دارد که از لوازم بدرقه فروهران و هما روانان محسوب میشده است و امروز نیز به همین ترتیب برگزار میشود.

بر اساس باور کهن و اسطوره ای ایرانی ده روز پایان سال فروهر های درگذشتگان به زمین و به خانه هایشان فرود میایند و مهمان فرزندان و خانواده شان هستند.

به مناسبت ورود این میهمانان مینوی خانه تمییز میشود، کدورت ها رفع میشود، کندر و بوی خوش بر آتش میگزارند، خوراکی های ویژه میپزند و …. به هر ترتیب با انجام کارهای خیر و شادمانی و خوشی کاری میکنند که فروهر درگذشته از بازماندگان خشنود باشند و با شادمانی به جهان مینو بازگردد. و رسم خانه تکانی نوروزی ایرانی نیز از همین رسم مهیا کردن خانه برای ورود فروهر ها ریشه گرفته است.

در آغاز و پایان این ده روز که فروهر ها مهمان خانه هایشان هستند آتش افروزی انجام میشود.


البته بخش هایی از این رسم امروزه برگزار نمیشود.


اما بدرقه فروهر ها در پایان شب آخر سال و هنگام سپیده دم همچنان در محل های زرتشتی نشین به قوت و شکوه همیشگی خود باقیست.

قدمت این رسم بسیار کهن است و برخی به درستی باور دارند که دیرینگی آن به دوران پیش از اشو زرتشت اسپنتمان میرسد. و در کهنه ترین متون زرتشتی از جمله فروردین یشت نیز به این مساله اشاره شده است:
«
فروهر های نیک و توانای پاک مقدسین را میستاییم که پیش از هنگام همس پت میدیم از جایگاه خود آیند و در مدت ده شبانه روز پی در پی، اینجا برای آگاهی یافتن به سر میبرند».

با توجه به رسم آتش افروزی که در مراسم استقبال و بدرقه فروهر ها در شب های پایانی سال انجام میشده برخی از پژوهشگران این جشن را از ریشه ی رسوم زرتشتی منتها به صورت تغییر شکل یافته ای میدانند.

جای دارد این نکته نیز گفته شود که: چهار شنبه برای اعراب روز نحس و نا مبارکی است و در این روز نه حمام میرود و نه عروسی میکنند و نه….

برخی حدس این فرظیه را مطرح کرده اند که ایرانیان با استفاده از این موضوع، چهار شنبه پایانی سال را نحس معرفی و برای رفع نحسی آتش افروخته اند تا به این بهانه جشن کهن خود را به شیوه ای تغییر شکل یافته حفظ کنند.

اما این نیز به اثبات نرسیده و تنها یک فرظیه است به ویژه اینکه مردمی که رسوم و باورهای خود مهر میورند و برای نگهداری آنان میکوشند هیچگاه این رسوم را طوری تغییر نمیدهند که باعث توهین به باورهای اجتماعی و نیاکانی آنان باشد.

 

به هر ترتیب بنده با دانش اندکم چیزی که بیانگر ریشه ی باستانی، اسطوره ای و زرتشتی این جشن باشد نیافتم و مدارک جملگی خلاف این را اثبات میکنند.
اگر هموندان گرامی مدرک یا تحلیلی دارند که حلاف این مساله را اثبات کنند باعث شادمانی خواهد بود که مدرک و تحلیل خود را مطرح نمایند.

واژه های کاربردی برای بانوان در فرهنگ ایرانی

واژه های کاربردی برای بانوان در فرهنگ ایرانی

 

شادروان موبدان موبد رستم شهزادی – زن در اوستا و سنسکریت به لقب : «ریتَه سیه بانو» یا «اشه بانو» خوانده شده، که به معنی «دارنده ی فروغ راستی و پارسایی» است. امروزه واژه ی اولی در زبان فارسی حذف شده و تنها واژه ی «بانو» را که به معنی فروغ و روشنایی است، برای زنان به کار میبریم. همچنین واژه ی «مادر» در اوستا و سنسکریت «ماتری» است که به معنی «پرورش دهنده» میباشد و خواهر را «سواسری» یعنی «وجود مقدس و خیر خواب» مینامند و زن شوهردار با صفت «نمانو پتنی» یا نگهبان خانه، نامزد گردیده است.

در کتاب بُندهش درباره ی زن آمده که: « در روز نخست هورمزد به زن فرمود ای زن! تو را آفریدم تا مردان پارسا و پهلوان به وجود آوری، و در آغوش پر مهر خود پرورش دهی، تا به یاری آنان ریشه ی نادرستی و ناپاکی از جهان برافتد.
شادروان فردوسی توسی درباره ی این هنر بزرگ زن میفرماید:
زنان را همین بس بود یک هنر/نشینند و زایند شیران نر

در دیگر زبان های ملل، از جمله اروپاییان، خداوند را با ضمیر مذکر خوانده و او را چون مردی میشمارند. در صورتی که بنابر نوشته های اوستا، اهورامزدا هم جنبه ی مادری دارد و هم جنبه ی پدری، چنان که از شش فروزه ی برجسته ی پروردگار سه فروزه ی نخست را که وهومن (=خرد)، اردیبهشت (=راستی) و شهریور (=نیرومندی) باشد از فروزه های آشکار مردان و در برابر، سه فروزه ی دیگر که سپندارمذ (=عشق پاک)، خرداد(=رسایی و کمال)، و امرداد (=جاودانگی) باشد از فروزه های آشکار زنان است. و به راستی که زنان با باروری خود، نسل خود را امرداد یا جاودانه میسازند.
در بندهش آمده: «هورمزد نسبت به آفریدگان هم حق مادری دارد و هم پدری، زیرا همانند پدر، آفرینش را به شکل نطفه در عالم مینوی از خود بیافرید، و چون مادر آن را بپرورید و به گیتی آورده نگهداری میکند و رزق و روزی میدهد».

 

 

برگرفته از: جهان بینی زرتشتی/نوشته ی : موبد رستم شهزادی
نگاره برگرفته از: کتاب 8000 سال پوشاک اقوام ایرانی/مهر آسا غیبی

جایگاه و حقوق بانوان ایرانی در روزگار هخامنشیان

جایگاه و حقوق بانوان ایرانی در روزگار هخامنشیان

 

بررسی جایگاه زن در ایران باستان و در دوره های هخامنشی و آیین زرتشت که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .

تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .

با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکونت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .

مشهورترین نمونه تساوی حقوق زنان و مردان در ایران باستان ، اجازه انتقال سلطنت از پادشاه به دختر بود . آخرین پادشاه مادها « آستیاک » ، دارای فرزند پسر نبود و دختر آستیاک کسی نبود جز شاهزاده ماندانا ، مادر کوروش کبیر که همین مساله در انتقال قدرت به کوروش نقش مهمی را بازی کرد . ماندانا همچنین مؤسس مدارس هخامنشی برای نوجوانان ایرانی بود که در آن فنون تیراندازی و اسب سواری را آموزش می دادند . در بررسی وضعیت زنان در عصر هخامنشی به نامهایی بر می خوریم که شاید هیچگاه پس از آن ، اثری از چنین رویدادها و وقایعی را در تاریخ ایران نبینیم .

در زمان هخامنشیان ، یک زن برای نخستین بار در تاریخ به مرتبه دریا سالاری ( فرماندهی نیروی دریایی ) خشایار شاه رسید که نامش « آرتمیس » بود . اما حکایت به آرتمیس ختم نمی شود . بلکه تعداد بی شماری از زنان آن دوره مسئولیت هایی را به عهده داشتند که نه تنها در دوره های بعد از حکمرانی کوروش ، بلکه در شرایط کنونی نیز ، شاهد چنین رویدادی نخواهیم بود !

فرمانده آرسیاب زنی داشت به نام پانته آ ، که فرمانده گارد جاویدان بود . استاتیرا ، دختر داریوش سوم فرمانده نیروهای جنگی آن زمان بود . آذرمیدخت ، دختر خسرو پرویز ، پس از مرگ خواهرش پوران دخت ، به پادشاهی رسید . آرتونیس ، یکی از شجاع ترین فرماندهان جنگی زمان داریوش بود و پری ساتیس ، زن داریوش دوم در زمان حکمرانی شوهرش از ارتشبدان آن زمان به شمار می رفت . آرتادخت ، رئیس خزانه پادشاه چهارم اشکانی بود . سورا ، دختر اردوان پنجم در نیروی ارتشی پدر سمت سپهبدی داشت . پرین ، دختر قباد ، مشاور امور قضایی ساسانیان بود و آزاد دیلمی ، فرمانده یک باند چریکی بود که در گیلان سال ها علیه متجاوزین به ایران جنگید و سرانجام کشته شد .

این دسته از زنان می توانند نمادی از تمدن والای انسان در جوامع پیشین ایران بشمار روند . اما افتخارات بر جای مانده از ایران باستان در همین محدوده خلاصه نمی شود ، بلکه با تعمق بیشتر در آداب و آیین های قوم آریایی و تعالیم زرتشت که در آن زمان تازه به مرحله ظهور رسیده بود ، جایگاه زن ایران بیش از پیش نمایان می شود .

زن در ایران باستان به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .

———-

روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در عصر باستان بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .

کریستین سن ( خاور شناس بزرگ دانمارکی ) ، می گوید : رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همیشه با نزاکت بود . زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود . در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیز مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش « پروچیستا » نیست . او رو به دخترش می گوید که اهورامزدا (جاماسب ) را که مردی دانشمند است ( وزیر گشتاسب و منجم و ستاره شناس ) برای همسری تو برگزید . در ادامه در بند آمده است : پس برو با خردت نیک مشورت کن و با عشقی پاک و آگاهی کامل رفتار نما . ( 3- 53 (

آثار همین تفکرات در خور توجه بود که زن را در کنار مرد ، بی هیچ تمایزی قرار می داد . تا جایی که باستان شناسان در حین بررسی الواح بدست آمده از چگونگی ساخت تخت جمشید ، این بنای جاودانه بی نظیر ، رد پای شراکت زنان را به وضوح در کنار مردان مشاهده کردند که البته این آثار و الواح هم اکنون در موزه های مختلف دنیا به خوبی محافظت می شود !

پس از شکست هخامنشیان ، جایگاه ارزشی زن به تدریج سیر نزولی خود را طی می کند و باعث این امر ، تاثیرگذاری وضعیت اجتماعی یونانیان در آن زمان بود . این وضعیت تا زمان اشکانیان ادامه داشت ، و با ظهور اشکانیان اوضاع موجود کمی تا اندکی بهبود یافت و زن تا حدی از محدوده شرایط گذشته خارج شد . اما باز به دلیل وسعت قلمرو حکمرانی اشکانیان و تداخل آداب و رسوم دیگر اقوام با ایرانیان ، دگرگونی چشمگیری در سیستم اجتماعی ایران به وجود آمد که قطعـاً این مسأله بر روی جایگاه زنان آن زمان نیز تأثیر داشت .

در آن دوره ، نظام فئودالی متمرکز در حال گسترش بود و بنابر اقتضای چنین شرایطی ، زن نیز مانند زمین و دیگر کالاها ، رفته رفته در قلمرو احتیاجات مرد قرار گرفت ، تا جایی که دختر در آستانه ازدواج ، نخست به خانه خان و کدخدا می رفت و با کسب اجازه ، ازدواج می کرد ، و همین مسأله بی رنگ ساختن قواعد دوره هخامنشی را نمایان می سازد .

با به روی کار آمدن حکمرانان ساسانی ، اندکی از تعالیم زرتشت ، مجدداً خود را در میان سیستم اجتماعی نشان می دهد و شرایط زیست محیطی زنان به نسبت دوره های قبل بهبود می یابد . آن طور که از شواهد به جا مانده بر می آید ، مادر شاهپور دوم ، نزدیک به 20 سال ، یعنی پیش از تولد خود شاهپور ، تا سن قانونی او ، به همراه مشاورینش ، امور مملکت را اداره می کرده است .

این نوسانات اجتماعی همچنان ادامه دارد تا جایی که در عصر غزنویان تعصب بیش از حد به روی زنان حرف اول را می زند . اما سلجوقیان که پس از آن به حکومت رسیدند ، دگرگونی های قابل توجهی را در ارتباط با وضعیت زنان به وجود آوردند . برای نمونه ، مهستی گنجوی که از شاعران بنام دوره سلجوقیان به حساب می آمد ، از جمله زنان بی باک و معترض به نابرابری حقوق مردان و زنان آن زمان بود .

 

کل گفتار ، شمه ای ناچیز از زنان گذشته این دیار بود . البته با توجه به این مهم که اسناد و مدارک موجود در زمینه شناخت کهن ترین تمدن بشری ناقص و ناچیز است و آنچه که در این زمینه بیان می شود ، با استفاده از آثار اندک باقیمانده از بقایا و آثار قدیمیست ، و این تنها قسمتی از اصالت فکری و اعتقادی قوم آریایی بود که اکنون در قرن 21 ، در عصر صنعت و رایانه ، اندیشه پاک فرزندان آرتمیس ها و آرتوینس ها ، در جدال با تفکرات ضد زن رنگ می گیرد .

مقام زن در اوستا – جهانبینی زرتشتی

جهانبینی زرتشتی(به خامه موبد رستم شهزادی) بخش ششم => مقام زن در اوستا :

چون سخن از از بزرگی و وَرج و مقام انسان در بین موجودات دیگر کشیده شد بهتر است راجع به پایه و مقام زن در ایران باستان نیز مطالبی گفته شود تا حق مطلب به درستی ادا گردد.


در ایران باستان مقام زن در جامعه بسیار بالا بود و زن در بسیاری از مسایل زندگی با مرد همکاری میکرد.بنابر نوشته کتاب نیرنگستان پهلوی زنان میتوانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی شرکت کنند.یا خود به تنها یی به انجام اینگونه کارها بپردازند.زنان حتی میتوانستند در اوقات معینی به پاسداری از اتش مقدس پرداخته و برابر کتاب مادگان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند.در «فروردین یشت» و دیگر یشت ها و همچنین شاهنامه و دیگر حماسه های باستانی این سرزمین اسامی بسیاری ازین این زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست و دیندار که به واسطه کارهای مفید و نیکویشان در گروه زنده روانان جاوید درامده اند نام برده شده و به روان فَرهمند انان درود فرستاده میشود.


زن در ایران باستان حتی به مقام شاهی نیز میرسیده است.در اوستا هرجا از روان پاک و پرهیزگار سخنی در میان است بلافاصله روان چنین زنانی را نیز به یاد اورده و به روانشان درود میفرستد.


« ای اهورامزدا” از میان مردان و زنان انکه به بهترین وجه سپاس تو را بجا میاورد تو خود به درستی ان را خواهی دانست.به چنین مردان و زنان بی ریا بخشش نیک منشی عطا فرما.یسنا 42 بند دهم»


« انچه را که مرد یا زنی درست و خوب و شایسته دانست.باید از روی روشن بینی به جای اورد و به دیگران نیز بیاموزد تا همه ان را به درستی انجام دهند.یسنا 35 بند ششم»


« ای مردم” گفتار نیک دیگران را بشنوید و با اندیشه روشن در ان بنگرید و میان نیک و بد خود تمییز دهید. و پیش از اینکه فرصت از دست رود هر مرد و زن باید به شخصه راه خود را برگزیند.بشود که به یاری خرد اهورایی در گزینش راه نیک کامروا گردد.یسنا 30 بند دوم»


اوستا تعلیم و تربیت را برای مردان و زنان هردو واجب دانسته و حتی میفرماید: « دختران باید بیش از پسران به فراگرفتن علم و دانش بپردازند زیرا انانتا در خانه ی پدرانند باید تربیت و ارایش خانه پدر پرداخته و چون به منزل شوهر رفتند باید به تعلیم و تربیت فرزندان و نسل اینده مشغول شوند»
در کتاب بندهش در باره کمال و رسایی خلقت زن از روز نخست چنین میگوید: « انگاه اهورا مزدا روان را که پیش از پیکر افریده بود به کالبد مشی و مشیانه (ادم و حوا) بدمید و انان جان گرفتند.پس بدان ها گفت: « شما پدر و مادر مردمان جهانید.من شما را پاک و رسا افریدم.با پارسایی به زندگی پردازید.نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار باشید».


انگاه نخستین چیزی که ان دو اندیشیدند این بود: «هریک از ما باید خشنودی و دوستی دیگری را فراهم اورد».پس انگاه خرامیدن اغاز کردند.
اشوزرتشت در انتخاب همسر اینده دختر خود سرمشق خوبی در گاتها برای ما به یادگار گذاشته.چنانچه میفرماید:


« ای تو پورو چیستا” ای جوانترین دخترم.من که پدر تو هستم از برایت جاماسپ را که یاور دین مزداست از روی راستی و منش پاک به همسری برگزیدم.اینک برو و با خردت مشورت کن و در صورت قبول با عشق پاک در انجام وظیفه مقدس زناشویی رفتار نما.یسنا 53 بند سوم»


انگاه به دنبال همین سرود ” اشو زرتشت خطاب به نوعروسان و داماد ها میفرماید:


« اینک من روی سخنم با شماست.به اندرزم گوش دهید و گفتارم را خوب به خاطر بسپارید.و با غیرت در پی زندگانی پاک منشی برایید.هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی بر دیگری پیشی جوید: تا این زندگانی مقدس زناشویی را با خوشی و خرمی بگذراند.»


چه خوب شاعر ایرانی ان را به شعر دراورده که:


چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی(چه خوش بود مهربانی از دوطرف بود)
که یک سر مهربونی درد سر بی(که مهربانی یک طرفه دردسر است-سامان روزبهانی)


زن در اوستا و سنسکریت به لقب (ریتَه سیه بانو) یا (اشه بانو) خوانده شده که به معنی « دارنده فروغ راستی و پارسایی» است.امروزه واژه اولی در زبان فارسی حذف شده و تنها واژه بانو که به معنی «فروغ و روشنایی» است برای زنان به کار میبریم.همچنین واژه مادر در اوستا و سنسکریت«ماتری» است که به معنی «پرورش دهنده» میباشد و خواهر را «سواسری» یعنی «وجود مقدس و خیرخواه مینامند» و زن شوهر دار با صفت «نمانو پَتنی» یا «نگهبان خانه» نامزد گردیده است.
باز در کتاب بندهش درباره زن امده که «در روز نخست هورمزد به زن فرمود ای زن”تو را افریدم تا مردان پارسا و پهلوان را به وجود اودی و در اغوش پرمهر خود پرورش دهی تا به یاری انان ریشه نادرستی و ناپاکی از جهان برافتد.»
شادروان فردوسی توسی درباره این هنر بزرگ زن میفرماید:


زنان را همین بس بود یک هنر


نشینند و زایند شیران نر


در دیگر زبان های ملل از جمله اروپاییان خداوند را با ضمیر مذکر خوانده و او را چون مردی میشمارند.درصورتی که بنابر نوشته های اوستا اهورامزدا هم جنبه مادری دارد و هم جنبه پدری.چنانکه از شش فروزه برجسته پروردگار سه فروزه نخست اولی را که وهومن=«خرد» و اردیبهشت «راستی» و شهریور «نیرومندی» باشد از فروزه های اشکار مردان و در برابر سه فروزه دیگر: سپندارمذ «عشق و پاکی» خرداد «رسایی و کمال» و امرداد «جاودانگی» باشد از فروزه های اشکار زنان است و براستی که زنان با باروی خود نسل خود را امرداد یا جاودان میسازند.


در بندهش امده :« هورمزد نسبت به افرینندگان هم حق مادری دارد و هم حق پدری.زیرا به مانند پدر افرینش را به شکل نطفه در عالم مینوی از خود بیافرید و چون مادر ان را بپرورانید و به گیتی اورده ونگهداری میکند و رزق و روزی میدهد»

روز زن:


در ایران باستان روز پنجم ماه اسفند که نام روز و ماه برابر میشود جشنی به نام روز زن برای گرامیداشت مقام شایسته بانوان برگذار میگردید.
در ان روز زنان و دختران از کارهای منزل ازاد بودند و مردان و پسران افزون بر هدایایی که به مادران و زنان و خواهران و دختران خود میدادند در تمان ان روز انجام همه کارهای منزل مانند پخت و پز و رفت و روب و شست و شو را به عهده داشتند و با برگزاری این تشریفات مردان و پسران تا اندازه ای از کوشش های زنان و دشواری انجام کارهای منزل با خبر میشدند و بدین وسیله از تلاش انها قدر دانی میکردند.


زن در ایران باستان با مرد در همه اجتماعات و مراسم دینی شرکت میکرد.در خانه ازادی اقتصادی داشت و بر خانواده خود نفوذ زیادی به کار میبست.او میتوانست دارای خواسته و دارای ویژه به خود باشد.از دیدگاه قضایی میتوانست به وکالت از سوی شوهر دعاوی را تعقیب کند و به امورش رسیدگی نماید.شوهر نمیتوانست بدون مشورت با همسر خود دختر مشترکشان را عروس کند.به عنوان شاهد زن میتوانست مانند یک مرد در دادگاه شهادت دهد تا انجا که بر کرسی قضات بنشیند.پروفسور کریستن سن در کتاب خود به نام «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد:


رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان انسان را در دوران دور گذشته به یاد رفتار نزاکت امیز زمان حال میاندازد.دوشیزگان در ان دوران نه تنها به وظایف خانوادگی اشنا میشدند بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا میگرفتند.چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی پس از رسیده به سن بلوغ از ازادی عمل برخوردار بودند»


در ان زمان ازادی دخترن به اندازه ای بود که میتواستند با ارایه دلایل کافی اجازه ازدواج خود را با مرد دلخواه بدون رضایت پدر و مادر از موبد یا دادگاه دریافت نمایند و به ناخواست میل پدر و مادر خویش ازدواج کنند.زنان میتوانستند در زمان سالخوردگی و یاءسگی به نگهبانی اتش مقدس در اتشکده ها بپردازند.برابر نوشته های خداینامه پهلوی و شاهنامه زنان حتی گاهی در شکار و جنگ نیز شرکت میکردند و در این زمینه در تاریخ ایران باستان داستان هایی از جنگ ها و دلاوری ها و حماسه های زنان به یادگار مانده است.تا انجا که میتوانستند در مقام شاهی به رتق و فتق امور کشور پردازند.


قوانین ازدواج نیز در دین زرتشتی بر مبنای تک همسری استوار است.یعنی در ان واحد زن یا مرد زرتشتی نمیتوانند بیش از یک همسر داشته باشند.همچنین ازدواج موقت وجود ندارد و ازدواج به شکل دایم تا پایان زندگی میباشد.مگر به دلیلی که در ایین نامه احوال شخصیه زرتشتیان بدان اشاره شده و ان استثنایی است.زندگی زن و مرد زرتشتی پس از زناشویی در چهارچوب سخت پرهیزگاری است و نباید از ان پا فراتر نهند.در کتاب «سد در» میخوانیم: «گناه گناه همیمالان ان بود که کسی زن دیگری را بفریبد تا از شوهر خود جدا شود.این گناهی است که هیچ تاوانی بر ان نیست.هر کس زن کسی را بفریبد و با او درامیزد یا ان زن روسپی بارگی (فحشا) کند ان زن در دم بر شوهر خود ناروا (حرام) بود»


ازدواج نکردن جوانان پس از رسیدن به سن بلوغ نیز گناه شمرده میشد.و بر پدر و مادر واجب بود که فرزندان خود را وادار به ازدواج نمایند.و در غیر ان صورت گناهکار شمرده میشدند.


پاکدامنی زن:


در وندیداد امده: «زرتشت از اهورامزدا پرسید: کیست انکه تو را بیشتر افسرده سازد؟ اهورامزدا پاسخ داد ای سپیتمان زرتشت انکس زن بدکار است.»


فرشته اَرت (راستی و پاک دامنی) چون ببیند زن بدکاری نسل را تباه میسازد«سقط جنین میکند» فغان براورده گوید:


برای اینکه چنین ادمی را نبینم چه بایدم کرد.به اسمان بالا روم یا در زمین نهان گردم؟ «ارت یشت بند پنجاه و هستم» به روان مردان و زنان پاک و پارسا درود باد «هفتن یشت کرده ی سوم و یسنای سی و پنج بند سوم»
سعدی میفرماید:


زن پاک فرمانبر پارسا


کند مرد درویش را پادشاه


 

سرچشمه : کتاب “جهانبینی زرتشتی” به خامه موبد رستم شهزادی (انتشارات فروهر).