سيرگ

سيرگ


نانی است روغنی تهیه شده از خمیر نان.
چانه ای از خمیر گرفته و به مانند نان آن را پهن و نازک کرده و در روغن داغ آن را قرار داده، می چرخانیم تا به رنگ سرخ درآید. و در نهایت آن را از روغن بیرون می آوریم.
در مراسم گوناگون زرتشتی از جمله گاهانبار، سال و سیروزه و… از آن به همراه نان و کماچ به عنوان برکت سفره استفاده می شود.

برگرفته از تارنمای برساد

مهرشکنان را سرانجام شومی در پیش است

مهرشکنان را سرانجام شومی در پیش است


 هیچ کس نباید به مهر دروغ گوید و پیمان شکند. بویژه اگر جایگاهی چون بزرگ خانه و ده و شهر و کشور را دارا باشد، مسئولیتش در برابر مهر ایزد بیشتر و حساس تر و مهرشکنی اش، سرانجامی بسیار بدتر و گسترده ترخواهد داشت،

 بطوریکه مهر ایزد از آن خانه و ده و شهر و کشور که کسی، بویژه بزرگ آن، مهر شکسته و دروغ گفته باشد، آزرده و غضبناک شده و آن ممکلکت و بزرگانش را تباه می سازد. دروغ و ناراستی برای همه نکوهیده است اما دربارهء بزرگان و سران در هر موقعیتی، این امر بسیار حساستر است و این امر نشانگر مسئولیت و وظیفهء رهبری و الگو بودن سروران و بزرگان هر جامعه ای است. در ادامه در بند نوزدهم اشاره می شود که  مهرایزد پس ازآنکه از دروغگو به مهر یا «مهرُدروج» یا در معنای تازه تر، پیمان شکن، آزرده شده و به خشم آمد، به همان سویی می رود که مهردروج در آنجاست و می رود تا نگذارد که دروغ را بگستراند و همانند پیام برخاسته از بند 18 از هات 31 گاتها، در برابر گسترانندهء دروغ می ایستد تا از سوی آن پیمان شکن، اشتباهی روی ندهد و خانه و ده و شهر و کشور را به تباهی نکشاند.
و اما در این بخش به بررسی بند بیستم از کردهء پنجم می پردازیم:

 کرده پنجم- بند بیست

«و اسب های پیمان شکنان در زیر بار (راکب)خیره سری کنند ، از جای خود بیرون نتازند (اگر) بتازند پیش نروند. در تاخت جست و خیز نکنند. از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است نیزه ای که از دشمن مهر پرتاب شود به قهقرا برگردد

و اسب های پیمان شکنان در زیر بار (راکب)خیره سری کنند….

بار: مجاز است با علاقهء کل از جزء و منظور راکب است(خود پیمان شکنان) و قرینهء آن معنوی است.

در این بند که نتیجه و سرانجام نافرمانی از مهر و مهرشکنی و دروغ کاری را به نمایش درآورده، چنین به تصویر کشیده شده که ایزد مهر ابزارهای زندگی و پیشرفت مردمان پیمان شکن و همهء داشته ها و آمالشان را تباه می سازد و اندیشه ها و گفتار و کردارشان را بی اثر  می سازد؛ چنان که در بالا آمده است که به یاری مهر، اسبهای مهردروجان و پیمان شکنان، سر از فرمان سوارشان بپیچند و از جای خود جابجا نشده و حتی اگر جابجا هم بشوند آنطور که سوار نافرمان از مهر می خواهد حرکت نکرده و به جلو نمی تازند. این نخستین واکنش مهر ایزد در برابر پیمان شکنی مردمان دروغکار است، یعنی جلوگیری از حرکت موثر و بجا.

در ادامه چنین بیان می شود که کار دشمن مهر یا  ضد مهر(auui­miƟriš)، کثرت(گسترش و افزودن و پراکندن)کلام زشت(aƔanåm­måƟranåm) است. 

این گزیده، یکی از برداشتهای کلیدی مهریشت دربارهء ویژگی های انسان های قانون گریز و قانون شکن و کسانی است که به عهد و پیمان بسته و به راستی و مهر بی اعتنا بوده و آنها را زیر پا می نهند و در هر حال دروغ را بر راستی برتری داده و می گسترانند؛ کار چنین کسانی که دشمن مهر نیز شناخته شده اند، افزودن و گستراندن گفتار و کلام زشت است. همانگونه که آشکار است واژهء اوستایی که در اینجا به گفتار و کلام برگردانده شده، مانثره است  که با صفت زشت همراه شده است و افزودن و گستردن این مانترای زشت، کار دروغپرستان و مهرشکنان برشمرده شده است. به نظر اینجانب شاید منظور از مانترای زشت در برابر مانترای مقدس، همان تحریف مانترای راستین و کلام ایزدی است که بارها و بارها در گاتها هم آورده شده که آموزگار بد، گفتار آسمانی و مانترای مقدس را تحریف کرده و واژگونه به همگان می شناساند و آموزش های دینی را پریشان می کند(تباه می کند- تحریف و قلب کردن). بنابراین به نظر می آید که این جمله در مهریشت نیز همین معنا  را رسانده و  دارای آرایهء تلمیح باشد.

در گاتها هات 32 بند 9 چنین آمده است:
«آموزگار بد با آموزش خویش، سخن(ایزدی) را بر می گرداند و خردِ زندگی را تباه می کند.او براستی (مردمان را) از سرمایهء گرانبهای راستی و منش نیک بی بهره می کند….»

و در ادامه در بند 10 از همین هات چنین این آموزگار بد معرفی می شود:
«براستی او، از چارپا و خورشید به زشتی یاد می کند (همان)کسی است که سخن(ایزدی) را بر می گرداند. او دانا را (به جرگهء) دروند در می آورد. او کشتزارها را ویران می کند. او رزم افزار به روی اَشَوَن ها می کشد.»

 در اینجا به برداشت نویسنده، واژهء مانتره مجاز در نظر گرفته می شود به معنی گفتار و کلام و سخن با علاقهء کل از جزء و در اینجا منظور کلام مقدس(اوستا و گاهان) نیست و گمان برده می شود که، کثرت کلام زشت، کنایه باشد از تحریف مانترای مقدس و گسترش آن در میان انسانها( در اصطلاح امروز به آن شایعه و دروغ پراکنی نیز می گویند)، که این کار «ضد مهر»(پیمان شکن ) است.

دیگر واکنش ایزد مهر در برابر مهرشکنی انسان ضد مهر آن است که سخن و گفتار زشت و ناراست او را که به مانند نیزه ای به سوی مردمان دیگر پرتاب می سازد، ناکارآمد ساخته و آن سخن را به سوی گوینده اش بازمی گرداند. همانطور که آشکار است، در این بند «کلام زشت» به نیزه ای مانند شده که از سوی «ضد مهر» پرتاب می شود اما بی اثر است. پس در اینجا آرایهء ادبی مانندگی(تشبیه) از گونهء حسی به حسی داریم:

ماننده(مشبه): کلام زشت
مانسته(مشبههُ به): نیزه
مانروی(وجه شبه): هر دو دارای اثر کشندگی و تباهی و ویرانی اند.
مانواژ(ادات تشبیه): از نوشته سترده شده است.

… نیزه ای که از دشمن مهر پرتاب شود به قهقرا برگردد.

تشبیه کلام و سخن و گفتاری که از دهان انسان خارج می گردد و اثرگذاری آن و اینکه پراکندن سخن بی اندیشه، کاری نادرست است و جبران آن بسیار دشوار و گاه ناممکن است، در ادبیات فارسی و سروده های سخن سرایان ایرانی بسیار به چشم می خورد که می تواند نشان از دیرینگی این گونه از مانندگی(تشبیه) باشد. چنانکه شاعر در سروده ای اینچنین سخن را به تیری مانند می کند که چون از کمان رها شد، دیگر قابل برگرداندن نیست و لازم است که پیش از هر کاری بویژه سخن گفتن، اندیشه کرد:

تیر از شست چو رفت، نیاید به شست باز                 پس واجب است در همه کاری تأمل

در فرهنگ فارسی معین واژهء قهقرا به معنای بازگشتن و به جای خود برگشتن معنا شده است و به نظر می رسد که برگشت نیزهء پرتاب شده به قهقهرا(و نرسیدن زیان به بدن از سوی نیزهء پرتاب شده)، کنایه از کار بیهوده کردن باشد و نمونهء آن در ادبیات امروز، آب در هونگ کوبیدن و آب دریا به کفچه پیمودن است.

همچنین می توان از این عبارت اینگونه می توان برداشت کرد که ایزد مهر در برابر کار اصلی دشمن مهر یا همان گزافه گویی و تحریف سخن راست و مانترای راستین و گستراندن آن در میان دیگران، واکنشی زیبا دارد؛ ایزد مهر اثر سخن و گفتار زشت را که از سوی دشمن مهر با هدف آزار و نابودی بیان شده، دوباره به خود گوینده بازمیگرداند و دیگران را از این کنش نادرست در امن نگاه می دارد. بنابراین سخن زشت(به نیزه مانند شده) به قهقرا برگشتن(به جای نخست یا همان پرتابگر،برگشتن) را می توان به نوعی کنایه از بی جواب نماندن رفتارهای انسان دانست که در ادبیات امروز هم نمونه های بسیاری از آن دیده می شود:

از هر دست که دادی از همان دست گرفتی
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس                       تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
و یا
کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

واتَ(باد) هم با مهردوستان همسوست

در نوشتهء پیشین، که در آن، بند بیستم از کردهء پنجم مهریشت مورد واکاوی بیشتری قرار گرفت، چنین دریافتیم که به یاری مهرایزد نتیجهء رفتار و کردار زشت یک پیمان شکن و دشمن مهر، همواره به خود او باز خواهد گشت. یکی از ساختارهای رفتاری زشت و ستیزنده با راستی که در وجود مهرشکنان و دروغکاران آشکار بوده و نمودی بسیار نکوهش شده، چه در مهریشت چه در گاتها و دیگر نوشته های دینی-اخلاقی ما زرتشتیان دارد،

 گسترش مانترای زشت یا تحریف کلام مقدس از سوی دروغکاران است و همگان از نزدیکی به آن و گوش فرادادن به این سخنان ناراست پرهیز داده شده اند تا مبادا که اثر بد آن کارگر شده و به مانند نیزه ای تیز و ویرانگر بر اندیشه و روان آدمی، آسیب های جبران ناپذیری وارد سازد. چرا که بنا به سرودهء گاتها، این گفتار دروغکار است که خانه و ده و شهر و کشور را به تباهی می کشاند.      
کرده پنجم- بند 21

«اگر هم نیزه خوب پرتاب شود اگر هم آن به بدن رسد اما زیانی به آن (بدن) نرساند از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است باد نیزه ای که از طرف دشمن مهر پرتاب شود، برگرداند. از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است. برای فروغ و فرّش …» 

همانطور که در بند بیستم اشاره شد، گفتار و سخن دشمن مهر، در مهریشت به نیزه ای مانند شده است که با هدف نابودی و آسیب از سوی مهرشکن به سوی دوستداران مهر پرتاب می شود. اما این نیروی مهرایزد است که چنین خطری را بی اثر ساخته و آن نیزه را به سوی پرتابگر باز می گرداند.

در ادامه در این بند آمده است که چنانچه آن گفتار به مانند نیزه، چنان خوب و با نکته سنجی و دقت هم پرتاب گردد و حتی اگر به پیکرهءروان و اندیشهء مهردوستان نیز برسد، باز هم این قدرت مهر ایزد است که آن را بی اثر می سازد و نمی گذارد تا زیان و آسیبی به آن وارد آید. 

بنابراین در اینجا می توان “نیزه” را نوعی آرایهء مجاز دانست با علاقهء آلیه(ابزار) که منظور از آن همان کلام و گفتار زشتی است که با هدف تباهی از سوی دشمنان مهر گسترش می یابد. 

نیزه: مجاز با علاقهء آلیه است و منظور کلام زشتی است که از سوی فرد ضد مهر گسترش می یابد.

همچنین “بدن” هم در اینجا می تواند مجاز باشد که در معنای “روان و اندیشهء انسان” بکار رفته است.    

بدن: مجاز با علاقهء جزء از کل است و منظور از بدن در اینجا، اندیشهء آدمی است.

به مانند بند پیشین در این قطعه هم دو بار به تاکید بیا شده است که کار دشمن مهر پراگندن و گسترش دادن گفتار زشت یا سخنی راست(مانترا) که تغییر و تحریف داده شده می باشد و به نظر می آید که گوینده، از پافشاری فراوان بر این نکته و تکرار پی در پی آن، هدفی را دنبال می کند و آن آگاه ساختن مردمان از نیرنگ و شگردی است که دروغکار و پیرو دروج برای نابودی راستی و راستان بکار می بندد، تا همگی با دانستن این رمز، از شنیدن گفتار دروغکاران و دشمنان راستی پرهیز کنند. 

اما در ادامه و در بخش پایانی این بند سراینده بیان می کند که این “باد” است که نیزهء پرتاب شده از سوی مهرشکن را به سوی خود او برمی گرداند. واژه ای که در اینجا به “باد” برگردانده شده است، واژهء اوستایی “واتَ”(vaata)است.

“واتَ” در اوستا همان ایزد “باد” است که بیشتر با صفت “وِرِتراجَنُ” یا پیروزمند همراه می شود؛ چنانچه در کردهءدوم بند نهم مهریشت که پیش از این معرفی شد، به همراه ایزد “داموییش اوپَمَنَ” که کارکرد آن نامشخص بوده اما ایزدی دلیر و قوی خوانده می شود، از یاران مهرایزد معرفی می شوند که در یاری رساندن به مهردوستان دست اندرکارند.

در بخش های دیگر اوستا از ایزدی نام برده می شود که از جنس “واتَ” است اما کارکردی کمی متفاوت دارد. ایزدی به نام “وَیو”(vayu)که ما به نام ایزد”هوا” می شناسیم.نماینده و نگهبانِ مینوی یکی از چهار آخشیج مادی و سپندینه هستی، که آدمی خویشکاری دارد تا در پاک نگه داشتن و نیالودنشان همواره بکوشد. از ایزد” وَیو” در یشت پانزدهم یعنی رام یشت بسیار سخن رفته است و برخلاف نام یشت که به “رام” منسوب است، این یشت با نام و بخشنودی “اندر وای”؛ که دیده بان دیگر آفرینش هاست،آغاز می شود و سراینده، در سراسر “رام یشت” به ستایش ایزد “وَیو” در کنار «آب و بَغ و آشتی پیروزمند و سود» همت گماشته است.

اما از این اشاره ها که بگذریم، باید گفت که واژهء باد یا “واتَ” در بند بیست و یکم مهریشت ما را با کمی ابهام روبرو می کند. از یک سو در این بند “واتَ” بدون هیچ صفتی بکار رفته است و اینچنین خواننده را به تردید می اندازد که آیا منظور از “واتَ” در اینجا ایزد است یا خود باد(جابجایی هوا). چرا که در ادامه سراینده می گوید که این باد است که نیزهء مهرشکن را به سوی او برمی گرداند. در حالت معمول نیز، همسو و هم جهت بودن باد با سوی و جهت پرتاب یک پرتاب کننده، امر بسیار مهمی   است؛ بطوریکه همسو و همراستای وزش باد بودن یکی از ابزارهای پیشی جویی و پیروزی است.

پس باید گفت که “واتَ” در همه حال پشتوانهء مهردوستان و یکی از مبارزه کنندگان با مهرشکنان، در کنار مهرایزدِ نامدار است.

اما اینکه آیا “واتَ” در اینجا در معنای «فرشتهء باد» بکار رفته یا معنی اصلی باد یا جریان هوای تند مورد نظر بوده است، جای گفتگو و گمانه زنی است بنابراین می توان این واژهء “واتَ” را در این بند نوعی آرایهء ادبی؛ به نام ایهام دانست.زیرا به نظر می رسد در نگاه نخست، منظور از “واتَ”، ایزد« وایو»(باد) باشد اما با دقت در جمله می توان دریافت که در اینجا به گمان زیاد منظور از باد، ایزد «وایو» نیست بلکه معنای باد و نسیم در اینجا درست تر است.

باد برگرداند: باید توجه داشت که این جمله می تواند  خود معنای جداگانه داشته باشد و کنایه باشد از «دیدن نتیجهء کار» است یا« کنش و واکنش».این جمله ما را به یاد کنایاتی می اندازد با همین معنا که در ادبیات ایران رایج است مانند: 

از هر دست که دادی        از همان دست گرفتی  
یا 
هرچه کنی به خود کنی      گر همه نیک و بد کنی

در پایان باید چنین نتیجه گرفت که هدف سراینده از سرودن این دو بند، در پی هم، این است که به پیمان شکنان و دروغ گستران بفهماند که سرانجام پلیدی و ناراستی در رفتارشان به یاری نیروهای مینوی مانند مهرایزد و “واتَ” و هزاران مینوهای همکار اهورامزدا، تنها به خودشان برخواهد گشت و اثر زشت رفتار و گفتار و کردار زشتشان بر اندیشه و روان راستان و دوست داران مهر و راستی همواره بی نتیجه و سرانجام خواهد بود.

برگرفته از تارنمای برساد

راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز

راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز


دریافتیم که ایزد مهر، یکی از توانمندترین ایزدان ایرانی- زرتشتی است. ایزدی که گسترهء قدرت او دشت های پهناور است و به یاری چشمان تیزبین و نیروی شنیداری بالای(هزار گوش)او (کنایه از همه آگاهی)، همواره زیر نظر خواهد بود تا مبادا جایی، از سوی کسی، پیمان و عهد و راستی شکسته شود.

او نیروی مینوی اهوراداده ای است آگاه از سخن ایزدی و راستین و خویشکاری اش پاسداری و پشتیبانی از مهردوستان و مبارزه و ستیز با مهرشکنان. بسیار به پیمانداری و مهرنشکستن حساس است و گواهمان آنکه، این پیام، محور اصلی هر بند قرار داده شده است و هر کردهء مهریشت با این سرودهء یکسان آغاز می شود و از سویی ما را به یاد صنعت ادبی “ترجیع -بند” در ادبیات فارسی امروز می اندازد. در این نوشته بر آنیم تا به واکاوی در بند بیست یکم مهریشت که آغازگر کردهء ششم است، بپردازیم. این کرده نیز به مانند دیگر  کرده های پیشین، با همان مضمون همیشگی آغاز می شود :

کرده شش- بند 21

«مهر را می ستاییم (کسی) که دارای دشت های پهن است (آنکه از پیام راستین آگاه است) زبان آوری که دارای هزار گوش است … کسی که اگر به وی دروغ گفته نشود مرد را از احتیاج نجات دهد از خطر برهاند.» 

نکته ای که در این بند بیشتر مورد نظر است، اینست که چرا هر جا سخن از زبان آوری مهرایزد است، بی درنگ، در پی آن سراینده به بسیارشنوا(دارای هزار گوش) بودن این ایزد اشاره می کند؟ آیا گوینده در پی رساندن پیامی به خواننده است؟

به نظر می رسد که چنین باشد. این نوشته می خواهد بفهماند که نیروی گفتار نیروی بسیار ارزنده ای است اگر در کنار آن هزار برابر از نیروی دیگری به نام شنوایی هم بهره گرفته شود. کسی به راستی زبان آور و سخنور نیکو و شایسته ای است که هزار بار بیشتر شنوندهء خوب و راستین باشد چنانکه در ادبیات فارسی این دیار نمونه هایی که بر این پیام اخلاقی – انسانی پافشاری دارند، کم نیستند:
یک زبان داری، دو گوش                      یکی بگو، دو تا بنیوش

در گاتها نیز در هر لحظهء زندگی و بویژه آنگاه که پای تصمیم گیری های بزرگ  و هنگامهء گزینش انسان از میان دو گوهر نیکی و بدی است، اشوزرتشت چنین پیام می دهد:
“ای مردم! این حقیقت را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه ای روشن و ژرف بینی آن را بررسی کنید. پس هر مرد و زن از شما راه نیک و بد را خود برگزیده و پیش از فراروز بزرگ بپاخیزید و در گسترش راستی بکوشید.” (هات 30 بند 2)

و بدانیم که گوش دریچه ای رو به دانایی است و شنیدن و گوش فرا دادن آنهم به گوش هوش، کلید دانش است و بینش.
میان گفتن تا شنیدن فاصله ای است به ظاهر کوتاه؛ به اندازهء یک وجب میان گوش تا زبان، اما ژرفای این فاصله، هزارتوی چین و شکن های مغز است و اینکه گوهر سخن آنگاه که از روزنهء گوش به درون آمد، باید در این دالان تودرتو، بغلطد و بغلطد تا سفته شده و بر زبان روان شود. این فاصله را باید با گام های استوار “شکیبایی” و “فروتنی” پیمود و بر شورش درون چیره شد. چرا که بزرگان گفته اند:
یا سخن سنجیده گوی                            ای مرد عاقل، یا خموش
شاید تکرار پی در پی این سخن که، ایزد مهر زبان آوری با هزار گوش است، نیز بگونه ای اشاره به این درس اخلاقی- عرفانی – انسانی دارد.

باز اشاره می شود که ایزد مهر از پیام راستین آگاه است. این آگاهی همه جانبهء او از حقیقت، موجب می شود تا به آسانی دروغ را از راستی بازشناسد. در گفتارهای پیشین به سرانجام اندوه بار و ناخوشایندی که از سوی ایزد مهر بر مهرشکنان چیره می شود بدرستی آگاه شدیم و این بند از نیک انجامی مهردوستان می گوید؛ کسی که به مهر دروغ نگوید و راستی را خوار نشمرده و ارج نهد، به یاری این ایزد توانمند، از خطرها رهانده و نیازمندی های وی پاسخ داده خواهد شد. چرا که بنا به باور بسیار دیرینهء ما ایرانیان، نیاز خود به تنهایی می تواند سرچشمهء دروغ گردد و فرد برای رهایی از رنج و نیاز و احتیاج، خود را به دست ناراستی بسپارد. 

بنا به نوشتهء هرودوت، ایرانیان “دروغ گفتن و پس از آن بدهکار بودن” را زشت تر از هر چیز می دانند و باور دارند انسانی که قرض و وام دارد ناچار است دروغ بگوید.(1) از چنین سخنانی برمی آید که به باور ایرانیان باستان، نیاز یکی از سرچشمه های دروغ؛ این گناه بزرگ، است. پس دور از ذهن نیست که در مهریشت چنین بیان شود که پاداش ایزد مهر به آنکه به مهر دروغ نگفته، رهاندن او از خطر و نیاز است تا در سایهء آن، هیچ گاه کششی به دروغ گفتن و فریب دادن نداشته باشد.

 از دیگر سرچشمه های گسترش عادت به گسترش دروغ و ناراستی را، از زبان کورش می شنویم؛ کورش فرمانروای بزرگ و بااخلاق ایران در پاسخ به تهدید لشکریان اسپارتات چنین می گوید که:”من هرگز از جماعتی که در وسط شهر خود میدان خاصی دارند تا در آنجا یکدیگر را با سوگند و چانه زدن فریب دهند، کاری ندارم…”(2)

سپس هرودوت می افزاید:” منظور کورش از این پیام، انتقادی کلی از رفتار همهء مردم یونان بود، زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد دارند، حال آنکه ایرانیان بازاری ندارند و کودکان را از بازار دور نگه می دارند تا دروغ و فریب نیاموزند.”(2)

داریوش یکم نیز در کتیبه های خود به اصل راستی و پیروی از آن و پرهیز از دروغ اشاره می کند:” به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم…آنچه راست(است) آن میل من(است). مرد دروغگو را دوست نیستم…”

بیزاری داریوش بویژه از دروغ اینچنین پرمعناست که اینگونه فکر کردن و چنین باورهایی در مدتی کوتاه شکل نگرفته است و  رگه های نخستین آن را باید در آموزه های اخلاقی- انسانی و فرهنگی هزاران سالهء این دیار جستجو کرد. چیزی که در جوامع انسانی امروز و صدافسوس در میان ایرانیان نیز کم رنگ شده و خطر آن می رود که در آینده به فراموشی سپرده شود!

1-امپراتوری ایران،نوشتهء دان ناردو،ترجمهء مرتضی ثاقب فر،ص 72
2- همان کتاب، ص 42

برگرفته از تارنمای برساد

نماد شیر و گاو و اثر آن‌ در تفکرباستان

نماد شیر و گاو و اثر آن‌ در تفکرباستان

 

بعضی حیوانات در تفکر مردم باستان نقشی اساسی دارند و نیروهای ماورایی و فوق انسانی به آن‌ها نسبت داده می‌شود.مردم دوران باستان با این عقاید زندگی می‌کرده‌اند و امید‌ها و بیم‌هایشان این‌گونه شکل می‌گرفت.

نبرد شیر و گاو در تخت جمشیدخبرگزاری میراث فرهنگی ـ گردشگری ـ شیر و گاو از آن عناصری هستند که در هنر و همین‌طور تفکر مردم باستان نمودی بارز دارند و در بسیاری از مواقع در ارتباط با هم دیده می‌شوند. برای بررسی نماد شیر و گاو بهتر است که در ابتدا آن‌ها را به طور مجزا بررسی کنیم و سپس به ارتباط‌ میانشان بپردازیم.

شیر:

نماد شیر از آن نمادهایی است که هم در معنی خوب به کار رفته است و هم در معنی بد.

شیر به عنوان سلطان جنگل شناخته شده است، پس با پادشاهان و سلاطین در ارتباط است .در واقع همان‌طور که شیر سلطان حیوانات است شاه نیز سلطان آدمیان است.(البته بد نیست بدانیم که شیر در دشت زندگی می‌کند نه در جنگل)

شیر نماد عظمت، قدرت، دلیری، عدالت و قانون است و از طرفی دیگر نماد بی‌رحمی و جنگ است.

پیدا شدن شیر در هنر مصر و بین‌النهرین و ایران باستان نشان می‌دهد که این حیوان روزگاری در این مناطق می‌زیسته است . ظاهرا شیر موجود در بین‌النهرین و حوالی آن در قرن بیستم میلادی کشته شد و آخرین شیر ایرانی هم حدود هشت دهه پیش شکار شد. اما وجود این حیوان اثرش را بر اعتقادات و فرهنگ مردم از مدت‌ها قبل باقی گذاشته است.

در کهن‌ترین نقوش و تصاویر، شیرها نگهبان پرستشگاه‌ها، قصرها و آرامگاه‌ها بودند و تصور می‌رفت درنده‌خویی آنها موجب دور کردن تاثیرات زیان‌آور باشد.

بنابر کتاب‌های جانورشناسی قرون وسطی شیر نماد رستاخیز است. زیرا تصور می‌کردند که توله شیرها، مرده متولد می‌شوند و تنها در روز سوم هنگامی که پدرشان نفس خود رار بر آنها می‌دمد، زنده می‌شوند.

در ادبیات، شیر استعاره‌‌ای شایسته برای پادشاهان دوستار جنگ است.

شیری که یک گراز را می‌کشد معرف نیروی خورشید است که گراز زمستان را از پا درمی‌آورد. شیر و بره در کنار هم نماد بهشت بازیافته، وحدت آغاز هستی، عصر طلایی و رهایی از تعارض است.

در زیر نماد شیر را در فرهنگ‌های مختلف بررسی می‌کنیم:

بودایی: مدافع قانون و خرد بوداست. گاهی بودا روی تخت شیرنشان می‌نشیند. شیر و توله شیری در چنگالش یعنی حکمرانی بودا بر جهان و به معنی دلسوزی است. غرش شیر یعنی بی‌باکی بودا. در آیین‌ بودا، شیر نماد خود بودا و اصول او بود.

سومری: نشان خدای مردوک

هندویی : شیر نماد درنده خویی مخرب یکی از خدایان است.

میترایی: شیر همراه گاو نر، نماد مرگ است. در آیین‌ میترایی مهر گاو را می‌کشد در واقع خورشید گاو را می‌کشد تا از کشتن گاو، گیاهان و برکت به وجود بیاید.

مسیحی: تصور می‌شد شیر با چشم باز می‌خوابد، از این رو مظهر هوشیاری، پاسداری معنوی و شهامت اخلاقی است و به شکل نگهبان، کلیسا را حفظ می‌کند.

شیر علامت بعضی از قدیسان مسیحی هم بوده است. در هنر مسیحی، شیر دو خصلته است، هم نماد مسیح به عنوان “شیر قوم یهود” و هم نماد شیطان است که مانند شیری غران به اطراف می‌چرخد.

مصری: شیر با خدای خورشید، رع در ارتباط است . شیری که در دو سوی بدنش سری دارد، مظهر ایزدان طلوع و غروب خورشید است.

اسلامی: شیر نماد حفاظت در برابر نیروهای شر است.

ایرانی: نماد سلطنت، نیروی خورشید و نور است. شیر با یالش در واقع همان خورشید است. شیر در ایران مظهر مهر و خورشید است و با مرگ هم بی‌ارتباط نیست.

شاهان ایران باستان می‌بایستی نیروی مقابله با شیر را می‌داشتند و در واقع شیرکش می‌بودند.فائق آمدن بر شیر هم شهامت شاه را می‌رسانده و هم عنوان شاه برایش تایید می‌شده است. برتری بر شیر یعنی زندگی مجدد.شاید به همین خاطر است که در ادبیات باستانی داستان‌هایی گاه بر اساس واقعیت، از شکار شیر توسط شاهان در نخجیر گاه‌ها می‌خوانیم.

شیر حیوان محبوب ایرانی‌ها بوده و آن‌ها علاقه خود را به قهرمانانشان با لقب شیرمرد ثابت می‌کردند.

بر روی بسیاری از گورهای منطقه بختیاری، شیری با چهارپا روی قبر ایستاده و یا نشسته است. این قبرها عموما به مردی است که برایش احترام زیادی قائل هستند. گاهی وجود این شیر یعنی این‌که او حافظ مرده است.

نماد شیر و خورشید در حالی‌که شیر شمشیری در دست دارد، از نمادهایی بوده که در درفش ایران و همچنین سکه‌ها به کار رفته است.

شیر در تخت‌جمشید:

نماد شیر در نقش برجسته‌های تخت‌جمشید هم وجود دارد، در پلکا‌ن‌های کاخ آپادانا، پیکره نمایندگان مردم خوز(خوزستان) دیده می‌شوند، که شیر و شیربچه‌ را به عنوان هدیه به پیشگاه شاهنشاه ایران می‌برند. نقش شیر گاوشکن هم دیده می‌شود. در برخی از درگاه‌ها هم شاهی را می‌بینیم که در جدال با شیری است.

گاو:

گاو نر قدرت و نیروی تولیدمثل است . پرستش گاو نر رسمی عمده در مصر ،خاورمیانه باستان ، شرق مدیترانه و هندوستان بوده که بعدها به یونان و رم و بخش‌هایی از اروپا نیز سرایت کرد.

در بین‌النهرین و مناطق مجاور تصاویر گاوهای نر با حاصلخیزی و تجدید حیات در ارتباط بود و در ادوار بسیار کهن گاو نر معمولا نماد خدای قیم شهر به شمار می‌رفت.

گاهی نماد گاو نر وابسته به آلت رجولیت آن است. گاو نر دارای سر آدمی و بال نقش حفاظت و نگهبانی را به ویژه در تندیس‌های نو آشوری داشت. در دروازه شرقی کاخ ملل تخت جمشید هم چنین چیزی مشاهده می‌شود.

موضوع دیگر این است که قربانی کردن جانوران رسمی عمیقا نمادین بود. از نظر عبرانیان و بعدها از دیدگاه رومیان به منزله میثاقی با یکی از خدایان به شمار می‌رفت. رسم قربانی در سال نو و جشن‌های بهاری در بین‌النهرین و نقاط دیگر با قربانی کردن گاو نر، قوچ یا بز برای تامین پربرکتی فصل درو انجام می‌شد. تصویری از میترا، که گاو را می‌کشد، خوشه‌های گندمی را نشان می دهد که از خون این حیوان جوانه می‌زند.

بسیاری از ظروف میگساری و ریتون‌ها را به شکل سر گاو درست می‌کردند و عقیده داشتند که قدرت درون آن به کسی که آن را می‌نوشد، منتقل می‌شود.

علامت گاو با نام ثور یکی از صورت‌های فلکی به شمار می‌آید و احیای بهار را نوید می‌دهد.

در مدخل معابد هندو متعلق به خدای “شیوا” گاوی قرار دارد که زنانی که وارد این معابد می‌شوند به بیضه‌های آن دست می‌مالند تا بارور شوند.

در اسطوره‌ سومری “گیلگمش” هم گاو نقش مهمی را ایفا می‌کند و “گیلگمش”با یاری “انکیدو” گاوی را که باعث ویرانی فراوان شده است، می‌کشد.

نماد گاو در فرهنگهای مختلف:

مصر:‌ گاو ماده دو سر مظهر مصر علیا و سفلاست و پاهای گاو ماده آسمانی، نوت (nut) بانوی آسمان و چهاربخش زمین است و ستارگان فلک زیر بدن او قرار دارند.

در مراسم سالانه ممفیس با شرکت فرعون و یک گاو نر مقدس زنده به معنای تجدید نیروی حیاتی به شمار می‌رفت . آمون (Amun) خدای بلندمرتبه مصری‌ها بود که در عصر سلطنت قدیم مورد پرستش واقع می‌شد و در نقش‌های مربوط به آن گاو نری با آلتی در حالت نعوظ دیده می‌شود.

ران گاو نر، نقش باروری و قدرت و قطب شمال را دارد(توجه شود که شیر در نقش نبرد شیر و گاو در تخت جمشید به کفل و ران گاو حمله برده است.)

هندو: گاو مظهر باروری و حیوانی مقدس است و ماده گاو برآورنده آرزوهاست.

سومری‌ و سامی: نماد گاو نر در همه ادیان سومری و سامی مشترک است.

گاو – مرد معمولا نگهبانی است که از مرکز یا گنج یا دروازه‌ای حفاظت می‌کند و دافع شر است. کشتن گاو نر در سال نو مظهر مرگ زمستان و تولد نیروی حیاتی است. سر گاو نر مهمترین بخش گاو که نیروی حیاتی در آن است به مفهوم قربانی و مرگ است. گاو نر آسمانی، کرتهای آسمان را شخم‌می‌زند. باروری گله‌ها و حاصلخیزی زمین با گاو نمادین شده است و گاوهای بالدار نگهبان ارواحند. بسیاری از ایزدان و خدایان آنها با گاو نر مربوط بوده‌اند.

عبری:گاو نر، مظهر قدرت یهوه است.

مسیحی: منسوب به مقدسین دین عیسوی است.

میترایی : قربانی گاو، نقطه تمرکز مراسم دینی در آیین میتراست. مظهر پیروزی بر طبیعت حیوانی انسان و حیات به واسطه مرگ است. گاو نر و شیر با هم نماد مرگ هستند. در داستان مهرپرستی داریم که گاو از دست مهر فرار می‌کند. مهر به دنبال گاو می‌دود و گاو را به چنگ می‌آورد و سر او را می‌برد تا برکت حاصل شود.

بودایی : گاو نر یعنی نفس مطمئنه.

ایرانی: در اسطوره‌های ایرانی ما به اولین مرد، کیومرث و اولین گاو برمی‌خوریم.برخی واژه کیومرث را همان گاوـمرد می‌دانند و برخی هم عقیده دارند که کیومرث به معنای زنده‌ی میراست.

در نوشته‌های باستانی ایرانی داریم که اهریمن، گاو را می‌کشد و نطفه گاو در ماه نگهداری می‌شود و بعدها حیوانات از آن به وجود می‌آیند.از کشته شدن گاو هم ۵۵ نوع غله و ۱۲ نوع گیاه دارویی به وجود می‌آید. گاو به ماه مربوط است. حتی شاخ گاو شبیه هلال ماه تعبیر شده است . نیروی تولیدمثل گاو تداعی گرما و ابرهای باران‌زا برای باروری است.

در آسیای غربی، گاو را قربانی می‌کردند، تا مزارع و آدم‌ها،‌انرژی و قدرت گاو را به دست بیاورند. برای هند و ایرانی‌ها، گاو مقدس بوده و گوشت گاو را نمی خورند و دین زرتشتی هم مخالف خوردن گوشت گاو بود. ولی با این‌حال کشتن گاو به معنی عمل آفرینش تعبیر شده است.

باستان‌شناسان از کاوش‌هایی که در شهر سوخته انجام شده است به این نتیجه رسیده‌اند که آنها گاو را می‌پرستیده‌اند. عیلامی‌ها هم در معبد چغازنبیل مجسمه گاو را نگهداری و پرستش می‌کرده‌اند.

گاو در تخت‌جمشید:

نقش گاو در سر ستون‌های تخت‌جمشید و هم در درگاه کاخ ملل به کار رفته است. در نقش شیر گاوشکن هم نقش گاو دیده می‌شود.

نبرد شیر و گاو:

گاو در هنر هخامنشی پاینده و نگهدارنده به شمار می‌رفته و به همین دلیل در سر ستون‌ها و در درگاهها به کار رفته است . اما از طرفی گاو به ماه هم مربوط می شد و به حاصلخیزی و باروری هم ربط دارد

گاو نماد ماه و شیر نماد خورشید است. شاید فائق آمدن شیر بر گاو، فائق آمدن خورشید بر ماه و روز بر شب و روشنایی بر تاریکی است. اما بهترین تعبیری که از نقش شیر گاو شکن وجود دارد به شرح زیر است:

گاو و شیر (ثور و اسد) هر دو از صورت‌های فلکی هستند. در نزدیکی‌های اعتدال ربیعی، (نوروز) برج اسد بر برج ثور تفوق می‌یابد و بهار می‌شود و حاصل‌خیزی و تجدید حیات آغاز می‌شود.

آرش نورآقایی

منابع:

نمادهای سنتی : جی‌سی‌کوپر

فرهنگ‌ نگاره‌ای نمادها در هنر شرق و غرب : جیمز هال

از اسطوره تا تاریخ : دکتر مهرداد بهار

فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بین‌النهرین : ترجمه پیمان متین

تاریخ پرچم ایران : دکتر بختور تاش

شناخت اساطیر ایران : جان هینلز

برگرفته از انجمن زرتشتیان سوئد

وظیفه وجدانی نسبت به حیوانات و جانداران در دین زرتشتی

وظیفه وجدانی نسبت به حیوانات و جانداران در دین زرتشتی

 

همانگونه که در جهان مادی انسان اشرف مخلوقاتپروردگار و نماینده اهورامزدا بر روی زمین است حیوانات و جانداران خوب و سودمند نیز در جهان مادی نماد و نماینده وهومن به شمارند.

و کسی که به صفت نیک اندیشی و وهومن اراسته است نباید نسبت به حیوانان و چهار پایان سودمند ستم روا دارد و انها را بی جهت بیازارد.یا به ریشه کن کردن نسل انها بپردازد.چنانکه در نماز ها و «اندرز گواه» امده است :

 «داد و ایین بهمن امشاسپند اشتی و نیک اندیشی است.کینه ورز و رزم کام مباشید.نیک خواه و به منش باشید.بدی مکنید و پیرامون بدکاران مگردید.دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید.فرهنگ گسترید و دژمنشی را براندازید.با دشمنان به داد کوشید.با دوستان نیکی ورزید.چهارپایان و جانداران سودمند را خوب نگاه دارید و کار بی اندازه به انها نفریمایید و انان را از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما نکاه دارید و بر انان ستم روا مدارید»

 در واقع کسی که طرفدار وهومن و طرفدار صلح و اشتی و بی ازاری و خیر خواهی باشد هیچگاه حاضر نخواهد شد”اندکی اذیتش حتی به موری برسد.چنانکه سعدی میفرماید:

من ان مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گذارم

که زور مردم ازاری ندارم

ولی در جهان بینی زرتشتی خیرخواهی و ترحم و بی ازاری تا این درجه دستور داده نشده بلکه انسان که اشرف مخلوقات است باید برای نیرومند کردن تن و روان در زندگی از همه موجودات اعم از جماد و گیان و حیوان به طور متعادل استفاده کند.

 بنا بر سنت دیرین و پیروی از اصل نیک اندیشی و بی ازاری و پاس داشتن حال چهارپایان زرتشتیان ماهی چهار روز ازکشتن دام و خوردن گوشت خود داری کرده و ان را به نام روز نبر یا «پرهیز از گوشت خواری» مینامند.دلایلی که این روزها را دانشمندان دین زرتشتی برای پاس داشتن این اصل اقامه میکنند به قرار زیر است:

 ۱: کمک به اقتصاد کشور:زیرا امروزه نیز در اغلب کشورهای جهان ماهی چهار روز کشتار برابر قانون جایز نیست.

۲: پیشگیری بسیاری از امراض” که در اثر خوردن گوشت و چربی زیاد ایجاد میشود.

 ۳: کاستن از روحیه جنگ و جدال و کشتار و خونریزی در بین بشر”زیرا با مشاهده روحیه همزیستی و بی ازاری حیوانات گیاه خوار و رفتار خشن و قهر الود حیوانات گوشت خوار نسبت به یکدیگر این حقیقت روشن میگردد.اوستا نگهداری از چارپایان سودمند را از امور خیریه و کارهای نیک میشمارد و ان از احکام مذهبی محسوب میگردد.در «فروردین یشت» روان جانوران بری (زمینی) و بحری (دریایی) ستوده شده است.در «بهرام یشت» بند پانزدهم میگوید:

 «مهر توانا به جایی مینگرد که در انجا ستوران ارام گیرند و زیاد گردند»

 در اوستا بارها ادعا شده که این خانه و این کشور از ستوران بهره مند باد.از اسبان تند رو و گردونه های استوار با نصیب باد.«گوش یشت» کسانی که به پرورش و نگهداری چارپایان بپردارند ستوده شده اند.ولی این ترحم کورکورانه تعلیم داده نشده و شامل حیوانات موذی و حشرات زیانمند نخواهد بود.بلکه وظیفه هر زرتشتی است که انها را از خود دور ساخته و به دفع انان پردازد.

 بازداشتن از قربانی حیوانات:

 در کیش زرتشتی قربانی حیوانات روا نیست و در اوستا قربانی حیوانات را گناهی بزرگ شمرده و ان را به دروغ پرستان و دیوان نسبت داده است.

 برگرفته از: جهان بینی زرتشتی

نوشته ی: موبدان موبد رستم شهزادی

تارنمای همازور

برگرفته از تارنمای انجمن زرتشتیان سوئد

جهان‌بینی اشوزرتشت جهان‌بینی‌ای بدون موهومات و خرافات

جهان‌بینی اشوزرتشت جهان‌بینی‌ای بدون موهومات و خرافات

 

«جهان‌بینی اشوزرتشت با اصل انسانیت و آفرینش سر و کار دارد، جهان‌بینی‌ای بدون موهومات و خرافات. آموزه‌هایی که بر پایه‌ی خرد و راستی بنیان گذارده شده است. اشوزرتشت به مردم می‌آموزد که باید با بینش و خرد به‌دنبال آیین‌شان بروند نه این‌که دنباله‌رو آیین نیاکانشان باشند. مردم برای یافتن راه درست باید اندیشه کنند و بسنجند و سپس برگزینند. اهورامزدا راه را بدیشان نشان داده اما هیچ زوری به بپذیرفتن آن نیست٬ بلکه هرکس باید با خرد خویش راهش را بیابد.»

«احمد نوری»٬ پژوهشگر ایران باستان، افزون‌بر سخنان بالا٬ در نشستی با عنوان «جهان‌بینی اشوزرتشت»، گفت: «‌اشوزرتشت٬ راستی را نخستین و اصلی‌ترین پایه‌ی تکامل ۳دیدگاه؛ خودشناسی٬ جهان‌شناسی و خداشناسی می‌داند٬ ۳دیدگاهی که انسان را به جاودانگی می‌رسانند.»

پیشوایانی که به ترویج دروغ می‌پردازند
وی در ادامه افزود: «از گاتها، سروده‌های اشوزرتشت٬ پیداست که اشوزرتشت٬ زمانی ظهور می‌کند که پیشوایان دینی بر زندگی مردم چیرگی داشتند و آن‌ها را به سوی دروغ و خرافه پیش می‌راندند تا از ایشان(پیشوایان) پیروی کنند و این‌چنین برای خود پیروانی گرد می‌آوردند. این پیشوایان تنها برای سود و بهره‌ی خودشان مردم را به آیینی فرامی‌خواندند که از راستی بسیار دور بود. «زرتشت» به مردم آگاهی می‌دهد که از این پیشوایان دوری گزینند که به جای آموزش راستی و خرد‌ورزی به ترویج پوچ‌انگاری و دروغ می‌پردازند و به دروغ دامن می‌زنند. پیشوایان دینی دوست نداشتند مردم اندیشه کنند. آن‌ها تنها دوست داشتند که مردم آموزه‌های ایشان را به‌کار ببندند و پیروشان باشند .»

«نوری»٬ سپس گفت: «زرتشت پس از سال‌ها  تحقیق٬ تجربه٬ آموزش و اندیشه برآن می‌شود تا پیام راستین اهورامزدا را به گوش مردم برساند و آموزش‌هایی نیک و سودمند برای زندگی‌ای خوب که در راه درست و راستی است، بدیشان بیاموزد٬ تا مردم کمتر دچار فریب و نیرنگ پیشوایان دینی شوند.

باید به دنبال «ذات راستی» بود
به گفته‌ی احمد نوری، برپایه‌ی جهان‌بینی اشوزرتشت مردم آزادند که خودشان راهشان را برگزینند. آموزه‌های زرتشت بر این اصل استوار بوده‌ که مردمان برای سود و زیان نباید راه راستی را برگزینند یا از آن دور شوند. آن‌ها نباید برای ثواب و بهشت به دنبال راستی باشند بلکه باید به جهت «ذات راستی» به دنبالش باشند و نه هیچ چیز دیگر.»

این پژوهشگر٬ سپس بخشی از یسنای ۴۶ را این‌گونه خواند: «پیروان دروغ نمی‌خواهند مردم به سوی راستی بروند و با دروغ و خرافه مردم را از پیشرفت در زندگی و آبادانی شهر و روستاها باز‌می‌دارند.»
«نوری»٬ با این باور که اشوزرتشت در نخستین گام، مردم را به سوی راستی و خردورزی راهنمایی می‌کند٬ چراکه نخستین آفریده‌ی اهورامزدا، وهومن(:اندیشه‌نیک) است، گفت: «اشوزرتشت مردم را با دروغ و وعده‌‌های رنگارنگ شیفته نمی‌کند تا از آیینش پیروی کنند بلکه راه را به مردم نشان می‌دهد و از ایشان می‌خواهد راه درست را بشناسند و سپس برگزینند چراکه آزادی و حق گزینش دارند.»

سخنان اشوزرتشت نیاز به تکمیل و فلسفه‌‌اش نیاز به تفسیر ندارد
نوری گفت: «سخنان اشوزرتشت نیاز به تکمیل و فلسفه‌ی وی نیاز به تفسیر ندارد چراکه سخنش را با ساده‌ترین واژگان بیان کرده بدون پیچیدگی در گفتار.»

وی در دنباله‌ی این نشست گفت: «اشوزرتشت نخستین پایه‌ی جهان‌بینی خود را خودشناسی گذارد و همین دیدگاه را بعدها در ادبیات ایران می‌بینیم چه در زمان پس از اشوزرتشت و چه در زمان پس از ساسانیان که به روزگار اسلامی نامور است. همچنان این اندیشه در میان ایرانیان رواج دارد که نخستین گام، خودشناسی است و گام بعدی دریافتن این است ‌که در برابر هازمان(:جامعه)، آفرینش ‌و هستی و حتا خود، چه وظیفه‌ای داریم.»

زهد و صوفی‌گری که با گوشه‌نشینی، همراه باشد، پذیرفتنی نیست
این پژوهشگر با اشاره به سروده‌های اشوزرتشت، گفت: «اشوزرتشت بارها در گاتها اشاره کرده کسانی‌که در زمینه‌ی «خداشناسی و خودشناسی» به درجات بالایی رسیده‌اند ولی هازمان را راهنمایی نکرده‌اند و به دیگران آموزش نداده‌اند، کارشان بیهوده است٬ چراکه  وی(زرتشت) زهد و صوفی‌گری را که با گوشه‌نشینی و دوری جستن از هازمان همراه باشد، نمی‌پذیرد و مردم را هم از این‌گونه گوشه‌گیری‌ها به دور داشته‌است.»

به گفته‌ی نوری، به باور اشوزرتشت، با دوری جستن از اجتماع و تک‌بعدی بودن٬ انسان‌ها نمی‌توانند به جهانی پیشرفته و آبادان دست یابند٬ برای همین مردم را از انسان‌هایی که تک‌بعدی گام برمی‌دارند به دور می‌دارد و این‌چنین افرادی را کامل نمی‌داند و می‌گوید این‌ها به «رسایی٬ خورداد و امرداد» نخواهند رسید چون تکامل انسان در راستای تکامل همه‌ی آفرینش است.
«نوری» گفت: «اشوزرتشت پس از خودشناسی به پژوهش می‌پردازد برای شناخت آفرینش. در گاتها اشوزرتشت از اهورامزدا پرسش می‌کند که؛ ای اهورامزدا چگونه زمین٬ خورشید و ستارگان را آفریدی؟ این‌ها پرسش‌های جهان‌شناسی و شناخت آفرینش است. اشوزرتشت پس از پی بردن به جهان‌بینی٬ جستجو می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که جهان بیهوده نیست و دارای نظم و هنجار بزرگی است و کسی که از این هنجار بیرون برود، خواه‌ناخواه از ساختار آفرینش بیرون رفته است.»

قربانی کردن نه تنها سودی ندارد که به زیان آفرینش است
احمد نوری بنابر پژوهش‌هایش بر روی گاتها، گفت: «اخلاق٬ پایه‌ی اجتماعی آموزه‌های اشوزرتشت در شناخت آفرینش هستی است. برای نمونه٬ آلوده کردن محیط‌زیست از مسایلی است که امروزه انسان‌ها را با دشواری روبه‌رو کرده است. حال این‌که ما می‌بینیم اشوزرتشت در سالیان بسیار پیش از این در آموزه‌هایش به مردم یاد می‌دهد که با خردورزی به ساختار آفرینش کمک کنند و به آن آسیب نرسانند چرا که به زیان خودشان است. حتا اشوزرتشت با قربانی‌کردن‌های بیهوده، مخالف است و می‌گوید این کار درست نیست و نه تنها سودی در بر ندارد که حتا برای  آفرینش هم زیان‌بار هست.»

به باور این پژوهشگر، کسانی‌که زرتشت و پیروانش را از برای احترامی که به زمین٬ خورشید زندگی‌بخش و دیگر عناصر سودمند جهان و داده‌های آن می‌گذاشتند به ریشخند می‌گرفتند٬ نمی‌دانستند که این‌ها بخشی از جهان‌بینی اشوزرتشت بوده است و از برای همین جهان‌بینی است که ایرانیان در بسیاری از دانش‌های پایه‌ی بشری مانند؛ کشاورزی٬ ریاضیات٬ ستاره‌شناسی و پزشکی از همه پیشی گرفته بودند.
احمد نوری گفت: «برپایه‌ی آموزه‌های اشوزرتشت ایرانیان در پی شناخت جهان هستی بودند تا بتوانند به آن یاری برسانند. در یسنا، اشوزرتشت می‌گوید؛ ما خواستار آنیم که از کسانی باشیم که جهان را به‌سوی پیشرفت و آبادانی و مردم را به سوی راستی و پارسایی راهنمایند.»

نخستین کسی که یکتاپرستی را آموزش می‌دهد
نوری، سخنانش را با اشاره به برخی یافته‌های باستانی درباره‌ی بینش و دانش ایرانی در احترام به محیط‌زیست پی گرفت. او گفت: «اشوزرتشت نخستین کسی است که یکتا‌پرستی را به جهان آموزش داده است.»

بنابر سخنان احمد نوری، پس از این‌که مردم خود و جهان پیرامونشان را شناختند، اشوزرتشت به خداشناسی می‌پردازد. انسانی که آفریده شده و این جهان هستی، باید آفریدگاری داشته باشد٬ بنیان‌گذاری که بینا و دانای‌کل است. اهورامزدا دارای خرد است و به انسان نیز خرد و اختیار داده تا بر پایه‌ی داده‌های اهورامزدا بتواند به تکامل برسد. اهورامزدا، خداوند زور و قهر نیست که انسان‌ها را در چهارچوبی از پیش تعیین شده،‌بگذارد.

اخلاق نیکو، لازمه‌ی خداشناسی است
او گفت: «از نگاه اشوزرتشت لازمه‌ی رسیدن به خودشناسی و خداشناسی، اخلاق است. یعنی باید ۳ گزینه‌ی اندیشه٬ی نیک٬ کردار نیک و رفتار‌نیک را داشته باشیم. زرتشت اخلاق را پایه‌ی همه‌ی جهان‌بینی می‌داند و کسی که می‌خواهد به شناخت و بینایی برسد باید انسانی راستی‌جو و راستی‌خواه باشد.»

اشوزرتشت، ماندگار است
این پژوهشگر گفت: «به باور من٬ اشوزرتشت از آن روی که گفتارش برای همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی مردمان است تا به حال نام و آیینش ماندگار شده است. آموزه‌های اشوزرتشت اصل و پایه‌ی زندگی و خردورزی است. اشوزرتشت می‌گوید باید در زندگی به اصل که همان هنجار هستی است پرداخت تا به روشنایی رسید وگرنه به دور از اصل، تنها تاریکی رو‌در‌رویمان است.»

این نشست، یکشنبه، دهم اردیبهشت‌ماه در بنیاد جمشید جاماسیان برگزار شد.

تارنمای امرداد

برگرفته از تارنمای انجمن زرتشتیان سوئد

نشانه‌های درونی و بیرونی بهدینان (زرتشتیان)

نشانه‌های درونی و بیرونی بهدینان (زرتشتیان)

 

برابر یک روش کهن و پذیرفته شده باستانی، هر کس پس از شناخت دین، به ‌طور رسمی پیروی خود را از آن دین را برابر با آیینی ویژه به آگاهی دیگران می‌رساند. زرتشتیان نیز بایستی فرزندان خود را چه پسر و چه دختر(بر پایه‌ی سنت بین ۷ تا ۱۵سالگی) با بر گزاری «آیین‌ سدره‌پوشی»* در جرگه زرتشتیان وارد نمایند.

پذیرش دین در فرهنگ ایرانی، به ‌ویژه در گفتار پیامبر اشوزرتشت اختیاری و بر دوش هر فرد است، و لازمه‌ی گزینش نیک از بد را خرد خود فرد دانسته است:

«ای مردم بیایید بهترین گفتار را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه‌ی روشن در آن بنگرید و پیش از آن که فرصت از دست برود، هر مرد و زن باید به شخصه میان راه درست(مزداپرستی) یا نادرست(دیوپرستی) یکی را برگزیند، بشود که به یاری مزدا اهورا در گزینش راه درست کامیاب شوید» (گاتها – یسنای۳۰ – بند ۲)

پس هر کودک، به یاری پدر، مادر و آموزگار خویش تا پیش از گزینش دین خود، با دانش دین آشنا شود و بتواند نیک‌وبد را تمیز داده و توان گسترش آن را بیابد. آنگاه روزی فرا می‌رسد که برپایه‌ی سنت کهن ایرانیان زرتشتی، بایستی آزمون بدهد و هر نوجوانی که پیروز شود، شایسته پذیرش «دین بهی» و «سدره پوشی» است. اکنون این آزمون با خواندن «اَشَم وُهو» و «یَتااَهو» و چند اوستای بایسته مانند «سُروش‌واژ» و «کُشتی بستن» انجام می‌شود.

نشانه‌هایی که یک نفر بهدین(زرتشتی، مزدا پرست) را از دیگران ویژه و جدا می‌کند دو چیز است: ۱- نشانه‌ی درونی ۲- نشانه‌ی برونی.

نشانه‌ی درونی که همان باور قلبی و ایمان به اندیشه، گفتار و کردارنیک است که پایه‌ی آموزه‌های اشوزرتشت است و یک زرتشتی باورمند باید، وجود خود را با این سه ویژگی آراسته کند. به سخنی دیگر، یک زرتشتی راستین، کسی است که راستی و درستی را در اندیشه، گفتار و کردار خود به‌کار برد. گرد کردارهای بد و ناروا نگردد، دهان خود را به گفتار بد، یاوه، دروغ، دشنام، واژگان آزار دهنده و غیبت آلوده نکند و اندیشه‌های پلید، زیان‌آور و ویرانگر را از خود دور کند. چنانکه در گاتها – یسنای ۳۰ – بند ۳ این ‌گونه آمده است:

«آن دو نیروی همزادی که در آغاز در اندیشه‌ی آدمی پدیدار شدند، یکی “سپنتامینو” یعنی نیکی در اندیشه، گفتار و کردار و دیگری “انگره‌ مینو” یعنی بدی در اندیشه، گفتار و کردار است. از میان این دو، دانا نیکی را برمی‌گزیند و نادان بدی را.»

و در یسنای دهم فرگرد ۱۶ سروده شده:

«از برای پنج چیز هستم / از برای پنج چیز نیستم

از برای اندیشه نیک هستم/ از باری اندیشه بد نیستم

از برای گفتار نیک هستم/ از برای گفتار بد نیستم

از برای کردار نیک هستم / از برای کردار بد نیستم

ار برای فرمانبرداری هستم / از برای نا فرمانی نیستم

از برای راستی هستم / از برای دروغ نیستم.»

«عارف قزوینی» در این‌باره این‌گونه سروده است:

«به چشم عقل آن دین را فروغ است / که خودبینان کن دیو دروغ است

چو دین کز دارش و گفتار و پندار / نکوشد،‌ بهتر از آن دین مپندار»

اما نشان برونی که همان «سدره»‌ی سپید و کمربند «کُشتی» است، به همان اندازه‌ی نشان درونی ارزشمند است و هر فرد زرتشتی باید هر دو نشان را به همراه داشته باشد.

«سدره» Sedreh پیراهنی است گشاد با آستین کوتاه بدون یقه، که از پارچه سفید درست شده که زرتشتی آن را به عنوان نخستین پوشش در زیر لباس‌های دیگر بر تن دارد. این پیراهن دارای ۹ درز است که بخش‌های پیراهن را به هم متصل می‌کند.

الف) دو درز پهلو (‌جای به‌هم پیوستن قطعه بزرگ جلو و پشت) ‌نشانه‌ی یگانگی میان نیاکان و فرزندان است.

ب)‌ دو درز آستین که آن را به پیراهن وصل می‌کند، نشانه‌ی کار و کوششی است که باید با دو دست انجام شود.

پ) گریبان سدره چاکی دارد که، تا سینه رسیده و در بخش پایانی آن کیسه‌ی کوچکی به‌نام «کیسه‌ی کِرفه» (کارنیک) قرار دارد. که به باور زرتشتیان گنجینه‌ی اندیشه، گفتار و کردارنیک است و در پشت هم کیسه‌ای به‌نام «کیسه‌ی گُرده» قرار دارد که نشانه‌ی کارهایی است که بر دوش آدمی قرار دارد. دو درز این دو کیسه را به پیراهن متصل می‌سازد.

ت) دو درز کوچک در پایین جامه قرار دارد که دامنه‌ی پیراهن را به دو بخش اصلی جلو و پشت متصل می‌کنند و نشانه‌ی همبستگی کهتران و ضعیفان با برتران است و هر کس باید به یاد ضعیفان و زیردستان خود باشد.

ث) یک درز که گرداگرد پایین جامه است و نشانه بازگشت به سرچشمه‌ی هستی یعنی اهورامزدا است.

واژه‌ی اوستایی سدره «وُهومَنه وَستره» Vohumana vastra یا «جامه‌ی نیک‌اندیشی» است و در کتاب‌های پهلوی واژه‌ی «شَپیک» Shapik به‌جای سدره به‌کار رفته است. جنس پارچه امروزه از «مَلمَل» سفید است اما در روزگار باستان از پشم، پنبه و حتا گاهی از ابریشم فراهم می‌شده است.

«سدره» جامه‌ی ستایش و پیروی از اهورامزدا و به مانند زره و جوشنی است که انسان را از بدی‌ها و ناراستی‌های درونی، برونی و فروزه‌های ناشایست نگاهبان است و سفیدی آن یادآور پاکی و بی‌آلایشی است که شایسته‌ی زرتشتیان راستین است.

«کشتی» Koshti بندی است باریک و بلند که از ۷۲ نخ از پشم گوسفند تشکیل شده است، که هنگام بافتن به شش دسته ۱۲ نخی بخش و بافته شده و در دو سر این شش دسته به کمک گره‌هایی به سه منگوله تبدیل می‌شوند. (‌نشانه اندیشه، گفتار و کردارنیک). شماره‌ی ۷۲ نماینده ۷۲ هات یسنا(کتاب سپند زرتشتیان، اوستا نام دارد و دارای پنج بخش یسنا “سرودهای اشوزرتشت تنها گاتها است که بخشی از یسناست”، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است.)‌ شش دسته نمادی از شش امشاسپندان(یا به گفته‌ی برخی شش چَهره‌ی گاهنبار)‌و ۱۲ نخ در هر دسته نشانه ۱۲ ماه سال است.

واژه‌ی «کُشتی» در شاهنامه بسیار آمده است:‌

«سر نامداران ایران سپاه / گرانمایه فرزند لهراسب شاه

که گشتاسب خوانند ایرانیان / ببستش یکی کشتی او بر میان»

و

«سران بزرگ از همه کشوران / پزشکان دانا و کُند آوران

همه سوی شاه زمین آمدند / ببستند کشتی به دین آمدند»

واژه‌ی اوستایی که برای کشتی در اوستا آمده «ائویا انگهن» Aevya Anghen است.

«کُشتی» را در روزگار باستان از پشم گوسفند، موی بز، شتر و یا از پنبه می‌با فته‌اند، اما اکنون همه‌ی کشتی‌ها از پشم گوسفند درست می‌شود. «کشتی» بند همبستگی و پیروی از اهورامزدا است که هر خویشکاری هر فرد زرتشتی است که، آنرا در هر حال(جز هنگام آب تنی و هنگامی که زنی دَشتان باشد)‌ به تن داشته و بر روی سدره ببندد.

کتاب‌های پهلوی بدون سدره و کشتی بودن را برای فرد سدره‌پوش شده گناه بزرگ می‌دانند و واژه‌ی به‌کاررفته برای این کسان «وشَد دَوَرِشنی» Vashad Davareshni یعنی گشاد راه‌رفتن، گشاده میان‌بودن و زندگی بدون سدره کشتی است.

*گاهی آن را «نوزوتی» هم می‌خوانند اما این واژه برگرفته از از «نوجوت» پارسیان است. که «جوت»، «زوت»، «زوت» یا «زود» نام موبدی است که در برگزاری آیین‌‌ها دینی، موبد اصلی است و هر آن کس که به تازگی «زوت» شده را «نوزوت» و آیین آن را «نوزوتی» گویند.

 

یاری ‌نامه:

۱- آذرگشسب، اردشیر، آیین سدره پوشی.

۲- مهر، فرهنگ، دیدی نو از دینی کهن.

برگرفته از یتااهو

گاهنبار ایاسرم گاه

گاهنبار ایاسرم گاه

 

هنگام این گاهنبار از روز اشتاد ایزد تا روز انارام ایزد از ماه مهر (ماه مهر هفتمین ماه تابستان بر طبق گاهنامه ایران باستان می باشد) برابر با ۲۰ تا ۲۵ مهر ماه است. نام این گاهان بار از واژه اوستایی “ایاسریمه” گرفته شده است . یعنی آغاز سرما، و زمان برگزاری آن در زندگی کشاورزی و دامپروری هنگامی است که گله های گوسفند از چراگاه های تابستانی به محل زمستانی خود باز می گردند. در باور سنتی زرتشتیان، گاهنبار ایاسرم گاه هنگامی است که خداوند گیاهان را آفریده است.

این گاهنبار نیز اکنون همانند گاهنبارهای چهره های دیگر و با همان شیوه در خانه و یا تالارهای عمومی برگزار می شود. بطور کلی عنصر دینی این جشن ها خواندن “جشن”  (بخوانید Jashan) و نیایش است که موبدان انجام می دهند و حاضرین در جشن (Jashan) دست یکدیگر را می گیرند و همازور (بخوانید Hamazoor) (هم پیمان، هم باور، هم اندیش) می شوند، زیرا:

پیروزی و کامیابی در یگانگی و همازوری است به ویژه در گذشته تحمل در برابر بلایای طبیعی، خشکسالی، سیل، زلزله، طوفان و مانند آن تنها با همازوری و پشتیبانی از یکدیگر شدنی بود. شرکت در مراسم گاهنبار وظیفه دینی برای همه بود؛ هزینه آن را همه داوطلبانه و هر کس به اندازه درآمد و تواناییش می داد ولی همه به یک اندازه در آن “هم بهره” می شدند.

عنصر اجتماعی این جشن ها در این بود که همه زرتشتیان، زن و مرد، پیر و جوان و کودک، فقیر و غنی، ارباب و رعیت، همه یکسان در آن شرکت می کردند و در یک جا گرد می آمدند از یک سفره و از یک غذا می خوردند و این امر باعث همبستگی بیشتر اجتماعی می شد.

علاوه بر این در پایان این مراسم آن چه از خوردنی باقی مانده بود به خانه افراد بینوا و نیازمند فرستاده می شد و این جزئی از “نیکوکاری و دهش” است که در دین زرتشتی ستوده و سفارش شده است.

 

سرچشمه: کتاب از نوروز تا نوروز، کورش نیکنام

برگرفته از یتااهو

گاهنبار

گاهنبار

 

بیشتر بدانیم : جشن‌های ایرانی و زرتشتی در یک نگاه ، جشن های فصلی و گهنبار ، گاهان بار ، گاهنبار ایاسرم گاه ، گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

شادی کردن، هدف و برنامه ای دلنشین و گروهی برای زرتشتیان است؛ مردمانی که در بدترین و دشوارترین رخدادها با بردباری، غم را به دست شادی سپردند و زنگار پریشانی و اندوه را از آیینه دل همگان زدوده اند٬ امروز یادگارهایی شیرین به نام جشن های گاهنبار را با خود به همراه دارند که یادبودی از پدران و بزرگانشان است.

کتیبه های هخامنشی که از نخستین داشته های نوشته شده زرتشتیان و ایرانیان باستان می باشند هم با وجود ادبی و 
دینی نبودن مفهوم و منظورشان٬ با ستایش خداوند و سپاس از او به واسطه امانت نهادن شادی در میان مردمان٬ آغاز می شوند. “زرتشتیان در عین فقر به جشن ها و آیین های سنتی کهن می پرداختند که خیرات و مبرات و شادی بنیان آن ها بوده است. باید افزود که این ها را مایه برکت و خیر و روی آوردن اقبال نیک می دانستند.” (زرتشتیان، برگ ۱۱۲)

فلسفه غم و شادی و نبرد مینوی شان از آغاز آفرینش با هم٬ در فرهنگ ایرانیان بخوبی نمایان است. در این فلسفه٬ وجود بدی و شر (انگره مینو) که غم و بیماری و مرگ می آفریند نادیده گرفته نمی شود اما بیش از اندازه نیز به آن ها توجه نمی شود؛ زرتشتیان و ایرانیان می دانند که شادی فروزه ای نیکو و خداوندی است که باید جانشین غم و اندوه کرد و همانطور که بر اساس پیام گات ها٬ باید بدی را به دست نیکی سپرد٬ می دانند که باید غم و اندوه بی بنیان را با شادی و نیایش و ستایش زدود تا مبادا غوطه ورشدن در افسردگی و نومیدی٬ بند بر پای مرغ امید و آرزو و تلاش آدمی ببندد.

جشن های سلسله بندی شده در مدت یک سال٬ بهترین نمونه برای پایداری این فلسفه در بین ایرانیان است چنانچه هنوز بسیاری از جشن های به یادگار مانده از گذشتگان٬ امروزه هم نه کاملا به شکل و روش گذشته٬ اما با قوت و عشق پیشین در میان زرتشتیان ایران و هند برگزار می شوند.

“درجامعه سنتی زرتشتی٬ این جشن ها با زندگانی روزمره به شدت سرشته و با آن عجین شده است. نوعی ارتباطات اجتماعی و روابط میان خانواده ها در یکی دو نسل پیش٬ لازم می کرد که برگزاری این آیین ها٬ جزیی باشد از حوادث روزانه و عادی. بدین شمار بود که همراه و هم پای کارهای کشاورزی در مزرعه و باغ٬ تهیه دیدن و فراهم آوردن ابزارهای واجب برای مراسم آیینی هم تکلیفی روزمره و عادی بود… در طی آن نوعی خیرات و مبرات و اشتراک در خورد و خوراک هم مطرح می گشت… و غنی و فقیر را در آن شریک و همکار و همراه میشد دید٬ و نیز نمادهای رنگین و دلپذیر حیاتی و زنده را.” (زرتشتیان، برگ ۱۱۳)

گاهنبار آذرگشسب

بنیان دین زرتشتی٬ همان پیام نهفته در جشن ها می باشد که چیزی نیست به جز خواستاری شادمانی برای همه؛ در 
این کوشش برای ایجاد شادکامی همگانی است که می توان رگه های پیام گات ها را دید که خرد و منطق زندگی را با شوق و شور حس “دیگرخواهی” همراه می کند و آدمی را در تراز خرد و احساس نگه داشته تا نتیجه این تراز را که شادی درون است٬ بیابد. در دین زرتشتی٬ دیگرخواهی انسان از سر لبریزی است٬ آنکه از داشتن لبریز است ناخواسته می بخشد. از سر فراوانی و لبریزی است که جرعه٬ جرعه بخشش، سود و رامش از پیمانه اش سرریز می شود. این پشتوانه ارزشمند، فلسفه ای است که سنت ها و آیین های رایج در میان زرتشتیان بر پایه آن شکل و صورت پذیرفته اند. در فلسفه بخشش زرتشتی٬ باید بذل هر چیز در راه پرورش و بهبود و سامان دهی احوال درماندگان باشد نه از سر چاپلوسی و یا اجبار.

“کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گذاری دراز”، در سنت زرتشتیان نیز بخشیدن بخشی از دارایی برای برپایی جشن های همگانی٬ به خواست قلبی فرد و در موازنه با دارایی اوست اما حضور همگان چه دارا و چه ندار در گاهنبارها امری است بایسته و شایسته اما ثمربخشی این داد و دهش ها٬ زمانی قطعی است که گره ای از انبوه گره های درماندگان و نیازمندان آبرومند جامعه بگشاید که اگر جز این باشد٬ پسندیده و سودمند و پذیرفته نیست.

جلوه دیگر گاهنبارها٬ همازوری (بخوانید Hamazoori) (هم پیمانی، هم باوری، هم اندیشی) همگان به شرط پوشیده ماندن راز نیازمندان است. چاره ای نیست جز آنکه همه یکسان و یک دل و ساده در جشن شرکت کرده و بی آنکه دارا به رخ نادار بکشد٬ هر کس سهمی از داشته هایش را بدون خودنمایی صرف برگزاری گاهنبار کند و از گوشت گوسفندان مالداران و هیزم و چوب مردان خارکن سفره ای از نان و میزد و چاشنی فراهم شود که همه یکسان از آن می خورند؛ اینست همان رسم سخاوت و هماهنگی و همازوری ایرانیان که زبانزد جهان است.

گاهنبارها جشن های شش گانه ای هستند که در شش زمان یا چهره و یا گاه برگزار می شوند که هر یک یادآور زمانی از کاشت٬ داشت و برداشت محصولات کشاورزی اند و نوعی گاهنمای سالیانه برای کشاورزان محسوب می شوند. اما هسته مرکزی جشن ها پیوندی است از داد و دهش٬ همازوری مردم از هر صنف و رده و میزان دارایی٬ آگاهی از حال یکدیگر٬ نیایش به درگاه خداوند و سپاسگذاری از او در کنار شادمانی و سرور دسته جمعی. این هنر ایرانیان هوشمند و دوراندیش است که باورهای دینی و قلبی را در قالب آیین هایی ویژه درآورده و چندین هدف نیک را در یک برنامه گرد هم آورده اند.

گاهنبارها یا از دسته اصلی شش گانه می باشند و یا جدا از آن ها؛ گاهنبارهای شش گانه شامل: نیمه بهار (میدیوزرم) 
هنگامه دروی غلات مثل گندم و جو٬ نیمه تابستان (میدیوشهم) زمان کاشت حبوباتی چون ارزن و برنج، پایان تابستان امروزی (پیته شهم) هنگام برداشت محصول تابستانی و علوفه٬ آغاز پاییز امروزین (ایاسرم) که زمان کاشت محصول زمستانی است، نیمه زمستان (میدیارم) گاه استراحت کشاورزان٬ و پنج روز پایان سال یا پنجه (همس پت میدیم) که زمان برنامه ریزی و آمادگی کشاورزان برای آغاز کشت و کار است.

اما در گذر زمان جشن های گاهنبار فرعی دیگری چون گاهنبار “توجی” شکل گرفته اند که زمانی برقرار می شد که نیاز به گردهمایی مردم و آگاهی آن ها از حال یکدیگر بود چنانکه در زمان رویدادهای ناخوشایند و آسیب رسان طبیعی چون سیل٬ زلزله و… گاهنبارهای توجی به خواست مردم برگزار می شد تا از حال و روز یکدیگر آگاه شده و به یاری هم بشتابند و با همازوری و داد و دهش همه٬ از شدت آسیب و اندوه و رنج همنوعان بکاهند و دوشادوش هم، غم ها را به شادی بدل سازند٬ چرا که از دیرباز در گوش فرزندان این دیار خوانده اند: “دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی”

در هر دینی، داد و دهش (خیر و خیرات) از وظایف عمده پیروان آن دین است؛ در دین زرتشتی هر شخص موظف است یک دهم درآمد خود را صرف داد و دهش و کمک به فقرا و مستمندان کند، همچنین بسیاری از افراد نیکوکار زرتشتی قبل از مرگ تمام یا قسمتی از دارائی خود را از قبیل زمین، باغ و خانه… وقف مراسم گاهنبار، خیرات و کمک به همکیشان خود میکنند.

یکی از سنن ایرانیان باستان که برای داد و دهش برگزار می شد، آئین “شش گاهنبار” بود. این آیین بسیار قدیمی است و پیدایش آن به اوایل دوره پیشدادیان مربوط می شود؛ مطابق نقل تاریخ نگاران، اولین بنیانگذار گاهنبار٬ جمشید شاه پیشدادی است.

در زمان٬ یا پس از ظهور زرتشت٬ تغییراتی در روش برگزاری گاهنبار داده شد. در ابتدا بخشهایی از اوستا را موبدان می خواندند٬ آنگاه سفره عام می کشیدند و همگی اعم از فقیر و غنی بر سر سفره گاهنبار می نشستند و از آن بهره مند می شدند. این روش تا زمان انوشیروان ساسانی ادامه یافت، در زمان او بعلت اوج گرفتن فاصله طبقاتی بین مردم تغییراتی در آیین گاهنبار به وجود آمد.

شش گاهنبار یا گهنبار یا گاهان بار بطور کلی اشاره به شش گاه یا شش هنگام از اوقات مختلف سال دارد که موقع آفرینش عالم و عالمیان می باشد. در آیین زرتشت٬ این شش گاه یا شش هنگام را به شکرانه نعمت های خداوند متعال جشن میگیرند و زرتشتیان مانند ایرانیان قدیم در این جشنها بذل و بخشش، داد و دهش می نمایند و سپاس اهورامزدا را بجای می آورند. درآمد و منافع حاصله از موقوفات گاهنبار نیز در این ایام صرف نیات خیرخواهانه و نیکوکارانه می شود. گذشته از اینکه این شش هنگام٬ موقع خلقت جهان و سایر موجودات و مخلوقات می باشد٬ انسان در این روزها نیز از کار و کوشش خود نتیجه بدست می آورد و فایده میبرد؛ از قبیل برداشت محصول و بدست آوردن میوه ها و خوراکیها و غیره. هرکدام از این جشن ها که در شش زمان انجام میگیرد٬ به مدت پنج روز ادامه می یابد و روز آخر آن از همه مهمتر و گرامیتر است و در واقع چهار روز اول به منزله مقدمات جشن است ولی جشن و مراسم حقیقی در روز پنجم برپا می شود.

گاهان بار از دو کلمه ترکیب شده: “گاهان” که به معنی گاه ها یعنی اوقات است و “بار” که به معنی بار، بر، نتیجه و ثمر است. بعضی این کلمه را “گاه انبار” دانسته و موقع “انبار کردن” نوشته اند، در صورتیکه چنین نیست و این معنی با مفهوم کلمه تطبیق نمی کند زیرا در همه این شش هنگام٬ آذوقه به انبار نمی آورند و چیزی در انبار نمی گذارند که این معنی بر آن مصداق پیدا کند، بلکه همچنان که گفته شد٬ “گاهان” جمع گاه به معنی اوقات است. موضوع دیگری که گفته ما را تایید میکند٬ یادداشتهای پهلوی است که گاهان بار را در پهلوی “گاسان بار” نوشته است گاسان جمع “گاس” است که به معنی وقت و هنگام می باشد؛ بنابراین گاسان بار در پهلوی به معنی وقت های بار و بر یا مجلس جشن است. از آنچه گذشت واضح شد که “گاهان” پارسی برابر “گاسان” در پهلوی است که جمع “گاس” و به معنی گاه است. گاهان بار 
را گاهی مختصر می کنند و گهنبار یا گاهنبار تلفظ می نمایند.

 گاهنبار آذرگشسب

قبل از طلوع آفتاب روز اول هر چهره از گاهان بار٬ موبدان زرتشتی و سایر مردان و جوانان٬ مراسمی را به نام “واژ یشت” (بخوانید Vajh Yasht) برگزار می کنند. شش گاهان بار سال نزد زرتشتیان ایران و هند اوقات عبادت، نیکی و خیرات و کمک به نیازمندان است. از محل درآمد و منافع موقوفاتی که بر گاهان بار وقف شده است مراسم و جشنهای بزرگ می آرایند؛ توانگر و بینوا هر دو در آن شرکت می کنند٬ آنانی که خود از عهده مخارج این مراسم (گاهنبار) بر نمی آیند باید در مراسم دینی که دیگران بانی آن هستند شرکت کنند.

گاهنبار آذرگشسب

 

آفرینگان گاهنبار:

در اوستا واژه های آفرینه٬ آفریونه و آفریتی از ریشه “فری” است که به معنی ستودن، گرامی داشتن، آفرین گفتن، تحسین کردن و خشنود گردانیدن است.

دعاهایی که با واژه آفرین آغاز می شوند٬ اغلب در پس مردگان جهت آمرزش و گرامی داشت خوانده می شوند٬ یا در اعیاد و مراسم دینی جهت همین منظور می خوانند. مراسم آفرینگان خوانی یا در آدریان خوانده و برگزار می شود و یا اینکه موبدان آن را در خانه شخصی که چنین مراسمی را برگزار نماید٬ انجام می دهند. برای برگزاری و شرکت در این مراسم٬ لازم است پاکیزگی انجام شود که آن را پادیاب (پادیاو) می نامند و در اغلب مراسم دینی٬ هر شرکت کننده باید این فریضه را انجام دهد. در آغاز لازم است پادیاب کننده “خشنوتره اهوره مزدا” (به خشنودی اهورامزدا) را خوانده و یکبار نیز “اشم وهو” بخواند٬ پس صورت و دستها و پاها را شسته و کمربند مقدس یعنی کشتی (بخوانید Koshti) خود را باز نموده و دعای کشتی را بخواند و دوباره کمربندش را ببندد. مراسم را دو موبد (زوت و راسپی) برگزار میکنند و در آتشدان٬ چوب های خوشبو و عود میسوزانند؛ ظرف های لرک (آجیل هفت مغز)، میوه، آشامیدنی و شمع های روشن از لوازم است. زوت، خواندن پازند آفرینگان را آغاز می کند و متن اوستائی را هر دو موبد با هم می خوانند در حین اوستاخوانی٬ موبدیار٬ میوه ها را پاره میکند تا متبرک گردند و پس از پایان خواندن اوستا٬ همه حاضرین از لرک و میوه میل می کنند و بهره مند میگردند.

یکی از مصارف موقوفات گاهنبار که در وقفنامه ها به آن اشاره شده انجام مراسم آفرینگان گاهنبار است که آنرا موبدان در طی پنج روز که مدت هر یک از گاهنبارها است٬ طی تشریفات یاد شده می خوانند که ترجمه آن چنین است:

“به خشنودی اهورامزدا بر زبان می آورم و می خوانم بهترین نیایشها را، بر زبان می آورم ازجان٬ با باوری نیک که مزدا پرست زرتشتی و دشمن همه بدیها و پیرو آیین اهورائی می باشم. نیایش و آفرین میخوانم همه گاه ها و هنگام های روز و ماه و جشنهای سال (گاهنبار) را که ردان و سروران هستند و با خشنودی ستایش میکنم٬ و این نیایش را به هنگام بامدادان می سرایم. نیایش میکنم و آفرین میخوانم بر همه گاهنبارهای سال٬ هنگام هر جشنی که باشد، به نام بر زبان می آورم و آیین های ویژه می گذارم. نیایش و آفرین خوانی می کنم برای گاهنبار میدیوزرم٬ میدیوشم٬ پیته شهیم٬ ایاسرم٬ میدیارم٬ همس پت میدیم که همه ردان و سروران هستند. پیشکش کنید (نذر و نیاز و اهدا نمائید) ای مزدیسنان در جشنهای سال از برای (گاهنبارها) میزد (خوراکیهای غیر مایع٬ خشکبار٬ لرک) از برای این ردان و سروران بدهید یک گوسفند سالم و تندرست و جوان. هرگاه توانائی نداشتید٬ نیاز کنید نوشابه مقدس (هوم) و بنوشانید به داناترین و آگاه ترین و راستگوترین و آنانکه بهتر و شایسته تر فرمان دهد از میان مردمان٬ که یار و همراه بینوایان و مددکار غریبان و دور از شهران و آموزنده دین و در اشوئی و راستی برگزیده ترین باشد. هرگاه توانایی نیاز آن نیز نبود٬ بدهید برای آنچنان کسان٬ باری از هیزم خشک و خوب سوز٫ هرگاه آن هم نشد٬ به خانه آن رد گاهنبار ببرید یک پشته هیزم. بسرائید سرود بزرگی خداوند را و اهورامزدا را به نام بخوانید در خدایگانی مطلق جهان٬ اینچنین: بیگمان شهریاری زیبنده و سزاوار آن کسی است که بهتر شهریاری کند٬ و اوست اهورامزدا که با بهترین راستی برابر است و بندگی و عبادت خود را به پیشگاه وی تقدیم میکنیم و باشد که اینچنین میزدی قبول شده و رد گاهنبار (روحانی زرتشتی که اجرا کننده این مراسم است) را خشنود و شادمان کند.”

گاهنبار آذرگشسب

هر گاه کسی از مزداییان٬ پیشکش و نذر گوسفند جوان یا شربت و نوشابه مقدس و یا اهدای بار و پشته هیزم خشک را به رد گاهنبار ندهد و توانایی اهدا نداشته باشد و اوستای بایسته مورد نظر را نیز نخواند و به خداوندی اهورامزدا اقرار نکند و در چنین مراسم، به دهش (خیرات و مبرات و احسان) هم بهره نشود٬ این اظهار بی دینی است و از جامعه مزدیسنان رانده و طرد خواهد شد. در هر شش گاهنبار، چنین مراسم و هم بهرگی لازم است.

 سرچشمه: ۱- کتاب زرتشتیان، کتایون مزداپور، ۱۳۸۲ ۲- کتاب دیدی نو از دینی کهن، دکتر فرهنگ مهر، ۱۳۸۰ ۳- مجموعه سخنرانی های موبد رستم شهزادی به کوشش مهرانگیز شهزادی، ۱۳۸۰

سرچشمه: ۱- مجله میراث جاویدان، شماره سوم ۲- کتاب دیدی نو از دینی کهن، دکتر فرهنگ مهر

برگرفته از تارنمای یتااهو

گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه»، میان تابستان بزرگ هفت ماهه

 

به مناسبت فرارسیدن گاهنبار چَهرِه‌ی «مَیدیوشَهیم‌گاه» ۱۲-۸ تیرماه  خور ، خیر روز تا دی بمهر از گاهشمار زرتشتی

 

گاهنبار چَهرِه‌ی مَیدیوشَهیم‌گاه
خیر روز تا دی بمهر از تیر ماه در گاهشمار زرتشتی برابر با 8 تا 12 تیر ماه خورشیدی
گاهنبار چهره میدیوشهم گاه نشانه ای است از شکرگزاری ایرانیان زرتشتی از اهورامزدا است که آفریده‌های نیک و سودمندی را در اختیار آدمیان گذارده‌است و از دیگر سو بیانگر میان تابستان بزرگ هفت ماهه است (بخش‌بندی سال، بر پایه‌ی زندگی آریاها در جاهای سردسیر، به دو فصل تابستان «هفت ماهه» و زمستان «پنج ماهه» بوده است). در روزگار‌ باستان بخش‌بندی سال، میان ایرانیان به‌موجب مهاجرت‌ها، شرایط اقلیمی، آب و هوایی و جوی گوناگون بود. بنابر دید سنتی و در اوستا، یشت سیزدهم و نیز ۸۶ به‌ ترتیب فَرَوَشی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاره‌ای است به‌ مراحل شش‌گانه آفرینش، که به‌موجب روایت‌هایی، در شش هنگام یا شش گاهان‌بار انجام ‌گرفته است. وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی «میدیوشهیم» «گاه آب» آفریده شده است و ایرانیان در روزهای این چهره، با برگزاری جشنهای گوناگون به داد و دهش و شادی می پرداختند.



در روزگار‌ باستان بخش‌بندی سال، میان ایرانیان به‌موجب مهاجرت‌ها، شرایط اقلیمی، آب و هوایی و جوی گوناگون بود.

به‌موجب «وَندیداد»، بخش‌بندی سال، بر پایه‌ی زندگی آریاها در جاهای سردسیر، به دو فصل تابستان «هفت ماهه» و زمستان «پنج ماهه» بوده است.

در کتاب «بُندَهِشن» سال به چهار فصل، بخش می‌شده، که از خود اوستا نیز، این‌گونه بر‌می‌آید . چهار فصل، بر پایه‌ی گردش سال و دگرگونی هوا می‌باشد. ولی به‌موجب اوستا، گونه‌ای دیگر از بخش‌بندی سال به‌فصل‌ها، آورده شده که برپایه‌ی زندگی مردمانی است که، بیشتر در مرحله‌ی دامداری و کشاورزی بوده‌اند. در این مبنای محاسبه، سال به شش «گاهان‌بار» بخش می‌شود که بر بیرون آوردن دام‌ها از آغل‌ها، علوفه دادن آنان، جفت‌گیری، زایمان، به‌آغل بازگرداندن، شخم زمین، بذر پاشی، درو محصولات و انبار کردن آذوقه استوار است. اما بعدها کم‌کم این شش فصل کهن جوامع «کشاورز- دامدار» به‌شکل سنت‌ها و آیین‌های اجتماعی-دینی در‌آمد، و فصل‌های چهارگانه جایگزین آن شد.

این جشن‌ها یا فصل‌های شش‌گانه به‌موجب اوستا «یائیریَه» نامیده می‌شود. که صفتی است به‌چمِ(:به‌معنی) سالی یا فصلی. اما در پهلوی به‌گونه‌ی «گاسان‌بار» یا «گاهان‌بار» درآمده است. بخش نخست آن یا همان «گاس» پهلوی یا «گاثو» اوستایی که در فارسی به «گاه» دگرگون شده به‌چم هنگام و یا فصل است و بخش دوم از «یائیریه» در اوستا گرفته شده که روی‌هم به‌چم «جشن‌های فصلی» می‌باشد.

چَهرِه‌ی میدیوشهیم‌گاه: «مَیدیوشَهیم‌گاه» دومین جشن گاهان‌بار است، و زمان آن میان تابستان بزرگ هفت ماهه است.

به‌موجب توصیفی که در ویسپرد آمده این‌گاهان‌بار با ویژگی «واستَرَیوـ داتَه اینیم» آمده که از آن، هنگامی‌که سبزه‌ها و یا علوفه درو می‌شود، برداشت می‌شود. این واژه از دو ریشه «واستَر» به‌چم گیاه و «دا» به‌چمِ چیدن و دروکردن، تشکیل شده است.

از سویی دیگر و با توجه به نوشته‌های که در دست است، در شش گاهان‌بار به ترتیب شش مرحله آفرینش از سوی اهورامزدا انجام گرفته است. در اوستا، یشت سیزدهم و نیز ۸۶ به‌ترتیب فَرَوَشی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاره‌ای است به‌ مراحل شش‌گانه آفرینش، که به‌موجب روایت‌هایی، در شش هنگام یا شش گاهان‌بار انجام ‌گرفته است. وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی «میدیوشهیم» «گاه آب» آفریده شده است.

یاری‌نامه:

۱- گاه شماری و جشن‌های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، بهار ۱۳۷۱

۲- جشن نوزوز «جشن آفرینش آدمیان»، م.اورنگ، ناشر خود نویسنده، ۱۳۵۱

برگرفته از تارنمای یتااهو