نوشتارهایی از موبد اردشیر آذرگشسب

نوشتارهایی از موبد اردشیر آذرگشسب

 

رفع ابهام در زمینه موضوع ازدواج با محارم




————————————————————

زندگی‌نامه روانشاد موبد اردشیر آذرگشسب

 

اردشیر آذرگشسب در روز رام ایزد و بهمن‌ماه سال 1274 یزدگردی برابر با پانزدهم بهمن ماه1284 خورشیدی زاده شد. در چهارسالگی به پلگذاری عمویش- موبدیار هرمزدیار خدابخش- درآمد و از آن پس به نام اردشیر موبد هرمزدیار نامیده شد.

او دوران کودکی‌اش را در منزل پدرش دستور نامدار و مادرش خرمن تیرانداز گذراند. در هفت سالگی به مدرسه کیخسروی رفت و در مدت یکسالی که در آنجا به درس خواندن مشغول بود، از دانش کسانی چون ماستر خدابخش که استاد زبان پهلوی بود بهره برد. البته آموزگاران دیگری چون استاد بمان که پدر شادروان دکتر بهرام پرورش است نیز وی را در راه دانش آموزی یاری دادند.

آذرگشسب پس از یک سال درس خواندن در مدرسه «کیخسروی» یزد به مدرسه «خسروی» رفت و از سال 1295 خورشیدی در ‌مدرسه موبدان که بعدها به نام مدرسه «دینیاری» نامیده شد، شروع به درس خواندن کرد. مدرسه دینیاری كه در آن زمان تازه شروع به کار کرده بود، توسط خانواده‌های موبدان و نیز انجمن موبدان یزد حمایت می‌شد، البته نباید از روانشاد رستم صداقت (پور موبد خسرو صداقت) که پشتیبانی مالی آن مکان را برعهده داشت نیز غافل شد.

آذرگشسب در روزگاری آموزش خود را آغاز کرد که شرایط مناسبی برای آموزش و پرورش کودکان زرتشتی در سطح استاندارد‌های وزارت‌خانه آموزش وقت وجود نداشت. مدرسه آن روزگار ِموبدان، تنها مدرسه در کل یزد بود که از این روند سرپیچی می‌کرد. آموزش و پرورش در این مدرسه با استفاده از کتاب‌های به‌روز و مورد تایید آموزش و پرورش انجام می‌شد، حتا مدیر آن دوران مدرسه (میرزا فریدون کیامنش) نیز به این دلیل از تهران به یزد مهاجرت کرد كه سطح علمی آنجا را بالا ببرد.

آذرگشسب از دوراندیشی و اعتماد به نفس خوبی برخوردار بود، به گونه‌ای که پس از گذراندن دوره مقدماتی موبدی و کسب درجه نوزوتی، با آنکه می‌توانست به تهران مهاجرت کند و پیشه تجارت را برای خود برگزیند، ترجیح داد که به هند برود و درس خود را در همان رشته موبدی، در بمبئی ادامه دهد. اهمیت درس خواندن برای آذرگشسب تا به اندازه‌ای بود که حتا با وجود مخالفت پدرش – دستور نامدار که آن‌زمان در هندوستان بسر می‌برد و تنها به صورت تلگرافی با پسرش در ارتباط بود- توانست رضایت مادرش را به دست آورد و بدین صورت به هندوستان رفت.

شور و شوق موبد به آموختن، زمانی که از همراهی موبد رستم کوشکی و موبد بهرام یزشنی بهره می‌برد، بیشتر شد و آذرگشسب جوان با دانش دینی که از این افراد سالمند کسب کرد، توشه‌ی آینده‌اش را محکم و استوار چید.

زندگی آذرگشسب در هند به دو بخش تقسیم می‌شود، زندگی درون اجتماعی وی که با هم‌صحبتی با بزرگان دین زرتشتی همراه بود و زندگی برون اجتماعی او که به کسب مدرک لیسانس مهندسی کشاورزی (در سال 1931 میلادی برابر با 1310 خورشیدی) انجامید و در كنار آن موبد در شهر پونا نیز در مدرسه دستور Huohang فنون دینی زرتشتی را نیز آموخت. موبد در همین زمان تصمیم به ازدواج می‌گیرد و در فروردین ماه 1310 به روش دین وه مازدیسنی با دوشیزه دولت آذری پیمان زناشویی می‌بندد.

زندگی در هندوستان از دیدگاه جوانی كه عمری را در روستاهای یزد گذرانده سرشار از تجربه است. برای درک این موضوع از دست‌نوشته‌های خود آذرگشسب یاری می‌گیریم، موبد می‌نویسد: «بمبئی شهری بود بزرگ و زیبا، با ساختمان‌های بلند ِپنج‌ و یا شش طبقه و مغازه‌هایی بزرگ و پر از اجناس رنگارنگ که اصلا قابل مقایسه با یزد نبود. یزد در آن روزها این همه وسایل متمدن نداشت و در تمام شهر به‌جز کوچه‌های تنگ و تاریک، یک خیابان بزرگ نبود. » او در جایی دیگر از یک تفاوت مهم دیگر نیز نام می‌برد: « مسلمانان آن زمان یزد، در كل مردمی بودند خشک که به جز دین اسلام هیچ دین و مذهب دیگری را بر حق نمی‌دانستند و پیروان مذاهب دیگر را مورد تحقیر و توهین قرار می‌دادند. حال اینکه چنین وضعی را در هند مشاهده نکردم و همه افراد از هر مذهب، طبقه و صنفی که بودند در برابر قانون برابر بودند».

مجموع این عوامل آذرگشسب را در بازگشت به ایران یاری کرد. دانستن زبان انگلیسی، داشتن تحصیلات دانشگاهی و آموختن دروس دینی آینده‌ای خوب را برای این موبد به‌جود آورد. سرپرستی دفتر ازدواج زرتشتیان یزد در دی‌ماه 1311 که از طرف وزارت دادگستری وقت به وی داده شده بود، نخستین فعالیت آذرگشسب به حساب می‌آمد. او همچنین مدیر دبستانی در تفت (از توابع استان یزد) شد. عملکرد مثبت آذرگشسب در آن مکان مورد حمایت گروهی از بزرگان جامعه علمی یزد بود كه می‌توان از این افراد فریدون کیامنش (‌مدیر وقت مدرسه خسروی)، سروش لهراسب (‌مدیر وقت پرورشگاه مارکار)، میرزا شهریار فولادپور (مدیر مدرسه دینیاری) را نام برد. اهمیت این موضوع از آن سو مهم است که در همین زمان موبد آذرگشسب فرزند خردسالش که هرمزدیار نام داشت را از دست می‌دهد، اما اعتماد به‌نفس بالای وی و نیز ایمان به اهورامزدا آنچنان او را در ادامه راه قوی می‌دارد که همگان وی را تحسین می‌کردند و همین موجب ارتقای شغلیش شد‌. به گونه‌ای كه یک سال بعد – پس از کناره‌گیری شهریار فولادپور از مدیریت مدرسه دینیاری- موبد اردشیر آذرگشسب در سمت مدیر آن مدرسه به فعالیت پرداخت. تا آن كه در سال 1315 خدمت نظام وظیفه وی را فراخواند و آذرگشسب تا اسفند 1316 به مدت یک سال تمام در خدمت نظام بود.

زندگی درون اجتماعی آذرگشسب هم در تمام این سال‌ها جریان داشت و وی در کنار مدیریت مدرسه دینیاری، به تاسیس باشگاه جوانان که بیشتر از خانواده موبدان بودند پرداخت. دانش اردشیر آذرگشسب و توانایی‌های گوناگون او، زمینه‌ساز کارهای ارزشمندی در آینده شد. آذرگشسب درست پس از اتمام دوران سربازی به استخدام بانک شاهی درآمد و مدتی بعد کارمند شرکت نفت شد. فعالیت 25 ساله آذرگشسب در شرکت نفت به بازنشستگیش در سال 1350 انجامید، اما این پایان زندگی اجتماعی وی نبود زیرا که او دوره حسابداری را به‌صورت مکاتبه‌ای از کالج «مترو پولیتن» انگلستان گذرانده، به‌عنوان حسابدار در یک شرکت هواپیمایی به ادامه خدمت پرداخت.

این تمام زندگی این مرد بزرگ نیست و شهرت نام موبد اردشیر آذرگشسب در جامعه زرتشتی ‌تنها به عملکردهای برون اجتماعی او مربوط نمی‌شود، بلکه ریشه‌های عمیق درون اجتماعی نیز دارد. بگونه‌ای که این موبد را می‌توان به عنوان یک الگو برای جوانان زرتشتی به‌حساب آورد. بخش درون اجتماعی زندگانی آذرگشسب در تمام سال‌های مشغولیتش پر رنگ و نمایان است. او در یادداشت‌هایش در این باره می‌نویسد: « اگر افراد وجود خارجی نداشته باشند، جماعتی نیز در کار نخواهد بود و به‌همین گونه هر دینی که پیروان زیاد، با ایمان و سختکوش نداشته باشد، به‌زودی از بین خواهد رفت. این اصل در همه جماعت‌ها و در همه ادیان صدق می‌کند و جامعه و مذهب زرتشتی نیز باید از آن اصل پیروی کند و همه افراد جامعه باید در محافل و مجالس مذهبی شرکت کنند و خودشان را جزو جامعه بدانند». همین باور اوست كه نام اردشیر آذرگشسب به‌عنوان بخشی از تاریخ زرتشتیان برای همیشه ثبت كرده است.

راه‌اندازی کانون مزدیسنان یزد در سال 1319 یکی از مهمترین اقداماتی بود که وی در انجام آن نقش اساسی داشت و هموندان این کانون بیشتر از فرهیختگان جامعه زرتشتی بودند (افرادی چون ارباب سهراب کیانیان، ماندار کیخسروان، جمشید امانت، فریبرز نسیمی، جمشید پیشدادی، هرمزدیار خورشیدیان، مهربان بنداریان زاده، فریدون زرتشتی و…(

آذرگشسب همچنین هموند انجمن زرتشتیان یزد و نیز کنکاش موبدان آن شهر نیز بود. پس از مهاجرت موبد اردشیر به تهران و همزمان با ادامه کارش در شرکت نفت، او پایه ریزی انجمن موبدان تهران را نیز بر عهده گرفت، تا آن که سرانجام در مهرماه 1330 با همیاری فیروز آذرگشسب، فریدون صداقت، رستم ماونداد، رستم زرتشتی، اردشیر پرتوی، بهمن موبد، بهمن جمشیدی، کیخسرو شهروینی، رستم شهزادی و اردشیر موبد آن انجمن را پایه‌ریزی کرد که تا به امروز هم ادامه دارد.

شخصیت آذرگشسب در اوایل دهه چهل به دو بخش مجزای اجتماعی و دینی تقسیم می‌شود اما مدیریت خوب و اشراف کاری به تمام جوانب کار موجب به‌وجود آمدن پیوندی عمیق در عملکردش می‌شود. در این سال‌ها آذرگشسب به هموندی هییت مدیره انجمن زرتشتیان تهران منصوب می‌شود که ارگانی است که بیشتر امور اجتماعی جامعه را برعهده دارد، در همین زمان آذرگشسب که سرپرست انجمن موبدان تهران هم است، اقدام به نگارش کتاب‌هایی درباره آداب و رسوم زرتشتیان می‌کند.

«خُرده اوستا» با ترجمه و تفسیر در تیرماه 1343 ، «آیین سدره‌پوشی زرتشتیان» با تامین هزینه مالی توسط کانون زرتشتیان شریف‌آباد یزد در نوروز سال 1345، «‌آیین زناشویی زرتشتیان» در آذر همان سال و کتاب «اندرزنامه‌های پهلوی» از نخستین کتاب‌هایی است که آذرگشسب آن‌ها را به چاپ رسانید.

بازنشستگی آذرگشسب از یک سو و استقبال از کتاب‌های چاپ شده‌اش از سویی دیگر موبد را بر آن داشت تا در این زمینه کتاب‌های دیگری را نیز به چاپ برساند که از آن جمله می‌‌توان به «آیین کفن و دفن زرتشتیان» در سال 1349، «آیین برگزاری جشن‌های ایران باستان» در سال 1351، «مقام زن در ایران باستان» در امرداد 1351، «آتش در ایران باستان» در مهر 1353 و «مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان» که در دی‌ماه 1353 منتشر شد، اشاره كرد.

پس از انقلاب نیز بار دیگر او به سمت ریاست انجمن موبدان تهران انتخاب شد و این پست را تا زمان درگذشتش که در آغاز دهه هفتاد اتفاق افتاد، ادامه داد. ششمین دوره کنگره جهانی زرتشتیان آخرین فعالیت اجتماعی بود که آذرگشسب در برپایی آن نقش داشت.

آری، اردشیر آذرگشسب نیز در کنار برادران خود موبد فیروز و موبد رستم آذرگشسب نقش بزرگ و تاثیرگذاری در جامعه زرتشتیان بر عهده داشت، نقشی غیر قابل انکار که بخش گسترده‌ای از تاریخ معاصر ما را دربرگرفته است.

 

 

بر روان و فروهر این‌چنین افراد بزرگی درود باد.

پسر دانشکامه ( پس دانشکامگ )

بازگشت به اندرزنامه ها 


پسر دانشکامه (پس دانشکامگ)

«پسر دانشکامه» عنوان متنی است از متن‌های فارسی میانه که تحریر پهلوی آن از میان رفته و تنها تحریر پازند آن در دست است. عنوان دیگر ومعروفتر این متن که از مندرجات آن استنباط می‌شود «چم کُستی» است.
این متن در مجموع به بحث در مورد ضرورت بستن کُستی و نقش‌های نمادین آن اختصاص دارد که به صورت مناظره‌ای میان فرزندی کنجکاو (= پسر دانشکامه) و نیز پدری فیلسوف (= دانایی دوست) صورت می‌گیرد، که بی‌تردید، این دو شخصیت نیز نمادین هستند.

متن دارای 76 بند اصلی و پایان‌نوشتی در 8 بند است. سبک نگارش آن در بسیاری از موارد پیچیده است و همین ویژگی آن را در شیوه نگارش و بیان، با متن دیگر پهلوی که از آن نیز تنها تحریر پازند در دست است، یعنی «شکند گمانیک وزار» همانند می‌سازد

«پسر دانشکامه» یا «چم کُستی» از متن‌های تقریباً کوتاه فارسی میانه است. اما غلیرغم این کوتاهی، در نوع خود، از نظر بیان مفهوم، نمادهای بکار رفته و نیز واژه‌ها و اصطلاحات، بسیار با ارزش است. در این زمینه می‌توان به طور مثال به بندهای 7-9، 11-14، 20-51 و غیره، و نیز به واژه‌هایی همانند دانایی‌دوست (= فیلسوف)، شناسایان (= عارفان)، کیهان‌کودک و غیره اشاره نمود.

پایان‌نوشت پهلوی، دارای جملاتی به اوستا، همراه با ترجمهء پهلوی آن است، که پس از آن، متن با آفرین و دعا به پایان می‌رسد.

گزارش حاضر براساس متن هاینریش، ف، ج، یونکر، صورت گرفته است. این متن که در سال 1950 تحت عنوان “Der Wissbegierige sohn” در ردیف انتشارات «اوتو آراسوتیز» در لایپزیک، به چاپ رسیده است

 

پسر دانشکامه

– 1پرسید پسر دانشکامه،


– 2
که برایم شرح بده، سبب (زشتی) نابسته کستی (راه) رفتن را که گرانترین گناه می‌انگاریم.

– 3و (نیز اینکه) دلیل کستی بستن خود چیست؟

– 4پدر دانایی‌دوست گفت:

– 5که: به‌نیکی بدان، و با خرد برگزین

– 6چه دین را اندر گیتی، اساساً دو کار است:

– 7یکی دانش نمودن آن (چیزی) که دانستن را شاید (= دریافتن آن از راه دانش ممکن است)؛

– 8و یکی، راه نموداری برای آن (چیزی) که دانستن را نشاید و گروش (= اعتقاد) را سزد (= دریافتن آن از راه دانش ممکن نیست بلکه اعتقادی است).

– 9و هدفِ گروش، به راستی پذیرفتن و باور کردن (= ایمان داشتن) است.

– 10در حالی که گفته‌ها از هر دو نظر بی‌تنافضند (پس برایم) شرح بده که کدام مربوط به دانش است و کدام مربوط به گِرَوش؟

– 11آن که مربوط به دانش است (= دریافتن آن از راه دانش ممکن است)، آن را هستی پیدا (= محسوس) است.

– 12و آن که مربوط به گروش است (= دریافتن آن از راه اعتقاد ممکن است)، از این روی نامحسوس (و) ناپیداست، (و) از این جهت با بن دانش (= با بنیان‌های دانش) متناقض نیست.

– 13نه همانند دیگر کیش‌ها (که می‌گویند) بن دانش (= بنیان‌های دانش) در دانش (= آگاهی) است و هستی ناپیدا (= دانش عملی مشهود نیست).

– 14و آن که مربوط به گروش (= اعتقادی) است، با بن دانش متناقص اشت و ناپیدا، چنان‌که جهان را از آن زیان است.

– 15 (چنان) که در بالا نوشتم.

– 16بهرحال بنِ دین، با دانش استوار پیراسته شده است.

– 17اینگونه از آن پیداست: هنگامی که دلیل قطعی نمی‌یابیم، چرا گزینش راه بر پایه فرمان دینی است؟
– 18
این حتی با آن نیز: که مربوط به گروش است، در این پرسش، پیداست.

– 19حتی چنانچه (تنها تا حدودی) نیز آشکار باشد، (و) به گونهء بیانی کاملاً علمی، کمال نیافته باشد، باز نیز بشایستگی گام نهادن در راه وظیفه ناشی از آن، چونان اصل است، همانند خویشکاری، محافظت دین.

– 20و نیرنگ آنچه که گروشی (= اعتقادی) است، در مینو به آنچه که دانشی است پیوسته است.

– 21همانند تخاصم دارای آسیب‌رسانندگی دیوان، گناه(کارـ)ان، بزه(کارـ)ان که از دید ما نهانند؛ نیز نیرنگ‌زنش (= شکست) آن‌ها مینوی است، (و) چَم آن بر ما ناپیدا.

– 22همانند بیماری تن، .که (تنها) بهانه (= علت) و چَم آن پیداست، (و) داروی آن هم پیداست،
– 23
هم ناپیدا، و دارو، نیرنگ، افسون و سخن (مقدس) آن، چیزی است ناپیدا چَم.
– 24
بدین ترتیب، پاسخ این پرسش‌ها، جداً، هیچ گروشی نیست، بلکه همه دارای وجهه منطقی بوده و باین دانش (قابل تأیید) است و حقیقت.
– 25
چونانکه اندر شناسایان (= عارفان) روشن است.
– 26
چم کُستی نیز نشانه‌ای است که من (آن را) می‌نویسم.
– 27
کُستی اساساً نشانهء نموداری مرز میان دو (بخش بدن) است،
– 28
اندر تن مردم، که نزد دانایان کیهان‌کودک (= جهان اصغر) خوانده می‌شود.
– 29
نیمه زیرین چونان میهمانی برتر روشنان است
– 30
چشم(ـان) روشن‌بین
– 31
و ویرِ (= ذهن) پذیرا
– 32
و هوشِ دارنده
– 33
و خردِ گزینگر
– 34
و فکر اندیشه‌گر
– 35
چنانکه آنها را کده (= خانه) در مغز سر است.
– 36
و آموزهء گفتار زبان است
– 37
و آموزهء شنیدار گوش است
– 38
و احساس‌کنندهء بو، بینی است
– 39
از همین روی، سرشگفتی برانگیز است
– 40
و در فاصله‌ای نه دور، جایگاه بزرگی به سری (= سروری) دارد.
– 41
چنانکه بینش (= بینایی)، شنوش (= شنیدن)، گویش (= گفتار) و بویش (= بویایی)
– 42
و (جای)گاه همه هوچهری (= زیبایی) و روشنی و دانایی، در بالستان (= بالاترین بخش) سر است، (که به) بهشت، گاه روشنان (= مکان روشنی‌ها)، نیک ماننده (= بسیار شبیه) است.

– 43نیز همانند گیاهان، که (جای)گاه شکوفه بَر (= میوه) و دیگر چیزهای مفید آنها، به سبب هوچهری (= زیبایی) و بی‌خاکی (= نیالودگی به خاک) و بی‌بیمی، در بلندای جوانه(ها) و شاخه(ها) است.

– 44و آن (بخش) مربوط به نیمهء زیرین، جای ادرار و مدفوع (بوده) و به دوزخ نیک ماننده است.
– 45
و آن (بخش) میان، (یعنی) شکم، جهان آمیختگی و جدایی (= ترکیب و تجزیه)، زورآهنجا (= نیروی جذب)، و گیرا و گوارا (= هضم‌کننده) و سپوزا است،
– 46
آنجا به گیتی ماننده است، آمیخته (و)
– 47
دو بهره؛ نمودنِ چمِ داشتنِ کستی به میان:
– 48
نیز در مثل، نموداری و آشکار کردن بر کمر خویش، نشان دویی است.
– 49
به میان تن بستی کستی، اندر پرستش خدایان، به نشانهء نموداری بندگی
– 50
نیک ماننده است؛ و به میان داشتن کستی بزرگ نشان (از) بندگی دارد.
– 51
بسیاری (= عموم) نیز بر این باورند، که (این امر) نشان بندگی است.
– 52
چونانکه در مورد نماز (نیز) پیداست که فرود آوردن سر، نمایش (= عمل نمادین) است.
– 53
نیز از نام نماز خود پیداست که نمایش (= عمل نمادین) است.
– 54
و در کردهء دانایان، نشان درخشش گزیدار (= تمیزدهنده)، و به ویژه نگاه داشته شده است.
– 55
کستی زردشتی، داشتن آیین (= قانون) و رسم (دینی) است، که به نموداری، رسته
– 56
و نشان دینی را نشان می‌دهد
– 57
اینکه: گزیدارم (= تمیز دهنده‌ام)، نه، ناگزیدار
– 58
زیرا ما گزیده‌ایم که: آنچه فرازین است، جایگاه روشنی
– 59
و آنچه فرودین است، جایگاه تاریکی
– 60
و آنچه میانین است، جای آمیزش (و) جدایی است.

– 61دیگر اینکه: چون خشنودی دادار (= آفریننده)، از آفریدگان، بواسطهء ترس آگاهی مَنِشی (= منش متواضع) و پرستش فرمانبری (= خشنودی در فرمانبرداری) است، (از این روی) نموداری وآشکارسازی فرمانبرداری، به‌میان داری بند (= کستی) است (= به میان داشتن بند نشانهء نموداری فرمانبری است)،

– 62 (مفهوم این امر) اینکه: چون بندهء دادارِ وِسپ آگاه (= آفریننده دارای آگاهی مطلق) هستم، بنابراین مقید به‌بندم، نه بی‌بند.
– 63
چون کُستی بسته‌ایم، به‌میان تن، به‌دِل، جایگاه منش، آنگونه است که ما باید منش (خود را) از هرگونه گناه و فرمان سپوزی (= سرپیچی از فرمان) دادار محفوظ بداریم.
– 64
به‌طوریکه به‌بی‌بندی، از وجدانمان به‌منش، از منش به‌گویش، از گویش به‌کنش، پیوند برقرار نشود.
– 65
همیشه باید این ویژگی را به طور ذهنی حفظ کرد که «بنده‌ام، نابنده»
– 66
(چه) واژهء بندگی، خود از (واژه) بند است.
– 67
که: ما را بند از سوی دیگری است، نه از سوی خویش
– 68
(در مورد) نام خدای اینکه: او را بند از سوی خود است، نه از سوی دیگری.
– 69
این‌گونه نیز کُستی داشتن، نشانهء بندگی است نزد دیگری، که خدا، خود، مَهِست دانا (= برترین دانا) است.
– 70
(بدین ترتیب) چم برتر (= دلیل برتر) اینکه دانایان زردشت، همهء نظام دینی را، با برخورداری از نشانهء خوب، رَسته (= راه) خرد، و آگاهی جامعه، آشکار کردند.
– 71
هرکس که پیوسته نگاه داشتن آن را سزد: (این) فرمان (= فریضه دینی) است
– 72
(و) پیوسته نگاه نداشتن آن (یعنی) ناسزایی و ارتکاب به گناه گران و فرمان سپوزی (سرپیچی از فرمان دین).
– 73
چه، مرز(های) گناه (عبارتست از) آن که شایسته است نکردن، و آن که شایسته نیست کردن (= آن که انجام ندادن آن شایسته است و آن که انجام دادن آن شایسته نیست)
– 74
از همین روی است که اگر یک گام، بی‌بند (کستی نابسته)، بدون فرمانبرداری روم، گناهی است گران.
– 75
چه، (در این صورت) خویشتن از بندگی بیرون نهاده‌ایم.
– 76
و (از این روی) بندمنش و گویش و کنش‌مان رها شود.

***
– I
فرجام یافت
– II
به‌درود و شادی و خوشی و پادشایی (= اقتدار) همهء بهان (= نیکان) پرهیزگار
– II
برای او که نوشت، هومروا (= نیک‌فال) باد
– IV
پس از سال صد و پنجاه، به فرزندان فرزند دینی خویش سپُردار باد
– V
به‌یزدان کام
– VI
کسی که او را مَهست هنر (= قریحه ذاتی) باشد، و نه خرد، آنگاه مَهست هنرش از او دور شود.
– VII
(چه) خرد بی‌فرهنگ، درویش (= فقیر)،
– VIII
و فرهنگ بی‌خرد، ناتوان است.

 سرچشمه

http://tfzartoshti.wordpress.com

نوروز باستانی بر همگی خجسته باد

شروع نوروز باستانی ، سال 3752 زرتشتی را به همه ایرانیان راستین شاد باش میگوییم

هفت سین

 


———————————————————

خوان نوروزی

نوروز

نوروز می آید

از هفت شین تا هفت سین

«هفت چین»، نمادی از همه چیز

گاهشمار دینی زرتشتی

تبدیل گاهشمار ها به هم

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری


 
ایرانیان دیرزمانی است كه سه شنبه شب آخرین هفته سال را با برافروختن آتش و برپایی آیین ویژه‌ای گرامی‌می‌دارند كه چهارشنبه سوری یا جشن سوری نامیده می‌شود.
این نام یعنی « چهارشنبه سوری » بی شك پس از ورود اسلام به ایران به این مراسم داده شده است. چون در ایران باستان هر یك از روزهای ماه نامی‌داشته اند و نام روزهای هفته، چنانكه اكنون می‌گوییم، وجود نداشته است.

آنچه پژوهشگران در این باره گفته اند، گوناگون است و هر یك نیز به سرچشمه هایی استناد كرده اند. آنچه در پی می‌آید برداشتی از نوشته های گوناگون درباره جشن سوری است كه بی‌شك در گذر تاریخ مراسمی‌را به آن افزوده‌اند یا برخی از كارهای ویژه این جشن كه در آغاز وجود داشته، فراموش شده است.

شاید مراسم چهارشنبه سوری برگردانی از آتش افروزی بر بام خانه در ایران باستان باشد كه پس از ورود تازیان به ایران، به شكل كنونی درآمده است.

روانشاد پورداوود می‌نویسد: « آتش افروزی در ایران باستان در پیشانی نوروز، از آیین های دیرین است. شك نیست كه افتادن این آتش افروزی به شب آخرین چهارشنبه‌ی سال، پس از اسلام رسم شده است ، چه در ایران باستان شنبه و آدینه نداشتند.» حافظ می‌نویسد: « نزد عرب ها چهارشنبه روز شوم و نحسی است. از این رو است كه ایرانیان؛ آیین آتش افروزی پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه سال انداختند تا پیشامدهای سال نو از آسیب روز پلیدی چون چهارشنبه بركنار بماند.» روان‌شاد موبد جهانگیر اشیدری می‌نویسد: « اطلاق مراسمی‌هم چون چهارشنبه سوری كوچك ترین ارتباطی با ایرانیان باستان و باورهای دین زرتشت پیامبر ندارد و طی قرون و اعصار به صورت سنت درآمده است.» ابوجعفر نره‌شحی مورخ سده‌ی سوم می‌نویسد : « … آن گاه امیر سعید به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب‌ سوری چنان كه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند… » شب سوری بی‌گمان شكل درست تلفظ این جشن است دردوران ساسانیان. روان شاد بهرام فره‌وشی می‌‌نویسد: چون در ایران كهن روزهای هفته رایج نبوده است، از این رو آتش افروزی پیش از نوروز در سه شنبه شب آخر سال انجام نمی‌گرفته است، بلكه در سیصد و شصتمین روز سال (كه بنام) پنجه‌وه است، انجام می‌گرفته است. زیرا آنان برآن بودند كه فروهرهای نیاكان در آغاز این روزها به زمین فرود می‌آیند و با خود بركت و نیك‌‌روزی به همراه می‌آورند. در همین روزها بود كه برای راهنمایی آنان به هنگام آغاز شب در بالای بام آتش می‌افروختند. تا آن ها راه خاندان خود را بازیابند و به سوی خانواده شتابند. ولی گویا این آیین آتش افروزی در نخستین دوره اسلامی‌بهانه‌ای برای یك قیام سیاسی گشته و در این روز سنتی و ملی ایران برای رهایی از زیر یوغ بیگانگان قیام كرده‌اند و جنبشی ملی پدید آمده است. به هر حال این آیین بعدها در سه‌شنبه شب پایان سال هر جای مانده و پایدار است.

————————————————–
همچنین بخوانید :

در مورد جشن چهارشنبه‌ سوری

چهارشنبه سوری و زرتشتیان

آتش و چهارشنبه سوری

آتش و چهارشنبه سوری

آتش و چهارشنبه سوری :
به خامه استاد رشید شهمردان


چهارشنبه سوری از جشنهای ملی ایرانیست و به دین و مذهب ارتباط ندارد. زرتشتیان آتش افروزی چهارشنبه سوری ندارند لیکن در آخرین شب سال که صبح آن، اورمزد روز و فروردین ماه است یک ساعت پیش از از طلوع خورشید بر پشت بامهای خود آتش می افروزند و بوی خوش بر آن مینهند و به روان شادی در گذشتگان به بندگی خداوند یکتا می پردازند.

کردهای ایرانی که شافعی مذهب اند چهارشنبه سوری را حفظ نموده اند بجز دو تیره آنها ساکن حوالی آذربایجان و ماکو که بواسطه غربزدگی مفتیشان در 40 و 35 سال پیش در حفظ این سنت باستانی خویش خودداری نموده اند لیکن کردهای مهاباد و بخشهای دیگر، آخوند های خود را ساکت میسازند که این جشن ملی ایرانی است و ربطی به آتش پرستان ندارد و مربوط به کاوه آهنگر است.

آتش که آنرا آدر آذر و آتر نیز گویند بین آریانهای قدیم بویژه آئین مزدیسنا مقام مهم و ارزش فراوانی دارد.آتش با جهان هستی پیوسته و در هر ذره و اتم موجود است.

هرچیز که گرمی از آن بیرون رفت جان ندارد و مرده است.انرژی، کار و کوشش، فعالیت، غیرت و مانند آن همه از گرمی و حرارت است و حرارت نیز از آتش می آید.حتی عشق و آتش را باهم ذکر میکنند. آتش عشق کاندر نی فتاد آنکه زیاد کار میکند و یا فعال است میگوئید پرحرارت است و آنکه تنبل و بیکاره و بی غیرت میگوئید سرد و خمود است.گفتار مؤثر را گفتار آتشین میگوئید. بطورکلی آراستگی زندگی انسانی وابسته به آتش است.در تاریکی شب با روشنائی آن بصورت چراغ کار میکنیم با حرارت آن خوراک میپزیم.با حرارت آن خود را در سرما گرم میکنیم.با حرارت آن در گرما سردخانه درست میکنیم.با حرارت آن ماشین را بحرکت درمی آوریم بر زمین طی مسافت مینمائیم.در آسمان پرواز میکنیم بر روی اقیانوس روان میشویم از آتش به شکل برق استفاده میبریم-آتش ناپاکیها را میسوزاند و پاک میکند.

بویهای خوش را که در اندرون بعضی چیزها تعبیه شده بیرون می آورد و در هوا پخض میکند دل و دماغ و جانوروان ما را خرم میسازد. آتش بازیها شادمانی می آورد.نگریستن به زبانهءهای درخشان آتش روح انسانی را به اهتزاز درمی آورد.

آتش در میان همه مردم جهان گرامی است هر گروهی بطور ویژه آنرا می ستاید و در خدمت آن قیام می نماید.بعضی شمع روشن می نمایند و جمعی بوی خوش بر آتش می نهند.حتی خدای موسی در تورات سفر خروج به شکل آتش تجلی می نماید و قرآن خدا را در سورهء نور بعنوان نور سماوات و ارض تعریف میکند.عیسی مردم را به روح القدس و آتش تعمید میدهد(متی باب 3-11) و خدا را نور محض میداند(رساله اول ژان باب اول)

در آئین مزدیسنا آذر با اهورامزدا بستگی دارد.چون خدا نور است پس انوار مادی و جهانی نمونه و مظهر نور حقیقی است و پرستش سوئی را سزاوار است.اینست که ایرانیان باستان نور وآتش را قبله خود قرار داده و در برابر آن نیایش اهورامزدا به جا می آوردند و زرتشتیان هم از آن پیروی میکنند.

هرجا که روشنائی است شادی آور است و هرجا که تاریکی است وحشت آور.قبله ای که از نور باشد درخشان است و آنکه غیر از نور تاریک.ما باید افتخار کنیم و سرافراز باشیم که نیاکان باهوش ما در روزگاران کهن به این اصل مهم مینوی پی برده و آتشکده ها را پرستشگاه خویش قرار داده اند.هرکی ایرانیان کهن را آتشپرست بنامد یا از نادانی است و یا از تعصب و حسادت.خدا مکان و منزل ندارد و همه جا حاضر است و جهت مخصوصی برای او از کوتاه نظریست.

مادام بلاواتسکی بنیانگذار سازمان تتوسوفی در سیکریت داکترین در مورد آتش گوید:

پرستش اولیه بشر در برابر خورشید و آتش فلسفه بسیار ژرفی دارد.دانشمندان علوم طبیعی و فیزیک از ترکیبات کلیه مواد جهانی آگاه میباشند مگر آتش را که هنوز نتوانسته اند به تجزیه و تحلیل آن توفیق یابند و از ماهیت آن خبر بدست آورند.اگر از آنها بپرسیم آتش چیست موقرانه جواب میدهند عکس العمل احتراق است وعبارت از نور و گرمی و حرکت میباشد و روی هم رفته بهم پیوستگی نیروهای فیزیکی و شیمی است.الهیون نیز در متصم اینگونه توصیف علمی بطور فلسفی تعریف میکنند که آن ابزار سزا و تنبیه است سزای مردمان گناهکار در عالم دیگر یا جهان روان.در اینصورت مادیت آتش به حال خود باقی است و با حالت روانی بی نسبت لذا تعریف آنها نیز ناقص میباشد.

اما دانشمندان اسرار در تعریف آتش چه میگویند؟بنظر آنها آتش انعکاس کامل و بی غل و غشی است از یک فروغ تابنده در آسمان و بر زمین و آن هستی و نیستی است یا به عبارت دیگر زندگی و مرگ است.

آن آغاز و پایان کلیه آفرینش گیتی است.آن گوهر ایزدیست. بنابراین پارسیان که آنها را از روی نادانی آتش پرست میخوانند و حتی بومیان وحشی و آواره امریکا که خود را فرزندان آتش میدانند نسبت به دانش دانشمندان علوم طبیعی و مباحثات فیزیکی ، آنها نظریه علمی بهتری را در دین خود و حقیقتی را درافکار خود نشان می دهند.نصارا میگویند خدا آتش زنده است و یا آنکه زبانه های آتش میباشد.موسی خدا را به شکل بوته های آتش سوزان دید.پس آنها را هم باید آتش پرست خطاب کرد،گروه مرموز را سیکووشین از همه بهتر و درستتر آتش را تعریف کرده اند.

میگویند یک چراغ کوچک فتیله ای بدست آور ولی نگذار روغنش تمام شود.آنگاه میتوانی از شعله سوزان این چراغ کوچک هر قدر چراغ و شمع و آتش بخواهی در جهان روشن کنی بدون اینکه از شعله آن بکاهد.این تعریف ذات خداوندی است که تا ابد بوده و هست و گوهریست تغییرناپذیر.

انسان به یک پرستشگاهی نیازمند است که بخود او منحصر باشد و بتواند در خلوت در کارگاه آفرینش خداوندی و شگفتیهای آن به تفکر پرداخته و برای تمرکز حواس نشان یا سمبولی در آنجا برقرار سازد. آریائیهای قدیم از دورهء پیشدادیان برای این منظور آتش مقدس را در پرستشگاههای خویش تقدیس مینمودند زیرا که آن مظهر و نمونه نور درخشان و فروغ بیکران جهان مینوی است.آتش عنصریست که همه چیز را در آغوش دارد.نیروی اتم حرارت زندگی جوش و خروش احساسات جلوه های دید و بینش نیروی مخرب و پرورنده اراده و تصمیم سیمای گوناگون آن است که در مراحل و حالات مختلف زندگانی انسانس به- ظهور میرسد.آتش نه تنها کثافات مادی را تصفیه مینماید بلکه روح را نیز در جهان زیرین لطیف ساخته و شایسته دیدار به در آسمانی در جهان زیرین میسازد.

چون فروغ مؤثر و هاله مغناطیسی به خصوص که به دور محراب و مجمر پرستشگاه موجود است و به اطراف پخش میشود با بجاآوردن پرستش و نیایش با نور و فروغ نادیدنی مینوی آن سرشار میشود و دل دینداران و مشتاقان با دخول به آنجا با برخورد به امواجش سبک و شاد و خرم میگردد.

آتش درخشان که طی سده ها یا سالیان دراز در مجمر آتش فروزان بوده و هزاران دیندار و دردمند پارسی ، دلدادگان و پرستندگان امواج اخلاص عشق و محبت دین و دل پاک خود را به آن نیاز می نمایند آنرا مملو از فروغ تابناک مهر درخشان می سازند پرتو آن به نسبت ایمان و اخلاص بر دل ستایندگان می تابد و انوار تسلی و امیدواری کانون دل آنها را روشن میگرداند.

پرستشگاه را میتوان بانک یزدان نامید که نیایش کنندگان، پرستندگان، دینداران،دلدادگان ارمغان مهر و ایمان ویژه خود را در آنجا به ودیعه میسپارند و غمدیدگان و دردمندان که به آن نیازمند و به دانجا روی نیاز به خاک میمالند از آن ودیعه یزدانی بهره مند میگردند و دلداری و آرامش می یابند و ایزدان و خوبان که در جای های پاک و پرستشگاهها مقام دارند و به دیده نمی آیند از نیازهای بی ریا که در آنجای های مقدس پیشکش میگردد شادمان میگردند و به بندگی بندگان بی ریا دعای خیر می نمایند و برکت میدهند.

بهترین پیشکش و نیاز در پرستشگاهها ترک خویهای زشت خویش و پیمان بندگی و ایستادگی در راه مستقیم خداوندیست.آنگاه کالبد خاکی انسانی مجرای بخش انوار فیض یزدانی میگردد.

ستایش و نیایش و پرستش در پرستشگاه جنبه معنوی دیگر نیز دارد کالبد انسانی محل نزول پرتو رحمانی است.لذا پرستشگاه ظاهری و بیرونی یادآور معبد معنوی اندرونی و باطنی است.چنانکه آتش یا چوبهای خوشبو فروزان نگاه داشته میشود آتش اندرونی کالبد نیز به درخشانی نیازمند و بایستی با هدیه های خوشبوی اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک همواره فروزان نگاه داشته شود و هنگام پرستش بندگی خود را با درخواستهای مادی نباید توأم ساخت و از خداوند یکتا انجام امری را توقع نمود.زیرا خداوند مهربان دانای بی همتاست و آگاه به آنچه بهترین است برای ما.

بهترین روش پرستش و نیایش آنست که خویشتن را ابزار خواست و فرمانروائی یزدان سازیم.اگر چنین کنیم امین ارمغانهای مادی و معنوی او میگردیم و در به کار بردن بخششهایش به درستی یا نادرستی در پیشگاه خداوند خویش پس از هشتن کالبد خاکی مسئول خواهیم بود.

نام نه جور آتش در روایات قدیم ضبط است:
نخست آتش آذر گشسب که مخصوص سپاهیان بوده
دوم آتش آذر خرداد که به آتش خرد و پیشوایان نامور بوده،
سوم آتش آذربرزین مهر که ویژه کشاورزان بوده 
چهارم آتش برزه سوانک و آن آتش درخشان است در بخش علیای کاینات 
پنجم آتش و هوفربان آتشی است موجود در بدن انسان و حیوانات 
ششم آتش اوروزست آتشی است موجود در جهان نباتات.
هفتم آتش وزیست و آن آتش برق است 
هشتم آتش سپنشت که از سنگ چخماق بهم می رسد.
نهم آتش نریوسنگ و آن آتشی است در کالبد پادشاهان و روشن دلان.

مناره های مسجد که به معنی آتشگاه است (در زبان عربی : نار = آتش ) یادگار روزگاران گذشته است که حفظ گردیده. دانشمند معاصر آقای علی سامی در شرح خرابه های فیروز آباد از مناره ای صحبت و متذکر میگردد که بامختصر بررسی درباره آن میتوان بخوبی دریافت که سنت احداث بنای مناره هم در ایران مربوط به ادوار پیش از اسلام بوده است.ذکر این خبر نیز خالی از فایده نیست که سنت افروختن آتش باستانی بالای مناره تا چهل سال پیش در شوشتر معمول بوده و شبهای جمعه بالای مناره مسجد جامع آتش می افروختند تا مردم روستاها بدانند روز بعد جمعه است و ادای نماز جمعه را فراموش نکنند.

سرچشمه :
سخنرانی استاد رشید شهمردان در خانهء فرهنگ ایران در بمبئی ، مجله وحید ، تیر ۱۳۵۲ – شماره ۱۱۵ (از صفحه ۴۳۶ تا ۴۴۳)

————————————————–
همچنین بخوانید :

در مورد جشن چهارشنبه‌ سوری

چهارشنبه سوری و زرتشتیان

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری و زرتشتیان

چهارشنبه سوری و زرتشتیان
به خامه استاد مهرداد قدردان
گردآوری و ویرایش : فریدون راستی



چهارشنبه سوری را می توان اولین جشن سال نو دانست كه قبل از رسیدن سال نو برگزار می شود و برپایی آن نشانه استقبال از سال نو بوده و به پایان آمدن سال كهنه را نیز خبر می دهد.

برپایی این جشن در چند صد سال اخیر در گوشه و كنار این مرز و بوم اهورایی به همراه آداب و رسوم خاص كه هر كدام نشان از باوری كهن دارد آنرا در خور تامل و توجه می سازد از این آداب و رسوم می توان به فالگوش نشینی، كوزه شكنی، قاشق زنی، شال اندازی و بخت گشایی اشاره كرد.

از آنسوی زرتشتیان بویژه در یزد و روستاهای اطراف آن از دیرباز در آخرین ساعات سال كهنه و پیش از دمیدن آفتاب در روز اورمزد و فروردین ماه (پس از ظهور اسلام گاه شماری بدون كبیسه) به آتش افروزی بر بام خانه آنهم بلندترین جای بام می پردازند كه بر اساس نظر محققان و اندیشمندان این عرصه، نشانگر استقبال از فروهر نیاكان در گذشته دارد و این آتش افروزی با برپایی آتش در شب چهارشنبه آخر سال نمی تواند بی ارتباط باشد هر چند تغییراتی در شیوه و اعتقاد به برگزاری آن رخ داده است.

1.چهارشنبه سوری، اعتقادات عامه، واژه شناسی
مراسم چهارشنبه سوری مراسمی است كه امروزه در شب آخرین چهارشنبه سال خورشیدی برگزار می گردد و با آتش افروزی و پریدن از روی آتش و گفتن اشعاری با مضمون سرخی تو از من و زردی من از تو انجام می پذیرد اما توضیح واژگانی چهارشنبه سوری به این صورت است كه واژه چهارشنبه كه یكی از ایام هفته بوده و چنانكه در كتاب «المحاسن و الاضداد» نوشته «جاحظ بصری» آورده شده: (والاربعایوم ضنك و نحس) یوم الاربعا (چهارشنبه) در ادبیات عرب نحص و شوم عنوان شد است و همچنین در افواه و پندارهای عامیانه نیز چهارشنبه نامبارك گفته شده كه حتی سفر و عیادت مریض نیز در این روز بد پنداشته شده و منوچهری سرده:

چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور
به ساتكین می بخور تا به عافیت گذرد

(برای اطلاعات بیشتر می توان به كتاب های «نیرنگستان» نوشته مرحوم صادق هدایت و كتاب «عقاید و رسوم عامه مردم خراسان» تالیف ابراهیم شكورزاده مراجعه نمود.)

بر اساس پندار عامیانه این آتش افروزی شب چهارشنبه برای سپردن درد و غم و نامباركی های سال كهنه به آتش و شروع سالی نو بدون درد و غم با طلب سرخی و سلامتی و بی آلایشی از آتش انجام می شده و این خود از همان شعر ذكر شده كه برخی ها هنگام پریدن از آتش بر زبان می آورند نیز هویدا است. این باور نحوست این شب چنان رسوخی دارد كه در برخی مناطق ایران از جمله «نوروز آباد ایلام، كاشان، تویسركان،چهارشنبه سوری را در آخرین چهارشنبه ماه صفر برگزار می كنند (براساس گاه شماری قمری) كه این خود شاید همان دلیل نحوست چهارشنبه ادبیات اعراب را موجه می نماید ولی وقتی در آخرین چهارشنبه سال در گردش خورشیدی برگزار می شود نمی تواند این برگزاری فقط دلیلش همین باور باشد.»
(به نظام گردشی ماهها در گاه شماری قمری توجه شود)

دسته ای نیز آتش افروزی شب چهارشنبه را به قیام مختار ثقفی از مدافعان نهضت امام حسین نسبت می دهند و معتقدند ك او وقتی از زندان خلاصی یافت به خونخواهی امام حسین و یارانش به پاخاست و برای اینكه موافقان را همراه كند به شیعیان گفت كه شبی خاص بر بام خانه خود آتش افروزند و این شب آتش افروزی مصادف با چهارشنبه آخر سال بود كه بعد از آن مرسوم شده است (عقاید و رسوم عامه مردم خراسان تالیف شكورزاده ابراهیم، بنیاد فرهنگ ایران تهران 1346)

اما چنانكه می دانیم چهارشنبه در تقویم ایرانی وجود نداشته و بعد از تسلط اعراب پدید آمده است و این جشن نمی تواند تنها بر این پایه و به همین دلیل بوجود آمده باشد كه به آن خواهیم پرداخت. نظر دیگری كه در این باره مطرح است و روانشاد دكتر بهار بدان اشاره داشته اند این است كه چهارشنبه مرتبط به اعراب نیست و این چهار مطرح شده در چهارشنبه مهم است و آن اشاره به چهار فصل سال دارد و اساس آن اسطوره ای است و بر پایی آتش نشان از استقبال گرما و گرم شدن زمین و هوا دارد و سرخی، دلیل انرژی و حركت بوده و پس از جشن سوری خواب زمستانی به كنار می رود و فصل كار و انرژی و حركت می رسد (از اسطوره تا تاریخ- بهار، مهرداد- نشر چشمه 1381) اما در مورد واژه «سوری» چنان كه می دانیم در ادبیات فارسی به رنگ سرخ و هر چیز سرخ رنگ اطلاق می شود و گل سوری و می سوری به گل سرخ و می سرخ رنگ گفته می شود.

(فرهنگ عمید، عمید حسن، انتشارات امیركبیر چاپ 1369) و واژه سوری به احتمال قوی از واژه «سوخْرَ» برابر سرخ قرار می گیرد و معادل پهلوی آن «سوریك» است به معنای سرخ كه «سور» برابر سرخ و «ایك» پسوند صفت ساز است. و این سرخ یا سور بی ارتباط با چهارشنبه سوری نیست كه زمان آتش افروزی و رقص شعله های قرمز رنگ آتش است. لازم به ذكراست كه بر اساس نوشته دكتر روح الامینی (آیین ها و جشن های كهن در ایران امروز انتشارات آگاه 1376) هنوز در برخی از مناطق ایران نظیر اصفهان چهارشنبه سوری را چهارشنبه سرخی نیز می گویند.

2. قدمت چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری را برخی مرتبط به جشن نوروز به معنای باززایی طبیعت دانسته و كار به ایرانی بودن آن نداشته نوروز را نه سنتی ایرانی كه بین النهرینی یا حداقل بومی آسیای غربی و یا بومی خود ایران قبل از مهاجرت آریائیان می دانند و چنانكه ذكر شد عقیده دارند جشن چهارشنبه سوری به جهت استقبال از گرما انجام می پذیرد و برخی دیگر صرفا آنرا به همراه جشن نوروز جشنی صرفا ایرانی دانسته و دلایلی بر برگزاری آن در بعد از اسلام از كتاب «تاریخ بخارا» تالیف ابوبكر بن جعفر نرشخی(متوفی قرن چهارم هجری) آورده اند كه امیر منصوربن نوح سامانی در سال 350 هجری قمری (قرن چهارم هجری) جشن سوری(چهارشنبه سوری) را بنابر عادت قدیم به جای آورده است.
حال آنچه در این بین مهم است ارتباط این جشن با دین زرتشتی و زرتشتیان است.

3.چهارشنبه سوری و زرتشتیان
در این خصوص باید گفت كه زرتشتیان از دیرباز در پایان چهره همسپد میدیم گاه و سحرگاه روز بعد از آن (اورمزد و فروردین ماه) به جهت استقبال از سال نو و در ارتباط با فرود یا بدرقه فروهر درگذشتگان بر بام خانه آتش می افروختند كه این خود باوری آیینی و اسطوره ای به همراه دارد و از دیرباز زرتشتیان این مراسم را به انجام رسانیده اند. باور زرتشتیان كنونی آن است كه در سپیده دم روز آتش افروزی فروهر و روان نیاكان كه پنج روز پنجه یا به عبارتی با احتساب پنجه بزرگ و كوچك ده روز به دیدار فرزندان و خانه و كاشانه خویش آمده اند به مامن خود باز می گردند و پاشیدن آب و آویشن پس از آتش افروزی سحرگاه در سپیده دم و قبل از طلوع آفتاب بر سراسر پشت بام خانه نشان از وداع با فروهر درگذشتگان دارد ولی باور اسطوره ای آن است كه با آتش افروزی بر پشت بام هر خانواده به راهنمایی فروهرهای درگذشتگان خویش می پردازد تا به سرای خود فرود آیند و در ایام خوشی و سال نو در جوار اخلاف خود باشند و در جشن فروردینگان(فرودگ) كه جشن مخصوص روان و فروهر درگذشتگان است از آنان بصورت همگانی و مفصل تجلیل می شود. شایان ذكر است كه در اوستا «فروردین یشت پاره 9» آمده:
«فروهرهای نیك توانای پاكان در هنگام همسپتمدم از آسمان به سوی زمین فرود آیند و ده شب پی در پی از برای آگاهی یافتن از بازماندگان در این جا به سر برند.»

4.نظر صاحبنظران:
دكتر ژاله آموزگار معتقد است كه گاه نوروز گاه فرود آمدن ایزدان به زمین است از جمله ایزدان مهمی كه در این زمان فرود می آید ایزد اساطیری رپیهوین (rapihwin– رپیتون- رپیثون) است كه گاه مقدس نیمروز بوده و نیمروز خود زمانی است كه همه رخدادهای مهم اساطیری در آن گاه رخ می دهد از جمله نیایش اورمزد و آغاز كردن آفرینش، رستاخیر و همپرسگی اوشیدر و اوشیدرمه و سوشیانس و همه در این گاه صورت می گیرد همچنین رپیتون خود یكی از پنج گاه شبانه روزی نیایش در دین زرتشتی است او ایزد تابستان است و بنابر تقسیم فصول باستانی تابستان بزرگ از اولین روز فروردین تا سی ام مهر ماه ادامه دارد و در این هفت ماه زندگی زایااست و با آمدنش گرما و رویش و زایش طبیعت انجام می شود و می توان برداشت نمود كه با این آتش افروزی به استقبال این ایزد و ایزدان همراه می روند.

اما روانشاد استاد پورداوود معتقد است: آتش افروزی ایرانیان در پیشانی نوروز از آیین های دیرین است و شك نیست كه افتادن این آتش افروزی به آخرین چهارشنبه سال پس از اسلام رسم شده چون ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و همچنین عبارت «جاحظ بصری» نویسنده كتاب «المحاسنو الاضداد» را نیز آورده است (آناهیتا- پورداوود، ابراهیم انتشارات امیركبیر 1343) و روانشاد دكتر بهار نیز معتقد است آتش افروزی و گذاشتن چراغ در كنار غذا بر پشت بام بواسطه جشن آمدن فروهرهاست تنها به این طریق همه فروشی ها (فروهرها) می آیند نه یك تنه بلكه همه با هم و به كمك هم می آیند و از سیل های بهاری جلوگیری می كنند و می توانند اگر دشمنی بخواهد به بازماندگان صدمه رساند او را دفع كنند جشن بهار را همسپدمیدیم می نامند كه جشن آمدن فروهرست و ایشان ذكر می كنند كه در گذشته هر گاه جنگ خیلی مهمی در پیش داشتند سعی می كردند كه جنگ را در بهار آغاز كنند چون فروشی ها (فروهرها) در بهار به یاری بازماندگان می آیند (كتاب از اسطوره تا تاریخ- بهار، مهرداد، نشرچشمه 1381) دكتر كتایون مزداپور نیز آتش افروزی بر بام ها را به هنگام استقبال از نوروز پیش از بامداد اورمزد و فروردین ماه را برگرفته از امور مقدس دانسته و ریشه این مراسم را كه در بین زرتشتیان و همچنین در روستاهای مختلف ایران و حتی خارج از ایران (روستاهای جنوب كشور رومانی) برگزار می شود را بهم مرتبط می داند و كلا جوهره اصلی نوروز و جشن نوروز را چون روانشاد دكتر بهار جشن ستایش و تجلیل از شهادت می داند و سمنوی نوروز و حلوای سن زرتشتیان را از لحاظ واژگانی از یك ریشه دانسته و آنرا نوعی حلوا برای شهید می داند كه در اعتدال بهاری به دنیا باز می گردد.(مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز- پژوهشكده مردم شناسی میراث فرهنگی، 1379)

روانشاد استاد فروشی در كتاب جهان فروری (انتشارات كاویان 1367 صفحه 43) آورده است:«این آتش افروزی درست پیش از آغاز روزهای گاهانیك یا پنجه وه انجام می گرفته است زیرا ایرانیان بر آن بودند كه فرورهای نیاكان در آغاز از این روزها به زمین فرود می آیند و بركت و نیك روزی برای خاندان می آورند در همین روزها بود كه برای راهنمایی آنان به هنگام آغاز شب در بالای بام یا صحن خانه ها آتش می افروختند و مایه آتش را هم از آتشدان ویژه خانه فراهم می آوردند تا آنها راه خاندان خود را باز یابند و به سوی خانواده شتابند»

5- اسطوره شهادت و نوروز
روانشاد دكتر بهار نیز دیدگاه «میرچا الیاده» را می پذیرد و معتقد است كه كلا آیین های نوروزی جهانی اند و نمی توان آنرا منحصر به قوم و ملتی خاص دانست. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیزهای مشترك وجود دارد ولی اسطوره نوروزی بین النهرین قدیم، محلی است (یعنی مربوط به آن سرزمین) بدین معنی كه بنابراین اسطوره خدا شهید می شده و زنده شدن دوباره وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولا پیش از پنجه یا خمسه مسترقه از پنج روز پیش از نوروز مردم به آرامگاه ها می روند در گذشته وقتی به آرامگاه ها می رفتند با خود چراغ نیز می بردند و به گریه و زاری می پرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود كه مسیر ارواح را روشن كنند بدین امید كه بازگردند[1].
(از اسطوره تا تاریخ- بهار، مهرداد- نشر چشمه 1381)

6. نمونه زنده برپایی
در اینجا یك نمونه زنده برپایی آتش در شامگاه نوروز در شهر سنندج و در راستای همان آتش افروزی زرتشتیان بر بام خانه ها در سحرگاه روز اورمزد و فروردین ماه اشاره می شود كه از اعتقادات مردمان این خطه درمورد بازگشت ارواح درگذشتگان از آسمان به زمین در روز نوروز حكایت میكند آقای عبدالله گروسی در مقاله جشن ها و آیین های نوروزی در مناطق ایران مندرج در نشریه كتاب ماه شماره 30-29 سال 1379 می نویسد:

«در شهر سنندج مردم این شهر همانند تمامی مردم ده نشین و شهرنشین كرد از چند روز قبل به جمع آوری هیزم و سرشاخه های هرس شده درختان باغ ها بر پشت بام خانه های خویش اقدام می كنند در شب نوروز پس از فرونشستن خورشید در پشت كوه های بلند و دل انگیز «آبیدر» به افروختن آتش برفراز بام می پردازند در این هنگام چنانچه شخصی كه از گردنه صلوات آباد كه به شهر مشرف است به شهر بنگرد بر فراز تمامی بام ها لاله های سرخ و فروزان آتش كه برای استقبال از نوروز و ارواح درگذشتگان برپا می شود را مشاهده می كند كه این مراسم همراه با شادمانی و نشاط افراد خانواده برپا می شود.» ایشان در پاورقی مقاله یادآور شده است كه برگزاری این مراسم از طرف مردم كردستان ترك نشده و امروزه نیز همچنان در سراسر كردستان برگزار می شود.»

7. نتیجه گیری:
حال آنچه كه از جمیع این نظرات بر می آید و با وجود آیین آتش افروزی بر بام ها كه هنوز در بین زرتشتیان روستانشین(در سحرگاه روز اورمزد و فروردین ماه گاه شماری بدون كبیسه) مرسوم است درباره چهارشنبه سوری می توان نتیجه گرفت كه بن مایه این جشن به آتش افروزی سحرگاه اورمزد و فروردین ماه بر می گردد كه یادآور پذیرایی و راهنمایی فروهر درگذشتگان است ولی اینكه این آتش افروزی به شب چهارشنبه منتقل شده و با پریدن از روی آن اشعاری با مضمونی موهن سر می دهند نمی تواند ربطی به زرتشتیان داشته باشد چون اولا در گاه شماری زرتشتی باستانی ایران شنبه و چهارشنبه وجود نداشته و نیز پریدن از روی آتش بی احترامی به یكی از چهار آخشیج مقدس (ایرانی- زرتشتی) محسوب می شود.

در مجموع می توان گفت نفس آتش افروزی می تواند بازمانده آتش افروزی آخر سال زرتشتیان و همراه و هم جهت با آن تلقی شود ولی بردن مراسم آتش افروزی به چهارشنبه و پریدن از روی آن و خواندن اشعاری توهین آمیز را نمی توان در مقوله باور و فرهنگ زرتشتی- ایرانی گنجاند.

یاری نامه

كتاب
1. اشیدری، جهانگیر- دانش نامه مزدیسنا- نشر مركز- تهران 1371
2. بلوك باشی، علی- نوروز جشن نوزایی آفرینش- دفتر پژوهشهای فرهنگی- تهران 1380
3. بهار، مهرداد- از اسطوره تا تاریخ- نشر چشمه- تهران 1381
4. پورداوود، ابراهیم- آناهیتا- امیركبیر- تهران 1343
5. روح الامینی، محمود- آیین ها و جشن های كهن در ایران امروز- نشر آگاه- تهران 1376
6. شكورزاده، ابراهیم- عقاید و رسوم عامه ی مردم خراسان- بنیاد فرهنگی ایران- تهران 1346
7. عمید، حسن- فرهنگ عمید- امیركبیر- تهران 1369
8. گروه مردم شناسی آیینی پژوهشكده مردم شناسی- مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز- سازمان میراث فرهنگی كشور- تهران -1379
9. فره وشی، بهرام- جهان فروری- انتشارات كاویان- 1364

مقاله
1. گروسی، عباس- عبداله، 1379- جشن ها و آیین های نوروزی در مناطق ایران، كتاب ماه، 30-29، ص 89

سایر
1. دستغیب بهشتی، محمود رضا- درس اوستا(مبحث كلاسی، وندیداد 2)

[1] ذكر این نكته قابل تامل ضروری است كه هنوز هم در روستاهای زرتشتی نشین هنگامی كه به مراسم سیروزه و سال درگذشتگان می روند چراغ به همراه خود می برند كه علاوه بر روشنایی مسیر می تواند باور آیینی و اسطوره ای فوق را به همراه داشته باشد.

به خامه استاد مهرداد قدردان

 ————————————————–

همچنین بخوانید :

در مورد جشن چهارشنبه‌ سوری

آتش و چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری

آیا فروهر همان روح است

آیا فروهر همان روح است؟


نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

به پاره ای نمایشی (کلیپی) برخوردم که ساخته تلویزیون “من و تو” است که در مورد فروهر Fravahar بوده و گزارشی از مانی (معنی) آن دارد. اینکه این برنامه گذاران جوان در مورد کیش و آیین نیاکان خویش سخن می گویند بسیار نیکوست و جای خشنودی دارد. از سوی دیگر دیدم که هنوز هم نادرستی هایی در این مورد وجود دارد که می خواهم در اینجا کمی بازگشایی کنم. 


نخست آنکه گفته می شود که نام درست “فره وهر Frahvahar” است که چنین نیست و همان فروهر (نه فره) می باشد. شکل دیگر این نام در اوستا “فروشی Fravashi ” می باشد. 


دو آنکه فروهر همان روح نیست! بلکه ما “روان” را در برابر روح داریم (آنهم بسته بی اینکه مانی و مفهوم روح چه باشد)


فروهر، نماد اهورامزدا و بخشی از آن می باشد که درون انسان (و همه چیز) وجود دارد و نشان از آن دارد که انسان نیز هم سرشت و هم گوهر و بخشی از مزدا یا خداوند است. پس از درگذشت و از بین رفتن نیروی جان و کالبد خاکی، فروهر به سرچشمه خویش بازمی گردد و می پیوندد. 


فروهر = Fra+vahar نیروی پیش برنده


فروش = فروخش Fra + Vaxsh نیروی بالنده (وخش، با مانای بالیدن و رشد کردن و گسترش یافتن، مانند رخش و رخس (رقص))


پس فروهر برای یادآوری انسان به هم سرشت بودنش با مزداست و او را به سوی مزدایی شدن فرامی خواند و فرا می برد.


روان انسان از سوی دیگر پاسخگوی کردارهای او در زندگی است و می تواند بسته به گزینش هایی که داشته و پیامدهای آنها، خود را رسایی داده و تکامل بخشد و یا در چنبره اندیشه و گفتار و کردار ناراست و نادرست خویش اسیر بماند. البته از آنجا که همه فروهر دارند، اگر بتوانند آیینه وجدان خود و چشم درون را باز کنند و بینش پیدا کنند، نور فروهر را دیده و با یاری آن روان را پاک و سپنتایی می توانند کرد. 

 

پس فروهر و روان (روح) یکی نیستند.

نیایش پنجه بزرگ – پایانِ سال کُهَن

در آستانه سال نو ، نیایش پنجه بزرگ- پایانِ سال کُهَن


نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

نیایش پنجه بزرگ- پایانِ سال کُهَن
در آغاز پنجه بزرگ و گاهانبار همس پت میدیم گاه
در روزهای یادکرد از گذشته و درگذشتگان
برای رسیدن به اکنون و باشندگان
و برای ساختن آینده و آیندگان

یزشن و نیایش و درود و ستایش باد
به اهورامزدا، خداوند جان وخرد، جان جانان،
به امشاسپندان و امشاسپندی، همواره جوانی و همیشه پیدایی از خویش
به گاتاهای سپنتا، پیام مانتر و اندیشه برانگیز،
به گاه اَهنُوَد و اُشتَوَد و سِپَنتِمَد و وُهوخشَترَ و وَهیشتوایش،
به روان و فروهر هما روانان و فروهرانِ اَشَوان، هَستان و بیدان و زادان و وَرزادان
از گذشته تا به امروز و به آینده.
به فروهرهای همۀ پاکان و یاران و نزدیکان.
كسي كه از روي راستي و پاكي رفتار كند
و پرستش او در پرستاری از جان و جهان باشد
او نزد مردم در میان بهترها شناخته می شود
از چنين كساني، چه آنان كه بودند و چه هستند
من با نام ياد مي كنم و با مهر فراوان گِردِ آنان مي گردم.
كسي كه در پرتو خرد افزاينده و با دلی پاك
انديشه و گفتار و كردارش نيك و با راستي هماهنگ باشد
رسايي و جاوداني ازآنِ اوست.
مي ستاييم انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيكي را كه در اينجا و جاهاي ديگر انجام گرفته يا پس از اين انجام خواهد گرفت و آرزومنديم تا رفتار ما نيز چنان باشد تا در شمارِ نيكوكاران باشيم.
درود و ستايش و آفرين و نيايش باد به مردمان نيكوكار و توانا و دانا.

هَما زور بیم . هما زور هما فرخ بيم . هما زورِ هميشه شاد و خرم و رامِشنِ پيروزگر بيم.

اَغني اَشو بيم . دير زيويم . شاد زيويم . تا زيويم به كامه زيويم . گيتي مان باد به كامه ي تن. مينومان باد به كامه ي روان.

هما زور بيم . هما زور هما اشو بيم.

اشم وهو وَهیشتِم استی. اوشتا اَستی. اوشتا اَهمایی هیَت اشایی وهیشتایی اَشِم.

موبد کامران جمشیدی

 

هفت راز آتش زرتشت

هفت راز آتش زرتشت

 

راز آتــش راز هفت خـــــوان است وبس

 

راز آتش نغمه ی جــــــــان است وبس

 

راز آتش چشــــــــــمه ی آموزش است

 

رازآتش تیشــــــــــــه ی پردازش است

 

روکه در یابیم راز آتـــــــــش زرتشت را

 

خود زپستی وا رهـــــانیم و مرام خویش را

 

هفت رازی خفـــــــــــــته در آتش نهان

 

گَــــر بیابیم راز در آن هر زمــــــــــان

 

یــک از آن راز، روشنــــــای آتش است

 

چون که گیـــــتی زآن پی آسایش است

 

پس تــوان آموخت از آتش ره فرزانگـی

 

پس تـوان آموختن بر مردمان مردانگی

 

پرتو افشاندن زدانش در ره آزادگــــــــی

 

سود بخشیدن به مردم از سر دلدادگـــــی

 

راز دوم گرمــــــــــی جان بخش اوست

 

راز سر مستـــــــــــی گرفتن نزد اوست

 

پس توان آموخت ازآتش ره بخشندگــــی

 

پس توان آموختن بر مردمان روشنرهی

 

سوم آنکه سوی بالا می رود او همچنـــان

 

پس که در یابیم ره بالا بریم ما همچـــوآن

 

دیگر آنکه واژگون آید همی، گردد خموش

 

پس که گوید او به ما پستی نمی باشد ز هوش

 

رازپنجم هرچه درآتش درآید پاک ورخشنده شود

 

بی که خود ناپاک و چرک وزشت وآلوده شود

 

پس تـوان آمـوخت ازآتـش ره پاکیزگـی

 

بــــی که خود را دربُن چرک وسیاهی افکنی

 

پس تــــوان آموختن بر دیگران روشن رهی

 

زندگی کردن در آنان بی چوآنان گمرهــــــی

 

راز دیـــگر آن که از آتش تــــوان آتش فزود

 

آتشـــی دیگـــــر همانند همـــان آتش نمود

 

پس که باید بهر فرزنـــدان خود راهـــی گشود

 

چشم آنان هم به دانش همچوخود می داد سود

 

راز هفتم راز کــــــــار و کوشــــــــش است

 

چونـکه آتش روز وشب در جوشــــــش است

 

پس بیاموزیــــم زآتش تنبلــــی را وانهـــیم

 

سوی کـــــارو در تکــاپوی همه خوبی رویـم

 

ریشه جـــان را به نیکــــی همچوآتش پروریـم

 

تاجهـــان را سوی پاکـــی روبه نیکی آوریـــم

 

سروده:فرشید میرزایی

 

1390/2/6

زادروز اشو زرتشت

 زادروز اشو زرتشت خجسته باد

 

ششم فروردين، زادروز اشو زرتشت، پيامبر ايرانی           

همچنین ببینید : زادروز زرتشت ، به خجستگی ٦ فروردين‌ ماه، زادروز پيامبر ايرانی «اشوزرتشت» 

ششم فروردين، زادروز اشو زرتشت، پيامبر ايرانی، تنها پيامبری كه از ميان آرياييان برخواست و انديشه‌ی نيك، گفتار نيك و كردار نيك را ندا و گسترش داد و جهان را با اين منش و خو پرورش داد، فرخنده باد

در چنین روزی در زمان فرمانروایی لهراسب، اشو زرتشت در خانه‌ی پدرش در كنار رود درجی كه به دریای چی چَست (ارومیه) می‌ریخت با چهره‌ی نورانی از مادرش “دغدو” زاده شد و چون نام خاندان پدرش سپنتمان بود او را زرتشت سپنتمان نام نهادند. او در روز خورداد و فروردین ماه در زمان شاه گشتاسب كیانی از سوی اهورامزدا به پیامبری برگزیده شد.

 


زادروز اشو زرتشت در زمان شاهنشاهی (امپراتوری) ساسانیان یك روز پاترمی (ملی) شد و بر روزهای جشن كشوری افزوده ‌شد.

اوستا یكی از كهن ترین نوشتارهای جهان و نشان شارسانی (تمدن) پیشرفته‌ی ایرانیان باستان است و گات‌ها، سخنان اَشو زرتشت كهن‌ترین و با ارزش‌ترین بخش اوستا است كه باید آن را پایه‌ی آیین مزدیسنا یا یكتاپرستی و كیش زرتشت دانست.

در درازای سه هزار سال گذشته اندیشه، فرزانش و دیدگاه اَشو زرتشت درباره‌ی زندگی، جهان هستی و به ویژه خو و منش در پایه و ساختار فرهنگ جهان همراه و به درستی بر آن كارساز بوده است. در درازای هزار سال، از سده‌ی پنجم پیش از زایش (میلاد) مسیح تا سده‌ی پنجم  پس از زایش مسیح، اَشو زرتشت همچون بزرگترین نماد دانش به دست همه‌ی فرزانگان یونانی و رومی با شیفتگی هام )تمام( ستایش و پرستش شد تا جایی که به او نام “آموزگار جهانی” دادند‌.

به دیگر سخن، اَشو زرتشت پایه گذار جهانی خو و منش نیك و راستی در گیتی بود كه به گفتار كوتاه او پندار نیك، گفتار نیك و كردار نیك در جهان شناخته شده است و امروز همه می‌دانیم كه تنها همین خوی نیك است كه پایه‌ی بنیادین و شیوه‌ی سازماندهی اندیشه‌ها و در پی آن مردم سالاری (Democracy) و پیشرفت در جهان است.

 

  یكی دیگر از برتری‌های گات‌ها كه بیشتر مایه‌ی شگفت پژوهشگران بزرگ جهان گردیده، این است كه سرتاسر آن از هر گونه کژباوری دینی و سخنان یاوه‌ (خرافه) و داستان‌های شگفت آور تهی است، به گونه‌ایی كه می‌توان گفت در میان بیشتر نوشتارهای دینی، گات‌ها تنها نوشتاری است كه از زمان‌های بسیار دور با یاوه‌ها (خرافات) ستیز می‌كرده است. َبه ديگر سخن وارونه‌ی بسياری از نوشتارهای ديگر اشو زرتشت هرگز برای بزرگ كردن و پذيراندن گفته‌های خود به ديگران، از سخنان شگفت آور و ترس‌آور بهره نگرفته و هرگز كوشش نكرده است با بهره گيری از دستورها و فرمان‌های خشك، خدايی بيافريند و سپس از او يك هستی ايجاد كند كه گاهی مهربان و گاهی خشمگين باشد.

پژوهشگران نامی دیگر جهان مانند  Creuzer آلمانی،Whitney, Samuel Laing, Adolph Rapp می‌گویند: “فرهنگ باختر و خاور بیشتر از اندیشه‌ی اَشو زرتشت سر چشمه گرفته شده است و پایه‌ی فرزانش او برای آ‌یندگان و یا یك فرهنگ بسیار والا و فرهیخته پی ریزی شده و شاید هنوز دریافت ‌ژرف آن برای جهان امروز ما به درستی زود است.”

اشو زرتشت در گات‌ها پیروان خود را از دنباله روی كوركورانه و ندانسته بازداشته و همواره در همه جا مردمان را به اندیشیدن برمی‌انگیزاند! و آموزش می‌دهد که آنچه را می‌شنوید، نخست با خرد و منش همراه با روشن بینی و بدون پی ورزی (تعصب، Prejudice) خوب بررسی كنید و سرانجام اگر دوست داريد آزادانه بپذيريد.

از همين روی می‌توان گفت كه گات‌ها و فرزانش اشو زرتشت با دانش نو و چپيره‌ی (اجتماع) امروزی بسيار سازگار و همراه است  و هرچه بر گسترش و پيشرفت دانش و رسايی افزوده می‌شود، درستی و فرزانش زيبای آن بيشتر آشكار می‌شود.

كوتاه سخن اندیشه‌ی اَشو زرتشت را می‌توان به هفت بخش پایه‌ای و شایان نگرش دسته بندی كرد:

 

  –١خو و منش نیك بر پایه‌ی پندار نیك، گفتار نیك و كردار نیك.

 

 ٢نزديك شدن به خدا و يافتن او درون دل خود با دور شدن از اهريمن درون خود و پاك كردن روان خود از پليدی‌ها، بسيار ساده و بدون هيچ ميانجی: تنها با انديشه، گفتار و كردار نيك.

٣‌گراميدن جايگاه والای زن و برابری هوده‌ی (حق) زن و مرد در چپيره (اجتماع) در همه زمينه‌ها.

  –٤آزادی اندیشه، آزادی گزینش و آزادی كیش و دوری كردن از پی‌ورزی (تعصب، Prejudice) و پیروی كوركورانه و ارج گذاشتن به ديگر باورها.

 

٥باور به اين كه سرنوشت آدم در دست خودش است و هركس رهايی بخش خويش در جهان است.

 ٦ داشتن نگرش رَسا و برومند بدون هر گونه کژباوری‌ و یاوه‌ها (خرافات) به پیرامون و جهان.

 

  –٧پاس داشت و نگهداری نهاد (طبیعت، Nature) و جانوران.

 

 

آيين زادروز اشو زرتشت، ششم فروردين در همه‌ی آدريان‌ها يا آتشكده‌ها برگزار می‌شود .

 

زادروز اشو زرتشت فرخنده باد.

 

ایدون باد،

 

با سپاس از سیامک پسر کیومرث

http://hamazoor.ir