پاسداری محيط زيست از ديرباز

پاسداری محيط زيست از ديرباز


 

یكی از بزرگترین دغدغه های امروزه انسان مسئله حفظ محیط زیست است. مسئله ای كهموضوع همایش ها و سخنرانی های بسیاری قرار می گیرد و كارشناسان ودانشمندان در این زمینه مطالعات زیادی كرده اند و دوستاران محیط زیست درگوشه و كنار دنیا با تشكیل گروههای مختلف سعی در حفظ آن دارند. و این درحالیست كه حفاظت از محیط زیست در فرهنگ كهن و غنی ایران جایگاه ویژه ایدارد.

 

  آب، خاك، هوا و آتش در نزد ایرانیان از تقدس ویژه ای برخوردار است به طوریكه در آیین زردشت ایزدانی مسئول نگهداری این عناصر هستند همچون آناهیتاایزد پاسدار آب، آذر ایزد پاسدار آتش، زامیاد ایزد پاسدار خاك و ویو ایزدپاسدار باد و هوا.  

 


این اعتقاد ایرانیان موجب میشد كه هیچ چیز آلوده ای را در آب نیندازند و یادستها را در آب روان نمی شستند بلكه برای شستشو، مقداری از آب رودخانه یاچشمه را برداشته و از آن استفاده میكردند . از انداختن آب دهان روی زمیناجتناب می نمودند و یا از سوزاندن مردار و هر چیز ناپاك دیگری دوری میكردند به این دلیل كه دوری از سوزاندن هر چیز ناپاك به منظور پیشگیری ازآلودگی هواست.

 


آب،خاك، هوا و آتش جایگاه ویژه ای در جشنهای مختلف دارند از جمله جشن تیرگانكه در تیر روز تیر ماه برگزار شده و پاشیدن آب بر سر و روی یكدیگر از آیینهای این روز است.

 


امانكته قابل توجهی كه وجود دارد این است كه در عهد باستان در ایران به دلیلتقدس عناصر چهارگانه و پاكیزه نگاهداشتن آن، بیماریهای  همه گیر و واگیرداربه ندرت دیده میشد چراكه بیشتر بیماریها به خصوص در روزگار گذشته در اثرآب آلوده همه گیر می شده است و در بین اقوام و ملتهای دیگر این دستبیماریها بسیار شایع بوده و در اثر آن در مدت كوتاهی جمع زیادی از بین میرفتند اما در همان زمان در ایران همانطور كه گفته شد به ندرت و آن هم دربین عده ی محدودی این قبیل بیماری ها مشاهده می شده است.

 


درزمان هخامنشیان و حتی پیش از آن، انسان به پاكیزگی هوا می‌اندیشیده است وبرای آن راهکارهایی پیش‌بینی کرده بود که در جهان منحصر به فرد بود. دراساطیر ایران از «باغ جمشید» یاد شده است که اقوام آریایی از طوفان سرمایشمال دریای خزر، به آنجا پناه بردند.

 


اگر بخواهیم مکانی حقیقی برای باغ جمشید پیدا کنیم، باید آن را در منطقه‌ای ازخوارزم تا هرات؛ یعنی در خراسان بزرگ، جست‌وجو کنیم. در دوره هخامنشیان،پردیس‌های ایرانی، شهرت جهانی داشته است. در این پردیس‌ها از سیستمآبیاری‌ای استفاده می‌شد که منحصر به فرد بود. باغ‌ها اغلب روی تپه‌ها،ساخته می‌شد تا از انرژی خورشیدی، بیشترین استفاده شود. روش آبیاری اینباغ‌ها به این نحو بود که آب از مکانی بسیار مرتفع با قطعات و لوله‌هایسفالی که با ساروج آب‌بندی می‌شد، به کف دره و از آنجا به تپه‌ها کشیدهمی‌شد. آب، با فشار به پایین کوه می‌رسید و سپس با قدرت خود را به نوک تپهمی‌رساند، این سیستم آبیاری در باغ‌های معلق بابل، پردیس هخامنشی و باغشاهی بغداد و نیز پس از اسلام به کار می‌رفت. وقتی که آب با فشار ناشی ازشیب کوه، به نوک تپه که باغ در آن قرار داشت، می‌رسید، حوضچه یا آبگیری ازآن آب، ساخته می‌شد. در وسط این آبگیر مصنوعی، یک فواره طراحی شده بود کهبا کم یا زیاد شدن فشار آب در فصل‌های پرآبی و کم آبی، ارتفاع آن کم و زیادمی‌شد. دور تا دور این تپه به صورت حلقه حلقه جوی‌هایی ساخته می‌شد تاذرات آب که از فواره به زمین می‌رسید نیز به هدر نرود و از طریق این جوی‌هابه پایین تپه و رودخانه هدایت شود. دو طرف جوی‌ها هم درختکاری می شد و زیردرخت‌ها، تخت گذاشته می‌شد تا در ساعات و فصولی از سال در آنجا استراحتکنند، در متون گذشته به تخت شاهی اشاره شده است که بیانگر تختی است که برایپادشاه در مکان‌هایی مشابه این، گذاشته می‌شد. ذرات ریز آب از فواره بهفضا پراکنده می‌شد و با آمیختن به اکسیژن ناشی از درخت‌ها، هوا را پاكیزهمی‌کرد. این سیستم آبیاری و پاكیزگی هوا، عینا در باغ «قرطبه» آندلس دراسپانیا نیز به کار رفته، آنها این روش آبیاری را از ایرانیان آموختند و بهجای کاشت درخت‌های معمولی از درخت‌های زیتون و بادام استفاده کردند تا سوددهی اقتصادی نیز داشته باشد.

 


 تمدن ایرانی اصلا با «باغ جمشید» شکل گرفت. اکثر شهرهای ایران، باغ- شهربوده‌اند. کلمه «ویلا» که امروز در زبان فرانسه وجود دارد، ریشه در زبان فارسی دارد. شکل‌های اولیه «ویلا» در زبان فارسی باستان، باغ‌سرا و باغخانه معنی می‌دهد. باغ در ایران قداست داشت و شهر بدون باغ، اصلا متصورنبوده است. باغ‌ها یا در داخل شهر بوده‌اند یا در حاشیه شهر. در شهرهایی کهامکان دسترسی به آب آشامیدنی دشوارتر بوده است، باغ‌ها در حاشیه شهر و رویتپه‌ها ساخته می‌شد.

 


تاریخ رابطه انسان و حیوان برمی‌گردد به دوران بسیار کهن تا دوره گرایش‌هایانسان به توتم پرستی. پاره‌ای از حیوانات که در زندگی کمک حال انسان بودند،به توتم تبدیل می‌شدند و وقتی حیوانی در موقعیت توتم قرار می‌گرفت، طبعابعضی از امور در موردش ممنوع می‌شد. مثل کشتن یا آزار رساندن به او یا حتیداغ زدن به او، این حیوانات در ضمن جنبه قداست پیدا می‌کردند.  رابطه خویشاوندی بین انسان ونباتات را همیشه مطرح بوده که با توجه به وحدت اصلحیات و زیست در میان گیاه، جانور و انسان این تعبیر درست و هماهنگ است.

 


توجه به محیط زیست در باور ایرانیان باستان جایگاه ویژه ای داشته و این امر درآیین ما خوبی نمودار است . دین زرتشت نخستین دینی است که به حفظ محیط زیست وهمراهی با طبیعت تاکید فراوان کرده است . اشوزرتشت خشونت به انسانها ،آزار به حیوانات ، صدمه به گیاهان و تخریب محیط زیست را ناسپاسی بهاهورامزدا می داند . نمادهایی که برای ایزدها به کار گرفته شده اغلب نزدیکیبسیار با حیات و عناصر طبیعت دارد .مانند : آبان ، آناهیتا ( پاسداران آب) آذر و نیرو سنگ ( پاسداران آتش) زامیاد (پاسداران زمین وخاک) و … اینایزدان آگاهانه می کوشند تا هیچ کس به آلوده کردن عناصر اصلی دست نیازد . ایرانیان قدیم هیچ چیز آلوده ای را در آب نمی ریختند و در پاک نگاه داشتنخاک مراقبت می کردند . مردگان را بر بلندی می گذاشتند تا حیوانات آنراخورده و خاک آلوده نگردد.

 


سرسلسله آدمی نیز در این آیین بر می گردد بر رویشی از زمین . مشی و مشیانه دوگیاهی هستند که توامان از زمین روییده اند و تبدیل به انسان شده اند . منشاء و ریشه ی انسان را بطور نمادین گیاه و طبیعت ذکر می کنند و اشاره براین اصل ، تاکیدی است دوباره بر ارتباط ما با حیات زیست.

 


موضوع دیگر, استفاده از دخمه برای مردگان است. دخمه یا آن گونه كه فرنگی‌هامی‌گویند, برج سكوت, موضوع خیال انگیزی برای نویسندگان خارجی شده است. دخمهیكی از راه‌های رهایی از بدن مرده است. دخمه در بالای كوه دور از شهرمی‌ساختند, جایی كه لاشخوران به سادگی در زمان كوتاهی, گوشت مرده رامی‌خوردند و سپس نگهبانان دخمه, استخوان‌های مانده را درون چاهی ریختهتیزآب بر روی آن می‌ریختند تا گندزدایی شده و از بین برود و زیستگاه را ازآلودگی دور نگه دارد.به كار بردن این روش طبیعی است. یعنی گوشت حیوانی راپرندگان می‌خورند.همچنین باعث آلودگی محیط زیست نمی‌شود زیرا جایی كهلاشخور زیاد باشد در چند دقیقه گوشت مرده خورده می‌شود. در برابر, خاكسپاریدشواری‌ها همراه دارد. یكی آنكه خاك و زمین را آلوده می‌كند. دیگر آنكه سبب اتلاف زمین‌هایی می‌شود كه می‌توان برای كشاورزی و آبادانی از آناستفاده كرد. البته با توسعه‌ی شهرها, دخمه غیر عملی می‌شود.  همانگونه كهگفتیم, اهمیتی كه دین زرتشت برای حفظ و حمایت محیط زیست قایل شده, باعثآمده است كه, عده‌ای از دانشمندان, دین زرتشت را نخستین دین حفظ محیط زیستنام دهند

 

برگرفته از تارنمای برساد

——————————————————————–

زیست بوم    

مهرداد قدردان  

۱۶ خرداد ۱۳۸۷

آتشكده یكی از نمادهای اهمیت محیط زیست در میان زرتشتیان “به بهانه پاسداشت روز محیط زیست “

ازآنم به دیر مغان عزیز میدارند

که آتشی که نمیرد هرگز در سینه ماست “حافظ”

 در ایران باستان چهار آخشیگ (آخشیج)1 را پاک (مقدس) می شمردند و آلودن آنها را به ناپاکیها گناهی گران میدانستند و بر اساس این باور هوده و نیک ، پرهیزی سخت داشتند که مبادا خواسته یا ناخواسته دست به آلایش آخشیگان بیالایند. آب و باد2 و خاک و آتش آخشیگانی بودند که از دیرباز مورد بزرگداشت (احترام) ایرانی بوده اند بر اساس یشتها و دیگر متون دینی می توان چنین داوری نمود که ایرانی افزون بر چهار آخشیگ آنچه را که از پیوند (ترکیب) آنان نیز پدید آمده و برای آدمی  نیک و سودمند بوده را ستودنی دانسته و قابل ستایش، اندیشه ایرانی پدیده های نیک چه گیتیایی(مادی) و چه مینوی (معنوی)  را  پاس داشته است. هرگاه از این چهار آخشیگ دو تایش در جایی فراهم می آمد چون دو تای دیگر همه جا فراهم است به پاس آفرینشهای  نیک اهورایی نیایشگاهی بر پا میداشت و به نیایش ابرآفریدگار آخشیگان ، اهورای بی نیاز و انباز می پرداخت بدین گونه که چون چشمه آبی میافت آتشی بر کنارش برگاه می نشاند و چون همه جا خاک و باد فراهم است نیایشگاهی مینوی فرادست می آمد.

 

در پیشگاه اندیشه ایرانی هرگونه آلایش آخشیگان ناپذیرفتنی و بخشایش ناپذیر بود چراکه این چهار آخشیگ زیست بوم (محیط زیست) او را می ساخت (تشکیل می داد) و نیک در یافته بود که زندگی و آسایشش در گرو پاک نگهداشتن آخشیگان است.

 

باور او تا  بدان جا بود که شش گاه آفرینش پدیده های نیک (گهنبار) را جشن گرفت برای هر پدیده پنج روز ، در این روزها با نیایش به در گاه اهورامزدا از آفرینشهای نیکش سپاسگزاری می کرد و این سپاسگویی را با بخشش و دهش همراه و همگان را هم بهره می ساخت و با همازوری دیگر مردمان، جاودانه اش  می ساخت این پاسداشت ، یک همایش بزرگ و همگانی بود که ارج و شکوه(منزلت) چهار آخشیگ و پدیده های نیک را فرا یاد می آورد .

 

از آن گذشته در روند سیاست گزاری کلان اشوزرتشت مهر اسپنتمان و جانشینان خردمندش که نمی توانستند به یکباره آریاییان طبیعت پرست را یکتاپرست کنند خدایان نیکشان را به صورت ایزد و فرشته نگاهبان پدیده های نیک گیتیایی و مینوی قرار دادند و با این اندیشه، هم دسته دسته خدایان پنداری از جایگاه خدایی به زیر آمدند و یکتا پرستی بر فراز جای گرفت و هم مردم یکسره سُهش (احساس) بیگانگی با دین نو نکردند و به گونه ای  ته مایه های باورمندی (اعتقاد) خود را هر چند با دگرگونی گواه (شاهد) بودند از دیگرسو با این روش مردم دیگر پاسداشت آخشیگان و پدیده های نیک اهورایی را خویشکاریِ (وظیفه) دینی می شمردند و این فرازنای (اوج) خردمندی است.

 

اشوزرتشت خود نیز به بزرگداشت پدیده های نیک باورمند بود همو بود که در احساسی شاعرانه دریسنای 29 روان همه آفریده ها را روان گئوش (گئوش ارون = روان گاو) نامید گاو حیوانی سودمند نماینده همه آفرینش شد جدای از برداشت های مینوی، برای  پاسداشت پدیده های نیکِ این جهانی، او آفرینش های سودمند و اشو (هرآنچه اهورامزدا آفریده سراسر نیک و سودمند است) و مهرورزی بدانها را پایه اندیشه و کار و کوشش آدمی قرار داد  او هیچ گاه این جهان و پدیده هایش را پست نشمرد تنبلی و کاهلی و گوشه نشینی (ریاضت)را روا ندانست کار و کوشش در دل زیست بوم و نیکویی دراندیشه وگفتار و کردار را بایسته شمرد و براین پایه ، ستودن نیکیها اساس  تفکر ایرانی شد با نگاهی به یشتها می توان این اساس و پایهء نگرشِ نکو را آشکارا دید.

 

پس از اسلام نیز ماندگاری این اندیشه و بزرگداشت آخشیگان را به آسانی می توان دید برای نمونه ناصرخسرو شاعر و نویسنده ایرانی در کتاب «زادالمسافرین» می نویسد:” از این چهار قسم جسم آنچه سخت تر است و فرازهم آمده است خاک است که بر مرکز است و آب از او گشاده تراست که برتر از اوست و باد از آب گشاده تراست که برتر از آن است باز آتش از هواگشاده تر است که برتر از هواست.” همچنین این شاعر در «روشنایی نامه» در باره چهار آخشیگ و بن مایه آفرینشی شان  چنین داد سخن داده و سروده است که:

 

” از ایشان گشت پیدا چارعنصر  

 زمن بشنوتو این معنی چون دُر

اثیر3 و پس هوا پس آب و پس خاک

  که زادستند این چار ز افلاک

در ایشان گرم وخشک سرد و تر هست

چنان چون سردتر و خشک تر هست

شود پیدا از ایشان رنج و راحت

از ایشان مرهم و ز ایشان جراحت

حکیمان این چنین گفتند با ما

که این چار اُمهاتند آن نُه آبا

از این چار و از آن نُه ای برادر

بشد موجود سه فرزند دیگر

معادن پس نبات آنگاه حیوان

به هم بستند یکسر عهد و پیمان

به دریا دُر و در کان لعل و گوهر

کند مردم درویش را توانگر

غذا و میوه و نان است کز وی

پدید آیدهمی خون در رگ و پی

ستور و گوسفند و گاو اشتر

کز ایشان می شود خون در زمین پر

همه از بهر انسانند در کار

کند او را یکی زین و یکی بار

موالیدند از اینها جسم انسان

پدید آمد در این شش گوشه ایوان “

 

فخر الدین اسعد گرگانی در «ویس و رامین» در باره چهار آخشیگ  و کارکردشان اندیشمندانه چنین سروده :

 

چو گشتند این چهار ارکان مهیا

از آن گرمی برآمد سوی بالا

و گر سردی به بالا بر گذشتی

ز جنبشهای گردون گرم گشتی

پس آنگه چیره گشتی هر دو گرمی

برفتی سردی و ترّی و نرمی

لطیف آمد از ایشان باد و آتش

ازیرا سوی بالا گشت سرکش

بگردانید مثل چرخ گردان

همه نوری گذر یابد در ایشان

بدان تا نور مهر و دیگر اجرام

رسد زآنجا بدین الوان و اجسام

زمین را نیست با لطف آشنایی

که تا بر وی بماند روشنایی

وگر چونین نبودی او به گوهر

نماندی روشنایی از برابر”

 

نیز استاد گرانمایه میرجلال الدین کزازی در «مازهای راز» آورده است:

 

“[بنا بر دید پیشینیان] از این چهارآخشیجان دو آخشیج خاک وآب که گرانتر (سنگین تر) و انبوهترند آخشیجان فرودین و گراینده به گیتی شمرده می شده اند و دو آخشیج باد و آتش آخشیجان فرازین و گراینده به مینو به شمار می آمده اند…..پدیده های خاکی و آبی پدیده های نیک دیداری  و درشت و استومند بوده اند لیک آنچه از باد و آتش پدید می آمده است در پیوند با مینو و گرایان به جهان نهان و فروری می پنداشته اند.”

 

در باور و متون دینی زرتشتی برای چهار آخشیگ نگاهبانان مینوی وفرشتگانی کارگزار(موکل) بر نهاده اند چون نیک بنگریم برای هر کدام از این آخشیگان کمینه (حداقل) دو نگاهبان می یابیم شاید به شوند(دلیل) ارجمندی شان  و ارج گزاری و یادسپاری مردم برای پاسداشت همیشگی آنان  بوده باشد.

 

برای آتش اردیبهشت امشاسپند و آذر ایزد برای آب خورداد امشاسپند و آبان ایزد برای باد(هوا)ایزد ویو(وایو،وای ،اندروای ،وای نیک) برای خاک (زمین) سپندارمزد امشاسپند و ایزد زامیاد برای یاد کرد نیکی و سودمندیشان نیز یشتها و نیایشهایی ویژه سروده شده اند چون آتش نیایش ، آبزور،آبان یشت (اردویسورآناهید یشت )،رام یشت (ویو یشت) زامیاد یشت و….

 

برخی گمان برده اند که چون زرتشتیان را پرستش سو نور و روشنایی است وآتشکده را یکی از جایگه های راز و نیاز با دادار یگانه قرار داده اند  پس برای آنان از میان آخشیگان اهمیت آتش فزون تر است وتا آنجا این گمان را پیش برده اندکه به بدگمانی (تهمت) دچار و بدگمانی (تهمت )آتش پرستی را  به زرتشتیان چسبانیده اند گفتنی است که برپایه آموزشهای دینی همه آخشیگان و پدیده های نیک اهورایی برای زرتشتیان به یک اندازه شایسته بزرگداشتند و ستودنی چنانکه پیشتر گفته شد جایی که چهار آخشیگ در کنار هم جای می گرفتند نیایشگاه میشد و چون آتش ویژگی فروزندگی دارد و برای فروزندگی نیازمند پاسداری و نگاهداری است بیشتر به چشم می آمده دراین روزگار نیز آتشکده همچون نمادی است از روزگار اوج و شکوفایی زرتشتیان و از آن روزگاران تاکنون  با جانفشانی نیاکان خردمندمان  فروزان مانده  این میراث فرهنگی، شایسته بزرگداشت است و پاسداشت آتش همانند و برابر پاسداشت دیگر آخشیگان است. در زمان ساسانیان نیز به شوند(دلیل) آنکه بنا بر فرموده اشوزرتشت اهورامزدا هستی را بر پایه قانون اشا یا راستی بنا نهاده و نماد این جهانی اشا یا اشه وهیشت(=اردیبهشت) آتش به شمار آمده است با برپایی آتشکده و راز ونیاز در آن  به گونه ای نوکرد(تجدید) پیمان با اهورامزدا بر پایه قانون اشا بوده است.

 

در همین راستاست که هنوز در روستاهای زرتشتی نشین پدربزرگان  و مادربزرگانمان هشدارمان می دهند که ظروف مسین یا رویین را در تابستان جلوی آفتاب و در زمستان در سرما قرار ندهیم که شهریور امشاسپند ناخشنود می گردد ویا هرگز روا نمی دارند که در آب روان کوچکترین آلودگی ریخته شود یا درختی سبز از پا درآید بی گمان اینکار خورداد و امرداد امشاسپند آزردن است و یا در کنج ذهنشان هنوز خورشید نگرشنی جایگهی ویژه دارد  چون جز آن زمین را آلودن و سپندارمزد فریده 4 را ناخشنود کردن است.

 

اگر سری به اوستای سیروزه (کوچک و بزرگ )یا یسنای 16 یا هفتن یشت بزنیم یا با نگاهی هر چند گذرا به یشتها با یادکرد ایزدان به این پاسداشتهای نیکِ زیست بومی (محیط زیستی) پی خواهیم برد و با آشنا شدن به  ژرفای اندیشه و نگاه نیاکان خردمندمان  به اهمیت نگهداری و نگاهبانی از زیست بوم بیشتر پی خواهیم برد. باشد که هم اکنون نیز چون گذشته پاسبانانِ نیکِ زیست بوم خود باشیم  به گفته یک اندیشمند “انسانِ نخستینِ غارنشین چون غارش آلوده و غیر قابل سکونت میگشت به غاری دیگر پناه می برد ولی ما را غار دیگری نیست” پس بیاییم با بازگشت به آموزه های نیکِ نیاکانمان به زیست بوم خود نیکی کنیم و آن را که یعنی خود را نیالاییم .

 

نیکیها پایدار همازوری فزون

 

پی نوشت

1- آخشیگ (آخشیج ) واژه ای سغدی است از زبانهای ایرانی  و برابر واژه عنصر و آخشیگان (آخشیجان)به چم عناصر است.

2- باد برابرپارسی واژه هوا است.هنوزاین واژه را در گفتگوی با کودکانمان به کار می بریم آنگاه که می گوییم “بادکنکت را باد کردی؟ “

3- اثیر در اینجا به چم آتش است.

4- فریده واژه ای اوستایی است به چم دوست داشتنی از ریشه fri به چم دوست داشتن که پیوندی با فریده عربی به چم یکتا و یگانه ندارد.

 

یارنامه

1- خرده اوستا روانشاد استاد پورداوود

2- مازهای راز- دکترمیرجلال الدین کزازی

3- فرهنگ نامه پارسی آریا – ج. دانشیار

 

——————————————————–

 

گرامی باد روز جهانی محیط زیست         

كامبیز رستمی  

۱۶ خرداد ۱۳۸۷

سرو نماد ایرانیان امروز، روز جهانی محیط زیست است. روزی که انسان امروزی برگزیده است تا در این روز از زیستگاه خود و پاکی آن بگوید و بشنود و آنرا گرامی دارد. روزی که انسان امروزی برگزیده است تا زیستگاه خود را از یاد نبرد، تا پاکی آن را از یاد نبرد، تا آنرا نه برای یک روز، نه برای یک سال و نه برای یک نسل، بلکه برای چندین نسل آنرا پاک نگاه دارد و قابل استفاده.

 

آری امروز روز جهانی محیط زیست است و دین زرتشت دینی است از برای تمام انسانها. دینی که جهان را از برای تمام انسان ها می خواهد.

 دینی که جهان را بی جنگ می خواهد. جهان را با دوستی و آرامش می خواهد. جهان را گیتی و مینو می داند. جهان را پاک و به دور از آلودگی می خواهد.

انسان را با منش و گوشن و کنشن نیک می خواهد. انسان را به دور از سلاح می خواهد. انسان را تن و روان می داند. انسان را پاک و به دور از آلودگی درونی و برونی می خواهد.

 

که  اشا را می خواهد. که پاکی را بخشی از اشا می داند. پاکی درون و پاکی برون را از اشا می داند.

 

مگر جز این است که هر روز زرتشتیان می خوانند: تنی و روانی. گیتی و مینو.

مگر جز این است که زرتشتیان در هر روز بارها زمزمه می کنند: اشم وهو وهیشتم استی. اوشتا استی.

مگر می توان روان سالم داشت بی تن سالم؟ مگر می توان اندیشه و گفتار و کردار پاک داشت بی تن و برون پاک؟

 

آری، این چنین است که زرتشتیان، از قرنها پیش مقدس می دانستند: آب را، آتش را، خاک را و هوا را.

آری، این چنین است که زرتشتیان، از قرنها پیش نمی آلودند: آب را، آتش را، خاک را و هوا را.

آری، این چنین است که زرتشتیان، از قرنها پیش آلوده ساختن اینها را گناه می دانستند و از آن  گناه پیش آفریدگار پوزش می خواستند و پتت می کردند.

آری، این چنین است که زرتشتیان از قرنها پیش کشتی می بستند و آنرا چهار گره می زدند به نشانه چهار آخشیج.

آری، این چنین است که زرتشتیان و ایرانیان از قرنها پیش نیایش هایی برای این نعمت های اهورا داده، در اوستا گنجانده بودند.

 

آری، امروز روز جهانی محیط زیست است و انسان امروزی اکنون دریافته است، آنچه دریافته شده بود.

 

 انسان امروزی دریافته است زیستن بدون محیط زیستی پاک ممکن نیست.

انسان امروزی دریافته است زیستن بدون آب و هوا و آتش و خاک ممکن نیست.

انسان امروزی دریافته است زیستن بدون زمینی پاک ممکن نیست.

و این چنین است که روزی را برای یادآوری و بازشناخت این دریافته ها اویژه کرده است.

و انسان امروزی می داند که روزی بی آلایش از آلودگی ها کافی نیست. بلکه هر روز و همیشه، آلایش ها را زدودن بایست.

 

و ما چه؟ دریافته ایم آنچه دریافته بودیم؟

سوشيانس در پرتو امشاسپندان به جایگاه سپنتامینو می رسد

سوشيانس در پرتو امشاسپندان به جایگاه سپنتامینو می رسد


موبد پدرام سروش پور، نماینده کنکاش موبدان تهران، در نشست موعودگرایی در دین زرتشت که روز پنجم خرداد در موسسه پژوهشی انتظار نور برگزارشد، با بيان اينكه انسان به عنوان اشرف مخلوقات محترم است و دروغ پرست یا دروغ گو می بایستی آگاه شوند و به سوی اهورامزدا روی آورند. به ویژگی ها و مشخصات سوشيانس در اندیشه های اشوزرتشت و دین زرتشت پرداخت.

  موبد سروش پور، از سوشيانس ها به عنوان نمادی از انسان هایی  که به هفت مرحله وهومن، اشا، شهریور، سپندارمزد، خورداد ،امرداد و سپنتامینو دست پیدا کرده اند و همانند خود اشوزرتشت، سود رسان مطلق هستند، نام برد.

نماینده کنکاش موبدان از بندهای پایانی هات 34 به عنوان بند هایی که در آنها از سوشيانس نام برده شده است یاد کرد.

ایشان با خواندن بند دوم هات 34 گاتها، اولین مشخصه سوشيانس را اشا و تجسم راستی دانست. اندیشه مند بودن را با توجه به بند 3 هات 34به عنوان دومين بعد سوشيانس برشمرد، بعد سوم سوشيانس را نيز توانمندی معنوی سوشيانس دانست و با اشاره به اینکه رد پای این سه بعد در فلسفه های اسلامی با نام های عقل ،عشق و اراده دیده می شود، از این سه بعد به عنوان سه بعدی که بالفعل در وجود همه وجود دارد نام برد و پرورش این سه بعد در کنار هم را سبب بالندگی بعد چهارم، سپنته آرمییتی، نوعی منش مینوی و یا ایمان، دانست.

به گفته موبد سروش پو  وظیفه و آرمان سوشيانس در بند 7و10 هات 34 یسنا، آموزش و پیشبرد جهان با  بیان و آموزش های خود و آوردن تمام دروغ گویان و زشت کرداران به سوی اهورامزدا است.

هموند انجمن موبدان تهران هات 34 بند 11 را بندی دانست که از دو امشاسپند دیگر هئوروتات و امرتات ، رسایی و جاودانگی، نام برده است و کسی که در او این شش مرحله شکل بگیرد می تواند به هفتمین مرحله ، سپنتامینیو، یا به تعبیر سهروردی نور اقرب یا نزدیکترین نور به نورالانوار، بالاترین جایی که انسان می تواند به آن برسد ، دست یابد. این شخص همان تجسم سوشيانس است.

موبد سروش پور با خواندن دو بند 12 و 13 از هات 34 آیین پیشرفت را به گفته اشوزرتشت، راه نیک منشی و راهی که بر مبنای آموزش سوشيانس ها است دانست و سوشيانس ها را نماد انسانهایی معرفي كرد، که این هفت مرحله را گذرانده اند و همانند خود اشوزرتشت، سود رسان مطلق هستند.

ایشان پیشرفت و تکامل را آرمان بشر در گاتها خواند و اضافه کرد: هیچ انسان باورمندی نمی تواند از پیشرفت دست بر دارد وسوشيانس نماد چنین باوری است. سوشيانس کسی نیست که جهانی را که ما به بدی گسترانده ایم را  یکددفعه پاک کند. به گفته ايشان،  تبلور سوشيانس زمانی است که ما به تکامل رسیدیم و نیکی ها به اوج خود رسیده باشد و طبیعی است که طبق فلسفه آفرینش بدی هم به اوج خود رسیده باشد و سوشيانس در آخرین مرحله بدی را از بین می برد.

موبد سروش پور با خواندن بندهای دیگر گاتها که در آنها به موضوع سوشيانس ها پرداخته شده است، تاکید اشوزرتشت را به داشتن سلاح دانش و خرد برای سوشيانس و آگاهی و راهنمایی تمام انسان ها به سوی اهورامزدا را متذكر شد.

ایشان در ادامه سخنانشان به موضوع سوشيانس در متون دیگر زرتشتی پرداخت و یادآوری نمود که اوستا، نگاه اسطوره ای به این موضوع  دارند. نماينده انجمن موبدان تهران با استناد به متنهاي اوستا تاكيد نمود كه با ظهور سوشيانس تمامي نمادهاي اهريمن از جمله خشم و آز و كين و مرگ نابود مي شوند و حتي خشم با سلاح نيز از پيشگاه او(سوشيانت) مي گريزد. همچنين در پاسخ به يكي از پرسش كنندگان در مورد چگونگي اين رويداد گفت: اگر تمام تلاش ما گسترش نيكي ها و آگاهاندن انسانها باشد آنگاه جهان به جايگاهي مي رسد كه سوشيانت جلوه مي كند. بدون آنكه نيازي به ابزارهاي اهريمني براي گسترانيدن نيكي مطلق در جهان باشد.

نماینده کنکاش موبدان تهران، در پایان سخنانشان به پرسش های باشندگان نشست در مورد سوشيانس پاسخ گفتند.

در پایان نشست رسمی که نزدیک به سه ساعت به طول انجامید، با توجه به علاقه باشندگان در مورد مسایل دیگر دین زرتشت ، موبد سروش پور مورد پرسش قرار گرفت که ایشان به صورت خصوصی به آنها پاسخ گفت.

مسیولین برگزاری که این نشست را  در راستای شناخت مهدویت در دیگر ادیان  برگزار کردند ،ابراز علاقمندی کردند که با توجه به ناتمام ماندن بحث نشست دیگری تشکیل شود.

موبد پدرام سروش پور نیز در ابتدای سخنانشان با سپاسگزاری از موسسه ی پژوهشی انتظار نور، استمرار چنین حرکاتی را با توجه به احترام و پذیرفتن یکدیگر خواستار شد.

برگرفته از تارنمای برساد

ورهرام يشت

ورهرام يشت



( همچنین ببینید : ” اوستای ورهرام یشت ” و ” متن دین دبیره و آوای ورهرام يشت موبد مهربان فیروزگری ” )

این یشت دارای بیست و دو کرده و 64 بند می باشد. در ابتدا به عنوان ایزدی که قدرتمند تر از ديگران است آمده و برای اثبات این سخن به ده شکل گوناگون در نزد زرتشت ظاهر می شود. او خود را نیرومندترین، سودمندترین، پیروزمندترین، فرهمندترین، نیکترین و درمانبخش ترین آفریدگان می نامد.
او ستیز همه دشمنان از هر نوع که باشند را در هم می ریزد و سپاه شان را شکست می دهد، او به مردان دلیری می دهد، برای بدخواهان مرگ می آورد، مردمان را صلح دهد و به مقصد می رساند، زرتشت او را نماز می برد و بهرام به او تخمه بارور، نیروی بازوان، تندرستی ، پایداری تن و نیروی بینایی بسیار قوی می دهد که در سه بند متوالی برایش مثال آورده می شود. در پایان نیز باز تاکید می شود بر قدرت او در شکست رزم آوران دیوان و دیوپرستان و جادوان و کوی ها و کرپ ها. 

بازمی گردیم به قسمت نخست یشت جایی که بهرام در شکل های مختلفی ظاهر می شود او در ده شکل ظاهر می شود که یک به یک می آید:

باد تند فرنیک مزدا آفریده و درمان بخش در اینجا احتمالا منظور سرعت و درمان بخشی است
گاو نر با شاخ زرین که ام فرشته شجاعت با او است شاخ ها و قدرت در اینجا سلاح او هستند
اسب سفید گوش زرد زرین لگام به همراه ام در اینجا شاید منظور باز سرعت است 
شتر سرمست دندانگیر پناه بخش قوی با چشمان دوربین و مانند شهریار مطلق به هر سو نگران
گراز با دندان و چنگالهای تیز و قدرت فراوان
مرد پانزده ساله نورانی با چشمان زیبا و پاشنه خرد
مرغ وارغن( استاد پورداوود آن را شاهین گرفته است) که تندترین و بلندپروازترین پرندگان است و می تواند از تیر رها شده بگریزد.
قوچ دشتی با شاخ سلاح او شاخش می باشد
بز نر با شاخ سر تیز که سلاح اونیز شاخش می باشد
و مرد رایومند با کارد زرکوب

پس بهرام در بردارنده خصوصیات ده موجودی است که به شکلشان ظاهر شده است.

از بهرام باید زمانی که دو سپاه در برابر یکدیگرند و آرایش می گیرند و هیچ کدام قطعا پیروز نشده اند و یا شکست نخورده اند درخواست کرد هر کدام زودتر برای بهرام و ام نیاز پیشکش کند او پیروز می شود. اما در مورد وارغن در ادامه این یشت باز به او اشاره می شود اهورامزدا به زرتشت می گوید اگر از جادوی مردمان بد آزرده خاطر شود پری از این مرغ را بر تن خود بمالد و دشمن را ناچیز کند، داشتن استخوان یا پری از این مرغ باعث می شود که  هیچ کس نتواند او را از جای بدر برد و بکشد  و به او پناه می دهد و بزرگواری و فر بسیار. این پر به او قدرتی می دهد که دشمنان از او هراسانند و به او پیروزی که فریدون در غلبه بر زورمندترین دروج اهریمن داشت می دهد پیروزی که فرمانروایان آرزومندش هستند. 

نیاز آوردن به بهرام باعث دوری جرب و زهر و گردونه های دشمن می شود. برای او باید گوسفندی یک رنگ یا سفید و یا سیاه بریان کرد و از آن نباید به راهزن، زن بدعمل که گاتها نمی سراید و مخالف دین داده شود و اگر این گونه شود سیل ایران را گرفته و درهم می شکند. 

در این یشت روان آفرینش به همراه بهرام زمانی ستوده شده اند که گروهی از دیوپرستان خون می ریزند و گیاه هپرسی و هیزم نمذک بر آتش می افکنند و حیوانات را آزار می دهند آزاری سخت و کشنده.

در ادامه از هوم دوردارنده مرگ، پیروز، نگهبان خوب و نگهدار تن به همراه بهرام یاد می شود و می آید که داشتن شاخه هوم با خود باعث می شود از دست دشمن برهد

اگر به وصفی که در این یشت از بهرام شده توجه نماییم می بینیم این ایزد دلیری می دهد نیرو و قدرت فراوان به آدمی می دهد و باعث پیروزی در نبردها می شود در لغت نیز معنی فتح و پیروزی می دهد پس مناسب است مانند استاد پورداوود آن را ایزد پیروزی بنامیم.

 باید اشاره کنیم که در این یشت از ام، مهر، رشن، گوش اوروان، هوم و اوپرتات پيروز(ايزد برتري و زبردستي) یاد شده است. نکته دیگر نیاموختن مانتره جز به پدر و برادر تنی است و یا آتربان است که اهورامزدا به زرتشت توصیه می کند و در مورد مانتره می گوید که سخنی نیرومند و استوار است و سر پریشان را سامان دهد و زخم فرود آمده را بازگرداند. در طول این بند جمله ای از گاهان وجود دارد که دوستخواه آن را اینگونه معنی نموده است: باید برای آبادانی جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.

 گوشه اي از نوشتار يشتها كه توسط رامين شهرت و رستم مهرباني در سيزدهمين همايش سراسري اوستاخواني وگاتاشناسي مانتره ارائه شد. 
 
کتابهایی که از آنها بهره بردیم:
1.       پورداوود، ابراهیم، یشتها، 2 جلد،چاپ اول، اساطیر، 1377
2.       دوستخواه، جلیل، اوستا، 2 جلد، چاپ ششم، مروارید، 1381
3.       جعفری، علی اکبر، ستوت یسن، چاپ اول، فروهر، 1359
4.       جعفری، علی اکبر، پیام زرتشت، چاپ سوم، فروهر، 1361

برگرفته از تارنمای برساد

بهرام يشت

بهرام يشت

( همچنین ببینید : ” اوستای ورهرام یشت ” و ” ورهرام يشت “ )

بهرام يشت يا ورهرام يشت چهاردهمين يشت اوستا ويژه ايزد بهرام است.اين يشت نسيتا بلند يكي از قصايد رزمي بسيار كهن است. اين يشت يادآور عهد آريايي و ترجمه آن بسيار دشوار است .اين يشت از نظر مندرجات آن به پنج قسمت تقسيم مي شود.
در قسمت اول ايزد پيروزي در ده تركيب مختلف جلوه كرده خود را به زرتشت مي نماياند ، از اين قرار: نخست در كالبد باد، دوم در كالبد ورزا ، سوم در كالبد اسب ، چهارم در كالبد شتر، پنجم در كالبد گراز، ششم در كالبد جواني پانزده ساله، هفتم در كالبدمرغ شكاري وراغن(شاهين) ، هشتم در كالبد ميش نر دشتي ، نهم در كالبد بز نر دشتي و دهم در كالبد مردي دلير.به جهت اينكه ورهرام ، ايزد پيروزي است ، انواع و اقسام زور و نيروهاي طبيعي و انساني و حيواني كه لازمه پيروزي است براي او قايل شده است . از هر كدام تركيب هاي فوق يك نمونه قدرت و شجاعت اراده گرديده است.  قسمت دوم در بهره مند شدن زرتشت از پيروزي معنوي و مادي سخن رفته است . و در قسمت هاي ديگر هم از وراغن و چگونگي پيروزي بهرام سخن به ميان آمده .گذشته از اينكه در ورهرام يشت ” مهر” ايزد پيمان و ” رشن” ايزد داوري را از ياران بهرام شمرده شده اند دو ايزد ديگر هم با وي همراه هستند نخست “اَم ” كه ايزد زور و توانايي است و در اوستا “اَمَوََنت” به معني نيرومند و زورمند است. دوم “اوپرتات” ايزد برتري و زبردستي است. در بعضي بندها هر سه با هم ناميده مي شوند.   

پارسیان تمایل ویژه‌ای برای ازبرخوانی بهرام یشت دارند و وقتی به دقت آنرا می‌خوانیم درمی‌یابیم که انتخاب آنان بی‌پایه نیست چرا که این یشت حاوی تعداد زیادی افسانه زیبا و شاعرانه و عرفانی است. این نماد‌ها و افسانه‌ها بسیار کهن‌اند چنانکه می‌توان ریشه‌های مشترک آن را با اساطیر کهن چین یافت. همانندی بهرام یشت با اساطیر چین بویژه درمورد پرندگان، به بالاترین حد می‌رسد.بهرام در اوستا وِرِثرَغن verethraghan ودرپهلوی ورهران است که پهلوی آن بعد‌ها با تغییر” ن” به “میم” فارسی (مانند بان پهلوی وبام پهلوی) مبدل به ورهرام شده است.نام یکی از ایزدان بسیاربزرگ مزدیسنا است وتقریبا هم مرتبه سروش است. بهرام درمهریشت یار وهمراه مهرایزد مهرایزد است و فریبندگان مهریعنی مردمان پیمان شکن را بسزا می‌رساند.ورهرام به معنی فتح وپیروزی است وفرشته پیروزی ونگهبان فتح است و درگاه نبرد هماوردان برای چیرگی برصفوف دشمن باید ازوی یاری بخواهند وستایش و نیایش و نذر بیشتر ازسوی هرگروه، چیرگی و غلبه را بردشمن فراهم آورده و آن جبهه جنگ را کامروا می‌کند. درآغاز بهرام یشت می‌خوانیم: زرتشت ازاهورامزدا پرسید… ای مقدس چه کسی درمیان ایزدان مینوی بهتر مسلح است وآنگاه اهورا مزدا بهرام اهورا آفریده را معرفی می‌کند. درمینوی خرد آمده که روان درروز چهارم پس ازمرگ به همراهی سروش و باد به و بهرام نیرومند به مبارزه با دیو‌هایی مثل استو‌هاذ و بادبد و فرهزیست و نیزیست و دیو خشم پرداخته و به پل چینود می‌رسد. دربندهش گیاه یسنبر(سوسن بر) مخصوص به ایزد ورهرام است. و به نوعی بید مشک هم نام این ایزد را بخشیده وبه آن بهرامک می‌گویند.

برگرفته از تارنمای برساد

گزينش در آيين من

گزينش در آيين من


در یسنا هات 30 بند 2 اهورا مزدا به روشنی میگوید : « نیک بشنوید با گوشهایتان ، به آن بنیاد راستینی که برای شما می گویم . با خردمندی بسنجید برای خود و بادقت برگزینید یکی از دو راه نیک و بد را که کدام یک به نیک فرجامی می انجامد ، پیش از آنکه وقت بگزرد و در پایان دچار افسوس بشوید . راه خیر و نیک را انتخاب کنید تا آفرینش را تا مقصد نهایی یاری کرده باشید.» 


در دوران زندگی این جهانی، رسیدن به مقصد کمال تنها در گرو اینست که آدمی در اختیاری که داراست ، راه اَشَه یا راستی را برگزیند و این موجب رستگاری در زندگی پس از مرگ نیز می شود. (راه در جهان یکی است و آن اشویی است) زرتشت می گوید: «او که تباهی و دروغ را برگزیند زندگانی در دو جهان برای خود تباه کرده است و بر سر راه چینوت (پل صراط) به درد و رنج و افسوس از کردار خود می رسد»(یسنا، هات51 بند 13) در مفاهیم ارائه شده گاتهایی، اساس رفتار آدمی بر شالوده اخلاق و حکمت عملی یا تدبیر زندگی استوار است. هر نوع خودآزاري و دست فروهشتن از زندگی کوشا و فعال منع شده و به آدمی آموزش داده می شود تا در زندگی شیوه سالم طبیعی را برگزیند، و این راه طبیعی با کوشش و برخورداری از مواهب و بخشش های خداوندی و داشتن خانواده و زندگی اجتماعی میسر می شود. اشوزرتشت به انسان از دریچه ویژه ای نگاه می کند. آدمی استوار به خرد و آگاهی و مسئول اعمال و کردار خود می باشد. انسان به هیچ وجه فرزند آدم، آدمی که از فرمان خداوند سرپیچی کرد و سقوط نمود، و بار آن گناه را به تاوان باید بر دوش کشد نیست. انسان در محدوده اندیشه های گاتهایی، کامل و آگاه و مسئول است تا با اختیار، راه درست و نیک را انتخاب کند تا جهانِ اَشایی و راستی را بیفزاید و رونق بخشد و با این عمل، خداوند را نیز یاری کند. زرتشت به اصالت اختیار آدمی، نه آنکه تنها در اصول فلسفی مبحثی تازه گشود، بلکه ارزش و مقام آدمی را بالا برد، اساس کاهلی و تنبلی را برانداخت. خداوند نه کسی را زرتشت و نه کسی را نیک آفریده ( تفاوتی میان انسانها نیست)، در لوح ازلی سرنوشت کسی ثبت نشده است، نه قلم به بدی کسی پیش از تولدش رقم خورده و نه نیکی و رستگاری او – بلکه در جهان راه نیک هست و راه بد نیز وجود دارد: « با اندیشه روشن به آن بنگرید، میان این دو آیین ( راه بد و نیک ) خود تمیز دهید و راه را انتخاب نمایید….. از میان این دو کسی که خواهان رستگاریست باید راه نیک را برگزیند نه بد را » (یسنا، هات 30 بند 2و3، هات 31 بند 11) ولی در شکل روشنتر و جالب تر در مورد آزادی و اصالت آدمی چنین آمده است : 

« در هنگامی که تو ای مزدا در روز نخست از خرد خویش ، بشر و دین و نیروی اندیشه آفریدی و در هنگامی که زندگانی را به قالب مادی در آوردی ، وقتی که تو کردار و اراده آفریدی ، خواستی که هرکس برحسب اراده خود از روی باور درونی اش رفتار کند. » 

برگرفته از تارنمای برساد

جشن رپيتون

جشن رپيتون


رپيتون در سنت زرتشتي هم نام يكي از پنج گاه روز و هم نام ايزدي است كه سرپرستي اين بخش از زمان را برعهده دارد. در اسطورة آفرينش زرتشتي آمده‌است: 
«تا پيش (ازآن ) كه اهريمن آمد ، هميشه نيم‌روز بود كه رپيتون است . اورمزد با (ياري) امشاسپندان ، به رپيتون (گاه) مينوي يزشن را فراز ساخت . به (هنگام ) يزشن كردن همة آفريدگان را بيافريد و با بوي و فروهر مردمان بسگاليد و خرد همه‌آگاه را به مردمان فراز برد و گفت:
« كدام شمارا سودمند‌تر درنظرآيد ؟ اگر شما را به صورت مادي بيافرينم و به تن با دروج بكوشيد و دروج را نابود كنيد ، (آنگاه) شما را به فرجام درست وانوشه بازآرايم و باز شما را به گيتي آفرينم، جاودانه بي‌مرگ ، بي‌پيري و بي‌دشمن باشيد ؛ يا شما را جاودانه پاسداري (از) اهريمن بايد كرد ؟ ايشان بِدان خرد همه‌آگاه (آن) بدي را (كه) از اهريمن دروج بر فروهرهاي مردمان در جهان رسد ، ديدند و رهايي واپسين از دشمني پتياره و به تن پسين جاودانه ، درست و انوشه باز بودن را (ديدند) و براي رفتن به جهان همداستان شدند.» (بهار1369  : 50)

بنابراين گاه رپيتون «زماني» است كه اسطورة آفرينش زرتشتي پيرامون آن شكل مي‌گيرد و فرشگرد نيز در همين گاه كامل مي‌شود و جهان كامل، درست مانند شكل آغازين خود ، دوباره احيا مي‌شود . (راشدمحصل1385: 102ـ104)

به همين دليل ساعاتي از روز كه بزرگترين تجلي نور يعني خورشيد ،  به اوج روشني و گرماي خود مي‌رسد ، «گاه‌رپيتون» ناميده‌شده‌است.

 در ميان فصول سال نيز ، فصل تابستان ازآنِ اوست. ايزد رپيتون در آغاز تابستان بزرگ (هفت‌ماهه) به روي زمين مي‌آيد و در آغاز زمستان بزرگ (پنج‌ماهه) به زير زمين مي‌رود تا در سرماي زمستان ريشة درختان و آبهاي زيرزميني  را گرم نگاه دارد. (بهار1369: 106 )

زرتشتيان به يمن بازگشت ايزد رپيتون در آغاز بهار، جشن رپيتون را برگزار مي‌كنند. (بهار1369:106)

مراسم اصلي اين جشن در روز ارديبهشت و فروردين ماه (يعني سومين روز ماه فروردين) برگزار مي‌شود. زيرا مهمترين همكار ايزد رپيتون، «ارديبهشت امشاسپند» است. در نوشته‌هاي فارسي ميانة زرتشتي آمده‌است كه بر هريك از بخش‌هاي پنج‌گانة روز ايزدي نظارت داردو هريك از اين ايزدان همكاراني مينوي نيز دارند:  «او روز را نيز به‌طور متوسط هر يك به پنج هنگام بخش كرد، بر هر هنگامي مينويي گمارد چنان‌كه بامدادگاه را هاون مينو، نيمروز گاه را رپيهوين مينو، . . . او اينان را نيز به همكاري (امشاسپندان و ايزدان ) بخش كرد؛ او هاون را به مهر، رپيهون را به ارديبهشت . . . براي همكاري گماشت.» (بهار 1369: 50)

همكاري ايزد رپيتون با ارديبهشت به اندازه‌اي است كه گويا زرتشتيان كرمان اين جشن را به جاي روز اورمزد و ماه فروردين در روز ارديبهشت و ماه ارديبهشت برگزار مي‌كردند. در فرهنگ بهدينان به اين موضوع اشاره شده‌است: «از روز اورمزد و ارديبهشت ماه تا ارديبهشت و ارديبهشت ماه را روز رپتون گويند. ظهر روز ارديبهشت و ارديبهشت ماه كه وقت نماز رپيتون است، موبدان و بهدينان در آدريان جمع شوند وبا خواندن اوستاي درون و يشت و آفرينگان رپتون ، جشن را برگزار مي‌كنند.» (سروشيان2536: 54)

ويژگي مهم اين جشن اين بوده است كه مانند گاهنبارها، همة مردم شركت در اين جشن را كاري واجب به شمار مي‌آوردند . درآفرينگان‌خواني جشن رپيتون كه معمولاً در يك تالار عمومي در درب‌مهر برگزار مي‌شد، همة موبدان و مردم حضور داشتند. در اين مراسم دو موبد به عنوان زوت و راسپي آيين آفرينگان را به جاي آورده و بقيه دور تا دور سالن قرار مي‌گيرند. در اين مراسم 3آفرينگان به خشنومن ايزدان ارديبهشت، دهمان و سروش خوانده‌ مي‌شود و در پايان با خواندن «آفرين‌رپيتون»، آيين همازور انجام مي‌گيرد.

در ايران، رپيتون را با مراسم ويژهة ديگري نيز مي‌شناسند كه همة بهدينان در روزهاي آغازين سال جديد آن‌را برگزار مي‌كردند. زرتشتيان در اين روزها از ساعت 12 تا 3 پس از نيم‌روز يعني در گاه رپيتون، در پرهيز كامل تنها به خواندن اوستا و نيايش مي‌پرداختند. آنان در اين سه ساعت حواس خود را به طور كامل بر روي اوستا متمركز مي‌كردند و به احترام كلام سپندينة اوستا، هيچ حركت اضافه‌اي انجام نمي‌دادند و هيچ سخني نمي‌گفتند.(مزداپور1383: 156)  

اين رسوم زيبا اكنون بيش از 50 سال است كه انجام نمي‌شود و تنها سايه‌اي از آن در ياد پيران زرتشتي باقي مانده‌است. ارزش نهادن به لحظه لحظة زمان و ستايش اهورامزدا به خاطر آفرينش حركت و پويايي در بستر زمان هميشه مورد توجه بهدينان بوده‌است و جشن رپيتون به عنوان جشني كه براي ايزد زمان آرماني برگزار مي‌شود، جايگاه ويژه‌اي در آيين‌هاي زرتشتي پيدا كرده‌است.

1 ارديبهشت 1387 

فرزانه گشتاسب

كتابنامه

بهار ، مهرداد . 1369 . بندهشن . تهران: توس .

راشدمحصل، محمدتقي. 1385 .گزيده‌هاي زاداسپرم. تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.

سروشيان، جمشيد.2536. فرهنگ بهدينان. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

مزداپور، كتايون.1383.«تداوم آداب كهن در رسم‌هاي معاصر زرتشتيان در ايران»، فرهنگ ، ش 50-49. صص179-147. 

برگرفته از تارنمای برساد

به این کشورِ خونیرثِ درخشان، ایزدمهر نگران است

به این کشورِ خونیرثِ درخشان، ایزدمهر نگران است


برآنیم تا بند دیگری از کردهء چهارم مهر یشت، یعنی بند پانزدهم را با دیدی دوباره و نگاهی تازه مورد پژوهش قرار دهیم. اما باید اشاره داشته باشیم به گفتمان هفتهء گذشته، چرا که بند پانزدهم در ادامهء مفهومیِ بند چهاردهم است. 

کرده چهارم- بند 15

«به (کشور) ارَزهی و سَوَهی به فرَدَذَفشو و ویدَذَفشو به واُروبَرِشتی و واُروجَرِشتی به این کشور خونیرَثِ درخشان، آنجایی که ستوران آرام دارند و پناهگاه سالم ستوران است، مهر توانا نگران است.»

در بند سیزدهم مهریشت آمده بود که مهر پس از برون آمدن از پشت کوه هرا، که جایگاه او و خورشید است(در حالی که از نظر زمان برون آمدن، مهر مقدم بر فروزان شدن خورشید در آسمان بامدادی است) و پس از آنکه زینت های فروزان خود را در آسمان می گستراند، از همان جا به منزلگاهان آریایی می نگرد و در  بند چهاردهم به توصیف و شناساندن این سرزمین و ویژگی های آن می پردازد، به این صورت که این منزلگاه دارای کوههای بلند با صخره های سخت، از جنس خارا و چراگاههای سرسبز و وسیع برای چهارپایان، دریاهای وسیع و ژرف و رودخانه های خروشان و ژرف که قابل کشتی رانی بوده و امواج خروشانشان به سنگ ها و صخره ها برخورد کرده و از آنجا رو به سوی رودهای سرزمین های مرو، هرات، سغد و خوارزم، شتابان در حرکت بوده اند.

این جغرافیای سرزمین دیرینهء آریایی که به قلم زیبای نویسندگان مهریشت نگاشته شده است، با زیبایی هرچه تمام تر به تجسم خلاق از ویژگی های طبیعی و زیست محیطی در ذهن خوانندگان کمک فراوان نموده و ذوق و قریحهء قوی ایرانیان باستان را به رخ همگان می کشد. 

در ادامه در بند پانزدهم، نویسنده در صدد است تا به این نکته اشاره داشته باشد که ایزد مهر نه تنها به منزلگاهان آریایی که به هفت کشور زمین می نگرد و آنها را همواره زیر نظر دارد.
این هفت کشور از دیر زمان در میان ایرانیان شناخته شده و به زبان اوستایی نامگذاری شده است چنانکه در همین بند به نام آنها اشاره شده است:
اَرِزَه – سَوَه – فرَدَدَفش – ویدَدَفش – واُوروبَرِشن – واُوروجَرِشن- خونیرَث.  

کشور خونیرَثِ درخشان:

 واژهء خونیرث معنای« با گردون های خوب» را دارد. در اوستا از کشور خونیرث بیشتر از شش کشور دیگر نام برده شده است زیرا خونیرث شریف ترین بخش زمین و جایگاه ایرانیان است.

در بندهش آمده که در میان این کشورها، خونیرث از همه بهتر و زیباتر است. اهریمن به ویژه در این کشور آسیب و گزند بسیار پدید می آورد زیرا دیده که در این کشور کیانیان و دلیران پدید آمده اند و دین مزدیسنا از اینجا برخاست و در همهء کشورها گسترش یافت و سوشیانس از اینجا برمی خیزد و اهریمن را ناتوان خواهد ساخت و رستاخیز برخواهد انگیخت و زندگانی مینوی آینده را آغاز خواهد نمود.

این جمله دارای  یک آرایهء ادبی به نام استعاره است. چنانکه می توان کشور خونیرث درخشان را استعاره از کشور ایران دانست. 

همچنین با توجه به اشاره ای که در بالا به تعریف واژهء خونیرث، از زبان استاد پورداوود و از کتاب یشتهای ایشان داشتیم، می توان این جمله را چنین معنی کرد «به این کشور (که مانند محلی است) با گردون های خوبِ درخشان(xvaniraƟ-bāmīm) …مهر توانا نگران است».

اما اگر برگردان دوم را درنظر بگیریم، آنگاه یک مانندگی(تشبیه)خواهیم داشت:

ماننده(مشبه): کشور(ایران)
مانسته(مشبهٌ به): (محلی) با گردون های خوبِ درخشان
مانروی(وجه شَبَه): برجسته بودن و زیبایی و ارزنده تر بودن.
مانواژ(ادات تشبیه): مانند(yat) 

آنجایی که ستوران آرام دارند و پناهگاه سالم ستوران است …

این عبارت به عنوان جمله ای توصیفی برای کشور هفتم یا کشور خونیرث درخشان آمده است. اینکه چرا صفت کشور خونیرث در اینجا، به صورت درخشان آورده شده است، پرسشی با ارزش است که شاید پاسخ آن به سادگی بدست نیاید و نیاز به پژوهش بیشتر در دیگر نوشته های باستانی ایرانیان داشته باشد اما به عنوان یک فرضیه می توان چنین برداشت کرد که شاید منظور از بکاربردن صفت درخشان، اشاره داشتن به فر و فروغِ دانش و اخلاق وارزش های والای فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی ایران بویژه به عنوان نیک جایگاهِ پرورش و برخاستن ابرمردان عرصهء دین، فرهنگ، اخلاق و عرفان بخصوص پیام آور شایسته و بزرگ پروردگار، اشوزرتشت مهراسپنتمان داشته باشد.

از سوی دیگر با بازخوانی متن می توان برداشت دومی هم داشت که بیشتر جنبهء مادی و زیستی و طبیعی دارد.

بدین صورت که شاید عبارت بعدی که در آن کشور خونیرث درخشان را جایی می داند که در آن ستوران و چهارپایان آرامش داشته و پناهگاهی سالم برای دامهاست، نتیجهء طبیعیِ ذهن نویسنده برای به تصویر کشیدن حال و هوای دوران پس از ناامن شدن منزلگاهان دیرین آریاییان به دنبال سرما و یخبندان شدید آن دوران و کوچ بزرگشان به سرزمین های گرم و درخشان(کشوری مانند خونیرث یا ایران که بهرهء بیشتری از تابش نور خورشید داشته بنابراین روشن تر و گرم تر است)باشد.

بنابراین می توان آن را نوعی صنعتی ادبی به نام تلمیح یا اشاره دانست.تلمیحی از تاریخچهء کوچ آریاییان به سرزمین- های جنوبی (که  ایران بخشی از آن است) پس از یخبندان شدید در سرزمین نخستین شان. حال آنکه آریاییان به دلیل پیشهء دامپروری و دامداری ، همواره نگران دامهای خود بوده و در پی بهترین مکان برای ستوران خود بوده اند چرا که زندگی شان به زنده بودن دامهای شان وابسته بود.

…مهر توانا نگران است… 

کنایه است از زیر نظر داشتن و مراقبت و نگه داری کردن است. فعل این جمله   (ādiδāiti) است به معنی «نگریستن» و استاد پورداوود آن را به صورت اسم مصدر آورده است و آن را«نگران است» ترجمه کرده است .جالب است که بدانیم، عبارت«نگران است» که استاد پورداوود از آن در اینجا بهره برده است و برای ما ایرانی زبانان امروزه ناشناس است، هنوز در زبان و گویش مردمان افغانستان زنده است و به صورت رایج در گفتگوهایشان از آن استفاده می کنند به طوری که نگهبانانی که در افغانستان وظیفهء کنترل بلیط های وسایل نقلیهء عمومی را برعهده دارند به نام «نگران» شناخته می شوند یعنی کسانی که وظیفهء نگریستن و کنترل بلیط ها را برعهده دارند.حتی در سروده های سرایندگان دوره های دیرین ادبیات ایران،همچون حافظ بزرگ هم، اینگونه واژگان اصیل به چشم می خورد، آنجا که می سراید:

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
                       چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

 در هر حال می توان این عبارت را  کنایه از مراقبت کردن و پاسبانی و دیده بانی دانست.
در این بند به فراوانی از واژگانی که دارای نوعی هم آوایی پایانی و حروف مشترک پایانی هستند و موجب نوعی وزین شدن و شعرگونه شدن نوشته می گردند(سجع در نثر حکم قافیه در شعر را دارد)استفاده شده است.واژگانی که در این بند دارای صنعت سجع اند عبارتند از: 

Fradaδafšu-vidaδafšu  فرَدَذَفشو – ویدَذَفشو
Arezahi-sauuahi اَرِزَهی –  سَوَهی
Vouru-barešti و vouru-jarešti واُوروبَرِشتی – واِوروجَرِشتی

بشود که همگان با خوانشی دوباره و با نگاهی نو انداختن بر نوشته های دینی- اخلاقی و ادبی گذشتگان خویش، بار دیگر با قلبی سرشار از مهر، دیدگانمان بر داشته هایمان نگران باشد.

برگرفته از تارنمای برساد

سیمای منزلگاهان آریایی در آیینهءجغرافیای کهن

سیمای منزلگاهان آریایی در آیینهءجغرافیای کهن


در این بخش می پردازیم به بند چهاردهم از کردهء چهارم مهریشت:

کرده چهارم- بند چهاردهم

«آنجایی که شهریاران دلیر قوای بسیار مرتب سازند. آنجایی که کوه های بلند و چراگاه های بسیار برای چهارپایان موجود است. آنجایی که دریاهای عمیق و وسیع واقع است. آنجایی که رودهای پهن قابل کشتیرانی با خیل امواج خروشان به سنگ خارا و کوه خورده به سوی مروِ هرات به سوی سغد(گَوَ) و خوارزم شتابد.»

چنانکه مشخص است این بند در ادامهء بند سیزدهم است. در بند قبل آمده بود که ایزد مهر نخستین ایزد مینوی است که پیش از برآمدن خورشید که به صفت فناناپذیر خوانده شده و همواره با صنعت ادبی تشبیه(به صورتی که به اسبی تیزرو و چالاک مانند شده که در طول شبانه روز دورتادور کُرهء زمین را پیموده و هر بامداد از پشت کوه هرا طلوع می کند)همراه است،ازپشت کوه زیبایی به نام هرا که محل برآمدن خورشید هم هست،درآمده و پرتوهای نورانی خود را که به زینت های زرین مانند شده، در آسمان می گستراند(اشاره به فلق و شفق).این ایزد از همانجا با توانایی بر سرزمین های آریایی می نگرد و آنها را زیر نظر دارد.به نظر می رسد که بند چهادرهم، توصیفی برای سرزمین های(منزلگاهان)آریایی باشد که مهر پس از هر برآمدن به آنها می نگرد و واژه آنجا اشاره دارد به منزلگاهان آریایی در بند قبل.

بر همین باور، منزلگاهان آریایی، همان سرزمین هایی خواهند بود که آریاییان در دوره های جابجایی خود به طور موقت ساکن بوده و پی در پی از آنجا گذر می کرده اند.در این بند منزلگاهانشان ، جایگاهی توصیف شده که در آن شهریاران و سران دلیر و جنگجوی آریایی برای آمادگی نبرد، سربازان و لشکر و قوای خود را آماده و آراسته می کردند.

سرزمینهایی با کوهها و چراگاهای طبیعی پهناور که برای خورد و خوراک دامها و گله هایشان بسیار مفید بوده، به طوری که می توان گفت، حیات و زندگی این مردمان به حیات دامها و زندگی دامها به چراگاهها و مراتع وسیعی پیوند خورده که برپایهء باور گذشتگان در قلمرو قدرت مینوی ایزدی به نام مهر بوده است. 

این سرزمین دارای دریاهایی عمیق و ژرف بوده و درآن رودهایی روان بوده اند چنان ژرف که در آنها امکان کشتیرانی وجود داشته است. بر اساس همین بند می توان اطمینان داشت که در دوران سرایش مهریشت، مردمان این سرزمین دارای دانش ساخت کشتی هایی بسیار بزرگ بوده اند چنانکه در این بند اشاره می کند که این کشتی ها در رودهای پرآب که دارای امواجی بسیار خروشان بوده اند، حرکت می کرده اند.این رودهای پهن و خروشان پس از برخورد به کوه و سنگ خارا(احتمالا منظور صخره های سخت از جنس خاراست)رو به سوی آبهای سرزمین هایی چون مروِ هرات و سغد و خوارزم نهاده و این ممالک را سیراب می نموده اند.

استاد پورداوود در کتاب گزارش یشتهای خود چنین می نویسد که :«از این رودها، هری رود و زرافشان و جیحون اراده شده است.»

به نظر بارتولومه، مرو(در اوستا مُواورو)در بند بالا،به صورت مَروِ هرات(در اوستا هَرَاِوَ) می باشد.در حالیکه اگر منظور از هَرَاِوَ، همان هَرَئیوَ فرس هخامنشی و همان هرات فعلی باشد، رود آن منسوب است به هری رود.بنابراین گروهی واژهء مرو را مستقل از هرات گرفته و مَرو را همان مَرگو (چندین بار در کتیبهء بیستون نام آن آمده است اما داریوش هخامنشی این سرزمین را جزو ممالک تحت سلطهء خود نمی داند) در نظر گرفت  که رود آن مرغاب نام دارد.

گَوَ نیز منظور مملکت سغد است. در متن نیز نام سوغذَ موجود است و گویا این اسم بعدها برای توضیح بیشتر به متن نوشته افزوده شده است.در کتیبه های به خط میخی نیز این نام به صورت سوگودَآمده که رود معروف آن زرافشان است و خُوَایریزَم اوستایی و هُووارَزمی در کتیبه های هخامنشی مملکت خوارزم است که معمولا خیوه نامیده می شود و رودی که از این خاک می گذرد موسوم است به آمودریا یا جیحون.

بنابراین می توان چنین تصور کرد که سراینده مسیر گذر آبهای این سرزمین را از مرو و هرات (با دو رود احتمالی مرغاب و هری رود) به سوی آبهای سرزمین های سغد و خوارزم(رودهای احتمالی زرافشان و جیحون) معرفی می کند که در گذشته چنان پُرآب بوده، که قابلیت کشتی رانی داشته اند. 

در این بند میان « چهارپا و چراگاه»،« کوه و دریا»، «رود و دریا و امواج و کشتیرانی» و «کوه و سنگ خارا» پیوستگی موضوعی و مکانی و عملی برقرار است ،بنابراین می توان ادعا کرد که در این بند سراینده از آرایهء ادبی مراعات نظیر که همان هنر بکارگیری واژگانی است در نوشته و یا سروده در کنار هم که دارای نوعی ارتباط و پیوستگی موضوعی و معنایی باشند، بهرهء فراوان برده و این بند را به این صنعت ادبی آراسته کرده است. 

در این بند همچنین گونه ای از آرایهء ادبی داریم که در آغاز نوشتار، در بخش توضیح آرایه های ادبی، به آن پرداخته نشد و آن «جان بخشی به اشیاء»ست. در این بند به زیبایی چنان به امواج جان داده شده که گویا موجودی زنده- اند.سراینده چنین می گوید که موج های بی جان پس از آن که به سنگ خارا و کوه برخورد می کنند ، به سوی دیگر می شتابند و این شتافتن به سویی دور از خطر، از ویژگی های موجودات جاندار است نه بی جان چون امواج.

اینچنین است که می توان این بند را به لحاظ ادبی و حقیقت جغرافیا و طبیعت دوران دیرین آریاییان و عصر سرایش مهریشت، به عنوان یکی از ارزنده ترین بندها معرفی کرد.

برگرفته از تارنمای برساد

مهر و خورشید دو یار دیرینه و جاودانه

مهر و خورشید دو یار دیرینه و جاودانه


کرده چهارم- بند 11

«کسی را که جنگجویان در بالای پشت اسب بدو نماز برند و برای قوّت مرکب و صحت بدن(خویش) استغاثه کنند تا آنکه دشمنان را از دور بتوانند شناخت و هماوردان را بتوانند بازداشت، تا به دشمنان کینه جوی بداندیش بتوانند غلبه نمود. برای فروغ وفرّش….»

در این بند، دو ویژگی دلیری-جنگاوری و روشنگری-هدایت ایزد مهر بیشتر مورد توجه است. سراینده در چند عبارت به زیبایی صحنهء نبرد و سختی ها و استرس موجود در لحظهء مبارزه را به تصویر می کشد. سواران مبارز نشسته بر اسب و آمادهء نبردند و در همان حال در پشت اسبهای خود دست به دعا برمی دارند. بکارگیری فعل استغاثه کردن که احساس تمنا و خواهش فراوان را در ذهن خواننده به تصویر می کشد، به نوعی القاکنندهء ترس و هراسی است که جنگجویان پیش از مبارزه در دل داشته و با درآویختن در دامان نیروهای مینوی، خواستار کارآمدی ابزارهای جنگی خود (در اینجا افزونی قوت و زور مرکب یا چهارپای خود، یعنی اسبها و تندرستی و سلامت بدنی خویشتن خواسته شده چرا که در دوره های گذشته جنگ ها تن به تن و سوار بر اسب انجام می شده لذا داشتن اسب نیرومند و بدنی سالم از نیازهای حقیقی مبارزان برای پیروزی در جنگ بوده است) بودند.

این دو عبارت نشانگر امکان بهره مندی از بُعد دلیری و دلاوری ایزد مهر است اما در ادامه یک جنگجو می تواند از جنبهء دیگر ایزد مهر درخواست کمک کند و آن درخواست قوهء شناخت درست از نادرست، دوست از دشمن و راستی از ناراستی است. زیرا یکی از جلوه های مهر، فروغ و نور است و بارها در متن مهریشت به فر و فروغش درود فرستاده می شود. او مظهر نور و روشنایی آسمان پیش از برآمدن خورشید و پس از فرو رفتن آن است(فلق و شفق) و حتی استاد پورداوود از ایزد مهر به عنوان فرشتهء فروغ در نوشته های خویش نام می برد و ابوریحان بیرونی نیز در خصوص جشن مهرگان می نویسد که در این روز پادشاهان تاجی که به شکل خورشید بود بر سر نهاده و به گفتهء ابوریحان باور بر این بوده که در این روز ماه که تا آن زمان گوی تاریکی بود، از خورشید(البته برابری ایزد مهر به عنوان ایزد فروغ و روشنایی بدین معنا نبوده و نیست که ایزد مهر با خورشید یکی است) نور و روشنایی گرفت. بدین ترتیب روشن است که روشنگری و هدایت یکی از رموز دیرینهءایزد مهر است که پیشینیان بر آن بسیار آگاه بوده و همواره آرزو داشته اند که در راه روشن ساختن نیک از بد و هدایت به سوی نیکی یاریگرشان باشد.

چنانکه در ادامهء بند، سراینده متذکر می شود که نخستین راه برای چیرگی بر بدی و بدان، الگوبرداری از ویژگی روشنگری ایزد مهر است و بدین معناست که با بهره مندی از توانمندی های اهورایی (دانش و خرد و دئنا و مهر درونیمان) ابتدا نیک را از بد تمیز داده و سپس بر بدی چیره شد.

پیام زیبای این بند که به صورت یک راهکار به آن اشاره شده است، معرفی سلسله مراتبی است که برای پیروزی، در جنگ با بدی باید بکار بست:

نخست؛ شناخت و تمیز درستِ نیک از بد و دوست از دشمن (دشمنان را از دور بتوانند شناخت) 

دوم؛ جلوگیری از پیشروی نیروی بدی و بازداشتن پیشرفت آن (هماوردان=حریف و رقیب، را بتوانند بازداشت)

سوم؛ چیرگی و غلبه بر آن و شکست دادن نیروی بدی (تا به دشمنان کینه جوی بداندیش، بتوانند غلبه نمود)

کرده چهارم- بند 13

«نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیزاسب در بالای کوه هرا بر آید. نخستین کسی که با زینت های زرین آراسته از فراز(کوه) زیبا سر بدر آورد از آنجا(آن مهر) بسیار توانا، تمام منزلگاهان آریایی را بنگرد.»

در این بند است که به راستی تمایز میان ایزد مهر و خورشید به روشنی آشکار شده و بر این باور که این دو هیچگاه در گذشته یکی دانسته نشده و هر کدام دارای جایگاه ویژه ای هستند، صحه گذاشته می شود. به استناد این بند، مهر نخستین ایزد مینوی است که پیش از آنکه خورشید طلوع کند، در افق ظاهر شده و بر جهان نور می پاشد.

صفت خورشید که همواره با این ویژگی در اوستا شناخته می شود، فناناپذیر و تیزاسب است. بنا به باور گذشتگان چون خورشید پس از هر فرو رفتن، برآمدنی دارد بنابراین شایستهء صفت نامیرایی(فناناپذیر)است، همچنین آن را خورشید تیزاسب نیز نامیده اند چرا که باور داشته اند که خورشید با سرعتی وصف ناپذیر دور تا دور زمین را در فاصلهء هر طلوع و غروب و بالعکس می پیماید، بنابراین آن را به اسبی تندرو که گرداگرد جهان می تازد، مانند کرده اند.

خورشید فناناپذیر تیزاسب(hū.yat.auruuat.aspahǝ) : خورشید تیزاسب، دارای آرایهء مانندگی است:

مشبه(ماننده): خورشید(hū)

مشبههٌ به (مانسته): اسب تیزرو یا تیزاسب (auruuat.aspahǝ)

وجه شبه(مانروی): جابجایی تند و سریع در گذر شبانه روز.

ادات تشبیه(مانواژ): مانند(yat)

مقام و جایگاه ایزد مهر بر بالای کوهی بنام هرا(hara) است.آنجایی که نه شب است و نه روز و نه تاریکی و نه باد سرد و گرم و نه ناخوشی و نه کثافت. مهر ایزد از آنجا به همهء ممالک آریایی نگران است(می نگرد). این آرامگاه او خود به پهنای زمین است به این معنی که مهر در همه جا حاضر است. در این بند اشاره شده که مهر پیش از برآمدن خورشید از پشت کوه هرا، در آسمان ظاهر می گردد.

او نخستین کسی است که با زینت های زرین آراسته از فراز(کوه) زیبا سر بدر آورد:

زینت های زرین دارای آرایهء ادبی استعاره است و پرتوهای نوری که پیش از برآمدن خورشید از کران تا به کران در آسمان گسترده می شود، به زینت های زرین مانند شده است و سرایندهء مهریشت در اینجا ماننده یعنی پرتوهای نور را از نوشته سترده است و تنها به آوردن مانسته (زینت زرین) بسنده کرده است. ایزد مهر منبع این نور و روشنایی است. ایزد مهر هر بامدادان پیش از برآمدن خورشید، با پرتوهای طلایی رنگ خویش از پشت کوه هرا سر برآورده و نخستین روشن کنندهء آسمان پس از اتمام شب است و از آنجا، بسیار توانمند به هرجا که  منزلگاه آریاییان است می نگرد. 

از فراز سر بدر آوردن: در اینجا کنایه است از طلوع کردن در بامداد.

منزلگاهان آریایی منظور سرزمین های آریایی است که در طی مهاجرت بزرگ این اقوام، محل سکونتشان بوده است. چنانکه استاد پورداوود اشاره می کند که مهریشت به خوبی یادآور عصر آریایی است و بیشترین اشاره را به اوج دوران جابجایی این قوم یعنی زمان سرگردانی شان پیش از تلفیق با قوم یکجانشین ساکن سرزمین ایران دارد.

برگرفته از تارنمای برساد

نقش ایزد مهر در مبارزهء دیرینه

نقش ایزد مهر در مبارزهء دیرینه


 این بخش، دو بند هشتم و نهم را مورد پژوهش قرار می دهیم: 

کرده دوم- بند 8

«از کسی که سران هر دو مملکت جنگجویان استغاثه کنند وقتی که آنان به میدان جنگ در مقابل دشمن خونخوار در مقابل صف هجوم(هماوردان) درآیند.»

 در این بند به پیشینه ای از آیین مهر اشاره دارد که بعدها در میان بسیاری از سرزمین های در تماس با ایران گسترش یافت. بر اساس گفته های استاد پورداوود، از مهریشت دو مطلب عمده را می توان استخراج کرد، نخست راستی و دوم دلیری و این یشت را هم می توان سرچشمه راستگویی و پهلوانی ایرانیان دانست که در دنیای قدیم، مخصوصا به این دو ویژگی شهرت داشتند. مهرایزد هماره بیدار و غرق در اسلحه، برای یاری راستگویان و برانداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپو است.

پادشاهان ایرانی توجه مخصوصی به مهر داشته و همهءلشکریان، پیروزی های خود را از او می دانستند و در همه جا از او یاری می جستند. می توان گفت که بزرگی و شکوه ایزد مهر در همهء سرزمین های آسیایی از دوران هخامنشیان تا چندین سده پس از میلاد مسیح برقرار بود و پس از یورش اسکندر نیز به این آیین کهنسال آسیبی نرسید و دوباره به شدت در میان مردمان مانند پارینه مورد توجه قرار گرفت و همان فرشتهء روشنی و پیروزی بود.

حال و هوای مجموعهء مهریشت به واقع یادآور فضای رزم و نبرد است. نبردی همیشگی میان دو دسته و گروه.

 این بند نیز می تواند تاثیریافته از باور دیرینهء نبرد میان سپاهیان نیکی در برابر سپاه بدان و دیوان و جادوان که در اوستا بسیار به آن اشاره شده است، باشد.که این رقابت دیرینه  میان دو گروهِ مبارزِ نیک و بد، دارای ریشه ای استوار در گاهان است. چنانچه در  یسنا هات 31 بند 19 آمده است: « گوش دهید به کسی که بیندیشد به راستی، ای اهورا، به دانایی که در گفتار راستین تواناست و بیانی روان دارد و درمان بخش زندگی است بوسیلهء فروغ فروزان تو (آثرا سوخرا)، ای مزدا، سرنوشت هر دو گروه را تعیین فرما.»

 این مبارزه خستگی ناپذیر که در بیشتر نوشته های دوران باستان به چشم می خورد، با امید به پیروزی نیک بر بد در هر دوران به حیات خود ادامه می دهد.به نظر می آید این بند سرشار از نیاز و طلب است. درخواستی که هر دو طرفِ مبارزه از ایزد مهر(در اینجا کسی)در لحظهء رویارویی با هماورد خود دارند.

پرسشی که مطرح می شود اینست که چرااستغاثه کنندگان از ایزد مهر، سران دو گروه مبارزه کننده هستند؟

شاید این موضوع اشاره به همان مکتوبات تاریخی باشد که استاد پورداوود هم به آن اشاره می کند؛ در آغاز ستایش ایزد مهر در ایران در میان امیران و لشکریان گسترش  داشت و در اروپا نیز در آغاز ستایش آن به جنگجویان تخصیص داشت و حتی صفتی که همیشه برای مهر می آوردند، واژهء نبرذه یا نبرده به معنی دلاور و جنگجو بوده است.

کرده دوم-بند 9

« به آن یکی از دو (دسته هماوردان)که از طیب خاطر با منش نیک و اعتقاد حقیقی، نماز آورده باشد، مهر دارندهء دشت های فراخ به همراهی باد پیروزمند و به همراهی داموئیش اوپَمَنه به همان طرف روی آورد برای فروغ و فرّش با نماز بلند با زَور می ستاییم آن مهر …»

در ادامه در بند نهم، گروهِ پیروز در میدان مبارزه و ویژگی شان آشکار می شود. بر اساس این بند آن گروه از هماوردان که با آسودگی خیال و بی هیچ دغدغه و فشاری و از روی آزادی و اختیار و به یاری فروزه ای اهورایی به نام منش نیک که بارها و بارها در گاهان از این مینو نام برده شده و در سرمنشا امشاسپندان و نیروهای مینوی اهوراداده قرار دارد، با ایمان و باور راستین خود به آن(می تواند ضمیر اشاره به  ایزد مهر برگردد که در ادامه بند نیز همین ایزد قرار است به یاری گروه نماز آورنده بشتابد یا می تواند منظور اهورامزدا باشد. یعنی آنکه با درونی روشن و سرشار از ایمان و به یاری منش نیک و بدون هیچ اجبار و اصرار اهورامزدا(و نیروهای مینوی اش مانند ایزد مهر)را نماز آورده باشد یعنی خداشناس و خداباور باشد، ایزد مهر او را در شرایط دشوار پیروز می گرداند.) 

 یاران مهر در پیروز گرداندن گروه لایق بر نالایق، دو ایزدند به نام های وایو(فرشتهء هوا یا باد)که صفتش در این جا پیروزمند است و دیگری ایزد داموئیش اوپَمَنَ.

ایزد داموئیش اوپَمَنَ که در بسیاری از کرده های مهریشت مانند کردهء 66 و 68 و.. و همچنین در دیگر جاهای اوستا از جمله رشن یشت و فروردین یشت بکار رفته است، نام ایزدی است که در مهریشت از یاران ایزد مهر است و غالبا ایزد قوی و دلیر خوانده شده است اما نقش و وظیفه و کارکرد او در هیچ جا مشخص نیست اما به گفتهء برخی دانشمندان مانند دارمستتر و جکسن این ایزد نمایندهء اندیشهء نفرین و لعن از سوی دانا و خردمند است.

این دو ایزد که دارای صفت دلیری و پیروزمندی اند، یاریگر ایزد مهر در به تحقق رساندن وظایفش یعنی پیروز گرداندن راست(حق) بر ناراست(باطل یا ناحق)می باشند. 

برگرفته از تارنمای برساد