پزشکی در ایران باستان

پزشکی در ایران باستان

پزشکی در ایران باستان ریشه‌ای هزاران ساله دارد و در میان کشورهای کهن، پزشکی در ایران از دیرینگی بیشتری برخوردار است و در این‌باره یافته‌های باستان‌شناسی بسیاری وجود دارد. واژه‌ی پزشکی در اوستا به گونه‌ی «بئشزه» آمده است که به‌چم(:به‌معنی) از میان بردن درد و رنج می‌باشد.

پزشکان در ایران باستان به چندین دسته، بخش می‌شدند که در اوستا نام آنها برده شده است:

«پزشکانی که با “اشا” درمان می‌کنند، پزشکانی که از راه “داد” درمان می‌کنند، پزشکانی که با “کارد” درمان می‌کنند، پزشکانی که با “ارور” (گیاه) درمان می‌کنند و پزشکانی که با “مانتره” (گفتار سپند) درمان می‌کنند. بهترین آنها کسانی هستند که با مانتره درمان می‌کنند.(۲)»

اشوپزشکی: «اشو» به‌چم راستی، پاکی و عشق است. به کسی که داد و  آیین راستی و هنجار(:نظم) فرمانروا بر جهان را پاس بدارد و ارج نهد، «اشو» می‌گویند. «اشو پزشکان» بیشتر به جنبه‌های بهداشت تن، پاکیزگی و زیبایی خانمان و  زیست‌بوم پیرامون آن می‌پرداختند. «اشو پزشکان» بر این باور بودند که بیمار در بخشی از زندگی خود از هنجار اهورایی بیرون شده و از این‌رو بیماری تن و روان خود را فراهم آورده است و بنابراین با بازگرداندن هنجار و عشق به زندگی مردمان و جانداران گیتی می‌توان تندرستی را به ایشان بازگرداند.

دادپزشکی: این پزشکان به کمک شستن‌های گوناگون که یکی از آن ها «بَرِشنوم» است از گسترش بیماری جلوگیری می‌کردند(۳). در «برشنوم» بدن از فرق سر تا کف پا با روش ویژه‌ای شسته می‌شد. به گونه‌ای که در هیچ جای بدن گمان آلودگی نباشد. این پزشکان با به‌کار بردن آیین‌های ویژه‌ای، چون جداکردن ظرف‌ها، جای خواب و … در جلوگیری از گسترش بیماری‌های همه‌گیر و اپیدمی‌شدن آن نقش به‌سزایی داشتند. در هنگام گسترش بیماری‌های همه‌گیر، خانه و بخش‌های آلوده را «پروست»(قرنطینه) می‌کردند و کسانی که گمان می‌رفت آلوده باشند را درون خانه‌هایی به نام «نشوه‌خانه» یعنی «خانه‌ی ۹شبه» می‌بردند و او را از خانه، آب، درخت، مردم و جانوران دور می‌کردند. سپس جامه‌ی او را درآورده و با گیاهان ویژه‌ی دودزا «گندزدایی» می‌کردند. این کار سه بار در هر روز انجام می‌شد. به خاک‌سپاری کسانی که در «نشوه‌خانه‌ها» می‌مردند، نیز بسیار سخت‌گیرانه و از روی اصول بهداشتی انجام می‌گرفته است(۵).

کارد پزشکی: یکی از مواردی که در شاهنامه از آن سخن گفته شده، زاده‌شدن رستم از شکم مادرش رودابه است. موبدی کاردپزشک، رودابه را با می «مست» کرد، پهلوی او را شکافت و رستم را بیرون آورد:

بیامد یکی موبدی چرب دست / هر آن ماهرخ را به می کرد مست

بکافید بی رنج پهلوی ماه / بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی گزندش برون آورید / که کس در جهان این شگفتی ندید (۴)

داستان بیژن و منیژه نشان می‌دهد که ایرانیان با داروهای بیهوش کننده آشنا بودند. منیژه به بیژن داروی بیهوشی خوراند و او سه روز بیهوش بود.

بفرمود تا داروی هوشبر / پرستنده آمیخت با نوش بر (۴)

در اوستا درباره‌ی دستمزد این دسته از پزشکان سخن رفته است. برای نمونه آنها می‌بایست برای تنگ‌دستان دستمزدی برابر کوچک‌ترین چهارپا دریافت کنند. دستمزد برای بزرگان و فرمانروایان برابر با ارابه‌ای با چهار حیوان بسته شده به آن بود.  ‌(۵)

ارور پزشکی: این پزشکان با گیاهان دارویی بیماران را درمان می‌کردند. ایرانیان از «افیون»(تریاک) در درمان و کاهش درد بهره می‌بردند. خوردن گیاه سپند و درمان بخشی به نام، «هوم» نیز در فرهنگ ایران پیش از زرتشت دیده می‌شود. هوم گیاهی از گونه‌ی «افدراسه»(Efedracea) است و افسانه‌های گوناگونی درباره‌ی آن در اوستا آمده است. این باور وجود داشت که فشردن این گیاه و خوردن شیره‌ی آن به آدم فرزند بزرگ می‌دهد. نخستین کسی که هوم بفشرد، «ویونگهان» پدر جمشید بود. پس از آن «آبتین» پدر فریدون و سپس «ثریته» پدر گرشاسپ و «پوروشسب» پدر زرتشت هوم را فشردند.

مانتره پزشکی: مانتره پزشکی نوعی روانپزشکی بود که بیماری‌های روانی و یا جسمی را دربرمی‌گرفت. در اوستا درباره‌ی «مانتره» آمده است: آنان با نیایش «ائیره منه ایشو (یسنا-۵۴)» و «یتااهو وئیریو» و «کِم‌نا مَزدا» بیماران را درمان می‌کنند(۵). در این روش باور بر این است که بیماری در اثر یورش اندیشه‌ی پلید یا همان انگره‌مینو (ترس، نفرت، رشک، اندوه) به ذهن بیمار پدید می‌آید. این پزشکان به کمک نیروی ایمان، بالابردن امید و اعتماد به نفس و بیدارکردن و خالص کردن ذهن ناخودآگاه، انسان‌ها را درمان می‌کردند.

ستور پزشکی: همان دامپزشکی کنونی است. در اوستا ستور به گونه‌ی «ستئوره» آمده است که به چهارپایان بزرگ مانند اسب، گاو، شتر و خر گفته می‌شده است. در کتاب دینکرد واژه‌ی «ستورپزشک» دیده می‌شود.

هماک پزشکی: این گونه پزشکی مانند پزشکی عمومی امروزی است که از هر یک از روش‌های گوناگون پزشکی در درمان بیماران بهره می‌بردند(۶).

یاری‌نامه:

۱- آیین زیست در ایران باستان، رضا رضایی

۲- یشت‌ها، ابراهیم پورداوود

۳- آیین کفن و دفن زرتشتیان، موبد اردشیر آذرگشسب

۴- شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی

۵- وندیداد، هاشم رضی

۶- پزشکی در ایران باستان، سهراب خدابخشی

ایران با بیست و شش نام در گذر تاریخ

ایران با بیست و شش نام در گذر تاریخ

 

پروین باستانی: ایران از روزگاران کهن تاکنون به نام‌های: آری، آریان، آریانا، آریاویچ، آریاویج، آریه، اَران، آریان،‌آریان‌شهر، ‌ائیریانِم وَئِجه، اَئیریه، ائیریوشینه، ایر، ایران شَثر، ایران‌شهر، ایران‌ویج، ایران‌ویچ، ‌ایران‌ویژ، ایریا، ایریاوه، ایریاوه، ایرج، ایریوخَشَوَثه، پِرس، پِرشا، پِرشیا، پِرشیانا، سرشناس بوده است.

واژه‌ی ایران برگرفته از نام «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست. واژه آریا در زبان‌های اوستایی، فارسی باستان و سانسکریت به ترتیب به گونه‌های «ایریه»airya ، «اریه»ariya ، «آریه»arya به‌کار رفته است.

«اریه» در نام «آریامنه»airyarmmna پدر نیای داریوش بزرگ دیده می‌شود و «ایریه» در واژه اوستایی «ایرینه» airyana به معنی «ایرانی» و «آریایی» و در نام‌های «ایرینه وَئِجَه» airyana – vaejeh، ایران‌ویچ و «ایریو خشوثه» Airyo-xo-xsutha (کوهی که آرش، تیرانداز نامی ایران در روزگار منوچهر پیشدادی از بالای آن، تیری به سوی خاور انداخت) و«ایر یاوه» airyava (:یاری کننده آریا) آورده شده است.

واژه‌ی «آریا» به معنی نجیب، اصیل، شجاع و آزاده در نوشته‌ها به‌کاررفته، به‌گونه‌ای که داریوش بزرگ هخامنشی در نبشته‌های نقش رستم و شوش، از خود چنین یاد کرده است :

«من داریوشم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه نژادها، شاه در این بوم (زمین) بزرگ پهناور، پسر ویشتاسپ هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریا، آریایی، آریاچهر (:آریایی‌نژاد).»

خشایارشاه، پسر و جانشین او نیز در نوشته تخت جمشید، از خود چنین یاد می‌کند:

«من خشایارشا هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های پرنژاد، شاه در این بوم بزرگ پهناور، پسر داریوش….»

آریایی‌هایی هندی، قلمرو خود را «ارت ورت» نام گذاشتند که به‌گونه‌ی «آریا ورته» نیز گفته شده است. آریایی‌هایی ایران، بر پایه‌ی اوستا، در سرزمینی به نام «ائیریانم وَئِجو» (اوستایی) یا «ایرانویج» (eranvej) (پهلوی) زندگی می‌کرده‌اند. این واژه از دو واژه «ایران» و «ویج» تشکیل شده است. «ویج» را برخی به معنی تخمه و نژاد دانسته‌اند. بدین ترتیب ایرانویج به معنای نژاد ایرانی است و چون به جایی منسوب شود به معنای جای زندگی ایرانیان خواهدبود.

«ایران‌ویج» در اوستا برترین سرزمین سپند است و در آنجاست که «جَم» بهشت آسودگی، ناز و نوش خویش را پی‌افکند. در ایرانویچ است که زرتشت، وَخشور بزرگ دیده به دیدار جهان می‌گشاید و آیین خود را بنیاد می‌نهد.

«اریه»، «ایریه» رفته‌رفته به‌گونه‌ی «ایر» دگرگون شده و با پسوند نسبت پهلوی ik و یا ic به شکل نام «اِریک» در ارمنی و «ایرج» در پهلوی و فارسی درآمده است.

ایرانیان در سنگ‌نبشته‌های پهلوی ساسانی، خود را بدین نام و میهن خویش را «ایران» که در پهلوی اشکانی «آریان»، در ارمنی «eran» یا «ایرانشثر» (eransathr) و در فارسی «ایرانشهر» می‌نامیدند.

در اوستا «آریانه» هم به معنای قوم ایرانی و هم جای زندگی آنان بوده است و واژه‌ی «آریان» نیز به‌گونه‌ی جمع آن به‌کار برده‌اند. در کتاب «پیامبران و شاهان»، «حمزه اصفهانی»، دانشمند سده‌ی چهارم مَهی (:هجری قمری) یک‌بار از کشور «آریان» یاد کرده و یک‌بار آریان را از هفت تیره بزرگ روی زمین به‌شمار آورده است.

بنابر بر روایت‌های کهن، ایران از ایرج آمده است. ایرج و دو برادرش تور و سلم از فرزندان پادشاهی به نام فریدون هستند. این سه برادر به ترتیب در اوستا به‌گونه‌ی «ائیریه» (Airya)، «توئیری» (Tuirya)، و «سی‌ریمه» (sairima) آمده است. «سلم» نیای همسایگان غربی ایران، «تور» نیای همسایگان شرقی ایران و «ایرج» نیای ایرانیان شناخته شده‌اند. فریدون سرزمین اصلی خود را که «خُونیرَس» نام داشته و در میانه «جَهن» جای داشته به ایرج داده است و بدین ترتیب خونیرس همان ایران می‌باشد. صورت کامل این واژه اوستایی «خونیرس یامی» است که به معنای «سرزمین آفتاب تابان» است. از روزگار ایرج که به دست تور کشته شد، میان ایرانیان و تورانیان جنگ در گرفت و در نتیجه واژه‌ی تورانی به‌جای انیرانی (غیر ایرانی) معنا یافت.

از روزگار هخامنشیان واژه‌های چندی که در بردارنده نام ایران است برجای مانده است، چنان‌که نام پدر بزرگ داریوش، «آریامنه» بوده و در سنگ‌نبشته‌ی بیستون واژه‌ی «آریانا خشاثرام» (aryana khsharthram) به معنای سرزمین آریایی‌ها به‌کاررفته و واژه‌ی «ائیریو شَیَنه» (airyo shayana) به معنای منزلگاه ایرانیان در فارسی باستان استفاده می‌شده است.

در همان روزگار یونانیان، ایران را «پرسیس» (persis) نامیده بودند که از نام فارس ریشه گرفته بود که جای زندگی پارسان است. پارسیان در روزگار هخامنشیان فرمانروایان ایران بودند و به این دلیل یونانیان همه‌ی سرزمین آنان را بدین نام می‌خواندند. بعدها واژه‌ی «پرسیس» در دیگر زبان‌های اروپایی نیز وارد شد و در زبان انگلیسی به‌گونه‌ی «پرشیا»(Pershia) و در زبان فرانسوی «پِرس» (pers) به‌کار رفت.

در روزگار اشکانیان و ساسانیان (دوره‌ی زبان فارسی میانه) واژه‌ی «آریانه» قدیم به‌گونه‌ی اِران (eran) در بین مردم گسترش یافت. این واژه معمولا همراه با «شَترا» (shatra) به معنای شهر و به‌گونه‌ی «اران شثر» به‌کار می‌رفت که معنی آن ایرانشهر و مراد از آن کشور ایران است. پس ایرانشهر به معنای کشور ایران و ایرانشهری یعنی ایرانی البته نام ایرانشهر را به شهر نیشابور در خراسان نیز گفته‌اند.

«ابو شکور بلخی»، در ستایش شاه سامانی، می‌گوید:

خداوند ما نوح فرخ نژاد                     که بر شهر ایران بگسترد داد

«فردوسی» نیز پس از او، می‌سراید: 

همه شهر ایران و توران و چین           به شاهی بر او خواندند آفرین

همه شهر ایران بیاراستند                می‌ و رود و رامشگران خواستند

 

یار‌ی‌نامه:

۱-افشار سیستانی، ایرج، پژوهش در نام شهرهای ایران، انتشارات روزنه، ۱۳۷۸

۲-خیر اندیش رسول، شایان سیاوش، ریشه‌یابی نام و پرچم کشورها، انتشارات کویر، چاپ چهارم ۱۳۷۵

برگرفته از تارنمای یتااهو

چهار تفاوت اساسی و بنیادین دین بهی ( دین زرتشتی ) با مکاتب ابراهیمی ( یهودیت ، مسیحیت و اسلام)

چهار تفاوت اساسی و بنیادین دین بهی ( دین زرتشتی ) با مکاتب ابراهیمی ( یهودیت ، مسیحیت و اسلام)


مفهوم آفرینش در دین زرتشت با دیگر دین ها، تفاوت های زیادی دارد و هر گفتگویی در باره آن، نیاز به پژوهش درباره آغاز، محتوی و ساختار آن در ارتباط با زمان و فضاست.

در ادیان ابراهیمی خداوند، جهان را از “هیچ” آفریده است.
در تورات آمده است که خدا گفت: ” روشنایی شود و روشنایی شد” (سفر پیدایش ۱:۳). خدا گفت: “زمین نباتات برویاند، علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد بر روی زمین، و چنین شد” (سفر پیدایش ۱:۱۱).خدا گفت: ” زمین جانوران را موافق جنس های آن ها بیرون آورد، بهایم و حشرات و حیوانات زمین به جنس های آن چنین شد” (سفر پیدایش ۱:۲۴). 

در قرآن آمده است که: ” خدا آسمان و زمین را برای غرض محقق و حکمتی بزرگ آفرید … (سورۀ نحل آن آیه 3). خدا انسان را از آب نطفه بیافرید… (سورۀ نحل – آیه ۴ )، و چهارپایانی را برای انتفاع نوع بشر خلقت کرد… (سورۀ نحل – آیه ۵) و اسب و اشتر و حمار را برای سواری و تحمل، مسخر شما گردانید و چیز دیگری هم که شما هنوز نمی دانید برای شما آفرید… (سورۀ نحل – آیه ۸).

به این ترتیب در مذهب های ابراهیمی، خداوند جهان و موجودات را از هیچ آفرید و همچنین خداوند همه چیز را آفرید: خوب و بد، فرشته و ابلیس، زندگی و مرگ …. به علاوه خداوند همه چیز را در مدت معین ( شش روز) خلق کرد و روز هفتم به استراحت نشست.

در سنت زرتشتی، خلقت از “هیچ ” مردود است و همچنین خداوند تنها خوبی را آفریده است. بدی ساخته و داده خدا نیست و چون خلقت همیشه با خدا و در خدا بوده است مدت برای خلقت ذکر نشده است. و خداوند هم که بی کران و کامل است، نیازی به استراحت ندارد. اصولا مفاهیم کار و استراحت ناظر به جهان محدود و آدمیان غیر کامل است و درباره اهورامزدا کاربردی ندارد. فلاسفه زرتشتی، همیشه به نظر آفرینش از “هیچ”، و آفرینش در مدت شش روز، ناباوری نشان داده اند.

مردان فرخ از فلاسفه زرتشتی، نویسندۀ کتاب پهلوی “شکند گما نیک ویجار” که به فارسی زیر نام “گزارش گمان شکن” چاپ شده است، با اشاره به نظریۀ ابراهیمی خلقت می پرسد: “اگر خداوند تنها با اراده و یک فرمان، زمین و آسمان و جهان را از هیچ خلق کرد، درنگ شش روزه او برای چه بود؟” “اگر خورشید را در روز چهارم (چهارشنبه) آفرید حساب سه شبانه روز قبل از آن چگونه صورت گرفت؟” انجام کار با یک فرمان، فرمان دهنده را خسته نمی کند تا نیازی به یک روز استراحت داشته باشد. مردان فرخ ، بیان خلقت در شش روز و استراحت یک روز را، در خور بزرگی خدای بیکران که دهندگی و آفرینش در ذات اوست، نمی داند.

همچنین مردان فرخ توصیف شکل زمین پیش از آفرینش، و آفرینش از “هیچ” را مورد سئوال قرار داده می پرسد: ” اگر پیش از آفرینش، زمین بی شکل و تهی و تاریک بود، پس باید بی کران بوده باشد؛ پس این پرسش پیش می آید که: “خارج از زمین ( با توجه به بی شکلی زمین ) چه بوده است؟ ” ” اگر زمین محدود بود، می باید شکلی می داشته است و اگر شکل داشت، نامحدود نمی توانست باشد و از “هیچ” نمی تواند بوجود آمده باشد.” 

در همان کتاب فرخ مردان، داستان آدم و حوا را آن گونه که در کتاب مقدس مذهب های ابراهیمی آمده، مورد تردید قرار داده می پرسد که: “آیا این داستان، همه دانایی و همه توانایی خداوند را نفی نمی کند؟” مردان فرخ چنین استدلال می کند: “اگر خداوند می دانست که آدم و حوا از دستور او سر پیچی می کنند، چرا آنان را آفرید؟” “اگر می دانست که آنان چنین رفتار خواهند کرد با وجود این، آنان را آفرید، خشم گرفتن ایشان و تنبه کردنشان با عدل الهی مطابقت ندارد.” مردان فرخ قصه آدم و حوا و اخراج آنان را از بهشت با خرد، و با تعریفی که از صفات و توانایی های خداوند شده، سازگار نمی بیند و آن ها را مخالف عدل و داد خدایی می داند.” 

آفرینش در سنت زرتشتی ، دهشمندی و سازندگی اهورامزدا است و از این رو شاید ” نشآت ” به آن نزدیک تر باشد تا “خلقت”، هر چند نشآت هم نیست.

خداوند جهان و موجودات را شکل داده است. واژه هایی که آفرینندگی اهورامزدا را در “گات ها” نشان می دهند داتار به چم “دهنده”، و تشا به چم “شکل دهنده و سازنده” است. اهورامزدا از هستی خود جهان و آفرینندگان را ساخت. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در سِپَنتا مینیو نماد آفرینش بوده است و طبق قانون “اشا” در کار است. ازلی و ابدی است. خود “اشا” هم که قانون آفرینش را نشان می دهد و ویژگی اهورامزدا است، ازلی، ابدی و غیر قابل تغییر است.

کهن بودن آفرینش ، نخستین تفاوت دین زرتشتی با دین های ابراهیمی در زمینه آفرینش است.

دومین تفاوت این است که خدای اشو زرتشت، آفریننده بدی و ابلیس نیست (شیطان یعنی دروغگو، و ابلیس یعنی نافرمان – نمی توانند آفریده خداوند باشند.). اهورامزدا تنها خوبی ها را آفریده است و سِپَنتا مینیو خود تجسم همه خوبی ها در این جهان است. از همین رو اهورامزدا خشم نمی کند، انتقام نمی گیرد و ویران نمی کند. او آن چنان والایی و شکوهی دارد که این گونه بازتاب ها در آستانش راه ندارد. در دین زرتشتی، خشم و ویرانگری کار آن هایی است که با گزینش راه نادرست در زندگی، بر علیه “سِپَنتا مِینیو” اقدام می کنند. این بدی، خشم، دروغ، ویرانگری را اَنگََرَه مِینیو می خوانند.

سومین تفاوت این است که در دین زرتشتی اهورامزدا نیازی ندارد، اهورامزدا گوهر رسایی و کمال است. در دین زرتشتی، پرسش این که چرا خداوند جهان آدمیان را خلق کرده مطرح نمی شود. خلق کردن در ذات خداوند است، خلقت آدمی هم جزیی از خلقت کلی است و محتاج خاص نمی باشد. در درون این کارگاه بزرگ آفرینش، در جریان این پویایی و جنبش ناایستا آدمی وظیفۀ ویژه ای دارد. او به عنوان همکار اهورامزدا باید در پیشرفت جهان و آفرینش، کار و کوشش کند. اهورامزدا با کمال خود، نیازی به این هم کاری ندارد ولی این هم کاری ضامن خوشبختی آدمی است. از این رو، طبق توصیفی که از اهورامزدا در “گات ها” شده است، خداوند آرمانی ندارد. ولی آفرینش خداوند با توجه به آزادی که به آدمی در گزینش راه زندگیش داده، آرمان دارد و آدمی هم باید آرمان داشته باشد. “گات ها” این آرمان را که همان راه درست زیستن و رسیدن به خوشبختی باشد، نشان می دهد. 

چهارمین تفاوت این است که پیدایش (آفرینش) آدمی در فراگرد کلی و پیش رونده آفرینش بوده و هست و از این رو تکامل جزء آفرینش است. در نوشته های دینی پس از “گات ها” ( سده ها پس از اشو زرتشت)، فلاسفه زرتشتی چیزهایی درباره آفرینش گفته اند که برخی از نویسندگان آینده کوشیده اند بین آن ها و مذهب های ابراهیمی که جهت سیاسی نفوذ دارند، سازگاری و یک نواختی ایجاد کنند. یکی از آن ها نسبت دادن شش گهنبار به شش مرحله ای آفرینش است.در سنت زرتشتی برگزاری هفت جشن بزرگ از دیر زمان برقرار بوده است. این هفت جشن به اهورامزدا و شش امشاسپندان ویژگی داشته است. شش جشن که به شش امشاسپندان منسوب بوده است به نام “گاهنبار” خوانده می شود و جشن های کشاورزی است، و گویا پیش از اشو زرتشت هم برگزار می شده است. این شش جشن در بزرگداشت شش امشاسپندان است که هر یک پاسدار یکی از آفریدگان چون: آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان می باشند. گاهنبارها با آفرینش های شش روزه ادیان ابراهیمی شباهتی ندارند و بنابراین گمان این که در دین اشو زرتشت خداوند، جهان و موجودات را در شش مرحله در درازای یک سال آفریده، نادرست است . زمان این گهنبارها که با فصل ها هم آهنگ است در کشور استرالیا یا نیوزیلند که زمان فصل ها با اروپا و آمریکا و خاورمیانه تفاوت دارد، فرق می کند. هم چنین مقایسه “مشی” و “مشیانه” (دو گیاهی که، بنا به گفته اوستای جدید که پس از “گات ها” آمده، از زمین روییدند و هر یک درخت تنومندی شدند و سپس یکی تبدیل به مرد و دیگری تبدیل به زن شد) با آدم و حوا در دین های ابراهیمی، قیاس مع الفارق است. به ویژه آن که “مشی” و “مشیانه” فریب “مار” را نخوردند و از بهشت بیرون نرفتند. هم چنین داستان گول زدن مرد توسط زن در بهشت در مذاهب ابراهیمی، در “گات ها” مشابه ای ندارد. داستان مربوط به کیومرس در این زمینه، از مقوله دیگری است که در باره آن سخن خواهیم گفت…

دیدی نو از دینی کهن به خامه دکتر فرهنگ مهر 

هفت پایه عرفان زرتشتی

هفت پایه عرفان زرتشتی


شناخت خداوند، پرورش و پویایی ویژگی­های اخلاقی و نزدیک شدن به اهورامزدا و سپنته ­من شدن، مهم­ترین هدف سفارش شده اشوزرتشت در زندگی انسان است. این پیام­ آور اهورایی باور دارد که اگر انسان رفتار خود را به شش فروزه­ ای که از خداوند سرچشمه گرفته هماهنگ سازد، گذری به هفتمین مرحله نیز خواهد داشت و به جایی خواهد رسید که به جز خدا نخواهد دید.

نخستین گام در راه نزدیک شدن به اهورامزدا، «وُهومَنَ» Vohu Mana یا منش نیک است. این واژه در زبان پارسی به بهمن تبدیل شده است. نیک ­اندیشی یکی از فروزه­ های ذاتی خداوند است و از داده ­های اهورایی به انسان است و هر آدمی باید در خود پرورش دهد.

گام دوم، گزینش «اَشَه وَهیشْتَه» Asha Vahishta یا بهترین اَشویی است که در زبان پارسی به اردیبهشت تبدیل شده است. اَشویی در ذات خداوند، راستی و هنجار مطلق و توانایی نظم بخشیدن است. پرورش این فروزه در انسان نیز کوششی برای هماهنگی در رفتار بر پایه اَشویی، یعنی پیوستن به راستی است.

«خْشَثْرَه وَئیریَه» Khshathra Vairya که در زبان پارسی به شهریور تبدیل شده است توانایی مینوی و شهریاری بر خویش معنا می­دهد. فروزه توانایی در انسان، گزیده ­ای از توانایی ذاتی خداوند به گونه محدود و متناهی است که باید پرورش و افزایش یابد و توانایی گذشت و مهربانی، توانایی کنترل رفتار ناهنجار با هماهنگی بین احساس و خِرد، توانایی پیروی از هنجار اَشا، توانایی دفاع از حق و مبارزه با دروغ، توانایی رسیدن به آزادی و آزادمنشی و … را شامل می­شود.

گام چهارم، فروزه مهرورزی است که در گاتها با «سْپَنْتَه آرمَئیتی» Spenta Armaiti بیان شده و در زبان پارسی به سپندارمذ یا اسفند تبدیل شده است. در بینش اشوزرتشت رابطه بین انسان و خدا بر مبنای دوستی و محبت است نه از روی ترس و بیداد، بلکه از روی شناخت و دوستی است، پس بر انسان بایسته است تا فروزه مهرورزی را در خود افزایش دهد. وفای به عهد، خویشتن­داری، گذشت، فروتنی، بخشندگی و دَهشمندی از پرتوهای این فروزه هستند.

فروزه بعدی در پیام اشوزرتشت به صورت «هَه اُوَروَتاتْ» Haurvatat و در زبان پارسی به گونه خرداد بیان شده است. دانش ­اندوزی، انسان را برای رسیدن به مرحله رسایی و کمال یاری نموده و او را به تدریج به انسان آرمانی نزدیک خواهد کرد. در بینش اشوزرتشت، رسایی (خرداد) با جاودانگی (اَمِرِتاتْ یا اَمُرداد) که ششمین مرحله کمال است، به هم پیوسته هستند. به این معنا که اگر انسان به رسایی برسد، خود به خود به «بی­مرگی» نیز خواهد رسید. «اَمِرِه تاتْ» Ameretat که در زبان پارسی به صورت «اَمُرداد» آمده، جاودانگی معنا می­دهد. بی­گمان این فروزه از ویژگی ذاتی خداوند است، اما انسان نیز بر پایه نظامی که در آفرینش او پیش­بینی و برقرار شده است، به گونه ­ای دیگر می­تواند به جاودانگی برسد.

هفتمین گام در راه عرفان زرتشتی و شناخت کامل اهورامزدا، رسیدن به مقام انسان کامل یعنی «سپنته من» است که نور حقیقت و ندای اهورایی را دریافته و چون مشعلی فروزان، نهاد و دیده دل عارف را روشن خواهد کرد. فروزه­ هایی چون کار و کوشش و پاکی و راستی، توانایی سازندگی و نوآوری و مهرورزی پویا خواهد شد تا رسایی و پایندگی در نهاد او فزونی یابد و به خدا نزدیک شود.

سرچشمه : نگاهی به دین زرتشتی، به کوشش انجمن موبدان
http://www.anjomanemobedan.com/leaflet/Negaah%20Be%20Din%20e%20Ashu%20Zartosht.pdf

مهربانی با حیوانات سودمند در دین زرتشتی

مهربانی با حیوانات سودمند در دین زرتشتی


رابطه وهومن با جانداران نیک و سودمند:
همانگونه که در جهان مادی انسان نماینده اهورامزدا بر روی زمین است، حیوانات و جانداران خوب و سودمند نیز در جهان مادی نماد و نماینده وهومن به شمار میروند و کسی که به صفت نیک اندیشی و وهومن آراسته است نباید نسبت به حیوانان و چهار پایان سودمند ستم روا دارد و انها را بی جهت بیازارد یا به ریشه کن کردن نسل آنها بپردازد.چنانکه در نماز ها و «اندرز گواه» آمده است :
«داد و آیین بهمن امشاسپند آشتی و نیک اندیشی است.کینه ورز و رزم کام مباشید.نیک خواه و به منش باشید.بدی مکنید و پیرامون بدکاران مگردید.دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید.فرهنگ گسترید و دژمنشی را براندازید.با دشمنان به داد کوشید.با دوستان نیکی ورزید.چهارپایان و جانداران سودمند را خوب نگاه دارید و کار بی اندازه به آنها نفریمایید و آنان را از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما نکاه دارید و بر آنان ستم روا مدارید»

در واقع کسی که طرفدار وهومن و طرفدار صلح و آشتی و بی آزاری و خیر خواهی باشد هیچگاه حاضر نخواهد شد”اندکی اذیتش حتی به موری برسد.چنانکه سعدی میفرماید:
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گذارم
که زور مردم آزاری ندارم

ولی در جهان بینی زرتشتی خیرخواهی و ترحم و بی آزاری تا این درجه دستور داده نشده بلکه انسان که اشرف مخلوقات است باید برای نیرومند کردن تن و روان در زندگی از همه موجودات اعم از جماد و گیاه و حیوان به طور متعادل استفاده کند.

در اوستای «پَتِت» یا توبه نامه زرتشتیان امده است :
«از هر گونه گناهی که من از جهت روانی نسبت به بهمن امشاسپند و از لحاظ تنایی نسبت به چهارپایان مرتکب شده ام پشیمان گشته و توبه میکنم.اگر چارپایی را زده یا آزرده ام یا با شکنجه و سختی کشتم یا خوراک و آب را به گاه خود به او ندادم.اگر استخوان او را شکستم یا زخمی کردم یا از دزد و گرگ و راهزن نگهداری نکردم و یا از گرما و سرمای بی اندازه دور نگاه نداشتم.اگر گوسفندی زهی (ماده) را کشتم.اگر گاو ورزا(شخم زن) و اسب کارزاری و بره و بزغاله و مرغ کرچ را کشتم.اگر بره کمتر از یک ساله را ذبح کردم که بدین وسیله بهمن امشاسپند از من آزرده و ناخشنود گشته از آن گناهان پشیمان شده توبه میکنم»

در «افرینگان ها» میخوانیم: «بشود که ما به پیروی از بهمن یا نیک منشی پردازیم.امشاسپندی که نماینده صلح و آشتی و پیروزمندی و زداینده بدی و زشتی است.از اوست خرد ذاتی و دانش غریزی هورمزدی و خرد اکتسابی و دانش منقول هورمزدی.امشاسپندی که نمادش در گیتی انواع چارپایان نیک و سودمند است که مردمان جهان زیوش و دارش و پرورش تن و جان خود را از آنان فراگیرند و فرش و بستر و پوشاک خود را از آنها تهیه کنند».
در ارداویراف نامه پهلوی بخش ویژه ای است در مورد عذاب روان کسانی که در گیتی به چارپایان سودمند ستم روا داشته یا آنان را با شکنجه و آزار کشته اند.

در اوستا، پرورش و ترحم به حیوانات مفید کاملا رعایت شده و بارها سفارش میگردد.از جمله در «بهرام یشت» میفرماید:
«نیرو برای حیوانات نوازش ، خوراک و پوشاک برای حیوانات . درود به حیوانات از برای زراعت ، باربری و از برای خوراک و پوشاک خودمان هم که باشد باید آنان را پرورش دهیم».

پاسداشتن روزهای نَبُر و یا پرهیز از کشتار و گوشت خواری:
بنا بر سنت دیرین و پیروی از اصل نیک اندیشی و بی آزاری و پاس داشتن حال چهارپایان زرتشتیان ماهی چهار روز از کشتن دام و خوردن گوشت خود داری کرده و آن را به نام روز نبر یا «پرهیز از گوشت خواری» مینامند.دلایلی که این روزها را دانشمندان دین زرتشتی برای پاس داشتن این اصل اقامه میکنند به قرار زیر است:

1: کمک به اقتصاد کشور:زیرا امروزه نیز در اغلب کشورهای جهان ماهی چهار روز کشتار برابر قانون جایز نیست.
2: پیشگیری بسیاری از امراض که در اثر خوردن گوشت و چربی زیاد ایجاد میشود.
3: کاستن از روحیه جنگ و جدال و کشتار و خونریزی در بین بشر زیرا با مشاهده روحیه همزیستی و بی آزاری حیوانات گیاه خوار و رفتار خشن و قهر آلود حیوانات گوشت خوار نسبت به یکدیگر این حقیقت روشن میگردد.اوستا نگهداری از چارپایان سودمند را از امور خیریه و کارهای نیک میشمارد و آن از احکام مذهبی محسوب میگردد.در «فروردین یشت» روان جانوران بری (زمینی) و بحری (دریایی) ستوده شده است.در «بهرام یشت» بند پانزدهم میگوید:

«مهر توانا به جایی مینگرد که در آنجا ستوران آرام گیرند و زیاد گردند»
در اوستا بارها ادعا شده که این خانه و این کشور از ستوران بهره مند باد.از اسبان تند رو و گردونه های استوار با نصیب باد.در «گوش یشت» کسانی که به پرورش و نگهداری چارپایان بپردارند ستوده شده اند.ولی این ترحم کورکورانه تعلیم داده نشده و شامل حیوانات موذی و حشرات زیانمند نخواهد بود.بلکه وظیفه هر زرتشتی است که آنها را از خود دور ساخته و به دفع آنان پردازد.

بازداشتن از قربانی حیوانات:
در کیش زرتشتی قربانی حیوانات روا نیست و اگر این کار ناپسند گاهی میان زرتشتیان ایران معمول گشته در اثر معاشرت با دیگران و مخالف دین زرتشتی است.در اوستا قربانی حیوانات را گناهی بزرگ شمرده و آن را به دروغ پرستان و دیوان نسبت داده است.در «بهرام یشت» کرده 17 از دیوان «ویامبوره» که یک دسته از دیو پرستان بوده اند نکوهش شده است.زیرا آنها حیوانات را شکنجه داده و اعضای بدن آنها را به عنوان فدیه در هم میشکنند و به آنان زجر و آزار میرسانند.این مردم چشم گاوان را بیرون میاورند.
در خود گاتها نیز بارها اشوزرتشت از کاویان و کرپان و اوسیج ها که دسته ای از امرا و پیشوایان دیو یسنا بودند گله مند است که به حیوانات ستم و بیداد روا میدارند و به جای انکه آنان را بپرورانندن و به زراعت وادار سازند آنان را به ناله درمیاورند(یسنا 44 بند دوم) تا آنجا که در گاتها به کسانی که حیوانات را با فریاد شادی قربانی میکنند نفرین میفرستد(یسنا 32 بند دوازدهم و چهاردهم). در دین زرتشتی تنها فدیه و نیازی که در بارگاه اهورامزدا پذیرفته میشود اندیشه و کردار و گفتار نیک است و بس.
اشوزرتشت میفرماید:

«زرتشت برای سپاسگذاری” جان خویش و برگزیده ترین اندیشه و گفتار و کردار خود را با آنچه او راست، از فروتنی و برتری، تقدیم آستان مزدا و راستی مینماید» (یسنا 33 بند چهاردهم)

در «گوش یشت» امده:
«این کامیابی را به من بخش ای مزدا که بتوانم از برای اسایش آفریدگان تو گله های بسیار پرورش دهم و آنان را از آزار دور و ایمن دارم».

سرچشمه : “جهانبینی زرتشتی” به خامه روانشاد موبد رستم شهزادی. 

مقام زن در اوستا

مقام زن در اوستا

چون سخن از از بزرگی و وَرج و مقام انسان در بین موجودات دیگر کشیده شد بهتر است راجع به پایه و مقام زن در ایران باستان نیز مطالبی گفته شود تا حق مطلب به درستی ادا گردد.
در ایران باستان مقام زن در جامعه بسیار بالا بود و زن در بسیاری از مسایل زندگی با مرد همکاری میکرد. بنابر نوشته کتاب نیرنگستان پهلوی زنان میتوانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی شرکت کنند یا خود به تنهایی به انجام اینگونه کارها بپردازند. زنان حتی میتوانستند در اوقات معینی به پاسداری از آتش مقدس پرداخته و برابر کتاب مادگان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در «فروردین یشت» و دیگر یشت ها و همچنین شاهنامه و دیگر حماسه های باستانیِ این سرزمین، اسامی بسیاری ازین زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست و دیندار که به واسطه کارهای مفید و نیکویشان در گروه زنده روانان جاوید درآمده اند نام برده شده و به روان فَرهمند آنان درود فرستاده میشود.
زن در ایران باستان حتی به مقام شاهی نیز میرسیده است. در اوستا هرجا از روان پاک و پرهیزگار سخنی در میان است بلافاصله روان چنین زنانی را نیز به یاد آورده و به روانشان درود میفرستد.

« ای اهورامزدا، از میان مردان و زنان آنکه به بهترین وجه سپاس تو را بجا میاورد تو خود به درستی آن را خواهی دانست، به چنین مردان و زنان بی ریا بخشش نیک منشی عطا فرما.»
(یسنا 42 بند دهم)

« آنچه را که مرد یا زنی درست و خوب و شایسته دانست،باید از روی روشن بینی به جای آورد و به دیگران نیز بیاموزد تا همه آن را به درستی انجام دهند.»
(یسنا 35 بند ششم)

« ای مردم” گفتار نیک دیگران را بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید و میان نیک و بد خود تمییز دهید. و پیش از اینکه فرصت از دست رود هر مرد و زن باید به شخصه راه خود را برگزیند.بشود که به یاری خرد اهورایی در گزینش راه نیک کامروا گردد. »
(یسنا 30 بند دوم)

اوستا تعلیم و تربیت را برای مردان و زنان هردو واجب دانسته و حتی میفرماید: « دختران باید بیش از پسران به فراگرفتن علم و دانش بپردازند زیرا آنان تا در خانه ی پدرانند، باید به تربیت و آرایش خانه پدر پرداخته و چون به منزل شوهر رفتند باید به تعلیم و تربیت فرزندان و نسل آینده مشغول شوند».
در کتاب بندهش در باره کمال و رسایی خلقت زن از روز نخست چنین میگوید: « آنگاه اهورا مزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود به کالبد مشی و مشیانه بدمید و آنان جان گرفتند.پس بدان ها گفت: « شما پدر و مادر مردمان جهانید. من شما را پاک و رسا آفریدم. با پارسایی به زندگی پردازید. نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار باشید».

آنگاه نخستین چیزی که آن دو اندیشیدند این بود: «هریک از ما باید خشنودی و دوستی دیگری را فراهم آورد».پس آنگاه خرامیدن آغاز کردند.

اشوزرتشت در انتخاب همسر آینده دختر خود، سرمشق خوبی در گاتها برای ما به یادگار گذاشته. چنانچه میفرماید:
« ای تو پورو چیستا، ای جوانترین دخترم. من که پدر تو هستم از برایت جاماسپ را که یاور دین مزداست از روی راستی و منش پاک به همسری برگزیدم. اینک برو و با خردت مشورت کن و در صورت قبول با عشق پاک در انجام وظیفه مقدس زناشویی رفتار نما. »(یسنا 53 بند سوم)

انگاه به دنبال همین سرود ” اشو زرتشت خطاب به نوعروسان و داماد ها میفرماید:
« اینک من روی سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهید و گفتارم را خوب به خاطر بسپارید و با غیرت در پی زندگانی پاک منشی بآایید. هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی بر دیگری پیشی جوید: تا این زندگانی مقدس زناشویی را با خوشی و خرمی بگذراند.»

چه خوب شاعر ایرانی آن را به شعر دراورده که:
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی
که یک سر مهربونی درد سر بی

زن در اوستا و سنسکریت به لقب “ریتَه سیه بانو” (Ritasya Bhanu) یا «اشه بانو» خوانده شده که به معنی « دارنده فروغ راستی و پارسایی» است.امروزه واژه اولی در زبان فارسی حذف شده و تنها واژه بانو که به معنی «فروغ و روشنایی» است را برای زنان به کار میبریم. همچنین واژه مادر در اوستا و سنسکریت«ماتری» (Matri) است که به معنی «پرورش دهنده» میباشد و خواهر را «سواسری» (Svâsri) یعنی «وجود مقدس و خیرخواه مینامند» و زن شوهر دار با صفت «نمانو پَتنی» (Nmâno Patni) یا «نگهبان خانه» نامزد گردیده است.

باز در کتاب بندهش درباره زن آمده که «در روز نخست اورمزد به زن فرمود ای زن، تو را آفریدم تا مردان پارسا و پهلوان را به وجود آوری و در آغوش پرمهر خود پرورش دهی تا به یاری آنان ریشه نادرستی و ناپاکی از جهان برافتد.»

شادروان فردوسی توسی درباره این هنر بزرگ زن میفرماید:
زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر

در دیگر زبان های ملل از جمله اروپاییان، خداوند را با ضمیر مذکر خوانده و او را چون مردی میشمارند.درصورتی که بنابر نوشته های اوستا اهورامزدا هم جنبه مادری دارد و هم جنبه پدری.چنانکه از شش فروزه برجسته پروردگار سه فروزه نخست اولی را که وهومن=«خرد» و اردیبهشت «راستی» و شهریور «نیرومندی» باشد از فروزه های آشکار مردان و در برابر سه فروزه دیگر که سپندارمذ «عشق و پاکی»، خرداد «رسایی و کمال» و امرداد «جاودانگی» باشند، از فروزه های آشکار زنان است و براستی که زنان با باروی خود، نسل خود را امرداد یا جاودان میسازند.
در بندهش آمده :« اورمزد نسبت به آفریدگان هم حق مادری دارد و هم حق پدری. زیرا به مانند پدر، آفرینش را به شکل نطفه در عالم مینوی از خود بیافرید و چون مادر، آن را بپرورانید و به گیتی آورده و نگهداری میکند و رزق و روزی میدهد» .

روز زن:
در ایران باستان روز پنجم ماه اسفند که نام روز و ماه برابر میشود جشنی به نام روز زن برای گرامیداشت مقام شایسته بانوان برگذار میگردید.
در آن روز زنان و دختران از کارهای منزل آزاد بودند و مردان و پسران افزون بر هدایایی که به مادران و زنان و خواهران و دختران خود میدادند در تمان آن روز انجام همه کارهای منزل مانند پخت و پز و رفت و روب و شست و شو را به عهده داشتند و با برگزاری این تشریفات مردان و پسران تا اندازه ای از کوشش های زنان و دشواری انجام کارهای منزل با خبر میشدند و بدین وسیله از تلاش آنها قدر دانی میکردند.
زن در ایران باستان با مرد در همه اجتماعات و مراسم دینی شرکت میکرد.در خانه آزادی اقتصادی داشت و بر خانواده خود نفوذ زیادی به کار میبست.او میتوانست دارای خواسته و دارایی ویژه به خود باشد.از دیدگاه قضایی میتوانست به وکالت از سوی شوهر، دعاوی را تعقیب کند و به آمورش رسیدگی نماید.شوهر نمیتوانست بدون مشورت با همسر خود دختر مشترکشان را عروس کند.به عنوان شاهد زن میتوانست مانند یک مرد در دادگاه شهادت دهد تا انجا که بر کرسی قضات بنشیند.پروفسور کریستن سن در کتاب خود به نام «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد:
رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان انسان را در دوران دور گذشته به یاد رفتار نزاکت آمیز زمان حال میاندازد.دوشیزگان در آن دوران نه تنها به وظایف خانوادگی آشنا میشدند بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا میگرفتند.چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی پس از رسیدن به سن بلوغ از آزادی عمل برخوردار بودند».

در آن زمان ازادی دخترن به اندازه ای بود که میتواستند با ارایه دلایل کافی اجازه ازدواج خود را با مرد دلخواه بدون رضایت پدر و مادر از موبد یا دادگاه دریافت نمایند و به ناخواست میل پدر و مادر خویش ازدواج کنند.زنان میتوانستند در زمان سالخوردگی و یائسگی به نگهبانی آتش مقدس در آتشکده ها بپردازند.برابر نوشته های خداینامه پهلوی و شاهنامه، زنان حتی گاهی در شکار و جنگ نیز شرکت میکردند و در این زمینه در تاریخ ایران باستان داستان هایی از جنگ ها و دلاوری ها و حماسه های زنان به یادگار مانده است.تا انجا که میتوانستند در مقام شاهی به رتق و فتق امور کشور پردازند.
قوانین ازدواج نیز در دین زرتشتی بر مبنای تک همسری استوار است ، یعنی در آنِ واحد یک زن یا مرد زرتشتی نمیتواند بیش از یک همسر داشته باشد. همچنین ازدواج موقت وجود ندارد و ازدواج به شکل دایم تا پایان زندگی میباشد.مگر به دلیلی که در آیین نامه احوال شخصیه زرتشتیان بدان اشاره شده و آن استثنایی است. زندگی زن و مرد زرتشتی پس از زناشویی در چهارچوب سخت پرهیزگاری است و نباید از آن پا فراتر نهند.در کتاب «سد در» میخوانیم: «گناه همیمالان آن بود که کسی زن دیگری را بفریبد تا از شوهر خود جدا شود.این گناهی است که هیچ تاوانی بر آن نیست. هر کس زن کسی را بفریبد و با او درآمیزد یا آن زن روسپی بارگی (فحشا) کند آن زن در دم بر شوهر خود ناروا (حرام) بود».
ازدواج نکردن جوانان پس از رسیدن به سن بلوغ نیز گناه شمرده میشد و بر پدر و مادر واجب بود که فرزندان خود را وادار به ازدواج نمایند و در غیر ان صورت گناهکار شمرده میشدند.

پاکدامنی زن:
در وندیداد آمده: « زرتشت از اهورامزدا پرسید: کیست آنکه تو را بیشتر افسرده سازد؟ اهورامزدا پاسخ داد ای سپیتمان زرتشت آنکس زن بدکار است.»
« فرشته اَرت (راستی و پاک دامنی) چون ببیند زن بدکاری نسل را تباه میسازد(سقط جنین میکند) فغان برآورده گوید:
برای اینکه چنین آدمی را نبینم چه بایدم کرد.به آسمان بالا روم یا در زمین نهان گردم؟
(ارت یشت بند ۵۸)

«به روان مردان و زنان پاک و پارسا درود باد».
(هفتن یشت کرده ی سوم و یسنای سی و پنج بند سوم)

سعدی میفرماید:
زن پاک فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه

سرچشمه : “جهانبینی زرتشتی” به خامه روانشاد موبد رستم شهزادی. 

رابطه زن و مرد از نگاه دین زرتشتی

رابطه زن و مرد از نگاه دین زرتشتی

 

در “اندرز نامه بزرگان زرتشتی”درباری زن آمده است:
« زنان را گرامی دارید.
به زنان ستم مکنید.
زندگی را بر زن و فرزند آسان کنید.
اگر زنی را بگریانی سرانجام روزگار گریانت کند.
پیمانت را با زن مشکن تا پیمانت شکسته نشود.
آبروی زن را مریز تا روزگار آبرویت را مریزد.
به خواسته ی زن دست میاز تا خواسته ات به باد نرود.
آشیانه ی زن را به هم مزن تا آشیانه ات ویران نگردد.
زن را میازار تا روزگار آزارت ندهد.
ای مرد با زن به نرمی و خوبی رفتار کن ولی فرمانبر و برده ی زن مشو تا سبک نشوی.
ای زن با مرد در همه ی کارها انبازی کن اما کنیز مرد و بازیچه ی هوس های او مشو.
ای زن خودت را بشناس و بر خود ارج بنه و هرگز برده ی پول و گوهر و شکوه و خودنمایی مشو.
ارج مادر و همسر بودن برای تو بالاترین ارجهاست.
زن سرچشمه ی خوشی و شادی و سازندگی زندگی ست.مردی که به زن خود مهر می ورزد به خداوند و به زیبایی مهر ورزیده است.کسی که بی همسر و جفت زندگی کند گناه کاری است که گناهش جز با زناشویی شسته نشود.
پرشکوه ترین و ارجمند ترین کارها پیوند زناشویی است.زناشویی که با چشم داشت به خواسته و پول و پایگاه باشد پایان خوشی ندارد. پایه ی زناشویی باید تنها بر مهر و زندگانی همسری و زادن فرزند و بار آوردن آن استوار باشد.
فزون تر از تن زن دل و جان و روان او را دریابید و بر آن ارج نهید.
با روسپیگری (فحشا) بستیزید .
زن آبستن را گرامی دارید و میازارید».

آيين تش‌ مس

آيين تش‌ مس

ماه ارديبهشت، هنگامه‌ی برگزاری آيين « تش‌مس » است


خبرنگار امرداد – آفتاب یزدانی :

اردیبهشت امشاسپند، فروزه‌ی راستی بی‌پایان است. این امشاسپند كه هم نام یكی از ماه‌های دوازده‌گانه‌ی سال و هم نام یكی از روزهای ماه در گاهشمار زرتشتی است، از نظر واژگانی به معنای بهترین راستی، درستی و نظم و هنجار است و آتش كه نمودی از روشنایی بیكران خداوندی است،‌نماد و نشان این امشاسپند است.

اردیبهشت امشاسپند، در جهان مادی پاسدار و نگهدار و نگهبان آتش است، از همین روی با فرارسیدن ماه اردیبهشت، آیین‌های گرامیداشت آتش، این آفریده‌ی سپند اهورایی، سال‌هاست كه توسط زرتشتیان برگزار می‌شود. یكی از این آیین‌ها، آیین «بزرگ كردن آتش» یا به زبان دری، آیین «تش مس» است.

آیین تش‌مس، بیشتر در روزهای اردیبهشت، سومین روز از ماه اردیبهشت در گاهشمار زرتشتی، روز آذرایزد(نهمین روز از ماه)، روز سروش‌ایزد(هفدهمین روز از ماه) و ورهرام‌ایزد(بیستمین روز از ماه) برگزار می‌شود چرا كه ایزدان آذر، سروش‌ و ورهرام‌، یاوران امشاسپندِ اردیبهشت در راستای خویشكاری پاسداری از آتش و هنجار و نظم جهان هستند. زرتشتیان بر این باورند كه برگزاری آیین‌ «تش‌مس» در این روزها از دیگر روزها، نیكوتر است. این آیین از آن روی برگزار می‌شود كه زرتشتیان در درازای تاریخ، خود را در برابر روشنی و پابرجایی آتش آتشكده‌ها، مسوول می‌دانسته‌اند.

برای برپایی چنین آیینی، موبد از شب پیش از برپایی آیین تش‌مس، «یسناخوانی» می‌كند. یسنا(بخشی از اوستا) بر آتش خوانده می‌شود و این آتش در روز برگزاری آیین «تش مس»، به آتش آتشكده می‌پیوندد.

این آیین بیشتر در روزهای نام‌برده در آدریان‌ها برگزار می‌شود. كسانی كه خواهان برگزاری آیین تش‌مس هستند، سفره‌ای آیینی پهن می‌كنند و موبدان گرد هم می‌آیند و در آتشكده كه جایگاه برگزاری این آیین است، اوستاخوانی انجام می‌شود.

این آیین همان‌گونه كه آیینی برای پاسداشت آتش اهورایی است، ‌به شیوه‌ای برگزار می‌شود كه امشاسپندان را به تصویر می‌كشد. ٦ آجر بر روی زمین چیده می‌شود؛ یكی از آجرها بیرون از جایگاه آتش آتشكده، است و ٥ آجر دیگر به ترتیب درون جایگاه آتش تا پای آفریگان آتش درون آتشكده، چیده می‌شوند. هر یك از آجرها كه به كمك آن‌ها، پله‌پله آتش به درون آفریگان آتش منتقل می‌شود،‌ نمادی از امشاسپندان هستند. پله‌ی نخست، پله‌ی وهمن‌امشاسپند، پله‌ی بعدی، اردیبهشت امشاسپند، پله‌ی سوم، شهریورامشاسپند، پله‌ی پنجم، خوردادامشاسپند و پله‌ی ششم، امردادامشاسپند است و سرانجام آتش، به آتش درون آفریگان آتشكده كه نمادی از روشنایی بی‌پایان است، می‌رسد. در این آیین ٦ مرحله‌ای كه باید پشت سر گذاشته شود همان مراحلی است كه برای رسیدن به ذات روشنایی بی‌پایان، باید پیموده شود.

آیین بزرگ كردن آتش و اوستاخوانی كه به پایان رسید، همچون همیشه در میان باشندگان لرك پخش می‌شود تا همه در آن همازور و هم‌بهره شوند.

زرتشتیان بر این باورند كه آتش درون،‌ یكی از ٥ گونه‌ی آتش است. زرتشتیان با «تش مس» كردن، آتش وجودی خویش را نیرو می‌بخشند.

آیین تش‌مس را از آن روی در گذشته برگزار می‌كرده‌اند كه اگر بهدینی در سالی كه گذشت، با دیگران در روشن نگاه داشتن آتش، هم‌بهره نبوده، اكنون همازور و هم‌بهره شود. برای روشن نگاه داشتن آتش، باید به آتش، خوراك رسانده شود. مردم همواره در تهیه‌ی این خوراك كه همانا چوب است با یكدیگر همازوری داشته‌اند. البته آیین تش‌مس نیز برگزار می‌شده كه اگر كاستی،‌رخ داده،‌آن كاستی جبران شود.

این آیین به ویژه از سوی خانواده‌ای كه تازه‌درگذشته‌ای دارد، برگزار می‌شود. خانواده‌ی تازه‌درگذشته بر این باورند كه با برگزاری آیین تش‌مس، اگر تازه‌درگذشته‌شان، در روشن نگاه داشتن آتش آتشكده، كاستی داشته، دینی بر گردنش نباشد.

از دیرباز یكی از راه‌ها برای همازوری در روشن‌نگاه داشتن آتش، تهیه‌ی خوراك آتش بوده‌است. آنانی كه باغی داشته‌اند، برای این همازوری، همواره بخشی از چوب‌هایی را كه هر سال حرس می‌كرده‌اند به آتش آتشكده، ویژه می‌كرده‌اند. آنانی نیز كه نداشتند با پرداخت هزینه، در راستای همازوری در روشن نگاه داشتن آتش می‌كوشیدند و البته همواره، آیین تش‌مس را نیز، آیینی برای هم‌بهره شدن در این نگهداری می‌دانسته‌اند.

 

آنانی كه تازه‌درگذشته‌ای دارند و به نام و یادش، آیین تش‌مس را برگزار می‌كنند، سفره‌ای آیینی به این مناسبت پهن می‌كنند. این سفره همچون دیگر سفره‌های آیینی، سفره‌ای سپیدرنگ است كه بر آن،گیاه مورد یا مورت را به نماد امرداد امشاسپند، كاسه‌ای فلزی از آب پاكیزه به نماد خورداد امشاسپند و شهریور امشاسپند، شیر به نماد وهمن امشاسپند و آفریگان آتش به نماد اردیبهشت امشاسپند می‌گذارند.

امشاسپند وهمن در جهان مادی، پاسدار جانوران سودمند است به همین نشانه، شیر می‌گذارند. اردیبهشت در جهان مادی، پاسدار آتش سپند است. این سفره را اصولا بر روی زمین پهن می‌كنند كه نشانه‌ای از امشاسپند سپندارمز است. سپندارمز امشاسپند در جهان مادی پاسدار زمین است. خورداد امشاسپند پاسدار آب است و امردادامشاسپند در جهان مادی پاسدار گیاهان است. از همین روی بر روی سفره‌های آیینی، نمادی از این ٦ امشاسپند گذاشته می‌شود.

آيين تش‌مس را از آن روي در گذشته برگزار مي‌كرده‌اند كه اگر بهديني در سالي كه گذشت، با ديگران در روشن نگاه داشتن آتش، هم‌بهره نبوده، اكنون همازور و هم‌بهره شود. براي روشن نگاه داشتن آتش، بايد به آتش، خوراك رسانده شود. مردم همواره در تهيه‌ي اين خوراك كه همانا چوب است با يكديگر همازوري داشته‌اند. البته آيين تش‌مس نيز برگزار مي‌شده كه اگر كاستي،‌رخ داده،‌آن كاستي جبران شود.

اين آيين به ويژه از سوي خانواده‌اي كه تازه‌درگذشته‌اي دارد، برگزار مي‌شود. خانواده‌ي تازه‌درگذشته بر اين باورند كه با برگزاري آيين تش‌مس، اگر تازه‌درگذشته‌شان، در روشن نگاه داشتن آتش آتشكده، كاستي داشته، ديني بر گردنش نباشد.
از ديرباز يكي از راه‌ها براي همازوري در روشن‌نگاه داشتن آتش، تهيه‌ي خوراك آتش بوده‌است. آناني كه باغي داشته‌اند، براي اين همازوري، همواره بخشي از چوب‌هايي را كه هر سال حرس مي‌كرده‌اند به آتش آتشكده، ويژه مي‌كرده‌اند. آناني نيز كه نداشتند با پرداخت هزينه، در راستاي همازوري در روشن نگاه داشتن آتش مي‌كوشيدند و البته همواره، آيين تش‌مس را نيز، آييني براي هم‌بهره شدن در اين نگهداري مي‌دانسته‌اند. 

آناني كه تازه‌درگذشته‌اي دارند و به نام و يادش، آيين تش‌مس را برگزار مي‌كنند، سفره‌اي آييني به اين مناسبت پهن مي‌كنند. اين سفره همچون ديگر سفره‌هاي آييني، سفره‌اي سپيدرنگ است كه بر آن،گياه مورد يا مورت را به نماد امرداد امشاسپند، كاسه‌اي فلزي از آب پاكيزه به نماد خورداد امشاسپند و شهريور امشاسپند، شير به نماد وهمن امشاسپند و آفريگان آتش به نماد ارديبهشت امشاسپند مي‌گذارند. 
امشاسپند وهمن در جهان مادي، پاسدار جانوران سودمند است به همين نشانه، شير مي‌گذارند. ارديبهشت در جهان مادي، پاسدار آتش سپند است. اين سفره را اصولا بر روي زمين پهن مي‌كنند كه نشانه‌اي از امشاسپند سپندارمز است. سپندارمز امشاسپند در جهان مادي پاسدار زمين است. خورداد امشاسپند پاسدار آب است و امردادامشاسپند در جهان مادي پاسدار گياهان است. از همين روي بر روي سفره‌هاي آييني، نمادي از اين ٦ امشاسپند گذاشته مي‌شود. 

برگرفته از تارنمای امرداد

سی‌روزه‌ی « آدرباد ماراسپندان »، سرفصل‌های کتابِ زندگی

سی‌روزه‌ی « آدرباد ماراسپندان »، سرفصل‌های کتابِ زندگی

 

اندرزِ سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان» عنوان سروده‌ای است، از شادروان «ملک الشعرای بهار»، که ترجمه‌ای است آزاد از پندنامه‌ی «آدرباد ماراسپندان» که از زبان پهلوی ساسانی به یادگار مانده است. در این پندنامه سفارش موبدِموبدان ناظر به پاسداشتِ روزهای ماه است. روزهایی که با نام‌های ویژه و برخاسته از دانش و شناخت مردمان فرهیخته و بخرد این آب و خاک، نامگذاری و تنظیم شده‌اند، که همگی از باور و بینش کاروَرزان دین‌مزدیسنی و زرتشتی سخن می‌گوید.

چنانچه با دیدی واشکافانه، در تاریخ شناخت و عرفان این مردم بنگریم، یکی از چراغ‌های فروزان، ما را به بخش‌بندی روزها، نزد ایرانیان باستان راهنمایی می‌کند.

«روزهای آفرینشِ» اهورامزدا، به شش چهره‌ی گَهنبار نامور است و نامزد به «مَیدیوزَرِم»، «مَیدیوشَهِم»، «پَیتِه شَهِم»، «اَیاسَرِم»، «مَیدیارِم» و «هَمس‌پَت مَیدیم» است و درپیوند با آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان است. و پس از آن، روزهای سال را داریم که به فصل‌های چهارگانه بخش می‌شود و سپس، بخش‌بندی ماه است که شامل سی‌روز می‌شود. پس از ماه، اوقات پنج‌گانه‌ی روز است که عبارتند از «هاوَن»، «رَپیتْوَن»، «اُزیرَن»، «اَیویسَروترِم» و «اوشَهَن».

آنچه روشن است، مردمی که در بخش‌بندی زمان‌ها تا این اندازه خود باریک‌بین بوده‌اند، زندگی و حرکت آفرینش را بسیار هدفمند و جهت‌دار می‌دانستند. از این‌رو به‌گونه‌ای مستقیم و غیرمستقیم با بخش‌بندی زمان‌ها، بیشترین بهره‌گیری و استفاده از ظرفِ زمان را سفارش کرده‌اند.

پندهای «آدرباد ماراسپندان»، به‌منزله‌ی سرفصل‌های کتابِ زندگی است، که کاروَرزان را به آداب زندگی فراخوانده است. باید دقت داشته باشیم که اندرزهای موبدِ فرزانه، نظر به رئوس زندگی انسان‌ها دارد، که خواهی‌نخواهی می‌بایست عنوان می‌شده است و روزهای ماه صورتی از فهرست این کتاب را گشوده است.

نکته‌ی جالبی که در این اندرز به چشم می خورد، سفارش بر پاکیزگی و پیراستن و نیز پی‌گرفتن(:تداوم) شادمانی به عنوان، دو عنصر بنیادین اندیشه‌های مزدیسنی و زرتشتی است که چندین بار، بازگو شده است.

در آغاز ترجمه پهلوی و در پایان سروده‌های شادروان «ملک الشعرای بهار» آورده می‌شود:

هرمزد روز، می خور و خرم باش

بهمن روز، جامه نو پوش

اردی بهشت روز، به آتشگاه شو.

شهریور روز، شاد باش.

سپندارمذ روز، ورز زمین پیش گیر.

خورداد روز، جوی کن.

امرداد روز، دار و درخت نشان.

دی باذر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای.

آذر روز، به راه شو و نان مپز، چه گناه گران بود.

آبان روز، از آب پرهیز کن و آب را میازار.

خور روز، کودک به دبیرستان ده تا دبیر و فرزانه شود.

ماه روز، شراب خور و با دوستان نیک پرسش(خوش صحبتی و به احوال پرسی رفتن) کن و از ماه خدای، آمدکار بخواه.

تیر روز، کودک به تیراندازی و نبرد و سواری آموختن فرست.

گوش روز، پرورش گوساله کن و گاو به ورز آموز٫

دی به مهر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای و انگور از رزان باز به چَرخُشت افکن تا بهتر شود.

مهر روز، اگر تو را از کسی مستمندی رسیده است پیش مهر بایست، از مهر داوری بخواه و گرجش(ظ: گریه) کن.

سروش روز، بُختاری(آزادی و آسایش) روان خود را از سروش اهرو(مقدس) آیفت(هم آمد و هم مراد و هم استعانت و استمداد معنی می دهد) بخواه.

رشن روز، روز کار سبک(یعنی کار روزانه مختصر) و کارهای ستایش و نیایش اندر فرارونی پیش گیر.

فروردین روز، سوگند مخور و آن روز ستایش فروهر پاکان و اشویان کن تا خشنودتر شوند.

بهرام روز، خان‌ومان بن افکن تا زود به فرجام رسد، و بر رزم و کارزار شو تا به پیروزی بازآیی.

رام روز، زن خواه و کار و رامش گیر و پیش دادوران شو تا به پیروزی و بختگی(آزادگی و کام روایی) بازگردی.

باد روز، درنگی(تامل) کن و کار نو می پیوند.

دی بدین روز، کارهای یزشنی و ستایش‌گری کن و زن به خانه بر و موی و ناخن پیرای و جامه پوش.

دین روز، خَرفَسْتَر کُش(خرفستر حیوانات موذی مانند مار، کژدم، زنبور، موریانه، گرگ و غیره).

اَرْدْ روز، هر چیزی نو بخر و آن را به خانه بر.

اَشتاد روز، اسب و گاو و ستور بر گشن(لقاح) افکن تا به درستی بار آورند.

آسمان روز، به راه دور شو تا به درستی بازآیی.

زامیاد روز، دارو مخور.

ماراسفند روز، جامه افزای و بدوز و بپوش و زن به زنی گیر که فرزند تیزویر(ویر: هوش و حافظه) نیک زاید.

انیران روز، موی و ناخن پیرای و زن به زنی گیر که فرزند نام دار(نام چُشتی: به معنی نام دار و شهرت یا نام داری و نام جویی است) زاید.

سکه شاپور یکم

بود ماه سی روز تا بنگری / به هر کار روز کاری به جای آوری

سِزد گر به هرمزد باشی خرم / خوری می به آیین جمشید جم

به بهمن کنی جامه‌ها نو برشت / پرستش کنی روز اردیبهشت

به شهریور اندر شوی شاد خوار / کنی در سپندارمذ کشت کار

به خورداد جوی نوین کن روان / به مرداد بیخ نو اندر نشان

به دی به‌ آذر اندر سر و تن بشوی / به پیرای ناخن بیارای موی

به آذر مپز نان که دارد گناه / بدین روز نیک است رفتن به راه

به آبان بپرهیز از آب ای جوان / میالای و مازار آب روان

به خور روز، کودک به استاد ده / که گردد دبیری خردمند و مه

به خور باده با دوستان روز ماه / ز ماه خدای آمد کار خواه

بفرمای بر کودکان روز تیر / نبرد و سواری و پرتاب تیر

به گوش اندرون گاوساله بمرز / ببند و بیاموز بر گاو ورز

به پیرای ناخن چو شد دی به مهر / سر و تن بشوی و بیارای چهر

جداکن ز شاخ رز انگور را / به چرخشت افکن می سور را

اگر مستمندی ز کس مهر روز / شو اندر بر مهر گیتی فروز

فشان اشک و زو دادخواهی نما / که داد تو گیرد ز دشمن خدای

به روز سروش از خجسته سروش / روان را و تن را توان خواه و توش

ازو خواه آزادی کام خویش / وزو جوی آیفت فرجام خویش

به رشن اندرون کار سنگین بنه / روان را ز یاد خدا توشه ده

مخور هیچ سوگند در فرودین / که زشت است ویژه به روزی چنین

ستای اندرین روز فروهر را / که فرورد ازو یافت این بهر را

نیایش به امروز بر فروهر / که پاکان شوند از تو خشنودتر

پی خانه افکن به بهرام روز / سوی رزم شو گر تویی رزم توز

که پیروز بازآیی از کارزار / همت کاخ و ایوان بود پایدار

زن ار برد خواهی ببر روز رام / که رامش خوش است اندرین روز و کام

وگر باشدت کار با داوران / درین روز رو تا شوی کام ران

سزد روز باد ار درنگی شوی / نه پیوندی امروز کار از نوی

چو روز نیایش بود دی بدین / سر و تن بشو ناخن و مو بچین

زن نو ببر، جامه نو بپوش / دل از یاد یزدان پر و لب خموش

بود روز دین، مرگ خرفستران / بکش هرچه خرفستر است اندران

که خرفستران یار اهریمن اند / دد و دام و با مردمان دشمن اند

به بازار شو روز ارد ای پسر / نوانو بخر چیز و با خانه بر

در اشتاد روز اسب و گاو و ستور / به گشن افکنی مایه گیرند و زور

ره دور گیر آسمان روز پیش / که بازآیی آسان سوی خان خویش

گرت خوردن دارو افتد به سر / به زمیاد روز ایچ دارو مخور

زن تازه در ماراسفند گیر / که فرزند نیک آید و تیز ویر

درین روز جامه بیفزای بر / بدوز و بپوش و بیارای بر

انیران بود نیک زن خواستن / همان ناخن و موی پیراستن

زنی کاندرین روز گیری به بر / شود بچه‌اش در جهان نامور

انوشه روان باد آذرباد مارسفندان، که این اندرز کرد و نیز این فرمان داد.

انوشه روان باد آن مرد راد / که این گفته ها گفت و این پند داد

برگرفته از تارنمای یتااهو

نماز «ائیریه‌ ما ایشیو»، نیایشی برای پایداری و گسترش برادری جهانی

نماز «ائیریه‌ ما ایشیو»، نیایشی برای پایداری و گسترش برادری جهانی

 

نماز «ائیریه‌ما ایشیو»، نیایشی است که اشوزرتشت برای استواری، پایداری، افزایش و گسترش برادری جهانی سروده است. که خود آن اشو برای آن برانگیخت، برخاست، کوشید، کامیاب شد و به آرزوی خود رسید و آن بنیانگزاری دین بهی بود. او می‌خواهد که انجمن دوستی جهان که همه آرزوی آن‌را دارند، پدید آید و در آن که همه‌ی کارها بر اندیشه‌ی‌نیک استوار خواهد بود.

«آ اَئیریِه مَا ایشیُو رَفِذرَائی جَنتو

نربِیَس‌چا ناری‌بِیَس‌چا زرثوشترَهِ

وَنگههِ‌اوش رَفِذرَائی مَننگهُو

 

یا دَئِنا وَئریم هَنَات میژدِم

اَشِهیا یاسا اَشیم

یام ایشیام اَهورو مَسَتا مَزداو»

معنی نیایش «ائیریه‌ما ایشیو»:

«بشود که برای یاری و مهربانی مردان و زنان زرتشتی،

برای یاری و مهربانی که از آن منش‌نیک است،

انجمن دوستی آرزو شده پدید آید،

تا وجدان هرکس پاداش شایسته را دریابد.

خواستم پاداش راستی است

و این آن آرزو است که خدای دانا می‌پسندد.»

این بند که تنها بند یسنای ۵۴ است، در پایان وهیشتوایشت گات آمده است. چون به سبک و شیوه‌ی گاتها سراییده شده است و وزن شعری و درونمایه آن نیز با گاتها به‌طورکامل هماهنگی دارد، ازاین‌رو ارج بسیار دارد.

«ائیریه‌ما»: دوست و گروه ویژه‌ای است که به دین زرتشتی پایبندی کامل دارند ولی از دید مفهومی «دوستی و برادری» را می‌رساند.

«ایشیو»: از مصدر «وَس» (:آرزو کردن) بوده و به‌چم آرزو شده است.

اشوزرتشت در این نماز، می‌خواهد که همه‌ی مردان و زنان زرتشتی به آرمان خود که برای دریافت آن خردمندانه می‌کوشند، برسند و آن آرمان و پاداش جز زندگانی خوش و خرم و دراز و دیرپا در سایه‌ی آیین راستی چیزی دیگر نیست. پاداشی که آرامش وجدان، آسایش اندیشه در پی آن خواهد بود. خوشبختی راستین هنگامی به سوی انسان روی می‌آورد، که راستی و پاکی را در همه‌ی کارها به‌کار برد.

خدای دانا و مهربان نیز چنین آرمان و آرزوی جهانیان را گرامی می‌شمارد، زیرا خواست خدایی هم در همین است که مردم همه با هم دلبسته شده و یکپارچه شوند، در آبادانی جهان همکار یکدیگر باشند و چون انجمنی پیوسته باشند.

این نیایش در پایان گاتها آمده است و به‌راستی آفرینی است که اشوزرتشت برای بهدینان فرموده است. آفرینی است که همواره همراه دین بهی و انجمن دوستی جهان می‌باشد و خواستار همبستگی و یکپارچگی جهانیان در یک سازمان خدایی است.


یاری‌نامه:

۱-جعفری، علی‌اکبر – گلچینی از خرده اوستا، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۸، رویه‌های ۳۶ تا۳۹ .

۲-آذرگشسب، فیروز – ترجمه و تفسیر گاتها سرودهای زرتشت، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹، رویه‌های ۳۲۶و۳۲۷ .

۲-جعفری، علی‌اکبر – ستوت‌یسن، تهران، انتشارات سازمان فروهر، ۱۳۵۹، رویه‌های ۵۵۲و۵۵۶ .

برگرفته از تارنمای یتااهو