پندنامه سی ‌روزه‌ آدرباد ماراسپندان، سرفصل‌های کتاب زندگی

پندنامه سی ‌روزه‌ آدرباد ماراسپندان، سرفصل‌های کتاب زندگی

 

اندرزنامه ها 

اندرزِ سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان» عنوان سروده‌ای است، از شادروان «ملک الشعرای بهار»، که ترجمه‌ای است آزاد از پندنامه‌ی «آدرباد ماراسپندان» که از زبان پهلوی ساسانی به یادگار مانده است. در این پندنامه سفارش موبدِموبدان ناظر به پاسداشتِ روزهای ماه است. روزهایی که با نام‌های ویژه و برخاسته از دانش و شناخت مردمان فرهیخته و بخرد این آب و خاک، نامگذاری و تنظیم شده‌اند، که همگی از باور و بینش کاروَرزان دین‌مزدیسنی و زرتشتی سخن می‌گوید.

 

چنانچه با دیدی واشکافانه، در تاریخ شناخت و عرفان این مردم بنگریم، یکی از چراغ‌های فروزان، ما را به بخش‌بندی روزها، نزد ایرانیان باستان راهنمایی می‌کند.

 

 

«روزهای آفرینشِ» اهورامزدا، به شش چهره‌ی گَهنبار نامور است و نامزد به «مَیدیوزَرِم»، «مَیدیوشَهِم»، «پَیتِه شَهِم»، «اَیاسَرِم»، «مَیدیارِم» و «هَمس‌پَت مَیدیم» است و درپیوند با آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان است. و پس از آن، روزهای سال را داریم که به فصل‌های چهارگانه بخش می‌شود و سپس، بخش‌بندی ماه است که شامل سی‌روز می‌شود. پس از ماه، اوقات پنج‌گانه‌ی روز است که عبارتند از «هاوَن»، «رَپیتْوَن»، «اُزیرَن»، «اَیویسَروترِم» و «اوشَهَن».

 

آنچه روشن است، مردمی که در بخش‌بندی زمان‌ها تا این اندازه خود باریک‌بین بوده‌اند، زندگی و حرکت آفرینش را بسیار هدفمند و جهت‌دار می‌دانستند. از این‌رو به‌گونه‌ای مستقیم و غیرمستقیم با بخش‌بندی زمان‌ها، بیشترین بهره‌گیری و استفاده از ظرفِ زمان را سفارش کرده‌اند.

 

پندهای «آدرباد ماراسپندان»، به‌منزله‌ی سرفصل‌های کتابِ زندگی است، که کاروَرزان را به آداب زندگی فراخوانده است. باید دقت داشته باشیم که اندرزهای موبدِ فرزانه، نظر به رئوس زندگی انسان‌ها دارد، که خواهی‌نخواهی می‌بایست عنوان می‌شده است و روزهای ماه صورتی از فهرست این کتاب را گشوده است.

 

نکته‌ی جالبی که در این اندرز به چشم می خورد، سفارش بر پاکیزگی و پیراستن و نیز پی‌گرفتن(:تداوم) شادمانی به عنوان، دو عنصر بنیادین اندیشه‌های مزدیسنی و زرتشتی است که چندین بار، بازگو شده است.

 

در آغاز ترجمه پهلوی و در پایان سروده‌های شادروان «ملک الشعرای بهار» آورده می‌شود:

 

هرمزد روز، می خور و خرم باش

 

بهمن روز، جامه نو پوش

 

اردی بهشت روز، به آتشگاه شو.

 

شهریور روز، شاد باش.

 

سپندارمذ روز، ورز زمین پیش گیر.

 

خورداد روز، جوی کن.

 

امرداد روز، دار و درخت نشان.

 

دی باذر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای.

 

آذر روز، به راه شو و نان مپز، چه گناه گران بود.

 

آبان روز، از آب پرهیز کن و آب را میازار.

 

خور روز، کودک به دبیرستان ده تا دبیر و فرزانه شود.

 

ماه روز، شراب خور و با دوستان نیک پرسش(خوش صحبتی و به احوال پرسی رفتن) کن و از ماه خدای، آمدکار بخواه.

 

تیر روز، کودک به تیراندازی و نبرد و سواری آموختن فرست.

 

گوش روز، پرورش گوساله کن و گاو به ورز آموز٫

 

دی به مهر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای و انگور از رزان باز به چَرخُشت افکن تا بهتر شود.

 

مهر روز، اگر تو را از کسی مستمندی رسیده است پیش مهر بایست، از مهر داوری بخواه و گرجش(ظ: گریه) کن.

 

سروش روز، بُختاری(آزادی و آسایش) روان خود را از سروش اهرو(مقدس) آیفت(هم آمد و هم مراد و هم استعانت و استمداد معنی می دهد) بخواه.

 

رشن روز، روز کار سبک(یعنی کار روزانه مختصر) و کارهای ستایش و نیایش اندر فرارونی پیش گیر.

 

فروردین روز، سوگند مخور و آن روز ستایش فروهر پاکان و اشویان کن تا خشنودتر شوند.

 

بهرام روز، خان‌ومان بن افکن تا زود به فرجام رسد، و بر رزم و کارزار شو تا به پیروزی بازآیی.

 

رام روز، زن خواه و کار و رامش گیر و پیش دادوران شو تا به پیروزی و بختگی(آزادگی و کام روایی) بازگردی.

 

باد روز، درنگی(تامل) کن و کار نو می پیوند.

 

دی بدین روز، کارهای یزشنی و ستایش‌گری کن و زن به خانه بر و موی و ناخن پیرای و جامه پوش.

 

دین روز، خَرفَسْتَر کُش(خرفستر حیوانات موذی مانند مار، کژدم، زنبور، موریانه، گرگ و غیره).

 

اَرْدْ روز، هر چیزی نو بخر و آن را به خانه بر.

 

اَشتاد روز، اسب و گاو و ستور بر گشن(لقاح) افکن تا به درستی بار آورند.

 

آسمان روز، به راه دور شو تا به درستی بازآیی.

 

زامیاد روز، دارو مخور.

 

ماراسفند روز، جامه افزای و بدوز و بپوش و زن به زنی گیر که فرزند تیزویر(ویر: هوش و حافظه) نیک زاید.

 

انیران روز، موی و ناخن پیرای و زن به زنی گیر که فرزند نام دار(نام چُشتی: به معنی نام دار و شهرت یا نام داری و نام جویی است) زاید.

 

 

 

بود ماه سی روز تا بنگری / به هر کار روز کاری به جای آوری

 

سِزد گر به هرمزد باشی خرم / خوری می به آیین جمشید جم

 

به بهمن کنی جامه‌ها نو برشت / پرستش کنی روز اردیبهشت

 

به شهریور اندر شوی شاد خوار / کنی در سپندارمذ کشت کار

 

به خورداد جوی نوین کن روان / به مرداد بیخ نو اندر نشان

 

به دی به‌ آذر اندر سر و تن بشوی / به پیرای ناخن بیارای موی

 

به آذر مپز نان که دارد گناه / بدین روز نیک است رفتن به راه

 

به آبان بپرهیز از آب ای جوان / میالای و مازار آب روان

 

به خور روز، کودک به استاد ده / که گردد دبیری خردمند و مه

 

به خور باده با دوستان روز ماه / ز ماه خدای آمد کار خواه

 

بفرمای بر کودکان روز تیر / نبرد و سواری و پرتاب تیر

 

به گوش اندرون گاوساله بمرز / ببند و بیاموز بر گاو ورز

 

به پیرای ناخن چو شد دی به مهر / سر و تن بشوی و بیارای چهر

 

جداکن ز شاخ رز انگور را / به چرخشت افکن می سور را

 

اگر مستمندی ز کس مهر روز / شو اندر بر مهر گیتی فروز

 

فشان اشک و زو دادخواهی نما / که داد تو گیرد ز دشمن خدای

 

به روز سروش از خجسته سروش / روان را و تن را توان خواه و توش

 

ازو خواه آزادی کام خویش / وزو جوی آیفت فرجام خویش

 

به رشن اندرون کار سنگین بنه / روان را ز یاد خدا توشه ده

 

مخور هیچ سوگند در فرودین / که زشت است ویژه به روزی چنین

 

ستای اندرین روز فروهر را / که فرورد ازو یافت این بهر را

 

نیایش به امروز بر فروهر / که پاکان شوند از تو خشنودتر

 

پی خانه افکن به بهرام روز / سوی رزم شو گر تویی رزم توز

 

که پیروز بازآیی از کارزار / همت کاخ و ایوان بود پایدار

 

زن ار برد خواهی ببر روز رام / که رامش خوش است اندرین روز و کام

 

وگر باشدت کار با داوران / درین روز رو تا شوی کام ران

 

سزد روز باد ار درنگی شوی / نه پیوندی امروز کار از نوی

 

چو روز نیایش بود دی بدین / سر و تن بشو ناخن و مو بچین

 

زن نو ببر، جامه نو بپوش / دل از یاد یزدان پر و لب خموش

 

بود روز دین، مرگ خرفستران / بکش هرچه خرفستر است اندران

 

که خرفستران یار اهریمن اند / دد و دام و با مردمان دشمن اند

 

به بازار شو روز ارد ای پسر / نوانو بخر چیز و با خانه بر

 

در اشتاد روز اسب و گاو و ستور / به گشن افکنی مایه گیرند و زور

 

ره دور گیر آسمان روز پیش / که بازآیی آسان سوی خان خویش

 

گرت خوردن دارو افتد به سر / به زمیاد روز ایچ دارو مخور

 

زن تازه در ماراسفند گیر / که فرزند نیک آید و تیز ویر

 

درین روز جامه بیفزای بر / بدوز و بپوش و بیارای بر

 

انیران بود نیک زن خواستن / همان ناخن و موی پیراستن

 

زنی کاندرین روز گیری به بر / شود بچه‌اش در جهان نامور

 

انوشه روان باد آذرباد مارسفندان، که این اندرز کرد و نیز این فرمان داد.

 

 

انوشه روان باد آن مرد راد / که این گفته ها گفت و این پند داد

پیش بینی آینده ایران از زبان فردوسی

پیش بینی آینده ایران از زبان فردوسی :

 


در نامه ای که رستم فرخزداد سردار سپاه ایران در جنگ قادسیه به برادرش می نویسد، پیش بینی می کند که اگر ایران از اعراب شکست بخورد، آینده ی ایران چنین خواهد بود که فردوسی آن را بسیار زیبا نوشته است:


چـو بـا تـخت، مـنبـر بـرابــر شود

همه نـام، بـوبکر و عـمَر شـود
تــبــه گــردد آن رنــج‌هــای دراز

شـود نــاسـزا شـاه گـردن فـراز
چـو روز انـدر آیـد بــه روز دراز،

نـشیــب دراز اسـت پــیش فـراز
از ایـــرانی و تــرک و از تــازیـان

نژادی پــدیــد آیـد انــدر میان
نــه ایــران؛ نـه ترک و نـه تازی بود

سخنها بـه کــردار، بــازی بـــود
بـرنـجـد یـکـی دیــگـری بـرخـورد

بـه داد و بـه بـخشش کسی ننگرد
ز پـیـمـان بــگــردنــد و از راسـتــی

گرامـی شـود کـژی و کـاستی
کشــاورز و جــنـگی شـود بـی‌هـنـر

نـژاد و گـهـر کـم‌تـر آید به بـر
ربــایـد هــمـی این از آن آن از این

ز نفـریــن نـدانـنــد بــاز آفرین
نــهــان بـــدتــر از آشـکـارا شـــود

دل شـاه‌شان سنـگ خـارا شــود
بــد انـدیـش گـردد پـسر بــر پـــدر

پدر همـچنین بـر پـسر چــاره‌گـر
شــود بــنــده‌ی بــی‌هـنـر شـهریــار

نــژاد و بـزرگــی نیـایـد بـه کـار
بـــه گــیتـی کـسی را نـمـانــد وفــا

روان و زبـان‌هـا شـود پــر جــفـا
چـنـان فـاش گـردد غم و رنج و شور

که شادی بـه هـنگام بهـرام گـور
نــیـایــد بـهـار از زمــستـان پـدیـد

نـیارند هنگام رامـش نـبـیـد
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام

هـمـه تـنبل و چـاره و ســاز دام
پــدر بــا پــسـر کـیـن سـیــم آورد

خورش کشک و پوشش گلیم آورد
زیـــان کـسـان از پی سـود خـویـش،

بــجــویــنـد و دیـن اندر آرند پیش
بـــریــزنــد خــون از پــی خـواسـتـه

شــود روزگــار مـهــان کــاســتــه
چـو بـسـیار از ایـن داسـتان بگذرد،

کـسـی سـوی آزادگی نــنــگـــرد

تخت: سیاست
منبر: دین
ترک: ترکان غزنوی
چاره: نیرنگ. چاره گر: نیرنگ باز
رامش: جشن، شادی. فردوسی می گوید با رفتن شادی، کار و نو آوری هم از میان می رود و چون با آمدن فرهنگ عزاداری، شور کاری نابود می شود، همه تنبل می شوند و تنبلی هم به دنبال خود نیرنگ بازی می آورد.
نَبید: شراب.
سیم: پول.
مهان: بزرگان. نخبگان.

 

 شاهنامه

سروده پهلوی به پذیره فصل بهار به همراه برگردان به پارسی

سرودهپهلویبه پذیره فصل بهار به همراه برگردان به پارسی

به پذیره فصل بهار

نوید دیگر فصل می آید

کاروان تیره و تاریک زمستان

چرخهای کهنه اش را به آرامی می گرداند

میگردند چرخهای کهنه اش و میبرند کاروان زمستانی را

بشنو پیش قراولان فصل بهار

پرندگان خوش آواز

پرستوهای مهاجر

به همراهی باد، پیغام رسیدن فصل بهار را می دهند

نوید بهار زنده کننده.

*

هستی به جنبش اندر آید

آسمان نیلوک، ابری

برف ها اندر ذوب شدن ( آب میشوند )

خرسان از خواب زمستانی شان بلند میشوند، اندر پی خوراک میروند

رودها تازان، پیرامون جویها سبزگون

درختان و گلهای گوچک اندر کوه می شکوفند

کوه این دیرپای استوار

( یاد استاد : من دیدم، اندر کوه، بهار بود و باران

آزرم را درودش گفتم

او مرا درود گفت

من او را پرسیدمش

او مرا گفت گلبنانی هست بنفش، نیلوک، کوچک

کِشان دو، سه روز نمی پایند

آمده ام تا ببینمشان

استاد نرم بود و نازک، من سرد بودم

استاد رفت، من رفتم )

سوری اندر هستی برپا شود

فروردین روشن، شکوهمند و پر از خوّرَه یزدان

پادشاهی فصل ها را دارد

تا در این هنگام شکوفایی را ببینیم

و ششم روزش بهار میخندد، میرقصد و میرقصاند


چکامه ای زیبا از کدبان رضا




— همچنین ببینید :

سروده پهلوی به پذیره فصل بهار به همراه برگردان به پارسی

سرود پهلوی یک رویا به همراه برگردان پارسی

سروده پهلوی نوروز به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی کردی سپاس یزدان به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی باد و برگ به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی بهار من به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی ناز به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی دره به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی ” باد ” به همراه برگردان به پارسی

سروده اِران شهر به زبان پهلوی به همراه برگردان به پارسی

سروده پهلوی آرش کمان به همراه برگردان به پارسی

دهش و همیاری

دهش و همیاری

 

با خرید از فروشگاه های زیر پشتیبان ما باشید:

 

فروشگاه زرتشت

zarathushtra Shop

——————-

فروشگاه اینترنتی
24Shopping Store

——————-
اگر بدنبال یک هاست خوب برای تارنمای خود هستید در صورت دادن سفارش از طریق بنر زیر می توانید به ما یاری رسانید

 

تقویم و گاه‌شماری سنتی زرتشتیان

تقویم و گاه‌شماری سنتی زرتشتیان

 

همچنین ببینید:

گاهشمار دینی زرتشتی 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام


مزدیسنان در فرهنگ سنتی خود، گاه‌شماری ویژه‌ای دارند كه شامل دوازده ماه سی روزه است و هر روز نام ویژه‌ای برای خود دارد كه عبارتند از:

اورمزد، وَهمن، اردیبهشت، شهریور، خورداد، امرداد، دی به آذر، آذر، آبان، خور، ماه، تیر، گوش، دی بمهر، مهر، سروش، رشن، فروردین، ورهرام، رام، باد، دی بدین، دین، ارد، اشتاد، آسمان، زامیاد، مانتره‌سپند و انارم. بنابراین پس از گذشت یك سال خورشیدی365 روز به پایان خواهد رسید پنج روز پایان سال را زرتشتیان گاهِ گاتابیو می‌نامند زیرا نام این 5 روز برگرفته از نام بخش‌های پنج‌گانه سرودهای زرتشت (گات‌ها) است.

به ترتیب اَهنَود، اُشتَوَد، سپَنتَمَد، وُهوخشتر، و وَهیشتُوایش كه به این روزهای آخر سال پنجه یا پنجی نیز می‌گویند پس از هر چهار سال روزی دیگر به نام اَوَرداد (روز اضافی) به پنجه آخر سال افزوده خواهد شد. 


در این گاه‌شماری، هفت روز هفته پیش‌بینی نشده است و به‌جای آن روزهای اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی به دین به فاصله هفت و هشت روز در گاه‌شماری سنتی وجود دارد و از روزهایی است كه بیشتر به شادی و استراحت خواهد گذشت. چهار روز در این گاه‌شماری به نام‌های وهمن، ماه، گوش و رام را زرتشتیان به باور سنتی خود از خوردن گوشت و خوراكی هایی كه در آن گوشت وجود دارد، پرهیز می كنند. 


روزه گرفتن و نخوردن خوراكی در طول روز، در باور سنتی زرتشتیان وجود ندارد و به‌جای آن در هر ماه و در روزهای یاد شده كه نبُر nabor نام دارد، آنها هیچ‌گونه خوراكی كه گوشت در آن استفاده شده باشد را در سبد خوراکی خود ندارند. در باور سنتی زرتشتیان، پرهیز از خوردن گوشت سبب می‌شود تا نسل حیوان ها رو به نابودی نرود، از سوی دیگر خوردن گوشت زیاد در هر ماه، سلامتی انسان را به خطر خواهد انداخت. 


پژوهشگران درباره چگونگی گاه‌شماری، نام ماه و سال و میزان آنها در ایران باستان از زمان پادشاهی هخامنشی به بعد گزارش داده‌اند. به این ترتیب كه در زمان هخامنشی دو گونه گاه‌شماری وجود داشته است؛ یك نمونه از آن چگونگی نام و میزان ماه و گردش سال است كه در یادگارها و سنگ‌نوشته‌های پادشاهان آن زمان باقی مانده است.

 

دیگری گاه‌شماری اوستایی كه جانشین آن گردیده و تاكنون نیز ادامه دارد. در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی و میراثی كه در پرسپولیس به یادگار مانده است، به نام ماه‌هایی برمی‌خوریم كه مشخص نیست از چه زمانی كاربرد داشته است.

 

آیا در زمان مادها نیز وجود داشته است یا ابتكار ایرانیان در زمان هخامنشی بوده است. 


نام 9 ماه از این گاه‌شماری در كتیبه داریوش كبیر در بیستون آمده و نام بقیه ماه‌ها تا 12 ماه را در لوح‌های گِلی تخت‌جمشید یافته‌اند كه شاید برای صورتِ مالیات و حساب‌های كشور بوده است. 


در این گاه‌شماری 12 ماه وجود داشته كه برخی باور دارند آغاز سال از فصل پاییز شروع شده است و شاید كوچنده‌های آریایی این گاه‌شماری را با خود آورده بودند كه به باور پژوهشگران در زمان پادشاهی داریوش فراموش شده و گاه‌شماری اوستایی جایگزین آن شده است. 


گاه‌شماری اوستایی همان است كه تاكنون مبنای تقویم خورشیدی ایران بوده و اسامی 12 ماه را از فروردین تا اسفند با خود دارد. در گاه‌شماری اوستایی هر سال 365 روز و هر ماه سی روز دارد كه هریك نام ویژه‌ای دارد كه در گاه‌شماری سنتی زرتشتی آمده است. 


در گاه‌شماری ایران باستان دو فصل در سال وجود داشته است. نخست تابستان بزرگ كه از ماه فروردین آغاز شده و تا پایان ماه مهر یعنی هفت ماه ادامه داشته است و دوم زمستان كه از ماه آبان آغاز شده و تا پایان اسفند ادامه داشته است. در این گاه‌شماری 5 روز و چند ساعت در پایان سال اضافه بوده كه به گزارش ابوریحان در آثار الباقیه آنرا «پنجه»، «اندرگاه» و «اندرگاهان» می‌نامیدند. 


این گاه‌شماری در سراسر ایران به‌ویژه از زمان ساسانی رواج یافته و با گویش‌های گوناگون آمیخته شده كه تاكنون آثار برخی از نام‌ها در گویش محلی روستایی برخی از بخش‌های ایران همچنان باقی مانده است. 
گویش مازندرانی به ماه تیر می‌گوید (تِر ماه)، شهریور (شرور ماه)، مهر (میر ماه) و آبان (اونماه) كه نشان می‌دهد با گویش محلی به این شكل درآمده است. 


گردش سال خورشیدی و زمانی كه زمین یك چرخش كامل پیرامون خورشید دارد، كمی بیشتر از 365 روز است یعنی نزدیك به شش ساعت افزون‌تر و اگر این زمان اضافی در گذر هر سال به حساب نیاید به آرامی و پس از چند سال در گاه‌شماری خورشیدی، ناهماهنگی و نارسایی به‌وجود خواهد آمد. بدین ترتیب كه پس از گذشت 120 سال، جشن نوروز به‌جای آغاز ماه فروردین به اول اسفند انتقال خواهد یافت. 


ایرانیان باستان برای اینكه در روزهای ماه و سال ناهماهنگی ایجاد نشود، پس از گذشت 120 سال مجموع ساعت‌های اضافی هر سال را كه به 30 روز تبدیل شده بود به ترتیب آن را به آخر یكی از ماه‌های سال می افزودند و در 120 سال دوم به پایان ماه بعدی و نام این ماه نیز «بهیژك» به معنی خجسته بود. به یاد سپردن و حساب كردن درست سال و ماه توسط موبدان و دانش ستاره‌شناسی در آتشكده‌ها انجام می گرفته است.


آخرین كبیسه سال‌های ایرانی به این شیوه در زمان پادشاهی انوشیروان صورت گرفت كه یك ماه اضافی به پایان ماه آبان افزوده شده بود و آنرا بهیژك نام نهادند. پس از آن كبیسه‌ای پس از 120 سال اضافه نگردید زیرا حكومت ساسانی در ایران به‌دست اعراب شكست خورد و از آن پس کانون یا نهادی تشكیل نشد تا حساب سال و ماه را نگهداری كند و به مردم آگهی دهد. 

 


تا پیش از شكست ساسانیان كه این‌گونه گاه‌شماری در ایران رواج داشته است، پس از 120 سال كه موبدان آن را اعلام می‌كردند، یك ماه بدون نام مردم به جشن و شادی می پرداختند تا پس از یك ماه، سال و ماه دوباره در جای فصلی خود قرار بگیرد. ضرب‌المثل ایرانی كه در آن آرزوی 120 سال عمر برای مردم را داشته به این دلیل بوده است كه هر نفر شانس آن را داشته باشد تادر عمر خود یك بار شاهد برگزاری جشن یكماهه بدون نام باشد.


سرچشمه

 

www.kniknam.com

بهشت و دوزخ در بینش زرتشت

بهشت و دوزخ در بینش زرتشت

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

بهشت و دوزخ 

بهشت به معنی بهترین (صفت عالی «به») از واژهً اوستایی «وَهیشتِم مَنُو» می‌باشد و دوزخ از واژهً اوستایی «دروجودِمانِه» است به معنی «جایگاه دروغ» یا «درون تیره» می‌باشد. 


در بینش زرتشت، اهورامزدا، جهان هستی را بر پایهً قانون یكسان و هنجاری خلل‌ناپذیر به‌وجود آورده است كه این قانون در سراسرِ جهان آفرینش پویا و پایدار گشته است. زرتشت این قانون ثابت را «اشا» یا راستی نامیده است. هنجاری كه بر پایهً اراده و خواست مزدا، سبب پدیدار شدن جهان هستی شده و پس از آن در همهً رویدادها و پدیده‌های گیتی نیز جاری و استوار است. 

آنكه برای نخستین بار به روشنایی جهان هستی اندیشید، از اندیشهً خود اشا (قانون راستی) را به‌وجود آورد و برابر این هنجار، همواره پشتیبان بهترین اندیشه است. 

(یسنا ـ هات 31 ـ بند 7) 

بر پایهً این هنجار راستی، تفاوت انسان با دیگر آفریدگان در این است كه انسان توانایی اندیشیدن دارد. یعنی چنانچه فروزهً هوشمندی، تفكر و گزینش را از انسان گرفته شود، در حقیقت انسانیت او از بین رفته است و تنها موجودی در جایگاهً انسان بودن؛ خرد، اندیشه و تفكر است وگرنه در گزینه‌های دیگر، انسان با حیوان مشترك است. انسان بر پایه هنجار راستی، با ویژگی خردمندی و هوشمندی از دیگر آفریده‌ها برتر آفریده شده است. 
بی‌گمان توانایی اندیشیدن، مهارت تشخیص خوب از بد و گزینش بهترین‌ها را نیز به همراه دارد. بنا بر هنجار راستی كه با اراده اهورامزدا پدیدار شده است، انسان نه‌تنها توانایی اندیشیدن دارد، بلكه توانایی گزینش و آزاداندیشی را نیز دارد. 


فرهنگ دینی زرتشتی، گزینش راه زندگی، بهره‌مندی از تلاش و كار خویش، امید به برخورداری از بهترین هستی و رسیدن به رستگاری را به‌طور آزادانه و با ارادهً انسان انجام می‌گیرد كه ثمرهً آن آزادی، شادی و آرامش است. 
از نگاه دیگر جبر و اختیار نیز كه در برخی از ادیان به آن اشاره شده است در بینش زرتشت آشکار نیست وبدون هیچ‌گونه استثنایی، از اختیار و آزادی كامل گفتگو شده است. 


به باور زرتشت، همهً انسان‌ها بدون گناه و پاك از هرگونه پلیدی چشم به جهان می‌گشایند و هركس با گزینش راهِ خود در زندگی، آیندهً خویش را آنچنان كه اراده كرده است، شكل خواهد داد. در این نگرش، خرید و بخشش گناهان نیز جایگاهی ندارد، هركس برابر هنجار راستی و قانون اشا بهرهً كار خوب و بد خود را خواهد گرفت. انسان مختار و آزاد است تا راه درست زندگی یا راه اشتباه را برگزیند. از این دیدگاه، نفی آزاداندیشی و آزادگزینی انسان، در حقیقت نفی هویت انسانی اوست. 


بی‌گمان آزادی و اختیاری كه اهورامزدا در وجود انسان‌ها قرار داده با مسئولیت همراه است كه اگر غیر از این باشد، وجود پاداش یا عذاب خداوندی بی‌منطق خواهد بود ولی پاداش و كیفر، پس از گزینش آزاد چگونه خواهد بود؟ 


آشكار است كه پیامبر ایرانی نیز زمانی در چگونگی سرانجام انسان‌ها به فكر فرو رفته است. او در یسنای 31، بند 14 می‌فرماید: 

ای اهورا می‌خواهم از نتیجه كردار مردمان، 

چه در گذشته و چه در آینده باخبر شوم 

و بدانم چگونه در این جهان و جهان دیگر 


پارسایان و نیكوكاران به پاداش كردار نیك خود خواهند رسید؟ 

و به چه صورت بدكاران و گمراهان به كیفر بد خود گرفتار می‌شوند؟ 

در سرودهای دیگر گاتاها، پاسخ این پرسش‌ها بر زرتشت آشكار می‌گردد: 

به كسی كه كار نیك را پیروی كرده باشد 
و زندگانی خود را برای 
خشنود ساختن اهورامزدا سپری كرده باشد، 
پاداش جاودانی خواهد گرفت 
و زشت‌كردارانی كه خواسته اهورامزدا را به‌جای نیاورند، 
به جزای بد گرفتار خواهند شد. 
(یسنا 51 ـ بند 6) 

در فرهنگِ دینی زرتشتی، سرنوشت در معنای رایج آن مردود است. اگر سرنوشت هر فرد، چگونگی زندگی آینده او باشد، در بینش زرتشت، هركس سرنوشت خود را با اندیشه، گفتار و كردار خویش رقم خواهد زد. به بیانی دیگر، انسان در هر كاری و رفتاری كه انجام می‌دهد، آزادانه و از روی اختیار آن كار را انجام داده است ولی پاسخ آن رفتار (پاداش و كیفر) رویدادی یكسویه خواهدبود؛ به شكلی كه انسان اختیار ندارد تا پاداش و كیفر خویش را بپذیرد و یا نپذیرد. این قانون نیز جزئی از هنجار راستی (اشا) می‌باشد كه پایهً اراده اهورایی بر زمین گسترش یافته و پایدار است. 


در یسنای 31، بند 20 آمده: 


كسی كه پیرو راستی است 
جایگاهش در سرای شادی و روشنی خواهد بود 
ولی دروغ‌پرست و گمراه، زمانی دراز در سرای تاریكی 
با ناله و افسوس به‌سر خواهد برد 


بنابراین بازتاب كردار هر فردی، در همین جهان به او باز خواهد گشت؛ اندیشه، گفتار و كردار نیك، سبب آرامش روحی و معنوی فرد می‌گردد و برعكس اندیشه، گفتار و كردار بد نیز موجب پریشانی و اندوهِ روان انسان خواهد شد. آن شادی و آرامش كه در نتیجهً كردار نیك باشد، بهشت یا سرای نور و سرود انسان خواهد بود و پریشانی و اندوه روانی كه بازتاب رفتار بد و ناپسند انسان است نیز به‌عنوان دوزخ و یا جهنم برای هر انسان است. 
سرای نور و سرود كه زرتشت در سروده‌هایش از آن یاد كرده است، بعدها در اوستای جوان زمان ساسانی به بهشت یا گروثمان تبدیل شده است كه در آن همه نوع نعمت مادی نیز وجود خواهد داشت، در صورتی كه با نگرش به بینش زرتشت كه از آن یاد شد، بهشت مكانی جز برای ستایش و نیایش اهورامزدا نیست. یعنی همان جایی كه آسایش و آرامش مینوی و پیوستن به نور حقیقت وجود دارد و در آنجا هیچ چیزی به‌جز اندیشه در مورد اهورامزدا راهی ندارد. 


درباره سرانجام كارهای زشت و ناشایست نیز زرتشت در یسنای 31، بند 15 می‌فرماید: 

خدایا، این از تو می‌پرسم كه سزای كسی كه قدرت دروغ‌كار و بدكردار را می‌افزاید و یا كسی كه در زندگانی هیچ كاری جز آزار مردم آباد و بی‌آزار و جانورانشان را ندارد، چیست؟ 


در پاسخ به این پرسش در یسنای 51، بند 14 آمده: 


پیشوایان دروغین، دوست مردم نیستند و از قوانین آبادی دور می‌باشند و از رنج بردن جهان شاد می‌شوند و سرانجام، زبونِ كردار و آیین خود می‌گردند و به خانه دروغ كشیده می‌شوند. 


دربارهً دروجودِمانه (خانه دروغ) نیز زرتشت اشاره می‌كند: بدكاران، بداندیشان و دروغگویان، پیوسته در خانهً دروغ می‌باشند. این مكان نیز در ادبیات و فرهنگ دینی ساسانی به دوزخ تبدیل شده است؛ دوزخی كه انواع گوناگون حیوانات درنده، مار و عقرب برای آزار و رنج بدكاران وجود دارد. در حالی كه با نگرش در گفتار زرتشت متوجه خواهیم شد كه منظور از خانه دروغ، همان اندوه و پریشانی روحی و روانی است كه انسان با كژاندیشی و كردار نادرست به آن دچار خواهد شد و انسان به‌جایی خواهد رسید كه از عذاب وجدان خود نمی‌تواند رهایی یابد، بنابراین همواره با اضطراب و پریشانی زندگی خواهد كردو در حقیقت زندگی او تبدیل به جهنم خواهد شد. 

 


به این ترتیب بهشت و جهنم را انسان با اندیشه و رفتارش برای خود رقم خواهد زد و جایگاهی نیست كه خداوند از پیش برای خوشگذرانی و یا عذاب او آماده كرده باشد.


سرچشمه

 

www.kniknam.com

شب چله (زایش نور) ازمهریرستی تا جشن کریسمس

شب چله (زایش نور) ازمهریرستی تا جشن کریسمس

 

 نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

مهرپرستی يكی از آیين های باستانی ايران بوده است که اکنون برجسته ترین جشن آن، شب چله (بزرگترین شب سال) در نخستين شب آغاز زمستان برگزار مي شود. در این جشن برای پاسداری از نور خورشید در دراز ترین شب سال که آغاز زمستان نیز بود واز فردای آن شب روزها به آرامی افزایش می یافت و روشنایی بیشتر می گردید مردم ایران باستان شب زنده داری داشتند وبا شادی وسرور به دیدار سپیده دم روشنایی اندیشه داشتند. 


پس از گسترش بینش یکتاپرستی اشوزرتشت هرچند در اوستا ودیگر ادبیات اوستایی از مهر درجایگاه يكی از ايزدان ياد شده است و باورهای مهری و پرستاری از روشنایی و آتش همچنان در باور زرتشتیان به یادگار مانده است ولي مهرپرستی در ایران جایگاه خود را به عنوان يك دین و آیین جداگانه که پیروانی نیز داشته باشد از دست داده است. پیروان آیین مهر ایرانی پس از چندی این نگرش را در بخشی از آسياي صغير و به شکلی دیگر بنیاد گذاشتند. 


در زمان امپراتوری رم در نخستین سده پیش از ميلاد آیين مهرپرستی به رم راه يافت و پس از چندی به آرامی در آنجا ريشه دوانيد و در سه دهه آغازین پس از ميلاد در بخش گسترده ای گسترش يافت. به جز برخی از امپراتوران خواستاران طرفدارن بیشماری بين بازرگانان و سپاهيان پيدا كرد تا آنجا كه به هنگام آغاز سده چهارم میلادی، بيش از 300 معبد ميترایی (مهرابه) در ايتاليا وجود داشت و بسیاری ازمردم شب يلدا ( چله ایرانی)را جشن می گرفتند . 


در ضمن اين آیين توسط لژيونرهای رومی به بخش های دیگر این امپراطوری از جمله آلمان ، اتريش و انگلستان انتقال يافت و مهرابه های متعددی در آن كشورها نیز ساخته شد. در سال 1954 آثار باقی مانده از يك مهرابه هنگام باز سازی Walbrook House لندن كه در زمان جنگ آسيب ديده بود كشف شد وپس از مدتی آنرا برداشته و در كنار Queen Victoria Street در نزديكی Bank بازسازی كردند و هم اكنون در تمام روزهای هفته در آنجا دیده می شود. 


امپراتور كنستانتين اول كه به نام پدر كليسا مشهور است كسي است كه پايتخت رم شرقي را بنا كرد و بنام خود آنرا Constantinople (قسطنطنيه) ناميد. او در سال 312 ميلادی ايتاليا و رم را تسخير كرد و برآن شد تا دين مسيح را در ايتاليا گسترش دهد از آنجا که آشکارا نمی توانست ویژگی آیین ميترایيسم را ثابت نگاه دارد، در سال 312میلادی دستور آزادی و برابری دین واندیشه را در میلان صادر كرد و پیشنهاد داد كه چون مسيحيان حضرت عيسي را نماد وجلوه گاه نور مي دانند آنها نيز يلدا را به عنوان روز تولد مسيح جشن بگيرند. 


مسيحيان متعصب آن زمان این پیشنهاد را نپذيرفتند زيرا آنان برپایي جشن تولد ویژه يلدا را يك آیين مربوط به كافران و مشركين (Pagans) می دانستند. پيروان اين گروه (از جمله ارامنه و اكثريت كليسای ارتد كس) اکنون نیز به جای كريسمس یعنی روز 25 دسامبر، روز ششم ژانويه یعنی روز تعميد مسيح را جشن می گيرند. 


در این هنگام روز مقدس مذهبی در هر هفته که روز شنبه Sabbath بود به روز يكشنبه Sunday (مهرشيد – روز مهر) تغيير داده شد و به اين ترتيب آخرين پیوندی را كه بين دو مذهب مسيح و موسي وجود داشت از بين بردند. 


پس از چند سالی كه مردم با جشن كريسمس به خوبی آشنا شدند ، در امپراطوري رم دین مسیح به عنوان مذهب رسمی اعلام گرديد. در سال 331 تمام اموال ودارایی مهرابه های ميترایی به نفع كليسا مصادره شد . به جای مهرابه ها و روی معبد مهری كليسا هایی بنا كردند. برجسته ترین نمونه اين تغییر بنا، كليساي San Clemente رم است كه هنوز هم پابرجاست و می توان درطبقه های زيراین کلیسا از بقاياي مهرابه و نخستین كليسایی كه روی آن نیز بنا شده بازديد كرد. 


در سال 390 تمام مذاهب غير از مسيحيت در رم ممنوع شدند و عملا به مسيحيان افراطي اختيار داده شد كه بقيه مهرابه ها را نیزخراب كرده پيروان آیین ميترایی را قتل عام كنند. اين رفتار کشتار پیروان میترا با چنان شدت و هماهنگی انجام گرفت كه به عنوان نمونه نوشته یاكتابی ویژه مراسم و آیين های مهر پرستی و میترایی باستانی نیز باقی نمانده است. 
دلیل اینکه جشن شب چله ایرانی (یلدا 21 دسامبر) با کریسمس (25 دسامبر) برابر وهماهنگ نشده است در این است که گاهشماری در اروپا از سد ها سال پيش از ميلاد مسیح رایج بوده ولي تقويم دقيقی برای همه وجود نداشته است. در سال 46 پیش از ميلاد كه به آخرين سال اغتشاش تقويمی در اروپا مشهور شده است (Last year of confusion) به دستور جوليوس سزار يك ستاره شناس اهل اسكندريه به نام Sosigenes ، تقويمی بر اساس گاهشماری خورشیدی مردم مصر پیشنهاد كرد. بر مبنای اين گاه شماری كه در آن مدت سال 365 روز و شش ساعت فرض شده بود روز 22 مارس(اشتباها بجاي 21 مارس) روز اول بهار به حساب می آمد. بعلت دقيق نبودن تقويم تحويل هرسال بمدت 12 دقيقه عقب می افتاد و به اين ترتيب در سالی که برابری مذاهب بیان شد اول زمستان با روز 25 دسامبر برابر شده بود، از اين رو جشن كريسمس و يلدا در شب 25 دسامبر هماهنگ شد و در گاه شماری به ثبت رسید. 


نخستین كنفرانس جهاني مسيحيت به دعوت كنستانتين در سال 325 در Nicaea  نزديك قسطنطنيه برپا گرديد، در این گردهم آیی به دلیل دقيق نبودن سه روز جابجایی در گاه شماری بوجود آمده بود آنرا دوباره تغییر دادند و روز 21 مارس به عنوان روز اول بهار اعلام شد ولی ضرورتی نبود كه تغييری در تاريخ كريسمس داده شود شاید مایا بودند تا خاطره آیین شب چله (يلدا) در باورسنتی مردم پاک شود. اکنون در كمتر گزارش خارجی به بنیان فرهنگی و تاريخ واقعی روز كريسمس اشاره شده است. 


بازنگری و تغييردر تقويم میلادی بار ديگر در قرن شانزدهم انجام گرفت. در سال 1582 به دستور پاپ گرگوری سيزدهم، روز بعد از چهارم اكتبر روز 15 اكتبر اعلام شد . پس از گذشت بیش از چهار سده اين پیشنهاد و دستورهای ديگر از قبيل قرار دادن اول ژانويه به عنوان نخستین روز سال همگی مورد پذیرش مردم قرار گرفته است ولی بخش هایی از كليسای ارتدكس اين گاه شماری و پيشنهادهای كنفرانسی که در (نيسه آ) تشکیل شد را قبول ندارند و مناسبت های مذهبی خود را بر مبنای تقويم جولين حساب می كنند. 


ولی در ايران پي از گذشت چند هزار سال هنوز هم شب چله به عنوان يك سنت و آیين باستانی البته بدون توجه به فلسفه برگزاری و سابقه تاریخی آن، با شکوه فراوانی در خانواده ها جشن گرفته می شود 


از شباهت های شب چله ایرانی با جشن کریسمس غربی نیز به هماهنگی این دو جشن می توان نگریست زیرا بسیاری از آیین های جشن کریسمس غربیان برگرفته از فرهنگ باستانی ایران است. 


* کليسا به تقليد از زایش مهر در باور باستانی ایران، زادروز عيسی مسيح را در 25 دسامبر می گيرد اما از شواهد کتاب مقدس چنین بر می آيد كه تولد عيسی مسيح در بهار یا پاییزبوده است. 


* سروی كه برای عيسی تزیين می كنند همان سرو برافراشته آیین مهرایرانی است كه شب چله با دو رشته طلايی و نقره ای به نماد ماه و خورشيد تزیين می شده است. 


* واژه دسامبر به معنای ماه دهم است كه در تقویم میلادی، ماه دهم دسامبر نیست بلکه با گاه شماری ایرانی هماهنگ است. 


* سان دی (يكشنبه) كه روز مقدس مسيحیان است يعنی روز خورشيد و واژه دی در انگلیسی به معنی روز، از واژه دی به چم (معنی) آفریدگار در اوستا و از ديماه گرفته شده است که هنگام سر زدن خورشید جوان است.

*جورابهايی كه بابا نوئل در آن هديه می گذارد همان جورابهايی است كه در شمال ایران بچه ها برای هديه گرفتن به درِ خانه ها مي برند. 


* دودكشی كه بابا نوئل از آن پایين می آيد همان روزنه ای است كه روستاهای كُرد نشين و شمال كشور هنوز هم روی بام خانه ها دارند و شالی را از آن به پایین می فرستند يعنی كه هديه ما را به آن شال ببندید. 


* لباس سرخ رنگ بابانوئل لباس مهرایرانی وسرخ رنگ است، سرخی آسمان به هنگام آمدن ورفتن خورشید و سورتمه آن گردونه مهر است . 


* غسل تعميد هم بر گرفته ازشستشودر آیين مهرایرانی است. 


* كُنده ای كه شب کریسمس در شومينه ها می گذارند و به آن yole log می گویند كنده ای بوده كه ایرانیان در شب چله می سوزاندند و همه دور آن گردآمده شادی وپایکوبی می کردند. 


*  بسیاری از اینگونه ویژگی ها برگرفته ازباورهای شب چله باستانی ایران است، کریسمسی كه هم اکنون با شکوه فراوان در اروپا وآمریکا جشن گرفته می شود و از نظر تجاری سود فراوانی را برای جهان غرب به ارمغان آورده است. آیینی جز تداوم فرهنگ وباورهای کهن ایرانی نيست. 

 


باید بیندیشیم که برما چه گذشته است تا از جشن ها وسنت های باستانی خود بیگانه شده ایم. شایسته است تا برشکوه باورهای نیاکان خود باورداشته باشیم.


سرچشمه

www.kniknam.com

جشن مهرگان وآیین های سنتی آن

جشن مهرگان وآیین های سنتی آن

 

نوشتارهایی از موبد کورش نیکنام

مهر در اوستا به‌صورت میثره miθra یا میترا آمده است. مهر از پایه‌های مینوی بیشتر ادیان و اندیشه‌های عرفانی جهان شده است. واژة مهر در دین زرتشت، تنها به معنی مهر و محبت است، بلكه به معنی راستی و درستی، وفاداری، پیمان‌داری و فروتنی نیز می‌باشد. 


در گاه‌شماری و فرهنگ ایران باستان، جشن مهرگان پس از نوروز دارای اهمیت برجسته‌ای است. دلیل آن، این بود كه در گاه‌شماری كهن ایران، سال، تنها شامل دو فصل بزرگ می‌شد. جشن‌های نوروز و مهرگان آغاز فصل‌های دوگانه سال را نوید می‌دادند. 


به بیان دیگر، نوروز آغاز فصل نخست و مهرگان آغاز فصل دوم به‌حساب می‌آمد. فصل اول، تابستان بود كه از جشن نوروز شروع می‌شد و هفت ماه ادامه داشت و فصل دوم، زمستان كه از جشن مهرگان آغاز می‌شد و پنج ماه طول می‌كشید. جشن مهرگان كه از روز مهر در ماه مهر آغاز می‌گردید و تا پنج روز پس از آن ادامه می‌یافت، زمینه برپایی جشن‌های بزرگ و شادی بسیار در سرزمین بزرگ ایران بود. 


در بین جشن‌های ماهیانه، دو جشن تیرگان و مهرگان مناسبتی حماسی و ملی نیز دارند و هر دو یادآور رهایی و نجات مردم ایران در روزگاران گذشته بوده است. 


در جشن تیرگان، مرزهای ایران به‌دنبال یورش تورانیان و شكست از آنان كم و كاسته شده بود تا اینكه پرتاب تیری كه از جان آرش نیرو می‌گرفت، مرزها به فراخی و گستردگی پیش رسید و در مهرگان پایه‌های حكومت ضحاك ماردوش با فریاد دادخواهی كاوه آهنگر به لرزه درآمد و با برافراشته شدن درفش كاویانی و خیزش مردم ایران به رهبری فریدون هزار سال بیداد و ستم ضحاك تازی به پایان رسید. 


ابوریحان بیرونی در التفهیم گزارش می‌دهد: 


«مهرگان شانزدهمین روز از ماه مهر و نامش مهر، اندرین روز آفریدون ظفر یافت بر بیورسپ جادو، آنك معروف است به ضحاك و به كوه دماوند بازداشت و روزها كه سپس مهرگان است همه جشنند، بر كردار آنچه از پس نوروز بود.» 

فَر و شكوه جشن مهرگان را می‌توان با جشن نوروز برابر دانست، آنچنان كه در آثار الباقیه بیرونی از گفته سلمان فارسی چنین آمده است: 

«ما در عهد زرتشتی بودن گفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر.» 


بی‌گمان گستردگی و گوناگونی گزارش‌هایی كه دربارة مهرگان و چگونگی برگزاری آن در ادبیات فارسی آمده است، به هیچ روی با بیان نوروز قابل سنجش نیست و گویا شاعران و نویسندگان هم‌پیمان شده تا از پیدایش مهرگان گزارش‌های یكسانی داشته باشند. 


اسدی توسی نیز در گرشاسب‌نامه، همانند بیهقی و بیرونی، پیدایش مهرگان را پیروزی بر بیداد ضحاك آورده است: 

فریدون فرخ به گرز نبرد ز ضحاك تازی برآورد گرد 


چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر 

فردوسی نیز در این‌باره چنین می‌فرماید: 


فریدون چو شد بر جهان كامگار ندانست جز خویشتن شهریار 
به روز خجسته سر مهر ماه به سر بر نهاد آن كیانی كلاه 
كنون یادگارست از او ماه مهر به كوش و به رنج ایچ منمای چهر


این‌گونه یكسان‌نویسی در مورد پیدایش جشن نوروز وجود ندارد، به همین روی این پرسش به‌وجود می‌آید كه آیا گزارش‌های گوناگونی كه در مورد نوروز بیان شده است و نشان از اهمیت برگزاری این جشن در بین همه اقوام و گروه‌های ایرانی و فراتر از مرزهای كنونی ایران می‌باشد دلیل بر برتری جشن نوروز بر مهرگان است! چرا پس از چندین هزار سال جشن نوروز همچنان استوار و پابرجا مانده ولی مهرگان جشن ملی و همگانی به‌حساب نمی‌آید. 


آنچه روشن است و بایستی به آن پرداخته شود، این است كه نام نوروز بیشتر از هر جشن دیگری با مهرگان همراه بوده و این گواه بر آن است كه این دو جشن اگرچه در یك جایگاه و هم‌پایه نبوده‌اند، ولی از بزرگ‌ترین جشن‌های ایران‌زمین بوده‌اند زیرا در این دو جشن بوده كه ایرانیان سراسر جهان از كار و كوشش دست كشیده تا به شادمانی و آرامش یا هم‌اندیشی برسند. 


اكنون نیز زرتشتیان به باور سنتی خود در روز مهر از ماه مهر جشنی برپا می‌دارند. سفرة مهرگان در خانه‌ها گسترده می‌شود كه در آن آب، آویشن، انار، گل، آینه و گلابدان با نمادهایی از فروغ و روشنایی مهر می‌گذارند. لُرك ویژه مهرگان بیشتر نخودچی كشمش است كه با خوراكی‌های سنتی بر سفره گذاشته می‌شود. در برخی از سفره‌ها ترازوی كوچكی نیز به نماد برابری شب و روز در كنار سفره قرار دارد. 


زرتشتیان در جشن مهرگان به آتشكده‌ها و نیایشگاه‌ها می‌روند و با آشِ رشته و خوراكی‌های سنتی از یكدیگر پذیرایی می‌كنند. آنان با انجام نیایش و اجرای برنامه‌های فرهنگی مانند سخنرانی‌های ملی و آیینی، سرود، شعر و دكلمه، جشن مهرگان را با شادی برپا می‌دارند. 


در برخی از روستاهای یزد، جشن مهرگان در گاه‌شماری غیرفصلی برگزار می‌شود و جشن مهر ایزد نام گرفته است. 


بعضی از خانواده‌ها خوراكی‌های سنتی، گوشت بریان‌شده گوسفند و لووگ (نان كوچك تنوری) تهیه می‌كنند و با پذیرایی از همه، داد و دهش انجام می‌دهند. در برخی از روستاهای دیگر یزد از جمله روستای چَم، مباركه و ذین‌آباد از شهرستان تفت، جشن مهرگان (مهر ایزد) با سازوگِشت نیز همراه است. به این ترتیب كه در روز پنجم پس از مهرگان كه روز پایانی جشن است، گروهی از اهل روستا كه بیشتر آنان را جوانان تشكیل می‌دهند، در محل آدریان و یا سرچشمة قنات روستای خود گردهم می‌آیند، یكی از هنرمندان روستا به‌وسیله سُرنا و هنرمند دیگری با كمك اَربونه (نوعی دف كوچك) گروه را همراهی می‌كند. 


آنها برای رفتن به خانه‌های روستا با هم به حركت درمی‌آیند و از نخستین خانه یك روستا آغاز می‌كنند. باشندگان پس از چند لحظه شادی‌كردن بر درگاه خانه و کوبة در زدن، به خانه‌ها وارد می‌شوند. كدبانوی هر خانه نخست آینه و گلاب می‌آورد، اندكی گلاب را در دست افراد می‌ریزد و آینه را در برابر چهرة آنها نگه می‌دارد، سپس آجیلی را كه قبلاً فراهم كرده است به همه پیشكش می‌كند. این آجیل مخلوطی از تخمه كدو، آفتابگردان، نخودچی كشمش و یا یكی از آنها است. میزبانان افزون بر این نیز گاهی با شربت و یا چای پذیرایی خود را انجام می‌دهند. آنگاه دهموبد یا یكی از افراد گروه سازوگِشت كه صدای رسایی دارد، اسامی درگذشتگانی را كه پیش از این و در نسل‌های قبلی، در هر خانه روستایی سكونت داشته ولی اكنون درگذشته‌اند را بازگو می‌كند و همه برای آنها آمرزش و شادی روان آرزو می‌كنند. 


در اغلبِ خانه‌ها، نخست بر روان شخصی درود فرستاده می‌شود كه قنات آب در آن روستا و شهر دایر كرده است، زیرا آب روستا و سرچشمة آن را سرآغاز پیدایش زیستن و زندگی در آنجا می‌دانند. سپس از بازماندگان این خانواده كه هم‌اكنون در خانه نیاكان خویش به‌سر می‌برند و چراغ آن را پیوسته روشن نگاه می‌دارند، نام برده می‌شود، برای آنان نیز دیرزیوی، درست‌زیوی و شادزیوی آرزو می‌شود. بقیة افراد گروه سازوگِشت نیز در پایان هر قسمت و پس از سخنان یكی از آنان، با تكرار واژة «ایدون باد» و «شاباش» موارد بیان‌شده را یادآوری و گواهی می‌كنند. 


پس از آن دهموبد روستا، بشقابی از لُرك یا آجیل را از این خانه دریافت می‌كند و آن را در دستمال بزرگی (چادر شب) كه به كمر بسته است، ریخته و با آجیل‌های پیشین مخلوط می‌كنند. آنگاه از این خانه با ساز و شادی بیرون می‌آیند و به خانه‌های بعدی می‌روند، تا آیین سازوگِشت را در همة خانه‌ها انجام دهند. چنانچه درِ خانه‌ای از روستا بسته بوده و كسی در آن ساكن نباشد، افراد برای چند لحظه در بیرون این خانه نیز می‌ایستند و با بیان اسامی درگذشتگان این خانه، بر روان و فروهر درگذشتگان قبلی آنها نیز درود می‌فرستند.


در پایان سازوگشت در روستا، معمولاً مقدار زیادی لُرك و آجیل از خانه‌ها فراهم شده است. بسیاری از خانواده‌ها همراه با لُرك و آجیل مقداری پول نقد را نیز به دهموبد می‌پردازند تا در هزینه‌های تعمیر احتمالی و نگهداری آدریان محل و گاهنبارخوانی سهمی داشته باشند. در برخی از خانه‌ها مقداری میوه نیز به گروه سازوگشت می‌دهند تا آنها را به آدریان ببرند و در گاهنبارخوانی به‌كار برند. 


گروه سازوگشت آنچه را از خانه‌ها فراهم كرده است با خود به آدریان می‌آورد. در تالار آدریان، موبد نیز شركت می‌كند و بخشی از سرودهای اوستا به نام آفرینگان گاهنبار را به یاد هماروانان می‌سرایند. 


خانواده‌هایی كه گوشت بریان گوسفند را نیز در تنور خانه‌هایشان تهیه كرده‌اند، مقداری از آن را به آدریان پیشكش می‌كنند. 


در تنور آدریان این روستاها نیز از روز قبل از پایان جشن مهر ایزد، نسبت به شمار جمعیت روستا، نان تنوری كوچك و مخصوص به‌نام لوُوگ نیز آماده می‌شود. سبزی خوردن نیز پاك و آماده می‌شود. گوشت‌های بریان‌شده خانواده‌ها را در قطعه‌های كوچك بریده و با مقداری سبزی‌خوردن در میان دو عدد نان لووگ می‌گذارند. به هنگام اجرای آیین گاهنبار، دهموبد میوه‌ها را با كارد به قسمت‌های كوچكی تقسیم می‌كند كه آن را میوه وردرین می‌گویند.

 

پس از پایان مراسم، با میوه وردرین از باشندگان پذیرایی می‌شود و به هر نفر نیز مقداری لُرك و دو عدد نان لووگ همراه با گوشت و سبزی هدیه می‌دهند. 


در جشن مهرگان یكی از نیایش‌هایی كه سروده می‌شود مهر نیایش از خرده اوستا است. برگردان بخشی از این سرود كه كوتاه شده مهر یشت از سروده‌های كهن و یادگار آیین مهر می‌باشد، چنین است: 

می‌ستاییم مهر پیوندگار جان و جهان را 
كه راست ‌گفتار و پُرآوازه است 
بسیار شنوا و بسیار بیناست 
خوش‌پیكر و بلند بالا و دوربین 
نیرومند و بی‌خواب و همیشه بیدار است 
می‌ستاییم مهر پیرامون كشور، مهر درون كشور، مهر بیرون كشور 
مهر بالای كشور، مهر پایین كشور، مهر پیشاپیش كشور 
و مهر پسین كشور، و مهر هستی‌بخش بلند پایة جاودان پاك را 
با برسم از درخت چیده، می‌ستاییم ستارگان را، 
ماه و خورشید و مهر همه كشورها و كشورمدار را 
برای فروغ و شكوهی كه مهر، پیوندگار جان و جهان دارد 
و برای رامش و به نشینی كه به ایرانشهر می‌بخشد، 
می‌ستاییم مهر را، مهر پیوندگار جان و جهان را 
بشود كه مهر برای یاری ما آید 
بشود كه مهر برای به‌كامی ما آید 
بشود كه مهر برای شادمانی ما آید 
بشود كه مهر برای آمرزش ما آید 
بشود كه مهر برای تندرستی ما آید 
بشود كه مهر برای نیرومندی ما آید 
بشود كه مهر برای آسودگی ما آید 
بشود كه مهر برای پاكی ما آید 

 


در باور سنتی، جوانی كه از سال پیش نامزدی برای خویش برگزیده باشد، در جشن‌های نوروز و مهرگان با تهیة پیشكشی كه بیشتر شامل جعبة نقل و شیرینی كه زرورق سبز روی آن را پوشانده همراه با پارچه برای پیراهن و هدایایی از جنس زرین و سیمین به خانوادة همسر خود رفته و برای او جشنی می‌برد. خانوادة اروس نیز پس از پذیرایی از داماد، خود به او نیز هدایایی مانند آورده‌هایش پیشكش می‌كنند. 


سرچشمه

www.kniknam.com

زرتشتیان در دوره صفویه

زرتشتیان در دوره صفویه

زرتشتیان ایرانی در روزگار شاه عباس

 

باورها و آداب آن ها

از سده شانزدهم تا سده هجدهم میلادی گزارش های بسیاری در نوشته های خود زرتشتیان و ناظران بیگانه باقی است. در ایران شاه عباس، مشهورترین پادشاه صفوی، به سال 1587 م. به تخت نشست و تا سال 1628 م. حکومت کرد. دربار پرشکوه وی سفیران، بازرگانان، و حتی مبلغان مسیحی اروپایی را به اصفهان کشاند که برخی از آنان به جامعه زرتشتی آن نواحی علاقه مند شدند. این بدان سبب بود که به سال 1608 م. شاه عباس «شمار زیادی از گاوورها» (صورت رایج آن زمان برای اصطلاح توهین آمیز گبر) را از یزد و کرمان برای کارگری، به پایتخت و اطراف آن، آورده بود. آنان در شهرکی تقریبن سه هزار خانه ای سکونت یافتند که «جملگی محقر و یک طبقه و بی تزئینات و در حقیقت متناسب با فقر ساکنان خانه» بودند (della valle, ll, 104). آنان رنگرزی، بافندگی و فرش بافی می کردند یا به شهر می رفتند ( و مراقب بودند به مسلمانان تنه نزنند) تا به عنوان مهتر یا باغبان کار کنند یا خود، کشتزارها و تاکستان های اطراف را اجاره می کردند. شاردن (Chardin,ll,180) می نویسد: «آنان کشاورزی را پیشه ای نه فقط پاک و سالم، بلکه ستوده و شریف نیز می دانستند و بر این باور بودند که این نخستین شغل است که چنان که می گویند، خداوند قادر و ایزدان کهتر، پیش از همه می پسندند و به کریمانه ترین وجه پاداش می دهند.»

وی می افزاید: «این ایرانیان باستانی رسوم آبرومندانه و ساده ای دارند و تحت راهنمایی بزرگان خود در صلح و آرامش زندگی می کنند و از میان این بزرگان، کلانترانشان را بر می گزینند که منصب آنان را حکومت تائید می کند. آنان شراب می نوشند و همه نوع گوشت می خورند… ولی از جهات دیگر آدم های بسیار خاصی هستند و با مردمان دیگر، به خصوص مسلمانان، چندان در نمی آمیزند.» مسافری دیگر چنین اظهار می دارد: «زنان شان که همچون دیگر زنان ایرانی هرگز از ما دوری نمی جویند، از دیدار و سخن گفتن با ما بسیار خرسند بودند» (Daulier-Deslandes,28). آنان را با نداشتن حجاب می شد از خواهران مسلمانشان بازشناخت؛ ولی لباسشان کاملن عفیفانه و چنین بود: شلواری بلند که تا مچ پا می رسید؛ پیراهن آستین بلند، و چند روسری روی هم که زیرینِ آن ها (مانند روسری راهبه ها) موه ها را کاملن می پوشاند. جامه آنان به رنگ های شاد،و بیشتر سبز و سرخ بود. مردان مانند دیگر کارگران، شلوار و پراهن به تن داشتند، ولی ناچار بودند لباس (پشمی یا کتانیِ) بدون رنگ بپوشند و این لباس، هر جا که می رفتند، آن ها را مشخص می کرد.

زرتشتیان، هرچند برخورد دوستانه ای داشتند، ولی در مورد موضوعات دینی خاموش بودند. جهانگردی درباره آن ها چنین نوشته است: « هیچ ملت و جماعتی همانند گبرها مقید به اخفای اسرار دین خود نیستند» (Tavernier,163). این موضوع، عمدتن بدان سبب بود که آنان میان خود و مسلمانان (که زرتشتیان را ریشخند می کردند) دیواری بی روزن قرار داده بودند و بیگانگان هم ممکن بود این رازها را برای میزبان مسلمانشان فاش سازد. بدین ترتیب اروپاییان دچار این تصور نادرست شدند که زرتشتیان در واقع مردمانی نادان و ساده اند و سده ها که در بند زیسته اند، جز پرستش خورشید به هنگام طلوع، و مراقبت از آتش، که آن را عنصری جاودان می دانند، و رسم نهادن پیکر در فضای باز، دیگر مراسمشان را از یاد برده اند (Figueroa, 177). این سخن در حالی گفته می شد که روحانیان یزد و کرمان، در روایت هایی که برای برادران پارسی خود می نوشتند، همه جزئیات احکام مربوط به انواع مراسم و آئین های باستانی را ذکر می کردند. مانع خاصی که زرتشتیان برای حفظ خویش ایجاد کرده بودند و غربی ها براساس آن گزارش و داوری می کردند، مسئله زبان بود. آنان در سنگرهای روستایی خود، گویشی محلی ایجاد اختیار کرده بودند که برای گویشوران فارسی رایجِ، که آنان آن را دَری و مسلمانان آن را گبری می نامیدند، قابل فهم نبود؛ و این گویش محلی را (هر چند تقریبن هیچ وقت بدان نمی نوشتند) همه زرتشتیان، میان خود بکار می بردند.

شاردن که مردی بی اندازه باهوش بود، کوشید با سماجت بسیار به درون «رازهای دین زرتشتیان» راه یابد. وی (Chardin,ll,182) درباره آموزه های آنان چنین نوشت: «می پندارند دو اصل وجود دارد و ممکن نیست یکی باشد؛ چه، همه ی چیزها را دو گونه یا دوسرشت، یعنی نیک و بد است … . این دو اصل، یکی روشنی است که آنان را اورموز [اهرمزد] می نامند … و دیگری تاریکی، که آن را اریمن [اهریمن] نام می نهند … آنان به فرشتگانی اعتقاد دارند که ایزدان کهترند و برای حمایت از آفریدگان بی جان، و هر یک مطابق حوزه کارش، گماشته شده اند.» وی باز می افزاید که آنان جشن هایی را به احترام عناصر طبیعی برگزار می کنند، که اشاره روشنی به گاهانبارهاست. وی از کستی سخنی به میان نمی آورد، گویی هرگز زرتشتیان را در حال نماز ندیده است، ولی دریافت که (Chardin,ll,183) هر خانواده روزانه پنج بار در برابر آتش خانگی که همیشه فروزان و پاک نگاهداری می شد، نماز می گزارد. تاورنیه که زرتشتیان کرمان را دیده بود، بیهوده کوشید آتشکده آنان را ببیند. آنان نپذیرفتن این درخواست را با گفتن این داستان برای او توجیه کردند که چگونه مسلمان، آنان را واداشته بود اجازه دهند آتش را ببیند، و چون «منتظر بود در آن آتش نور فوق العاده ای ببیند … وقتی انتظارش به عمل نیامد و دید که آن آتش هم مانند آتش مطبخ و آتش بخاری است، متغیر شد و دیوانه وار خیویی بر آن آتش انداخت» (Tavernier,167). روایت های زرتشتی احکامی برای تطهیر آتش مقدس در هنگام پیش آمدن چنین حوادثی دارند؛ و تا سده ی هفدهم میلادی، ایرانیان هر آتش مقدسی را در اتاقکی در داخل آتشکده خشتی می نهادند که این اتاقک بدون پنجره بود و دربِ کوچک گنجه مانندی داشت که تنها روحانیان پریستار آتش می توانستند از آن داخل شوند. در جایی دیگر و در اتاقی بزرگ تر یک آتشدان ستونی خالی وجود داشت که می شد برای نمازهای فرادی و یا جشن های عمومی، اخگرهایی درون آن گذاشت. بدین ترتیب مردم عادی هم، به امید حفظ بهتر آتش های سپنته (مقدس) محبوبشان، لذت تماشای آن ها را بر خود روا نمی داشتند.

اروپاییان بدون تعصب (همچون هرودتِ پیش از آنان) به مبارزه زرتشتیان با خرفستره ها توجه کرده اند. دلاواله (della valle,107) در این باره نوشت: « گبرها از قورباغه و لاک پشت و خرچنگ و سایر جانورانی که به عقیده آنان موذی اند و آب را می آلایند، به شدت تنفر دارند و هرگاه فرصتی دست دهد، آن ها را می کشند.» تاورنیه (Tavernier,166) اطلاع می دهد که « یک روز در سال هست که باید تمام زن ها را هر شهر یا روستا جمع شوند و هرچه قورباغه پیدا می کنند، بکشند». وی (Tavernier,168) می افزاید: «جانورانی هستند که گبرها بسیار محترم می دارند و آن ها را تعظیم و تکریم می کنند؛ و بر عکس، برخی جانوران دیگر را دشمن می دارند، چنان که می خواهند گونه ی آنان را بر اندازند و می گویند آن ها آفریده خدا نیستند و از بدن اهریمن خارج شده اند و سرشت او را دارند.»

اروپاییان هم مانند همه ی دیگر کسانی که با زرتشتیان تماس می یافتند، به شیوه تشییع مردگان ایشان علاقه مند بودند. گبرهای اصفهان هرچند تنگدست بودند، ولی در جایی پرت افتاده و خارج از شهر، برج مدور جالب توجهی ساختند «پوشیده از سنگ های بزرگ تراشیده … حدود ده متر ارتفاع و بیست سی متر قطر، و بی هیچ درب یا مدخلی» مبادا کسی در صدد بر آید « بی حرمتی کند به جایی که آنان بسی بیشتر از مسلمانان یا مسیحیان، که به مزار مردگانشان احترام می گذارند برایش احترام قائلند» (Chardin,ll,166). آنان مردگانشان را بر خلاف شیوه سنتی که برهنه رها کردن بود، کاملن پوشیده، در درون این برج می گذاشتند و این، بی گمان به سبب تعدی های مسلمانان بود. شاردن خاطرنشان می کند که تقریبن در پنجاه قدمی انجا اتاقکی خشتی می ساختند که برای آرامش روانِ تازه درگذشته، اتشی پیوسته فروزان نگاه می داشتند. این رسم زرتشتیان ایران و پارسیان هند مشترک بود.

موضوع دیگری که نظر تاورنیه را به خود جلب کرد، احکام تطهیر بود. وی (Tavernier,166) نوشت: «همین که زنان یا دختران شروع قاعده ماهانه را حس می کنند، فورن از خانه بیرون می روند و در صحراها در کلبه چوبین مشبکی که پرده ای بر در آن آویخته است، تنها منزل می کنند. هر روز برای آنان آب و خوش می برند تا آن روزها سپری شود. پس از آن هر کس به اندازه بضاعت خود، بزغاله یا مرغ یا کبوتری برای نثار می فرستد. پس از آن به حمام می روند و بعضی از خویشان را به مهمانی کوچکی می خوانند و از ایشان پذیرایی می کنند.» این زندان تنگ و انفرادی، بایستی در گرمای تابستان و سرمای زمستان، برای زنان بسی سخت بوده باشد؛ و آشکارا خطرناک هم می شد؛ چه، تا سده نوزدهم میلادی برای عزلت، جاهایی ایمن تر، و در حیاط خانه یا اصطبل، می ساختند. با این حال خاتمه دادن به این آزمایش سخت با دوستان و مهمانی کوچم، غریزه زرتشتی برای غنیمت شمردن هر فرصت ممکن برای شادمانی را نشان می دهد. تاورنیه  (Tavernier,167) هم از گبرها چنین می گوید: « عید زادروز پیامبرشان را از همه اعیاد بهتر و عالی تر جشن می گیرند و در آن روز خیرات بسیار و نذرهای بزرگی بجا می آورند.» این روز، همان نوروز بزرگ، در ششم فروردین بود. )البته این ادعا برای تولد زرتشت همان قدر حقیقی است که قائل شدن روز 25 دسامبر برای تولد مسیح.) در کرمان ظاهرن هنوز شماری زرتشتی متمول بودند که می توانستند سخاوتمندانه برای امور خیریه پول دهند. در این شهر یک ستون مرمرین نقشدار عالی باقی است که نشان می دهد در دوره شاه عباس، شخصی بنام رستم بندار یک «خانه مهر» ساخته بود. (خانه مهر و معمولن به صورت «درمهر» یا «بِرِ مهر»، اصطلاح رایج متاخری برای پرستشگاه یا آتشکده است.)

احتمالن کسانی نسبتن مستطیع همچون رستم بندار (مانند چنگاآسا در نوسازی) وجود داشتند که کلانتر یا داور هازمان محلی بودند. احتمالن آنان در اداره امور مشکل چندانی نداشتند، ولی اگر دوتن از آنان نزاعی داشتند و ریش سفیدان نمی توانستند درباره آن حکم لازم را بدهند، در روایت ها (Dhabhar,39ff.) مطرح است که ممکن بود لازم شود فرد متهم، در آتشکده با خوردن آئینی گوگرد (صورتی از آزمایش باستانی ورِ آتش) سوگند ایراد کند. پس از برخوانی نیایش خورشید مهر، که با آن خورشید و مهر به گواهی خوانده می شوند، متهم از امشاسپندان و آفریدگانشان استمداد می خواست و سخنان رسمی بر زبان می آورد که پایان آن چنین بود: «… ئو اگر سوگند به دروغ خورم، هر کرفه که من کرده ام به تو (یعنی شاکی) … دادم و هر گناهی که تو … کرده ا، به چینودپل، پادافره آن بکشم و مهر و سروش و رشنِ راست می دانند که من راست می گویم… . » زرتشتیان باور داشتند هر که سوگند دروغ خورد، خداوند، به زودی نابودش خواهد کرد، ولی جماعت شاهد بودند که کار به ندرت به این مرحله می کشید و صدق غالب بود، زیرا آن که پیمانی را می شکند، پیش تر به «حکم اهریمن و دیوان» درآمده است(Dhabhar,41.)

زرتشتیان با آن همه راستی، صلحجویی، سختکوشی و تا حد امکان سر در لاک خود داشتن، هنوز هم نتوانستند از ستم بگریزند. شاردن (Chardin,ll,179)  اظهار می دارد که شاه عباس درباره محتویات شگفت انگیز کتابهای «گبران» و به خصوص درباره کتابی که می گفتند ابراهیم آن را نوشته است و حاوی پیشگویی درباره تمامی رویدادهایی است که تا پایان جهان رخ خواهند داد، چیزهایی شنیده بود. به همین سبب وی مصرانه خواستار آن کتاب شد و زرتشتیان را واداشت دست نوشته هایشان را برایش بیاورند. شاردن درباره بیست و شش جلد کتاب شنید که در کتابخانه سلطنتی اصفهان نگاهداری می شدند، ولی طبیعتن کتاب خیالین ابراهیم را نمی شد تولید کرد. در نتیجه شاه به سبب این ناکامی، دستوران دستور و چندین تن دیگر را به مرگ محکوم کرد. روحانیان ایران در نامه ای به تاریخ 1635 م. برای پارسیان، از این رویدادهای غمگینانه سخن به میان آورده اند. در این زمان ناامیدی هم بر ناراحتی های آنان افزوده شد. آنان باور داشتند که هزاره دهم سال گیهانی با سلطنت یزدگرد سوم آغاز شده بود؛ از این رو، یک هزار سال بعد، یعنی به سال 1630 م. پایان شکوهمند آن، همراه با آمدن سئوشینت را انتظار داشتند. چهار سال پیش، آنان به پارسیان چنین نوشتند: « هزاراه اهریمن به پایان رسیده است و هزاره اهرمزد نزدیک است و ما امیدواریم چهره شاه بهرام شکوهمند را ببینیم و هوشیدر و پشوتن، بی گمان خواهند آمد» (Dhabhar,593-4). گذشتن بی حادثه آن سال ها که مدت ها آرزویش را داشتند، ضربه ای سهمگین بر آنان بود و هر چند از امید به آمدن سئوشینت هرگز دست نکشیدند، ولی از این پس انتظارشان مبهم تر بود. شاردن (Chardin,ll,183) اشاره می کند که «یکی از پایانی ترین سنت های انان این است که دینشان بار دیگر برتری خواهد یافت… و این که بار دیگر پادشاهی از ان ایشان خواهد بود. آنان خود و کودکانشان را با این امید نگاه می دارند.»

پس از شاه عباس، اوضاع زرتشتیان فقط بدتر شد. شاه عباس دوم (1624-1667 م.) گبرهای اصفهان را به شهرک جدیدی منتقل کرد (چون شهرک قدیم را برای تفرجگاه خود می خواست)؛ و در این مکان جدید و در دوره ی آخرین پادشاه صفوی، یعنی سلطان حسین (1694-1722 م.) آنان رنج بسیار دیدند؛ چه، وی اندکی پس از به تخت نشستن، فرمان تغییر دین آنان را صادر کرد. یک اسقف مسیحی شاهد اقدامات خشونت آمیز برای اجرای این فرمان بود: پرستشگاه های زرتشتیان را ویران کردند، شمار بسیاری از گبرها را به تهدید با شمشیر، به پذیرش اسلام وا داشتند و خون آنان که امتناع کردند، رودخانه را رنگین ساخت. شمار اندکی گریختند و خانواده هایی که هنوز در منطقه یزد زندگی می کنند، از تبار همین فراریانند.

 

نویسنده: مری بویس

اهورامزدا و امشاسپندان

اهورامزدا و امشاسپندان

نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

 


اهـورا مـزدا، خدای زرتشت


اهورامزدا به چم “هستی بخشِ اَبَردانا” یا “خرد كل باشنده” و یا به زبانساده تر و به گفته ی روانشاد فردوسی توسی “خداوند جان و خرد” آن نیرویفراگیر و جهانی می باشد كه همه چیز در اوست و از اوست. به گفته ی دیگرتمامی آفریده ها نمودهای گوناگونی هستند از این نیروی كلی كه دارای سهویژگی بنیادین می باشد :

هستی ـ آگاهی ـ آفرینندگی


خداوند از مینوی افزاینده ی خود (سپنتامینو Spenta Mainyu )و از هستی خودبر پایه ی قانون خود (اشا Asha)می آفریند، می پروراند، می آراید و به پیشمی برد.


انسان و جهان زنده و پوینده ی او بخشی از این آفرینش نیك وشادی آفرین است. از آنجا كه اهورامزدا یك نیروی كلی بوده و تمامی هستی رادر بر می گیرد بنابراین دارای پیکر و شكل ویژه ای نمی باشد. برای شناخت اوباید فروزه هایش (ویژگی هایش) را شناخت. این فروزه ها و توانایی ها درانسان نیز هست و راهنمای او در زندگانی و پیشرفت به سوی تكامل می باشند. بنابراین انسان دارای همان فروزه های خداوندیست كه باید بدانان آگاه شده وبا پیشبرد و شكوفایی و افزایندگی آنان خود را مزداگونه گرداند. بر همینپایه انسان های آگاه نیز دست به دست هم داده و دنیای زنده را در مسیرتكاملی اش یاری رسانده و در دگرگونی و نوشدنِ همیشگی به پیش می برند. اینچنین انسان همكار خداوند می گردد.

 


بنیان های زندگانی (امشاسپندان(


)
فروزه هایی مزدایی-انسانی(

– 1سِپَنتا مینوSpentâ mainyu یا “گوهر افزایندگی” فروزه ی آفرینندگیاهورامزداست. از این فروزه است كه آفرینش پدید آمده است. این قلمرو هموارهمی افزاید و می گسترد و به پیش می برد و از آن است كه ما انسانها نیزآفریننده می باشیم.


– 2
وُهومَنَ Vohu mana (بهمن به فارسی امروزه)  یا اندیشه نیك و نیت پاك. اهورامزدا جهان را با اندیشه ی نیك آفرید. آفرینندگی و سازندگی، خودِ نیكی است. به زبانی دیگر می توان گفت كه “وهومنشالوده و نقشه ی فراگیر و بزرگ آفرینش است.


با كمك وهومن انسانبه وجود و چگونگی اهورامزدا آگاهی یافته، به رازهای زندگی دست می یابد و بهخویشكاری یا وظیفه ی خویش در زندگانی آشنا می شود.


داشتن اندیشهنیك نخستین گامی است كه انسان برای رستگاری برمی دارد. از دیدگاه فلسفهزرتشت انسان باشنده ای است اندیشمند. درست همین اندیشیدن و ژرف اندیشی استكه انسان را از دیگر جانداران جدا می سازد چون كه به نیروی “خرد” میانجامد. خرد نیرویی است كه با آن می توان پدیده ها را با هم سنجید و بد وخوب را از هم جدا کرد. همین شناسایی خوب از بد به انسان اختیار برگزیدن میدهد و او را آزاد و مختار می سازد كه یكی از این دو را برگزیند. بنابراینآزادی در گزینش و با گزینش است.

خردمند” آن است كه پس از شناساییو سنجش آن چه سودمندتر و انسانی تر، اخلاقی و بهتر است را برگزیند. امانابخرد” كه وارونِ خردمند است آن كسی است كه پس از سنجش بدتر و بدترین رابرمی گزیند.
در اینجا نیاز است كه دریابیم خوب چیست و بد چیست. بنا برگاتها خوبی و بدی دو راه اندیشیدن است. انسان آزاد است كه از میان آن دو،یعنی “بد” و “بهتر” یكی را برگزیند. اندیشه ی بهتر از خواستی نیک (نیت خوب)برمی خیزد که آن سازنده و جانبخش بوده و به سود همبودگاه انسانی است و بد،آن است كه زیانبار بوده و به جان (ها) و انسان (ها) آسیب برساند. این هردو نسبی بوده و در رابطه با زمان و مكان سنجیده می شوند. آن اندیشه ای نیكاست كه پیامد آن گفتار و كردار نیك باشد.


-3
اَشــا Ashâیا اَرتا Artâ قانون و هنجار و ترتیبی است كه آفرینش بر اساس آن شكل گرفته و به پیشمی رود. بنیان این هنجار بر راستی، درستی و داد یا عدل است. در این چهارچوباز قوانین فیزیكی- آخشیجی گرفته تا قوانین همبودگاهی و قوانین پیدا وناپیدای چیره بر دنیای مینوی و روانی جای دارد.


بنا بر گزارشیآیین راستی، كار درست را در زمان درست و مكان درست و با ابزار درست وبرنامه ی درست انجام دادن است. نتیجه ی آن همواره درست خواهد بود و جز آننمی تواند باشد.”


بنا بر گزارشی دیگر “ راه درست برای انجام هركاری آن است كه كمترین مقدار انرژی برای انجام آن به كار گرفته شود و از بههدر دادن بیهوده انرژی جلوگیری شود.”


انسان و همبودگاه اگر درراه راستی و درستی و داد گام بردارند و خود را با قانون هستی و آفرینشهماهنگ كنند به اندازه و هنجار و آرامش و پیشرفت و تكامل دست می یابند و ازآنان است كه سازندگی آغاز می شود و به همه سود می رسد.


وارون آنیعنی دروغ، از هم گونه اش، یعنی در اندیشه و گفتار و كردار است كه نتیجه ینادرست داده و زیان و آزار و خرابی می رساند. آنچه آزار دروغكار را چندبرابر می كند و تباهی می آورد خشم است. خشم، خرد و هوش را از دست دادن است وسرچشمه ی جور و ستم و بیداد است. پس باید بدور از خشم و دروغ، هر كس برآیین راستی و درستی كار كند و هم خود و هم دیگران را خرسند و شاد و آبادگرداند. گاتها پیروان اشا را “اَشَوَن” Ashavan و پیروان دروغ رادِرِگوَنت” Dregvant می نامد.

اگر بخواهیم چند نمونه از قوانین آخشیجی- همبودگاهی را كه نمودار اشا می باشند نام ببریم می توان از موارد زیر یاد كرد:

قوانین آخشیجی/ فیزیكی مانند :


.
كنش و واكنش یا علت و معلول Cause and effect

. پیشرفت Progress

. وابستگی Interdependence

. تاثیرگذاری متقابل Inter-reflection

قوانین انسانی- همبودگاهی مانند :


.
آزادی گزینش

. پاسخگویی (مسئولیت) انسان در برابر گزینش خود

. برابری حقوقی تمام انسان ها

. قانون كنش و واكنش، كه بر اساس آن هر كس نتیجه ی مناسب با كنش خود را، دیر یا زود اما بدون سوخت و سوز، می گیرد.

. هر كس و هر چیز باید در جای درست و مناسب خود قرار گیرد تا نتیجه ی درست به دست آید.

. جایگاه زیست باید سالم و پاك نگاهداری شود تا زندگانی امكان ادامه و رشد داشته باشد.

. دنیا در مسیر تكاملی خود همواره دگرگون و نو می شود. و انسان می تواند در این راه نقش سازنده و یا ویران ساز داشته باشد.

. میانه روی بهترین و اشایی ترین شیوه ی برخورد با مسائل است.

 


اشا وهیشتا یا اردیبهشت به فارسی در چم بهترین راستی و درستی و یابالاترین و ناب ترین حقیقت میباشد. اشا وهیشتا جایگاه انسان های رسایییافته است. این واژه است که در زبان پارسی به بهشت دگرگون شده است.

-4خشَترُ Khshathra ) شهریور به فارسی) یا “خویشتنداری” و “آبادسازی” (کردار نیک(.


انسان به دنبال خودآگاهی و بهره گیری از خرد نیك و اشویی زیستن میتواندنیروهای تنی و روانی خود را به آنچنان هماهنگی و هنجاری برساند كه آنها رادر اختیار و چیرگی خود درآورده و بر هوس های نفسانی خود چیره شود. این چنینچیرگی یا فرمانروایی بر خود را فرمانروایی یا شهریاری اهورایی نیز مینامند بدین چم كه این فروزه خداوندی در انسان به كمال خود می رسد.


رفتار و كردار چنین انسانی با دیگر انسان ها از روی خرد و با آرامش و بینشدرست بوده و یا به گفته ی دیگر نیك كردار می شود. اینگونه نیك كرداریساختن و آباد كردن را به دنبال میاورد. پس خشترا آن گامه ای است كه هم برایانسان و هم همبودگاه انسانی آبادانی می آورد و واژه ی “شهر“ كه از خشترامی آید در چم جایی است كه آباد شده است و “شاه” كسی است كه آباد می كند.


وُهو خشترُ وَئیریه Vohu khshathra vairya به چم “شهریاری خوبِبرگزیدنی”، آن سیستمی است كه انسان های با اندیشه و گفتار و كردار نیك دستبه دست هم داده وآن نیروی خوب را از میان خود برگزینند و برپا سازند. آنسیستمی را “شهریاری خدایی“ می نامند كه در آن از زور و ستم و خشم و بیدادخبری نباشد و همه از زندگانی خوش و خرم و آسوده بهره مند گردند. خشترا رامی توان به سادگی در چم “هنجارو سامان خوب“ هم دانست.

– 5سپنتا آرمیتی Spentâ Ârmaiti (اسفند به فارسی) یا مهر و عشق بی چشمداشت و همچنین آرامشِ افزاینده.


انسان هنگامی كه بر خود چیره شد، به آگاهی رسید و با پیروی و هماهنگی باقانون اشا به هنجار در نیروهای تنی-روانی دست یافت، آنگاه نیك كردار ومهربان و شادخو و شادزی و از خود گذشته می گردد، به همه مهر میورزد وخشنودی خود را در خشنودی دیگران می جوید. این حالت، آرامشی در او پدید میآورد كه در آن همه چیز برای پیشرفت روزافزون و شتاب گیرنده به سوی رسایی وبی مرگی فراهم می آید. سپنتا آرمیتی نمودار این پیشرفت در آرامش است.


به همین ترتیب همبودگاهی خشترایی نیز به آرامش و هنجار و شادی و خشنودیدست پیدا می كند و توانایی ها برای پیشرفت و تكامل نمودار گشته و به كار میافتد تا در نتیجه ی آن آرامش و دوستی جهانی به دست آید.

– 6هَئوروَتات Haurvatât ) به فارسی خرداد) یا نماد رسایی و خودشناسی، آن حالتیاست كه تن و روان در سایه ی آرامش به دست آمده به سوی تندرستی و توانایی وخودشناسی كامل به پیش رفته و كمی ها و كاستی ها را هر چه بیشتر از خود دورمی كنند و به بهترین حالت خود می رسند كه آن زیستن در شادی و خشنودی وآرامش راستین است؛ كه آن شناخت راستین اهورامزداست.


بایسته ی خداشناسی، رسایی است و بایسته ی رسایی، خودشناسی است.


اینگونه انسانها جهان را نیز بسوی خشترا و دوستی جهانی به پیش برده و آن را به كمال می رسانند.


– 7
اَمِرِتات Ameretât یا بی مرگی و جاودانگی= خارج بودن از زمان و مكان؛آنگاه كه در آرامش افزاینده، روان خود را به رده های بالای تكامل رسانده وبه آرامش كامل و خرسندی مینوی رسیده و با اهورامزدا یكی شویم، مانند اوجاودانه می گردیم.


گاتها این حالت جاودانی را “گَرو دِمانا” Garo demânâ یا خانه ی سرود می نامد كه جایگاه اندیشه ی نیك است، جای آرامش ورامش روان است.

 


اما دِرِگوَنت و دروغكار، در خانه ی دروغ به سر میبرد و از وجدانِ در رنج خود رنج می برد تا آنكه پشیمان شده، از بدی ها دورگشته، به نیكی بگراید تا رستگار گردد و به خانه ی اندیشه نیك و سرای سرودبرسد.