نویسنده: DineBehi
دریافت پرونده
دریافت پرونده
اپلیکیشن رستار ، موزه مارکار زرتشتیان
این اپلیکیشن هم اکنون آماده برای نصب بر روی گوشی های اندروید می باشداین اپلیکیشن را از تارنمای گوگل پلی دریافت کنید و از امکانات آن همانند
گاهشمار زرتشتی ، اخبار ، گالری ، موزه ، مکان نما ، نقشه ، مجموعه،پیشهنادهای ویژه و بسیاری امکانات دیگر بهره ببرید
نصب برنامه از تارنمای گوگل پلی
اولین نرم افزار زرتشتی خرده اوستا
این نرم افزار دارای آوای موبدفیروز گری در اوستا های سروش واژ، کشتی بستن ،گاه هاون، گاه رپیتون، گاهازیرن ،گاه اویوی سروترم، گاه اشهن، خورشید نیایش، مهر نیایش، ماه نیایش،آتش نیایش، آبزور، اورمزد یشت، اردیبهشت یشت، سروش یشت شب، هفتن یشت،ورهرام یشت، پیشگفتار یزشن خوانی، آفرینگان دهمان، کرده سروش، همازور دهمانمیباشد
این نرم افزار را از تارنمای مایکروسافت برای سیستم عامل های ویندوز دریافت کنید
برای شنیدن به نیاز به اینترنت است
نصب از تارنمای مایکروسافت استور
گاهشمار ترسایی به گاهشمار زرتشتی
پس از دریافت ، آن را بر روی رایانه خود نصب کنید. راهنمای کارکرد نرم افزار
برنامه فلش پلیر
برخی از فایل ها به گونه یك فایل با فرمت فلش(Flash) است كه برای دیدن آنبه برنامه Flash Player نیاز دارید. این برنامه به صورت پیش فرض بر رویمرورگرهای اینترنتی جدید نصب است، اما اگر از مرور گرهای قدیمی استفادهمیكنید و یا در رویهی جدیدی كه باز میشود نمیتوانید آن را ببینید، میتوانید از پیوند زیر این برنامه را گرفته و پس از بارگزاری كامل، با بستنمرور گر اینترنتی خود آن را نصب كنید و دوباره به این رویه بازگردید.
برنامه آکروبات ریدر Adobe Reader – PDF
برخی ار فایل ها و نسک های در تارنمای دین بهی با فرمت پی دی اف (PDF) می باشند ، می توانید آن را از پیوند زیر دریافت کنید.
دریافت ادوبی آکروبات ریدر Adobe Reader – PDF
برنامه های پیشنهادی
مجموعه برنامه های آفیس که رایگان می باشد.
برای باز کردن فایل های فشرده شده از این برنامه رایگان می توانید استفاده کنید
برای دیدن همه تارنما ها در اینترنت بدون محدودیت
در اینپیوند ایمیلی را خواهید دید که در صورت ارسال یک ایمیل خالی به آن دو پاسخدریافت خواهید کرد ممکن است ایمیل دوم با کمی تاخیر دریافت شود. در ایمیلدوم به خوبی گفته شده است که چگونه می توانید از آن بهره ببرید.
اوستای سال نو برای موبایل
انجمن موبدان تهران اوستای سال نو را به گونه نرم افزاری برای تلفن همراه آماده کرده است.
با اجرای این برنامه متن اوستای سال نو بر روی گوشی تلفن همراه نشان داده می شود و هم زمان با آن، خواندن این اوستا با صدای موبد مهربان فیروزگری پخش می شود.
این نرم افزار با فرمت جاوا نوشته شده و روی بیشتر تلفن های همراهی که جاوا را پشتیبانی می کنند اجرا می شود. این برنامه به دو صورت آماده شده است، یکی برای تلفن های همراهی که فایل های Mp3 را پشتیبانی می کنند و یکی دیگر برای آنهایی که از فایل های صوتی Amr استفاده می کنند. نرم افزار اوستای سال نو به دست جوانان هم کیش پدید آمده و برنامه نویس آن پدرام عزتی بوده و کارهای گرافیکی و هماهنگی تولید نرم افزار برعهده رامین شهزادی بوده است.
این نخستین تلاش انجمن برای برآوردن نیاز همکیشان در زمینه نرم افزار های تلفن همراه بوده و بی شک خالی از اشکال نیست. پس ما از کسانی که در نصب و اجرای این برنامه بر روی گوشی های خود مشکل دارند خواهشمندیم در تارنگار انجمن موبدان مشکلات، دیدگاه ها و پیشنهادهای خود را بیان کنند تا در نگارش های تازه تر، نرم افزارهای کامل تر و مفیدتری را به شما پیشکش کنیم.
در ادامه می توانید با توجه به اینکه گوشی شما از فایل صوتی Mp3 یا Amr استفاده می کند، فایل مربوطه را دانلود کنید و برای آن دسته از گوشی هایی که برای نصب برنامه به فایلJad نیاز دارند، باید فایل مربوطه را نیز دانلود کرد:
دریافت راهنمای نصب دانلود
دریافت فایل ها :
Avesta.Amr.jar Avesta.Mp3.jad Avesta.Mp3.jar
گفتاری در باره پی ورزی (تعصب)
گفتاری در باره پی ورزی (تعصب)
این نوشتار زیبا از فرهیخته ارجمند دکتر حسین وحیدی است از کتاب ” اسب سپید خورشید ”.
پیش از آنکه به آن بپردازم کمی در باره دیو اکومن و اَژی دهاک گویم که این نوشتار برایتان روشن تر باشد.
دیو آکومن در اوستای سپند دیده میشود که نهادی است از اهرمن و دیوی است که راهزن اندیشه ها میباشد و اندیشه را به تباهی رساند. اَژی دهاک نیز همان ضحاک ماردوش میباشد. گوینده این داستان با ایزد سروش ( ایزدی که پیام و خِرَد اهورامزدا را به اندیشه ما رهنمون است) به دیدار اژی دهاک که بوسیله فریدون در غار و چاهی درکوه دماوند به زنجیر کشیده شده است میرود و در آنجا با دیو اکومن روبرو میشود و ادامه را از زبان دکتر حسین وحیدی بخوانید.
” گفتم ای دیو نابکار ترفند تو در پوساندن و گنداندن مغزها چیست و چگونه این تباهکاری بزرگ را می کنی؟ اکومن دیو گفت: راز آن را به زودی درخواهی یافت. آنگاه اکومن دیو خنده شومی کرد که با پژواک آن سنگهای روی گورها کنار رفتند و روانهای خفته در آنها به چهر همان مارهای روی سنگها برخاستند. شگفتا ! روانها که همچنان بوی پوسیدگی و کپک زدگی مغز آنها همه جا را فرا گرفته بود، هنوز برنخاسته روبه روی هم ایستادند. مشتهای استخوانی خود را گره کردند و دندانهای پوسیده خود را به هم فشردند و چونان دشمنانی که سده های درازی است با هم جنگیده و خون هم را ریخته اند، همچنان گوش به فرمان ایستادند. اکومن دیو ، آن دیو نابکار، در یکدم سرش را جنبانید و از زنگوله های شاخش آوایی بس هراسناک برخاست، روانها با شنیدن آوای زنگوله های شاخ اکومن دیو، چونان باد تند از جا برخاستند و به هم آویختند و دریایی آشفته از جنگ و ستیز و غوغا و هیاهو بپاخاست. آوای به هم خوردن و شکستن استخوانها ، غار را می لرزانید و اَکومَن دیو همچنان سرش را می جنبانید و آوای شوم زنگوله های شاخش را بر می کشید و خشم و کین و جنگ و غوغا و هیاهو و برخورد و شکستگی استخوانها را بیشتر بر می انگیخت.
من که از دیدن این دریای جنگ و ستیز و خشم و کین به جان آمده بودم، به اَکومَن دیو گفتم: ای دیو نابکار پلید که نابکاری و بددلی تو را پایانی نیست، این نوای شوم که برانگیختی چه بود و این جنگ شوم از چه برخاست و چرا این استخوانهای پوسیده این سان خشمگین و کین به دل به هم آویختند و استخوانهای هم را شکستند؟ اَکومَن دیو گفت: رازی را که از من پرسیدی باز می گویم. این جنگ و ستیز برخاسته از همان کپکی است که تو بر روی مغزها دیدی. از کارهای من یکی این است که در انبانِ شومم تخمی دارم که نام آن ” پی ورزی ” (تعصب) است.
من هر مغزی را که آماده کشت این تخم ببینم آهسته به آن نزدیک می شوم و تخم را روی آن می کارم و می روم. دیری نمی گذرد که تخم می روید و سراسر مغز را با کپکی زهرآگین و تلخ می پوشاند. هنگامی که همه مغز از کپک پوشیده شد از درون آن زهرآبه ای به درون مغز می خلد که این اندیشه را در آن می اندازد که زیباترین و بهترین و استوارترین و درست ترین و رساترین باورها و اندیشه ها ، باور و اندیشه ای است که درون آن مغز است و با همین برداشت و پندار است که هر مغزی که گرفتارکپک زدگی شد دیگرجزمغزخودش و اندیشه و باور برخاسته از مغزخودش هیچ اندیشه و مغزی را بر نمی تابد و نه تنها برنمی تابد، تاب ماندن و زنده ماندن آن را هم ندارد. همه مغزها باید ازمیان برخیزند و تنها آن مغز کپک زده بجا بماند. از اینجاست که مغزهای کپک زده که کپک آنها همه از من است به هم در می آویزند و یکدیگر را می گیرند و می کشند، گرفتن و کشتنی که آن را هرگز پایانی نیست. این بگویم که از میان همه جنگهایی که من برمی انگیزم زیباترین و دل انگیزترین جنگها همین جنگ مغزهای کپک زده است که بزرگترین شادیها را به دل من و پدر ارجمندمن، دیوان دیو، اهرمن می اندازد. این که تو دیدی چکه کوچکی است از دریای جنگ و خون و ستیزی که من میان مغزهای کپک زده برانگیخته ام و هزار هزار جنگ از این بزرگتر و گرانتر را خواهم انگیخت و این کار من تا زمانی که اَژی دهاک ستمگر زنده در بند است و اهرمن زنده است و من نیز زنده هستم دنبال خواهد شد و تنها زمانی این جنگ از میان برخواهد خاستخ که ایزد چیستا ، ایزد بزرگ روشنگر ، مغزها را چنان روشن سازد که دیگر هرگز جای کشت کپک روی آن فراهم نگردد.
پاره ای از بخش سوم کتاب اسب سپید خورشید نوشته دکتر حسین وحیدی.
پیشگفتار وندیداد ، جلیل دوستخواه
پیشگفتار وندیداد ، جلیل دوستخواه
بیشتر بخوانیم : وندیداد ، آنچه از وندیداد باید بدانیم ، چگونه این همه دروغ درباره آئین زرتشت ساخته شده
“وندیداد” یکی از بخش های پسین «اوستای نو» است که برخی از پژوهشگران، آن را به کلی جدا و متمایز از دیگر بخش ها و نماینده ی آیین ها و دادگذاری های مغان باختری یا مادی می دانند. از این بخش – به جز فرگرد دوم آن (داستان جم) – تاکنون ترجمه ی فارسی رسایی که هم از حیث زبان و هم از نظر یادداشت ها و توضیح ها و درک و دریافت دشواری های فراوان متن، امروزی و علمی باشد و بتواند پرسش های خواننده ی پژوهنده ی کنونی را پاسخ گوید، انتشار نیافته است.(1)
در گزارش «اوستا»ی «پورداوود» نیز، جای «وندیداد» خالی ماند. استاد گزارش این بخش را در سال های اوج کار و کوشش پژوهشی خود به انجام رسانده؛ اما ویرایش و تدوین نهایی آن را موکول به پایان یافتن کار انتشار دیگر بخش های گزارش خود کرده بود. وی در پاسخ این پرسش نگارنده که چرا اقدام به انتشار آن نمی کند، چنین استدلال می کرد که این گزارش، چند ده سال پیش صورت پذیرفته و نیازمند بررسی و مقابله ی دوباره با متن و منابع مربوط بدان و ویرایشی سرتاسری است که در سال های پیری و ناتوانی، دیگر از وی برنمی آید و انتشار آن را به همان صورتی که هست نیز روا نمی داند و امیدوار است که روزی یکی از همکاران و دوستان جوان وی این کار را به نحو شایسته ای به سرانجام برساند.(1)
دست نویس سالخورده ی گزارش «وندیداد» تا واپسین روزهای زندگی استاد، روی میز کار او بود؛ اما متاسفانه پس از درگذشت وی، دقت کافی در حفظ میراث پژوهشی او به عمل نیامد و آن دست نویس نیز در میان کاغذها و یادداشت های دیگر وی پراکنده شد و در نقل و انتقال های خانوادگی از میان رفت و بدین سان، کار انتشار گزارش فارسی «وندیداد» پورداوود به کلی منتفی شد.(3)
نگارنده ی این گفتار که در دو دهه ی اخیر، دست اندرکار گزارش سرتاسری همه ی نوشتارهای اوستایی بوده، بر این باور است که در یک پژوهش اوستاشناختی جامع، این بخش از نامه ی کهن را – به هر کدام از شاخه های دین زرتشتی که منسوب شمرده شود و نسبت سازگاری یا ناسازگاری مضمون و محتوای آن با دیگر بخش های اوستا، به هر اندازه که باشد – نمی توان و نباید نادیده انگاشت. از این رو ترجمه ی این بخش را نیز در کنار دیگر بخش ها برعهده گرفت و اینک گزارش کامل همه ی فرگردهای بیست و دوگانه ی آن را در این مجموعه عرضه می دارد تا خواننده و پژوهنده ی میراث فرهنگی و فکری ایرانیان باستان، فرصت مطالعه و بررسی همه ی بخش ها را در کنار هم داشته باشد.
نام این بخش از نامه ی کهن دینی ایرانیان، یعنی «وندیداد»، صورت تحریف شده و غلط مشهوری است از شکل اصلی اوستایی آن «وی دئودات». این نام ترکیبی، سه جزء دارد : جزء نخست آن «وی» پیشوندی است که بر سر بسیاری از نام ها یا ریشه ی فعل های اوستایی آمده و معنی دوری و جدایی بدان ها می دهد و در فارسی به صورت «گـُ -» در بسیاری از واژه ها، از جمله در «گریختن» و «گسستن» باقی مانده است. جزء دوم آن «دَئوَ» همان است که در فارسی به صورت «دیو» به تنهایی و در ترکیب هایی چند، دیده می شود.(4) جزء سوم آن «داتَ» به معنی «سامان» و «نظم» و «قانون» است که در فارسی «داد» و ترکیب های آن را از همین ریشه داریم. «وی دئودات» بر روی هم به معنی «داد دوردارنده ی دیو» یا به تعبیر گسترده تر، «داد دیوستیز» است.
بنابر نوشته های دینی زرتشتیان، این بخش از اوستای نو، نوزدهمین «نَسک»(دفتر) از نسک های بیست و یک گانه ی اوستای روزگار ساسانیان بوده و به شش نسک گم شده ی دیگر، «نسک های داتیک» را تشکیل می داده که موضوع آن ها «دانش و داد و کار جهانی» بود و – گذشته از گاهان – تنها نسکی از اوستاست که به همان صورت کهن بر جا مانده است.
«کریستن سن» تاریخ نگارش و تدوین «وندیداد» را دوره ی اشکانیان می داند.(5) هر چند همه ی اوستاشناسان با این نظر همداستان نیستند؛ اما بیشتر پژوهشگران با توجه به سبک و شیوه ی نگارش این بخش که در سنجش با «یشت ها» برخی نادرستی های دستوری دارد و در پاره ای از موردها تقلیدی است از بخش های کهن تر اوستا و با در نظر گرفتن چگونگی محتوای آن، تاریخ نگارش و تدوین آن را بسیار جدیدتر از روزگار انشاء دیگر بخش های اوستا دانسته و آن را منسوب به شاخه ی باختری دین مزداپرستی و چکیده ی باورها و برداشت های مغان مادی شمرده اند. در هر حال هیچ یک از اوستاشناسان، در پیوند «وندیداد» با مجموعه ی پیکره ی اوستا تردیدی روا نداشته است.
برخی از پژوهندگان، «وندیداد» را برآیند نفوذ گسترده ی مغان مادی در دربار «خشیارشا» و هماهنگی آن دربار با روحانیت زرتشتی می دانند.
دو فرگرد نخستین و چهار فرگرد واپسین «وندیداد»، سبک نگارش و محتوایی متفاوت با دیگر فرگردها دارد و احتمالا بازمانده ای است از اساطیر کهن آریایی که نمی دانیم به چه علتبا فرگردهای سوم تا هیجدهم همراه و در یک مجموعه آمده است.(6) در فرگرد نخست، سخن از شانزده سرزمینی می رود که «اهوره مزدا» آن ها را آفرید و آسیب هایی که «اهریمن» با پتیاره آفرینی های خود، بر هر یک از این سرزمین ها وارد آورد. می توان این فرگرد را کهن ترین نوشته ی ایرانی دانست که گزارشی جغرافیایی از جهان کهن – هر چند به شکلی اساطیری – به دست می دهد.
فرگرد دوم (داستان جم) منظومه ای است تمام عیار از یکی از دیرینه ترین اسطوره های آریایی که نه تنها ریشه های بسیار کهن آن را در اساطیر باستانی هند و ایرانی و در سرودهای «وداها» و حماسه ی «مهابهارته» می یابیم، بلکه بازتاب ها و تاثیرگذاری های بعدی آن را در اسطوره ها و افسانه های اقوام سامی و اقوام کهن ساکن سرزمین های میان رودان نیز می بینیم.
فرگرد نوزدهم، گزارش و بیان اسطوره ای است کهن که در آن، «زرتشت» و «اهریمن» در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و هرچند به نظر نمی رسد که در روزگار زرتشت یا دوره های نزدیک بدو به نگارش درآمده باشد، نشانه های آشکاری از ادبیات «گاهانی» و سرودهای اساطیری – حماسی «یشت ها» و حتی از آن برتر، اساطیر هند و ایرانی در آن به چشم می خورد.
«دارمستتر» مضمون این فرگرد را با رویارویی «ادیپوس» و «ابوالهول» می سنجد.(7) فرگرد بیستم، چهره ی اساطیری «ثریتَ» نخستین پزشک جهان و چگونگی برخورد ایرانیان با دانش پزشکی و درمان بیماری های گوناگون را به ما می شناساند. در فرگرد بیست و یکم، سخن از «گاوپاک» یا «گاو نخستین» در میان است که نمونه ی نوعی ستوران به شمار می آید و باز هم دورنمایی اساطیری از کوشش های ایرانیان برای دست یابی بر محیط زیستی پاک و بی آلایش و بدور از گزندها و ناخوشی ها را در برابر چشم ما می گذارد و سرانجام فرگرد بیست و دوم – هر چند ناتمام می نماید – به گونه ای دنباله ی دو فرگرد پیش از آن است و محتوای آن را سخن از نوعی دیگر از درمان و تلاش برای دور راندن بیماری و مرگ تشکیل می دهد که می توان آن را «منثره درمانی »(8) (و به تعبیر امروزی «گفتار درمانی» یا «روان درمانی») نامید.
در فرگردهای سوم تا هیجدهم با مجموعه ی مدون و منظم و مشروحی از قانون نگاری ها و دادگذاری های ایرانیان کهن در مورد حقوق فردی و اجتماعی انسان و مناسبات گوناگون میان افراد و حتی رعایت حقوقی ویژه برای جانوران اهلی و نیز آداب و آیین های پالایش تن و روان و دوری از آلودگی و گند و لاشه و مردار (نسو) و تعیین دستمزد پزشکان و پاک کنندگان و مسائل دیگری از این دست برمی خوریم که هر فصل آن، سزاوار پژوهشی ژرف است و در زمینه ی مباحث جامعه شناختی ایران سندی ارزنده به شمار می آید.
بیشترین بخش مباحث حقوقی و فقهی «وندیداد»(یعنی اصول قانون جزا و فرمان های تطهیر) را در کتاب های پهلوی مانند دینکرد، بندهشن، گزیده های زاد سپرم، ارداویراف نامه، شایست – نشایست و کتاب های روایان نیز به همان صورت یا با اندک دگرگونی می بینیم و از این لحاظ، مطالعه ی کامل این بخش از اوستا در ضمن فرصت مناسبی است برای سنجش محتوای آن با ادبیات دینی پارسی میانه.
دقت فرهنگی و نگرش جامعه شناختی در محتوای «وندیداد»، نشان می دهد که این بخش از نامه ی دینی کهن ایرانیان – به رغم ظاهر خشک و قهرآمیز پاره هایی از آن و ناخوشایند نمودن برخی از آداب و رسوم بیان شده در آن – گنج شایگانی است از ریشه دارترین و بنیادی ترین بُن مایه های اساطیر و فرهنگ ایرانیان.
در پژوهش های امروزی می توان از این بن مایه ها بهره گرفت و محتوای آن ها را در عرصه ی ادبیات، اسطوره شناسی، حقوق، جامعه شناسی، مردم شناسی و یزدان شناخت سنجشی، با دستاوردهای دیگر قوم ها و دین های پیشین و پسین سنجید و موقعیت فکری و فرهنگی ایرانیان را در پهنه ی گسترده تری بازشناخت.
بررسی و شناخت دادگذاری ها و فرمان های «وندیداد»، بخشی از مطالعه ی سرتاسری «اوستا» است. نمی توان «گاهان» شورانگیز زرتشت را خواند و با آن همه نیایش و نماز و اسطوره و آیین و حماسه در «یسنه» و «یشت»ها و «ویسپرد» و «خرده اوستا» آشنا شد؛ اما از مطالعه ی جدی و اصولی «وندیداد» چشم پوشید و پژوهش در کارکرد اندیشه و فرهنگ ایرانیان دوران باستان را کامل دانست. این ها همه جنبه ها و نمودهای گوناگون یک پدیدارند.
پژوهنده ی پارس «رستم ج.ج.مدی» در گفتاری به نام «تحول قانون ایرانی»(9)به معرفی و تحلیل «وندیداد» پرداخته و نوشته است:
«وندیداد که از گذشته ی باستانی بسیار دور به طور کامل به دست ما رسیده، تنها کتاب دینی مزداپرستان است که محتوای عمده ی آن را قانون جزایی ایران باستان تشکیل می دهد. وجود چنین قانونی در ایران کهن، نشان می دهد که ایرانیان آن روزگاران، چندان از ملاک و معیار تمدن عصر جدید دور نبوده اند …
گوهر دین زرتشتی این است که جهان برای برخورداری همگان آفریده شده است، نه برای سودجویی این یا آن شخص بخصوص …
پژوهش در فرمان های وندیداد، نشان می دهد که ایرانیان تا چه اندازه به آزادی و حقوق فردی انسان احترام می گذاشته اند. در این فرمان ها می بینیم که وارد آوردن کم ترین گزندی به تن آدمی، به شدت ناروا شمرده شده است …
هرگاه جریان تاریخ را سه هزار سال به عقب بازگردانیم، در ترکیب قانون و سازمان ها و نهادهای ایران باستان، بسیاری چیزهای شگفتی آور و ستایش انگیز می یابیم.»
«مهرداد بهار» نیز درباره ی اهمیت «وندیداد» نوشته است:
«… این اثر، علاوه بر داشتن مطالبی جغرافیایی و تاریخی (هر چند افسانه ای)، دارای مطالب بسیار حقوقی و آیینی نیز هست که آن را از نظر جامعه شناسی تاریخی و ارتباط فرهنگی و اجتماعی مردم نجد ایران با بین النهرین و غرب آسیا، شایان اهمیت بسیار می سازد.
… مطالب یاد شده در فصل های اول و دوم کتاب اوستا (جلد دوم، گزارش و پژوهنده : دکتر جلیل دوستخواه) که دارای اصلی اوستایی است، باید محتملا بسیار کهن و مربوط به اعصار پیش از تاریخ گسترش و سپس سکونت اقوام هند و ایرانی در آسیای میانه، دره ی سند و نجد ایران باشد.»(10)
«و.ب. هنینگ»(11) نظریه ی دیگری درباره ی «وندیداد» دارد و آن را نمونه ی بارز وضع مغان در دوران ناتوانی و در زیر سلطه ی یونانیان می شمارد.(12)
روی هم رفته می توان گفت «وندیداد» در کنار دیگر بخش های مجموعه ی کهن سال «اوستا»، گویاترین نمایشگاه فرهنگ باستانی ماست که هر کس در هر عصری و به دلیلی، چیزی در آن به یادگار گذاشته است و ما امروز همه ی آن را با وجود ناهمگونی هایی که در میان پاره ها و بخش های آن به چشم می خورد، در برابر دیدگان خود داریم. بر ماست که این مرده ریگ قرون و اعصار و این کهن سال ترین یادمان نیاکانمان را با حوصله و دقت و بردباری و آزادمنشی و به دور از هر گونه پیشداوری و یکسونگری مطالعه کنیم و در آن به پژوهش بپردازیم و هرگز از یاد نبریم که به گفته ی «پورداوود» :
«داستان ها و یادگارهای کهن فرهنگ ما هر چه هست، زاییده ی زندگی قوم ما و پرورده ی سرزمین ما و نمودار سرشت نیاکان ما و راست ترین گواه بد و خوب پدران ماست. اگر بد بودند یا خوب، اگر تنگدل و تنگدست بودند یا رادمرد و گشاده دست، اگر پهلوان و دلیر بودند یا ترسو و بزدل، اگر بزرگ منش و آزاده بودند یا گدامنش و درویش، همه ی این زشت و زیباها از همین داستان ها هویداست و بهتر و روشن تر و بی طرف تر از تاریخ واقعی ایران و مردم این کشور است.»(13)
وظیفه ی خود می دانم که در این فرصت، از یکایک دوستان و سروران دانش پژوه و فرهنگ دوستی که در کار گزارش «وندیداد» مشوق من بودند و مرا دلگرمی بخشیدند و در مواردی راهنمایی کردند و برخی از مآخذ نایاب را بزرگوارانه در اختیار من گذاشتند و به ویژه از آقایان دکتر «بهرام فره وشی» و دکتر «احمد تفضلی» که هر دو از رهروان دیرین این راهند و بر اهمین و ضرورت این کار در زمینه ی ایران شناسی تاکید ورزیدند، سپاسگزاری کنم.
ج. دوستخواه
اصفهان – مهرروز مهرماه (مهرگان) 1364
پانوشت ها :
1. برای آشنایی با چگونگی این امر نگاه کنید به مقاله ی «دکتر بهرام فره وشی» در ماهنامه ی «راهنمای کتاب»، سال 6، شماره ی 8 – آبان 1342.
2. گفتنی است که در طی گزارش اوستای پورداوود، بارها به نوشته های وندیداد استناد شده و پاره هایی از آن گزارش گم شده، آمده است.
3. نگارنده خود در همان سال ها، آن دست نویس را در کتابخانه ی استاد مطالعه کرد و بخش هایی از فرگردهای پنجم و هفتم آن را در کتاب «اوستا، نامه ی مینوی آیین زرتشت» آورد.
4. درباره ی «دیو» و دگرگونی معنایی آن نگاه کنید به یادداشت های اوستا.
5. آ. کریستن سن : مزدا پرستی در ایران قدیم، ترجمه ی دکتر ذبیح الله صفا، ص 121.
6. دکتر احمد تفضلی احتمال داده است که دو فرگرد نخستین به سبب ارتباط با زمین – که در دین زرتشتی مقدس به شمار می رود و باید از آلودگی بدور باشد – بر مطالب اصلی وندیداد افزوده شده باشد.(نگاه کنید به پیشگفتار چاپ دوم «وندیداد» گزارش م. ع. داعی الاسلام)
7. نگاه کنید به زیرنویس فرگرد 19.
8. نگاه کنید به «منثره» و «منثره درمانی» در یادداشت های اوستا.
9. Rustam J.J. Modi: The Evolution of Iranian Law. Professor Jackson Memorial Volume. pp.199-215
10. مهرادد بهار : پژوهشی در اساطیر ایران (پاره ی نخست) – دیباچه، ص چهارده و پانزده.
11. W. B. Henning
12. زرتشت. ص 54 و 55.
13. ابراهیم پورداوود : پیشدادیان و کیانیان، نشریه ی انجمن فرهنگ ایران باستان، سال چهارم، شماره ی 2، اسفندماه 1345.
شگفتی و شکوه سیستان ، متن پهلوی با آوانویسی پارسی و ترجمه
شگفتی و شکوه سیستان ، متن پهلوی با آوانویسی پارسی و ترجمه
متن پهلوی شگفتی و شکوه سیستان با آوانویسی پارسی و ترجمه آن به همراه مقایسه با کار تورج دریایی و سعید عریان.
برای دریافت این نوشتار ارزشمند با فرمت PDF از رضا آقازاده ، کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی بر روی پیوند زیر کلیک کنید.
سروده پهلوی نوروز به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی نوروز به همراه برگردان به پارسی
به یاد دارم
کودکی
برف و بهار
جامه نو، کفش و دیدارها
اکنون رفته است این یاد ها
باد بِه، مهر و نوایِ مرغکان
نوروز خجسته/ 2 اسپند 91 خورشیدی/ رضا
— همچنین ببینید :
سروده پهلوی به پذیره فصل بهار به همراه برگردان به پارسی
سرود پهلوی یک رویا به همراه برگردان پارسی
سروده پهلوی نوروز به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی کردی سپاس یزدان به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی باد و برگ به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی بهار من به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی ناز به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی دره به همراه برگردان به پارسی
سروده پهلوی ” باد ” به همراه برگردان به پارسی
سروده اِران شهر به زبان پهلوی به همراه برگردان به پارسی
ماتیکان هزار داتستان
ماتیکان هزار داتستان
ماتیکان هزار دادستان یا مادیان هزار دادستان یکی از متون پهلوی مشهور و به نام دوران ساسانی است.در این متن حقوقی،قوانین جزایی و کیفری زرتشتیان ایران در دوران باستان تشریح و توضیح داده شده است.
ماتیکان ، مادیان یا همان ماده واحده به معنای قانون ،هزار همان معنای هزار می دهد و دادستان یا دادگستری همان حقوق و قضا هست.در کل این واژه به معنای هزار قانون حقوقی یا دادستانی است.
دریافت ماتیکان هزار داتستان
بندهش ، میراثی از ایران باستان
بندهش ، میراثی از ایران باستان
بیشتر بدانیم : بندهشن
كتاب بندهش را موبدی زردشتی به نام فرنبغدادگی یا دادویه در سده سوم هجری از روی نوشتههای باستانی ایران گردآوری كرده است.
خبرگزاری كتاب ایران(ایبنا) ـ بندهش (bondahesh) كتابی به زبان فارسی میانه و خط پهلوی است كه یكی از مهمترین متنهای دینی و تاریخی زردشتی به شمار میآید. بندهش از دو واژهی «بن» به معنای آغاز و خواستگاه و «دهش» به معنای آفرینش ساخته شده و روی هم به معنای آفرینش آغازین است. با این همه، آنچه در كتاب آمده، تنها پیرامون آفرینش نیست، بلكه دانستنیهای جغرافیایی، زمینشناسی، جانورشناسی، گیاهشناسی، مردمشناسی، گاهشماری، اخترشناسی و پیشگوییهایی درباره آینده جهان نیز در آن گنجانده شده است. از این رو میتوانیم آن را كتابی دانشنامهگونه از ایران باستان بدانیم. با وجود این، هنوز پژوهش جامعی درباره محتوای این كتاب ارزشمند، انجام نشده است.
چگونگی گردآوری
كتاب بندهش را موبدی زردشتی به نام فرنبغدادگی یا دادویه در سده سوم هجری از روی نوشتههای باستانی ایران گردآوری كرده است. فرنبغ خود در آغاز كتاب به بهرهگرفتن از زند(تفسیر اوستا) اشاره كرده و در جایجای كتاب عبارتهایی مانند “آن گونه در دین گوید”، “چنین گوید به دین” یا “در دین گوید”، نوشته است كه در همگی آنها دین به معنای اوستا و زند است.
بررسی كتاب هشتم دینكرد، یكی دیگر از كتابهای دینی و كهن ایرانیان، نشان میدهد كه بسیاری از دانستنیهای بندهش در دامدادنسك اوستایی، وندیداد، سپندنسك و چهردادنسك وجود داشته است. بنابراین، آنچه در بندهش آمده، ریشه در نوشتههای بسیار كهنتر ایرانیان دارد.
متنها و ترجمهها
از بندهش دو گونه متن بلند و كوتاه به زبان پهلوی در دست است. متن بلند ،ایرانی خوانده میشود؛ زیرا هر سه دستنویس موجود از آن، در ایران نوشته شده اند. یكی از آن متنها را موبد خدابخش فرود آبادان نزدیك سال 1870 میلادی و دیگری را دستور تیرانداز به سال 1880 برای هیربد تهمورس دینشاه از یزد به هند بردند. نسخه سوم نیز، بیآنكه سرنوشت آن را به درستی بدانیم، از هند سر درآورد. متن كوتاه را ،متن هندی میخوانند؛ زیرا در هندوستان از روی نسخههای بلند ایرانی نوشته شده است.
انكتیل دوپرون دستنویسی را از هند به فرانسه برد و ترجمهای از آن را به زبان فرانسه در سال 1771 منتشر كرد. سپس ترجمههایی از این كتاب به آلمانی و انگلیسی منتشر شد. ترجمه روانی از بندهش به زبان فارسی امروزی بر پایه سه دستنویس ایرانی پس از كوشش 20 ساله شادروان مهرداد بهار انجام شده است. استاد بهار در مقدمهای كه بر این اثر نوشته، آن را “دایره المعارفك” نامیده است. (ص 14)
از آغاز تا فرجام
كتاب بندهش سه موضوع اصلی را در بر میگیرد: اورمزد و دشمنی اهریمن؛ آفرینش مادی از آغاز تا انجام؛ تاریخ و پیوند كیانیان و زیستگاههای آنان. هریك از این موضوعها خود بخشهایی دارند و گاهی خود آن بخشها نیز بخشهای كوچكتری دارند. از این رو، پژوهشگرانی كه روی این كتاب كار كردهاند، آن را به شیوه متفاوتی گفتاربندی كردهاند. برای نمونه، مهرداد بهار آن را در یك مقدمه كوتاه و 22 بخش تنظیم كرده است؛ اما چون بخش نهم(درباره نحوه
از بندهش دو گونه متن بلند و كوتاه به زبان پهلوی در دست است. متن بلند ایرانی خوانده میشود؛ زیرا هر سه دستنویس موجود از آن، در ایران نوشته شده اند
آن آفرینشها) خود زیربخشهای كوچكتری دارد، برخی مانند انكلساریا، آن را در 40 بخش تنظیم كردهاند. فهرست بخشهای این كتاب بر پایه شیوه مهرداد بهار این گونه است:
بخش نخست: سرآغاز
بخش دوم: درباره آفرینش مادی
بخش سوم: درباره فراز آفریدن روشنان
بخش چهارم: درباره چگونگی و علت آفریدگان برای نبرد
بخش پنجم: تازش اهریمن بر آفرینش
بخش شم: درباره دشمنی دو مینو
بخش هفتم: درباره زیج گیهان كه چگونه اتفاق افتاد
بخش هشتم: درباره نبرد كردن آفریدگان گیتی با مقابله اهریمن
بخش نهم: درباره نحوه آن آفرینش كه شامل موضوعهای زیر است:
درباره چگونگی زمینها/ درباره چگونگی كوهها/ درباره چگونگی دریاها/ درباره چگونگی رودها/ درباره رودهای نامور/ درباره چگونگی دریاچهها/ درباره چگونگی جانوران به پنج شكل/ درباره چگونگی مردمان/ درباره چگونگی زنان/ درباره چگونگی زایش هر سرده/ درباره چگونگی گیاهان/ درباره سروری مردمان و گوسفندان و هر چیزی/ درباره چگونگی آتش/ درباره چگونگی خواب/ درباره چگونگی بانگها/ درباره چگونگی باد، ابر، باران/ درباره چگونگی خرفستران/ درباره چگونگی گرگ سردگان/ درباره «چیز چیز» كه به چه گونهای آفریده شده است.
بخش دهم: درباره سال دینی
بخش یازدهم: درباره بزرگ كرداری ایزدان مینوی
بخش دوازدهم : درباره بدکرداری اهریمن ودیوان
بخش سیزدهم : درباره تن مردمان بسان گیتی
بخش چهاردهم : درباره سروری کشورها
بخش پانزدهم : درباره چینود پل و روان درگذشتگان
بخش شانزدهم : درباره شهرهای نامی از ایرانشهر و خانه کیان
بخش هفدهم : درباره مانشهایی که کیان به فره کردند ، و (آنها) که به افدی و شگفتی از آن (ها سخن) گویند
بخش هجدهم : درباره درباره گزند (ی که) هزاره هزاره به ایرانشهر آمد
بخش نوزدهم : درباره رستاخیز و تن پسین
بخش بیستم : درباره تخمه و پیوند کیان
بخش بیست و یکم : درباره دوده موبدان
بخش بیست و دوم : درباره سال شمار تازیان به دوازده هزار سال
دریافت بندهش
خداشناسی زرتشتی
خداشناسی زرتشتی
از باستانیترین زمان تا کنون/ به خامه دستور دکتر مانکجی نوشیروان جی دهالا. برگردان به پارسی: موبد رستم شهزادی.
این کتاب یکی از جامع ترین و کامل ترین کتابهای موجود به زبان پارسی برای آشنایی با ابعاد و زوایای گوناگون دین بهی از آغاز تا امروز می باشد و خواندن آن به همه دوستداران و پژوهشگران دین ، تاریخ و فرهنگ زرتشتی و ایران باستان با هر میزان از سطح دانش توصیه می شود.
در کتاب «خداشناسی زرتشتی» ما شاهد تفکیک گفتمان خداشناسی زرتشتی در چند بازهی تاریخی هستیم. نخست سیستم خداباوری مردمان پیش از اشوزرتشت مورد واکاوی قرار میگیرد، سپس دستگاه خداشناسی گاثاها و امتداد این خداشناسی سیستماتیک در عصر اوستا بررسی میشود و در بخش سوم پژوهشگر به واکاوی گفتمان خداشناسی زرتشتی در روزگار نسکهای پهلوی و عصر اشکانیان و ساسانیان میپردازد. در بخش پایانی کتاب، «دستور دکتر دهالا» به واشکافی اتمسفر فکری پارسیانهند از سدهی نوزدهم تا هنگام نگارش کتاب میپردازد.
دریافت نسک خداشناسی زرتشتی
رد تاریخی و تحلیلی نظریه مهاجرت آریایی ها به ایران
رد تاریخی و تحلیلی نظریه مهاجرت آریایی ها به ایران
بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی میدانند كه از سرزمینهای دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران كوچ كردهاند و مردمان بومی و تمدنهای این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شدهاند.
تاریخ این مهاجرتها با اختلافهای زیاد در دامنه وسیعی از حدود 3000 سال تا 5000 سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرتها نیز با اختلافهایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مركز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیك، شبهجزیره اسكاندیناوی، دشتهای شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذكر شده است. دامنه وسیع این اختلافها، خود نشاندهنده سستی نظریهها و كمبود دلایل و برهانهای اقامه شده برای آن است.
اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاهها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت كوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نكرده و آنرا بطور كامل و كافی مورد بحث و تحلیل قرار ندادهاند. در این متون اغلب به رسم نقشهای با چند فلش بـزرگ اكتفا شده است كه از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین كشیده شده است.
از آنجا كه میدانیم مهاجرتهای انسانی و جابجایی تمدنها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوانتر و خاك حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم كه در روزگار باستان ویژگیهای آبوهوایی و چشمانداز طبیعی در فلات ایران مناسبتر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود كه خصوصیات آبوهوایی در سرزمینهای شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ میتوانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه كنیم و حتی احتمال مهاجرتهایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.
از آنجا كه رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیستبومهای مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید به نظر میرسد كه جوامع كهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمینهای همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین میدانیم كه در تحقیقات میدانی نیز سكونتگاههایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.
ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت كه ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» كوچ نكردند، بلكه این آریاییان از جملة همان مردمان بومی ساكن در ایران هستند كه «در ایـران» و «از ایـران» كوچ كردند و پراكنش یافتند.
شواهد باستانزمینشناسی میدانیم كه آخرین دوره یخبندان در كرة زمین، در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دورههای یخبندان موجب ایجاد یخچالهای بزرگ و وسیع در قطبها و كوهستانهای مرتفع شده و در سرزمینهای عرضهای میانی و از جمله ایران به شكل دورههای بارانی و بینبارانی نمودار میشود. دورههای بارانی همزمان با دورههای بینیخچـالی و دورههای بینبـارانی همزمان با دورههای یخچالی دیده شدهاند.
رسوبهای چالههای داخلی نشان میدهد كه ایران در دورههای گرم بینیخچالی شاهد بارندگیهای شدیدی بوده كه موجب برقراری شرایط آبوهوایی مرطوب و گسترش جنگلها در نجد ایران شده و در دورههای سرد یخچالی به استقبال شرایط آبوهوایی سرد و خشك میرفته است.
بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز میشود. شواهد باستانزمینشناسی نشان میدهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقبنشینی یخچالها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگیها افزوده میشود. بطوریكه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداكثر خود كه 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، میرسد. متعاقب آن آب دریاچههای داخلی بالا میآید و به بالاترین سطح خود میرسد و تمامی چالهها، كویرها، درهها و آبراههها پر از آب میشوند. این دورهای است كه در اساطیر ملل مختلف با نامهای گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.
افزایش بارندگی و طغیان رودخانهها یكبار دیگر در حدود 4500 سال پیش شدت میگیرد، اما بزودی بارندگیها پایان یافته و در حدود 4000 سال پیش خشكسالی و دورة گرم و خشكی آغاز میشود كه در 3800 سال پیش به اوج خود میرسد و همانطور كه پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابجایی بزرگ تمدنها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سكونتگاهها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.
آبوهوای گرم و مرطوب دوران میان 10000 تا 4000 سال پیش، پوشش گیاهی غنی و جنگلهای متراكم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزی خشك و بیآب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگلها و عقبنشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شكل داده بود و دشتهای شمال افـغانستان امروزی از سـاوانـاهای وسیع (جنگلهای تُـنك) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.
فراوانی دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربی آن كه بادغیس (در اوستا «وَئیتیگَئِس») خوانده میشود, در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: ”واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت”. این وضعیت اقلیمی شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروجالذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد میكند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام میبرد؛ نظامی عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را به جهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر میداند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا میداند. امروزه بخشهای وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشك و شنهای روان تشكیل شده است. این شنهای روان و بیابانهای سوزان بویژه در پیرامون كرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده میشوند؛ در حالیكه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگلها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.
در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاههای انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه بركهها، آبگیرها و تالابهای طبیعی با آب شیرین كه محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگلهای وسیع و نیزارهای متراكم وجود داشته است.
بنابر دادههای بخشهای بالا در فاصله 10000 تا 4000 سال پیش، آبوهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حكمفرما بوده است كه علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایینتر از امروز و سطح دریاچهها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چالههای داخلی، سرزمینهای پست كنار دریاچهها، درهها، كویرها و رودهای خشك امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بودهاند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآوردههای گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.
شواهد باستانشناسی شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در مابین 10000 تا 4000 سال پیش را یافتهها و نشانههای باستانشناختی نیز تأیید میكند. از سویی بخش بزرگی از تپههای باستانی و سكونتگاههای كهن ایران از نظر زمانی به همین دوره 6000 ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آنها در كنار كویرهای شورهزار، رودهای خشك و مناطق بیآب و علف پراكندهاند كه این نشان از شرایط بهتر آبوهوایی در زمان شكلگیری و دوام آن تمدنها دارد.
استقرار این تمدنها در كنار چالهها و كویرهای خشك و نمكزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشكرودهای امروزی مجاور تپهها، آب كافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین میكرده است.
از سویی دیگر دركنار دریاهای امروزی نشانهای از تپههای باستانی به چشم نمیخورد. تپههای باستانی در جنوب با ساحل خلیجفارس فاصلهای چند صد كیلومتری دارند كه نشان میدهد در دوران یخبندان كه سطح دریاهای جنوب پایینتر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سكونتگاههای انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بینیخبندان كه سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایینتر بوده و رسوبهای ناشی از سه رود بزرگِ كارون، دجله و فرات كمتر جایگیر شده بودند، آب خلیجفارس تا نزدیكیهای تمدنهای آنروز در شوش و سومر میرسیده است. كتیبههای سومری به روایت این نفوذ آبها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» به عنوان “شهری در كنار دریا” نام بردهاند.
سكونتگاههای باستانی در شمال و در كرانه دریای مازندران نیز با ساحل فاصلهای دهها كیلومتری دارند، كه نشان میدهد در زمان رونق آن باششگاهها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیمانده سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساخته شده بر روی درهها و آبراهههای كوه خواجه در سیستان نیز نشانه بارندگیهای بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاهها و دیگر ساختمانهای بالای كوه خواجه را تأمین میكردهاند. امروزه نه تنها آن آبراههها، بلكه حتی دریـاچـه هـامـون نیز كاملاً خشك شده است. خشكسالیهای كوتاه مدت اخیر در ایران نشان داد كه حتی چند سال كمبود بارندگی میتواند به سرعت دریاچهها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشك سازد و چرخه حیات و محیط زیست را در آنها نابود كند. خشك شدن دریاچه ارژن در فارس و زایندهرود در اصفهان نمونهای از این پدیده نگران كننده بود.
نشانههای باستانشناختی، همچنین آثار رسوبهای ناشی از سیلهای فراوان در حدود 5500 سال پیش را تأیید میكند. به عنوان نمونه میتوان از حفاری قرهتپه توسط استاد میر عابدین كابلی در منطقة قمرود كه با هدف ثبت دامنه دگرگونیها و تغییرات ناشی از طغیان آبها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود 5500 سال پیش وقوع سیلهای مهیبی منجر به متروك و خالی از سكنه شدن كل منطقه قمرود و مهاجرت مردم به ناحیههای مرتفعتر مجاور شده است.
علاوه بر اینها, وجود نگارههای روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاكپشت، ماهی و خرچنگ، نشانه شرایط مطلوب آبوهوایی در زمان گسترش آن تمدنها بوده است.
در اینجا باید به این نكته مهم نیز اشاره كرد كه همزمان با دورهای كه در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهرهبرداری نیز میشود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز كه آن ناحیهها را محل كوچ و مهاجرت آریاییان به حساب میآورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یكجانشینی پیدا شده است كه از جمله آنها میتوان از پناهگاههایی در بخشهای شمالی حوضه آبریز دریاچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمینها تنها سرما و یخهای باقیمانده از دوره یخبندان حكمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و كوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط میباشد.
شواهد اسطورهشناسی و متون كهن از نگاه اسطورهشناسی و متون كهن، افسانة توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است كه «تیشتر» بارانی بساخت كه دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشكیهای روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت كشور تقسیم شدند.
در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَك اوشا» كه در برخی نامههای پهلوی به «ملكوش» و در مینویخرد بنام «ملكوس» آمده، نام برده شده كه دیوی است مهیب كه به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران میكند.
به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه میسازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید میدهد تا هر یك از آفریدگان پاك آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بكار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.
این سرگذشت ایرانی به شكلهای گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند كه توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» كه خود را به شكل یك ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، كشتی او را راهنمایی كرد تا بتواند در «كوهستانهای شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه كرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یك جفت نر و ماده كه از همه جانداران گیتی در كشتی داشت، فرمان داد تا از كشتی پیاده شوند و همراه با خشكیدن آبها در سرزمینها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.
عبارت «كوهستانهای شمالی» در داستانهای هندیانی كه در سرزمینهای پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی میكردند، اشاره آشكاری است به كوچ آنان از كوهستانهای پـامیـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی كه از اصلیترین سرزمینهای ایرانی بوده است.
روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است كه قدیمیترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اكدیان قرار میگیرد و در كتاب عهد عتیق (تورات) هم تكرار میشود.
سرگذشت توفان بزرگ و سیلابها، همچنین در تاریخهای سنتی چینیـان نیز آمده است. به موجب «كتابهای خیزران» در زمان «یـو» Yu ، مؤسس سلسله «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلابهای عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپهها در بر گرفت. «یـو» با كمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلابها در مدت سیزده سال میشود.
شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایاتالاماكن») نیز به چشم میخورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراهة سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی به جای سرزمینهای سفلای مصر یاد میكند؛ دریایی كه وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد كه در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است كه كشتیها نه تنها در شاخابههای نیل، بلكه بر روی دشتهای خشك امروزی نیز ره میسپردهاند و هنگام عزیمت به ممفیس از كنار اهرام میگذشتهاند.
افسانهها و روایتهای شفاهی نقل شده از زبان مردمان مناطق كویری مركزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای كویر خشك امروزی را تأیید میكند. نگارنده داستانهای متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، كاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسكن شنیده است كه در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیرههای متعدد، بندرگاه و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نكته دیگر تنها اشارهای میكند:
نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و به سوی نیمروز و به راه خورشید، كه به گمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره به سوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، كه در اینباره تعبیر “به راه خورشید”، سمت و سوی پراكنش كه از «شرق به غرب» است را بهتر روشن میسازد.
و دیگر، سرگذشت فریدون در شاهنامه فردوسی و تقسیم پادشاهی جهان بین سه پسرش ایرج و سلم و تور كه اشارهای به مهاجرت ایرانیان از دل ایران به سوی سرزمینهای شرقی و غربی است. سلم و توری كه بعدها و به موجب گزارشهای ایرانی به برادر كوچك خود تاختند و اشارهای است به یورش باشندگان سرزمیـنهای شرقی و غربی ایران به سرزمین مادری خود.
اما پس از این دوران طلایی یعنی در حدود 4000 تا 3800 سال پیش خشكسالی و قحطی بزرگی به وقوع میپیوندد و دوره گرم و مرطوب جای خود را به دوره گرم و خشك میسپارد. در این زمان سطح آبها به سرعت پایین میرود و دریاچهها و رودهای كوچكتر خشك میشوند و سكونتگاههای انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه میسازد. بحرانی كه با كمبود آب آغاز شده و به سرعت تبدیل به كمبود مواد غذایی، ركود و نابودی كشاورزی، گسترش بیابانها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیستبوم طبیعی و عواقب بغرنج آن میشود.
این خشكسالی موجب میشود تا مردمان ساكن در ایران، مردمانی كه پس از توفان بزرگ از كوهستانها فرود آمده و سرزمینهای پیشین خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و علیرغم میل قلبی خود، به دنبال یافتن سرزمینهای مناسبتر به جستجو و كوچهای دور و نزدیك بپردازند و بیگمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و كمبودهای نیازمندیهای انسانی، موجب اختلافها، درگیریها، جنگها و ویرانیها میشده است. درگیریهایی كه وقوع آن مابین ساكنان واحهای كوچك و هنوز كم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر است.
این پیامدها را كاوشهای باستانشناسی تقریباً در همه تپههای باستانی ایران تایید كرده است: «پایان دوره زندگی انسان در حدود 4000 سال پیش و همراه با لایهای از سوختگی و ویرانی». نابودی و سوختگیای كه نه فرآیند یورش آریاییان، بلكه نتیجه درگیریهایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود 3500 سال پیش به طول میانجامد، صدها سالی كه به جز معدودی تمدنهای جنوبغربی ایران و شهرهای میاندورود، به ندرت در تپههای باستانی آثار زندگی در این دوره را بدست میآوریم. این سالهای سكوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاك در شاهنامه فردوسی دارد.
در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود 3500 سال پیش، بهبود وضعیت آبوهوایی به تدریج آغاز میشود و زمینه را برای گسترش وشكوفایی تمدنهای نوین ایـرانی فراهم میسازد كه در حدود 2800 سال پیش به شرایط مطلوب اقلیمی پیشین خود دست مییابد.
با توجه به نكات بالا مسئله كوچ آریاییان از شمال به سوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممكن به نظر نمیرسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیك میآید، اینست كه آریاییان همان مردمان بومیای هستند كه از روزگاران باستان در این سرزمینی كه از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیستهاند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و در جای دیگری اثری از سكونت آنان به دست نیامده است. بدرستی كه تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن نتیجة منطقی تكامل عصر مفرغ است و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه. این آریاییانِ ساكن بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت به سوی زمینهای مرتفع میزدند؛ و هنگام كاهش شدید بارندگی به زمینهای پست و هموار پیشین باز میگشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستكم دو بار از دل ایران به سوی نقاط دیگر مهاجرت كردهاند:
1- یكبار پس از عقبنشینی دریاها و دریاچههای داخلی و خشك شدن باتلاقهای باقیمانده از توفان بزرگ، كه از كوهستانهای مجاور به سوی جلگهها و دشتهای رسوبی هموار و حاصلخیز، كوچ كرده و فرود آمدند؛ كه در نتیجه، این مهاجرتها كوچی «عمودی»، از ارتفاعات به سوی دشتها و وادیها بوده است. زمان آغاز این جابجاییها در میانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگیهای شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود 5500 سال پیش بوده است. به عنوان نمونهای از اینگونه مهاجرتها میتوان از دو كوچ بزرگ نام برد: نخست، كوچ هندیان آریایی از پیرامون كوهستانهای هندوكش به سرزمینهای تازه خشك شدة پنجاب و پیرامون رود سند كه یادمان تاریخی آن در متون كهن «ریگودا»ی هندوان باقی مانده است؛ و دیگری، كوچ عیلامیان و سومریان، كه از كوهستانهای غربی ایران به سرزمینهای باتلاقی تازه خشك شدة خوزستان و میاندورود یا بینالنهرین انجام شده است. در بخشهای كهن كتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یكم)، رویداد كـوچ سـومـریان آشكارا مهاجرتی “از مشـرق” به سوی زمینِ سـومـر یا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. این گروه اخیر اندیشة ایجاد تمدن را با خود تا درة نیل و مصر در آفریقا پیش بردند و مصریان با بهرهگیری از آن به پیشرفتهای بزرگی نائل آمدند. در این باره حتی فرضیههایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به كرانه دریای مدیترانه مطرح است. از سوی دیگر میدانیم كه سومریان از نظر جسمانی شباهت كاملی به ساكنان بلوچستان و افغانستان امروزی و درة سند داشتهاند؛ آثار هنری و معماری آنان گواهی میدهد كه تمدن سومر و تمدن شمالغرب هندوستان یا سرزمینهای شرقی ایرانی، به یكدیگر همانند بودهاند و بیگمان از یك خاستگاه سرچشمه گرفتهاند. كاوشهای اخیر استاد یـوسف مـجیدزاده در منطقة جـیرفـت این فرضیه را بیش از پیش تقویت كرده است.
2- و بار دیگر، مهاجرتهایی به هنگام خشكسالی مابین 4000 تا 3500 سال پیش كه به دنبال ناحیههای مناسبتر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاههای بهتر، از ایران یا به تعبیر سومریان، از “سرزمین مقدس” مادری خود به سوی سرزمینهای دیگر متوجه شدند و سكونتگاههایی را كه در 5500 سال پیش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگی كرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترك كردند.
در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی میكردهاند كه یكی از آنان و احتمالاً نام عمومی فرهنگی همة آنان «آریـایـی» بوده است. «همة اقوام و مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همة آن اقوام و مردمان كهن» و از جمله آریاییان هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آبوهوایی دست به كوچهای متعدد و پرشمارِ كوچك و بزرگی زدهاند كه عمدتاً از بلندیهای كوهستان به همواریهای دشت و بالعكس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمیتوان تنها به انگاره مهاجرتی كه زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نیاكان ایرانیان امروزی شناخت.
در باورهای ایرانی كهن «شمال» یا «اپاختر» پایگاه اهریمن است؛ جایگاه دیوان و نابكاران و درِ ورود به دوزخ است. ایرانیانی كه همواره به سرزمین مادری و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزیدهاند، اگر سرزمینهای شمالی خاستگاه آنان بود، در بارة آن اینچنین سخن نمیراندند.
با توجه به همه شواهدی كه تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر میرسد كه ایرانیان یا آریاییان «به ایران» كوچ نكردند؛ بلكه «در ایران» و «از ایران» كوچ كرده و به نقاط دیگر پراكنده شدهاند.
—————————————————–
برگرفته از برگه تاریخ و فرهنگ زرتشتی ، نگارنده نوشتار زیر از ادمین برگه تاریخ و فرهنگ زرتشتی است.
نوشتار پیش رو از استاد جهانشاه درخشانی، استاد تاریخ در آلمان میباشد که پیش از این به زبان آلمانی و انگلیسی نیز برگردانده شده است. در این نوشتار به رد نظریه ی مهاجرت آریایی ها پرداخته و دلایل و چرایی های تحلیلی و تاریخی خوبی برای نپذیرفتن این نظریه ارائه داده است که نمیتوان در بررسی این مساله از آنان چشم پوشید. اما در عین حال این مقاله کامل نیست. برای نمونه به دگرگونی ناگهانی طرح و نوع گل و رنگ سفالینه ها پرداخت نشده است که پیش ازین چرایی این مساله را آمدن اقوام جدید و چیزگی بر مردم کهن تعبیر کرده اند یا به مساله ی دگرگونی ناگهانی در شیوه ی تدفین اشاره ای نشده است که این را نیز پیش از این حمل بر آمدن اقوام تازه با آیین و ترادادهای تازه کرده اند. افزون بر این ایشان توضیح نداده اند که اگر مردم فلات ایران از آغاز آریایی بوده اند چرا تقریبا همه ی تمدن های شناخته شده ی کهن در فلات ایران زبانی غیر از زبان اریایی داشته اند و همچنین دین و شیوه ی خاکسپاری و …. ناهمگون با آریایی ها داشته اند. بنده آگاهی از نوشتارهای این استاد گرامی ندارم و ممکن است پاسخ به این پرسش ها نیز در مقالات و کتابهای دیگر ایشان آمده باشد. به همین خاطر از یاران گرامی خواهش میکنم در صورت در دسترس بودن نوشتارهای پیوسته به این موضوع به ویژه ازین استاد گرامی ما را آگاه نمایند. تلاش من این است نوشتارهایی در پذیرفتن و نپذیرفتن این نگره (نظریه) در برگه منتشر کنم و از یاران گرامی نیز میخواهم با نگرش های ارزشمند و فرستادن نوشتارهای در دسترس ما را در این راه یاری نمایند.
با سپاس