بزرگداشت درگذشتگان هجوم تازیان به ایران

بزرگداشت درگذشتگان هجوم تازیان به ایران

 

پرسه چیست ؟


۲۵ بهمن ماه سالگرد جنگ نهاوند 

یاد جانباختگان ایران اهورایی را گرامی میداریم 

۲۵ بهمن ماه ، زرتشتیان یاد جانباختگان ایران اهورایی را گرامی می‌داریم

در ایران سوگی در کار نیست، در ایران اهورایی کسی نمی‌گرید، ایرانیان همه عاشقند، در دستانشان شاخه‌ای «مورد» گرفته‌اند و در آیینی هم انبازی میکنیم که به یاد جانباختگان میهن را گرامی بداریم. اورمزد و اسفندماه (نخستین روز اسفندماه از گاهشمار زرتشتی / ۲۵ بهمن ماه خورشیدی ) به یاد پاسداران این سرزمین اهورایی، آیینی به‌پاست، یادواره‌ای از عشق و مهر و از آن‌چه که بر دل نگاشته‌اند و این دل‌نگاشته همواره با ماست و از باد و باران و گذر زمان آن‌را گزندی نیست. 


باد و باران بیهوده می‌پویند، هیچ راهی نیست و این مهر همواره با ماست و این عشق، خویش و هم‌خانه‌ی ماست.


عشق و ایمانم به ایران در دو گیتی هم نگنجد

نیست رطلی در انیران سنجد این، پیمانه‌ای هم


اورمزد و اسفندماه که می‌شود یادواره‌ای به پا می‌داریم، یادواره‌ای به پاسداشت یاد دلیرانی که سینه‌هایشان سپر شد تا ایران همیشه ایران بماند. گرچه بیش‌از هزاران سال است که از برپایی این یادواره می‌گذرد، اما هنوز هم چون هرسال بزرگش می‌داریم تا به یاد داشته باشیم که ایران سرزمین عشق است، ایران میهن است، خاک پاک مادری است، خاکی که سزاوار بهترین درودها و آفرین‌هاست. 

ایرانی سده‌هاست که چنین روزی را گرامی می‌دارد، سوگواری را در آیین ایرانی راهی نیست، حتا اگر هزاران هزار فرزندش را از دست داده باشد. 

اورمزد و اسفندماه که می‌شود یاد آن هزاران هزار فرزندی را گرامی می‌داریم که اکنون بخشی از این خاک اهورایی شده‌اند. درود بر روان تمامی نیکان و درگذشتگان و درود بر فروهر پاک بزرگ مردان و شیر زنانی که به پاسداری از استقلال ایران زمین در خاک خفتند. این یادواره که پرسه‌ی همگانی خوانده می‌شود، اورمزد و اسفندماه هرسال به پاس دلاوری‌های تمام کشته‌شدگان نبرد با تازیان در جنگ «نهاوند» به پا داشته می‌شود. موبد اردشیر خورشیدیان، سرنشین انجمن موبدان، می‌گوید:

 

«برگزاری پرسه‌ی همگانی یك سنت است، این سنت، آیینی است كه به یاد كشته‌شدگان جنگ نهاوند كه هزار و اندی سال پیش بین ایرانیان و تازیان درگرفت، به‌پا داشته می‌شود. سنت‌ها راه هستند، راه‌هایی كه آورده‌ی دین نیستند بلكه با توجه به رویدادها و موقعیت‌های مكانی و زمانی رخ‌ می‌نمایند. آیین پرسه‌ی همگانی اورمزد و اسفندماه نیز یكی از همین سنت‌هاست كه ‌یاد نبرد بین ایرانیان و اعراب را همیشه در یادهایمان زنده نگاه خواهد داشت، سنتی كه خاطره‌ی كشته‌شدگان بی‌شمار این رویارویی را تا همیشه در دل‌هایمان جاودان می‌دارد و این چیزی نیست كه دین برای ما آورده باشد بلكه سوز زمانه آن را برایمان به یادگار گذاشته است.»‌

 

به‌راستی نمی‌توان یاد و خاطره‌ی ایستادگی‌ها و جانفشانی‌های مردمان پاک‌نهاد این سرزمین را فراموش کرد. در آیین پرسه، سوگی در کار نیست، کسی اشک نمی‌ریزد اما همه حرمت دارند و حرمت نگاه می‌دارند، حرمت آزادی و آزادگی را، حرمت میهن‌پرستی را. همه حرمت نگاه می‌دارند و به یاد این حرمت شاخه‌ای «مورد» در دست گرفته‌اند، «موردی» سبز که یادآور پایندگی، بالندگی و سرسبزی است، شاخه‌ای «مورد» در دست گرفته‌اند و گوش به آوای «اوستا» داده‌اند و بر فروهر درگذشتگان و جانباختگان میهن درود می‌فرستند. اما ایرانی همچنان به یاد از جان‌گذشتگان بی‌شمار این نبرد، حرمت‌دار اندیشه‌ی آزاد و سرشت میهن‌دار این آزادگان است و هر‌ساله با برپایی این آیین، بر اندیشه‌ی خود و فرزندانش رسم میهن پرستی را می‌نگارد.

 

روز اورمزد واسفند ماه پرسه همگانی ویژه بزرگداشت شهدای جنگ تازیان علیه ایرانیان است. برروان  وفروهر همه این سلحشوران دلاوردرود باد


*
به روان وفروهرهمه موبدان وبخردان وسلحشوران ودین چاشنی دارن درود باد

*به روان تابناک همه شهدای راه دفاع از کیان ملی میهن عزیزمان ایران سرفراز درود باد

* به روان بهدینانی که امسال جهان را بدرود گفته اند.درود باد

*یاد شان گرامی وراه نیکشان پررهرو باد. بهشت برین جایگاهشان باد

* به همه نیک اندیشان ,نیک گفتاران ونیک کردان , راستی جویان و سپنته من های ایران وجهان درود باد

 

ازاهورامزدای بزرگ میخواهیم که یاری رسان باشد که همه بازماندگان تندرست زیوند , نیک زیوند, درست زیوند, تازیوند به کامه زیوند . گیتی شان باد به کامه تن .مینویشان باد به کامه روان

این مراسم به یاد درگذشتگان و گردهمایی همگانی زرتشتیان انجام می‌پذیرد. خا نواده هایی که در آن سال درگذشته داشته‌اند، نام درگذشتگان آنان را موبد به همراه سایر درگذشتگان آن سال،با نوای اوستا در هم می‌آمیزد. کسانی‌ که برای پرسه می‌آیند مقداری قهوه و نبات بر می‌‌دارند و شاخهً مورت را به نشان تداوم زندگی‌ با خود به همراه می‌آورند، به روان در گذشتگان درود فرستاده و آرزوی تندرستی و سلامتی‌ برای بازماندگان می‌نمایند

 

 

دژ نهاوند

 جنگ نهاوند

جنگ نهاوند در روز ۲۵ بهمن سال ۲۰ خورشیدی، روز اورمزد سال ۱۲۰۱ شاهنشاهی و ۱۴ فوریه سال ۶۴۲ میلادی بین سپاه ایران و تازیان، در یورش تازیان به ایران در نزدیکی نهاوند که در منطقه‌ای کوهستانی واقع شده، اتفاق افتاد. 


ویرانی شهرها و کاخهای پادشاهان اندوه به همراه دارد اما، غم‌انگیزتر از آن به آتش کشیده شدن دانشگاه‌ها و کتابخانه‌هائی است که هر یک نگاهبان هزاران نسک از دانش و خردی بود که به دست نیاکان ما گردآوری شده، می توانست پشتوانه‌ای استوار برای ۱٤۰۰ سال تاریخ پس از خود گردد تا فرزندان ایران امروز ناچار نباشند برای بازیافتن برگ برگ آن گنج از دست‌رفته، آه حسرت بکشند. 

شاید ۱٤۰۰ سال پیش، این جنگ را ایرانیان باخته اند اما طی ۱٤۰۰ سال پس از آن، در بازیابی هویت خویش و جبران این شکست، از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و دست از این نبرد بر نداشته اند و تا پیروزی نهائی، راه بابک و مازیار و… را فرزندان آنها خواهند پیمود.”

 

ترا، ای کهن پیر جاوید برنا
ترا دوست دارم، اگر دوست دارم
ترا، ای گرانمایه، دیرینه ایران
ترا ای گرامی گهر دوست دارم
ترا ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشه‌ات رخشد و من
هم اندیشه‌ات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد نقل سیر دوست دارم
نه شرقی نه غربی نه تازی شدن را
برای تو ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی

صد در نثر و صد در بندهش

دانلود کتاب صد در نثر و صد در بندهش

 

سد در بندهش یا صد در بندهش نام کتابی است در حدود ۲۲۰۰۰ کلمه در تعالیم و شعائر و مناسک و شایست و ناشایست‌های دینی زرتشتی و برخی باورهای عامیانه که ریشه در معتقدات دینی دارد. این کتاب به صد بخش تقسیم شده و هر بخش موضوعی و مشتمل بر چند بند و گاه چند عبارت است. این کتاب در سال ۱۹۰۹ میلادی همراه با کتاب مشابه دیگری به نام سد در نثر توسط جیوانجی جمشید جی مودی در بمبئی چاپ شد.آغاز سد در بندهش چنین است: «این دفتر شایست ناشایست که بر مردمان فریضه باشد تا برخوانند نیک از بد بدانند آنچه در دین به مازدیسنان ایزد تعالی فرموده شرط خویش به جا می‌آورند تا فردا پشیمانی نباشد.» در وجه تسمیهٔ صد آورده‌اند که بنابه اعتقاد پیروان آیین زرتشتی این کتاب چون شهری با صد دروازه است که چون بهدینی یکی از دروازه‌ها را بیابد، از گناه خواهد رست و به بهشت خواهد رسید.
 
سد در نثر یا صد در نثر نام کتابی است در حدود ۱۴۰۰۰ واژه در آموزه‌ها و آیین‌های و شایست و ناشایست دینی زرتشتی و برخی باورهای مردمی که ریشه در باورهای دینی دارد. این کتاب به صد بخش تقسیم شده و هر بخش موضوعی و در برگیرنده چند بند و گاه چند فراز است. این کتاب در سال ۱۹۰۹ میلادی همراه با کتاب همسان دیگری به نام سد در بندهش توسط جیوانجی جمشید جی مودی در بمبئی چاپ شد.

 

 در یافت نسک صد در نثر و صد در بندهش

جایگاه زن در اندیشه های باستانی ملت ها

جایگاه زن در اندیشه های باستانی ملت ها


نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

بودا می گفت: زن مظهر شرارت، حسادت، بُخل و بی خردی است.

افلاتون خدا را سپاس می گفت که زن آفریده نشده است.

ارستو می گفت: مونث به دلیل فقدان ویژگی هایی معین، مونث است…طبیعت هرگاه نتواند مردی را به وجود آورد، زن را می آفریند.

یونگ می گفت: جای زنان آنجاست که سایه مردان افتاده باشد و به همین دلیل است که بیشتر اوقات مردان، زنان را با سایه خویش اشتباه می گیرند.

نیچه فیلسوف آلمانی می گفت: به هنگام رفتن نزد زنان نباید تازیانه را فراموش کرد.

چینی ها؛ زن را منشا ناپاکی وگناه می دانستند و اغلب نوزادان دختر را نابود می کردند.

یکی از ضرب المثل های رومی این بود که زن را نمی توان انسان نامید.

در هندوستان؛ پس از مرگ شوهران، زنان را نیز می سوزاندند وگاهی همراه جسد مرد زنده به گور می کردند.

درمصر؛ رسم براین بوده است که هرسال برای افزایش آب رودخانه نیل، دختری را در آن غرق می کردند.

در اسپانیا؛ پس از بحث وگفتگو به این نتیجه رسیدند که تنها “مریم عذرا” انسان است و زنان دیگر جایگاهی بین انسان وحیوان دارند.

اعراب دوران جاهلیت؛ دختران را زنده به گور می کرند.

درسده های گذشته ایران نیز زنان از جایگاه ارزشمند خود فاصله گرفته بودند به طوری که بانوی پارسی گوی ایرانی، پروین اعتصامی در این باره می گوید:

زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس زندانی نبود
در عدالت خانه انصاف ، زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود
نور دانش را زچشم زن نهان می داشتند
این ندانستن زسستی و گران جانی نبود

بیگمان نگرش فرهنگی درباره زن در این دوران نیز برپایه باورهای یونان، رم، اعراب و کشورهایی دیگری بوده که زن را از مردان کمتر می دانستند. در ادبیاتی که از دوران پس از ساسانیان به یادگار مانده است. به دلیل نبودن زن در جامعه، سبب شده که شعر ایرانی در آغاز پیدایش تنها به صورت حماسی بوده و مرد در راس خانواده، اجتماع و سیاست قرار داشته باشد.
در منظومه های عاشقانه آن زمان، زنان یا کنیز هستند یا نقش آنان بسیار رمانتیک واحساساتی است. 


در تاریخ بیهقی، زن خنثی است نه از نظر فرهنگی چیزی به وجود می آورد و نه از نظر تاریخی نقشی دارد. اگر از مادرانی مانند مادر” حسنک وزیر” یاد می شود او را درجایگاه پختن حلوا برای مردان لازم دانسته است.

در اشعار شاعرانی چون ناصر خسرو، خاقانی، سنایی، سعدی و نیز در نثر قابوس نامه، سیاست نامه، مرزبان نامه وغیره زنان گاهی منشا فساد، تباهی، مظهر شیطان، سطحی نگری، سبب دردسر و بدبختی هستند، از پهلوی مرد زاده شده اند و ضعیفه نام دارند و یا در حرم سراهای شاهان با همدستی خواجگان و غلامان در نیرنگ و خیانت های تاریخی شرکت داشته اند.

ناصرخسرو می گوید:

فخر به خوبی زر وسیم زنان راست…فخر من وتو به علم ورای ووقار است

خاقانی می گوید” مرا به زادن دختر چه تهنیت گویند…که کاش مادر من هم نزادی از مادر


ودر جای دیگر: سرفکنده شدم چو دختر زاد… برفلک سر فراختم چو برفت

سنایی می گوید: ور تو را خواهر آورد مادر…شود از وی سیاه، روی پدر
هرکه را دختر است خاصه فلاد… بهتر از گور نبودش داماد

سعدی می گوید: زن نو کن ای دوست هرنوبهار…که تقویم پاری نیاید به کار
و رایزنی با زنان را نادرست می داند آنجا که می گوید: “مشورت بازنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناهولی در فرهنگ واندیشه نیاکان ما در ایران باستان زن از جایگاه ارزشمند و تقدسی ویژه برخوردار بوده است. زن ار ریشه “زَناتَه” در اوستا آمده که معنی آن زاینده و پرورش دهنده انسان می باشد. ازبین فروزه های اهورایی “سپنتَه آرمَئی تی” که عشق و آرمان پاک و مقدس است به زنان نسبت داده شده و اوست که توانایی دارد تا فروتنی، پارسایی و گذشت را در زندگی به کار گیرد، آشکار سازد و گسترش دهد.


زن با پیوند زناشویی به انگیزه “همسری” با شوی خویش می زیسته است زیرا بایستی اندیشه هایشان را که در سر وجود داشته همسو کنند تا راستی واشویی در جامعه پیشرفت کند و جاودانه گردد. 


در سرودی از اوستا که “ینگِهه هاتام ” نام دارد زنان ومردان باهم ستایش شده اند تا در پارسایی و انجام کار نیک شرکت جویند و کسی پذیرفته و بالاتر خواهد بود که در انجام کار نیک از دیگری پیشی بگیرد. زن با چنین پیوندی در زندگی صفت “نمانُو پَتنِی” به خود می گرفته است “نمانُو” یعنی خانه و کاشانه و “پَتِنی” یعنی سرور و رهبر که پس از آن واژه “کدبانو” در پارسی جایگزین آن گشته است “کد، کده و کزه” همچنان در گویش زرتشتی به معنی خانه بوده و بانو یعنی پادشاه وسرور است.


بدین گونه زن در فرهنگ راستین سرزمین ایران نماد پایداری، عشق پاک، پارسایی، گذشت و انجام کارنیک بوده و شایستگی آن را داشته است که او را در جایگاه “اردویسور اَناهیتا”، “بانوی پاک و بی گناه” به پادشاهی وسروری خانه وخانواده برگزیده باشند تا در گسترش فروزه های نیک زندگی توانایی خود را آشکار سازد.


بانوی نیک وگرامی به جایگاه ارزشمند خود افتخار داشته باش وآنچنان زندگی کن که در اندیشه نیاکان فرهیخته خود تاثیر گذاشته ای نه به مهری وهویت نادرستی که بیش از هزارسال است بر جان وروان تو روا داشته اند.
هنگامی که جشن سپندارمذ و اسفندگان به پاس اینهمه فداکاری تو هرساله برگزار می شود ارمغان مردان تنها در این است تا گلپونه های شادی را نثار چهره مهرآگین تو داشته باشند. کدبانوی ایرانی جشن سپندارمذ، که جشن عشق پاک ویژه زنان است پیشاپیش برشما
خجسته باد.

 

کورش نیکنام www.kniknam.com

نیایش نوروزی ، برگرفته از اوستا

نیایش نوروزی ، برگرفته از اوستا

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

پروردگارا، تورا سپاس می گوییم

که هنجار اشا را بنیاد نهادی

زمین وآسمان، آب وگیاهان را آفریدی

با مهر خود، روشنایی وشادی را برای زندگی مردم پایدار ساختی

به ما آموختی تا با منش نیک به تو نزدیک شویم

با گفتار نیک، آیین را ستی را گسترش دهیم

وبا کردارنیک، سازنده وسود رسان باشیم

              اکنون که با گردش زمان، روزگاری تازه فراهم گشته است

با دست های برافراشته تورا نیایش می کنیم

برآنیم تا با کارهای درست خود

که از دانایی وخرد سرچشمه می گیرد

روان هستی را خشنود سازیم

                              ای اهورامزدا 

آرامش وآسایش را برای نیکوکاران جهان افزون گردان

دیر زیویم ، درست زیویم ، شادزیویم

تازیویم به کامه زیویم،

گیتی مان به کامه باد به کامه تن،

مینومان به کامه باد به کامه روان،

اغنی اشوبیم، همازوربیم، همازورهما اشوبیم، اشم  وهو… 

 

 

از پنجه تا چهارشنبه سوری

از پنجه تا چهارشنبه سوری

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

 نیاکان خردمند و فرهیخته ما درایران باستان برخی از آیین ها و مراسم سنتی خود را به انگیزه های طبیعی و باورهای استوره ای برپا می کردند. 13 فروردین، به سبب تشویق تشتر برای بارندگی – جشن تیرگان، حماسه آرش کمانگیر –  جشن مهرگان، شکست ضحاک تازی به –  شب چله، زایش مهر و… به همین روی به هنگام فرارسیدن نوروز نیز باور داشتند که روان و فروهر درگذشتگان به دیدار و یاری آنان خواهند آمد و در سرا وکاشانه پیشین خود به سر خواهند برد، پس تلاش می کردند  خانه تکانی کنند و فضای زندگی خود را پاک وبی آلایش دارند همچنین از اندیشه و روان خود نیز کینه، خشم و کژاندیشی را دورسازند.

 

 آنان در گاه شماری سنتی خود 5 روز آخر سال را به نام پنجه می نامیدند و در بامداد همان روز و پیش از برآمدن آفتاب در نیایش گاه، و مکانی در خانه های خود آتش می افروختند تا نسبت به همان باور سنتی ، به استقبال فروهر درگذشتگان رفته باشند. سپس در روزهای پنجه هر خانواده نسبت به توانایی مالی خود به داد و دهش می پردازند و با خوراکی های سنتی از خویشان و نیازمندان پذیرایی می کنند تا مهمانان خود و فروهر درگذشتگان را خشنود کرده باشند آنگاه پنج روز پس از آن به هنگام سپیده دم بامداد نخستین روز سال نو  وجشن نوروز در بالای بلندی هانیز آتش دیگری می افروختند تا با روشنایی آن از فروهر هابدرقه کرده باشند و مخلوط آب و آویشن را بر زمین می پاشیدند.

 

با این باور ها اعراب به ایران حمله کردند و به آرامی و شکل های گوناگون ایرانیان به اسلام روی آوردند ولی چون با سنت های کهن خود خو گرفته بودند بسیاری از آنها را به نام های دیگر و فلسفهً تازه همچنان پاسداری کردند.

 

آتشکده به سقاخانه تبدیل شد.

 

سوگ سیاوش به عزاداری امام حسین،

 

نیایشگاه های مهر وناهید به قدمگاه حضرت علی وامامزاده ها،

 

و پنجه آخر سال به چهارشنبه سوری.

 

ایرانیان مسلمان شده در حکومت های اموی و عباسی که نخستین حکومت های اسلامی در ایران به شمار آمده و با تعصب فراوانی با ایرانیان برخوردمی کردند به ویژه جشن های آتش راجایز نمی دانستند. به فکر افتادند که چگونه سنت پنجه را همچنان پاس داری کنند  ایرانیان در آنزمان با زیرکی در یافتند که برخی از اقوام عرب روز چهارشنبه را نحس می دانند با ابتکار خود ودرآغاز یکی از روزهای پنجه که پیش از چهار شنبه واقع شده بود به بهانه اینکه با روشن کردن آتش، نحسی چهارشنبه از بین خواهد رفت، با این ترفند مجوز آتش افروزی را از حکومت های متعصب در ایران گرفته و این بارآتش به کوچه ها و محله ها آمد و سور (جشن) چهارشنبه پایه ریزی شد  بیگمان در آغاز، سه یا هفت بار به گرد فروغ مهر که با روان آنان آمیخته شده بود می چرخیدند و شادی می کردند که بعد ها از روی آتش نیز پرش کرده و شعر هایی را نیز زمزمه می کردند پریدن از روی آتش نیز شاید برگرفته از گذشتن سیاوش از آتش برای نشان دادن پاکی و بی گناهی او باشد.

 

 

اکنون نیز به انگیزه فراز آمدن جشن نوروز، همانند دیگر ملت ها که جشن های خود به ویژه سال نو را در زمین و  آسمان، آتش بازی و نور افشانی می کنند ایرانیان نیز پیش از نوروز با فروغ و روشنایی  به استقبال نوروز و بهار می روند تا همانند باور نیاکان خود مهر، پاکی و گرمی آتش را در سال جدید به جان و روان خود فراخوانندو با پاکدلی، مهرافزونی،  خوش بینی و نیک اندیشی، نوروز را در آغوش خویش گیرند.

شاهنامه، آخرش خوش نیست

شاهنامه، آخرش خوش نیست

 

نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

ضرب المثل  های ایرانی بازگوکنندهً سرگذشت و رویدادهای تلخ وشیرین نیاکان ماست که هریک درزمانی گفته شده تا درد ودرمان روزگار را گزارش دهد. برخی از این گفته ها، نادرست وناشایست است و بیگمان بیگانگان به سود خویش وبه زیان فرهنگ وهویت ایرانی سروده اند. نگوییم  شاهنامه آخرش خوش است . این جمله نه تنها نادرست است بلکه باید گفت شاهنامه آخرش ننگ است.

شاهنامه فردوسی شناسنامهً پرافتخار ایرانیان است و از آغازتا انجام به راستی، پهلوانی، سازندگی، اندرز گویی وشکوهِ حایگاهِ انسانی اشاره دارد ولی در پایان به یورش تازیان وشکست ایرانیان اشاره دارد. هنگامی که سپاهِ عرب به فرماندهی سعد وقاص؛

 تاریخ، فرهنگ وتمدن ایرا نیان را نشانه گرفته است.

 

 

عمر، سعد وقاص را با سپاه

فرستاد  تا جنگ جوید زشاه

چُوآگاه شد زان سُخن یزدگرد

زهرسو سپاه  اندر آورد گِرد

 

 

پادشاه ساسانی رستم فرخزاد را به فرماندهی سپاه ایران برمی گزیند زیرا او پهلوان وخردمند است از دانش ستاره شناسی نیزبهره دارد وگاهی ازآینده سخن می گوید.

 

 

چُوآگاه شد زان سخن پهلوان

بیامد بَرِ  شاهِ  روشن روان

بَرو آفرین خواند بس شهریار

که ای از کیانِ جهان  یادگار

شنیدم که از تازیان بی شمار

سپاهی همه رُخ به کردارِقار

بدین مرزِما رزم خواه آمدند

اگرچند، بی گنج و شاه آمدند

 

 

 سپهدارایرانی، نبرد با تازیان را به سود ایرانیان نمی بیند ولی چاره ای جز نبرد دربرابر بادیه نشینان شمشیر باز وجود ندارد. آنگاه نامه ای به برادرش می نویسد وازآیندهً ناگواری که پیش روی ایرانیان خواهد بود یاد می کند.

 

 

بر ایرانیان، زار گریان شدم

زساسا نیان نیز، بریان شدم

دریغ آن سرِ تاج وآن تختِ داد

کزین پس شکست آیداز تازیان

ستاره نگرد د مگر بر زیان

سخن هرچه گفتم به مادر بگوی

نبیند هما نا مرا نیز روی

چنان دان که اندر سرای سِپَنج

کسی کو نهد گنج با دست ورنج

چو گاه  آیدش زین جهان بگذرد

از آن رنجِ او دیگری برخورد

همیشه به یَزدان پرستی گرای

بپرداز دل زین سپنجی سرای

 

 

سپنج، همان واژهً سِپنگ در گویش پهلوی ساسانی است، یعنی مهمانی که خرجش با خودش باشد. فردوسی بارها به سرای سپنج اشاره می کند و این دنیا را برای رنج کشیدن با هدف رسیدن به گنج خوار می شمارد، او رسیدن به خردمندی و دانایی را که از فروزه های خداوند است  به انسان یادآوری می کند. شاهنامه از زبان رستم فرخ زاد رویداد پس ازحملهً اعراب به ایران را اینگونه باور می کند.

 

 

که من با سپاهی به سختی دَرَم

به رنج وغم و شوربختی  درم

رهایی نیابم سرانجام ازاین

خوشاباد نوشین ایران زمین

دریغ این سرِتاج واین مهروداد

که خواهد شدن تُخم شاهی به باد

چوبا تخت، مِنبرَ برابر شود

همه نام بوبکر وعمرشود

نه تخت ونه دیهیم بینی نه شهر

زاختر همه تازیان راست بهر

بپوشند از ایشان گروهی سیاه

ز دیبا نهند از بَرِ سر،  کلاه

به پیمان بگردند واز راستی

گرامی شود کژی وکاستی

شود بندهً بی هنر شهریار

نژاد وبزرگی نیاید به کار

به گیتی کسی را نماند وفا

روان وزبانها شود پُرجفا

زایران واز ترک واز تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک ونه تازی بُوَد

سخن ها به کردار بازی بود

همه گنج ها،  زیر دامن نهند

بمیرند و کوشش به دشمن دهند

زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

چو بسیار ازین داستان بگذرد

کسی سوی آزادگان،  ننگرد

بریزند خون از پی خواسته

شود روزگار مَهان کاسته

 

 

رستم فرخزاد نامه ای را با پیک برای سعد وقاص نیزمی فرستد تا دلیل او را ازحمله به ایران جویا شود و اورا با اندرزهای خود از یورش به ایران وکشتار ایرانیان بازدارد.

 

 

به من بازگوی اینکه شاهِ تو کیست؟

چه مردی و آیین و راه تُو چیست؟

به نزد که جویی همی دستگاه؟

برهنه سپهبُد ! برهنه سپاه؟

به نانی تو سیری وهم گرسنه

نه پیل و نه تخت ونه باروبُنه

به ایران تُرا زندگانی بس است

که تاج ونگین بَهرِ دیگر کس است

شما را به چشم اندرون شرم نیست؟

ز راهِ خرد مِهر و آزرم نیست؟

بدان چِهروآن زاد و آن مِهر وخوی

چنین تاج و تخت،  آمدت آرزوی؟

جهان را مَکن پُر زنفرین خویش

مشُو بدگمان اندر آیین و کیش

نگه کن بدین نامهً پند مَند

مکن چشم و گوش وخِرَد را به بند

 

 

سعد وقاص که شور دست یافتن به گنج وسرمایهً ایرانیان را در سر داشت گوش شنوایی به گفته ها واندرزهای ایرانی نداشت او با زبان تازی به رستم فرخزادچنین پاسخ داد.

 

 

به تازی یکی نامه پاسخ نوشت

پدیدار کرد اندرو خوب و زشت

ز جِنی سُخن گفت واز آدمی

زگفتارِ پیغمبرِ هاشمی

ز قَطران و از آتش و زَمهَریر

زفردوس و جوی مِی و جوی شیر

که گر شاه بپذیرد این دین راست

دو عالم به شاهی و شادی وَراست

همه تخت وگاه وهمه جشن وسور

نه خُرم به دیدارِ یک موی حور

به رستم چنین گفت کای نیکنام

اگر دین پذیری عَلیک السلام

هرآنکس که پیش من آید به جنگ

نبیند به جُز دوزخ و گورِ تنگ

 

 

 درجنگی که بین یورش آوران تازی و سپاه ایران روی داد پس از نبردی سخت،  سرانجام فرمانده سپاه ایران جان باخت، سپاهِ ایران گُسَسته گرد ید، تاج وتخت کیانی به دست اعرابِ نیمه وحشی افتاد، تجاوز وغارت وکشتارفراگیر شد، رنج و بیداد به ایرانیان رسید و این رویداد ناگوار، داستانِ پایانِ شاهنامه فردوسی است !! آخرِشاهنامه رنج وعبرت است. سوگ وخموشی فرهنگ  ایرانی است .   

 

 

دین زرتشت، دین كوشش، ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان

دین زرتشت، دین كوشش، ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان


نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

دین زرتشت، دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایه كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایه كار و كردار نیك است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟


دین بهی، دین گوشه نشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفی بافی در آن راهی ندارد. آینده، یك رویداد ناگوار برگشت‌ناپذیر نیست. آینده در دست های ما قرار دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.


ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هم‌اندیشی ، همدلی و همبستگی انسانهای نیك منش نیاز دارد که گفتار خوش و كردار نیک بیافرینند. از این رو دین بهی، دین هازمانی است.


هر نو بهدینی یک تلاشگرِ نیکوکار است كه در این ”سپاه كار نیك” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود.

 

 

پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین به اسفندگان

پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین به اسفندگان


همچنین ببینید : 

اسپندگان

نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام


چند گاهی است که به هنگام فرارسیدن روز چهاردهم فوریه میلادی که برابر است با 25 بهمن ماه در گاه شماری خورشیدی، جوانان ایرانی نیز به پیروی از یک سنت اروپایی این روزرا به یاد عشق ودلدادگی به عنوان ولنتاین جشن می گیرند وبرای دوستان ویاران خود ارمغانی فراهم می کنند. برای بسیاری از جوانان کشور ما ولنتاین بهانه ای شده برای شادی بیشتر، یادآوری مهر دوستان و شکوفایی جوانه های عشق که بیگمان نیاز زندگی فردی واجتماعی آنان است. دلبری، دلدادگی و عشق از واژگانی پرارج در فرهنگ نیاکان ماست که جان مایه شعر وادبیات گذشتگان نیز بوده است و یادگار آن در بسیاری از داستان ها وحماسه ها همچنان پایدار است از زال و رودابه در شاهنامه فردوسی تا شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و ترنم های عاشقی که در هرگوشه ایران سروده شده است. پرسش اینجاست که برای بزرگداشت عشق، چرا ولنتین را ازفرهنگ دیگران پذیرفته ایم و از فروزه و بنیان عشق در فرهنگ خود بیگانه شده ایم و زمان برگزاری جشن ایرانی آن را فراموش کرده ایم.


ولنتاین چگونه شکل گرفته است؟ برهمگان آشکار است، در سده سوم ترسایی که با برابر شده بود با آغاز پادشاهی ساسانیان در ایران، در روم باستان فرمانروایی به نام کلودیوس دوم وجود داشته است یکی از باورهای غیرمنطقی این فرمانده این بوده که سربازانی در برابر دشمن بهتر ایستادگی کرده و می جنگند که مجرد باشند. به همین روی پیوند زناشویی را برای سربازان امپراتوری روم تا مدت ها ممنوع کرده بود.


کسی جرات نداشت تا از فرمان کلودیوس سرپیچی کند واجازه دهد تا سربازی ازدواج کند تا اینکه کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین) برآن شد تا پیوند زناشویی سربازان رومی را با نامزدهایشان و به صورت پنهانی برقرار سازد. پس از اینکه کلودیوس از این رویکرد آگاه شده دستور می‌دهد تا ولنتاین را زندانی کنند. ولنتاین پس از مدتی در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. این کشیش در پایان به جرم برقراری پیوند زناشویی بین عاشقان، خود با دلی عاشق گونه اعدام می‌شود. روزی كه قرار بود تا این حکم برای ولنتاین اجرا شود پیش از آن والنتاین نامه سپاسداری ویادبود برای دختر زندانبان می نویسد كه متن آن با واژه ولنتاین پایان می یابد.


پس از آن در سال
۴۹۶ پس از میلاد، پاپ جلاسیوس، روز چهاردهم فوریه را به یاد او روز ولنتاین نام گزاری کرد واز آنجا که او فدایی و جان باخته راه عشق بوده این روز از آن پس روز عشق در فرهنگ آن سوی مرزها نام گرفته و به آرامی به دیگر کشورها به ویژه ایران نیز راه یافته است تا سنتی تازه و شادی بخش باشد برای جوانان ایرانی که شیفته عشق و دلدادگی بوده ولی نا آگاه از اینکه خود از سنت ها و فرهنگی دیرپا و ارزشمند برخوردارند که در آن عشق و پیوند زناشویی جایگاه زیبا و ارزشمندتری داردکه کمتر به آن پرداخته شده و پشت پرده های بی مهری پنهان شده است.
درفرهنگ ايران باستان روز عشق و مهربانی همراه با برگزارى جشنى به پاس بزرگداشت عشق، اين داده نیک اهورایی با سابقه بیش از سه هزارسال وجود داشته است که در برابر جشن ولنتاین رومی که تنها سه سده پيش از ميلاد روميان شکل گرفته است از جایگاه ویژه ای برخورداربوده است.


در فرهنگ و سنت مردم ایران باستان جشن و شادمانی یكی از جلوه های نیك زندگی بوده و شادمان زیستن برای همگان آرزو شده است. با پژوهش در كتاب اوستا و فرهنگ ایران باستان و با بررسی سنت های ملی مردم این سرزمین در می یابیم كه جشن های بسیاری از روزگاران دور در ایران وجود داشته است و نیاكان فرزانه ما همواره بر آن بودند تا جشن و شادمانی را گسترش دهند. به همین انگیزه جشن هایی را به مناسبت های گوناگون تاریخی ، ملی و دینی از خود به یادگار گذاشته اند.


یكی از ازجشن های برجسته و فرخنده كه نیاكان ما با عشق و شوری ویژه آن را برپا می داشتند” جشن سپندارمذ” یا جشن “اسپندگان”است. جشن اسفندگان برای گرامی داشت فروزه پاك و ارزشمند سپنته آرمئی تی یا سپندارمذ است. سپنته آرمئی تی که از دو واژه سپنته ( پاک ومقدس ) و آرمئی تی ( آرمان و عشق ) تشکیل شده است که جلوه گاه ایمان، فداكاری ، فروتنی، بردباری، وفاداری، مهر و محبت و عشق پاک است..
در كتاب گات ها، سروده های جاودانه اشو زرتشت از فروزه سپنته آرمئتی بارها یاد شده و ویژگی نیکی برای آن برشمرده شده است.

ای آرمئی تی ، ای مظهر ایمان و محبت ، آن پرتو اهورایی كه پاداش زندگی سراسر نیك منشی است به من ارزانی دار…

گات ها هات 43 بند 1

پروردگارا مرا به سوی راستی و پاكی كه نهایت آرزوی من است رهبری كن تا با پیروی از آرمئ تی وعشق پاک به رسایی دست یابم

هات 43 بند 3

آرمئی تی، فروغ عشق محبت را در دل راستی پویان روشن كرده آنان را به سوی حقیقت رهنمون خواهد كرد.

هات 43 بند 6

آرمئی تی چون نماد مهر و محبت ، عشق و پاكی، ایمان به خدا و فكر رسا است، پس به هنگام تردید و دودلی با یاری از او خواسته شده تا نور ایمان و عشق به هرپدیده نیکی در دل انسان پویا و پایدار گردد.


در اوستا نامه مینوی ایران باستان بارها به زنان نیک و پارسا درود فرستاده شده و جایگاه بلند مینوی برای آنان آرزو شده است. ” ازبین زنان و مردان، آن را که برابر آیین راستی ستایش نیکوتری داشته باشد مزدا اهورا از آن آگاه است… زنان و مردان نیک را می ستاییم… این زمین را با زنانی که روی آن زندگی می کنند می ستاییم… زنانی که با درستکاری و راستی سرآمد شده اند را می ستاییم… مردان و زنان نیک اندیش که در هر سرزمین با وجدان آگاه با بدی و کژاندیشی مبارزه می کنند را می ستاییم… کدبانوی خانه که اشو (پاک و راست) و سرآمد اشویی باشد را می ستاییم… زن پارسایی را می ستاییم که بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و با وجدان باشد”


از سوی دیگر سپنته آرمئی تی در نقش مادی خود از زمین پاسداری می کند به این دلیل که برخی از ویژگی های زن و زمین مانند شکیبایی، مهربانی، زایندگی، پرورش دادن، فروتنی و بردباری باهم مشترک است.

ابوریحان بیرونی در كتاب آثار الباقیه آورده است: ” اسفندارمذ فرشته موكل بر زمین است…


سپندارمذ در ماه سپندارمذ به جهت یكی شدن نام روز با ماه عید زنان بوده است و مردان به زنان هدیه می دادند.


این رسم در شهرهایی چون اصفهان، ری و پهله و شهرهای مركزی و غرب ایران باقی مانده است و به فارسی مزدگیران گویند چنانچه بیرونی نیز اشاره كرده است سپاس و ستایش مادران و زنان از ویژگی های اسفندگان است. در این روز مردان و فرزندان با برگزاری مراسم شاد و هدیه دادن ازعشق و مهر بانوان سپاسگزاری می كنند، در این روز زنان و مادران لباس نو می پوشند و انجام كارهای خانه بر عهده پدران و فرزندان است.
جشن اسفندگان (سپندارمذ)، روز عشق پاک، روز بزرگداشت جایگاه زن و باروری زمین است.


روز عشق ایرانی هم اکنون در گاه شماری خورشیدی با روز بیست و نهم بهمن ماه (هیجدهم فوریه) برابر شده است.از آنجا که بسیاری از جشن های ایران باستان مانند گاهنبارها، مهرگان، نوروز و پنجه همه به مدت پنج روز برپا می شده است و اکنون نیز در سنت زرتشتیان پنج روز ادامه دارد. پیشنهاد می شود برای گرامی داشت چنین روزی که پنج روز با جشن ولنتین اروپایی نیز فاصله دارد به نام جایگاه عشق، به یاد بانوان ومادران و به پاسداری از زمین؛ جشن پنج روزه داشته باشیم تا شکوه عشق و دلدادگی را در زمان بیشتری احساس کرده و جاودانه سازیم. با این تفاوت و به این انگیزه مهم که شادی خویش را که برای عشق است به یاد و به نام جشن اسفندگان پاس بداریم و نام ولنتاین را با احترام به بنیانگزاران آن واگذاریم.

جشن اسفندگان خجسته باد.


موبد کورش نیکنام www.kniknam.com

 

 

برگی از تاریح زرتشتیان پس از اسلام

برگی از تاریح زرتشتیان پس از اسلام

 

گفتگویی با فرهاد صبوری با موضوع تاریخ زرتشتی.

خبریار امرداد- نگار پاكدل :


دكتر فرهاد صبوری«كوچ پارسیان به هند در نخستین نگاه ممکن است ناراحت‌کننده باشد و نشان از آزاری داشته باشد که بر پیروان دین زرتشت روا شد. حکومت‌هایی که به این سرزمین یورش آوردند و تاب ماندن در سرزمین مادری‌ را از آن‌ها گرفتند. اما این كوچ، كوچی کمک‌کننده بود، كوچی که هم به سود خود كوچندگان بود و هم به سود زرتشتیانی شد كه در ایران ماندند. این دو گروه در دوره‌های گوناگون با پیوند تاریخی و فرهنگی داشتند
«
فرهاد ‌صبوری»٬ دكترای تاریخ در نشستی با عنوان «پیوندهای تاریخی‌ و‌ فرهنگی میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران» افزون بر سخنان بالا گفت: «از دوره‌ی هخامنشیان، ایرانیان به هند رفت و آمد داشتند. شوند(:سبب) این تمرکز پارسیان در هند را نیز می‌توان مشترکات زبانی٬ دینی و نژادی میان ایرانیان و هندیان دانست

 

یورش اعراب به ایران


صبوری٬ در ادامه اشاره‌ای بر یورش تازیان به ایران داشت و گفت: «کسانی‌که دینشان را ترک نکردند و بر سر باورهایشان ماندند را ناچار به پرداخت جزیه کردند، یعنی باید برای نگه‌داشتن باورهایشان به اعراب پول می‌دادند. گروهی دیگر که نه مسلمان شدند و نه توان پرداخت جزیه را داشتند، كوچیدند. این كوچندگان، نخست به «هرمز» رفتند اما با فزونی فشار اعراب، خطرات را به جان خریدند و از راه دریا به «گجرات» هند رفتند. مهاجران، هند را برگزیدند برای همان مشترکاتی که پیشتر گفتم

 

كوچ به هند


وی در دنباله‌ی سخنانش داستان رفتن زرتشتیان به هند و چگونگی پذیرش پارسیان در هند را بازگفت. او چنین شرح داد: «ایرانیان به هند رفتند و به فرمانروای هند پیام دادند که می‌خواهیم در سرزمین شما ساکن شویم. این خواسته نخست با مخالفت فرمانروا روبرو شد. فرمانروای هند ظرفی لبریز از شیر را به گونه‌ی نمادین برای این مهاجران فرستاد و پیام داد که هند به مانند این ظرف لبریز از جمعیت است و جایی ندارد که شما را در خود جای دهد. در این هنگام «دستور» مشتی شکر در شیر ریخت که یعنی ما زندگی را برایتان شیرین می‌کنیم و جایتان را هم تنگ نمی‌کنیم. فرمانروای هند این زیرکی به مذاقش خوش آمد و اجازه‌ی ماندن ایرانیان در هند را داد. اما این پارسیان باید لباس گجراتی می‌پوشیدند و به گجراتی سخن می‌گفتند. نباید کسی را هم به دین خود درمی‌آوردند. پارسیان نیز پذیرفتند و هنوز هم بر سر پیمانشان هستند


این دكتر تاریخ به روند كوچ پارسیان به هند پرداخت و گفت: «پارسیان نخستین شهری كه در هند ساختند را سنجان نامیدند. در كتاب «معجم‌البلدان» از چهار جا به نام «سنگان» در خراسان نام آمده است
به گفته‌ی دكتر صبوری، پارسیان به شوند دلبستگی به سرزمین خود، نخستین جایی كه در آن ساكن شدند را سنجان نامیدند كه برگرفته از سنگان است. نام این شهر خود نشان از آن دارد كه این پارسیان از خراسان به هندوستان كوچیده‌اند.


در دوره‌های بعد پارسیان، جای دیگری را می‌سازند به نام «نوساری» به معنای ساری جدید. صبوری گفت: «می‌توان گفت كه ساكنان نوساری، زرتشتیانی بودند كه در دوره‌های بعد از تبرستان به هند رفته بودند
به باور این دكترای تاریخ، كار فرهنگی ارزشمندی در این زمان انجام شد كه هندی‌ها را با فرهنگ ایرانیان آشنا كرد. او در این‌باره به برگرداندن نسك‌های زرتشتی به زبان سانسكریت اشاره كرد و گفت: «با این كار فرهنگ و آیین زرتشتیان به هندی‌ها شناسانده شد. با این كار، هندی‌ها با شناختن آرای پارسیان، نگاه مثبتی نسبت به این قوم پیدا كردند. هنوز هم هندی‌ها نظر مثبتی نسبت به پارسیان دارند و از آنان به نیكی سخن می‌گویند

 

سلطان محمود و كشتار زرتشتیان در هند


دكتر صبوری در دنباله به زندگی زرتشتیان در هند پرداخت و گفت: «پارسیان در سده‌های نخستی كه در هند بودند، كار كشاورزی می‌كردند. رخداد ناگواری كه برای این مهاجران كه سرشان به كار خودشان گرم بود، پیش آمد، یورش «سلطان‌محمود» بود


به گفته‌ی فرهاد صبوری، برخی؛ این سلطان محمود را همان سلطان محمود غزنوی می‌دانند كه گمانی نادرست است چرا كه این دو نزدیك به سه سده با هم اختلاف زمانی داشتند.


او گفت: «سلطان‌محمود هند را گرفت و در دهلی، حكومتی مسلمان پدید آورد و پس از آن به دیگر جاها دست‌درازی كرد از جمله به گجرات. پارسیان سنجان و همراهان هندی‌شان با این‌كه برای نگهداری شهرشان، تلاش بسیاری كردند اما شكست خوردند و بسیاری از آنان كشته شدند. این‌چنین سنجان كه مركزی فرهنگی بود، نابود شد. از این دوره به بعد شمار كمی از این پارسیان، «اوستا» و «پهلوی» را می‌دانند


وی افزود: «این‌ها همه در كتابی به نام «قصه‌ی‌سنجان» آمده است كه بهمن پور‌قباد آن را نوشته است. البته می‌گویند این كتاب وجود داشته اما بهمن پور‌قباد آن را به نظم در آورده است. با این‌حال این كار بزرگی بوده است


به گفته‌ی وی، پارسیان برای از میان برداشتن اختلافات مذهبی كه پس از آن یورش، در میانشان پدید آمده بود در سال ٨٤٧ یزدگردی فردی به نام «نریمان هوشنگ» را نزد هم‌دینان ایرانی‌شان می‌فرستند و از آنان یاری می‌خواهند. زرتشتیان ایرانی با خوشحالی از آن‌ها استقبال می‌كنند.
صبوری همچنین در سخنانش اشاره‌ای به «شریف‌آباد» كرد كه نزدیك به ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال، جایی می‌شود كه در آن زرتشتیان به پرسش‌های پارسیان هندی پاسخ می‌دادند. وی گفت: «در این ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پیوند میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران منسجم شد. حتا می‌توان پارسیان هند را شاگردان دینی زرتشتیان ایرانی و یا موبدان ایرانی دانست

 

چرا این كوچندگان را پارسی می‌نامند


این سخنران درباره‌ی این‌كه چرا این كوچندگان را «پارسی» می‌نامند، گفت: «برخی بر این باورند که این‌ها از قوم پارت بودند و از اشکانیانی که به هند رفتند و واژه‌ی پارتی كم‌كم،دگرگون شد و به پارسی تبدیل شد. اما این سخنی ناراست است چراکه این مهاجران تنها پارتی و از خراسان نبودند بلکه از دیگر جاهای ایران نیز بودند. همان‌گونه که می‌دانید باختری‌ها(:غربی‌ها) به ایرانیان «پرشینز» به معنای پارسی می‌گویند. می‌توان چنین گفت که این پارسیان چون از ایران كوچیده بودند بدین نام خوانده می‌شدند. پس این یک اصطلاح تباری بود که با گذشت زمان، اصطلاحی دینی شد

 

فزونی‌ فشارها در زمان صفویان


وی سپس درباره‌ی زندگی پارسیان در هند و زرتشتیان در ایران گفت: «در زمان صفوی، زرتشتیان بسیار آزاد دیدند. شاه عباس صفوی كه مذهب شیعه را رسمی كرد برای گرفتن كتاب «جاماسب‌نامه» از زرتشتیان كه كتاب پیشگویی بود بسیاری از آنان را كشت. در پایان روزگار صفوی ستم‌ و فشار بر زرتشتیان، بسیار شد كه یكی از شوندهای این فشار را می‌توان تعصبات مذهبی دانست كه بسیار گسترش یافته بود


دكتر صبوری گفت: «در زمان شاه سلطان‌حسین‌صفوی به زرتشتیان فشار می‌آوردند. گلستان‌بانو كه به هند رفت و منشا خدمات بسیاری به زرتشتیان ایران شد، یكی از دختران زرتشتی است كه زیر این فشارها به هند گریخت. گلستان‌بانو را پدرش به هند برد. او همان‌جا ماند و ازدواج كرد و كمك‌های بسیاری به زرتشتیان ایرانی كرد، چون با درد آن‌ها آشنا بود


این پژوهشگر به این كه زرتشتیان نمی‌توانستند خانه‌های چند اشكوبه بسازند و تنها مجاز به ساخت خانه‌های یك اشكوبه بودند، اشاره كرد و گفت: «آن‌ها باید وصله‌ای بر روی لباسشان می‌زدند كه از دیگران تشخیص داده شوند. حق حمل صلاح را نداشتند و … كه زیر این فشارها، موج تازه‌ای از كوچ به هند آغاز شد


وی درباره‌ی زندگی پارسیان هند گفت: «فشار فراوان بر زرتشتیان ایران، شوند(:سبب) آن شده بود كه علم و آگاهی‌شان پایین بیاید اما پارسیان هند تنها زمانی كه هند مستمره‌ی پرتغالیان متعصب مسیحی شد، ستم بسیار دیدند. پس از پرتغالی‌ها، هند مستمره‌ی انگلیس شد كه به همه‌ی ادیان آزادی داد

 

انجمن اكابر صاحبان پارسی


به گفته‌ی فرهاد صبوری، پارسیان هند كه خود را وامدار زرتشتیان ایران می‌دانستند در زمان قاجار، انجمنی به نام «اكابر ‌صاحبان ‌پارسی» تشكیل دادند و «لیمجی ‌مانكجی‌‌ هاتریا» كه از هموندان این انجمن بود را به ایران فرستادند. چنین آمده كه نیاكان مانكجی، از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفوی از ایران رفتند


صبوری گفت: «مانكجی آمار زرتشتیان ایران را درآورد و این یكی از بزرگ‌ترین كارهایش بود چرا كه شهر به شهر و روستا به روستا و خانه به خانه رفت و آمار زرتشتیان مرد، زن، كودك، باسواد، بی‌سواد را در آورد. این آمار نشان از آن داشت كه در ایران بر زرتشتیان بسیار سخت می‌گذرد و در وضع بدی زندگی می‌كنند كه شمارشان در سرزمین خودشان این‌چنین كم شده است. هندی‌ها كه از وضع زرتشتیان ایران آگاه شدند برای كمك‌های فرهنگی و مالی به همكیشانشان در ایران تلاش كردند

 

پرداخت سالیانه‌ی جزیه‌ی ٩٥٠ تومانی


به گفته‌ی صبوری، ایرانیان آنچنان زیر فشار بودند كه تنها به زندگی روزمره می‌پرداختند و ارج و ارزش دانش و آموختن را از یاد برده بودند. با این كه در كتاب «ارداویراف‌‌نامه» داریم كه جایگاه آموزگاران در «خورشیدپایه» است، مانكجی كه در ایران یكی از كارهای ارزشمندش، ساخت مدرسه و آموزشگاه برای باسواد كردن، مردم بود، در كتاب «اظهار سیاحت‌نامه‌ی ایران» می‌نویسد: حتا سالخوردگان زرتشتی از من می‌پرسند مدرسه‌ ساختی كه چه بشود؟


صبوری گفت: «این نشان از نا آگاهی مردم در این دوره دارد


دكتر صبوری از سریالی كه در تلویزیون ایران پخش شد و در آن «مانكجی» را یهودی و دست‌نشانده‌ی انگلیس نشان داده‌اند، انتقاد كرد و در دنباله باز به خدماتی پرداخت كه مانكجی در ایران انجام داد.


او گفت: «كار بزرگ دیگری كه مانكجی كرد لغو جزیه بود كه البته كاری آسان نبود و در یك روند ٣٠ساله انجام شد. مانكجی با آماری كه از زرتشتیان ایران در آورده بود مبلغ سالیانه‌ی جزیه‌ی آنان را ٩٥٠تومان برآورد كرد و به «ناصرالدین‌شاه» گفت كه این پول را سالانه به دولت از سوی پارسیان هند می‌پردازند تا هر روز، جلوی زرتشتیان را برای جزیه نگیرند. ٢٨سال پارسیان هند این جزیه را دادند. مانكجی سپس شاه وقت را به سختی متقاعد كرد كه گرفتن جزیه تنها به این شوند كه برخی در كشور دین هم‌سوی شاه ندارند كار درستی نیست. و این‌چنین قانون جزیه لغو شد


زرتشتیان و انقلاب مشروطه


فرهاد صبوری سپس به دوران مشروطه اشاره كرد و یادآور شد: «در این دوره زرتشتیان پابه‌پای دیگر ایرانیان تلاش كردند برای انقلاب مشروطه. آن‌ها با پول و اسلحه دادن به آزادی‌خواهان یاری می‌رساندند. اگر یاری رساندن زرتشتیان نبود مشروطه‌خواهان در ایران بسیار دچار مشكل می‌شدند
این سخنران ارباب‌كیخسرو‌شاهرخ را نیز مردی بزرگ دانست كه به زرتشتیان یادآوری كرد كه باید حقوقی برابر با دیگران داشته باشند. صبوری در ادامه افزود: « ارباب‌كیخسرو كسی بود كه با تلاش و پیگیری توانست تا این قانون را بگذارد كه دانش‌آموزان زرتشتی لباس فرم و یك شكل بپوشند و وصله و نشانی بر مبنای زرتشتی بودنشان كه تحقیری به شمار می‌آمد را نداشته باشند


وی در پایان سخنانش به «اردشیر‌ جی ‌ریپرتر» اشاره كرد و گفت:‌ «این مرد بزرگ به استحكام انجمن‌های زرتشتی در ایران كمك كرد و برخی از قوانین را كه در میان زرتشتیان ایران از میان رفته بود را زنده كرد


او گفت: «افراد بسیاری بودند كه به رهایی زرتشتیان از ستم، كمك كردند. نسك‌های زرتشتیان كه گمان نابود‌شدنشان می‌رفت به دست پارسیان هند رسانده شد. این نسك‌ها در دوره‌های بعد كمك بزرگی بود برای خاور‌شناسان تا زبان پهلوی را نزد پارسیان بیاموزند و امكان مطالعات علمی را درباره‌ی آیین زرتشت در جهان پدید آورند

�ؠ `� �{ �{ شد، چنان‌که بهدینان را مستاصل و پریشان‌روزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجری‌قمری، 60تن از زرتشتیان روستای ترکاباد یزد، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه می‌کردند، طاقت نیاورده با خانواده‌ی خویش مسلمان شدند.(بنگرید به: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، روانشاد استاد رشید شهمردان، ص244)

 

هنگام ورود روانشاد «مانکجی‌هاتریا»، میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان به‌روی هم 845تومان می‌شد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر این مبلغ هرچه می‌توانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول می‌کردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته می‌شد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدین‌شاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.

10: برای نمونه در زمان سلطنت «شاه‌سلطان حسین» تنها در یک شب 20هزار تن از زرتشتیان قتل‌عام شده‌اند.(: بنگرید به دانشنامه‌‌ی مزدیسنا ص344) برای آگاهی بیشتر پیرامون شرایط اجتماعی زرتشتیان‌ایران در روزگار صفوی بنگرید به گفتمان صفویان در کتاب‌های «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» به خامه‌ی روانشاد استاد رشید شهمردان، و «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز» به‌خامه‌ی کتایون نمیرانیان، و نیز کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» به‌خامه‌ی عباسقلی غفاری‌فرد.

11: سبب اشتغال صرف زرتشتیان‌ایران در آن روزگار به مشاغلی چون زراعت و بنایی، محرومیت آنها از انجام دیگر مشاغل چون تجارت و داد و ستد بوده. این اجحاف و محرومیت تا روزگار قاجار و حکمرانی ناصرالدین‌شاه نیز تداوم داشته، تا آنکه به کوشش روانشاد «مانکجی‌هاتریا» و یاوری برخی از نوع‌دوستان پارسیان‌هند این سدها و موانع تبعیض‌آلود اندک‌اندک برچیده می‌شود، این سخن در بخشی از یادداشت‌های «سفرنامه‌ی جکسن» هم دیده می‌شود، چنان‌که وی می‌نویسد: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسب‌وکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیت‌هایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا» اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیات‌ها و عوارض اجحاف‌آمیز خرد کنند. ناصر‌الدین‌شاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیان‌بمبئی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانه‌ای در 1854م در هند تاسیس شده و نماینده‌ی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام می‌کردند. تا زمانی که حکم ناصرالدین‌شاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانه‌ای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دست‌های برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یک‌تن زرتشتی به‌علت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانه‌اش برای نجات جان خویش مجبور به فرار از یزد شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، به‌قتل رسانیدند.»(ص423 و 424 ، سفرنامه‌ی جکسن)

12: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، ص510 و 511

13: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، ص103

14: همان

15: برای درک سرچشمه و باور نهفته در پس این بینش فرهنگی، بنگرید به هات٣٠بند٩ گات‌های پاک: «ما خواستاریم از زمره كسانی باشیم كه جهان را به سوی پیشرفت و آبادی و مردم را به سوی راستی و پارسایی ره نمایند.»(برگردان موبد رستم‌شهزادی) چه، رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنان‌که گات‌های پاک به ما می‌آموزد نه از راه ترک‌دنیا و بی‌کارگی و تنبلی، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختی‌ها و ناملایمات زندگی بدست می‌آید.

16: فرهنگ‌زرتشتی در هیچ جایی از تاریخ مروج تقدیرگرایی، تسلیم سرنوشت شدن، گوشه‌نشینی و تارک‌دنیایی نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع زیستن را توصیه نکرده است. در زندگانی زرتشتیان صوفی‌گری و درویش مسلکی و ریاضت‌کشی زاهدانه راه رستگاری قلمداد نمی‌شود، بلکه کوشش و تلاش در راه برپایی یک زندگانی شاد و جهانی آبادان است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. یک زرتشتی که خواستار خشنودی اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمی‌گریزد بلکه می‌داند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خدا و آفرینش اهورایی است. او زندگانی برابر تعالیم گات‌های پاک را بخششی اهورایی و شادی آفرین می‌داند. نعمتی که روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به او می‌آموزاند.

اندیشه‌ها و آموزش‌هایی که تمام لذات و خوشی‌های بشر را به جا و سرایی دیگر وعده می‌دهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع می‌کند، آموزش‌های درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت و ذلت بشریت است. فلسفه‌ی واقعی زندگی آن است که بشر را تشویق به زیستن و به پیش راندن و پویاسازی جهان گیتی کند(:هات30بند9)، چه آبادانی گیتی آبادانی مینو است. ترک خوشبختی‌ها و خوشی‌های اهوراآفریده به امید رسیدن به پاداش‌ها و خوشی‌های مینو، سرنوشت انسان را در هر دو جهان ویران می‌کند. هنگامی که همه‌ی امیدهای بشر صرفا» به سرایی دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن جامعه پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دین‌بهی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی گیتی فراهم نمی‌شود. ریاضت، زهد و خودآزاری همراه با تمرین‌های فرساینده جسم و جان، آنگونه که برخی مکاتب و آیین‌ها برای مردمان روا می‌دانند، هرگونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را می‌خشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی به‌کار انداختن قوای جسمانی و روانی او با هم  برای رسیدن به معرفت حقیقی و پویایی و اشویی است. فعالیت سخت و کار جدی و کوشش‌های مداوم عالی‌ترین گفتمان فرهنگ‌زرتشتی برای زندگی است.

17: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص132 تا 135

18: بخشی از این نامه‌های رد و بدل شده میان دستوران ایران و موبدان هندوستان در مجموعه‌ای 2جلدی تحت عنوان «روایات‌دستورداراب‌هرمزدیار» گردآوری گردیده و به‌کوشش «موبدمانکجی‌رستمجی‌اون‌والا» در سال 1922م در بمبئی به زیور طبع آراسته شده است.

19: دانشنامه‌ی مزدیسنا، ص344

اشاره این سخن «استاد ذبیح بهروز»، به گستره‌ی پیروان و مریدان «دستور آذرکیوان»(نامور به ذوالعلوم) در ایران و هندوستان است. «دستور آذركیوان» نام‌آورترین حکیم اشراقی در روزگار فرمانروایی صفویان در ایران و گورکانیان در هندوستان است. در کتاب «شارستان چهارچمن» نقل شده است که وی اوستا، پهلوی، فارسی، تركی، هندی و عربی را نیكو می‌دانست و با اقسام حکمت و دانش پارس، یونان و هند آشنا بود .وی به همراه گروهی از مریدانش در روزگار سلطنت شاه‌عباس، به‌سبب ظلم و ستمی که بر زرتشتیان روا می‌شد از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد. برای آگاهی بیشتر به مأخذ «دستور آذرکیوان» در کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامه‌ی روانشاد «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.

20: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص137 تا 139

21: «سر جان ملکم» هم شمار قشون محمودافغان را چهل‌هزار تن ذکر کرده است.

22: زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، کتایون نمیرانیان، ص154

ـ «پطرس‌دی‌سرکیس‌گیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» شمار قشون محمودافغان را 9740تن ذکر کرده است که 1000تن از آنان را زرتشتیان شامل می‌شدند.(: بنگرید به زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، ص161)

23: همان، ص161

 

یاری‌نامه:

1: واژه‌نامه‌ی علامه دهخدا

2: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360

3: «نامه‌های شگفت‌انگیز»(از کشیشان فرانسوی در دُران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فره‌وشی»

4: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، به‌کوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381

5: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بی‌تا

6: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دوره‌ی دوجلدی به‌کوشش موبد مانکجی رستم‌جی اون‌والا، با مقدمه‌ی شمس‌العلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م

7: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمان‌شناسی، 1386خ

8: شاه عباس کبیر؛ به کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ

9: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، نشر قطره 1380خ

10: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2 ترجمه‌ی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر 1349خ

11: «سفرنامه‌ی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدره‌ای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352خ

12: «دانشنامه‌ی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383

13: نامه‌های شگفت‌انگیز(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه دکتر بهرام فره‌وشی،ناشر: موسسه علمی اندیشه جوان، 1370خ

 

14: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی

دستور آغازِ منع سواری و زنار بستن

دستور آغازِ منع سواری و زنار بستن

 

(زنار در واژه به چم و مانک کمربند است. این کمربند از پارچه ای با طول زیاد و عرض کم بافته میشد تا بتوان آن را چند بار دور کمر پیچید و سپس گره داد. نمونه ی زنار های قدیمی را امروزه میتوان در لباس های محلی مردان کُرد یا بر ستره های مردان لر دید. افزون بر این برای بازشناختن هر یک از اقلیت های دینی رنگ زنار آنها متفاوت بود/ادمین تاریخ زرتشتی(.


نخستین سندی که در آن اشاره شده است که اهل ذمه باید لباس های خاصی را بپوشند قوانین عمر می باشد، که به نام «شروط العمریه» معروف است. در صدر اسلام، در زمان عمرالخطاب خلیفه دوم (637 تا 644 میلادی / 15 تا23 قمری) هنگامی که سپاهیان عرب شام (سوریه فعلی) را تسخیر کردند، مسیحیان منطقه را مجبور کردند که قوانین ویژه ای را اجرا و از شرایط خاصی برای زندگی پیروی کنند. یکی از شرایطی که در این قوانین وجود داشت این بود که لباس، کلاه، عمامه و کفش مسیحیان باید با مسلمانان متفاوت باشد و آن ها نباید از نوع فرم موی سر و باز کردن فرق سر از مسلمانان تقلید کنند.

موکل خلیفه عباسی(سال 235 قمری / 849 میلادی) ، مردی بدسرشت بود، زندگی خود را با لودگان و دلقکان و متملقان و شرابخواران و کنیزکان زیبارو به سر میبرد. از سوی دیگر مرد بس بیمناک و شقی و بیرحمی بود. مردم قلمرو او زیر بار سنگین ظلم و شقاوت این خلیفه ی جبار و عمال نابکار میلرزیدند.
این خلیفه دستور داد (مردانِ) اقلیت های مذهبی زنار ببندند و زنانشان روپوش مخصوص داشته باشند.

 


و بر در خانه های خود نقش شیطان بکشند.آنها را از سوار شدن بر اسب و شتر منع کرد و اجازه داد فقط بر الاغ سوار شوند.آنهم خارج از شهر بغداد. نوشتار پیش رو از «آیینه ی حقیقت گرفته شده است.