انجمن های زرتشتیان کانادا و آمریکا

انجمن های زرتشتیان کانادا و آمریکا

انجمن های زرتشتیان کانادا و آمریکا 

انجمن زرتشتیان انتاریو    http://www.zso.org
انجمن زرتشتیان کبک (کانادا)  http://zaq.org
فدراسیون انجمن های زرتشتیان شمال آمریکا  http://www.fezana.org
انجمن زرتشتیان تورنتو

Zoroastrian Society of Ontario Mehraban Give Darbe Mehre 3590

Bayview Ave. Willowdale Toronto On. MAM 356 – Tel: 416 7334586

انجمن زرتشتیان نیویورک

 http://zagny.org

Zoroastrian Center New York Arbab R

Give Darbe Mehre. 106

Pomona Road Suffern N.Y 10901 U.S.A

انجمن زرتشتیان هوستون – تگزاس  http://www.zah.org
انجمن زرتشتیان پنسیلوانیا و نیوجرسی  http://www.zapanj.org
انجمن زرتشتیان سن خوزه

  http://www.pzo.info

Persian Zoroastrian Association Darb Mehre Rostam & Morvarid

Guiv 10468 Crothers Road. San jose, California 95127 U.S.A 
Tel:(408) 251 – 7403      

انجمن زرتشتیان شیکاگو    http://www.zac-chicago.org
انجمن زرتشتیان واشینگتن

  http://www.zamwi.org

Zoroastrian Association of

Metropolitan Washington, Inc. The

Fali chotia charitable trust 4639 bettswood Drive,

Olney. Marryland

20832 U.S.A 
Tel: 301 – 7740 – 0841

انجمن زرتشتیان ایالت واشنگتن

Zoroastrian Society of Washington State Mra.

Dabestani P.O.BOX 969

Marysville , WA 98270 U.S.A

انجمن زرتشتیان پرتغالی زبان برزیل  http://www.zoroastrismo.com
انجمن زرتشتیان کالیفرنیا    http://www.czc.org
انجمن زرتشتیان کالیفرنیا شمالی    http://zanc.org
انجمن مرکزی زرتشتیان کالیفرنیا California Zoroastrian Center 8952 Hazard Avenue Westminister C.A 92683 U.S.A 
Tel: (818) 882 – 1212 119
انجمن موبدان آمریکای شمالی   http://www.namcweb.org
   
   
   
   
   
   
   

 

آنچه از وندیداد باید بدانیم

آنچه از وندیداد باید بدانیم


 

وندیداد اثری است که از مطالب گوناگون تاریخی و جغرافیایی و قوانین خاص بهداشتی و مدنی و کیفری و پزشکی و دامپزشکی و غیر آنها سخن میگوید. مقررات یاد شده در زمانهای بسیار باستان و بیش از ظهور اشو زرتشت در میان قبایل مختلف معمول و متداول بود. واژه وندیداد تحریف شده وی دیوداد یعنی قانون ضد دیو است.

در یسنای هفتاد و یک بند پنج و یسنای بیست و پنج بند شش و سروش یشت هادوخت از دو قانون “داتام ویدیوام” به معنی قوانین ضد دیو “وندیداد” و داتم زره تشتریم یعنی دادزرتشت یا قانون زرتشتی اسم برده شده است که اول را مربوط به زمان پیش از زرتشت و دوم را به زمان بعد از آن وخشور میداند. از این روی قوانین وندیداد را نمیتوان دادزرتشت یا قوانین زرتشتی خواند بلکه باید آن را منتسب به نخستین گروه های آریایی مخالف دیوپرستی دانست که پیش از ظهور اشو زرتشت در ایران پیدا شده بودند.

این مردمان دیوان یا پروردگاران بد را در برابر اهورا ها “اهورانیش”پروردگاران نیک قرار میدادند . در هنگام ظهور زرتشت که دیوپرستی نیز بوسیله آن حضرت منکوب و یکتا پرستی تبلیغ گردید این گروه وی دیو به دین زرتشتی درآمدند و از آن پس خود را مزده یسنوزره تشریش ویدیوواهوه د کیشو یعنی مزدا پرستان زرتشتی و پیرو کیش اهورائی و مخالف دیو پرستی نامیدند و پس از گرد آوری قوانین قدیم خود مهر زرتشتی بر آن زدند بعد از آن طریق که هر فصلی از وندیداد را با عبارت “زرتشت از اهورا مزدا پرسید و اهورا مزدا چنین پاسخ داد” آغاز کردند در صورتیکه در هیچ جای گاتها چنین عبارتی به چشم نمیخورد و این شیوه نویسندگان و گردآورندگان کتابهای اوستای بعد است که خواستند به آن وسیله نوشته های قدیم خود را وابسته به دین زرتشتی کنند.

به عقیده نیبرگ خاور شناس نامی سوئد دین زرتشتی در ابتدا در میان قوم ماد و سپس در میان قوم پارس شیوع یافت و از قراین برمی آید که مغ های مادی با آن شم قوی و دید تیز نگرشان چون متوجه خطری از جانب آیین زرتشت شدند و بزودی خود را از هواخواهان متعصب آیین زرتشت معرفی کردند و از آنجا که مغان در میان قبایل ماد طبقه روحانی و پیشوای دینی بشمار میرفتند و برگزاری مراسم مذهبی را انحصارا تحت تسلط خود داشتند و پشت در پشت به ارث میبردند این عمل از نظر گاه خلق و دید مردم طبیعی جلوه کرد و حساب مغاندرست بود چون در دین جدید منصب و موقعیت سابق خود را حفظ کردند و به تدریج همه عقاید و رسوم و آداب و عادات خود را بنام تعالیم زرتشت وارد آیین تازه نمودند و آیین زرتشتی در تحولات پس از آن تحت نفوذ مغان قرار گرفت و در نتیجه طراوت و تازگی و روح معنویت را از آن گرفتند و کم کم اصول فقهی و قوانین خشک و سخت و دشوار و در بسیار موارد غیر عملی را در آن وارد نمودند.

آیین زرتشت خرافات و ساحری و عقیده به جادو و پری را منع میکرد و عبادت واقعی را کار و کوشش و آبادانی جهان می شناخت و مقام انسانی را یکباره تعالی بخشید و اصولی وضع کرده بود که بموجب آن طبقه ممتاز بنام کاهن دیگر نمیبایست نیروهای انسانی را مهار کند و بوسیله خرافات و اوهام دسترنج و حاصل کارش را تصاحب نماید. زرتشت فضیلت و تقوا را جانشین دورویی مردم فریبی کرد. آزادی اراده مردمی و مقام ارجمند اندیشه و خرد را توصیه کرد . بهر حال دین زرتشت از مغان مادی لطمه لطمه سخت خورد و آسیب فراوان دید زیرا آنان به سبب مداخله در امور عرفی مردم آن را جنبه مقدس دینی و رنگ مذهبی می بخشیدند. این طایفه در همه امور که پیش می آمد حق مداخله داشتند و می توان گفت که هر فردی از گهواره تا گور در تحت نظارت و سرپرستی آنان بود چنان که در زمان ساسانیان  کشور ماد و خصوصا ایالت آتروپاتن “آذربایجان” را کشور مغان مینامند. شور بختانه بعد ها که دانش اوستا شناسی در میان خاور شناسان پدید آمد ، برخی سهوا یا عمدا آنچه در آن مجموعه ها بود به حساب پیامبر ایران و دین واقعی زرتشتی در آوردند.

 

زبان وندیداد

وندیداد به زبان اوستا یکی از شاخه های معروف زبان هندرو ایرانی نوشته شده است. این زبان قرابت نزدیکی با سانسکریت زبان و داها یا کتابهای دینی هندوان داشت و در هنگام پیدایی اشو زرتشت در سراسر فلات بزرگ ایران مردم با لهجه های مختلف با آن سخن میگفتند و مینوشتند. گرچه بخش عمده کتابهای دینی ایرانیان در زمانهای مختلف بدین زبان بود نمیتوان همه کتابهای اوستا را به زرتشتیان نسبت داد همانگونه که نمیتوان تمام نوشته های سنسکریت را مربوط به دین برهمایی دانست.

دکتر علی شریعتی درباره تارخ مذاهب راجع به دین زرتشتی نوشت : “نباید کتابهایی را که حتی بوسیله اهل همان مذهب نوشته شده است و با اصل دین منافات دارد ملاک قرار داد فقط به دلیل آنکه اهل همان مذهب نوشته اند” من به عنوان معلم نمی توانم به تعلیم و علم و به حقیقتی که خود مدافع آن هستم خیانت ورزم و اگر بخواهم از دینی سخن بگویم سراغ کتابهای اصلی را باید بگیرم نه آنکه بجای خواندن گاتهای زرتشت با آنهمه زیبایی به سراغ وندیداد بروم. چون محققان میگویند این وندیداد در زمان ساسانیان به اوستا افزوده شده است و سند نیست و بینش و عقایدش مغایر با روح و فکر و مکتب زرتشت است. بدیهی است که همه احکام آن مغایر نیست .

 

کتاب های اوستا

پس از گسترش دین زرتشتی ایرانیان شروع به گردآوری و تدوین تاریخ و فلسفه و علوم و روایات ملی و قوانین دینی و عقاید باستانی نیاکان خود کردند و بنا بر نوشته های کتب پهلوی در آغاز آنها را بر روی دروازده هزار چرم گاو با آب زر نوشتند و بعد ها به بیست و یک نسک کتاب درآورده شد. این بیست و یک جلد کتاب اوستای اولیه به سه بخش هفت جلدی تقسیم گردید که هر بخش دارای مضامین مخصوصی بود و بقرار زیر نامگذاری شد.

1- هفت جلد نخست به نام کتابهاب گاهانی یا سرود و مناجات های دینی نامیده شد که حاوی گاتهای خود اشو زرتشت و اصول و فروغ و احکام بایسته دینی زرتشتی بود.

2- هفت جلد دوم بنام مانترائی یا کلام مقدس اوستایی نامیده شد و شامل نمازهای بایسته و ادعیه لازم جهت برگزاری مراسم دینی و جشن های گوناگون فصول هر سال بود.

3- هفت جلد سوم بنام کتابهای دادی یا قانونی معرفی شد که درباره قوانین مدنی و کیفری و دینی و بهداشتی و غیره بحث میکرد و وندیداد جزو نوزدهمین کتاب این بخش است.

از روی این تقسیم بندی بخوبی مشاهده می شود که کتابهای قانون در این گروه در درجه سوم اهمیت قرار داشت و قوانین در دوره های مختلف بنا بر محیط زمان و مکان متفاوت بود و هرگز با نسک های دو بخش نخستین برابر نمی باشد و قدرت بیشتری دارد. علاوه بر این در زمان اشکانیان و ساسانیان کتابهای قانون بسیار دیگر به زبان پهلوی نوشته شد که نام بعضی از آنها عبارت است از مادگان هزار دادستان. هزار ماده فتوای دینی. دینکرد. بندهشن. وجر کرد دینی. شایست ناشایست. صد در بندهشن. نیرنگستان. دادستان دینی . مینوخرد. هیربدستان صدر در نثر و اخیرا آیین نامه یا احوال شخصیه زرتشتیان ایران بر پایه آداب و رسوم و سنت ها و مقررات متداوله از مشروطیت به این طرف تدوین گردید و اکنون معمول و قانونی است و نکته ای که در این مورد باید در نظر داشت آن است که اشوزرتشت پس از برگزیده شدن به پیغمبری از طرف پروردگار مامور تبلیغ یکتاپرستی و وضع دستورات دینی و اخلاقی برای بهتر زیستن مردم شد. پاداش اجرای آن را رسیدن به نعمات و خوشیهای بهشت و نجات از سختیها و شکنجه های دوزخ در هر دو جهان بیان کرد . یکتا پرستی و پیروی از اندیشه و گفتار و کردار نیک و کار و کوشش و آبادانی زمین و پرورش حیوانات اهلی و تحصیل علم و رعایت بهداشت و جلوگیری از جنگ و خونریزی و طرفداری از صلح و سازش و آشتی آموخت. بهر صورت بررسی و سخن گفتن در مسائل وابسته بقوانین زرتشتی مستلزم درک و آگاهی قبلی درباره ادیان و مذاهب و آداب و رسوم و قوانین در میان مردمان هم عصر اشوزرتشت و طرز برخورد آن حضرت با آن مسائل است بویژه اطلاعات درباره مغان و پیشوایان دینی هر گروه ایرانی قبل از گرایش آنان بدین زرتشتی کلید و راهگشایی است از برای مباحث فنی در آیین اشوزرتشت.

در ضمن باید در نظر داشت که مغان مادی و آذربایجانی و بابلی با موبدان زرتشتی یکی نیستند گرچه لقب پیشوایی مشترکی دارا میباشند.

 

مذاهب ایرانیان پیش از آمدن زرتشت

در زمان پیدایش اشو زرتشت بیشتر ایرانیان پیرو مذاهب هندوایرانی یا دیوپرستی بودند. برخی از آنان شهر نشین شده به شغل کشاورزی و دامپروی پرداختند و بعض دیگر چون تورانیان زندگی چادر نشینی خود را ترک نکردند و شغل عمده آنان راهزنی و قتل و غارت شهر نشینان و کشاورزان بود. در آن میان بعض ایرانیان علیه دیو پرستی برخاسته به یکتا پرستی رواوردند. اوستا مذاهب آن گروه از ایرانیان قبل از زرتشت را “پوریود کیشان” یا پیروان کیش پیشین یعنی مذاهب پیش از زرتشت مینامند.

 

دیوان چه موجوداتی بودند

دیوان در اصل خدایان هند و ایرانی بودند. هنوز هم در هندوستان به همان مقام خدایی باقی اند و پرستش میشوند اما در ایران بنابر مندرجات کتب پهلوی تاریخ باستان و شاهنامه فردوسی مخالفت با دیو پرستی سابقه چند هزار ساله داشت و هرچند اشوزرتشت نیز آنان را از تخت فرود آورد باز هم تا قرن ها آیین دیو پرستی در مناطق کوهستانی و صعب العبور سلسله جبال البرز و بخشهای مازندران و گیلان و سواحل دریای خزر باقی ماند و اصطلاح معروف دیوان مازندران و نامهای فعلی در آن نواحی چون دیوسالار و دیوشلی و دیوان دره و خدیو گویای این حقیقت است. سپس به سبب گسترش دین زرتشتی دیو بر اهریمن و شیطان نیز اطلاق شد و دیوان را مظهر عوامل بد طبیعت چون بیماریها و آفات ارضی و سماوی دانستند و نام دیوان و دروجان و جادویان و پریان در یک ردیف قرار گرفت و گجسته یا ملعون خوانده شدند.


محتویات وندیداد

پس از خواندن وندیداد میبینیم که قوانین و احکام آن بسیار قدیم است. در عین حال پاره ای از آنها از بهترین قوانین بهداشتی و روش پیشگیری و دفع امراض در زمان خود میباشند و حتی امروز هم می توان آنها را از اصول مسلم بهداشتی دانست . از طرف دیگر نمیتوان کتاب وندیداد فعلی را نیز همان وندیداد قدیم دانست زیرا چنان که دیدیم یسنا و یشتها وندیداد را از داد زرتشت جدامیداند در صورتی که وندیداد حاضر مخلوطی از بخشهای وندیداد قدیم و شرح زندگانی اشوزرتشت و ترجمه پاره ای از اوستاها و شاید که سبب اختلاط آن باشد که در زمان ساسانیان که مغان بار دیگر بریاست دینی و قدرت رسیدند اغلب آداب و رسوم مذهبی قدیم خود را مانند دخمه گذاری به دیگر زرتشتیان تحمیل کردند و چنانکه در اغلب فصول وندیداد دیده میشود امر اکید صادر کردند که هیچ زرتشتی حق ندارد از آن پس مرده خود را در زمین دفن کند یا آنرا بسوزاند بلکه موظف است که آن را به دخمه سپارد و آنگونه تحمیل عقیدتی را آن زمان در وندیداد به یادگار گذاشتند.

 

اکنون شرح مختصری از هر یک از فصول وندیداد

نخستین فصل

 مربوط است به مهاجرت آریاها از میهن اصلی شان آریاویج و طی کردن شانزده شهر یا استان خاور ایران فعلی مانند سغد ، مرو ، بلخ ، نسایه ، هرات ، کابل ، اورغانج ، گرگان ، رخج ، هلمند ، ری ، چخرم ، گیلان ، دیلم ، پنجاب و رنگها . انگیزه آن مهاجریت را بند چهارم و حوادث دوره آخرین یخ بندان زمین میداند که به تدریج هوای خوب آریاویج تبدیل به هوای سرد و یخ بندان شد چنان که ده ماه در سال زمین از یخ و برف پوشیده بود و بیش از دو ماه سال هوا ملایم نبود آن هم به اندازه که برف و یخ را آب کند نه . این فصل ضمنا ما را متوجه ثنوی بودن عقیده دینی آن مردمان غیر زرتشتی و گردآورندگان تاریخ یادشده میسازد و به زمان های بسیار پیش از اشو زرتشت مربوط میشود.

فصل دوم

 مربوط است به دوران سلطنت جمشید شاه پیشدادی که از شاهان مشترک هند و ایرانی بود و در ایران بنام جم و در هند بنام یم معروف است. در این فصل از هوای معتدل و نیک آریاویج و آبادانی و سرسبزی آن پیش از حوادث یخ بندان سخن رفته است و میفهماند که در چنان محیط خوب و هوای مساعد چگونه انسان و جانوران اهلی رو به فزونی نهادند چندآن که جمشید ناگزیر شد که به سبب تنگی جا بتصرف سرزمینهای جنوبی تر دست بزند و این پیشروی در سه مرحله و هر مرحله بعد از هر سیصد سال انجام پذیرفت که مهاجرت هند و اروپائیان یکی از آن مراحل بود . بند بیست و دو از حادثه یخ بندان و ساختمان قلعه معروف به ورجم کرد در سه طبقه هر یک برای حفظ انسان و حیوان و نباتات به ترتیب سخن میگوید که شبیه به کشتی نوح میباشد و نخستین ریاست این قلعه به اروه تدنر تفویض گردید و معلوم نیست که این شخص پسر اشو زرتشت بود یا شخص دیگری اما هم عصر بودن شاه جمشید با اروه تدنر قابل قبول نمیباشد. باز در بند چهل و دو این فصل از مرغی به نام کریشپتان یاد شده است که شبیه کبوتر است و توانست قسمت خشک زمین را با پرواز خود و آوردن شاخه ای از سبزی اطلاع دهد.

فصل سوم

 از بهترین و بدترین جای زمین سخن رفته است و بهترین جای را محلی میداند پر از آب و درخت و چراگاه که مردان پارسا با خانواده خود به نگهداری گاو و گوسفند و آتش و سگ مشغولند و بدترین جای زمین را شوره زار و خاک بی آب و غلف میداند.


اهمیت اجاق خانواده

نکته ای که در این فصل جلب نظر میکند اهمیت روشن بودن اجاق خانواده است در زمانی که هیچگونه کبریت یا وسایل آتش افروزی دیگر موجود نبود و نگهداری آتش در خانه یا آتشدان ویژه در هر محله برای استفاده همگان از لوازم اولیه زندگانی بشمار میرفت . اصطلاح معروف فارسی “اجاق خانواده ات همیشه روشن باد” و “چراغ خانه ات خاموش نشود” بسیار قدیم است.

سگ نگهبان

ضمنا فصل سه شخص را متوجه ارزش و اهمیت خدمات سگ در میان کشاورزان و ایلات و عشایر میکند. در روزگار پیشین اگر کسی به منظور سرقت گوسفند از گله یا دستبرد زدن به چادر عشایر یا خانه و محله ای ، سگ گله یا ایل یا سگ خانه و محله ای را می کشت مستوجب کیفر حتی مرگ بود و کشتن سگ بمنزله کشتن ادمیان تلقی میشد. بدان سبب در قدیم سگ خانه و گله و ایل دارای ارزش خاص بود و پیش از آنکه خانواده ای بر سر سفره مینشستند میبایست از هر غذای سفره لقمه ای را برای سگ جدا کرده و به او بدهند. در میان مردمان قدیم نسبت به اسبان کارزاری و مرکب شاهان و پهلوانان و سرداران نامی نیز همان ارزش و اهمیت را قائل بودند.

در بند دوازده تاکید قانونگذار وندیداد در دخمه گذاری اموات و دوری از بخاک سپاری یا سوزاندن آن می نماید که در میان ایرانیان باستان هر سه روش دفن اموات با هم معمول بود و هر گروه روش دیگری را تقبیح میکردند. مثلا در یک زمان مردمان ماد روش دخمه گذاری و هخامنشیان و اشکانیان روش خاک سپاری و گروهی دیگر مانند بعض ایرانیان و هندوان سوزاندن جسد مرده را ترجیح میدادند. راجع به سوزاندن جسد مردگان در میان ایرانیان نیز فردوسی در شاهنامه پس از پایان جنگ میان ایران و توران میگوید : همی هر کسی هر سو آتش فروخت یکی خسته بست و یکی مرده سوخت . واژه دخمه نیز اصلا دغمه بود که بمعنی جای داغ کردن و سوزاندن است . و به نظر میرسد که این قوانین دوران عشایری و قبل از زرتشت بعمل در می آمد.

در یند بیست و دو از میان برداشتن درندگان وحشی و حشرات موذی (خرفستران) مانند گرگ و مار و عقرب و موش و قورباغه و همچنین دفع آفات نباتات و عوامل امراض در تمام فصل های وندیداد مانند این زمان توصیه شده است.

در بند بیست و سه آمده است که کسی که بیش از همه غله و علف و درختان میوه دار بکارد و به زمین خشک آب رساند یا باتلاقی را بخشکاند زمین را خوشحال کرده است .

در بند بیست و پنج زمین مانند زنی فرض شده است که چون محصولی از آن بدست آید چنان است که آن زن فرزند آورده  و خوشحال است.

در بند بیست و نه زمین به کشاورز تنبل نفرین کرده می گوید ای کسی که مرا برای باروری بکار نینداختی باشد که بر در دیگران بگدایی ایستی و روزی خود را از دیگران طلب کنی و آنان تو را با دادن خوراک پس مانده از خود برانند . امروز هم در مورد خودکفایی بسیار سخن میرود.

در بند سی و یک هر که غله در زمین بکارد چنان است که پارسایی کاشته و دین مزدیسنی را رواج داده است.

در بند سی و سه کسی که چیزی نخورد توانایی تن ندارد و توانایی تن یعنی توانایی خرد و روان . زندگانی جهانی جسمانی وابسته به تغذیه است و عدم تغذیه ناتوانایی و مرگ در پی دارد .

خلاصه قسمت عمده این فصل در فضیلت کشاورزی و دامپروری و آبادانی است که سبب خوشحالی روح زمین میشود.

در بند سی و شش رسم دخمه گذاری مردگان آمده است که از روشهای بسیار قدیم هندی و ایرانی در زمانی میباشد که بنابر فصل دوم وندیداد سرزمینشان ده ماه در سال پوشیده از یخ و برف بوده و فقط دو ماه هوای ملایم داشتد آن هم نه به اندازه ای که یخها آب شود. در چنان سرزمین هرگاه کسی از دنیا میرفت کندن زمین و دفن مردگان زیر برف و یخ کار نا بخردانه بود و تنها روش عاقلانه برای دفن رفع اموات قرار دادن آن در جاهای بلند و در معرض دید مرغان شکاری یا لاشخوران بخصوص کفتار بود که وندیداد آن را سگ مرده خوار مینامد و حتی بر طبق بند یازده از فصل پنجم دستور آن است که در مواقع طوفان و برف و یخبندان سخت یا محاصره جانوران درنده یا دشمن مردم می توانند اجسام مردگان خود را در گوشه ای از خانه تا مدت یک ماه امانتا و موقتا در زمین دفن کنند و پس از رفع موانع جسد را بیرون آورده به دخمه برند در صورتیکه این عمل در هوای معتدل و گرم ممکن نیست و اجساد متلاشی می شوند. منظور از بیان این مطلب توضیحی است راجع به چگونگی نوع محیط زیست نیاکان بسبب پیدایش این رسم. باید تصدیق کرد که تا عملی مورد قبول عامه مردم نباشد بحکم در نمیاید و قانونی نمیشود.

بند چهل و یک گوید کسی که دین مزدیسنی را بپذیرد از کفر برهد و از گناه پاک گردد. دین مزدیسنی آدمی را از اندیشه و گفتار و کردار بد باز دارد و به راه نیکی و خوبی کشاند.

فصل چهارم

از انواع عهد و پیمان و گناه عهد شکنی (مهر دروج) و جزای عمل ضرب و جرح و قتل و نقص عضو سخن میگوید

در بند چهل و چهار لزوم تحصیل و علم و مال حلال و ازدواج و داشتن فرزند صالح و ساعات تحصیل گوشزد میشود.

در بند چهل و هفت گفته شده است هر آینه مرد زن دار بر کرد (مجرد بی همسر) ترجیح دارد و کسی که عمدا از ازدواج و داشتن فرزند و خان و مان سر باز زند گناهکار است.

فصل پنجم

درباره انواع نجاسات و لزوم دفن موقت اموات در هنگام بخ بندان سخت و لمس نکردن مرده و مراعات طهارت و پاکیزگی است.

بند بیست و یک گوید طهارت و پاکیزگی از گاه تولد تا هنگام مرگ از بایسته های مردم است (رجوع شود به یسنای چهل و هشت بند پنج) .

در بند بیست و هشت فقط از سه طبقه مردم یعنی پیشوایان و ارتشیان و کشاورزان یاد شده است  و نشان می دهد که طبقه چهارم یا پیشه وران هنوز بوجود نیامده بودند.

نکته ای که در این فصل جلب نظر میکند آن است که طبق دانش پزشکی امروز دست زدن به جسد مرده در صورتیکه حامل میکروب نباشد مانعی ندارد اما در قانون وندیداد جسد مرده چون رو به فساد و گندیدن میرود ناپاک است و کسی که دست به آن زند موظف است که تن و جامه خود را طبق آیین بشوید و پاک سازد. همچنین زنان دشتان پازنانی که بچه مرده زائیده اند و نیز زنان زائو پس از مدت معین با غسل و طهارت پاک میشوند و میتوانند با اهل خانواده معاشرت کنند.

فصل ششم

طرز طاهر کردن زمین و آب آلوده و رفع نجاسات و کیفر کسانی که آن را مراعات نمیکنند و سبب شیوع امراض گردند بحث مینماید.

فصل هفتم

در باره تطهیر لباس و غله و هیزم و علف و اشیایی که در تماس با مرده انسان یا حیوان قرار داشته است بحث میکند .

از بند سی و شش تا چهل و چهار راجع به لزوم تحصیل علم پزشکی و گذراندن دوره نخصصی جراحی و انواع پزشکان و میزان مزد پزشک و دام پزشک سخن رفته است.

از بند پنجاه و هفت به بعد از انواع امراض و طرز پیشگیری و تطهیر ظروف مریض سخن رفته است.
نکته جالب در این فصل شست و شوی ظرف آلوده است که با سه چیز یعنی شاش گاو و خاک و آب که آن را سه شور خوانند واجب میداند. لازم میدانم که این مطلب را یادآور شوم که در طب قدیم هند و ایران و یونان و مصر بکار بردن ادرار انسان و حیوانات برای گند زدایی و دفع سموم حشرات معمول بود و حتی گاه خوردن آن را نیز تجویز میکردند. امروز پزشکان ایورودیک هند آشامیدن ادرار خود را برای پیشگیری از امراض بعنوان پادزهر امراض شخصی لازم میدانند . از روی نتیجه آزمایشگاهی و نوشته های پزشکان در دایره المعارف پزشکی بویژه چمبر ثابت گردیده است که ادرار گاو و حیوانات گیاه خوار دیگری دارای مقداری اسید کاربولیک و بنزوئیک و گلی کوسین است که دارای خاصین میکروب کشی و گندزدایی میباشد. مخصوصا آمونیاک موجود در ادرار یکی از وسایل تجزیه سموم حشرات در محل گزیدگی است. رجوع شود به کتاب قوانین بهداشت در دین زرتشتی نوشته سهرابجی دوباش فصل سیزده.

گرچه این طرز معالجه و مداوا تنها وسیله ای بود که در قدیم آسان در دسترس کشاورزان و دامپروران قرار میگرفت بدیهی است که امروز داروها و وسائل گند زدایی موثرتر دیگر هست و احتیاجی به طرز معالجه و استعمال داروهای چند هزار سال پیش نیست و عقل سلیم آن را نمی پذیرد. خاک و آب طبق مندرجات این فصل از جمله مطهرات است و در هنگام دست نماز گرفتن برای عبادت دستور است که هرگاه آب موجود نباشد باید با خاک تمیز و پاک گرفت مانند تیمم در اسلام.

فصل هشتم

در طرز تطهیر و ضد عفونی کردن کلبه و خیمه و کپری که انسان یا حیوانی در آن مرده باشد بوسیله دود دادن با گیاهان مخصوص میباشد.

بند یازده مربوط است به تطهیر مرده کش و اشیایی که در تماس با مرده بود.

از بند سی و شش تا چهل و دو گناهان لواط و فحشا و غیره را نام میبرد و شدیدا نهی میکند.

بند سی و هفت از یک نوع غسل یا تطهیر بنام برشنوم سخن رفته است که عبارت است از شست و شوی تن از فرق سر تا کف پا بروش مخصوصی که دیگر در هیچ جای بدن گمان آلودگی نرود. برشن یا بشن یعنی سر تا پای انسان کاملا پاک گردد. این تاکید در موردی است که شخص با جسد انسان یا جانور مرده ای که پر از چرک و خون یا مرطوب باشد تماس یابد.

فصل نهم

از یک نوع برشنوم که نشوه نامیده میشود بحث میشود. در مواقع شیوع امراض همه گیر چون وبا و طاعون و آبله و مخملک اگر شخصی یا مرده ای که از آن امراض در گذشته بود تماس میداشت تطهیر برشنوم و اقدامات شدیدتر و در مدت نه شبان روز انجام میگرفت . در آن حالت اگر مسافری از شهر محل شیوع مرض میخواست به شهر دیگری وارد شود ابتدا او را در بیرون دروازه شهر در محلی مخصوص بنام نشوه خانه نگه میداشتند و جامه ورخت و اثاثیه اورا با گیاهان مخصوص بخور و دود میدادند و سپس تن اورا بروش مخصوص و با احتیاط کامل غسل میدادند و نه شبانه روز که دوره کمون بیماریهاست در آن محل نگهداری میکردند. در آن مدت هر سه شبان روز غسل نامبرده تکرار میشد و هرگاه شخص مسافر در پایان مدت سالم بود او را به شهر راه میدادند . محل غسل اشخاص یاد شده نیز طبق بند سه مجزا بود و حتی الامکان با آب و درخت و مسکن و حیوان تماس نداشت. برابر بند سی و هفت شخص غسل دهنده یا مامور بهداشت عمومی نیز بایست دارای تجربه و از مسئولیتهای خود نسبت به شیوع امراض آگاه باشد. در بند چهل و یک در مورد موی سر و ناخن و هر چیز که از بدن انسان جدا میشود احتیاط لازم توصیه شده است.

فصل دهم

از نیایش ها و دعاهای لازم که شخص غسل گیرنده باید پس از غسل با دستهای برافراشته دوبار یا سه بار یا جهار بار تکرار نماید بحث شده است و جالب آن است که همه این نیایش ها منتخب آیات گوناگون یسناست. چنانکه که گفته شد مغ ها این رسوم و آداب خود را با قوانین و آیات مقدس اوستایی برای جلب نظر زرتشتیان همراه میکردند و انجام میدادند.

فصل یازدهم

حاوی طرز تقدیس آب و زمین و درخت  و مواشی و خانه و مردان و زنان و تمام آفریده های نیک است که باید همراه گفتن آیات مقدسه چون اشم وهو ، یتااهو ، کم نامزدا و دیگر قطعات یسنا انجام گیرد.

فصل دوازدهم

مدت احترام و گرامی داشت روان در گذشته هر یک از افراد خانواده را بقرار زیر تعیین میکند و آن را بنام مدت خانه نشینی یا توقف در خانه و بازدید نکردن از اشخاص میخواند.

1- برای پدر یا مادر شصت روز.    2- برای پسر یا دختر سی روز.    3- برای برادر یا خواهر سی روز.

فصل سیزدهم

از انواع سگ یعنی سگ گله . سگ ایل . سگ محله . سگ آبی و سگ خاردار (خارپشت) صحبت شده است و نگهداری آنان را از کارهای پر ثواب میداند ضمنا در بند بیست و نه طرز برخورد و مداوای سگ هار نیز دیده میشود.

در بند پنجاه و دو از نوعی سگ بنام سگ آبی سخن رفته است که در چشمه و قنات مسکن دارد و سبب تصفیه آب از نجاسات و کشتن آن را کاری پر گناه شمرده است.

فصل چهاردهم

بنابر این فصل شخص در برابر کشتن سگ آبی علاوه بر کفاره ای که باید بپردازد موظف است که تعداد زیادی مار یا سگ مار یا قورباغه یا حشرات زیانمند دیگر را مانند مور گزنده یا پشه معدوم سازد. در بند پانزدهم این فصل تنها جهازیه ای که هر دختر باید به خانه شوهر ببرد گوشواره ایست که بر گوش دارد و این اشاره به زندگانی ساده و بی تکلف مردمان زمان وندیداد است.

فصل پانزدهم

گناهان بزرگ یا معصیتهای کبیره از نظر دینی و اخلاقی و نه از دید مدنی و جزایی در صورتی که گناهکار از توبه کردن و کفاره دادن سر باز زند بدین قرار است :

1- کسی که یک فرد زرتشتی را عمدا به قبول دین یا مشروب دیگری وادار سازد.

2- کسی که سگ پاسبان گله یا ایل یا محله ای را بقصد دزدی زخمی کند.

3- کسی که سگ حامله ای را بزند یا بترساند بطوریکه سبب سقط جنین او گردد.

4- کسی که سگ را به چاه یا دره یا نهر آب پرت کند و سبب قتل او گردد.

5- مردی که با زن دشتان هم خوابگی کند.

6- مردی که با زن حامله هم خوابگی کند و سبب سقط جنین او گردد.

7- مردی که دختر باکره را بفریبد.

8- زن فریب خورده حامله ای که رضایت به سقط جنین خود دهد.

9- کسی که دختر یا زن خود را وادار به سقط جنین کند.

10 پزشک یا زنی که وسیله سقط جنین زنی را فراهم سازد یا خود آن عمل را انجام دهد.

بند بیست و یک گوید توجه و اطعام سگ ماده و توله هایش بعهده کسی است که آن سگ در نزدیکی خانه اش بزاید. بند پنجاه و یک گوید کسی که چنین سگ و توله هایش را بکشد گناهکار است.

فصل شانزدهم

درباره حیض و رعایت حفظ الصحه و غسل حایضه و احتیاطهای لازم درباره آن و گناه جلوگیری از حیض.

 

فصل هفدهم

طرز ستردن موی و ناخن و دفع آن بمنظور جلوگیری از آلایش است.

فصل هجدهم

در این فصل پیشوایانی که پیش از فراگرفتن اوستاهای بایسته و روش صحیح انجام فرایض دینی به برگزاری مراسم بپردازند فریبکارند. بند پانزدهم اهمیت پرورش خروس در خانه برای آگاه شدن از اوقات شب و روز و ساعتهای معین برای فرایض دینی و دنیوی را می نماید. بند چهل مربوط به گناه ایستاده ادرار کردن و بند چهل و شش غسل احتلام و بند پنجاه و چهار گناه سدره پوش نشدن بعد از رسیدن به سن پانزده سالگی است. بند شصت و دو گناه ازدواج با غیر همکیش و بند شصت و شش گناه هم خوابگی با زن دشتان را تعیین میکند.

فصل نوزدهم

گوید که بهترین حکومت آن است که از درویشان و مستضعفان حمایت کند. بند سه در کوشش اهریمن و دیوان برای فریفتن اشوزرتشت و شکست خوردن آنان و بند پنج ظهور سوشیانس از مشرق ایران و بند نه تا هفده ستایش زروان اکرنه (زمان بی پایان) و تواش خودداده (آسمان یا فضای خود ساخته) و هوا و زمین و درختان است. بند بیست گوید جسد مرده نجس است و هرکس که به آن دست زند باید خود را بشوید. بند بیست و شش لزوم تبلیغ دین و جواز ارشاد به دیگران را میرساند. بند بیست و نه حاوی رسیدن روح به پل چینود در صبح چهارم پس از مرگ و داوری او در دادگاه الهی میباشد. در بند سی و نه نام هفت کشور روی زمین و در بند چهل و سه اسامی شماری از دیوان مخالف امشاسپندان است. بند چهل و شش در سوگوار شدن دیوان از تولد اشوزرتشت در خانه پوروشسب و کوشش آنان در کشتن پیغمبر است. نکته جالب در بند نه و سیزده و شانزده و بیست و هفت این فصل اشاره به زروان است که زروانی بودن نویسنده آن را مینماید.

فصل بیستم

روش مداوای (اترت) نخستین پزشک آریایی معرفی شده است که بوسیله داروهای گیاهی و معدنی و جراحی بیماران را از انواع بیماری نجات بخشید (رجوع به ترجمه گاتها یسنای نه). در بند سه انواع بیماری بقرار زیر نام برده میشود :

1- تفنو . تب .   2- سارنه . سردرد .   3- سارس تپه . تب نوبه . مالاریا .   4- اژی واکه . مارگزیدگی .   5- استه ایریه . استخوان درد . روماتیسم و سیاتیک . 6- مهرکه . مرگش . طاعون .   7- داژو . سوختگی .   8- پیسه . پیسی . برص . جرب .   9- پامن . کچلی . گری .   10- وزمنواسته . نرمی استخوان رجوع شود به کتاب قوانین بهداشت در دین زرتشتی نوشته سهرابجی دوباش.

نام چند بیماری دیگر در این فصل آمده است که هنوز ناشناخته میباشد و نام فرسی آنها معلوم نیست . در بند یازده این فصل از روانپزشکی یا مانتره پزشک که بوسیله نیایش و دعای ائیره منه ایشو ( یسنای پنجاه و چهار ) و یتااهوویریو و کیمنامزد جن زدگان و پری زادگان را درمان میکنند سخن به میان می اید.

فصل بیست و یک

نیایش و درود پروردگار چون زمین و آب و باد و باران و شفق و شام و دریا و ستارگان و خورشید میباشد. بند پنج خطاب به مردان و زنان است که هنگام طلوع خورشید بپاخیزید و خانه خود را پاک و پاکیزه کنید و به کار روزانه و وظایف بایسته خود بپردازید تا تندرست و نیرومند شوید و صاحب فرزندان خوب بسیار گردید و دامهای فراوان با شیر و چربی و روغن وافر به شما ارزانی گردد و دارای آب فراوان و کشتزارهای بسیار شوید و در پایان بهشت را بدین وسیله برای خود فراهم سازید.

فصل بیست و دو

مانند فصل اول عقیده ثنویت و زروانیگری نویسندگان وندیداد بخوبی نمایان است و هورمزد و اهریمن که از عقاید اصولی پیروان آن دین بود بخوبی آشکار میشود و روشن میگردد که پیش از ظهور اشوزرتشت آن عقیده برجا بود و تا اواخر سلسله ساسانی باقی ماند و بعد ها پیروان آن آئین به نام جبری و دهری معروف شدند و شماری از سربازان و افسران و بزرگان ایران تا هنگام یورش تازیان رزوان داد نامیده میشدند. آنان پس از گسترش اسلام و گرویدن به دین جدید عقیده ثنویت و جبری و قدری خود را بدین جدید وارد کردند و فرقه جداگانه ای بنام دهریون بوجود آوردند. نفوذ آن عقیده بتدریج در ادبیات کشور ما چنان اثر گذاشت که کمتر کتاب منظوم فارسی قرون گذشته را خالی از نفوذ و اهمیت قضا و قدر و بخت و اقبال و چرخ گردون روزگار و مانند آنها می یابیم.

 

موبد رستم شهزادی

تهران 1361


بیشتر بخوانیم : وندیداد ، چگونه این همه دروغ درباره آئین زرتشت ساخته شده ، پیشگفتار وندیداد ، جلیل دوستخواه ، جایگاه وندیداد در فرهنگ وادبیات اوستا

ازدواج با محارم در تحریف واژه “خوات و دتام”

ازدواج با محارم 

ازدواج با محارم در تحریف واژه “خوات و دتام”

در پاسخ به این تحریفات وارد شده به دین زرتشتی و بخصوص در این رابطه فقط میتوان به سخنان بزرگان و موبدان زرتشتی رجوع کرد و به آنها استناد جست و میتوان گفت که دیگر مطالب در این موارد کاملا رد شده هستند .

بر همین اساس و در پاسخ به این بخش میتوانید این فایل تصویری را مشاهده کنید از موبد رستم شهزادی که توسط موبد کورش نیکنام تهیه شده است :

 

http://www.youtube.com/watch?v=oEpW_Bu4-4s

دو خدایی ( ثنویت ) تحریفی آشکار در دین بهی

دین زرتشتی ثنویت اخلاقیست نه دو خدایی !

در سراسر اوستا آنکه شایسته و سزاوار پرستش میباشد اهورامزداست و اهریمن پیوسته مورد تنفر و طعن و لعن هر مومن زرتشتی است. در هنگام نو کردن کشتی هر زرتشتی سه بار در هنگام تکان دادن کشتی میخواند: اهریمن شکسته و نابود باد. اهریمن گناه مینو با همه دیوان و درجان و جادویان گجسته (ملعون) زده و شکسته باد. هیچ کارشان به کامه مباد. هر کار و کرفه ای که هست به کام اورمزد و امشاسپندان باد.

در سراسر تاریخ مذهب زرتشتی هیچگاه اشاره ای که اهریمن مورد ستایش قرار گرفته باشد نیست. از طرفی دیگر اعتقاد به دو مبدا یا دو خدا به معنی اینست که هردو مورد پرستش و جاودانی وازلی باشند در حالی که همه روایات دین زرتشتی حاکی از آنست که در پایان، اهریمن یا بدی از میان خواهد رفت. این ها دلایل روشن و منطقی هستند که نسبت ثنویت یا دوگانه پرستی را به آیین زرتشتی نفی میکند.

اما از لحاظ فلسفی و اخلاقی ثنویت مانند سایر ادیان بزرگ وجود دارد. البته در اوستا نیکی در برابر بدی و سپنتامن در برابر انگرمن شناسانده شده نه در برابر اهورامزدا و این چیزیست که هر اندیشمندی ناچار آن را خواهد پذیرفت.

آقای هاشم رضی محقق و دانشمند در کتاب راهنمای دین زرتشتی مینویسد: اگر خداوند توانای مطلق و به گفته همه دینهای بزرگ تنها نیکی است و نیکی میگستراند پس بدی و تیرگی کجاست و کاهش و پریشانی و زشتی را که آفریده؟ زرتشت راز مسله نیکی و بدی را از دیدگاه فلسفی و اخلاقی با شگفتی خاص میگشاید و آن را با الاهیات نمی آمیزد. خلقت جهان و انسان بوسیله مزدا انجام یافته اما دو مینو یا دو اصل تضاد از خواص ماده یا ذهن و اندیشه آدمی هستند.

اشوزرتشت میگوید: این دو مینو یا دو بنیاد زاده اندیشه آدمی و همزاد هستند و هر یک به تنهایی کار خود را انجام میدهند و از یکدیگر پیروی نمیکنند. این دو خود را در اندیشه و گفتار و کردار هویدا میسازند، یعنی وجود خارجی ندارند و تنها به اندیشه آدمی بستگی دارند.

اشوزرتشت میگوید: این دو مینو در کار خود آزاد میباشند و اگر از اندیشه بگذرند در گفتار پدیدار میشوند و چنانچه از آن هم بگذرند به کردار درمی آیند ازین دو آن کس که داناست نیک را میگزیند نه بد را و آنکه بداندیش است یا نادان، تباهی را اختیار میکند. پس این دو مینو یا دو گوهر ِ همزاد که در گاتها از آن یاد شده وابسته به من یا فکر بشر است. نیکی و بدی از خواص ماده است و اعتبارش به نحوه اندیشه میباشد. راه سپنتامینو درونی و سامان و نظم زندگی را پدید می آورد. (یسنای 31 بند 7).

اهورامزدا جهان شادی بخش را از راه سپنتامینو برای مردم آفرید.(47 بند 3). و مردم تنها از راه سپنتامینو به آرمان و آرزوهای خود میرسند. (47 بند 3).

شادروان ملک الشعرای بهار مضمون این بخش از گاتها را چه نیک سروده که فرموده است:

جهان جز که نقش جهاندار نیست                جهانرا نکوهش سزاوار نیست

سراسر جمالست و فر و شکوه                   در آن هیچ آهو پدیدار نیست

جهانرا جهاندار بنگاشته است                      به شکلی کز آن خوبتر کار نیست

هر آن بد که بینی هم از چشم تست            درین بد زمانه گنهکار نیست

و در پایان یعنی روز موعود رستخیز که منش و دید و خرد بشر به رسایی کامل رسید بدی نابود گشته و سراسر جهان را نیکی و خوبی و راستی و درستی فراخواهد گرفت و اهریمن با بدیهایش محو و نابود خواهد شد.

ناصر خسرو فرماید:

آدمیزاد طرفه معجو نیست                  از فرشته سرشته وز حیوان

گر کند میل این بود پس از آن             ور کند میل آن بود به از آن


اینک ببینیم نظر دانشمندان غرب و شرق درین مورد چه میباشد.

دکتر جیمس مولتن می گوید:

زرتشت خیر و شر را در عرض یکدیگر و دو قوه ازلی نمیداند.عقیده زرتشت در عظمت و کبربایی خدا در سراسر عالم و فیروزی نیکی بر بدی در پایان جهان همانست که در انجیل بیان شده بلکه زرتشت به اسلوب و طریق مخصوص خود حقیقت آنها را ظاهرتر ساخته و به پیروان خود فهمانده است که در گوهر اصلی در ابتدا یکی اختیار خیر و دیگری انتخاب شر نموده و در مخالفت و در ضدیت با یکدیگر درآمده واین ضدیت تا هنگامی امتداد می یابد که ابتاع و جنود خیر غلبه تامه نموده انصار و اخوان شر را بکلی نیست و نابود نمایند.

پروفسور طاهر رضوی استاد دانشگاه کلکته در کتاب پارسیان اهل کتابند مینویسد:

زرتشتیان هرگز معتقد به دوخدا و دو آفریننده نیستند بلکه عقیده دارند که این دو عنصر مخالف، محک امتحان اعمال و معیار فضیلت و رجحان افعالند.اهریمن هیچگاه موضوع احترام پارسیان و زرتشتیان قرار نگرفته بلکه همیشه مورد کراهت و نفرت ایشانست.

شادروان عبدالعظیم فروغان چنین گوید:

جای بسی شگفتی است که وخشور بزرگ ایرانی در 7000-3500 سال پیش در گاتها نامه آسمانی خود یسنای 30 فقرات 3 تا 6 این موضوع ضدین را که فعلا مورد بحث است به نام دو گوهر (همزاد-همیستار) یا دو گوهر پدیدآورنده زندگی و مرگ برای مردم جهان و پیروان خود بیان کرده است و مردم را ازین دو نیرو که جهان مادیات روی آن دور میزنند آگاه ساخته است و ما امروز داریم آن آیات آسمانی را مورد دقت و بحث خود قرار میدهیم. آن وخشور با بیان دو گوهر خواسته است پیروان خود را از مدار جهان مادیات و عالم طبیعت آگاه سازد و از خرد پاک و ناپاک مرادش طینت یا سرشت یا منش پاک و ناپاک است چنانچه فرموده است کسانی خرد پاک دارند که اندیشه و گفتار و کردار نیک و پاک دارند و آنهایی که اندیشه و گفتار و کردارشان بد است خردشان ناپاک و نارساست. در سایر کتب آسمانی نیز این دو را کردار رحمانی و شیطانی نامیده اند. انسان دو آموزگار دارد یکی پاک و دیگری ناپاک و تا درون خود حقایق را بیاموزد و ابواب سعادت و رستگاری را به روی خود بگشاید زیرا وهومن (منش نیک) با اهریمن (منش بد) و فرشته را با دیو و یار را با اغیار نمی توان با هم جمع کرد.

ناصرخسرو درباره این دو آموزگار گوید:

این یک سوی دوزخت همی خواند                    وآن یک سوی ناز ونعمت مینو

در اوستای پتت یک زرتشتی متدین چنین اعتراف میکند که: من بیگمانم به هستی دادار هورمزد و نیستی اهریمن و دیوان و فرجام فیروزی سپنتامینو و نابودی گناه مینو.

سید قطب در کتاب ویژگیهای ایدیولوژی اسلامی ترجمه سید محمد خامنه ای مینویسد:ایدیولوژی اسلامی بر اساس یک ثنویت در حالات زندگانی بشر بنا شده و ارزش این دو حالات بستگی به خود آنها دارد نه به زمان و مکان بلکه بستگی به میزان ثابت ربوبی دارند که زمان و مکان در آن بی تاثیرند. این دو حالات عبارتند از: حالات راه یابی و هدایت و حالت گمراهی و ضلالت، حالت حق و باطل، حالت نور و تاریکی، حالت پیروی از شریعت یا هوی و هوس، حالت اسلام و جاهلیت و حالت کفر و ایمان. وقتی مردم راه اسلام یعنی راه زندگی و نظام اجتماعی را در پیش نگیرند لابد راه دیگری که کفر و جاهلیت و هوی و هوس و تاریکی و باطل و گمراهی است در پیش خواهند داشت. چون دنیا یک محیط مادی است و در هر محیط مادی اصل بر تکامل است و تکامل هستی بر تضاد و کشمکش و تنازع و انتخاب احسن است پس ازین میان هم خیر برمیخیزد و هم شر و تا شر (و شیطان) نباشد تکامل میسر نمیشود، نبودن شر در دنیای خود شری بزرگتر است. بشر به اقتضای فطرتش، پاداش خود را در نزاع با شر و باطل، یاری نیکی و حق خودبخود میگیرد و “لذت و ازین پیکار هم پاداش و هم یکی از عوامل هستی اوست، در همان حالی که رنج را بر خود هموار میسازد و با شر و باطل رودررو میشود و به قدر توان خود پنجه در پنجه آن می افکند، پاداش او در سرشت خود او نهان است و در عین حال به پاداش نیک دنیا و آخرت هم دلگرم است و اطمینان دارد که حتی پیش از روز حساب واپسین این پیکار اثر نیک خود را میبخشد.” اما سوالاتی مانند “شر چرا بوجود می آید و خداوند چرا رنج آفرین است؟ و او که بر جلوگیری و بوجود نیامدن آن تواناست و اگر بخواهد میتواند همه را به راه راست هدایت فرماید، چرا شر را بوجود آورده؟” در پاسخ باید گفت البته خداوند بر تبدیل فطرت انسان یا آفرینش، به فطرتی دیگر تواناست ولی خواسته است که انسان را به این فطرت و جهان هستی را به شکلی که میبینیم بیافریند و کسی از مخلوقات را حق آن نیست که از سبب آن بپرسد چه هیچیک از مردمان خدا نیستند و از نظام کلی جهان این گونه که وجود دارد آگاهی ندارند و حکمت پنهانی در آفرینش هر مخلوقی را نه درک میکنند ونه میتوانند درک کنند. تنها ذات خداوند است که میداند. زیرا که تنها اوست که جهان هستی و جانداران بی جانهای آن را آفریده است و تنها اوست که به آنچه خیر و خوبی است داناست.”اما اسلام سبب شر و افتادن انسان در تنگنای آن را این گونه بیان میکند که تنها عامل شر برای امتحان و آزمایش است که در پیکار انسان و شیطان پدیدار میشود و پیروزی انسان حجاب نیرومندی از ایمان و یاد خدا و پناه بردن به خدا وجود دارد. انسان باید پیوسته با خوبی و بدی آزمایش گردد و در او استعداد ترجیح و انتخاب و یاری خواستن از خدا نهفته است. این دنیا جای آزمایش است، آزمایش با خیر و شر، و هر حرکت یا حالتی برای امتحانی است و برای هر کار نیک یا ناپسند در روز حساب کیفری و پاداشی معین گردیده است.

پژوهنده دانشمند آقای دکتر حسن وحیدی در کتاب خود میفرماید:

همان گونه که میبینیم در سرودهای اشوزرتشت دیالیکتیک را نخست در هستی تشخیص میدهد و سپس بنیاد اندیشه و منش آدمی را بر چنین نگرشی استوار میکند متاسفانه در درازنای تاریخ بویژه در پایان دوره ساسانی وپس از آن و تا به امروز درباره اندیشه های اشوزرتشت که در گاتها آمده برداشتهای بسیار نادرستی میشود و نگرش دیالکتیکی اشوزرتشت به هستی و انسان، به چهره جنگ اهورامزدا و اهریمن درمی آید، حال آنکه در گاتها آنچه هست پیکار بین سپنتامن و اهریمن است که سپنتا به معنی پاک و سازنده است و انگره به معنی زشتی و ویرانگر و من که در واژه های دشمن و بهمن بجا مانده به معنای اندیشه است. بنابراین در اندیشه اشوزرتشت جنگ بین اندیشه سازنده و پاک است با اندیشه ناپاک و ویرانگر، نه جنگ بین اهورامزدا و اهریمن یا ثنویتی که برخی به آن معتقدند.

در فرهنگ زرتشتی نیکی دریک واژه فشرده میشود و آن را اشا یعنی راستی و بدی هم در یک واژه فشرده میشود و آن دروج یا دروغ است. اولی سازنده هستی و دومی ویرانگر آنست نیروی سازنده در اندیشه سپنتامن و نیروی ویرانگر در اندیشه انگره مینوست.

راستی سازنده تن و روان و دروغ بی سامانی و کژاندیشی است. در دیدگان اشوزرتشت جهان آوردگاه دو کشش همزاد و همیستار (ضد) است که یکی سازنده و دیگری ویرانگر است و این دو در هر زمینه و آوردگاهی، از اندیشه آدمی گرفته تا ساختمان اجتماعی و جهانی پیوسته بر ضد یکدیگر در تکاپو و پویش اند و آدمی پیوسته به سود سپنتامن و بر علیه انگرمن تلاش کند.

مولانا به پیروی از فرهنگ زرتشتی در اندیشه های خود دیالکتیک را در جهان هستی به خوبی بازگو کرده میگوید:

این جهان جنگ است چون کل بنگری                  ذره ذره همچو دین با کافری

آن یکی ذره همی برد به چپ                           و آن دگر سوی یمین اندر طلب

ذره ای بالا و آن دیگر نگون                               جنگ فعلیشان به بین اندر رکون

جنگ فعلی هست از جنگ نهان                        زین تخالف آن تخالف را بدان

ذره ای کو محو شود در آفتاب                           جنگ او بیرون شد از وصف و حساب

چون ز ذره محو شد نقش و نفس                      جنگ اکنون جنگ خورشید است و بس

مولانا پس ازین نگرش سرشت آدمی را به دیده می آورد و آن را بر پایه دیالکتیک یا بودن دو گوهر همزاد و همیستار در اندیشه و روان آدمی وامی گشاید:

میلها همچون سگان خفته اند                     اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند

تا که مرداری درآید در میان                         نفخ صور حرص کوبد بر سگان

چون بهر جایی خری مردار شد                   صد سگ خفته ز بو بیدار شد

مو به موی هر سگی دندان شده                 از برای حرص دم جنبان شده

صد چنین سگ اندرین تن خفته اند              چون شکاری نیست شان بنهفته اند

یا چو بازانند دیده دو خته                           در حجاب از عشق صیدی سوخته

درین اشعار مولانا بدی و نیکی را با هم درنهاد و سرشت آدمی همراه میداند و اگر بوی مرداری به مشام سگان خفته میل برسد از خواب برمی جهند و هر موی سگ دندانی میشود.

موبد فیروز آذرگشسب در ترجمه گاتها یا سرودهای آسمانی اشوزرتشت درباره نیکی و بدی مینویسد:

“اشوزرتشت جهان هستی را میدان مبارزه و کشمکش دایم دو نیروی ضدین یعنی سپنتامینو و انگره مینو دانسته و میفرماید: این دو گوهر همزاد و همراه در عین حال که با هم مخالف و در ستیزند لازم و ملزوم یکدیگر نیز میباشند. وجود این دو گوهر با هم آفرینشی و هستی را پدید می آورند. مثلا نیروی مثبت و منفی در عین مخالف بودن با یکدیگر موجب بوجود آمدن برق می گردند.

نیروی جاذبه و دافعه موجب ثابت ماندن کرات آسمانی درجای خود میباشد. نیک و بد و زشت و زیبا بستگی به طرز اندیشه ما دارند. آنچه به سود ما است نیک و آنچه به زیان ما باشد آن را بد و نازیبا می شماریم.

بنا به فرموده اشوزرتشت آنچه در این جهان وجود دارد از آفرینش خداوند یکتا میباشد و در ذات خود نیکوست و به منظور خاصی آفریده شده اند مثلا تریاک ماده ایست هم شفابخش و مسکن و هم کشنده و مرگ آور، مقدار کم آن برای درمان دردها و تسکین دهنده آلام بسیار نافع و نیکوست ولی اگر به مقدار زیاد بکار برده شود سبب از کار افتادن نیروهای جسمی و عقلی و روحی و بلاخره موجب مرگ و نیستی خواهد گردید. به عبارت دیگر نیک و بد زشت و زیبا از زمانی بوجود می آیند که بشر پا به عرصه وجود می گذارد و نیروی تشخیص و تمیز او به کار می افتد و به طوری که در بند سوم از هات 30 یسنا آمده است: آن دو گوهر همزاد در آغاز در عالم تصور پدیدار می گردند که یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار. چنانچه از مفاد بند بالا روشن می گردد دو گوهر سپنتا و انگره دو مینو و دو گوهر همزادی هستند که در برابر هم قرار گرفته اند و در عالم اندیشه و منش می باشد که یکی گوهر پاک یا اندیشه فزاینده و سازنده است و دیگری گوهر ناپاک یا اندیشه ویرانگر و تباه کننده.

انگره مینو که بعدها در زمان ساسانیان به صورت اهریمن تغییر شکل یافته است نمی تواند خالق شر باشد و در برابر اهورامزدا، هستی بخش دانای بزرگ و سرچشمه نیکیها قرار گیرد. اهریمن در نهاد بشر وجود دارد و بستگی به اندیشه ویرانگر شیطان صقتان و ددمنشان داشته و به هیچ وجه وجود خارجی ندارد.

به عبارت دیگر می توان سپنتامینو و انگره مینو را به فرشته خویی و اهرمن صفتی تعبیر کرد که هردو در خوی و خصلت و اندیشه و نهاد انسان قرار دارند و ازو جدا نیستند منتها بنا به آخر بند 3 همین یسنا دانایان و فرزانگان راه نیک و درست را برمی گزینند ولی نابخردان چنین نخواهند کرد وبه بیراه خواهند رفت “شخص نادان و کوردل گرفتار هوای نفس و کج خیالی خود شده و به راه خطا خواهد رفت و در نتیجه کارهای ناشایست و غیرانسانی ازو سر خواهد زد و رفته رفته ددمنشی و اهریمن صفتی در او ظهور و بروز خواهد نمود و تجسمی خواهد بود از اهریمن انسان نما ولی شخص فرزانه و دانشمند راه نیک اختیار خواهد کرد و بر هوسهای نفسانی خویش مهار خواهد زد و با کارهای انسانی و شایسته خود فرشته ای خواهد شد به صورت انسان.”

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

    

یزیدیان ، زرتشتی نیستند

نا آگاهی و برابر خواندن یزیدیان با دین بهی توسط نا آگاهان

در این بخش از دو مقاله بهره میبریم 


* نخست نوشتاری از تارنمای بی بی سی

 

*  و پس از آن دو نوشتاری ارزشمند از فرید شولیزاد


*  در پایان این مقاله ها نیز فرتورهایی آماده کرده ایم که نشان از تفاوت های غیر قابل انکاری در این باره هستند.


و همچنین ببینید : سخنی با هم میهنان کرد درباره ی کیش زرتشتی و انتصاب به کردها

این تفکر غلط که برخی یزیدی را برابر یا مشابه دین بهی میدانند فقط از روی نا آگاهی و عدم اطلاع است ، طبیعیست هر کس اگر کمی از یزیدیان بخواند و اطلاع داشته باشد هیچگاه نمی تواند حتی به چنین فکری ، فکر کند ، متن زیر برای آگاهی در همین رابطه آورده شده است .


یزیدیان

یزیدیه به کردی Êzidî (تلفظ: إزدی) به فارسی ایزدی‌ها یا یزیدیان از ادیان باستانی رایج در کردستان است.

زبان ایزدی هاکردی است و اکثر آنان در کردستان عراق (بیشتر در اطراف موصل و مغرب آن در ناحیهٔ سنجار) و قسمت کردنشین ارمنستان و اطراف تفلیس زندگی می‌کنند. هرچند که در تمام قسمت‌های کردنشین وجود دارند و شمار نسبتاً زیادی نیز در کشورهای اروپایی (به ویژهآلمان) پناهنده شده‌اند. شمار ایزدی‌ها حدود ۱۵۰ هزار نفر ذکر شده‌است.

«مُصحَف رَش» (کتاب سیاه) نام دومین کتاب ایزدی هااست.

مفهوم واژه ایزدی

بنابر روایات واژه ایزدی مشتق از کلمه «ایزد» یا «یزته» است که در پارسی باستان به معنای «دین خدایی» است. اما به‌نظر می‌رسد نام پارینهٔ این کیش و اشاره‌اش به مفهوم «ایزد» در دین زرتشت، صحیح‌تر باشد. ایزدی هااز واژههٔ داسنی برای نامیدن خود استفاده می‌کنند.

پیشینه

این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته‌است و عقاید مهرپرستانه و زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌های اسلامی آن را فرقه‌ای از جمله غلاة شیعه دانسته‌اند.

اهل این کیش، به‌وسیلهٔ شیخ عدی بن مسافر اموی که عوام وی را «شیخ عدی» (Şêx Edî) می‌نامند مسلمان شدند. بعضاً گفته شده‌است که ایشان بدلیل تشابه نام یزید با کیش خود او را امام و قدیس خود دانسته و حتی به مقام خدایی رسانیده‌اند.

اولین دانشمندی که توجه محققان را به آنها جلب کرد، احمد تیمور پاشا بود که در کتاب «الیَزیدیه و مَنشاء نحلَتِهِم» به این مساله اشاره می‌کند که :

از این قوم پیش از قرن ششم هجری قمری نامی در تاریخ نیامده بود که این زمان همان زمانی است که شیخ عدی به میان آنها آمده و طریقه‌ٔ «عدویه» را در میان آنها بنیان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال ۷۵۲ هجری قمری تالیف شده‌است آنها را به همین نام خوانده‌است.

محقق دیگر، «ابوسعید محمد بن عبدالکریم سمعانی» (درگذشته به سال ۵۶۲ هجری قمری) در کتاب «الانساب» می‌نویسد:

«جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان و نواحی آن دید که ایزدی بودند و در دیه‌های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلی به نام «حال» می‌خورند. این گل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی‌دارند و آن را با نان خمیر می‌کنند و بصورت قرص درآورده و گاه گاه می‌خورند و آن را «برات» نامند.»


گستره و باورها

ایزدی‌ها جز در عراق، در ترکیه، ایران، سوریه و قفقاز زندگی می‌کنند و اگرچه آماری رسمی و مشخص در مورد آنان در دست نیست، اما شمار آنان در مجموع این کشورها تا پانصدهزارنفر برآورد می‌شود که حدود دویست‌هزارنفر از آنان در عراق زندگی می‌کند.

ایزدی ها، قرن‌ها در این سکونت‌گاه‌ها در روستاهای دورافتاده و در انزوا زیسته‌اند و همسایگان مسلمان و مسیحی‌شان آنان را با نام «شیطان‌پرست» می‌شناسند، عنوانی که ایزدی‌ها برای خود نمی‌پسندند.


اما در باور ایزدی ها، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک‌طاووس نام دارد؛ فرشته‌ای که خداوند تنها با این انگیزه به او فرمان داد به آدمسجده کند که او را بسنجد و هنگامی که او از سجده‌کردن سر باز زد، بر تقربش به درگاه الهی افزوده شد و خداوند اداره جهان را به او سپرد. ایزدی‌ها بر این باورند که قدمت کیش آنان به زمان پیدایش بشر باز می‌گردد و یزیدیان از نسل آدم‌اند و نه از نسل حوا. در حالی که در باور ادیان ابراهیمی، ابنای بشر حاصل ازدواج آدم و حوا هستند، یزیدیان خود را حاصل پسری می‌دانند که از بذری که آدم کشت پدید آمد و سپس با حوریهای وصلت کرد.

به این ترتیب، یزیدیان خود را تافته‌ای جدابافته می‌دانند که نباید با دیگر اقوام وصلت کنند و دیگر ابنای بشر را به کیش خود بپذیرند.

با تمام این جدایی ‌پیشگی، ایزدی هااز تبار دیگر کردهایی‌اند که در جوارشان زندگی می‌کنند و زبانی متفاوت با آنان که گویش کرمانجی (کردی شمالی) است ندارند.

با وجود آن‌که در باور ایزدی ها، دین آنان پیشینه‌ای به قدمت تاریخ بشر دارد اما مورخان، کیش ایزدی را در شمار دیگر فرقه‌هایی طبقه‌بندی می‌کنند که پس از اسلام، به نیت احیای سنت‌های پیشینیان و با انگیزه حفظ و بازیافت هویت تاریخی در نقاط مختلف خاورمیانه زاییده شدند و رشد کردند؛ هرچند بنیان‌گذاران‌شان صوفی‌های مسلمان بودند.

ایزدی‌ها تاریخ مذهب خود را به چهارهزارسال‌پیش می‌رسانند اما به گفته پژوهشگران، کیش ایزدی در قرن چهاردهم میلادی در جنوب جلگه بین‌النهرین پدید آمده‌است.

عقاید ایزدی‌ها تلفیقی از مذاهب گوناگون است که در این منطقه رواج داشته‌اند.

برای نمونه، آنها مانند کلیمیان به قربانی و نذورات، مانند مسیحیان به غسل تعمید و مراسم عشای ربانی و مانند مسلمانان به سنت ختنه معتقدند.

ایزدی‌ها همواره جمعی بسته بوده‌اند؛ خود را قومی برگزیده می‌دانند، بیگانگان را به میان خود راه نمی‌دهند و اعتقادات خود را از دیگران مخفی نگه می‌دارند.

ایزدی‌ها دارای دو کتاب اند:

اول کتاب جلوه که در آن اصول اعتقادی آن‌ها تشریح شده‌است و در کتاب دیگری به نام مصحف رش(کتاب سیاه) مجموعه ادعیه و سرودهای آن‌ها در ستایش بزرگان‌شان ثبت شده‌است.

علویان، کاکه‌ای‌ها (اهل حق) و شیدلی‌ها که همگی در مناطق کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه و نواحی هم‌جوارشان زندگی می‌کنند، از این دسته مذاهب به شمار می‌روند و همگی این وجه مشترک را دارند که از سویی آداب نیایش جمعی‌شان همچون نذر و نیاز و قربان به یک‌دیگر شباهت دارد و با صوفیان مسلمان مشترک است و دیگر این‌که گرچه پیروانی از میان ترکان و اعراب هم پیدا کرده‌ند، مرکز عمده نشو و نموشان کردستان عراق بوده و فرهنگ و زبان کردی رکن مهمی از آیین آنان را تشکیل می‌دهد.

باور بر این است که نام کیش ایزدی ریشه در واژه فارسی ایزد دارد. عناصری همچون ستایش خورشید و آتش در این آیین نشانه‌هایی از باورهای باستانی ایرانیان، مهرپرستی و دین زرتشت دارد.

اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایش‌های پی‌در پی و دمیده‌شدن در کالبدهای پیاپی، یزیدیان را با مسالک شرقی پیوند می‌دهد.

از سوی دیگر، یزیدیان همچون مسلمانان روزانه پنج بار به شیوه خود نماز می‌گزارند، اما قبله‌شان در چهار بار از این نمازهای پنج‌گانه، خورشید است و در نیم‌روز، مقبره شیخ عدی بن مسافر، صوفی عرب قرن ششم هجری که به باور مورخان، بنیان‌گذار کیش ایزدی است.

«یزیدیان» هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که «جهان و هرچه در او هست» از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.

خداوند به ادعای خود، مشابه باور معمول ادیان سامی، انسان را از آب و خاک آفرید در حالیکه به باور خود خداوندی خدا فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاک﴾ ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملک مقرب، طاووس﴾ میخواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند، ملک طاووس «شیطان» از این دستور نابجای ایزدی سر میپیچد و از همان زمان سر به شورش می‌گذارد، شورشی که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و یزیدیان آن را شورشی بر حق و از روی حکمت خداوند می‌دانند و شیطان را لعن نمی‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.

پژوهندگان و کلام‌شناسان اسلامی آنها را بدلیل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غُلات دانسته‌اند.

ایزدی‌ها همچون صوفیان در مراسم خود به ذکر و سماع می‌پردازند و پیروان این کیش، به طبقات پیر و شیخ و مرید تقسیم می‌شوند.

نزدیک‌ترین‌ها به ایزدی ها، چه در باور و اساطیر، همچون اعتقاد به ملائک هفتگانه و تناسخ و سنت‌ها و آیین‌ها، طایفه یارسان‌اند که در عراق «کاکه‌ای» و در ایران «اهل حق» نامیده می‌شوند که بسیاری از ایرانیان آنان را با عنوان «علی‌اللهی» می‌شناسند؛ نامی که همچون «شیطان‌پرست» برای ایزدی ها، مورد پسند خود آنان نیست.

پاره‌ای از پیروان اهل حق نیز در مورد شیطان نگرشی همچون ایزدی هادارند. ایزدی‌ها نیز به اهل حق احساس نزدیکی می‌کنند و آنان را در جمع خود شرکت می‌دهند با این حال با آنان وصلت نمی‌کنند.

اکثریت اهل حق را نیز همچون یزیدیان، کردها تشکیل می‌دهند، اما در ایران و عراق و قفقاز، این آیین در میان ترکان نیز پیرو دارد.

شیخ عدی

مقبره شیخ عدی در روستای لالش در ۳۶ کیلومتری موصل در شمال عراق، قبله گاه ایزدی هااست و هر ایزدی در صورت استطاعت (توانایی‌)‌اش باید در طول عمرش دست‌کم یک‌بار به زیارت این آرام‌گاه برود.

موسم این «حج»، تابستان است. در کنار قبله گاه یزیدیان، چشمه‌گاه مقدسی قرار دارد که زمزم خوانده می‌شود. کوهی مقدس است که نامش را عرفات نام نهاده‌اند. پلی نیز هست به نام پل صراط. در موسم زیارت گاوی را هم قربانی می‌کنند.

برخی او را که نام کامل و کنیه‌اش «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» است را منسوب به مروان بن حکم می‌دانند و در امویت او اتفاق نظر دارند. او را مردی صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوریه به دنیا آمده‌است و بعدها در کوهستان حکاری در کردستان و موصل سکنی گزیده‌است. در این زمان او به «شیخ عدی حکاری» موسوم می‌گردد. او بین سال ۵۵۵ تا ۵۵۸ هجری قمری در حالی که نزدیک به ۹۰ سال سن داشته‌است از دنیا می‌رود و وی را در زاویهٔ خود در حکاری دفن می‌کنند.

بر روی سنگ قبر وی چنین نوشته شده‌است:

بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری، شیخ یزیدیه.

 

http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2007/08/070815_mf_yezidis.shtml

پایان نوشتار نخست

——————————————————————————————————————————-

نوشتاری ارزشمند از فرید شولیزاد

آیا کردهای ایزدی، زرتشتی هستند؟ 


قرنهاست که در سرزمین های شمالی میان رودان،در منطقه ای کوهستانی،سرد و صعب العبور با قله هایی بلند و برف گرفته و دره هایی عمیق و پر آب،مردمانی کُرد زبان با دیانتی خاص،در انزوا و تنهای مطلق روزگار می گذرانند.آنان چنان از تحولات بشری بدور افتاده اند،که در این هزاره ها هیچ مذهب و مرامی موفق نشده است این مردمان بدوی و کوه نشین را در احاطه ی کامل خود در آورد و ایشان هنوز هم قرنهاست که سرگرم به کشاورزی و دامپروری،در سایه ی آیین اسطوره ای نیاکانشان،روزگار می گذرانند…

از اواخر قرن نوزدهم به این سو گمانه های گوناگونی از سوی مستشرقین پیرامون دیانت آنها مطرح شده است.زمانی آنان را مسیحیان نسطوری نامیدند که از شارع کتاب انجیل منحرف شده اند! زمانی گفتند که ایشان صوفیان مسلمانی هستند که از اصالت اسلام بدور افتاده اند! حتی مدتی شایع شد که آنها بازماندگان کشتی نوح هستند!! در چند دهه ی اخیر هم مطرح کرده اند که آیین ایشان شکل تغییر شکل یافته ای از دین سپند زرتشتی است! در اروپا برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و آنها را رسما” زرتشتیانی بدوی مقیم کوهستان های کردستان عراق قلمداد کردند(1).این گمانه ها انگیزه ای شد برای نگارنده تا پیشینه و باورهای آیینی این جماعت را مورد پژوهش و برسی قرار دهد.


منزوی زیستن و دور افتاده بودن زیستگاه پیروان این دیانت سبب شده است که اصولا” آثار پژوهشی که با بی طرفی و بدور از تعصبات فردی،پیرامون آنها به رشته ی تحریر در آمده،بسیار محدود باشد.اساسا” پژوهشگر ایرانی در تحقیق بر روی باورهای ایزدیان با فقر شدید کتاب ومنابع تحقیقی مواجه است،زیرا تعداد آثار بچاپ رسیده پیرامون دین و باورهای ایشان در یک قرن اخیر در ایران به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد.این فقر پژوهشی خود مزید بر علت شده و سختی کار تحقیق را برای پژوهشگر دو چندان می کند…
اما این ایزدیان که برخی از مستشرقین آنان را یزیدیان و گروهی دیگر ایشان را شیطان پرستان نامیده اند،اصولا” چه کسانی هستند؟؟


دکتر محمد التونجی،اشراق شناس و استاد برجسته ی الهیات دانشگاه «حلب» که تحقیقات مبسوطی بر روی این جماعت انجام داده در توصیف ایشان می نویسد:


«اغلب آنها[و نه همگی] کُرد بوده و هسته ی مرکزی تجمع ایشان در منطقه ی کوهستانی سنجار،در شمال کردستان عراق است.آنان قومی خوش قلب،راستگو،امانت دار،غیرتمند،کشاورز و البته بسیار کم فرهنگ هستند.آنها آمیزه ای شگفت انگیز از نژادها و اعتقادات بوده و به کسانی که از لحاظ عقیدتی آنان را آزار ندهند،آزاری نمی رسانند.آنان سوارانی شجاع و جنگ آورانی دلیر می باشند که پایبند به اعتقادات خویش هستند.آنها پناه جستن به کوهها و گوشه گیری در روستاهای دور دست و شادی ودست افشانی را دوست دارند.دلیل سرخوشی آنها فراوانی اعیاد و جشنهای آنان از یک سو و رغبت آنان در مشارکت با اعیاد دیگر مذاهب از سوی دیگر است.


یزیدیان پس از لؤلؤ امیر موصل و همچنین سلاطین عثمانی بویژه عبدالحمید دوم،دشمن خاص دیگر نداشته اند.از دیرباز دوستی نزدیکی میان ایشان و مسیحیان خصوصا” ارامنه وجود دارد تا آنجا که در دوره ای از تاریخ نزدیک بوده مسیحی شوند و علت آن فشارهای فزاینده سلاطین عثمانی بر آنان بوده است،فشارهایی که گاها” به مرحله ای از وحشی گری می رسید،به همین جهت به اقلیت دیگری که در منطقه با عثمانی ها در مخالفت و پیکار بود،یعنی ارامنه پناه می بردند.آنان در جنگ جهانی اول با کمک به انگلیسی ها در عراق جهت بیرو راندن عثمانی نقش بزرگ و حساسی را ایفا کردند.(2) 

اما اطلاق واژه ی ایزدیان یا یزیدیان به ایشان از چه سبب است؟

در این باره باید گفت که پیروان این دیانت خود را «ایزی» یا «ایزدی» می نامند به معنی فردی که پیرو ایزدیاتی یا آیین ایزد است،با این تفاوت که ایشان واژه ی مقدس ایزد را نه در مفهوم زرتشتی که ما می شناسیم،یعنی وجود ستودنی و اشو که آفریده ی نیک اهورامزدا است،بلکه در مفهومی منحصر بفرد بکار می برند و مقصود آنها «ملک طاووس» است.به زبان ساده تر ایشان واژه ی مقدس ایزد را که در دین زرتشتی برای پدیده های ستودنی و اهورایی و پاک بکار می رود،معکوس کرده و برای موکل شر و عامل شرارت در جهان که مورد تقدیس ایشان می باشد،یعنی ملک طاووس بکار می برند.


بسیاری از محققین مسلمان در کشورهای عربی و البته گروهی از مستشرقین غربی، در آثار خویش ایشان را با عنوان های «یزیدیان»،«یزیدیه» و یا «شیطان پرستان» معرفی کرده اند و سبب اطلاق این واژه را علت های گوناگون می دانند.


بطور مثال شهرستانی در کتاب ملل و نحل،آنها را منتسب به یکی از خوارج نهروان بنام «یزید بن أنَیسه خارجی» می دارد.برخی از محققین واژه ی یزیدیه را منتسب به یزیدبن معاویه می دانند،حتی مورخینی چون «احمد تیمور پاشا» در این باره داستان پردازی بسیاری می کند که لبریز از خرافه بافی است.آنچه مشهود است عقلای این قوم در دهه های اخیر کوشیده اند که از این خطاهای تاریخی و داستان های خرافی که این طایفه ی کُرد را منسوب به یزیدبن معاویه می دارد،دوری جویند.


از نگاه نگارنده اگر ایزدیان منتسب به یزیدبن معاویه بودند و نعت و سنای وی را می گفتند ،مسلما” نمی توانستند سالیان دراز با طایفه ای از ترکان شیعه مشهور به(شبک ها) در صلح و آرامش و دوستی در کنار هم زندگی کنند.چه شیعیان محب حسین پسر علی هستند و یزیدبن معاویه کشنده ی او و منفور در نزد شیعیان.دکتر محمد التونجی می نویسد:«شبک ها ترک هایی از شیعیان علی هستند،که در کنار یزیدی ها سکونت دارند و زیارت گاه های آنان را زیارت می کنند و در گردهمایی های آنان شرکت می نمایند.»(3) 

واژه ی یزیدیه یک بار در یکی از دو کتاب دیانت ایزدیان[=مصحف رش] بند14 ذکر شده:«از او ملتی بر روی زمین پدید آید که ملت عزرائیل نامیده شود؛یعنی ملت ملک طاووس؛که همین ملت یزیدیه است.»


به هر روی چون پیروان این دیانت و رهبران مذهبی آنان خود را ایزدی می نامند،این قلم نیز به پیروی از نظر ایشان در این نوشتار پژوهشی واژه های ایزدی و ایزدیان را مورد استفاده قرار می دهم.


«دکتر عبدالرزاق حسنی» که تحقیقات مبسوطی بر روی باورهای این جماعت انجام داده است،بر این باور می باشد که تا پیش از ظهور اسلام،این مردم کوه نشین،شمه هایی از زرتشتیگری و مسحیت را در خود داشته اند اما بواسطه ی دور افتادن ایشان از منابع و مظاهر فرهنگ و تمدن و منزوی زیستن در کوه ها،هیچگاه چنان که باید و شاید تحت تأثیر کامل و مستقیم این دو دین آسمانی قرار نگرفتند.این روند پس از ظهور اسلام نیز ادامه داشت تا آنکه فردی صوفی بنام «شیخ عُدی بن مسافر» قدم به جامعه ی آنان گذاشت.این حضور سبب تقویت شدید گرایشات صوفی گرایانه در نزد آنها شد،آنچنان که برخی از مورخین آنها را فرقه ای از صوفیان عدویه(منسوب به شیخ عدی بن مسافر) نامیدند.اما این شیخ عُدی بن مسافر کیست که ایزدیان را منسوب به او می دارند؟؟


با تکیه بر مستندات خود ایزدیان: شیخ عُدی بن مسافر در سال 467 هجری قمری مطابق با 1074 میلادی در روستای «بیت فار»[نام فعلی آن خربة قنافار است] واقع در 37مایلی جنوب «بعلبک» در لبنان بدنیا آمد.پدرش مسافر بن اسماعیل؛مسلمانی معتقد بود.عُدی بن مسافر پس از گذراندن دوران کودکی،جهت کسب علوم از روستای خویش در لبنان رهسپار بغداد شد.در آنجا بود که با «عبدالقادر گیلانی»[=مؤسس طریقت تصوف قادریه] دوستی صمیمی یافت،شیخ عُدی از همان اَوان جوانی به ریاضت کشیدن و زهد،رغبتی بسیار داشت و چون دل و جانش هوای گوشه نشینی و عُزلت داشت،رو بسوی سرزمینی گذاشت که قرون نخستین میلادی بسیاری از راهبان مسیحی در آن منطقه گوشه نشینی اختیار کرده بودند و این مسیر بود که او را به روستای «لالش» در قلب این منطقه ی کوهستانی رساند.


مستشرقین متفق القول بر این سخن توافق دارند که وی در آغاز ورود به منطقه ی لالش در غاری مسکن گزید و از میوه هایی که در منطقه یافت می شد،تغذیه می نمود و پیراهن خود را از پنبه ای که در مزرعه ی خود به عمل می آورد، می بافت.این سبک زندگی که شیخ عدی پیشه کرده بود بی شباهت به آداب زندگی دیرهای نسطوری پیرامونش نبود.بتدریج مردم بومی منطقه ی لالش که به کشاورزی و دامپروری روزگار می گذراندند،گرداگردش جمع شدند و زُهد او حدیث عام و خاص گردید و تا هنگام درگذشتش در سال 557 هجری قمری[و یا شاید555یا558] به کار وعظ و نصیحت مردم ادامه داد! و پس از مرگ همان جا در لالش در همان مکانی که گوشه نشینی اختیار کرده بود،بخاک سپرده شد.دانشنامه بریتانیکا[
britannica] می نویسد که مزار شیخ عدی در روستای لالش،که خانقاه او نیز بوده قبلا” دیر راهبان نسطوری بوده که شیخ عدی بن مسافر در آن ساکن گردیده،بیشتر منابع کلیسای نسطوریان موافق این سخن است…

کرامات بسیاری از سوی ایزدیان به شیخ عُدی نسبت داده می شود،تا آنجا که برخی از آنها به غلوگویی و اسطوره بافی رسیده است.مستشرق غربی«جان گست» که تحقیقات جامعی بر روی ایزدیان انجام داده است،می نویسد:پس از مرگ شیخ عدی جایگاه او در نزد یزیدیان چنان بالا رفت که در اپتدا او را یک پیامبر تصور می کردند و می گفتند که او از لاهوت است.پس از مدتی مدعی شدند که او وزیر خداست و اینکه امور زمین و آسمان با تدبیر او انجام می شود و حتی گزافه گویی کرده و می گویند:حکم آسمان در دست خدا و حکم زمین در دست شیخ عدی است،او شریکی عزیز در نزد خداست که خواسته ی او رد نمی شود،بلکه او روح مقدس و پاک کننده ی جان هاست. اوست که بر انبیاء فرود می آید و حقایق دین و آموزه های دینی را بر آنان وحی می کند!!!(4)


بطور کلی دیدگاه فعلی توده ی ایزدیان را می توان در سه دسته تقسیم بندی کرد:


_گروهی که شیخ عدی را خود خدا می پندارند.[لغزشهایی که در برخی شاخه های مسیحیت در باب توصیف عیسی مسیح نیز دیده می شود]


_گروهی که می گویند او شریک خدا در الوهیت است و حکم آسمان در دست خدا و حکم زمین در دست شیخ عدی است.


_گروهی که اکثریت جامعه ی ایزدی را تشکیل می دهند و می گویند که شیخ عدی نه خدا بود و نه شریک خدا،اما در نزد خدا چنان عزیز است که خواست او به هیچ روی رد نمی شود.


جان گست در جایی دیگر از کتاب خود می نویسد:«در میان یزیدیان افسانه ای به این شرح رایج است،آنان معتقد اند شیخ عدی در سن پانزده سالگی به دنبال سرنوشت خود از روستای بیت فار مهاجرت کرد و بعد از گذشت پنج سال در شبی از شبها در زیر سایه ی مهتاب هنگامی که سوار اسب خود بوده به گوری قدیمی و مخروبه می رسد و در برابر آن متوقف می شود،در این هنگام شبحی از دل زمین بیرون می آید و جلوی او می ایستد که به اندازه ی دو شتر بوده و طول دستهایش به هشت پا می رسید و سری همچون گاومیش و پشمی بلند و خشن و چشمانی بزرگ و گرد همچون گاو نر که به رنگ سبز می درخشید و پوستی سیاه و تیره داشته و…


در این هنگام قبر به اشاره ی آن شبح چنان بزرگ می شود که به ابرها رسیده و شکل مناره به خود گرفته و شروع به لرزیدن می نماید.شیخ عدی درحالی که از ترس آنچه که می دید می لرزید،پایش به آفتابه آبی که نزدیکش بود می خورد! سپس شبه به جوان زیبا رویی که دمی سبز رنگ چون طاووس داشته تغییر شکل می دهد و به او می گوید: نترس،فقط این مناره خواهد ریخت و همه ی جهان را ویران خواهد کرد،ولی تو و کسانی که به تو گوش فرا دهند،آزاری نخواهند دید و شما بر ویرانه ها حکومت خواهید کرد.من ملک طاووس هستم و تو را برگزیدم تا دیانتم را در جهان اعلام کنی…»(5)

دکتر محمد التونجی نظر جالب تری در این مورد دارد،وی می نویسد:«بر اساس برخی شواهد تاریخی صرفا” شیخ عدی بن مسافر را نمی توان مؤسس این دیانت قلمداد کرد. بلکه وجود او را می توان نقطه ی عطفی در به معرصه ی ظهور رسیدن این دیانت در منطقه قلمداد نمود.همان طور که ما برخی سخنان یزیدیان را که می گویند مستقیما” از نسل آدم ابوالبشر و بدون حضور حوا هستند،نیز نمی توانیم بپذیریم.


فقط کافی بود که در میان مردمان منزوی که در قلل کوه ها و مناطق دور دست از مراکز تمدن زندگی می کردند،زاهد عابد و یا صوفی صاحب طریقتی وارد شود،بی درنگ آنان بسوی او جذب شده،گرداگرد او را می گرفتند و نصایح و موعضه های او را با گوش جان می شنیدند و آن را به اصول و باورهایی که داشتند می افزودند.طایفه ی یزیدیه نیز چنین شرایطی داشته اند.آنان در طول تاریخ آنچه را که در مذاهب مسیحیت،اسلام،زرتشتی و یهود مناسب طبع و حال و هوای خود یافتند،به آیین بومی خویش افزودند و سپس آنها را با تعاریف غلوگونه و ساده لوحانه ی خویش از طریق صوفیانه ی شیخ عدی،در آمیختند که محصول آن دیانتی شد منحصر بفرد که ساختاری صوفیانه دارد و متکی بر باور عجیب (تقدس شر) است.از این روست که مؤسس مشخصی را برای این دیانت نمی توان در تاریخ در نظر گرفت…»(6)


چنان که از تاریخ این جماعت مشهود است،پس از درگذشت شیخ عدی بن مسافر،شیخ حسن بن ابوالبرکات ملقب به «تاج العارفین» جانشین وی شد.این شیخ حسن مؤلف یکی از دو کتاب مقدس دیانت ایزدان مشهور به (مصحف رَش) است.در دوره ی او بود که بدرالدین لؤلؤ حاکم موصل از ترس آنکه وی کردهای منطقه را بر علیه او بشوراند،او را گرفته و در بند کرد و سپس دستور داد او را با تسمه ی سیمین خفه کنند.


احمد تیمور پاشا که پژوهشهایی در باب تاریخ جماعت ایزدیان انجام داده است،بر این باور است که این طایفه در دوره ای از تاریخ یک دیانت منزوی بوده اند که بصورت طریقه ی صوفیه در آمده و سپس بتدریج تبدیل به گروهی شورشی شده اند! و اگر با مخالفت شدید سلاطین وقت عثمانی مواجه نمی شدند،منشاء پیدایش حکومت جدیدی متکی بر دیانتشان می شدند.


دکتر محمد التونجی می نویسد:«هنوز هم در میان طوایف یزیدی،کسانی هستند که معتقد اند شیخ حسن بن ابوالبرکات کشته نشده است و روزی باز خواهد گشت و به این امید مال نذری و زکات انباشته می کنند و منتظر بازگشت او هستند.امروزه قبیله ای که اصل و نسب آنها به شیخ حسن(تاج العارفین) می رسد،متولی اداره ی جامعه ی یزیدیان هستند و حفاظت از اصول دیانت یزیدیه و آموزش قوال ها(قاریان مذهبی) را برعهده دارند.»(7)


آرامگاه شیخ عدی بن مسافر و برخی مریدانش در خانقاه وی واقع در روستای لالش برای ایزدیان حکم قبله را پیدا کرده است و ایزدیان در موسمی خاص جملگی به زیارت آن می روند،گرد آن طواف می کنند و با آب چاه مجاور آن غسل می کنند و هر شب سرتاسر آن بقعه را با چراغ های روغن سوز روشن نگه می دارند.بر اساس شریعت ایزدیاتی بر ایزدی واجب است که به هر جایی که می رود یک مشت از خاک تربت شیخ عُدی را همراه داشته باشد.تا پیش از این عادت بر این داشتند که این خاک تربت را خمیر کرده و بصورت قرصهای کوچکی در آورده،گاه گاه تناول کنند و آن را سبب شفا و تبرک می دانستند و آن برائت(برات) می نامیدند که البته این رسم در دهه های اخیر در میان ایشان کمرنگ تر گشته است.


«جهان بینی در دیانت ایزدی»

یک پژوهشگر دین شناس همان گونه که برای بطور مثال دستیابی به حقیقت جهان بینی زرتشتی،باید به سرودهای مینوی گاهان مراجعه کند و مفاهیم آن را بطور عمیق مورد برسی قرار دهد یا برای شناخت هسته ی اصلی مسیحیت به انجیل و برای شناخت محوریت فکری اسلام به قرآن مراجعه کند،برای شناخت آرای حقیقی دیانت ایزدی باید به 2 کتاب دیانت ایشان یعنی «جلوه» و «مصحف رش» رجوع نماید.


کتاب جلوه دارای پنج فصل مشتمل بر 490 واژه است.ایزدیان این کتاب را منسوب به شیخ عُدی می کنند.در این کتاب ملک طاووس به پیروان دیانت ایزدی نصایحی می کند و سفارش می کند که او را گرامی بدارند واحترام کنند،شریعت او را پاس داشته و بدان عمل کنند.کتاب مصحف رَش،دیگر کتاب مقدس ایزدیان است.واژه ی «رَش» در زبان کردی جنوب به معنی سیاه،و مصحف رَش بمعنی کتاب سیاه یا نوشتار سیاه است.مضمون آن با کتاب جلوه تفاوت بسیار دارد.در این کتاب سخن از خلق آسمان و زمین و آنچه در اوست رفته است.آفرینش آدم و حوا،کیفیت بیرون آمدن آنها از بهشت،آفرینش فرشتگان و عرش، چگونگی فرستادن شیخ عُدی بن مسافر به روستای لالش در شمال عراق،نزول ملک طاووس بر زمین و پدید آوردن فرقه ی یزیدیه،مقاوت یهود و نصاری و مسلمانان و زرتشتیان در برابر او[=ملک طاووس] و اینکه پیروان این دیانت ها مخالف اویند و او را لعنت می کنند …کتاب مصحف رش،چیزی کمتر از 750 واژه دارد و برعکس کتاب جلوه،فاقد فصل بندی است.هر دو کتاب دیانت ایزدی به زبان کردی جنوب و با خطی منحصر بفرد نوشته شده اند.خط آنان شباهت های بسیاری با خط لاتین و برخی حروف خط پهلوی دارد.


اگر پژوهشگری آشنایی نسبی با نسک مقدس ادیان زرتشتی،اسلام،مسیحیت و یهود داشته باشد و سپس به مطالعه بر روی متون دیانت ایزدی مشغول شود،در نهایت شگفتی مشاهده خواهد کرد که از هرکدام از نسک این دین ها ردپایی،در کتاب ها،باورها و آداب ایزدی وجود دارد.یکی از چیزهایی که در نخستین قدم نظر پژوهشگر را بخود جلب خواهد کرد،آشفتگی بسیار گسترده ای است که در مفاهیم این دو کتاب ایزدیان مشاهده می شود،بطوری که در بیشتر قسمت های این دو کتاب به زحمت می توان دو بند پیوسته با مفهومی مشترک را یافت،گاها” احساس می کنید که این دو کتاب دستچینی ناشیانه از باورها و عقاید مذاهب گوناگون هستند که رنگ و لعاب مورد علاقه ایزدیان به آنها بخشیده شده و البته در نهایت بی سلیقگی و بصورت در هم و برهم رونوشت شده اند و مقصود نویسنده بر آن بوده که اسما” کتابی مذهبی فراهم کرده باشد.


در این دو کتاب از اسامی خاص و اصتلاحات کتب مقدس ادیان آسمانی،در مفاهیمی غیر از آنچه عرف و مرسوم است،بهره برده می شود.بطور مثال واژه ی «عزرائیل» که در اسلام مقصود از آن ملک الموت است،برای نامیدن ملک طاووس بکار برده می شود یا واژه ی ایزد که همین شرایط را دارد.محوریت و اساس دیانت ایزدی حول وجودی متافیزیکی بنام ملک طاووس دور می زند.اما این ملک طاووس کیست که ایزدیان تا این درجه وی را تقدیس می کنند؟؟


بر اساس آنچه از کتب ایشان استنباط می شود،اساس جهان بینی ایزدیان بر این اساس است که برای مهر و محبت و کرم خداوندی نسبت به خلایق حد و حدودی نمی توان قائل شد و او [=خداوند] هیچگاه نسبت به مخلوقات کار شری انجام نمی دهد،زیرا او بطور مطلق صالح و نیکوکار است.اما این شیطان است که شر و پلیدی پدید می آورد و جهان را بسوی آن راهنمایی می کند،پس حکمت و عقل اقثضاء می کند،کسی که خواهان سعادت است،پرستش خدای را کنار نهد و همراهی شیطان(ملک طاووس) را بطلبد.(8) 

بنا بر باور ایشان،خداوند جهان در مسئله ی سجده ی ملائکه در برابر پیکره ی آدم،به دنبال امتحان فرشتگان بود و همه ی فرشتگان با سجده در برابر غیر خدا،مشرک شدند و این تنها ملک طاووس بود که با نافرمانی از این دستور شرک به خدا را نپذیرفت.


واژه هایی چون«عزازیل» و «عزرائیل» و «ملک طاووس» و «کاروبیم» که در نسک دینی ایزدیان بکار می رود،همگی القاب شیطان یا موکل شر در جهان است که مورد استعمال ایزدیان قرار می گیرد.به باور ایشان ملک طاووس بعد از خداوند،روزی دهنده و کنترل کننده ی جهان است،در دست راست او خیر و در دست چپ او شر است.خیر را به هرکه بخواهد می دهد و از هرکه بخواهد پس می گیرد و شر را بر هرکه بخواهد نازل می کند و از هرکه بخواهد برطرف می سازد…از سبب همین باور جاهلانه است که ایزدیان بجای خداوند،بشدت در پی کسب رضای شیطان هستند و خشنودی او را می طلبند و برایش در روزی معین،اعیاد مشخص می گیرند! و می گویند:«ما بجز خدای عالمیان،ملک طاووس را بدان جهت گرامی می داریم،که او مصدر و منبع تمام پلیدی ها و نحسی هاست،ما اگر توجه او را به خود جلب نکیم،از انتقام او خلاصی نیابیم و اگر او را راضی و خشنود سازیم، سعادت ابدی دنیا و آخرت را بدست آورده ایم،زیرا در دنیا از شر و انتقام او در امانیم و در آخر الزمان نیز ملک طاووس با خدا به مصالحه می رسد و خدا او را به «علیین» خواهد برد ،سپس ملک طاووس تمامی مخلوقات و پیروان تمامی ادیان را به واسطه ی آنکه با شر و بدی مبارزه کرده و او [=شیطان] را لعنت کرده اند،هلاک و نابود می کند و تنها طایفه ی ایزدیان که به وی وفادار و پیرو او بوده اند باقی خواهد گذارد و دیانت آنها بوسیله ی ملک طاووس در همه جا منتشر خواهد شد…!!


[پرسش نگارنده این است که ایزدیان پس از نابودی تمامی مخلوقات و انسان های غیر ایزدی بوسیله ی ملک طاووس،دیانت خویش برای چه کسی می خواهند عرضه کنند؟؟ و در حالی که ملک طاووس دنیا را نابود کرده است،دیانت خویش را در کجا می خواهند بگسترانند؟؟]


این عاقبت خوش ملک طاووس یا موکل شر،با جمیع عقاید ادیان توحیدی پیرامون مسئله ی شر تفاوت دارد و سبب شده تا بیشتر محققان بپذیرند که ایشان شیطان را می پرستند.«اسماعیل بیک چول»،از رهبران بزرگ این جماعت در اوئل قرن بیستم میلادی، به رفع و رجوع این گمراهی بزرگ در نزد این جامعت پرداخته،می نویسد:«در حقیقت باید گفت تقدس چیزی است و عبادت چیز دیگر،ما ایزدیان خدای واحد را می پرستیم اما از ترس صدمه دیدن و رسیدن شر،با این تفکر که لابد ملک طاووس روزی با خدا مصالحه خواهد کرد،رضای او را نیز می طلبیم و از او راهنمائی می جوییم.»(9)


این باور در نوع خود،در میان ادیان زنده ی جهان امری منحصر بفرد است!! در فصل1بند3 کتاب جلوه می خوانیم:«من[=ملک طاووس] در تمامی حوادثی که خارجیان(غیر ایزدی ها) آن حوادث را شر می دانند،شرکت دارم.زیرا که اعمال مردم مطابق میل و مرام آنها نیست.»


جالب آنکه این ملک طاووس بسیار نژادپرست و قومیت گراست،چنان که در بند3فصل2 کتاب جلوه می خوانیم:«آمیزش[=اختلاط نژادی] آفریده با آفریده را نمی پسندم…» سیمای تهاجمی و سرکوب گر این ملک طاووس در بخشهایی از کتاب جلوه نمودی کامل پیدا می کند.در فصل1 بندهای6،7 کتاب جلوه می خوانیم:«کسی که در برابر من مقاومت کند،پشیمان و عاجز گردد. _ هیچ یک از خدایان دخالتی در کار من ندارند و نمی توانند مرا را از هدفم باز دارند.حال این هدف هرچه کی می خواهد باشد.»


و نیز در کتاب جلوه،فصل2 بندهای7،8،9 می خوانیم:«در درازای زمان خلق را می رنجانم، هیچ کس مانع من نخواهد شد _ کسی حق ندارد در کار من دخالت کند. _ رنج و ناخوشی را برای کسانی که بر من کینه می ورزند [لعنت می فرستند] ، می فرستم.»


باز در بند2 از فصل3 کتاب جلوه می آید:«کسانی را که با تعالیم من مخالفت کنند و از مذهب من بیرونند،قصاص می کنم.» در بند1فصل4 جلوه می گوید:«حقوق خود را به هیچ یک از خدایان نمی دهم.»


در بند24 کتاب مصحف رش می خوانیم:«…جایز نیست واژه ی شیطان را به زبان آوریم،زیرا که نام خدای ماست.جایز نیست که هر اسمی را که مشابه آن است،مثل قیطان ،شط و شر را بر زبان آوریم و نیز جایز نیست که لفظ ملعون،لعنت،نعل و مشابه آن را بر زبان آوریم.» [از نگاه ایشان این واژه ها تداعی کننده ی لعنت بر شیطان است]


دکتر محمد التونجی می نویسد:«آنها می دانند که ملک طاووس،خدای بدی و ملک شر است،که کار نیک را می شناسد اما آن را انجام نمی دهد.او همانند حاکم جلاد و خونخواری است که مردم بیچاره و ساده دل برای دوری از شر او،مجبور به مراعات و مماشات با او هستند.به همین علت آنان بسبب ترس از شیطان و شر و پلیدی او،با وی مداهنه[فریب کاری،دو رویی] می کنند.چون شیخ عدی بن مسافر به آنان آموخته بود که دشنام و نفرین حرام است،پس با گذشت سالها این دو را بهم ربط دادند و با وجود عقاید محلی و بدویشان،به مرحله ی ترس از شیطان و در نتیجه تقدیس او،نه عبادت او،رسیدند.تا بلکه بتوانند از شر و پلیدی او که در سرنوشت آنها مؤثر است،در امان باشند.»(10)


ایزدیان مقصود خویش از شمایل ملک طاووس[شیطان] را بصورت تصاویر نقاشی شده از پرنده ی طاووس یا مجسمه های فلزی طاووس بیان می کنند.در فصل پنجم کتاب جلوه بند1 از قول ملک طاووس نقل می شود:«شخص من و صورت من[=سنجق] را گرامی بدارید.»


از این روست که در همه ی عبادت گاه های ایزدیان شمایل طاووس و یا مجسمه های برنزی طاووس و سنجق که بر دیوارها یا پیشخوان ها نسب گردیده،مشاهده می شود و ایشان برای تکریم این سیمای الهامی ملک طاووس در ظرف هایی متعدد فیتیله ی روغن سوز می افروزند و بر آن موادی خوش بو می افزایند.


اما مفهوم «سنجق» در نزد ایشان چیست؟سنجق در اصل واژه ای ترکی است،به معنی پرچم،ولی مراد ایزدیان از این واژه مجسمه ی فلزی طاووسی است که بر روی ستونی فلزی،شبیه به یک شمعدان نسب شده باشد.جان گست نقل می کند که در یکی از مراسم ایزدیان سنجق برنزی بزرگی از شمایل ملک طاووس را در نزد ایشان دیده است که وزنی بالغ بر 700پوند[=معادل 317 کیلوگرم] داشته و ایزدیان آن را «طاووس منصور» خطاب می کردند.(11)


دکتر عبدالرزاق حسنی در شرح چندین بار مشاهدات خویش از منطقه ی لالش و آرامگاه شیخ عدی بن مسافر،ذکر می کند که اتاقی را مشاهده کرده که اجازه ی ورود به آن را، به وی نداده اند و به او گفته اند که شمایل و سنجق های ملک طاووس در آنجا نگهداری می شود،و آن اتاق را «گنج رُکن» می نامیدند.در زمان عید جماعیه و برخی موسم خاص سنجق ها و طاووس ها را از آنجا بیرون آورده،در روستاها و محلات ایزدی نشین می گردانند.

اگر مطالب کتاب های دینی ایشان(جلوه،مصحف رش) را خواسته باشیم بر اساس قیاس با کتب سایر ادیان[منبع اخذ ایشان] طبقه بندی کنیم،خواهیم دید که مباحث آفرینش در دیانت ایزدی،برداشتی است تام از باب آفرینش در تورات،تنها با دو تفاوت،در کتب ایشان بجای میوه ی ممنوعه،آدم به اشارت شیطان گندم را می خورد.و دوم آنکه حوا پس از ترد شدن آدم از بهشت خلق می شود.ایزدیان در باب آداب مذهبی خویش،سنت ختنه ی اولاد ذکور و غذاهای ویژه ی اعیادشان را نیز از یهودیان،شعائری نظیر حج[حج از نظر ایشان سالی یک بار زیارت آرامگاه شیخ عدی است]،زکات،صدقه و گرایشات صوفیانه را بواسطه ی شیخ عدی از اسلام،اعمالی چون غسل تعمید،روزه و نان تبرک شده را از مسیحیان وام گرفته اند.


اسماعیل بیک چول[از شیوخ بزرگ ایزدیان]،می نویسد:«آنان روزه،نصحت و غسل تعمید را از مسیحیان نسطوری آموخته اند.»ایزدیان غسل تعمید خویش را در رودخانه «شمس» در لالش انجام می دهند،حتی کفن های خود را در این رودخانه می شویند،زیرا این عمل را سبب جلوگیری از تناسخ روحشان پس از مرگ در بدن حیوانات می دانند.ایزدیان کودکان خود را بمانند مسیحیان پس از تولد غسل تعمید می دهند،این کار بوسیله ی شیوخ ایزدی و با آب چاهی که در مجاورت آرامگاه شیخ عدی قرار دارد انجام می شود. ایشان بر این باور اند که با این کار کودک از کثافات جسمی و روحی ناشی از زایمان پاک شده و برای آغاز زندگی جدید آماده می شود.


از عادات خاص آنها پرهیز از پوشیدن لباسهایی به رنگ آبی و سرمه ای است.علت آن را هم مشابهت کلمه ی آبی و سرمه ای در زبان کردی،با واژه ی شیطان می دانند.تن پوش بیشتر ایشان پشمین و زبر است.شیوخ آنها بطور خاص جامه ی سرتاپا سیاه برتن می کنند.زبان رایج میان آنان کردی است و تقریبا” دیانت خود را مخصوص کردها می دانند.ایزدیان به مظاهر طبیعت مانند رعد و برق،ابر،آتش،خورشید،ماه و ستارگان احترام می گذارند و نان و سوی چراغ در نزد ایشان حرمتی خاص دارد،که البته اینها ریشه در باورهای کهن نیاکان آریایی ایشان دارد.


این قلم پس از مطالعه ی دقیق دو کتاب«جلوه» و «مصحف رش» تنها در دو بخش کوچک از کتاب مصحف رش،ردپایی از باورهای دیانت زرتشتی را مشاهده کردم.نخست در بند17 کتاب مصحف رش،آنجا که می گوید:«سپس خاک و هوا و آتش و آب را آفرید و با نیروی خود آنها را مبدل به روح کرد…»


در این بند از کتاب مصحف رش،مبحث چهار آخشیج مشاهده می شود.دیگری در بند32 از کتاب مصحف رش،که به روشنی برداشتی است البته تحریف شده از آموزه های اشراقی عرفان زرتشتی:«آنگاه از ذات و نور خود شش خدای آفرید.خلقت آنان آنگونه بود که گویی آدمی از چراغی،چراغ دیگر افروزد.»در این بند به روشنی فیضان انوار طولیه [=امشاسپندان] از ذات نورالانوار،بیان می شود و دقیقا” همان تصویر و کیفیتی است که مغان فرزانه در حکمت اشراق از پدید آمدن امشاسپندان بیان می کنند،یعنی پیدایش نور اقرب یا وهومن و بعد فیضان مابقی امشاسپندان به مانند روشن کردن شعله ی شمعی از شمع دیگر بصورت پلکانی در قوص حرکت نور…


اما مشاهده این بند برای نگارنده سبب شگفتی است،در هیچ یک از بندهای دیگر این کتاب[مصحف رش] و البته کتاب جلوه،سخن مشابهی مشاهده نمی شود.حتی بندهای پیش و پس،بند32 کتاب مصحف رش،هیچ شباهتی از نظر مفهومی به این بند ندارند و چیز دیگری را بیان می کنند که از نگاه نگارنده بسیار بی معنی بنظر می رسد و البته تعجب بر انگیز است…بی شک کسی که فیضان انوار طولیه از نورالانوار را در بندی از کتاب ایشان مشاهده می کند،انتظار دارد که دست کم مبحث ذات بنیادین نور[اصل نهایی وجود] را در قبل از این بند، و مبحث انوار عرضیه[=ایزدان] را در بعد از این بند مشاهده کند،اما گویی نویسنده ی کتاب مصحف رَش فراموش کرده است که آن مطالب را نیز رو نویسی کند…


ادعاهای برخی محافل اروپایی وابسته به این جماعت در این چند دهه ی اخیر،مبنی بر زرتشتی بودن جماعت ایزدی،به همان اندازه سست است که ادعای سابقشان در اوائل قرن بیستم مبنی بر یهودی[بنی اسرائیلی] بودنشان سست و بی ریشه بود،بطوری که حتی آژانس یهود نیز پس از مدت کوتاهی به پوچ بودن این مدعا پی برد و ادعای آنان را قویا” تکذیب کرد.


اصولا” شواهد محکم موجود در کتب دینی خود ایزدیان،دلالت بر کشمکش و پیکار ایشان با زرتشتیان،یهودیان و سپس مسیحیان و مسلمانان دارد.در بند 25از کتاب مصحف رش می خوانیم:«قبل از آمدن عیسی[مسیح] به این دنیا،دیانت ما بت پرستی نامیده می شد،یهود و نصاری و مسلمانان و نیز عجم ها[اشاره به پارسیان] به دشمنی علیه دیانت ما برخاستند.» نویسنده ی این بند به روشنی وابستگی دیانت خود را به ادیان یهودی، مسیحی،اسلام،دین پارسیان(=زرتشتی) انکار می کند و معترف به داشتن مظاهر بت پرستی در دیانت خویش می شود که البته می تواند ریشه در مجسمه های طاووس و سنجق ها در نزد ایشان داشته باشد.نکته ی مهم این است که چه کسانی در حالی که هنوز مسحیت و اسلام ظهور نکرده و می دانیم که دین یهودی نیز جنبه ی ارشاد عمومی نداشته و در انحصار بنی اسرائیل و نژادی بوده،ایزدیان را بت پرست و شاید هم دیو پرست می نامیده؟و بر علیه آنها بپا خواسته است؟


تنها دین توحیدی حاضر در آن دوران تاریخی که جنبه ی صدور جهانی داشته است،دین زرتشتی است.این گمانه ها را اگر در کنار حوادثی چون مبارزات خشایار شا هخامنشی با دیو پرستی و خرافه پرستی،[شرح آنها در کتیبه خشایارشا مشهور به کتیبه دیوان مکتوب است] قرار دهیم،در آنجا که خشایارشا می گوید:من دیو پرستی را از ریشه بر کندم،و آنجا که لانه ی دیوان بود را ویران کردم،دستور دادم در آنجایی که سابق بر آن دیوها پرستش می شدند،خدای بزرگ پروردگار یکتا،اهورامزدا پرستش شود…


چنین حوادثی در دوران شاهنشاهی ساسانیان نیز مشاهده می شود.مبارزات پیشوایان زرتشتی چون «تنسر»،«کرتیر» و «مهرنرسه» با افکار کفر آلود و منحرف فرقه ها و مذاهب الحادی،خود مؤید این سخن است…


چنان که بطور مثال در متن پهلوی کتاب سوم دینکرد(کرده 151)،انتقاد شدید هیربد بزرگ از ایشان هستیم:«آن دینی که رنگش <باور به> «خداوند بدی آفرین نه _ نیکی آفرین» است،اگر در جهان رواج گسترنده یابد<باور نادرست زیر،یعنی اعقاد به اینکه،> از رهگذر زورمندی جهان آفرین است که،<فراروند هر آن> نیکی اندر مردمان بازداشته شده است <فراگیر خواهد شد> آن کسان خاص که دل و جانشان با این <باور نادرست> رزیده شده است[=شکل گرفته است] از راه فرو لغزی در این دین،از نظر خیم <و خوی> تباه ترین اند،بدترین مردمان <زمانه> اند،بیش ترین نزدیکی ها را به دیوان دارند،کاسته ترین[=ناقص ترین] جهانیان اند.نام این دین «جادوپرستی بد آیین» است.»ما در این بند از نوشتار پهلوی کتاب سوم دینکرد با اطلاق واژه ی«ئِو ازیگ کس» مواجه هستیم که مراد هیربد از ایشان معدود کسانی است که پشت پا به دین بهی زده اند و آیین جادوگری و شیطان پرستی را پذیرفته اند،هیربد در ادامه ایشان را اقلیتی بیگانه و پنهان کار می داند که پیرور صورتی از آیینهای بومی کهن پیشا آریایی اند.


در بُعد فرجام شناسی،ایزدیان در تفسیر زندگی پس از مرگ،به تناسخ[=اعتقاد به زنجیره وار بودن حیات و بازگشت روح] باور دارند.ایزدیان معتقد اند که پس از مرگ ارواح انسان های شرور به کالبد حیوانات و یا نباتات نزول پیدا خواهد کرد،اما ارواح صالحین به بدن انسان جدیدی در خواهد آمد.این رسوخ در کالبدهای حیوانات و یا پیکری انسانی،تنها وابسته به استحقاق و شایستگی ایشان نیست،بلکه به لطف ملک طاووس نیز بستگی دارد.در بند12 از کتاب جلوه از قول ملک طاووس نقل می شود:«اگر بخواهم او را دوباره و سه باره به دنیا می آورم،یا به عالم دیگر از راه تناسخ ارواح برمی گردانم.»


البته در باب فرجام شناسی پراکنده گویی های بسیاری دیده می شود،چه در بخشی از کتاب جلوه مسئله ی تناسخ پیش کشیده می شود که البته مراسم های جماعت ایزدیان پس از مرگ اشخاص،خود مؤید وجود عقیده ی تناسخ در نزد ایشان است.چنان که اگر پس از مرگ در خواب ببینند که فرد در گذشته حیران است و یا حیوانی را بخواب ببینند،چنین تفسیر خواهند کرد که وی به جسم گیاه و حیوانی داخل شده،پس بسیار برای ملک طاووس نذر می کنند و خیرات می دهند تا شاید روح درگذشته مورد لطف و کرم ملک طاووس قرار گیرد و از جسم حیوانی به جسم انسانی انتقال یابد…


این در حالی است که روایات متأخر ایشان،دلالت بر نوعی بهشت و دوزخ دارد.اسماعیل بیک چول،رهبر این جماعت در سالهای نخستین قرن بیستم می نویسد:«در روز قیامت همه ی مردم جهان روانه ی جهنم خواهند شد،و ملک طاووس همه آنان را نابود خواهد ساخت،اما شیخ عُدی بن مسافر که بنده ی مقرب ملک طاووس است،همه ی ایزدیان را بر روی یک سینی که بر سر نهاده است،حمل می نماید و آنها را وارد بهشت می کند.گناهان اندک پیروان او بدون حساب و کتاب و شکنجه و عذاب،بسبب کرم ملک طاووس آمرزیده می شود…»(12) 


یکی از دلایلی که باعث شده تا جامعه ی ایزدیان بشکلی منزوی زندگی کرده و در چنین جهل و خرافه های گسترده ای گرفتار باشد،بی سوادی گسترده و تعمدی است که گریبان جامعه ی آنان را گرفته است.اصولا” ایزدیان بنا بر روایات مذهبیشان ارج و ارزشی برای سواد آموزی قائل نیستند و می گویند که یکی از سفارشات شیخ عدی بن مسافر به پیروانش دوری از کتابها بوده!!این وصیت سبب انتشار بی سوادی گسترده در بین جامعه ی آنان گردیده و به همین علت است که آنان بیشتر اعتقادات خود را سینه به سینه و شفاهی منتقل کرده اند…


در سرآغاز کتاب جلوه بند3 می نویسد:«اولین آن بوسیله ی پیامی شفاهی بود،سپس به واسطه ی این کتاب که نام آن جلوه است،این کتابی است که خواندن آن برای بیگانگان[غیر شیوخ] مجاز نیست.»


باز در فصل سوم بند1 از کتاب جلوه می خوانیم:«من[=ملک طاووس] بدون کتاب مردم را ارشاد می کنم…» یا در فصل چهارم بند5 از جلوه می گوید:«کسانی که اسرار من راحفظ می کنند خیر من به آنها می رسد.»


تا اوائل قرن بیستم به استثنای خانواده شیوخ اعظم که از نسل شیخ حسن بن ابوالبرکات هستند،خواندن و نوشتن بر سایر ایزدیان حرام بود،اما این دیوار تعصب با پیشرفت مدنیت در قرن بیستم به این سو کم کم فرو ریخت و رهبران فعلی ایزدیان اجازه ی سواد آموزی محدودی را صادر کرده اند…


اما در پایان سخن،از دیدگاه نگارنده ایزدیان،یزیدیان یا شیطان پرستان،هرچه آنان را بنامیم، مردمانی قدیمی از فلات ایران هستند که عقاید خرافی و باورهای محلی خویش را با بسیاری از تعابیری که از ادیان زرتشتی،اسلامی،مسیحی،یهودی و آشوریان قدیم قرض گرفته بودند،در آمیختند و در درازای زمان آئینی خاص و از نظر مفهومی بی سابقه برای خویش پدید آوردند که مبتنی بر تقدس محور شر در جهان است و البته قرنهاست که در انزوا،در پشت درهای بسته دژهای طبیعی محل سکونتشان در زیر چتر فکری این دیانت زندگی میکنند.بازیافت چهره ی کهن آنان از لابه لای متون و عقاید آنان کاری بس دشوار و شاید تقریبا” غیر ممکن می نماید،اما امید آن می رود که با پیشرفت های روز افزون بشر در بُعد ارتباطات، گشوده شدن این گره‌ها به‌تدریج محقق شود… 


پژوهش، نگارش و گردآوری: فرید شولیزاده
«ارائه شده در ماهنامه‌ی فروهر»

پی نوشت:

1:متأسفانه این جریان در کشور آلمان صورتی عملی به خود گرفته و شماری از ایشان با پیش کشیدن نام اشوزرتشت و دین‌بهی، کوشش می‌کنند مذهب ایزدی را به‌جای دین‌زرتشتی به افراد علاقه‌مند معرفی کنند.

2: ص 11 و 12 یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

3: ص 12 ، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

4: johns guest , the yezidis , pp 15 

5: johns guest , the yezidis , pp 31

6: ص 63 و 64 ، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

7: ص 42 ، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

8: ص 135، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

9: ص 87 ، یزیدی ها و شیطان پرست ها ، دکتر عبدالرزاق حسنی

10: ص 263 و 264 ، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی

11: johns guest , the yezidis , pp 59

12: الیزیدیه ، قدیما” و حدیثا” ، شیخ اسماعیل بیک چول ، ص 95

یاری نامه:

1:یزیدی ها و شیطان پرست ها،دکتر عبدالرزاق حسنی،ترجمه سید جعفر غضبان، انتشارات عطایی 1341

2:آثار مهر پرستی در دین ایزدی،استاد رشید شهمردان،بی تا

3:یزیدیان یا شیطان پرستان،دکتر محمد التونجی،ترجمه دکتر احسان مقدسی،انتشارات عطایی 1380

4:کتاب جلوه «kitebi jilva dibaca» ترجمه و آوانویسی دکتر فاروق صفی زاده.

5:کتاب مصحف رش «mushafras» ترجمه و آوانویسی دکتر فاروق صفی زاده

 


the yezidis , johns guest , London and Newyork , 1987


————————————–

به خشنودی اهورامزدا

به کوتاهی پیرامون گرایش کُردهای ترکیه و سوریه به آیین مزدیسنا (زرتشتی(

فلوطین اسکندرانی و شاگردش فرفریوس در نویسه هایشان اشاره به آتشان ورهرامو آتشکده های روشن در جبال سوریه و ترکیه امروزی دارند و از چاشته ها وهیربدستان هایی سخن به میان می آورند که مغان دانشمند در آن حکمت خسروانیرا می آموزاندند که خود گویای گسترش و حضور تاریخی دین و فرهنگ زرتشتی درآن سرزمین هاست. شاید امروز بنابر قراردهای سیاسی دیگر نام این پهنه هایجغرافیایی ایرانشهر نباشد و تنها نام و یادی از فرمانروایی پارسیان،ساسانیان و کسراها برجای مانده باشد… و سایه هایی کم رنگ در زیر غبارروزگار از آن آموزه ها و یانش های مغان زرتشتی در آیین ها و فرهنگ روزمرهمردمان این دیار…..

گاه و بی گاه کاربران اینترنتی درتارنماهای اجتماعی فرتورهایی دست به دست می کنند که درونمایه آنها سخن ازکسانی با فرنام زردشتیان کرُد یا کرُدان زردشتی یا پیروان دین زرتشتی درسوریه و عراق دارد… اینکه شماری از مردم کرد سوریه امروز هم هنوز بر دینزرتشتی برابر چارچوب رسمی موبدان و آیین ها، باورها و فرهنگ اجتماعی آناستوار هستند و این بهدینان در سده ی گذشتهاز چشم هازمان جهانی زرتشتیانبه ویژه جامعه ی نیرومند و با نفوذ پارسیان هند پنهان مانده باشد، سخنشگفتی است به ویژه آنکه در یک صد سال گذشته جایی در این کره ی خاکی باقینماند که عصر اطلاعات و ارتباطات یکپارچه آن را نکاویده باشد.

منطقی تر خواهد بود اگر این گرایش ها را برپایه داده های جامعه شناسی،جنبشی جوان در میان این مردمان بشماریم که حداکثر در بیست سال اخیر زمزمه یآن از گوشه و کنار به گوش می رسد. همانند این جریان اجتماعی در گرایش بهدین بهی را در دو دهه ی اخیر می توان در آمریکای جنوبی و لاتین، روسیه،آسیای میانه و قفقاز و… هم مشاهده کرد؛ البته با در نظر داشتن این نکته یمهم که گرایش آنها در بیشتر مواقع همسو و همراه با جریان رسمی دین بهی وهازمان زرتشتیان است و آمیخته به شعارهای سیاسی و پافشاری بر خواست هایقومی و نژادی نیست….

در چند سال اخیر شماری از مردمان کُردزبان سوریه در کنار پرچم یک گروه چریکی چپ گرا از کردان آن دیار، درفشی بانگاره ی فروهر را هم بالا برده اند و پیکره ای منسوب به اشوزرتشت راهم درشهر «عفرین» برپا داشته اند و می نماید که به میراث مینوی آن پاکمرد مهر میورزند… بی گمان من هم به نوبه ی خودم بعنوان یک کنشگر دینی، خشنودم ازمهرورزی ایشان نسبت آن وخشور و دین و فرهنگ زرتشتی… اما اینکه این گرایشها تا چه میزان به شالوده ی دین بهی، پیام زرتشت پاک و فرهنگ هازمانیزرتشتیان نزدیک است، پرسشی است که با توجه به تجربه ی شخصی خودم و زندگی درجنوب ترکیه و در شهر مرزی شیرناک و دیدار از شهرها مرزی نوسیبین، ماردین،دیاربکر، جیزره، سیلوپی، شانلاعورفا، وان، هاکاری، آگری و… باید بگویمشوربختانه نزدیک به صفر است.

برای نمونه در نهایت شگفتی آقای «شوکرو» معمار کُردی که مرکز فرهنگی شهر نوسیبین در جنوب ترکیه را با الهاماز عکس هایی اینترنتی از نگاره های سربازهای جاویدان پارسه(تخت جمشید) طراحی و ساخته و در دو سوی سر در ورودی آن مرکز فرهنگی نگاره های فروهر راتراشیده است، با وجود اعتقادات اسلامی و اقامه نماز یومیه مسلمینخود رازردشتی می دانست اما تا پیش از آشنایی و گفتگو با یکی از بهدینان ایرانیساکن آنکارا حتا نمی دانست که «گاتها» و «یسنا» و سدره و کُشتی چیست!!

فارغ از دیدگاه های سیاسی، چکیده سخنی که بیشتر این مردم پیرامون دین بهی با من در میان می نهادند دور این محور می گشت که:

«ما کُرد هستیم و عرب و ترک و ایرانی نیستیم و تحت ستم قرار داریم
در ازمنه ی باستان پیامبر کُردی از میان خودمان داشتیم بنام حضرت زردشت کهاو نوروز را بنیاد نهاد و آتش نوروز را برای ما کُردها به یادگار گذاشت.

زردشت کتابی داشته که به زبان کُردی بوده

کردهای یزیدی(ایزدی) همان زردشتیان هستند و سنت زردشت، همین سنت کردهاست»

و سخنانی عوامانه از این دست که گویای عمق ناآگاهی آنان نسبت به آیین مزدیسنا، پیام اشوزرتشت و فرهنگ زرتشتیان است.

اینکه آن وخشور بزرگ چه گفت چه آموخت و آرمان و پیامش چه بود و «گاتها» چیست؟

«یسنا» چیست؟ و اوستا و نسک های پهلوی کدام است؟

و آیین فرهنگ زرتشتی چگونه است؟

انجمن مغان که اشو زرتشت بنیاد نهاد چه بوده؟

آتش ورهرام و آدریان و درمهر کجاست و آیین و بنیاد آن چگونه است؟
سدره و کشتی چیست؟ و آیین نیایش و یزشن در دین زرتشتی چگونه است؟

موبدان و هیربدان که بودند و کیستند؟ و زرتشتیان اکنون در ایران و هند و دیگر کشورهای جهان چه می کنند؟

برای آنها مللموس نیست و گفتاری ناآشناست.

شوربختانه آگاهی اکثریت این عزیزان همتبار در حد همان اندک آگاهی هایشفاهی و متاسفانه جهت داری است که تلوزیون های آن گروه چیریکی مارکسیستیاشاعه می دهند، سخنانی که گاه شگفت آور و از ریشه در تضاد با بنیادهای دینبهی است.

برای نمونه عرض می کنم: شماری از هموندان آن گروه درونپایگاه خودشان در کوه های قندیل، جامه سرخ و زرد بر تن داشتند و در کنارآتشی افروخته، برابر تصویر رهبر سازمان خویش سجده می کردند و نامش را عبادتبه شیوه زردشتی نهاده بودند.

یکی از رسانه های تصویری این گروه باشور و هیجانی خاص این تصاویر را پخش می کرد و گوینده ی آن شبکه که گویاکنترل مشاهیر خودش را از دست داده بود با حرارتی خاص رهبر مارکسیست حزبش راهمان زردشت امروز مردم کُرد معرفی می کرد!!!

شوربختانه تعصباتقومی سردمداران کشور سوریه و جبهه گیری های دولتمردان اسلامگرای ترکیه ورسانه های دولتی این کشور از یک سو و از سویی دیگر نبود آگاهی رسانی درست وشفاف پیرامون دین و فرهنگ زرتشتی در رسانه های عربی، ترُک و کرُد زبان،بیم آن می رود که در آینده ی نه چندان دور کژ گویی ها و سخنان جهت دار وناروایی که رسانه های این گروه چریکی به خورد مخاطبان ناآگاه خویش می دهند،اندک اندک بعنوان حقیقت تاریخی و فرهنگی دین زرتشتی پذیرفته و در باوربینندگان این رسانه ها رسوب یابد و بقولی شود داستان این بیت که شاعر میفرماید:

خشت اول چون نهاد معمار کج

تا ثریا می رود دیوار کج

در برابر این نیمه خالی لیوان، شاید یک نیمه ی پرُ و روزنه ای از روشنایی وامید نیز دیده می شود، و آن کوشش شمار کوچکی از پژوهندگان کُرد زبانانبرای برگردان نسک های دین زرتشتی به ویژه گاتها از ترجمه فارسی و انگلیسیبه زبان های ترکی استانبولی و کرُدی است. در این میان چندتن از آنان که درزمینه ی دانشگاهی و آکادمیک کوشندگی دارند با یاری یک تن از بهدینان ایرانیساکن در ترکیه، پا را فراتر نهادند و با توصیه ی اینجانب به منظور پژوهشمیدانی دست به سفر به ایران زدند. این سفر بستری را فراهم آورد تا اینعزیزان بتوانند بعد از سده ها سردرگمی و گرفتاری در فرهنگ ترُکی اسلامی،فرصتی یابند تا از نزدیک آتش ورهرام و آدریان های هازمان زرتشتیان در ایرانرا زیارت کنند، از نزدیک با موبدان زرتشتی و گرامی انجمن موبدان ایرانپیوند گرفته و هم سخن شوند و در شماری از آیین ها و جشن های زرتشتیان شرکتکنند، حتا با مهرورزی شماری از همکیشان، این فرصت را یافتند که در آیین هایخصوصی چون عروسی و گواه گیری نیز حضور یابند.

نتیجه ی این سفر وپژوهش های میدانی سبب شد تا این عزیزان آگاهی های دست اول، درست و بیلغزشی پیرامون دین و فرهنگ زرتشتی بدست آورند و البته در کنار آن نسک هاییاز گاتها، اوستا و شمار قابل توجهی از کتب در پیوند با دین بهی را در ایرانتهیه کرده و با خود به ترکیه بیاورند.

چنانکه نیک آگاهید، بخشبزرگی از آثار موبدان، هیربدان و پژوهشگران دین و فرهنگ زرتشتی در جهان بهزبان های فارسی و انگلیسی است. آشنایی این عزیزان با زبان فارسی خود فرصتیمغتنم را فراهم آورده است تا در کنار گزارش های تصویری و پژوهش های میدانیکه در ایران فراهم آورده اند، اقدام به ترجمه نوشته های دینورزان زرتشتی وموبدان ایرانی از فارسی به تُرکی استانبولی و کُردی کنند.

امید آن میرود که در آینده ی نزدیک با انتشار این آثار، جامعه ی دانشگاهی و طبقهمتوسط و تصیلکرده کشور ترکیه و همتباران کُرد این فرصت را بیابد تا فرایپیش داوری ها و تعصبات کور مذهبی و قومی، داوری درست و آگاهانه ای پیرامونزرتشت پاک، بهدینان و دین و فرهنگ زرتشتی داشته باشد. ایدون باد.

فرید شولیزاده


——————————-


فرتورهایی برای مقایسه:

بزودی …



دانستن حق شماست ، بدانید ، اندیشه کنید

گاهشمار دینی زرتشتی

سالنمای دینی زرتشتی


” ورود به بخش گاهشمار زرتشتی “

 

 

سال 3750

دریافت سالنمای دینی زرتشتی به صورت یکجا            دانلود


   فروردین   



   اردیبهشت   



   خرداد   



   تیر   



   مرداد   



   شهریور   



مهر



آبان



آذر



دی



بهمن



اسفند


برگرفته از سایت انجمن زرتشتیان نروژ http://www.dnzt.org

——————————————————————————–

همچنین میتوانید سالمنای دینی زرتشتیان را طول سال 2012 در لینک زیر به صورت کامل مشاده کنید

http://avesta.org/zcal2012.htm

———————————————————————————

 

تقویم دینی مزدیسنا

این تقویم در تاریخ ایران به تقویم دینی مزدیسنا یعنی تقویم زرتشتی و یا تقویم اوستایی مشهور است. این تقویم کاملا مذهبی است و بر اساس خواسته‌های دینی زرتشتیان و بر اساس انجام مراسم و فرایض دینی آنان بنا شد. به طوریکه هر یک از روزها و ماههای سال به فرشته یا فرشتگانی اختصاص دارد و انجام فرایض دینی را در زمانهای خاص توصیه می‌نماید.

 

خصویات

شبانه روز در تقویم مزدیسنا

در اوستا شبانه روز به پنج وقت یا گاه تقیسم شده:

وانگاه    ,    ربیتونیگاه    ,    ازیرنیگاه    ,    اویسروتریمگاه    ,    اشهینگاه

 

ساعت

واژه هاتر یا هاسر در فرهنگ اوستا و پهلوی به جای ساعت به کار گرفته می‌شود و یک هاسر برابر است با یک ساعت و ۱۲ دقیقه امروزی.

 

مناسبت‌ها و روز

روزهای ۳۰ گانه در این تقویم که هر یک به نام فرشته یا ایزدی نامگذاری شده‌است به شرح زیر می‌باشد:

 

هرمزد یا اهورازمزدا

بهمن یا وهومنه

اردیبهشت یا آش وهشت

شهریور یا خشتروئیریه

سفندارمذ یا سپنت آرمئیتی

خرداد یا هوروتات

امرداد یا امرتات

دی به آذر یا دئوش

آذر یا آتر

آبان

حورشید یا هورخشئت

ماه یا ماونگه

تیر یا تشتری

گوش یا گئوش

دی به مهر یا دئوش

مهریا میتر

سروشیا سرئوش

رشن یا رشئو

فروردین یا فره وشی

بهرام یا ورترئن

رام یا رامن

باد یا وات

دی به دین یا دئوش

دین یا دئنا

ارد (ارت) یا اشی ونگوهی

ارشتاد (اشتاد) یا ارشتات

آسمان یا اسمن

زامیاد یا زم

ماراسپند (مهر اسپند) یا منثر سپنت

ائیران


در خرده اوستا در گفتاری تحت عنوان سیروزه می‌خوانیم, نگهبانی از ۳۰ روزهای ماه به یکی از فرشتگان سپرده شد و به همان فرشته نامزد گردیده‌است و ایزدان معروف مزدیسنا, همان که روزهای ماه را به نامهای آنان خوانده‌اند و خود ایزدان بزرگ از همکاری مهین فرشتگان که آنان را امشاسپندان گویند, شمرده شده‌اند و بقیه همکاران و مددکاران آنها می‌باشند:

 

امشاسپندان = ایزدان همکار

هرمزد = دی به آذر, دی به مهر, دی به دین

بهمن = ایزد ماه, ایزد گوش, ایزد رام

اردیبهشت = ایزد آذر, ایزد سروش, ایزد بهرام

شهریور = ایزد خور, ایزد مهر, ایزد آسمان, ایزد ائیران

سپندارمذ = ایزد آبان, ایزد دین, ایزد ارت, ایزد ماراسپند

خرداد = ایزد تشتر (تیر), ایزد فروردین, ایزد باد

امرداد = ایزد رشن, ایزد اشتاد, ایزد زامیاد

 

ماه در تقویم مزدیسنا

ماونگه در اوستا و در تقویم مزدیسنا, هم به مفهوم سیاره ماه  و هم به معنای شبانه روز از زمان است. در این تقویم هر ۳۰ روز را یک ماه نامیده و هر سال را ۱۲ ماه می‌گرفتند, بنابراین هم ماه و هم سال در این تقویم اصطلاحی است نه حقیقی. اسامی دوازده ماه این تقویم همان اسامی ایزدان معروف دین بهی زرتشتی است و در تقویم امروزی ایران نیز با کمی تغییر محفوظ مانده‌است. این ماه‌ها شامل زیر می‌باشد:

 

فروردین: فره وشی یا فروهر

اردیبهشت: اش وهشت

خرداد: خورداد, هوروتات

تیر: تشتری

مرداد: امرداد, امرتات

شهریور: خشتر وئیریه

مهر: میتر

آبان: آبها, آناهیتا

آذر: آتر, آتش

دی: دئو, دئنا (خالق اوهرمزد)

بهمن: وهمن, وهومنه

اسفند: سفندارمذ, اسپنت ارمئتی

 

جشن‌ها

هر روزی که نام ماه و روز با یکدیگر برابر می‌شود ایرانیان باستان جشن می‌گرفته‌اند. امروزه نیز زرتشتیان این مراسم‌ها را اجرا می‌کنند. در تقویم مزدیسنا چون سال را ۱۲ ماه ۳۰ روزه حساب می‌شود پس ۵ روز اضافی را به نام اندرگاه می‌نامیدند که این اسم در دوره اسلامی به پنجه دزدیده یا خمسه مسترقه معروف گردید. هر یک از پنج فصل گاتها نیز به یکی از روزهای اندرگاه منسوب شده‌است. اسامی این پنج روز عبارت است از:

 

اهنودگاه

اشتودگاه

سپندگاه

وهوخشتره گاه

هیشتواشت گاه

 

مناسبت‌های سال

فروردینگان = فروردین روز (۱۹) در ماه فروردین

جشن اردیبهشتگان = اردیبهشت روز (۳) در ماه اردیبهشت

جشن خردادگان = خرداد روز (۶) در ماه خرداد

جشن تیرگان = تیر روز (۱۳) در ماه تیر

جشن امردادگان = امرداد روز (۷) در ماه امرداد

جشن شهریورگان = شهریور روز (۴) در ماه شهریور

جشن مهرگان = مهر روز (۱۶) در ماه مهر

جشن آبانگان = آبان روز (۱۰) در ماه آبان

جشن آذرگان (آذرخش) = آذر روز (۹) از ماه آذر

جشن هرمز = نخستین روز هر ماه

جشن خرم روز (دی دادار جشن) = دی روز در ماه دی

سپندار جشن = سفندارمذ روز (۵) در ماه سپندارمذ

 

فصل در تقویم مزدیسنا

بنا به روایت یشتها و خرده اوستا در ایران قدیم تنها دو فصل تابستان و زمستان وجود داشته‌است که مدت آنها مساوی نبوده‌است. مثلا گاه تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه یا بر عکس بود و این امر به آب و هوای هر محل نیز بستگی داشته‌است. فصل تابستان معمولا از فروردین تا مهر و فصل زمستان از آبان تا اسفند به طول می‌انجامید که پنج روز «اندرگاه»در پایان زمستان هم یادآور پنج ماه زمستان بود. بعدها با گسترش دین زرتشت, سال به شش قسمت غیر مساوی تقسیم و یا شش فصل (گاه) تقسیم شد که هرکدام از آنها «ییر» و یا «رتو»خوانده می‌شد و آخر هر یک از این فصول جشن معروف گاهنبارها برگزار می‌گردید. این فصول شش گانه عبارت است از:

 

میذیوی زرمی: از اول اعتدال ربیعی تا روز چهل و پنج از آن است که تقریبا تا ۱۵ اردیبهشت ادامه می‌یابد

میذیوی شم: به مدت ۶۰ روز می‌باشد

پیتیش ههی: به مدت ۷۵ روز می‌باشد

ایاترم: به مدت ۳۰ روز

منیذیایری: به مدت ۸۰ روز

همسیت منیذی: به مدت ۷۵ روز


———————————————————————-


ﭼﺮﺍﻭﭼﮕﻮﻧﻪﺑﻪﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻳﺎﺑﻦﺩﻫﺶﻧﮕﺎﻩﻭﺗﻮﺟﻪﻛﻨﻴﻢ

ﭼﺮﺍﻭﭼﮕﻮﻧﻪﺑﻪﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻳﺎﺑﻦﺩﻫﺶﻧﮕﺎﻩﻭﺗﻮﺟﻪﻛﻨﻴﻢ

موبد کامران جمشیدی


ﺁﻧﺎﻥﻛﻪﻫﻤﺔﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﺭﺍ،ﻛﻪﺩﺭﻭﺍﮊﮔﺎﻥﻓﺮﻫﻨﮕﻲﺯﺭﺗﺸﺘﻲﺑﻪﺁﻥﺑﻦﺩﻫﺶﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪﺑﺪﻭﺧﺮﺍﻓﻪﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪﺍﺯﭼﻨﺪﻣﻬﻢﺁﮔﺎﻩ
ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ:


۱-ﺍﺯﻧﻘﺶﺳﺎﺯﻧﺪﺓﺍﻳﻦﺍﺳﺘﻮﺭﻫﺎﻭﭼﮕﻮﻧﮕﻲﻛﺎﺭﻛﺮﺩﺁﻧﺎﻥ


۲-ﺍﺯﺍﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎﻱﺩﮔﺮﮔﻮﻥﺷﺪﻥﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻳﻲﻛﻪﺯﻣﺎﻧﻲﺯﻧﺪﮔﻲﺳﺎﺯﻭﺳﺎﺯﻧﺪﻩﺑﻮﺩﻧﺪﺑﻪﺧﺮﺍﻓﻪﻫﺎﻱﺩﺳﺖﻭﭘﺎﮔﻴﺮﻭﻧﺎﺳﺎﺯﻧﺪﻩﻭ
ﮔﺎﻫﻲﻧﻴﺰﺁﺯﺍﺭﻧﺪﻩﻭﺣﺘﺎﻭﻳﺮﺍﻧﮕﺮ.


ﻳﻜﻲﺍﺯﺍﺷﺘﺒﺎﻩﻫﺎﻱﻛﻪﺑﺮﺧﻲﻋﻘﻞﮔﺮﺍﻳﺎﻥ (ﻋﻘﻞﻭﺧﺮﺩﻳﻜﻲﻧﻴﺴﺘﻨﺪ)ﺩﺍﺭﻧﺪﺍﻳﻦﺍﺳﺖﻛﻪﻣﻲﻛﻮﺷﻨﺪﺗﺎﺩﺭﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﺗﻪﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻫﺎﻳﻲﺍﺯﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻫﺎﻭﻳﺎﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱﮔﻤﺸﺪﺓﺗﺎﺭﻳﺨﻲﺭﺍﺑﻴﺎﺑﻨﺪﭼﻮﻥﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪﻛﻪﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱﭘﻴﺸﻴﻦﺩﺭﺍﺛﺮﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲﻋﻘﻠﻲ،ﻫﺮ
ﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻱﺭﺍﺷﻜﻠﻲﺍﺯﺧﻴﺎﻝﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪﻭﻭﺍﻗﻌﻴﺖﺭﺍﻛﮋﻭﻧﺎﺩﺭﺳﺖﻧﺸﺎﻥﻣﻲﺩﻫﻨﺪ.
ﺍﺻﻮﻵﻋﻘﻞ،ﺩﺭﻙﺟﻬﺎﻥﻭﺯﻧﺪﮔﻲﻭﺣﻘﻴﻘﺖﺭﺍﺍﺯﺭﺍﻩﻧﮕﺎﺭ (ﺗﺼﻮﻳﺮ)ﻭﺧﻴﺎﻝ (ﻛﻪﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻴﻢﺍﺯﺁﻥﺑﻪﻧﺎﻡﻧﻴﺮﻭﻱﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺎﻡﺑﺒﺮﻳﻢ)
ﺑﻲﺍﺭﺯﺵﻣﻲﺷﻤﺎﺭﻧﺪﻭﺗﻨﻬﺎﺑﻪﺩﺭﻙﺟﻬﺎﻥﻭﺯﻧﺪﮔﻲﺍﺯﺭﺍﻩﻣﻔﺎﻫﻴﻢﻭﻓﻠﺴﻔﻪﺍﺭﺯﺵﻣﻲﺩﻫﻨﺪ.
ﻛﺎﻫﺶﺍﺳﺘﻮﺭﻫﺎﺑﻪﻳﻚﻣﺸﺖﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻫﺎﻱﺗﺎﺭﻳﺨﻲﻭﻳﺎﺧﺮﺍﻓﺎﺕﻧﺎﺏ،ﻫﻢﺭﻳﺸﻪﺩﺍﺭﺑﻮﺩﻥﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﺭﺍﻧﻔﻲﻣﻲﻛﻨﺪﻭﻫﻢﺁﺯﻣﻮﻥ
ﻫﺎﻱ (ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎﻱ)ﺑﻨﻴﺎﺩﻳﻦﻭﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﺍﻧﺴﺎﻧﻲﺭﺍﺩﺭﺩﺭﺍﺯﺍﻱﻫﺰﺍﺭﻩﻫﺎ،ﺍﺯﺭﺍﻩﻧﻴﺮﻭﻱﭘﻨﺪﺍﺭ،ﻛﻪﻓﺮﺁﻭﺭﺩﺓﻫﺰﺍﺭﻩﻫﺎﻫﺴﺘﻨﺪﻛﻮﭼﻚ
ﻣﻲﺷﻤﺎﺭﻧﺪ.


ﻳﺎﺩﻣﺎﻥﺑﺎﺷﺪﻛﻪﻏﺮﺏﻧﻴﺰﺩﻭﺭﺓﻧﻮﺯﺍﻳﻲﺧﻮﻳﺶﺭﺍﺑﺎﺗﻜﻴﻪﺑﺮﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻱﻛﻬﻦﺍﻣﺎﺑﺎﺩﺭﻙﺩﺭﺳﺖﺁﻧﻬﺎﻭﭘﻴﻮﻧﺪﺷﺎﻥﺑﺎﺯﻧﺪﮔﻲﻭ
ﺣﻘﻴﻘﺖ،ﺳﺎﺧﺖﻭﺩﺭﺭﺍﻩﭘﻴﺸﺮﻓﺖﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺍﻳﻦﻳﻚﺣﻘﻴﻘﺖﺍﺳﺖﻛﻪﺑﺮﺍﻱﺍﻧﺴﺎﻥﺑﺎﻫﻤﺔﻛﺎﺭﻛﺮﺩﺫﻫﻨﻲ-ﺭﻭﺍﻧﻲ-ﻓﺮﻫﻨﮕﻲﻭﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺍﺵ،ﺭﺳﻴﺪﻥﺑﻪﻳﻚﺍﻧﺪﺍﺯﺓﺩﺭﺳﺖﺍﺯ
ﺑﻮﺩﻥﻭﭘﻴﺸﺮﻓﺖﻛﺮﺩﻥﻧﻴﺎﺯﺑﻪﺩﺳﺖﻳﺎﻓﺘﻦﺑﻪﺗﺮﺍﺯﻭﺑﺎﻻﻧﺴﻲﺩﺍﺭﺩﻣﻴﺎﻥﭘﻨﺪﺍﺭﻭﺍﻧﺪﻳﺸﻪ،ﻣﻴﺎﻥﺗﺼﻮﻳﺮﻭﻣﻔﻬﻮﻡ،ﻣﻴﺎﻥﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻭ
ﻓﻠﺴﻔﻪﺩﺍﺭﺩ،ﺯﻳﺮﺍﻛﻪﺍﻳﻦﺩﻭﺑﺮﻳﺪﻩﻭﺟﺪﺍﻱﺍﺯﻫﻢﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.ﺩﺭﻫﺮﺗﺼﻮﻳﺮﻱﺩﺍﻧﻪﻫﺎﻱﻣﻔﺎﻫﻴﻢﭘﺎﺷﻴﺪﻩﺷﺪﻩﻭﺩﺭﻫﺮﻣﻔﻬﻮﻣﻲﻫﻢ
ﺗﺼﺎﻭﻳﺮﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺭﻧﺪ.


ﺍﻧﺪﻳﺸﺔﻓﻠﺴﻔﻲﭘﻴﺶﺍﺯﺍﻳﻨﻜﻪﺑﻮﺳﻴﻠﺔﻓﻼﺳﻔﻪﺑﻪﻣﻔﻬﻮﻡ “ﺳﺎﻣﺎﻧﻲﻭﻳﮋﻩﺩﺭﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻥ”ﺗﻌﺮﻳﻒﺑﺸﻮﺩ،ﺩﺭﺯﻫﺪﺍﻥﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﭘﺮﻭﺭﺩﻩ
ﻭﺑﺰﺭﮒﺷﺪﻩﺍﺳﺖ.
ﻣﺎﻳﻪﻫﺎﻱﻓﺮﻫﻨﮕﻲ،ﻓﻠﺴﻔﻲ،ﻫﻨﺮﻱ،ﺩﻳﻨﻲﻭﺣﻘﻮﻗﻲﻳﻚﻣﻠﺖﺩﺭﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻳﺶﭘﺪﻳﺪﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ.
ﻫﻤﺔﺍﻳﻨﻬﺎﺭﺍﮔﻔﺘﻴﻢﺍﻣﺎﺑﺎﻳﺪﻫﺸﻴﺎﺭﺑﺎﺷﻴﻢﻛﻪﺍﻳﻦﺗﺮﺍﺯﻭﺑﺎﻻﻧﺲﺗﺎﺯﻣﺎﻧﻲﺑﺮﭘﺎﻫﺴﺖﻛﻪﭘﻴﻮﻧﺪﻣﻴﺎﻥﺍﻳﻦﺩﻭﻳﻌﻨﻲﺗﺼﻮﻳﺮﻭﻣﻔﻬﻮﻡ
ﻳﺎﭘﻨﺪﺍﺭﻭﺍﻧﺪﻳﺸﻪﺑﺮﻳﺪﻩﻧﺸﺪﻩﺑﺎﺷﺪﻭﺁﻧﻬﺎﺩﺭﻭﺍﻗﻌﻴﺖﻛﺎﺭﻛﺮﺩﺩﺭﺳﺖﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻨﺪﻭﮔﺮﻧﻪﺗﺒﺪﻳﻞﻣﻲﺷﻮﺩﺑﻪﺧﺮﺍﻓﻪ،ﻳﻌﻨﻲﺑﺎﻭﺭﻭ
ﺭﻓﺘﺎﺭﻱﻛﻪﭼﺮﺍﻳﻲﺍﺵﻭﺭﻳﺸﻪﺍﺵﻧﺎﭘﻴﺪﺍﺍﺳﺖﻭﺑﺮﺍﻱﺁﻥﺍﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎﻳﻲﺭﻭﻧﻤﺎﻳﻲﻭﻧﺎﻫﻤﺎﻫﻨﮓﺳﺎﺧﺘﻪﺷﺪﻩﺍﺳﺖﻛﻪﻧﻪﺗﻨﻬﺎ
ﻛﺎﺭﺑﺮﺩﺩﺭﺳﺖﺁﻥﺭﺍﺍﺯﺑﻴﻦﺑﺮﺩﻩﺑﻠﻜﻪﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪﺑﻪﺧﺮﺍﻓﻪﺍﻱﻧﺎﺳﺎﺯﻧﺪﻩﻭﮔﺎﻩﻧﻴﺰﻭﻳﺮﺍﻧﮕﺮﺑﺪﻝﺷﻮﺩ.ﻛﺎﺭﻛﺮﺩﺍﻳﻦﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱﮔﺮﻭﻫﻲ/ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺩﺭﺳﺖﻣﺎﻧﻨﺪﻛﺎﺭﻛﺮﺩﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱﻓﺮﺩﻱﻫﺴﺘﻨﺪ،ﺑﺪﻳﻦﮔﻮﻧﻪﻛﻪﺗﻤﺎﻣﻲﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻭﻛﺮﺩﺍﺭﻫﺎﻱ
ﻣﺎﺍﺯﺭﻭﻱﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﻤﺎﻥﺑﺮﻣﻲﺧﻴﺰﻧﺪ،ﺣﺎﻝﭼﻪﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱﺑﻪﮔﻔﺘﻪﺍﻱﺩﻳﻨﻲﻭﭼﻪﻫﻤﮕﺎﻧﻲ،ﻛﻪﺭﻳﺸﻪﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪﻣﺎﻥﻭﺍﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎﻳﻲ
ﺩﺍﺭﺩﻛﻪﺩﺭﻓﺮﺁﻳﻨﺪﺭﺷﺪﻣﺎ،ﺍﺯﻛﻮﺩﻛﻲﺩﺭﺫﻫﻨﻤﺎﻥﻻﻧﻪﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ.


ﺣﺎﻝﺍﮔﺮﺩﺭﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻱﺧﻮﺩﻃﺮﺣﻲﺭﺍﻣﻲﻳﺎﺑﻴﻢﻛﻪﺗﻜﺮﺍﺭﻣﻲﺷﻮﺩﺍﻣﺎﺑﺮﺍﺳﺘﻲﻧﻤﻲﺩﺍﻧﻴﻢﻛﻪﭼﺮﺍﭼﻨﻴﻦﺍﺳﺖﻭﺭﻳﺸﻪﺍﺵﺩﺭ
ﻛﺠﺎﻭﺍﺯﻛﺠﺎﺳﺖ،ﺍﻳﻦﻧﺸﺎﻧﺔﻭﺟﻮﺩﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﻲﺩﺭﺑﻦﺍﻳﻦﺭﻓﺘﺎﺭﺍﺳﺖﻛﻪﮔﻢﺷﺪﻩﺍﺳﺖﻭﻧﺎﺩﻳﺪﻧﻲﺍﺳﺖﻭﭼﻨﻴﻦﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻳﻲ
ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩﻣﻲﺷﻮﻧﺪﻫﻢﺑﺮﺍﻱﺧﻮﺩﻓﺮﺩﻭﻫﻢﺑﺮﺍﻱﺩﻳﮕﺮﺍﻥ.
ﺭﺍﻩﺩﺭﺳﺖﻛﺮﺩﻥﭼﻨﻴﻦﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻳﻲﺁﻥﺍﺳﺖﻛﻪﺑﻪﺷﻴﻮﻩﺍﻱ،ﺑﻪﺑﺎﻭﺭﻱﻛﻪﺩﺭﺑﻦﻭﺭﻳﺸﺔﺁﻥﺭﻓﺘﺎﺭﺍﺳﺖﺩﺳﺖﻳﺎﻓﺖﻭﺁﻥﺭﺍ
ﺩﺭﻳﺎﻓﺖﻭﺳﭙﺲﺧﻮﺩﺗﺼﻤﻴﻢﮔﺮﻓﺖﻛﻪﺁﻥﺭﺍﻧﮕﺎﻩﺩﺍﺷﺖﻳﺎﻧﻪ؟ﻭﺍﻳﻨﻜﻪﺁﻳﺎﺍﻛﻨﻮﻥﻧﻴﺰﺁﻥﺭﻓﺘﺎﺭﺳﺎﺯﻧﺪﻩﻭﻫﻤﺎﻫﻨﮓﺑﺎﺍﻣﺮﻭﺯﻣﻦ
ﺍﺳﺖﻳﺎﻧﻪ؟


(ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻣﻌﻤﻮﻻﻳﺎﺑﺮﺍﻱﭘﺪﺍﻓﻨﺪﺍﺳﺖﻳﺎﺑﺮﺍﻱﻓﺮﺍﺭ،ﻳﺎﺑﺮﺍﻱﺑﺪﺳﺖﺁﻭﺭﺩﻥﺍﺳﺖﻳﺎﺑﺮﺍﻱﺍﺯﺩﺳﺖﻧﺪﺍﺩﻥ)
ﻫﻤﻴﻦﭼﮕﻮﻧﮕﻲﺩﺭﻣﻮﺭﺩﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱﮔﺮﻭﻫﻲﻭﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲﻧﻴﺰﻫﺴﺖ.ﺍﮔﺮﺭﻓﺘﺎﺭﮔﺮﻭﻫﻲﻛﻪﺍﻣﺮﻭﺯﺍﻧﺠﺎﻡﻣﻲﺩﻫﻴﻢﻭﺁﻧﻬﺎﺭﺍﺁﻳﻴﻦﻣﻲ
ﻧﺎﻣﻴﻢﭘﻴﻮﻧﺪﻣﻔﻬﻮﻣﻲﺍﺵﺑﺎﻧﮕﺎﺭﻭﺗﺼﻮﻳﺮﻱﻛﻪﺍﺯﺁﻥﺩﺍﺭﻳﻢﭘﻴﺪﺍﺳﺖﻭﺧﻮﺩﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻭﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩﺍﺳﺖﭘﺲﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪﺳﻮﺩﻣﻨﺪﻭ
ﭘﻴﺶﺑﺮﻧﺪﻩﺑﺎﺷﺪﻭﮔﺮﻧﻪﺧﺮﺍﻓﻪﺍﺳﺖﻭﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ.


ﺍﻳﻦﺍﺳﺖﻣﺎﻧﺎﻭﻣﻴﻨﺶﺁﺯﺍﺩﻱﮔﺰﻳﻨﺶ.


ﺩﺭﺁﻳﻴﻦﻭﻓﺮﻫﻨﮓﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻲﻣﺎ،ﺭﺳﻢﻭﺭﺳﻮﻡﺯﻳﺎﺩﻱﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻨﺪﺑﺎﺷﻨﺪﻛﻪﺍﺯﺁﻧﺠﺎﻛﻪﺳﺮﺩﺭﻫﺰﺍﺭﻩﻫﺎﺩﺍﺭﻧﺪﻭﺍﺯﺳﻮﻳﻲﻧﻴﺰﺩﺭﭘﻲ
ﺑﺮﻳﺪﮔﻲﻫﺎﻱﺑﻴﺸﻤﺎﺭﻓﺮﻫﻨﮕﻲﺭﻳﺸﻪﻭﺑﻦﺁﻧﻬﺎﻧﺎﭘﻴﺪﺍﻳﻨﺪ،ﺗﻨﻬﺎﺗﻜﺮﺍﺭﺭﻭﻧﻤﺎﻳﻲﺁﻧﻬﺎﻫﻴﭻﺳﺎﺯﻧﺪﻩﻧﻴﺴﺘﻨﺪﻛﻪﻫﻴﭻﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻨﺪﺭﺍﻩﺑﻨﺪ
ﻧﻴﺰﺑﺎﺷﻨﺪ.


ﺍﻳﻨﻬﺎﺭﺍﺑﺎﻳﺪﻳﺎﻓﺖﻭﺩﺭﻳﺎﻓﺖ.
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦﻫﺴﺘﻨﺪﺑﺴﻴﺎﺭﻱﺍﺳﺘﻮﺭﻩﻫﺎﻛﻪﻣﻔﻬﻮﻡﺭﺍﺳﺘﻴﻦﺁﻧﻬﺎﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻪﻭﺭﻭﺷﻦﻧﻴﺴﺘﻨﺪﻭﺁﻧﺎﻥﺭﺍﻧﻴﺰﺑﺎﻳﺪﻳﺎﻓﺖﻭﺩﺭﻳﺎﻓﺖ.
ﻭﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡﺁﻧﻜﻪﻗﺎﻧﻮﻥﺑﻨﻴﺎﺩﻳﻦﻭﻣﺮﻛﺰﻱﻳﺎﺩﻣﺎﻥﻧﺮﻭﺩ:
ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ–ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ–ﺗﺮﺍﺯ–ﺑﺎﻻﻧﺲﺑﺮﺍﻱﺑﻬﺮﻩﺑﺮﻱﺩﺭﺳﺖﻭﺑﻬﻴﻨﻪﻭﺭﺍﺳﺘﻴﻦﺑﻪﺁﺭﻣﺎﻥﭘﻴﺸﺮﻓﺖﻭﻧﻮﺳﺎﺯﻱﻫﻤﻴﺸﮓﻭﺍﻳﻦﻳﻌﻨﻲ
ﺧﺮﺩ.


برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com

ینگهه هاتام، سرود برتری زن و مرد در اوستا

ینگهه هاتام، سرود برتری زن و مرد در اوستا

موبد کورش نیکنام

یِنگهه هاتام. آئت یِسنِه . پَئی تی وَنگهُو. 
مزدا اهورا. وَاِتا. اَشات هَچا. 
یا ئونگهامچا. تائونس چا. تائوس چا . یَزَه مَئیدِه ..


این سرود در بخش های گوناگون اوستا سروده شده است که به هنگام نیایش های آیینی خوانده می شود ازیکسو اشاره به تساوی حقوق زن ومرد دارد و از سوی دیگر اشاره به ابزار وراهکاری شده است که هرمرد و زن با ارادهً خویش بتواند با دیگری مسابقه بگذارد ودر راه پیشرفت زندگی از رقیب خود پیشی بگیرد.

معنی هریک از واژگانی که در این سرود آمده به زبان پارسی چنین است :

یِنگهه: از میان ، از بین 
هاتام : مردمان، هستی ها ، 
آئت یِسنِه : برای ستایش، از روی ستایش 
پَئی تی وَنگهُو: به بهترین وجه ، با نیکوترین روش 
مزدا اهورا: خداوند، پروردگار 
وَئتا : می شناسد، تشخیص می دهد 
اشات هَچا : از روی راستی، با هنجار اشا 
یائُونگهانس چا : همهً این ها، همهً آنها 
تانس چا : زنان، بانوان 
تائُوس چا : مردان، آقایان 
یَزَه مَئیده : درود می فرستیم، ستایش می کنیم


برگردان سرود: 
درود می فرستیم ومی ستاییم، 
همهً زنان ومردانی که از میان مردمان، 
به شناخت اهورامزدا، 
درانجام کارنیک وپیوستن به اشا، 
بهترین باشد.


اشاره: 
در بینش اشوزرتشت زن و مرد با یکدیگرتفاوتی ندارند و هیچیک به سبب جنسیت یا توانمندی بدنی بر دیگری برتری ندارند، تنها پیوستن به هنجار راستی و اشا ( بهره مندی از منش نیک وسازنده، گفتاردرست وگویش اثربخش و انجام کارنیک وسود رسان) هر مرد و زنی را بهتر، والاتر وارزشمند تر می گرداند. در بینش زرتشت، اشا ، هنجارو نظامی است که برجهان هستی پیوسته جاری و پایداراست زیرا از آغاز ساختارآفرینش بر اشا استوار شده است. همان نیرویی که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار واداشته است تا هستی برای انسان نیزخوش آیند و به کام باشد . در این راستا انسان نیز( زن ومرد ، پسر ودختر ، پیر وجوان ) باید بکوشد تا در هنجار گرایی و گسترش راستی و اشا سهمی داشته باشد. بنابراین کسی که بهرهً بیشتری ازکردار خویش در راستای نیکوکاری وخدمت به دیگران از زمانه برگیرد در مسابقه زندگی، با نشانِ باشکوهِ انسان بودن سرافراز گشته و بر سکوی قهرمانی در جایگاهی بالاترایستاده و از رقیب خود در زندگی پیشی گرفته است.


برگرفته از 

http://www.kniknam.com

گفتگویی در زمینه ی راستی

گفتگویی در زمینه ی «راستی»[1] (صداقت)

موبد کامران جمشیدی

 

براستی چیست «اشا»؟ این واژه ای که پایه و مایه ی دین بهی و جهان بینی و منش زرتشتی است و اگر آن را برداریم همه چیز فرو می ریزد؛ همانی که گرانمایه ترین سخنان و نیایش های ما با آن آغاز شده (اشم وهو وهیشتم …)  و بدان پایان می یابد (…. وهیشتایی اشم). چه درونمایه ای در این واژه نهفته است که می خواهد و می تواند گویای همه چیز باشد؟ همان واژه ای که پژوهش گران و نویسندگان گوناگون با چندین ده واژگان دیگر تلاش در رساندن چیم آن داشته اند. نزدیکترین پژوهشی که در یادم می آید از یکی از دانشمندان زرتشتی است که در نوشته های دیگران برای اشا کمابیش 76 چیم یافته است، از «راستی و درستی» و «گوهر راستی و داد» گرفته تا «هنجار جهان هستی» و «حقیقت». [2]

می دانیم که برای گفتگو در زمینه ی هر کدام از این جستارها نیاز به چندین نوشتار و دفتر می باشد که شاید پایانی هم نداشته باشد اما می توان تلاشی هم داشت تا در چند نوشتار در این زمینه ها سخن گفت و آنها را باز کرد و از دیدگاه های گوناگون به آنان نگاهی انداخت.

 

شاید بدرستی بتوان گفت که آن واژه ای که بیشترین کاربرد را در نوشتارها و گفتارهای پژوهندگان پارسی زبان برای رساندن چیم «اشا» داشته است «راستی» می باشد. بیاییم و نگاهی بیندازیم که این واژه از کجا آمده و ریشه ها کجایند.

Areta/rta گونه های سنسکرت و اوستایی این واژه هستند در چیم رفتن و آنهم رفتنی راست و درست. همین areta است که به گویش اوستایی به ما رسیده و asha گردیده است که در پارسی باستان بگونه ی arta و پارسی میانه و پارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانی ard گشته است و آنرا در اردیبهشت، اردشیر، اردوان و دیگر واژ ها می یابیم. Areta با rectus لاتین و right انگلیسی و دیگر همنواهای زبانهای هند و اروپایی همریشه است.

«راست» پهلوی و پارسی نیز از همین دیده می شود و برای رسیدن به چنین ساختی باید آنرا از یک گونه زمان گذشته arâsta و ratta سنسکرت انگاشت.[3]   

در این نوشتار من هوای آن ندارم که به دیدگاه ها و نوشتارهای دیگر پژوهندگان بپردازم و آنچه آنان انگاشته و نگاشته اند بر کاغذ بیاورم که اینکار را خود آن گرامیان بهتر و درست تر می توانند فرادست خوانندگان بگذارند. آنچه که من می خواهم در اینجا به آن بپردازم یکی از چیم ها و درونمایه های راستی و درستی و اشاست که شاید کمتر کسی تاکنون در اینگونه جستارها بدان پرداخته است و آن پدیده ای است اخلاقی / روانی / منشی / همبودگاهی که می توان از آن با نام «روراستی» یا «صداقت» نیز یاد کرد.

 


[1] Hidden agendas

[2]  ناتوانی در روبرو شدن با بغرنجی و چیره شدن بر آن

[3]  فهرست- لیست- سیاهه

 


 

براستی گفتگو در زمینه ی راستی بسیار شکننده (حساس) است. بیشتر مردم، از به میان کشیدن این مقوله می پرهیزند! دزدان و بزه کاران و فریبکاران از راستی و درستی خود بیشتر از دیگران فریاد می زنند!

انسانی که با خود روراست و یگانه نیست (خود-راستی، باخودیگانگی) بجای اینکه از سهش (احساس) راستین خود بگوید، به دلیل و بهانه آوردن می پردازد. بدینگونه بجای آنکه بداند و بگوید که در آن زمان چه احساسی دارد اندیشه اش به آنجا می کشد که: چه احساسی باید داشته باشد (آنچه ب سود و «مصلحت» اوست)

نمایش بازی کردن و راست نگفتن از سهش های راستین درونی بیشتر برای فریب دادن و یا پنهان کردن اندیشه های[1] دیگری است که در ما هستند. مانند: اگر من را باور نکنی بسیار می رنجم!

رفتار از روی ناراستی با دیگران از ارجگزاری ما به آنان می کاهد.


دوستانی را که از دست داده ایم نخست فریب داده ایم

همین را می توان در مورد ارجگزاری به «خود» و خودِ گم کرده ی ما نیز گفت. ناراستی/دروغ ریشه ی خودستایی و خودبزرگ بینی است.

چنین می نماید که ما به سادگی می توانیم در مورد راست بودن خود دروغ بگوییم! بخشی از ما بگونه ی ناخودآگاه بر راست بودنمان پامی فشارد بی آنکه به درستی ببینیم که چه می گوییم و چه می کنیم. کودکی را در زمان انجام کاری نادرست غافلگیر کنید، به گمان بسیار نخستین واژه هایی که از دهان او خواهید شنید این است که: من نبودم، من نکردم!

چنین می نماید که پدافند از کرده، ساده تر از بازبینی روراستانه ی آن می باشد. آفند و یورش به دیگران ساده تر است از پذیرش و خَستو شدن (اعتراف کردن)، که دلیری می خواهد.

راست بودن براستی شیردلی می خواهد- آن اندازه که بتوانیم با ترسهایمان روبرو شویم. هر زمان که بپذیریم که برای ناراست بودن مان بهانه های خوبی وجود دارد مانند دشواری های زندگی، نگرانی ها، ناامیدی ها، افسردگی و … بدین ترتیب برای ترس هایمان دلیل پیدا کرده ایم. و این ترس ها چیستند؟ ترس، باوری است بر ناتوانی برای روبرو شدن با چیزی و کنترل داشتن بر آن، و این باور همیشه پیش زمینۀ پذیرش همۀ بهانه هایی است که برای شکست خود گرد آورده ایم.

خوب، آیا ما این دلیری را داریم که با ترس هایمان روبرو شویم؟ این سخت ترین آزمایش زندگی است. شکست در آن به انکار وگونه ای ناخودآگاهی یا خودگم کردگی ناگزیر (اجباری) می انجامد. ناخودآگاهیِ برآمده از ترس ریشه ی ناراست بودن انسان هاست. آن باوری که خود، ریشه ی ترس است[2] در گیجی و سردرگمی گم می شود و یا در شرم از کوچک شدن (تحقیر) پنهان می ماند. می خواهیم که دوری گزینیم، فراموش کنیم و یا حتا دیوانه به شمار آییم و این خواست و کششِ بسیار به راست و درست به شمار آمدن بر سرگشتگی و نادانی مان می افزاید.

چه رها و سبک خواهیم شد اگر با یک کردار ناراست خود رو در رو شده و بگوییم: این من بودم که چنین کردم، چون می ترسیدم. همین! این نخستین گام بسوی کشف آن ترس پنهان است. وه که چه سبک شدنی! دیگر نیازی نیست که برای دگرگون کردن دنیا و یا پیرامون و یا کس دیگری دست و پا بزنیم. اکنون می توانیم روی خود کار کنیم. اکنون می توانیم همه ی دلیری خود را گردآوریم و در پی آن باوری باشیم که در مورد ناتوانی خود داریم.

پس در اینجا می توان به یک برآیند رسید که: هر چه انسان ها بیشتر باورهای پیدا و پنهان خود را بشناسند، راست و درست تر خواهند شد.

 

وانمودگری/نمایش ناگزیر (تظاهر اجباری)

وانمودگری ناگزیر تمامی هشیاری و توجه انسان را در خود می کِشد، نیروهای آفریننده را از بین می برد، انگیزه را نابود می کند و جای نیروهای الهام بخش را می گیرد. آن، از توانایی انسان برای هماهنگی با جهان می کاهد و تنشی درونی را می سازد که راه به بیرون می جوید و گاهی به بیماری می انجامد و گاه به خشونت. چنین روندی سرانجام از توانایی انسان برای روراست بودن با دیگران و یا با خود می کاهد. چنین کسی هر زمان که به او یادآوری می گردد و یا اَنگ زده میشود (متهم می شود) که دارد نمایش بازی می کند، در واکنش، به پدافند از خود و خرده گیری (انتقاد) از دیگران می پردازد که این رَوَند سرانجام به از دست دادن پیوند او با سهش های راستینش می انجامد. وانمودکنندگان کَسبودهایی (شخصیت هایی) دروغین برای خود می سازند که نمایش بازی می کند، خودخواه است و بی انگار.

وانمودگران خرده می گیرند، پشت سر دیگران گپ می زنند و بزدلانه به کسانی یورش می برند که راست بودنشان یادآور دروغین بودن خودشان است و اینگونه رفتار با دیگران آرام آرام بگونه ی خودکار درمیآید. اینان چنین می پندارند که دیگران نیز دارند چنین می کنند.

وانمودگران انسان های نیکی هستند که از ترس به سوی دروغ کشیده می شوند. اینان برای کمتر کردن فشار وجدانشان ویژگی هایی را بر دیگران بازتاب می دهند که آنان را سزاوارِ فریب خوردن و دروغ شنیدن می سازد.

بیشتر پهرست هایی[3] که نام افراد بزهکار و گناهکار و ناهمساز با همبود (جامعه) را در خود دارند، از اندیشۀ  همین بازیگران بیرون تراویده است! (خردمندانه است اگر به انگ زننده با چشم تردید نگاه کنیم!)

انسان هایی که به خود باور ندارند از همبود دوری می جویند. اینان برای کم کردن از شرم و بار وجدان خویش به کسانی نزدیک می شوند که مانند خود باشند و همانگونه رفتار کنند! سپس چنین وانمود می کنند که به آنها خیانت شده است! و یا می گویند که: ببینید، همه چنین می کنند!  زندگی این انسان ها گردابی است از پیوندهای گسسته، جدایی ها و پروژه های شکست خورده. سرانجامِ این وانمودگری اینان آن می شود که ترسی را که می خواستند پنهان کنند، نیرومندی بیشتری می گیرد.

 

از سوی دیگر آن ناراستی که من در جهان می بینم بازتابی است از ناراستی خودم. وانمود کردن به اینکه من راست هستم و دیگران نیستند براستی کارگر نیست. کسانی که خود را در برابر ناراستی موجود در دنیا پاسخگو نمی دانند در این دام می افتند.

ما تا زمانی که برای به راه راستی آوردن ناراستی های دنیا تلاش گروهی و هماهنگ نکنیم همگی ناراست هستیم. شاید بپرسید چگونه؟ بی گمان ترساندن از پادافره و یا افشاگری پاسخ مناسبی نیست.  پاسخ بهتر این است که هر کدام از ما چه در زندگی تکی خود و چه در پیوند با دیگران یک نمونه ی خوب و دلیر از راست بودن گردیم حتا اگر این کار انگیزه ی آن شود که در برابر سرزنش ها و داوری های وانمودگران و بازیگران قرار بگیریم.

راستی، راهی است که به شادی و خشنودی می انجامد. راست گشتن تازه گردانی خویشتن است.

 

زمانی که ما دلیری آن را داشته باشیم که پاسخگوی کرده های خود باشیم و آنها را همانگونه که هستند ببینیم و بشناسیم، آن زمان خود واقعی/ راستین را خواهیم شناخت. آنزمان با ترس های خود روبرو خواهیم شد و آن باورهای نادیدنی را که آنها را آفریده اند خواهیم یافت. روراست بودن با خود، همانا وارد کردن راستی بیشتر به آگاهی همگانی دنیاست.

 میوه ی راست زندگی کردن، همدلی و هم فهمی و هماهنگی با دیگران است. در یگانه شدن دلخواسته با آگاهی دیگران شادی و خرسندی نهفته است. بدینگونه نیروهای کشش (توجه) و آفرینندگی با هم یگانه و همراستا شده و برآیندی نیرومندتر می سازند؛ همکاری ها گسترده تر شده و توانمندی های تازه ای خود را نمایان می سازند؛ پیوندها بهتر و زیباتر می گردند که میوه ی آن نیز به دست آمدن آسودگی خیال و زندگی شیرین است، چیزهایی که نمی توان با پول و نام و زور (زاری و زور و زَر) خرید! آنگاه است که خود باوری و دیگرباوری راستین به دست می آید.



[1] در این نوشتار آرش ازراستی آن است که برای بسیاری با واژه ی «صداقت» گویاتر است، همانا یگانگی (با خویشتن)، روراستی و …

[2] شادروان کیخسرو کشاورز در دفتری با نام «مزدا خدا نیست بنیان آفرینش است.»

[3] با سپاس فراوان از دکتر علی اکبر جعفری که در پاسخ به پرسش من درباره ی چگونگی دگردیسی واژه ی اشا به راستی چنین گفتند.

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان

گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان

موبد کورش نیکنام 
هنگامی كه از پیروان ادیان الهی درباره سخنانِ پیامبرشان پرسش می شود هر یك كتاب ویژه ای را معرفی می كنند كه دربرگیرنده وحی و الهام خداوندی به آن پیامبر است . به همین روی مسلمانان ، قرآن مجید را كتاب آسمانی پیامبر خود معرفی می كنند و یهودیان و مسیحیان به ترتیب تورات و انجیل را نام می برند.

پیش تر از آن ، آیین یكتاپرستی در ایران باستان شكل گرفته و زرتشت ، پیامبری است كه در گویش آن زمان، كلامش را به اوستایی بیان كرده است . به این ترتیب هر جا سخن از كتاب دینی زرتشتیان باشد، در پاسخ از اوستا به نام كتاب دینی زرتشتیان یاد می شود. این پاسخ از یك سو درست به نظر می رسد زیرا این كتاب به زبان اوستایی است ولی هنگامی كه تمام متون اوستایی بررسی شود با نگرش به موضوع بخش های اوستا و چگونگی نگارش هر متن از این كتاب نتیجه این است كه همه بخش های اوستا گفته های اشوزرتشت نیست و تنها سروده هایی از اوستا كه در بخشی از یسنا قرار گرفته است ، از آن پیامبر ایران است و این بخش گات ها نام دارد.

باید باور داشته باشیم كه تاریخِ تمدن، در سرزمین ایران بسیار فراتر از برخی كشورهای دیگر است بپذیریم كه ایرانیان ، پیش از دوره یكتاپرستی در این سرزمین ، در باورهای استوره یی خود بسیاری از آداب و رسوم ، پندار و گفته ها داشته اند و درباره آخرین نتیجه هایی كه در پی هر رویداد طبیعی می گرفتند قوانین و آیینی تازه را در اجتماع خود رواج می دادند. از آنجا كه زبان گفت و گوی مردم در روزگاران باستانی ایران ، زبان اوستایی بوده تمام این سرودها ، نیایش ها و قوانین به اوستا معروف گشته اند. كتاب اوستا مجموعه یی است كه بخشی از آن مربوط به سده هایی پیش از اشوزرتشت ، یعنی شروع آیین یكتاپرستی در ایران باستان است و به زبان مادری آن زمان سروده شده است در مجموعه ، سرودها و گفته هایی آمده كه دربارهباورهای دینی ، تاریخی، گاه شماری، بهداشتی، دادگری و دانش های دیگر آن دوران است . به همین روی مجموعه اوستا كه در تاریخ و ادبیات از آن یاد شده از پنج بخش تشكیل شده است. یسنا، یشت ها، ویسپرد وندیداد و خرده اوستا.

خرده اوستا از همه بخش ها جوان تر است، گزیده بخش هایی از یشت های كهن با سرودهای جدید است . نمازهایی روزانه و سرودهایی درباره برگزاری مراسم آیینی و درگذشتگان در آن گنجانده شده است.

وندیداد كه بخش دیگر است ، در زبان اوستا” وی دَئِو داتَه” یعنی قانون ضد دیو است . دیو در باور مردمان پیش از دوره یكتا پرستی ، خدایان پنداری ویران كننده بودند كه می بایست برای آنان قربانی و فدیه انجام شود تا از خشمِ آنان كاسته شود . در این كتاب و به زبانی اوستایی سفارش هایی درباره پاكیزگی و احكام پرهیز از مردار مربوط به زمان باستانی ایران آمده است كه در دانش زمان خود ارزشمند بوده و بیانگر نگرش مردم ایران باستان به اصول پزشكی ، بهداشت و قانون اجتماعی است.

ویسپرد، یكی از بخش های اوستا است كه وابسته به نمازها و نیایش های جشن گاهنبار است . این جشن ، شش مرحله در سال برگزار می شود كه در آغاز به مناسبت های گوناگون پیشه كشاورزی شكل گرفته و اكنون با برپایی نیایش های همگانی به داد و دهش و پذیرایی پرداخته می شود.

یشت ها، سرودها و گفته های بسیار كهن است و در حماسه هایی به صورت نثر مسجع در ستایش ایزدان است كه از مهمترین آنها اورمزد یشت، ورهرام یشت، اردیبهشت یشت، مهر یشت ، هوم یشت و سروش یشت است كه بخش دیگری از اوستا را تشكیل می دهد. 
یسنا، نیایش هایی در ستایش پروردگار و آفریده های نیك اوست . سرودهای یسنا، 72 بخش هستند كه هر یك را “یسن” یا “هات” می گویند. یسنا از مهمترین بخش مجموعه اوستا به حساب می آید، زیرا سخنان و پیام اشو زرتشت در این بخش جای دارد. گات ها در مجموع 17 هات از یسنا را تشكیل می دهد كه خود نیز شامل پنج بخش به نام های اَهنود، اُشتَوُد، سپنته مد، وهوخشتر، وَهیشتوایش است.

قسمت های دیگر یسنا نیز از نظر وزن و موضوع هماهنگی زیادی با پیام اشوزرتشت دارد و بی گمان از سرودهای شاگردان نزدیك پیامبر است. به این ترتیب گات ها ، تنها سخنان پیام آور ایرانی اشوزرتشت است و كتاب دینی زرتشتیان به حساب می آید.

سرودهای گات ها ، اندیشه برانگیز و آموزنده است. این پیام ، دانش فراگیری اخلاق نیك و ارزش های انسانی است و از روش درست زیستن و رستگار شدن سخن می گوید. 
پیام گات ها برای پیشرفت كار جهان است . در این بینش سستی ، تنبلی و بیكاری روا نیست. نوسازی و تازه گردانیدن جهان هستی وظیفه انسان هاست ، گات ها ، كسانی را كه با دانش و بینش خود در كار ، جهان را به پیش می برند و تازه می گردانند، سوشیانت می گویند. در پیام اشوزرتشت زن و مرد جایگاهی برابر و یكسان دارند. او باور دارد كه هر دو از فروزه منش نیك برخوردارند، پس باید از خردِ رسا بهره مند شوندو به سوی دانایی گام بردارند. شخص دانا پیوسته راستی را برمی گزیند . راستی در اندیشه، گفتار و كردار جای می گیرد و پیرو راستی با هنجار هستی یعنی اشا هماهنگ خواهد شد.

اشا، نظم زمین و آسمان است و مردم نیز باید این هنجار را دریابند و به آیین راستی درآیند تا شایستگی انسان بودن را داشته باشند. 
آیین راستی ، انجام كار درست در زمان مناسب در جای خود،با حساب و ابزار درست است. 
گات ها به كسانی كه از روی راستی رفتار كنند اَشَوَن می گویند. در بینش گات ها ، راستی همواره پیروز است و دروغ مصلحت آمیز جایی ندارد. كسی كه از دروغ پیروی كند درگوَنت نامیده می شود. دروغ تنها به گفتار نیست بلكه شامل اندیشه و كردار ناشایست نیز می شود. گات ها سفارش دارد تا همه رستگار شوند و باور دارد كه روزی فرا خواهد رسید تا همگان به سوی دانایی و اشا روی آورند.

آیینی كه در پیام گات ها بیان شده است، آیین مهر و دوستی ، آیین شادمانی و بالندگی، آیین مبارزه با كژاندیشی و گسترش راستی است. آیین كار و كوشش برای رسیدن به خوشبختی یعنی آسایش همراه با آرامش است. 
گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان و پیام اشوزرتشت است.

 

برگرفته از

http://www.kniknam.com