دوگانه پرستی پنداری نادرست

دوگانه پرستی پنداری نادرست

آنهایی که زرتشتـیان را دوگانه پرست یا دوخدایی می خوانند گمان می کنند که در برابر اهورامزدا، اَهریمن را نیز خدا میدانیم ولی غافل از این که در هنگام نو کردن کُشتی، سه بار کُشتی را به طرف چپ تکان داده می گوییم: شکسته اهریمن باد، شکســته وزده باد گناه میــنو( اهریمن ) با همه دیـوان ودُرُجان وجادویان گُجسته (ملعون)وبدین وسیله بر اهریمن لعنت می فرستیم.

تنها چیزی که موجب این سوءتفاهم شـده درک نکردن حکمت” سِپَنتا مینو”و “اَنگرَه مینو”( اَهریمن)

یعنی فلسفۀ دو نیرویِ متضادیست که اَشو زرتشت در” گاتها” کراراًبه آن اشاره فرموده است .برای درک کامل موضوع بهتر است به” اهنودگات” رجوع شود که درآنجا اشوزرتشت سراسر هستی ها را آ فریدۀ اهورامزدا می داند منتها آن پیامبر همه آ فرینشهارا به دو بخش” مادی” و”معنوی” تقسیم کرده است،      بخش اول: موجوداتی که بشر آنهارا مفید ونیک شمرده به گروه (سپنتا مینو)یعنی دارندۀ خوی وسرشت نیک دانسته و      گروه دوم: موجودات بــد وزیان بخــش که به گروه( اَنگرَه مینو)یعنـی دارندۀ خوی وسرشت بد وزشت معرفی کرده است.واژۀ” اهریمن” نیز همان” اَنگرَه مَن” یا” انـگره مینو”است که در اوستا مخـــالف” سپنتا مینو” شناخته شده نــه مخالف اهورامــزدا.

از طرف دیگر زرتشتیان هرگـز” اهریمن “را خالــق یا آفریدگار نشــناخته ودر همه جای اوسـتا بر او نفرین شده وبشررا ازپیروی هر گونه کارهای اهریمنی باز داشته است .

علاوه بر این” اهریمن” چنانچه از معنی آ ن بر می آید زاده فکر وروح واندیشه آ دمیان است، نه آفریدۀ پروردگار، زیـرا واژۀ” من” معنی اندیشه و روح و فکر است.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

ديدگاه بينش زرتشتي درباره ی انسان

ديدگاه بينش زرتشتي درباره ی انسان

 

بنا بر اين ديدگاه، انسان دارای چندين بخش می باشد كه از آن ميان برخي مادي و برخي ذهني يا مينوي[i] مي باشند. اين بخش ها چنين مي باشند:

 تَن، به اوستايي  تَنوو tanvu كه از همه ي اندام هاي بدن مانند سر، گردن، تنه، دست و پا و رويهم تمامي اندام هاي دروني وبروني بدن منهاي نيروي زيست به هم آمده است. پس از فرارسيدن مرگ. زماني كه ديگر پاره های مينوي از انسان جدا شدند، تن بر جاي مي ماند.

تن به خودي خود هيچ نيرويي ندارد و كوچكترين جنبشی از آن ساخته نيست. تن را مي توان مانند ابزاري دانست كه به وسيله ي روان مي تواند به زندگي دنيوي خود ادامه دهد . تن يك انسان زنده در دين بهي، داراي ارج زيادي است و از آنجا كه تن و روان مانند دو روي يك سكه اند يا بهتر بگوييم در هم تنيده هستند، درستي و سلامت يكی با دیگری در پیوندی تنگاتگ هستند و از اين رو براي نگاهداري و پرورش تن مانند روان گوشزدهاي بايسته شده است.

 جان، به اوستايي آَهو Ahu  و به پهلوي اَخو Akhu ، نيرويي است كه تن را به جنبش و كار وا ميدارد. هوايي كه به درون می دمیم و خوراكي كه مي خوريم با به هم آمیختن و سوخت و سازهاي خود در بدن، سبب برپایی آن نيروي جنبش مي شود كه آن را جان مي نامند. اكنون اگر يكي از اندام هاي كار ساز بدن و در پايان قلب، از كار بيفتد ديگر اين نيرو وجود نداشته و از ميان خواهد رفت. از اين نيرو در اوستا با نام “آتش زندگي” در چم “نيروي زندگي” نيز ياد شده است.

 روان يا آگاهي، به اوستايي اوروان Urvân  ، كه مي توان گفت يك نامگذاري كلي است براي آن بخشي از انسان كه از تن و جان جداست و به راستي آن بخش مينوي انسان است كه پاسخگوی تمامي كردارها ( و البته انديشه و گفتار) مي باشد. از ديدگاه واژگاني نيز “اوروان” از ريشه ي “ وَر” آمده است كه در چم نيروي تميز نيك از بد و يا نيروي گزينش مي باشد. از اين بخش مي توان  با نام “ آگاهي” نيز ياد كرد كه خود از دو زير بخش درست شده است :

يكي نهاد يا ضمير خود آگاه و ديگري نهاد ناخودآگاه.

اما اين روان يا آگاهي داراي چه نيروهاي دروني است كه مي توانند راه را از چاه باز نمايانده و ما را به سوي راستی و آگاهي رهنمون شوند و چه بازدارنده هايي برسر اين راه وجود دارند؟ از اين نيروها مي توان بدينگونه ياد كرد:

   

    الف- مَنَ Mana ، جايگاه  خرد  و فرنودآوری (منطق) است. “ من” دستگاه ذهني انسان است كه رويهمي است از ابزارهاي باشنده در انسان براي ديدن، شناختن كندوكاو كردن و سرانجام سنجش و گزينش. با اين ابزار است كه آدمي توانِ درست انديشيدن و منطقي logic) ) انديشيدن را دارا مي باشد.

مَنَ، به وسيله ي خرد ذاتي ( انبار شده در نهاد ناخودآگاه) و خردِ به دست آوردني ( گرفته شده از دنياي پيرامون) خوراك داده مي شود.

وهومن Vohumana  يا بهمن، آن ذهني است كه “بِخْـرَد” باشد و گزينش خود را بر مبناي نيكي و سازندگي انجام دهد .

 

    ب – بَئودا، به اوستايي بئوذَ baodha ، نيروي روشنايي و بينش و آگاهي دروني است. به گفته ي ديگر، مَنَ نيروي فرنودآوری (منطق) بوده كه با نگرش و درك و سنجش در دنياي بيرون سرو كار دارد و بئودا با دنياي درون.

 

    پ ـ دَئِنا daenâ  ، كه وجدان يا دين انسان و مركز اخلاق است. از آنجا كه هر كس از روي خواست و درك و ديدگاه خود راه زندگاني اش را برمي گزيند، درنتيجه دئنا يا وجدان او در پي اين گزينش و پيامدهاي آن آرامش يافته و يا ناآرام مي گردد. وجداني كه از راه اخلاق دور مي گردد رنج مي بيند و آلوده مي شود.

 

   ت ـ فرَوهَر Fravahar  ، نيروي پيش برنده. در اوستا فرَوَشي  Fravashi  ، براي اين پديده گزارش هاي زيادي داده شده است. گاتها از فروشي تنها در چم “ خَستو شدن” يا “ اعتراف كردن” و يا بهتر بگوييم “باور داشتن” و “ برگزيدن” ياد كرده است كه در اين پيوند مي توان اين واژه را مانند روان (اوروان) از ريشه ي “ وَر” دانست در چم گزينش و باور.

فروهر در چم آن نيرويي است كه انسان را در زندگي به پیش رانده و او را به پيشرفت وامي دارد. در اين پيوند اين واژه را بگونه ي “فرَ + وَر” مي دانند در چم “ نيروي پيش برنده”. به گفته اي « فروهر، ذره اي از ذرات نور خدايي است كه در هر كدام از ما به وديعه گذاشته شده كه قوه پيشرفت و ترقي بوده و راهنماي ما به سوي پيشرفت مي باشد.»

 

در نگر آورید كه اهورامزدا، گوهر و سرچشمه ي همه ي هستي و همانا نيرو و انرژي و نور است و اوست كه گوهر و سرچشمه ي خرد و آگاهي است . اين نيروي آگاه، اين نورِ آگاهي و اين راستی ناب در همه جا هست، و همچنین در ما انسان ها. اين نيروست كه اگر به وسيله ي ديد دروني، بئودا، دریافت شود سبب روشن شدن راه پيشرفت و تكامل است. اين نيروي پيش برنده را “فروهر” مي نامند.

 

    ث ـ سروش يا سرَ ئوشَه Sraosha ، آن نيروي الهام و نهيب زننده ايست كه در نهاد و ضمير ناخودآگاه ماست و از درون به ما انگيزه داده و به جنبش وامي دارد تا به دنبال راستی ها باشيم. از اين نيرو با نام هاي “نداي درون” ، “ نداي وجدان”، “ شنوايي خدايي” و مانند آن نام مي برند. ريشه ي اين واژه “سرَوائو”‌مي باشد در چم “ شنيدن”، شنيدني دروني و ژرف.

اجازه بدهيد تلاشي كنيم تا بوسيله ي يكي دو نمونه آوردن و بگونه ي نمادين اين نيروها را به نگاره در آوريم تا فهم آنها ساده تر گردد:

اگر “ تن” انسان را به بدنه ي اتومبيلي مانند كنيم، موتور اين اتوموبيل را مي توان به “ جان” يا نيروي جنبش مانند نمود كه از سوخت ( بنزين و مانند آن) خوراك مي گيرد. اين “تن” به خودي خود هيچ نيروي رای دهی (تصميم گيري) براي گزينش راه و همچنين تندرستي و سلامت خود ندارد بلكه اين راننده يِ وسيله است كه فرمان آن را در دست دارد. اين راننده “ روان” است.

   “ روان” براي درك درست از چگونگي راه و گزينش درست آن نياز به ابزارهايي دارد كه همان “بئودا”  يا نيروي درك و شناخت او از قوانين رانندگي و چگونگی راه و تمامي پارامترهاي هناینده (تاثير گذار) بر آن است تا به كمك “ من” يا خرد و فرنودآوری خود، رای درست بدهد.

 نور چراغهاي اين وسيله كه جلوي پاي او را روشن مي نمايد تا با چشمان باز پيش رو را ببيند، همان “ فروهر” يا نور خدايي است.

اما آيا اين نور مي تواند به يك اندازه راه را به همگان بنماياند و يا هميشه به يك اندازه توان روشنايي بخشيدن دارد؟ اگر نه چه سازه هایی (عواملي) است كه در كم يا زيادي نيرو و كاربرد آن هنایش دارند؟

بي گمان اين نيرو بخودي خود يكنواخت بوده و بر همه يكسان مي تابد. اين ما انسان ها هستيم كه گاهي نمي توانيم آن را ببينيم و دريابيم. دليل آن نيز نداشتن (دئنا) دين يا وجدان پاك است. دئنا را مي توان به آيينه اي يا بهتر از آن به كريستالي مانند نمود كه در بهترين و پاكترين بودش (حالت) خود بازتاب دهنده و يا گرد آورنده ي نور خدايي و آگاهي راستین است تا برآيند آن را به مركز خرد و آگاهي ما رسانده و به باز شناسي راه درست ياري رساند.

اما شوربختانه بازدارنده هاي بسياری در ما هستند كه مانند غبارِ نشسته بر روي آيينه، بر آيينه ي وجدان ما نشسته و از گذر نور پیشگيري مي كند. اين بازدارنده هاي ويرانگر، همان هايي هستند كه با نام هايي مانند خشم، كينه، نفرت، دودلي و ترديد، ترس و مانند آنها ياد مي شوند.

در اين ميان “سروش” ، نداي دروني نيز از ژرفاي نهاد و ذهن و ضمير، راه به نيروي درك مي جويند تا آن را براي دريافت نور انگيزه داده و نیرو دهند. پس مي بينيم كه نزديكترين، مناسب ترين و شايد تنها راه براي رسيدن به نور و روشنايي، پاكسازي آيينه ي دل و وجدان و دين از سازه های بازدارنده است.

براي انجام اين كار مي بايست كه نخست اين سازه ها و فرآيند برآمد و بروزشان را شناخت تا بتوان به از ميان برداشتن آنها همت گماشت .



[i] واژه ی “مینو” که واژه های مینوی یا معنوی از آن ریشه گرفته اند، از آن واژه هایی است که در چم آن گزارش های گوناگون و برداشت های گوناگون تری شده است. مینو همان مَئینیو mainyu اوستایی – گاتهایی است که از ریشه “من” گرفته شده است و در چم “ذهنی” و آنچه که با دستگاه ذهنی در پیوند است می باشد. مینو را به چم گوهر یا ذات یا اسانس نیز گویند.

 

برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

دين چيست و اين واژه چه چمی دارد

دین چیست و این واژه چه چمی دارد ؟


 

همچنین ببینید: نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی 

دین، یا به زبان اوستایی دَئنا Daenâ به چم  دیدن، شناختن، فهمیدن و همچنین وجدان آمده است. اشو زرتشت پیام و آموزش های خود را دَئنا وَنگوهی Daenâ Vanguhi نامید به چمِ دینِ خوب یا دین بهی و وجدان خوب یا به گفته ای دیگر «درك و برداشت و شناخت درست از زندگانی». یك دیندار كسی است كه با كمك خرد به دیدن و شناختن دنیای پیرامون خود پرداخته و راه راستی و درستی را دریافته و برگزیده است.

  بنابراین نام دین بهی ریشه دارتر از دیگر نامها بوده و زرتشتیان بهدین نیز نامیده می شوند. پس تر نامهای دیگری نیز بر این دین گذاشته شد مانند: مزدایی، مزدیسنی یا مزداپرستی، اهورایی … و سرانجام “زرتشتی” تا گویای نام پیام آور نیز باشد.              

روی هم رفته شایسته تر است كه ما عنوان های “دین بهی- بهدینان” یا “دین زرتشتی- زرتشتیان” را به كار ببریم.

 

دین چیست

 

در زبان پارسی و فرهنگ زرتشتی دین به چم وجدان است که می توانیم آن را «بینش درون» و یا «چشم خورشیدگونۀ درون نگر» بنامیم.

 

کارمایه هایی که ما برای دیدِ درون به آنها نیاز داریم کم و بیش همان کارمایه های دیدِ برون اند. 

 

ما برای دیدِ برون، بویژه برای دیدن چشم اندازهای دور دستکم به پنج کارمایه بترتیب زیر نیاز داریم:

 

نخست: هوای پاکیزه  

ناگفته پیدا است که در هوای مه آلود – هوای دود آلود – هوای غبارآلود و هوای ابرآلود نمی توان به تماشای چشم اندازهای دور نشست، پس نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است.

 

دوم: روشنایی 

ولی نه روشنایی کران بسته ی چراغ، بلکه روشنایی دامن گستر خورشید ، دامنه ی روشنایی هیچ چراغی ما را به شناخت زشتی ها و زیباییهای کرانه های دور راهبری نمی کند.

 

سوم: چشم بینا 

اگر هوا پاکیزه باشد و خورشید جهانتاب پرتو خود را بر کرانه هایِ دورِ زمین گسترده باشد، ولی ما چشم بینا نداشته باشیم از دیدن آنچه که پیش روی ما است بی بهره خواهیم ماند. پس سومین بایستگی داشتن چشم بینا است. 

 

چهارم: اراده و خواستِ دیدن

اگر چشمان بینا و هوای پاکیزه و پرتو خورشید باشند ولی اراده ی دیدن در کار نباشد، چیزهای پیرامون را نخواهیم دید و شایست و ناشایست را نخواهیم شناخت.

 

پنجم: هماهنگ کردن چشم سر و چشم دل

 بارها دیده ایم که چشمان ما گزارش نادرست به ماداه و ما را به گمراهی کشانیده اند!! برای نمونه چشمان ما یک هواپیمای جمبوجت را که در فراز هزاران پایی  در پرواز است به گونه ای به ما نشان می دهند که اگر ما هواپیمای جمبوجت را بر زمین ندیده  و اندازه هایش را نمی دانستیم  پرنده ی کوچک سپید رنگی را درپروازی آرام و آهسته گمان می بردیم!! ولی ما هواپیمای جمبوجت را بر روی زمین دیده و سوار آنهم شده و با سرو سدای گوش خراش و شتاب شگفت انگیزش آشنا هستیم، از اینرو گزارش نادرست چشمان خود را بها نمی دهیم و آنچه را که با چشم سر می بینیم با دانسته های پیشین خود بهم می آمیزیم و در می یابیم که آنچه بر فراز سر ما است یک پرنده کوچک آرام و کُند پرواز نیست!! بلکه هواپیمای غول پیکری است که  با دهها تن بار  و سد ها سر نشین و با شتابی نزدیک به هزار کیلومتر در ساعت درپرواز است!!.

 

برای دید درون نیز ما به همین کارمایه ها نیاز داریم،  زرتشت این تماشاگه درون را « دئنا»  می نامَد و کارمایه های آن را نیز بما نشان می دهد تا بیارمندی آنان بتوانیم شایست و ناشایست را از هم باز شناسیم و درست ترین و بهترین ارزشها را برگزینیم. 

 

گفتیم که نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است، پس نخست باید هوای درون را از همه گونه آلودگیهای خشم و کینه و آز و نیاز و ترس و تنبلی و بد بینی و دُژمَنِشی و دیگر فروزهایی که تیره کننده ی روان اند بپالاییم و هوای درون را پاکیزه بگردانیم .

 

در گامه ی دوم باید(پرتو خورشید خرد) را بر چیزی که می خواهیم بر رسی کنیم بتابانیم.

 

 آنچه را که چشم سر گزارش می کند  پیکر سرد چیز ها است، گزارش نادرستی است از خردی وکلانی ارزشها، تنها در زیر تابش خورشید خرد است که می توان به ارزش های والا پی برد و بسوی بیهودگیها نرفت.

 

این آن چیزی است که زرتشتِ بزرگ در زبان گاتهایی «دئنا» نامیده و در پارسی امروز به پیکر «دین»  در آمده است. در میدان این دین  هیچ فرمانی جز فرمان خرد پذیرفتنی نیست!!

 

کتابها و نوشته های کهن ما (که براستی رویهمرفته ای از آزمون ها و تجربه ها و فراگرفته های پیشیننیان ما هستند) بازنمود (تعریف) زیبای دیگری از «دین» دارند. بنا بر آنها، دین (دینِ خوب) مانند «دختر زیبای جوانی» است (و در برابر دین بد مانند یک انسان زشت رو و زشت خو!).

 

این بدان مفهوم است که دین خوب چیزی است زیبا که انسان را هم زیبا می کند. آن بمانند یک زن جوان (زاینده-زندگی بخش-آفریننده) است که همواره می تواند از خود فرزندان تازه و زیبای دیگری بزاید. آن می تواند همیشه انسان را جوان کند و تازه نگاه دارد و اندیشه های زیبایی به او بدهد تا خود و جهان پیرامون را زیبا و تازه کند.

 

اکنون اگر این دو بازنمود را در کنار هم بگذاریم شاید بتوانیم بفهمیم که یک «دیندار» خوب کسی است که دارای دید درونی/ چشم های پاک و روشن و شفاف باشد که آن زن / نیروی همیشه آفریننده و تازه کنندۀ درون خود را پیدا کند و با راهنمایی آن از آزمون زندگی بگذرد و انسان نیک و زیبادرون باشد.

این نیروی زیبا و آفریننده و نگاهبان زندگی و جان که در درون ما هست با ما گفتگو هم می کند. اگر ما بخواهیم بتوانیم صدای او را بشنویم باید گاهی در سکوت بنشینیم و به درون خود گوش کنیم. در دین و فرهنگ ما به این می گویند سروش (سرئوشه seraosha )

 

آیا تا کنون شنیده اید که سپهرشناسان و فیزیک دانان از در/پنجره های کهکشانی سخن می گویند که به بخش هایی دیگر از جهان راه دارند. سپهرهایی/بخش هایی که با چشم ما دیدنی نیستند که اگر بتوانیم این پنجره ها پیداکنیم و باز کنیم می توانیم به آنها راه پیدا کنیم.

 

چنین درها/پنجره هایی در درون جهان/سپهر درونی ما هم هستند که اگر آنها را باز کنیم می توانیم بخش های دیگری از جهان درون خود را ببینیم. می دانید چرا؟ چون ما هم بخشی از این جهان هستیم و درست از همان بنمایه هایی درست شده ایم که آن درست شده است!

 

این بنمایه ها، که دانش همواره تلاش در کندوکاو / آنالیز آنها دارد تا ذره های کوچکتر و بنیادین تری از آنها را بیابد و نامی بر آنها بگذارد، یک نامگذاری کلی دارند که پدران و مادران ما هم از گذشته های دور آنها را شناخته بوده اند.

 

این بنمایه ها که در زبان ما «آخشیج» نام دارند، چهار تا هستند به نام های:

 

آب – باد – آتش – خاک  

 

پس در جهان ما همه چیز، از یک سنگیزه و دانه شن و یا کوچکتر مانند ملکول و اتم گرفته تا گیاه و جانور و انسان و زمین و دیگر ستاره ها و سیاره ها و … از همین چهار آخشیج درست شده اند.

 

در اینجا می تواند این پرسش برایتان پیش بیاید که ما چگونه می توانیم یک دانه شن و یا سنگریزه را با انسان ها بسنجیم؟ آیا ما براستی مانند هم هستیم؟ اگر یکسان نیستیم، پس چه چیزهایی ما را از هم جدا می کند؟

 

بیندیشید و بگویید.

 

نیروی اندیشیدن – پنداشتن – برنامه ریزی کردن – ….

 

 برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

 

 

رستاخیز

رستاخیز

روز رستاخیز یا فرشوکرت بنا بر نوشته ها ی اوستا و پهلوی روزیست که پیکرهای بی جان زنده شده و به فرمان ایزدی گیتی نو گردد و بدی و زشتی برافتد و سراسر جهان را نیکی و خوبی فرا گیرد. روزی را که خداوند یکتا برای رستگاری و نجات گنهکاران از عقوبت های زشت و پادافره سخت دوزخ تعیین فرموده همین روز میباشد. چنانچه در اوستای ستایش خدا میخوانیم : “افدم بوجید دروندانَج اژ دوزخ اویژه ها وینارید وسپ دامان اشوان” یعنی در پایان پروردگار گناهکاران را نیز از دوزخ نجات داده و سراسر هستی را پاک خواهد ساخت. زیرا از انصاف و داد خدای بخشنده و مهربان دور است که بدکاران را برای گناهی که در مدت کوتاه زندگی مرتکب شده اند تا جاودان گرفتار عذاب و شکنجه دوزخ ساخته و از مهر و بخشایش خود برخوردار نگرداند.

شکست نهایی بدی به دست نیکی و فرجام فیروزی سپنتامینیو و شکست انگره مینیو یا اهریمن که در اوستا کراراً به آن اشاره شده در چنین روزی پیش آمده و آنگاه سراسر گیتی را نیروی اشویی و راستی فرا خواهد گرفت. در گاتاهای 30 آمده است هنگامی که کیفر اهورایی برای گناهکاران فرا رسد و وهومن (فرشته نیک اندیشی) به فرمان پروردگار کشور جاودانی را برای آنانی بیاراید که دروغ را در بند نموده و به دست راستی سپرده اند.

پس از آن به خوشی جهان دروغ آسیب فرا رسد و پاداش موعود در سرای فرخنده مزدا به نیکان بخشیده شود و راستی  به فیروزی نهائی برسد.   

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

سوشيانت ، سوشیانس

سوشيانت ، سوشیانس


نخست باید دید این واژه به چه چمی است، سو به چم (معنی) “سود رساننده” است و این کلمه نخستین بار در گات ها مطرح میشود و اشوزرتشت خود را سوشیانت میداند. در گاتاها هات 34 و بند 13 میفرماید : ” ای مزدا اهورا ، راهی را که به من نشان دادی راه آموزش سوشیانت ها است که نیکی در پرتو راستی و شادی بدست آید” بر پایه این باور سود رسان ترین و نیک ترین فرد هر زمانه را باید سوشیانت آن زمان دانست و هر کس در گیتی میتواند با کوشش و پشتکار و دانش اندوزی و با برخورداری از وجدان و خرد و فراگیری و پرورش اخلاقیات و ویژه گی های انسانی به این برترین پایه آدمیت رسیده و سوشیانت زمان خود گردد.

و این برخلاف دیگر ادیان است که در انتظار موعودی هستند که در آخرین لحظه ای که جهان و گیتی در حال فروپاشی است خواهد آمد و جهان پر از آلودگی را با جنگ ، کشتار و خونریزی مجدد پاک خواهد کرد!

چه بسا نخستین گام برای سوشیانت بودن شروع از خود است، خودمان ، نزدیکانمان و در گام های پسین هر آنچه که از دستمان بر بیاید برای سود رسانی به دیگران.

گات ها ، هات 34 بند 13: ای خداوند هستی بخش راهی را که به من نشان دادی راه نیک منشی است ، راهیست که بر مبنای آموزش سوشیانس ها ( سود رسانندگان و نجات دهندگان بشر ) قرار گرفته است. آموزشی که توصیه می کند هر نیکی که به منظور انجام کار و در پرتو راستی انجام شود شادکامی به بار خواهد آورد. آموزشی که انسان را به خرد و دانش واقعی رهبری می کند و پاداش آن رسیدن به توست ای خداوند خرد.

اگر روزی شکستی و بدبختی رو می کرد و دشمن فرومايه ای غالب می آمدو اگر زمانی ديو خشکی سرزمين ايران را در کم آبی و قحطی فرو برد اگر روزگاری تيرگی و سياهی در آسمان ايران نمودار گرديد نهراسيد و اميدوار باشيدکه خورشيد تيز است از بالای البرز کوه دگر باره بر شما نور خواهد افشاند خود اشو زرتشت نيز در سرودهای گاتها پيوسته پيروان خود را به آينده بهتر و انتظار ساختن روزگار خوش تر و سر افرازی اميدوار می سازد و می گويد با کار و کوشش و سعی و عمل مسلحانه در برابر سپاه اهريمن و اهريمن خويان ايستادگی نمايند  و از ميدان کارزار جور و ستم و پليدی و زشتی نگريزند بلکه آنقدر ايستادگی نمايند تا پيروزی قطعی و فتح نهايی نصيب آنان گردد عقيده به سوشيانت  می آموزد که به پيش برويد و گذشته را رها سازيد يعنی آينده گرايی و حرکت به آينده ای که بهتر از امروز خواهد بود و قناعت نکردن به يک زندگی فقيرانه و تحت ظلم و اميدوار است و آنکه اميدوار است زنده است .

روح زندگی در اوست بی شک در پرتو همين است که ايران ما روی نجات خواهد ديد و از فلسفه اين عقيده مقدس بوده که ايرانيان را به شجاعت و دلاوری ترغيب نموده ؛يکی از ويژگی های قوم ايرانی اميد به آيندهاست که پيوسته از زمان حال به آينده توجه دارد عقيده سوشيانت بيانگر اين حقيقت است که روزی فرا خواهد رسيد که عدالت و آدميت و راستی پيروز گردد و بديها بروند و نيکی ها باز آيند خيانت و دروغ و ناراستی و فساد فردی و اجتماعی از جهان رخت بربند و سازش همگانی و عدالت اجتماعی مطلق و برابری و راستی حکمفرما شود عقيده به سوشيانت می گويد آدم منتظر هم از نظر فکری و هم از نظر علمی و مادی يک آدم يا يک ملت آماده است

پس سوشيانت حتما نبايد يک فرد باشد بلکه تک تک ما می توانيم بخشی از آن باشيم (مانند سی مرغ عطار) عقيده به سوشيانت اعتقاد به اين است که وعده خداوندگار در کتابهای دينی و همچنين  آرزوی تمامی آدمهای پارسا و صالح تحقق خواهد يافت و جامعه ای که در آن آدميت و عدالت و حقيقت برای هميشه حکمفرمابوده باشد هرگز بازيچه دست ستمکاران نخواهد شد. رسالت سوشيانت از برای همين است. آزاد و پاينده باد ايران و سربلند باد ايرانی.


—————————————


سوشیانس در پرتو امشاسپندان به جایگاه سپنتامینو می رسد        

كامبیز رستمی  

۰۶ خرداد ۱۳۸۷

موبد پدرام سروش پور در پژوهشگاه فرهنگ اسلامی از سوشیانت گفت موبد پدرام سروش پور، نماینده کنکاش موبدان تهران، در نشست موعودگرایی در دین زرتشت که روز پنجم خرداد در موسسه پژوهشی انتظار نور برگزارشد، با بیان اینكه انسان به عنوان اشرف مخلوقات محترم است و دروغ پرست یا دروغ گو می بایستی آگاه شوند و به سوی اهورامزدا روی آورند. به ویژگی ها و مشخصات سوشیانس در اندیشه های اشوزرتشت و دین زرتشت پرداخت.

 

  موبد سروش پور، از سوشیانس ها به عنوان نمادی از انسان هایی  که به هفت مرحله وهومن، اشا، شهریور، سپندارمزد، خورداد ،امرداد و سپنتامینو دست پیدا کرده اند و همانند خود اشوزرتشت، سود رسان مطلق هستند، نام برد.

 

نماینده کنکاش موبدان از بندهای پایانی هات 34 به عنوان بند هایی که در آنها از سوشیانس نام برده شده است یاد کرد.

 

ایشان با خواندن بند دوم هات 34 گاتها، اولین مشخصه سوشیانس را اشا و تجسم راستی دانست. اندیشه مند بودن را با توجه به بند 3 هات 34به عنوان دومین بعد سوشیانس برشمرد، بعد سوم سوشیانس را نیز توانمندی معنوی سوشیانس دانست و با اشاره به اینکه رد پای این سه بعد در فلسفه های اسلامی با نام های عقل ،عشق و اراده دیده می شود، از این سه بعد به عنوان سه بعدی که بالفعل در وجود همه وجود دارد نام برد و پرورش این سه بعد در کنار هم را سبب بالندگی بعد چهارم، سپنته آرمییتی، نوعی منش مینوی و یا ایمان، دانست.

 

به گفته موبد سروش پو  وظیفه و آرمان سوشیانس در بند 7و10 هات 34 یسنا، آموزش و پیشبرد جهان با  بیان و آموزش های خود و آوردن تمام دروغ گویان و زشت کرداران به سوی اهورامزدا است.

 

هموند انجمن موبدان تهران هات 34 بند 11 را بندی دانست که از دو امشاسپند دیگر هئوروتات و امرتات ، رسایی و جاودانگی، نام برده است و کسی که در او این شش مرحله شکل بگیرد می تواند به هفتمین مرحله ، سپنتامینیو، یا به تعبیر سهروردی نور اقرب یا نزدیکترین نور به نورالانوار، بالاترین جایی که انسان می تواند به آن برسد ، دست یابد. این شخص همان تجسم سوشیانس است.

 

موبد سروش پور با خواندن دو بند 12 و 13 از هات 34 آیین پیشرفت را به گفته اشوزرتشت، راه نیک منشی و راهی که بر مبنای آموزش سوشیانس ها است دانست و سوشیانس ها را نماد انسانهایی معرفی كرد، که این هفت مرحله را گذرانده اند و همانند خود اشوزرتشت، سود رسان مطلق هستند.

 

ایشان پیشرفت و تکامل را آرمان بشر در گاتها خواند و اضافه کرد: هیچ انسان باورمندی نمی تواند از پیشرفت دست بر دارد وسوشیانس نماد چنین باوری است. سوشیانس کسی نیست که جهانی را که ما به بدی گسترانده ایم را  یکددفعه پاک کند. به گفته ایشان،  تبلور سوشیانس زمانی است که ما به تکامل رسیدیم و نیکی ها به اوج خود رسیده باشد و طبیعی است که طبق فلسفه آفرینش بدی هم به اوج خود رسیده باشد و سوشیانس در آخرین مرحله بدی را از بین می برد.

 

موبد سروش پور با خواندن بندهای دیگر گاتها که در آنها به موضوع سوشیانس ها پرداخته شده است، تاکید اشوزرتشت را به داشتن سلاح دانش و خرد برای سوشیانس و آگاهی و راهنمایی تمام انسان ها به سوی اهورامزدا را متذكر شد.

 

ایشان در ادامه سخنانشان به موضوع سوشیانس در متون دیگر زرتشتی پرداخت و یادآوری نمود که اوستا، نگاه اسطوره ای به این موضوع  دارند. نماینده انجمن موبدان تهران با استناد به متنهای اوستا تاكید نمود كه با ظهور سوشیانس تمامی نمادهای اهریمن از جمله خشم و آز و كین و مرگ نابود می شوند و حتی خشم با سلاح نیز از پیشگاه او(سوشیانت) می گریزد. همچنین در پاسخ به یكی از پرسش كنندگان در مورد چگونگی این رویداد گفت: اگر تمام تلاش ما گسترش نیكی ها و آگاهاندن انسانها باشد آنگاه جهان به جایگاهی می رسد كه سوشیانت جلوه می كند. بدون آنكه نیازی به ابزارهای اهریمنی برای گسترانیدن نیكی مطلق در جهان باشد.

 

نماینده کنکاش موبدان تهران، در پایان سخنانشان به پرسش های باشندگان نشست در مورد سوشیانس پاسخ گفتند.

 

در پایان نشست رسمی که نزدیک به سه ساعت به طول انجامید، با توجه به علاقه باشندگان در مورد مسایل دیگر دین زرتشت ، موبد سروش پور مورد پرسش قرار گرفت که ایشان به صورت خصوصی به آنها پاسخ گفت.

 

مسیولین برگزاری که این نشست را  در راستای شناخت مهدویت در دیگر ادیان  برگزار کردند ،ابراز علاقمندی کردند که با توجه به ناتمام ماندن بحث نشست دیگری تشکیل شود.

 

موبد پدرام سروش پور نیز در ابتدای سخنانشان با سپاسگزاری از موسسه ی پژوهشی انتظار نور، استمرار چنین حرکاتی را با توجه به احترام و پذیرفتن یکدیگر خواستار شد.


—————————————————————————


شاید بتوان کوروش کبیر را نخستین منجی در جهان نامید       

مهربان افسر كشمیری  

۲۹ آبان ۱۳۸۷

سخنرانی موبد پدرام سروش پور در دانشگاه علوم پزشكی كاشان

 

شامگاه دوشنبه 27 آبان ماه بیش از 150 نفر از دانشجویان دانشكده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشكی كاشان در تالار آمفی تئاتر این مجموعه گرد آمده بودند تا به سخنرانی موبد پدرام سروش پور گوش فرادهند و با منجی در دین زرتشت آشنا شوند.

 

به دنبال خوش آمدگویی مجری مراسم، موبد پدرام سروش پور سخنرانی خود را در مورد سوشیانت آغاز نمود. نخستین بخش سخنان وی، تاكید بر یكی بودن حقیقت ادیان بود و از سوی دیگر اشاره نمود كه ایرانی بودن ما و داشتن فرهنگ ایرانی مهمترین مشتركات ما است. به گفته این هموند انجمن موبدان، فرهنگ یعنی برداشت ما از حقیقت دین كه از تلاش پدران و مادران ما برای شناخت حقیقت دین شكل گرفته است.

 

موبد سروش پور در ادامه با توضیح تعدادی از واژگان اوستایی تلاش نمود تا پیش زمینه اولیه را برای بحث در مورد سوشیانت ایجاد نماید. او از اهورامزدا،‌پروردگار یكتا سخن راند و آن را دانای بزرگ هستی بخش معنی نمود. از سپنتا مینو و انگره مینو دو گوهر همزاد سخن گفت كه در اندیشه آدمی حضور دارند، گاتها را نقطه اتصال اشوزرتشت با اهورامزدا و سرودهای اشوزرتشت نامید و آن را قسمتی از اوستا خواند. همچنین به متون دیگری اشاره نمود كه بر اساس زمان و مكان خاص به وجود آمده اند و شامل برداشتهایی بودند از اوستا و گاتها كه برای آن زمان خاص مفید بوده اند.

 

وی همچنین به نواندیشی دینی اشاره نمود و گفت در جوامع دینی باظهور نشانه های مدرنیت و تاثیر آن بر زندگی دینی جنبشی به وجود آمد به نام نو اندیشی دینی که با تکیه بر متون مقدس سعی دارد برداشتی نو و واقعی از دین ارائه دهد .

 

با این مقدمه چینی موبد پدرام سروش پور از ویژگی های سوشیانت سخن گفت وی نخست به معنی این واژه كه نخستین بار در گاتها آمده است اشاره نمود و آن را به معنای سودرسان خواند. سپس به هات 34 گاتها اشاره نمود و با استفاده از بندهای گوناگون این هات ویژگی های سوشیانت را بازگو نمود. وی با اشاره به واژه «است وت ارته» آن را به معنای تجسم قانون اشا و راستی نامید و نخستین ویژگی سوشیانس را عین راستی بودن روان فرد نامید.

 

در ادامه با اشاره به بند 3 هات 34، سوشیانتها را خردمندترین و اندیشمندترین انسانها خواند. با مرور بندهای بعدی این هات متوجه می شویم كه سوشیانت انسان كاملی است و ویژگی های امشاسپندان همچون نیك اندیشی، راستی، توانایی و شهریاری آرزو شده،‌مهر و عشق و فروتنی،‌رسایی و كمال و جاودانگی را در خود دارد.

 

«سوشیانت با چه چیز مبارزه می كند؟» بخش بعدی سخنان این هموند انجمن موبدان را تشكیل می داد.

 

به گفته موبد پدرام سروش پور سوشیانت با دیوهای مخالف امشاسپندان در مبارزه است،‌نخست دروغ، و این به معنای مبارزه با دروغ كار نیست زیرا دروغ كار را باید به راه راست هدایت كرد، پس سوشیانت با دروغ مبارزه می كند. خشم وكین دومین موردی است كه سوشیانت به مقابله با آن برخواهد خواست و و هیچ گاه سوشیانت خود برای كین خواهی نخواهد آمد. مبارزه با فقر و عدم تساوی انسانها بخش دیگری از كار سوشیانت است. همچنین به مبارزه با آز، طمع و مرگ نیز می پردازد.

 

به گفته موبد پدرام سروش پور زمانی سوشیانت خواهد آمد كه اندیشه نیك در جامعه فراگیر باشد و مردم بخواهند اندیشه هایشان را رو به جلو پیشرفت دهند، سپس سوشیانت كه انسان كاملی است خواهد آمد تا قدم نهایی را بردارد.

 

موبد پدرام سروش پور در ادامه به دیدگاه انجمن موبدان اشاره نمود و گفت هر كدام از انسانها می توانند سوشیانت باشند. وی گفت بزرگترین ماموریت دینها نشان دادن راه است نه اعمال باید و نبایدها . اما قسمت دیگر سخنان این هموند انجمن موبدان اشاره به مفهوم انتظار بود و آن را به معنی امید معنی كرد تا جامعه در زمان سختی دچار ناامیدی نشود.

 

بدین ترتیب نوبت به اوستا رسید تا سوشیانت ها در اوستا بررسی شوند. به گفته موبد سروش پور در اوستا از سه سوشیانت نام برده شده است، اشیدربامی، اشیدرماه و سوشیانس.

 

اشیدربامی كه به اوستایی اوخشیت ارته نامیده می شود به معنای گستراننده راستی است و برخی بر این اعتقادند که این فرد را می توان کوروش کبیر نامید . در عین حال که کوروش هخامنشی در تورات نیز به عنوان منجی یا نجات دهنده شرق اسم برده شده و بیشتر متفکرین بر این باورند فردی كه در قران نیز به نام ذوالقرنین  آمده نیز همان کورش هخامنشی می باشد ذوالقرنین یعنی صاحب دو شاخ و شاخ در ادبیات ایران باستان نماد فره ایزدی می باشد . کوروش تنها پادشاهی بوده که همزمان دارای دو فره قدرت و دانایی بوده است .

 

اما اشیدرماه در اوستا اوخشیت نمنگهه آمده است به معنای گسترش دهنده نماز و نیایش. و عده ای نیز این فرد را به اردشیر بابكان نسبت می دهند چون او در زمانی که فرهنگهای بیگانه در این سرزمین سیطره پیدا کرده بودند بار دیگر یکتاپرستی و نیایش به درگاه او را در این سرزمین رواج داد.

 

سومین منجی در اوستا با واژه استوت ارته به كار رفته است و كسی است كه با بدعت ها مبارزه خواهد كرد. مهمترین این بدعتها ، آن افکار نادرستی است که به ادیان الهی نسبت داده شده و آنها را از اصل و حقیقت خود دور کرده اند.

 

با پایان یافتن سخنان موبد پدرام سروش پور نوبت به پرسش و پاسخ رسید در این بخش نیز نكاتی چون محرم و نامحرم، داشتن شریعت و چایگاه آتش در دین زرتشت مطرح شد كه از سوی این هموند انجمن موبدان با پاسخهای شایسته ای همراه بود.

سِپَنتا مینو و اَنگرَه مینو ( اهریمن )

سِپَنتا مینو و  اَنگرَه مینو ( اهریمن )

سپنتا مینو به چم نیرو یا خوی نیکی و انگره مینو نیرو یا خوی بدیست. بنابر تعالیم اشوزرتشت گیتی تنها جای خوشی و نیکی، یا سرای اندوه و زشتی نیست. غم و شادی و نیکی و بدی در جهان بهم آمیخته و همان اندازه که زیبایی و خوبیهای آن ما را شاد و زندگی ما را خوش و خرم میسازد، زشتی و بدیهای جهان نیز ما را رنج داده افسرده می کند. اشوزرتشت به ما دستور می دهد که در زندگی نباید از بدی و زشتی های آن در بیم و هراس بوده و برای خاطر خوشبختیهای جهان دیگر ازین جهان و نیکی هایش روگردان شویم و چشم بپوشیم، بلکه میفرماید تا میتوانیم باید با بدیها پیکار کرده و بر هرچه زشت و ناپسند است بتازیم و آنها را نابود سازیم. آن وخشور فرموده است: خداوند از کسی خشنود میشود که به یاری خرد و فرمانهای دین پیوسته راه سپنتا مینو یا نیکی را برگزیند و از خوی انگره مینو یا زشتی دوری جوید زیرا آن یکی تندرستی و کامیابی و پیشرفت همه گونه خوشی و نیک بخشی آورد و این دیگر رنج و بیماری و تیرگی و کاهش و بدبختی دربردارد.

برهر زشتی بایسته است که در جهان پیوسته بر ضد بدی و زشتی پیکار کند و در راه نابودی نیروی اهریمنی از هیچگونه فداکاری خودداری ننماید و یقین بداند که سرانجام نیکی بر بدی چیره شده و در پایان فتخ و فیروزی از آن سپنتا مینو و شکست و نابودی بهره انگره مینو خواهد بود.

درباره این دو نیرو اشوزرتشت در گاتهای 30 می فرماید: به سخنان مهین گوش فرادهید و با اندیشه روشن به آن بنگرید و پیش از آنکه روز واپسین فرارسد میان ایندو یعنی نیکی و بدی را خود تمیز دهید.

آن دو گوهر همزادی که در آغاز آفرینش در عالم اندیشه پدیدار شده اند یکی نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدیست در اندیشه و گفتار و کردار، از میان این دوراه مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را. هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند زندگی و مرگ پدید آمد و از میان این دو گوهر بدکاران نیک را از بد تمیز نداده فریب خوردند و زشت ترین اندیشه را برای خویش برگزیدند. آنگاه از روی خشم برخاسته تا زندگی آدمیان را تباه کنند ولی پیروان راستی که همیشه با کردار نیک خود خواستار خشنودی اهورامزدا هستند خرد مینویی یعنی اندیشه نیک را که با زیور ایزدی آراسته است اختیار نمودند. هنگامی که کیفر اهورایی برای گناهکاران فرا رسد و هومن (اندیشه نیک) به فرمان اهورامزدا کشور جاودانی را برای آنانی بیاراید که دروغ را دربند نموده به دست راستی سپرده اند. بشود که نیروی ایزدی و پاک منشی و راستی به یاری مردم شتافته و درستی و محبت به کالبد انسانی پایداری و ثبات بخشد تا با برگزیدن راستی و نیکی در آزمایش روز واپسین به پاداش نیک رسند زیرا هنگامی که حساب روز واپسین فرارسد دوستداران راستی به پاداش نیک و یاران دروغ به سزای بد خواهند رسید.

 

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

شايست ها و ناشايست ها

 شايست ها و ناشايست ها


روي هم رفته دين بهي با “بكن ها” و “نكن ها” سر و كار ندارد و تنها بنیان ها و پايه ها هستند كه قوانين جاري و هميشگي بوده و هماهنگي با آنها پایدارنده ی خوشبختي و رستگاري انسان هاست. راهنمایی های ديني كلي است و هدف تندرستي و سلامت تن و روان است.

 

دكتر فرهنگ مهر دانشمند زرتشتي در كتاب خود با نام “ديدي نو از آييني كهن” به خوبي اين جستار را بيان داشته است :

« در دين زرتشت، امر يا نهي غالبا كلي است و نه موردي. دستور، رعايت سلامت و بهداشت تن و روان است. مسائل موردي، مثل روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب (كه از لحاظ عملي در بعضي نقاط جغرافيايي مثلا قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند) در دين زرتشتي نيست. در عين حال سنت زرتشتي بر اين است كه زرتشتيان در ماه دست كم چهار روز گوشت نمي خورند. بعضي هم اساسا سبزيخوارند. اين خوبي دين است. همانگونه كه مي دانيم روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب در نقاطي مثل قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند. يا الزام به خوردن گوشت حيواني كه به ترتيب خاص ذبح شده باشد ممكن است از لحاظ علمي قابل توجيه نباشد و فقط يك سنت مذهبي باشد. »

 

« مسئله آدم و حوا در دين زرتشتي نيست. بنابراين جنگي بين طرفداران نظريه تكامل و طرفداران نظريه خلقت پيش نمي آيد.»

« در كتاب مقدس زرتشتيان راجع به حقوق زن يا سهم الارث او و فرزندان و مانند اينها، احكامي وجود ندارد كه عمل برخلاف آنها، مغاير دين باشد. وفاداري نسبت به حكومت قانوني و دادگستر، جزو سنت مذهبي زرتشتي است و مسايل مربوط به حكومت پيروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پيش نمي آيد. اين قابليت تطبيق با رعايت اصول كلي دين، يكي از اسرار بقاي همبودگاه زرتشتي است.

حفظ گاهنماي ملي و ديني در كشورهاي مقيم، پيروي از تقويم و تاريخ دولتي و در عين حال داشتن تقويم ملي امكان پذير است. همچنين آموزش زبان و ادب فارسي به جوانان تا آنجا كه امكانات اجازه دهد، از اسرار بقا و پايداري همبودگاه زرتشتي خواهد بود.»

 

به هرروي بر اساس دين و سنت، هر فرد زرتشتي خویشکاری هايي دارد كه از آغاز دوران رسيدگي يا بلوغ تا پايان زندگي خاكي، شايسته است كه آنها را به كار بندد. از جمله ي اين شايستگي ها چنين هستند :

 

– هومَتَ، هوختَ، هوَرشتَ Humata, hukhta, Hvarshta انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك

ـ راستي يا اشايي و دوري از دروغ

ـ ميانه روي

ـ گرامي داشت پدرو مادر

ـ پاكي و پاكيزگي، تندرستي و بهداشت

ـ كار و آباداني

ـ پاكيزه نگاهداري و سالم سازي پيرامون يا محيط زيست

ـ دانش آموزي و دانش پراكني

ـ ستايش و پرداختن به زيبايي و هنر

ـ استفاده نكردن از ماده هاي هوش رُبا كه به انديشه و خرد آسيب مي رسانند

ـ كمتر خوردن گوشت جانوران، از همين رو در سنت است كه زرتشتيان در چهار روز از هر ماه از خوردن گوشت و اصولا كشتن جانوران به قصد خوردن، خودداري مي كنند. از همين رو به اين روزها “ نَبُر”  nabor         مي گويند. اين روزها بر اساس گاهنماي زرتشتي عبارتند از : وهمن، ماه، گوش و رام؛ در هر ماه

(یادآوری: در گاهنماي زرتشتي تمامي روزهاي ماه هر يك نامي دارند كه نامهاي ياد شده نيز جزو اين سي نام روزها در ماه هستند)

 

برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

فرزان يا بينش زرتشتی

فرزان يا بينش زرتشتی 

 

بر پايه ي آموزش هاي اشو زرتشت و سروده هاي انديشه برانگيز او “گاتهای ورجاوند” :

 

هدف و آرمان دين بهي رساندن انسان و همبودگاه های انساني به آرامش مي باشد. آرامشي كه افزايش و پيشرفت را در پي داشته و سرانجام به رسايي يا تكامل خواهد انجاميد. تكاملي كه ميوه ي آن شادي و خشنودي كامل بوده و انسان را به جاودانگي و بيمرگي، يا به گفته ي ديگر به “اهورامزدا” پيوند مي دهد.


بنيادي ترين وسايل رسيدن به اين هدف را مي توان در سه عبارت زير كوتاه نمود:

انديشه نيك  گفتار نيك  كردار نيك

 

اشو زرتشت بنيان هاي زندگاني را به ما مي شناساند كه اين بنيان ها هميشگي بوده و وابسته به زمان و مكان نمي باشند. بر اساس اين آموزش ها درمي يابيم كه براي رسيدن به هدف بايد از جاي درست آغاز كرد و راه درست را پيمود.

 

گام نخست به كار انداختن انديشه و خرد نيك است. بدين معنا كه بايد ديد و شناخت و در تمام جنبه هاي بيروني و دروني زندگي كَندوكاو كرد. در اين راه بايد كه از دانش گیتایی (مادي) و مینوی (معنوي) بهره گرفته و به

 

سنجش آنها پرداخت تا بتوان به قانون و هنجاری كه بر هستي و آفرينش فرمانرواست پي برد.

اين قانون همان هنجار و اندازه ای (تعادلي) است كه در جهان آخشیجی و هستی است. انسان نيز بخشي از اين آفرينش است، اما آن بخشي كه بر اثر داشتن نيروي انديشه و آفرينندگي مي تواند بر اين روند هَنایشی “هایی” یا “نایی” (تاثيری مثبت يا منفي) بگذارد.

 

اگر انسان در پی آرامش و شادي و خوشبختي است، راهي نيست جز آنكه برابری نیروها و اندازه های هستی را بر هم نزده بلكه خود را با آن هماهنگ و اندازه كند. در اين آرامش است كه شرايط مناسب براي پيشرفت فكري و رواني فراهم شده و مي توان به سوي تكامل كه همانا دست يافتن به دانش راستین است به پيش رفت. در آن جاست كه شادي و خشنودي كامل به دست آمده و روان[i] به جاودانگي و بيمرگي دست مي يابد.

 

اين آرامش و شادي زماني كامل خواهد  شد كه فراگير باشد. بنابراين يك زرتشتي بايد پس از دست يافتن به اين اندازه ی دروني به ساخت و آباداني همبودگاه خود و  همه ی جهان پرداخته و با همكاري در سازمان دوستي جهاني آن را به سوي آرامش همگاني به پيش ببرد. آن زمان است كه در سايه ي شكوفايي و افزايش و نوشدن و پيش رفت هميشگي، رسايي و جاودانگي به دست مي آيد.



[i] روان یا “اوروان” ، برای آگاهی بیشتر نگاه شود به بخش “انسان چیست”

 

 

برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

فروهر

فروهر  fravahar یا فروشی fravashi  مایه و نماد پیشرفت و نوشوی 



نیروی فراز رویاننده و فراز بالاینده، که من را به مینو میرساند

(دانه را به بار و بر می نشاند)

و با بن آفرینندگی جهان و زمان پیوند می دهد.

 

فروهر نمادِ مایه و بُنِ نوشوندگی در انسان و گیتی و خداست. آن، نمادِ گوهر و سرشت خداست در وجود انسان و یکی از نیروهای چهارگانۀ درون او برای پیشرفت و بالندگی همیشگی او از راه همیشه جوان ماندن و همواره نو شدن.

سه رده بالهای نگارۀ فروهر نشان فراغبالی و آزادی در جنبش همیشگی و پیشروی و فرارَوی است بر بالهای اندیشه، گفتار و کردار نیک. گردی (حلقه) بزرگ در میانِ تن آن نشانِ روندِ گردشی و دوباره زاییِ زندگی است. گردیِ کوچکِ در دست، نمایندۀ گردآمده ای است از همۀ نیروهای درونی انسان برای شناخت زندگانی. سرچشمۀ این دریافت، نیروهای شش گانۀ انسان، همانا پنج نیروی اندریافتی (حسی) و همچنین نیروی اندیشه گری می باشد که به هم پیوند دهندۀ آن پنج تای دیگر است.آن، نشان پیمان و پیوندِ مهرآمیز نیز می باشد.

انسانی که تکمیل کنندۀ این پدیده است و از راه آن دایرۀ کوچک، که از یکسو در دست و چیرگی اوست و از سوی دیگر با بالها در پیوند است، می تواند هم بر بالها و از راه آنها بر سیستم دایره ای که او را در بر گرفته است نشان بگذارد. بدان مفهوم که اندیشه و اندریافت ما از زندگانی و هستی یا به گفته ای دیگر باور ما، که گزینش های ما را در زندگی شکل می دهند، با توان ما در پیشرفت و بال گستردن مان در هستی پیوندی راست دارند.

دست راست رو به پیش و بالا بیان کنندۀ راستی و بینش راست و درست است. هر آنکه راه راست رود پیشرفت می کند و بالا رود.

برگرفته از سایت موبد کامران جمشیدی  http://mobedjamshidi.com

—————————–

 نوشتاری دیگر از فروهر بخوانیم 

—————————–

پرسشی که در برخی موارد بیان شده ، در مورد سوی نگاه نشان فروهر می باشد که به چپ درست است و یا راست.

در بناهای باستانی دیده شده که گاهی این نشان به چپ و گاهی به راست است و شاید بهتر بشود گفت که گویی به سوی نور و روشنایی است.

ولی در طراحی ها چگونه باید باشد که نور در آنها دیده نمی شود ؟ پاسخ در خود نشان فروهر بیان شده است و آن اینکه در هر حالتی ، حلقه در دست چپ و دست راست به سمت جلو و بالا و در حالت نیایش است و بایسته است که همیشه به اینگونه پاسداشت شود.

حال با توجه به سویش نور نیز می توان از یکی از حالت ها که

دست راست در جلوی نماد و یا پشت نماد و وارون آن برای دست چپ بهره برد.


—————————–

 نوشتاری دیگر از فروهر بخوانیم 

—————————–

فروهر

 

در باور سنتی زرتشتیان ، وجود انسان از پنج گوهر تشکیل شده که به هم پیوسته اند و از تاثیر آنها بر یکدیگر ، پویندگی و بالندگی در فرد سرچشمه میگیرد. این پنج جز عبارتند از : تن و جان که مربوط به جهان مادی است و روان و قدرت دراکه ( خرد و وجدان ) و فروهر که مربوط به جنبه مینوی سرشت آدمی هستند.

واژه فروهر از دو قسمت “فر” به چم (معنی) پیش و “وهر” به چم کشنده و برنده درست شده است. این دو گوهر ارزشمندترین پاره وجودی انسان است زیرا پرتوی از فروغ بی کران ذات اهورا مزدا بوده که در ذات هر شخص موجود و سرچشمه پیدایش و پویایی فروزه های اشویی در انسان می باشد.

فروهر ، گوهری است که روان را از گرایش به کژی ، کاستی و دروغ باز می دارد و به انسان قدرت خلاقیت و باروری میدهد تا روان آدمی به آرامی راه خداجویی را سپری کرده و شایستگی فراگیری نور حقیقت و رسیدن به مقام سپنته منی را داشته باشد.

 

در دوره هخامنشیان ، نگاره ای با ایت عنوان به عنوان آرم ملی ، برگفته از اندیشه های بنیادی دین زرتشتی ، رایج گردید که هر یک از اندامهای این نگاره فروهر ، مفهومی در اندیشه نیاکان دارد.

 

چهره سالخورده و نورانی فروهر یاد آور بهره گیری از تجربه پیران خردمند است.

 

دست فروهر رو به سوی بالا و جلو ، در حال نیایش اهورامزدا و گرایش به پیشرفت و بالندگی است.

 

حلقه دست این نگاره ، جلوه گاه مهر و نشان پیمان انسان با خداوند و در پیوستن به اشویی است.

 

بال فروهر سه قسمت دارد تا فراگیری هومت ، هوخت ، هورشت یا اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک را به انسان سفارش کند.

 

حلقه دور کمر فروهر ، نشان جهان بی کران و وارستگی انسان از امیال نا هنجار و نیروی پرواز او به سرچشمه نور است.

 

دو رشته آویخته در پایین ، نشان پیوستن به سپنته مینو ( منش پاک ) و پشت سرگذاشتن انگره مینو ( اندیشه پلید ) است.

 

قسمت زیر بال فروهر نیز سه قسمتی است تا زیر پا گذاشتن دژمت ، دژوخت و دژورشت یا اندیشه بد ، گفتار بد و کردار بد را یاد آوری کند و هر فرد باید بیاموزد که چگونه اندیشه ناپاک ، گفتار ناپاک و کردار ناپاک را از خود دور سازد.

 

—————————–

 نوشتاری دیگر از فروهر بخوانیم برگرفته از نسک نگاهی به دین زرتشتی، انجمن موبدان تهران

—————————–

فروهر

در باور سنتی زرتشتیان ، وجدان انسان از پنج گوهر تشکیل شده که به هم پیوسته اند و از تاثیر آن ها بر یکدیگر، پویندگی و بالندگی در فرد سرچشمه می گیرد. این پنج جز عبارتند از: تن و جان که مربوط به جهان مادی است و روان ، قدرت دراکه ( خرد و وجدان ) و فروهر که مربوط به جنبه مینوی سرشت آدمی هستند.واژه فروهر از دو قسمت “فر” به معنی پیش و نیروی بالنده و “وهر” یعنی کشنده ( کـِـشَـنده ) و برنده ( بـَـرنده) درست شده است. (نیروی پیش برنده ) این گوهر، ارزشمندترین پاره وجودی انسان است زیرا پرتویی از فروغ بی کران ذات اهورامزدا بوده که در ذرات هر شخص موجود و سرچشمه پیدایش و پویایی فروزه های اشویی در انسان می باشد. فروهر ، گوهری است که روان را از گرایش به کژی ، کاستی و دروغ باز می دارد و به انسان قدرت خلاقیت و باروری میدهد، تا روان آدمی راه خداجویی را سپری کرده و شایستگی فراگیری نور حقیقت و رسیدن به مقام سپنته منی را داشته باشد. در دوره هخامنشیان، نگاره ای با این نام به عنوان آرم ملی، برگرفته از اندیشه های بنیادی دین زرتشتی، رایج گردید که هر یک از اندام این نگاره فروهر ، مفهومی در اندیشه نیاکان دارد :

1- چهره سالخورده و نورانی فروهر ، یاداور بهره گیری از تجربه پیران خردمند است.

2- دست راست فروهر رو به سوی بالا و جلو، در حال نیایش اهورامزدا و گرایش به پیشرفت و بالندگی است.

3- حلقه در دست چپ این نگاره جلوه گاه حلقه مهر و نشان پیمان انسان با خداوند و در پیوستن به اشویی است.

4- بال فروهر سه قسمت دارد تا فراگیری اندیشه، گفتار و کردار نیک را به انسان سفارش کند.

5- حلقه دور کمر فروهر، نشان جهان بی کران و وارستگی انسان از امیال ناهنجار و نیروی پرواز او به سرچشمه نور است.

6- دو رشته آویخته در پایین ، نشان پیوستن به سپنته مینو ( منش پاک ) و پشت سر گذاشتن انگره مینو ( اندیشه پلید ) است.

7- قسمت زیر بال فروهر نیز سه قسمتی است تا زیر پا گذاشتن اندیشه و گفتار و کردار بد را یادآوری کند و هر فرد باید بیاموزد که چگونه اندیشه ، گفتار و کردار ناپاک را از خود دور سازد.

 ——————–

فروهر نقشی است زیبا و سپند

بند بندش ، حکمت و اندرز و پند

آن نماد پرتو نور خداست

چون چراغی رهنمای جان ماست

بعد مرگ ما به مینو میرود

از خدا چون هست زی او میرود

این کهن نقش سپند باستان

شد نشان ملی ایرانیان

فروهر از روزگار داریوش

شهریار بخرد و با فر و هوش

کنده شد بر سنگ بنوشتارها

بار ها و بارها و بارها

حلقه گردی که دارد در میان

می نماید آفرینش را بیان

یعنی از آغاز و انجام جهان

هیچکس را نیست آگاهی بر آن

در دو سوی دایره باشد دو بال

مظهر پرواز انسان تا کمال

روی هر بال سه شهپر نقش بست

آن رهی تا اوج انسانیت است

یعنی انسان با سه اصل جاودان

آن سه اصل نیک و بی تای جهان

می تواند تا فلک پرواز کرد

ره به عرش کبریا باز کرد

هست نقشی از دو چنبر زیر آن

نیک و بد را میدهد بر ما نشان

گویدت هستی ، خود از آغاز کار

بر دو اصل نیک و بد شد استوار

باز بنگر برسه زیرین پایه اش

کز نماد بد بود جانمایه اش

آن سه، فکر و گفت و کار بد بود

و آن سه بد، کی در خور بخرد بود ؟

یعنی اینها را بران از خویشتن

پای بر فرق سه اصل بد بزن

هست پیکر رهنمونی برسرش

زآنکه هستی باشد انسان محورش

پیر بخرد ، آزموده، باوقار

هست در دستش نمادی حلقه وار

آن نماد نیکی و مهر و وفاست

حلقه پیمان انسان با خداست

گویدت با مهر و نیکی یار باش

با بدی پیوسته در کار باش

هست دست دیگر آن پیر راز

راست سوی پیش ، اما بر فراز

یعنی انسان، راستی راه اشاست

آن نظام عالم از سوی خداست

کژی و ناراستی بنیان کن است

با اساس آفرینش دشمن است

راستی خصم دروغ و کاستی است

در جهان یک راه ، آن هم راستی است

 

سروده ت. بهرامی

مرگ ، سرانجام یا (در) گذشتن و پیشروی

مرگ ، سرانجام یا (در) گذشتن و پیشروی ؟

دانش دين و دانش روز به ما مي آموزند كه در اين جهان هيچ چيز از بين رفتني نيست و هر چه هست دگرگوني در شكل و فرم است. هيچ انرژي و نيرويي از بين نرفته و تنها به شكل هاي ديگر انرژي دگرگون مي شود. ماده نيز، كه خود شكلي از انرژي است با واپاشی و به هم آمیختگی خود با ماده هاي ديگر دگرگونه می شود. بنابراين انسان نيز كه بنيان هاي تشكيل دهنده او تن و جان و روان مي باشند در چهار چوب همين قانون مندي قرار مي گيرد زيرا كه او نيز بخشي از اين آفرينش مي باشد.

پس از رويدادن پديده ي “ مرگ”، كه به راستي مفهوم آن “ دگرساني” يا “‌زايش دوباره” و يا “ درگذشتن و پيشروي” مي باشد، دگرگوني هاي زير در انسان روي مي دهد:

1ـ دگرگوني تن: تن كه به هم آمده است از مقداري گوشت، پوست، استخوان، رگ، پي، و غيره در زمان بسيار كمي پس از مرگ بر اثر گرما، نَم، باد و هوا و كاركرد جانوران و حشره ها پوسيده و پلاسيده شده و به شكل آخشیجی (عنصری) از هم واپاشیده شده و هر آخشیجی به سرچشمه ي خود باز مي گردد و يا پس از درآميختن با ديگر چيزها، پیکر جديدي را مي سازند ولي به هر روي كوچكترين ذره ي آن از بين نمي رود و نابود نمي شود.

2- جان،  نيروي جنبش بدن بوده و به سان ديگر نيروها مانند گرما و برق، آغاز و انجامي دارد. وجود اين نيروها از پايه بستگي به دستگاه هاي آفریننده  و یا دگرگون کننده ی آنها دارد كه اگر آن دستگاه از هم بپاشد، ديگر آن نيرو توليد نمي شود. بدن ما نیز اینچنین است و هنگامي كه يكي از اندام هاي بنيادين آن خراب شده و از هنجار خود بیرون رود، ديگر نيروي جان توليد نمي شود.

 3ـ جاوداني روان: گفتيم كه در اين جهان هيچ چيز از بين نمي رود. روان انسان نيز در چهار چوب همين قانونمندي اشايي قرار دارد. در پيش گفته شد كه “ روان” يك نام گذاري كلي است از رویهم نيروها و پديده هايي كه “ درون انسان” را پدید می آورند، همانا:

مَنَ، دين يا وجدان، بَئودا، سروش و فروهر كه اينها همه بخش هايي هستند از دو نهاد يا ضمير خودآگاه و ناخودآگاه، كه از اين دو نيز مي توان با نام “آگاهي” ياد كرد.

پس از مرگ تنی، فروهر كه از سرچشمه ي خود اهورامزدا، براي راهنمايي و روشن نمودن راه پيشرفت در درون انسان کار مي كرد  به سرچشمه ي خود باز مي گردد و مي ماند “ آگاهي” كه “وجدان” را در خود دارد و اين وجدان كه به راستي پیامد و برآيند و كارنامه ي زندگي انسان است، درجه و پايه ي تكاملي روان را در اين هنگام روشن مي نمايد كه همين ، آغازي است براي ادامه ي راه تكاملي آن.

در اينجا مي بايست بر اين نكته پافشاري شود و به روشني بيان گردد كه بر پايه ي آموزش هاي گاتها، نتيجه ي تمامي كردارهاي انسان به او باز مي گردد و از آنها رهايي نيست و تا زماني كه انسان خود را از چنگال انديشه و گفتار و كردار نادرست نرهانيده باشد رسيدن او به سرانجامِ راه به سادگي انجام نمي گيرد زيرا همانگونه كه در پيش گفتيم ، زرتشت گفت:

« روان هاي دروغكاران بدفرمان، بدكردار، بدگفتار، بدوجدان و بدانديش از روي تيره ي دروني خود برخواهند گشت، همانا كه مقيمان خانه ي دروغ مي باشند.»

“ روان شهرياران ستمگر و بدكاران و زشت گفتاران و سيه دلان و كج انديشان و هواخواهان دروغ به دوزخ يا سراي دروغ ( دروجو دِمان druju demana ) باز خواهند گشت، زيرا ضمير روشن آنها رو به تيرگي نهاده است و از روشنايي و حق دور گشته اند.» [i]

 

اما اين بدان چم نيست كه راه رسيدن به سرمنزل مقصود یا به گفته ي گاتها خانه ي انديشه نيك و يا سراي سرود و ستايش (گرو دِمانَ Garo demana ) كه همان سرچشمه ي آگاهي يا اهورامزدا مي باشد، براي هميشه بسته است، بلكه اين چنين روان هاي كج انديش و گفتار و كردار نيز مي توانند با بازگشتن و روشن گرداندن آيينه ي دين و وجدان و نهاد خويش به روشنايي دست يابند و خويشتن را به رسايي و رستگاري نهايي برسانند و جاودان گردند.

هموارترين و كوتاه ترين و خردمندانه ترين راه آن است كه اين فرآيند رسايي و رستگاري در همين زندگي پيموده شود زيرا كه تمامي زمينه ها در انسان فراهم مي باشد و اين تنها اوست كه بايد گرد و غبار را از ديدگان خرد و وجدان خود بزدايد، راستي ها را دريابد، بزرگي و ارزش خود را بشناسد و با بهره بردن از نيروهاي تني و رواني خويش و با كوشش و پشتكار و نيرومندانه به آباد و آزادسازي خويش و همبودگاه وجهان بپردازد تا اهورامزدا را خشنود و خود را خوشبخت گردانده، به “هَئوروتات اَمِرِتات” يا رسايي هميشگي دست يابد. ايدون باد.



[i] گاتها برگردان موبد فیروز آذرگشسب

 

 

برگرفته از نوشتار های موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com