کشتار زرتشتیان برازجان و جنوب

کشتار زرتشتیان برازجان و جنوب

 

تاریخ زرتشتیان

در زمان ناصرالدین شاه قاجار دراطراف برازجان و به سوی جنوب، زرتشتیان بیشماری در روستاهای محصور که همهزرتشتی میبودند زندگی میکردند.در حدود 130سال پیش در یکی از این روستاها که اینک به قتلگاه معروف است و نامش حالامال سیدآل میباشد و حدود چهل کیلومتر جنوب برازجان به سوی بوشهر و یمینگناوه واقع است.همه زرتشتی بوده اند.روستاهای مذکور را که اکنون تقریباخالی است و مردم آن آواره شده اند.

حدود سی سال پیش شهریار جمشیدورجاوندی از دوستان نگارنده و از باشندگان هند که در شرکت نفت ایران درآبادان به کار مشغول بود، روزی با دوستان خویش به عزم گردش در مینی بوسسوار و به سوی گناوه حرکت مینمایند.هنگام مراجعت به قتلگاه میرسند.رانندهاز مسافران خواهش مینماید در اینجا دو ساعت توقف کنیم زیرا منزلم اینجاست وفرزندانم را دیدن کنم شما هم در اطراف گردش کنید.شهریار میگوید من جاییندارم. راننده او را با خود به منزل میبرد. شهریار در آنجا هنگام صحبت خودرا زرتشتی معرفی مینماید. اهل خانه با شعف و سرور میگویند مادر بزرگ ما نیززرتشتی است. فورا پیرزن را از ورود یک نفر زرتشتی خبر میدهند. زن کهنسانیبا عصا در دست پیشاپیش میاید. شهریار بلند میشود، پیرزن میگوید به نزدیکمیا. نخست سدره و کشتی را نشان بده.شهریار هم چون از مردم هند بوده بر خلافجوانان امروزی که پا به سنن دینی زده و سدره و کشتی را از خود دور ساختهاند، سدره و کشتی را به او نشان میدهد.پیرزن با دیدن سدره و کشتی شهریار رادر بغل میگیرد و زار زار میگرید.یعنی از آرامش میگوید از جوانی تا کنوننخستین بار است که در این سامان به دیدن یک زرتشتی چشمم روشن شده است.سپسمیگوید اینها همه فرزندان و نوه و نتیجه ی من میباشند که به اسلام درآمدهاند.هنگامی که من جوان بودم روزی یک آخوند برای درآمد خویش به روستای ماوارد میشود، چون مسلمانی را در اینجا نمیبیند براه خود میرود.

پس ازچند ماه به اتفاق چند قاتل برمیگردد و مردان و زنان ما را گرفته در آن چاهسر میبرند و به چاه میاندازند.بسیاری را سر میبرند و بقیه را به اجبارمسلمان مینمایند.من این فرار کردم و خودم را در محلی پنهان ساختم پس ازرفتن آنها برگشتم و تا کنون تنها من در این محل به زرتشتیگری باقی ماندم وبقیه مسلمانند.بسیاری پس از این واقعه با دلی ناشاد از این روستا خارجشدند.این را نیز بگویم که یک سال پیش از واقعه ما، در سه روستای محصور دیگراطراف که همه زرتشتی بودند همین رویداد واقع گردید و پس از کشتار دستهجمعی آنها را نیز به قبول اسلام مجبور میسازند.

برگرفته از: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان/رشید شهمردان

فلسفه جشن و جشن ها در فرهنگ باستانی ایران

فلسفه جشن و جشن ها در فرهنگ باستانی ایران



موبد کامران جمشیدی

جشن، یکی از پایه ها و ستون های جهان بینی، آیین و فرهنگ ایران باستاناست. البته شادی، که آن را نیز می توان از بنیان های این فرهنگ دانست، خودهم انگیزه و هم پیامد جشن است.

در فرهنگ ما که خود دارای فلسفه ای است، می توان گفت که هستی بر ۴ بنیان استوار است:

مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی
جنبش/ دگرگونی = دوگانگی
هنجار / سامان / قانونمندی
خرد / دانش/ منش نیک

سامان، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد.

این بنیان ها و قانومندی در همۀ رده ها و نماهای هستی و زندگی، جریاندارند. در جهان مادی و آخشیج هاهر آفرینشی / پیدایشی از این قانونمندیپیروی می کند. در جهان انسانی نیز، چه در بخش مینوی و چه مادی و همچنین درزندگی گروهی / هازمانی نیز روا می باشد.

برای نمونه در زندگیهازمانی انسان هر قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و آن شهریاری کهاستوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی وآبادانی نمی انجامند.

در بخش مینوی/ درونی انسان، این نیروها بگونۀتوانمندی هایی یاد می شوند که هماهنگی و همکاری میان آنها می تواند شوۀنگاهداری و گسترش و رویش و بالش زندگی و پیشرفت او گردد.

بر پایههمین نگاه به جهان می توان فلسفه جشن را نیز بدینگونه دریافت که جشن جنبش + مهر است، کار و کوشش شادمانه و مهرورزانه است برای بهسازی و شادسازی جهان وجهانیان.

فلسفه دیگر جشن ها استوار است بر مفهوم ”فرشو کرتی” یا جوان شدن همیشگی در هازمان و فرهنگ و دین و اندیشه و زندگی.

روند جوان شدن و نوسازی با مفهوم گردش + پیشرفتپیوند دارد.

رویهم می توان گفت که:

جشن، جنبش و کار و کوشش شادمانه و مهرورزانه است برای جوان ماندن و نوسازی همیشگیبا آرمان پیشرفت و بهسازی و شادزیستی.

جشن آغاز و روند کار است، نه تنها پایانِ آن! جشن، با هم سرودن و نواختناست و باید در همه جا و همه کس باشد و در هر انسانی به هم گره بخورد. جشنرا باید همه با هم بگیرند و مردمی باشد. 

سخنانی درباره دستور زبان­های آریایی

سخنانی درباره دستور زبان­های آریایی

 برگرفته از کتاب دانشنامه کاشان، نوشته دکتر جهان­شاه درخشانی

… بسیاری از دستورهای زبان شناختی هندواروپایی که دگرگونی­های آوایی را به شکلی دیگر آورده­اند و یا به دورانی بس تازه­تر نسبت میدهند، معتبر نیستند و سدّ بزرگی را در راه تحلیل و ریشه­یابی تاریخی واژه­ها و نامهای کهن مینهند. این­گونه دستورهای زبان­شناختی در اصل با انگیزه کانون اروپایی زبان­های هندو­اروپایی تدوین شده­اند و در بسیاری موارد ریشه­های لاتین را منشأ کار قرار داده­اند، به گونه­ای که زبان لیتوانی را نزدیک­ترین زبان به زبان مادر پنداشته­اند. در حقیقت منشأ تمامی بررسی­های زبان­شناختی هندواروپایی بر پایه پذیرش بی چون و چرای فرضیۀ کوچ آریاییان از شمال به فلات ایران تدوین شده­اند. اکنون چنانچه به این فرضیه خدشه­ای وارد شود و راستای کوچ­ها وارونه گردد، بدیهی است که شالوده بسیاری از دستورهای زبان­شناختی در هم میریزد. به جهت پیروی از همین دستورهای نادرست زبان­شناختی است که بسیاری از ریشه­یابی­ها با ناکامی روبه رو بوده­اند. نمونه­هایی از این دست در بالا آمد. همچنین دیدیدم که زبان­شناسان برای زبان مادر که هندواروپایی نامیده­اند، ویژگی کِنتوم را پذیرفته­اند، در حالی که کهن ترین نمونه­های رسوب واژه­های آریایی ( یا هندواروپایی) در زبان­های خاور نزدیک از گونه سَتِم بوده­اند. از سویی باید این امکان را نیز در نظر گیریم که بسیاری از دگرگونی­های آوایی که تازه در دورانی نسبتاً نو مستند هستند، ممکن است در برخی از زبان­های آریایی کهن و در جاهای گوناگون، در دورانی بسیار کهن انجام گرفته باشند، ولی به سبب کمبود مستندات از این زبان­ها و گویش­های آریایی، امروز دیگر نشان مستقیمی از آن­ها در دست نیست. پس این کمبود نباید موجب شود که دستور زبان­های کهن را تنها بر پایه متن­های تاریخیِ موجود بازسازی کنیم و از زبان­ها و گویش­های پر شمار گذشته چشم پوشیم، تنها به این بهانه که از آن نوشته­ای در دست نیست. به سخن دیگر ممکن است پاره­ای از ویژگی­های آوایی که در شماری از زبان­ها و گویش­های امروزی ایرانی، هندی، و اروپایی مستند هستند، به راستی از دورانی بس کهن باشند، در حالی که زبان­های مستند کهن، مانند اوستایی یا سنسکریت، فاقد آن بوده اند. در دفتر حاضر کوشش شده است که با نگاه به رسوب وامواژه­های آریایی در متن­های بیگانه، برداشت تازه­ای از شکل زبان های کهن آریایی به دست آید. از این رو شایسته است خرده­گیری­هایی که ممکن است برخی از پژوهندگان به شکل واژه­ها و نام­ها و دگرگونی­های آوایی در این دفتر مینمایند، با نگاه به حقیقت بالا باشد.

کِنتوم و سَتِم

این دو عنوانِ زبان­شناختی که به ترتیب از واژه­های لاتین و اوستایی گرفته شده، هر دو به معنی سَد ( 100 ) برخاسته­اند. در دانش زبان شناسیِ سنجشی، این دو اصطلاح برای نامیدن گروه باختری زبان­های هندواروپایی ( : ژرمن، سِلتی، لاتین و جز آن ) و گروه خاوری ( : ایرانی و هندی )، و بر پایۀ بازسازی فرضی آواهای زبان آغازینِ این قوم­ها ( زبان مادر )، بکار میرود. بر پایه دستور معینی که زبان­شناسان طرح­ریزی کرده­اند، گروه ویژه­ای از واژه­های زبان­های گروه کِنتوم که دارای واک پسکامی (سقّی ) “ک” میباشند، در زبان­های گروه سَتِم، به شکل واک “س” ( واک ملفوظ ) در می­آیند ( مانند همین واژه سَد که در بالا آمد ). بر خلاف نظریه بالا، زبان تُخاری که در خاور و در نزدیکی مرز چین است، از گروه کِنتوم، و زبان اسلاوی که در باختر است، از گروه سَتِم میباشند. همچنین در یک پهنۀ جغرافیایی به نسبت محدود در آسیای کوچک، هر دو گونه کنتوم و ستم در دوران کهن دیده شده است، مانند زبان هیتی که از گروه کنتوم و زبان لووی که از گروه ستم بوده است. با توجه به این واقعیت که تقسیم بندی جغرافیایی و آوایی زبان ها همپوشانی ندارد، زبان شناسانِ امروز دیگر پشتیبان نظریه بالا نیستند. از سویی کهولت بیشتر زبان های گروه کنتوم نسبت به ستم که بیشتر زبانشناسان پنداشته­اند و بر پایه آن زبان فرضی هندواروپایی را بازسازی کرده­اند دارای شواهد و دلایل علمی نیست. برعکس، رسوب وامواژه­های کهن آریایی به گونه سَتم در زبان­های بیگانه ( سومری، اکّدی، مصری و جز آن ) بهاین نظریه نیرو میبخشد که زبان مادر باید دارای ویژگی ستم بوده باشد. برای نمونه واژه­های زیر آورده میشوند که در دوران کهن با ویژگی سَتم از زبان آریایی به زبان­های بیگانه راه یافته­اند :

واژه سومری اَن- بَرسو- اَم : آهن/ اکّدی : پَرزیلّو/ عبری : بَرزِل. همگی از قوم پارس برگرفته شدن­اند که خود از ریشه آریایی پَرَسو : تبر ( گونه سَتِم ) برخاسته است و نه از ریشه فرضی هندواروپایی و کنتومِ پِلِکو.

واژه اکّدی سَلمو(م) : سیاه، تیره و سیلّوم : سایه، پس از دگرگونی “ر” به “ل”، برگرفته از ریشه ایرانی کهن سَرم (سَلم) و در پیوند با هندوایرانی و اوستایی نوی سامَه :ساه است، در حالی که هم سنگِ کِنتوم هندو اروپایی آن کِل، کال به معنی لکه روشن و تیره و یا رنگ سیاه و خاکستری میبود که در زبان لاتین به کالیگو : مِه، تاریکی، شده است.

واژه اسب در زبان­های خاور نزدیک از ریشه آریایی اسوَه برخاسته و در زبان­های خاور نزدیک به اَشوَه، اَشووَه، سیسو تبدیل شده است که همگی ویژگی سَتِم دارند، و نه از ریشه فرضی کِنتوم هندواروپایی اِک وُ، که در زبان لاتین تبدیل به اِکوئوس، اِکوئَه شده است.

با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار

 

دانشنامه کاشان

دانشنامه کاشان

نوشته دکتر جهان شاه درخشانی/ بنیاد فرهنگ کاشان/ 1382

از ما بیچاره­تر، بی­هویت­تر، از ما گمنام­تر در تاریخ معاصر خودمانیم! همه کشورها و ملت ها میدانند به کجا تعلق دارند بجز ما! همه میدانند که هستند و چکاره­اند، بجز ما! سال­هاست که غربیان به اصطلاح دانشمند خاستگاه ما را به نقطه ای کور و ناپیدا حواله میدهند، و اصل و نسب ما را بدان جا – بدان جایی که هیچگاه ندانستیم کجاست؟! موطن اصلی و زادگاه ما را سرزمینی وهمی فرض کرده­اند و میگویند که ما از آن جا آمده­ایم. ولی هیچگاه نمیگویند که آن ناکجاآباد کجاست؟! و جالب­تر این که برین عقیده دو دسته­اند عده­ای میگویند ما از اروپا و عده­ای میگویند ما از بالای خوارزم آمده­ایم. بماند عده­ای از درون نیز ما را از قطب شمال میدانند! و درین میان شاگردان ایرانیشان که مقام استادی را در دانشگاه­های ما دارند سخنان آنها را تکرار میکنند. دیگر باورمان شده است که خود نمیتوانیم کاری مستقل پژوهشی تازه داشته باشیم ولی به محض این که فلان شاگرد، نه استاد! فلان شاگرد مجهول الهویه غربی سخنی از ایران گفت میگوییم ک به به، چه چه.. ولی کماکان به خود میتازیم. سالها گذشته بود و دیگر به شریعتی و کتابهایش اعتقادی نداشتم و ندارم. ولی بی­اختیار یاد یکی از ترجمان­های

او افتادم. این شیوه رفتار و رفتار غیر دانشی درباره زبان های ایرانی مرا به یاد کتاب دوزخیان روی زمین انداخت. اروپاییانی که میگفتند مغز آفریقایی کرتکس ندارد! ( متن کتاب ) و… و با این سخنان غیر علمی وارد آفریقا و اروپا شدند. “جوان­هایی را برگزیدند و داغ اصول فرهنگ و تمدن غربی را بر پیشانی آن­ها زدند و دهانشان را از حرف­های گنده خمیر مانند و دندان چسب پر کردند و پس از یک اقامت کوتاه در متروپل قلب شده روانه وطنشان نمودند. این دروغ­های جاندار دیگر چیزی برای گفتن به برادران خویش نداشتند. آنان استدلال میکردند : ما از پاریس، از لندن، از آمستردام، کلماتب را چون پارتنون، برادری، رایج میکردیم و در گوشه­ای از آفریقا یا آسیا دهان­ها باز میشدند …. تنون …. دری، این عصر، عصر طلایی بود. … بدین سان اروپا ناگهان به رسالت خود معتقد شد. اروپا آسایی­ها را به تمدن یونان آغشته و این نوع جدید یعنی سیاهان یونانی- لاتینی را خلق کرده است و بین خودمان به سادگی می افزودیم : بگذاریم جیغ و داد کنند، این جیغ و داد، تسکینشان میدهد، سگی که وق وق میکند گاز نمیگیرد.” ( مقدمه سارتر بر کتاب دوزخیان روی زمین ترجمه علی شریعتی ).


شاید عنوان کتاب یعنی دانشنامه کاشان چندان برای موضوع و مطالب کتاب درست نبوده، چه ذهن خواننده را یک راست به سوی کاشان و این که دانشنامه­ای از تاریخ و پیشینه و بیشینه مردم این دیار است، میکشاند. با آغاز در مطالعه کتاب به زودی میفهمیم که چنین نیست و نویسنده براستی افزون از کاشان به تاریخ قوم ایرانی ( اقوام ایرانی نه! ) پرداخته و با اِستناد و اَسناد باستان­شناسی بویژه نشانه­های زبان­شناسی به طرح و انداختن نظریه خود و رد نظریات کهنه تاریخی پیرامون تاریخ کشورمان، میپردازد. نظریات کهنه آن نظریه­های تاریخی مربوط به کشورمان است که با اندکی تأمل در آن­ها میفهمیم هیچ زمینه دانشی نداشته، بانیان آن غربی و محافل یهودی بوده، سخنی براساس کتاب­های دینی خود گفته و ما درین جا آن را پذیرفته­ایم. مثلاً این سخن که پیشینه خط در جهان و پیشینه خط در ایران به قوم آرامی میرسد را تا کنون کسی بدان نیاندیشیده بوده، آرامی از نام آرام پسر پنجم نوح است و هیچ سند مکتوب و کتیبه­ای در هیچ کجای جهان اصطلاح قوم آرامی را نیاورده است، بروشنی پیداست که این شیوه استدلال کاملاً غیر علمی است و میبینید که این از زبان دانشمندان غربی به کام جهانیان ریخته شده است. در واقع شیوه پژوهش و روش علمی غربی روایی و دینی است حتی تاریخی نیز، نیست، چه متون دینی یهودی این مسائل را مطرح کرده است. کوتهی اندیشه و عقل کوچکشان و بعضاً حسادت و کینه ورزی! ( با پوزرش ) به آن­ها این اجازه را داده تا روش نادرست غیر علمی را به جای شیوه­های علمی در امور دانشی بکار برند. تعجب درین جاست استادان ما چرا تا کنون پیرو یاوه گویی­های غربی­ها بوده­اند. نکته دیگر که غیر علمی برخورد کردن غرب را به خوبی مینماید نامگذاری زبان ها ست. دانشمندان! در اثبات ریشه­های زبانی به دنبال زبان مادر فرضی بودند در نتیجه زبان مردمانی که از هند تا اروپا میزیند را هند و اروپایی نامیدند. “این مردمان هندواروپایی در چه جایی میزیستند؟ آیا درست است که ریشه بسیاری از واژه­های زبان­های ملت­های میان هندوستان و اروپا را از زبانی بازسازی شده و فرضی بپنداریم که از آن هیچگونه شاهد مستقیمی در دست نیست؟” (درخشانی، 99). همان گونه که میبینید اروپا نامی تازه است و در آن روزگارانی که مردمان ایرانی (آریایی) نقشی تعیین کننده در فلات ایران و بیرون از فلات ایران داشته­اند از اروپا خبری در وجود نبود. شیوه برخورد غیر علمی اروپاییان نوخاسته را بهتر ببینیم. البته این به معنای غرب ستیزی نیست چه درین میان بوده­اند اروپاییانی که انسان­وار به پژوهش­های علمی پرداخته­اند. مقایسه کنید نام اروپَّه به معنای پُر آب در اوستا را با نام کنونی اروپا/ نام هند، هیندوک، سند/ نام سوریه / نام فلسطین/ دریای سیاه/ دریای مدیترانه و ارتباط آن با ماد، مدی؟! و بدانیم که نیاکان دانشمند ما نامگذاری بسیاری از جایها را به عهده داشتند چرا که اینان بودند و اینان تعیین کننده بودند.  

دکتر جهان شاه درخشانی کتاب خود را در چهار جلد نویسانده است. جلد سوم دو دفتردارد. در واقع جلد سوم و جلد چهارم دفتر­های یک و دو از یک عنوان هستند. جلد سوم عنوان “آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان” را بر خود دارد. چهارم واژه­نامه است، انبوه واژه­های ایرانی با توضیحات آن را بخوبی در آن میبینیم. همان­گونه که از عناوین مربوطه برمی­آید موضوع کتاب فقط مردم کاشی و کاشان نمی­باشد و همه ایران و براستی تاریخ ایران را در بر میگیرد.

دکتر درخشانی چنین می­آغازند : ( بخش 1– آگاهی های عمومی درباره ایرانیان پیش از تاریخ- 11– پیش زمینه- ص 53 ) : “تاریخ هیچ یک از سرزمین­های کهن، همچون( به اندازه ) تاریخ دیرین ایران در تاریکی زمان پنهان نمانده است. علت این امر در شیوه برخوردِ دانش امروز با تاریخ ایران است. از سویی، دست کم بخش بزرگی از تاریخ ایران باستان را تاریخ نویسان بیگانه نگاشته اند. در این میان، روایت های سنتی ایرانیان، تقریباً کوچکترین نقشی در تدوین تاریخ بومی این سرزمین نداشته است، در حالی که در نگارش تاریخ قوم­های خاور نزدیک، از روایت­های بومی آنان به گونه ای کارساز بهره گرفته شده است. تاریخ اسراییلیان یکسره از تورات گرفته شده است. با اینکه شاهدی جز خودِ تورات برای نمونه از گستره باستان­شناسی، را نمیتوان با اخبار کهن این کتاب در پیوند دانست، امروز بسی از شخصیت های روایی، مانند حضرت داود و سلیمان، هویتی تاریخی به خود گرفته­اند و حتی زمان فرمانروایی آنان را نیز برآورد شده است( پیرامون 1000 پیش از میلاد برآورد میکنند)… به سخنی دیگر، در حالی که تورات و همچنین اسطوره­های میانرودان و مصر، اغلب راهنمای تاریخ نویسی خاور نزدیک به شمار می­آیند، چنین نقشی به روایت­های ایرانی، اوستا و تاریخ سنتی ایران، داده نشده و به ارزش تاریخی و شایان توجه آن­ها، بی­اعتنایی شده است. بدینسان از دیدگاه پژوهشگران باختر زمین، دیرین ترین روزگار تاریخی ایران، تنها در گزارش­های هرودت آمده است. با این حال، حتی گزارش های او از دوران کهن تر ایران نیز نادیده گرفته شده است. از آن گذشته، به اشاره­های گوناگونی که از دوران دیرین آریاییان در کهن­ترین متن­های خاور نزدیک آمده است نیز به ندرت توجه شده است”…

بخش دوم را به فرضیه کوچیدن آریاییان اختصاص داده اند، مینویسند : “پژوهشگران در ارزش تاریخی روایت های سنتی ایران از دوران دیرین تردید دارند. علت آنست که دانش امروز گمان را بر کوچ آریاییان به فلات ایران نهاده است، در حالی که تاریخ سنتی ایران خلاف آن را گزارش میدهد.” سپس به شرح روایت های ایرانی پرداخته و به شرح و ردّ چهار استدلال سست که درین زمینه مطرح است میپردازد. مهمترین این ها شاهدهای زبان شناختی است. مینویسند : “کوچ آریاییان به پهنه ای بیگانه میبایست سبب راه یافتن وامواژه­های پر شماری از زبان قوم های بومی به زبان کوچندگان( آریاییان ) شده باشد. از آن جمله پیرامون چهل درصد واژه­های زبان یونانی ریشه هندواروپایی ندارند و از بومیان پیش هِلنی ( پیش یونانی ) گرفته شده­اند. همچنین پس از ورود آریاییان به شبه قاره هند و آمیزش فرهنگ آنان با بومیان وامواژه های بسیاری از زبان دراویدی به زبان سنسکریت راه یافته است. برخلاف موارد یاد شده تاکنون وامواژه­ای از زبان بومیان فرضی فلات ایران در زبان های کهن ایرانی یعنی در اوستا و پارسی باستان دیده نشده است که بتوان به کمک آن به حضور قومی بیگانه و پیش ایرانی در این سرزمین پی برد. تنها با همین یک واقعیت میتوان فرضیه کوچ آریاییان به فلات ایران را فرضیه­ای بی­گمان مردود شمرد و آن را یکسره رها ساخت.” شاهدهای تاریخی، شاهدهای باستان شناختی، گواهی نام های کسان نیز از جمله موارد مطروحه بوده که درین بخش بدان پرداخته شده است. درین بخش به ویژگیهای اندامی آریاییان و نام فرمانداران آریایی سوریه و فلسطین بر اساس شواهد ریشه شناختی و زبان شناختی میپردازند. بخش سوم به جغرافیای تاریخی فلات ایران اختصاص دارد. بخش چهارم به نشانه های حضور دیرین آریاییان و دستور زبان های تاریخی میپردازد. دگرگونی های آوایی از جمله س به ه، ر به ل، و به پ، و به گ، وی به گو، م به م، از جمله موارد کار شده درین مبحث است. بخش پنج و شش به مردم کاشان به اِستناد منابع تاریخی و زبان آنها به گواهی متن های دوران میانی بابل میپردازد. بخش هفت کهن ترین مردم آریایی در فلات ایران و پیرامون آن را مورد پژوهش قرار میدهد.  بخش هشت به وجود آریاییان پیش از تاریخ در فلسطین و مصر اشاره دارد. بخش نهم به دیگر مردم آریایی فلات ایران میپردازد. بخش دَه موج کوچ تازه آریاییان به خاور نزدیک را میکاود. بخش خای یازده و دوازده میراث فرهنگی آریاییان و جهان بینی آریایی و گسترش آن در میان قوم های خاور نزدیک را پژوهش میکند. کهنترین نام های جغرافیایی آریایی عنوان بخش سیزده میباشد. بخش چهارده عنوان فرهنگ آریایی در تمدن و فرهنگ بیگانه را دارد. بخش پانزده درباره موج دوم کوچ بزرگ آریاییان به خاور نزدیک است. عناوین دیگر بخش ها : بخش شانزده برآیند شاهدهای زبانی. بخش هفده تاریخ سنتی ایران که مطالب بسیار مهمی درین بخش مطرح میشود. بخش هژده چکیده تاریخی. و در پایان سخن پایانی نویسنده کتاب جهان شاه درخشانی را میخوانیم.

همان گونه که در نخست اشاره شد نامگذاری این کتاب زیر نام دانشنامه کاشان، همگان را برین گمان افکنده که این کتاب تنها به تاریخ کاشان و مردمان کاشی اختصاص دارد ولی با مطالعه این کتاب بزودی درمیابیم که چنین نیست و یافته­های باستان­شناسی و زبان­شناختی و انبوه عکس­های گرفته شده از بقایای اسکلت و جمجمه­های مکشوفه نویسنده را در نوشتن تاریخ و ارائه نظریات تازه راهگشا بوده است.

با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار

مختصری درباره اندرزهای پهلوی

دیباچه

انبوه اندرزنامه­ها در ایران جای این نقد را در میان منتقدان باز گذاشته است که وجود این اندرزها دلیلی بر نبودن اخلاقیات و بودن گناه، خلاف و… در میان ایرانیان بوده است. گرچه این میتواند دلیل لازم باشد ولی دلیل کافی نیست چه اندرزها تنها شامل و مربوطِ به گناه ناکردن و فلان کار را ناکردن نیست بلکه بسیاری موارد دیگر را نیز شامل میگردد و دایره شمول آن ازین نیز فراتر میرود. و این تنها در فرهنگ ما دیده نشده بلکه در فرهنگ­های دیگر نیز اندرز و نصیحت وجود دارد. این نوشته مقاله نیست بلکه گردآوری سخن دیگران درباره اندرزهای پهلوی است.

 

 

اندرزنامه­ها :

اندرزنامه­های پهلوی از نظر حجم یکسان نیستند اما بیشتر آنها از چند صفحه تجاوز نمیکنند. مفصل­ترین مجموعه اندرزها درکتاب ششم دینکرد گرد آمده که مشتمل بر بیش از صد صفحه چاپی است. اندرزهای پهلوی یا از نوع نصایح دینی است یا از نوع حکم عملی و تجربی. بیشتر اندرزهای پهلوی علی الاطلاق به بزرگان نسبت داده شده است مانند اندرز دانایان به مزدیسنان و اکثر اندرزهای مذکور در کتاب ششم دینکرد که به پوریوت­کیشان منسوب است. غالب مجموعه اندرزها عنوانی ندارند و عنوان کنونی را کاتبان و نسخه برداران یا مصححان این متون به آنها  داده­اند و برای بعضی نیز عنوانی در نظر گرفته نشده است. با این همه بعضی اندرزهای منقول در متون پهلوی منسوب به شاهان یا بزرگان یا روحانیان است. مثلاً در کتاب ششم دینکرد نصایحی به جمشید پادشاه اساطیری نسبت داده شده است و درکتاب ششم دینکرد اندرزهایی به آذر نرسه آذر مهر بهداد آذر اورمزد آذر بوزید و اورمزد سگزی و غیره که احتمالاً همه از روحانیان زمان ساسانی بوده­اند نسبت داده شده است.( تاریخ ادبیات پیش ازاسلام/ احمد تضلی )

 

 

اندرزهای ایرانی درکتابهای دوران اسلامی :

بسیاری از اندرزها کلمات قصار و لطیفه ها و قصه های اخلاقی که جنبه حکمت علمی و تجربی داشته­اند پس از اسلام مورد توجه دانشمندان ایرانی مسلمان قرار گرفته و در کتابهای ادب و اخلاق و تاریخ به عربی ترجمه شده و بعضی از آنها به فارسی نیز راه یافته­اند. کمترکتاب عربی تالیف شده در سده­های نخستین دوران اسلامی را می­یابیم که در آن از این گونه مطالب نقل نشده باشد. ترجمه اندرزهای بزرگمهر عینا درکتاب جاویدان خرد ابن مسکویه آمده و تقریبا جمله به جمله قابل تطبیق با متن اصلی است. همین سخنان را فردوسی نیز به نظم کشیده است. اصل پهلوی بعضی از سخنان آذرباد مهراسپندان نیز که درکتاب ابن مسکویه نقل شده قابل شناخت است. همچنین اصل پهلوی بعضی از اندرزهای پهلوی نقل شده در این کتاب ابن مسکویه و در منابع دیگر عربی و فارسی مشخص شده است گر چه در انتساب این سخنان به بزرگمهر یا آذرباد و دیگران درین منابع اختلاف نظر دیده میشود. ابن­ندیم در فصلی با عنوان اسامی کتابهای تالیف شده در مواعظ و آداب و حکم ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان تعدادی از کتابهای اخلاقی و تعلیمی پهلوی را که به عربی ترجمه شده بود نام میبرد :

1.کتاب زادان فرخ در تادیب پسرش

2.کتاب مهرآذرگشنسب فرمدار به بزرگمهر بختگان

3.کتاب موبدان موبد در بر دارنده اندرزها و کلمات قصار

4.کتابی مشتمل بر مطالبی در کشورداری

5.کتابی به نام سیره نامه ازحکیمی به نام خدابودپسر فرخزاد

بعضی ازکتابهای مذکور در این فهرست نیز احتمالا  از زمره کتابهای اخلاقی ایرانی است.

از دیگر شاهان ساسانی مانند بهرام گور قباد هرمز خسروپرویز و یزگرد نیز  سخنان حکمت آمیز نقل شده است. علاوه بر این از شاهان افسانه­ای مانند فریدون بهمن و دارا نیز نقل قول شده است. ثعالبی فصل چهارم یکی از کتابهای خود را به کلمات قصار شاهانی که بر ایران فرمانروایی داشته اند اختصاص داده و در آن اندرزهایی از فریدون تا یزگرد سوم آخرین شاه ساسانی نقل کرده است.

در این فهرست کلمات قصاری از پشنگ افراسیاب و اسکندر و  نیز از رستم پکور شاه اشکانی آمده است. همچنین به سخنان حکیمانی مانند مهبود مه آذر آذرگشسپ برزمهر وه شاپور و دیگران بر مزدک نامه قائل شده اند. از میان آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده و ابان لاحقی به شعر عربی در آورده بود کتاب مزدک بود. مسلما این کتاب ارتباطی با مزدک نداشته است زیرا هیچیک از نویسندگان دوران اسلامی که به شرح عقاید مزدک پرداخته­اند از این کتاب یاد نکرده­اند. حمزه اصفهانی کتاب مزدک را در کنار کتابهایی مانند سندباد و شماس و غیره از زمره کتابهای دوران اشکانی یاد کرده است و البته حمزه به خوبی میدانست که مزدک در زمان قباد ساسانی ظهورکرده بود و نه در زمان اشکانیان. این شواهد نشان میدهد که کتاب مزدک همچون کلیله و دمنه و گفته­های بزرگمهر از زمره کتابهای ادب و اخلاق بوده که از پهلوی یه عربی ترجمه شده و نزد ادبا از محبوبیت برخوردار بوده است. طبری آورده است که از زمره کتابهایی که از خانه افشین مصادره کردند یکی  هم کتابی از مجوس بود به نام زواره  که ممکن است این نیز از جمله کتابهای اخلاقی بشمار آید. در خردنامه با عنوان گفتار اندر نکته­هایی که اندر گنج شاپور یافتند اندرزنامه ای در 19 بند آمده و گفته شده که این اندرزنامه راکه برلوحی زرین نوشته شده و درمیان گنجهای شاپور در دژی در استخرفارس یافته­اند و دانایان پارس آنرا ترجمه کرده­اند. همچنین در ترجمه تفسیر طبری دو اندرزی که گفته شده بر روی پرده سرخ و سبز انوشیروان یکی به خط سبز و دیگری به خط سرخ نوشته بود نقل گردیده است. ابن قتیبه نیز ترجمه عربی اندرزی را آورده است که به قول وی برکمربند بزرگمهر نوشته شده بود. در کتابهای عربی و فارسی به نوشته­های حکمت آمیزی که گفته شده بر روی تاج بعضی شاهان مکتوب بوده اشاره شده است اما تا کنون  جز روی مهرهای ساسانی کتیبه ای که متضمن سخنان حکمت آمیز باشد بر سنگ یا فلز و غیره به دست نیامده است. احتمالا بسیاری از آنچه در این کتابهای دوران اسلامی آمده منقول از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است. (همان احمد تفضلی  )

 

مهمترین اندرزنامه های پهلوی  :

کتاب ششم دین کردکه مفصل­ترین اندرزنامه پهلوی است 

اندرزهای آذرباد مهرسپندان

یادگار بزرگمهر

اندرز اوشنردانا

اندرز دانایان به مزدیسنان

اندرز خسروقبادان

اندرز دستوران به بهدینان

اندرز بهزاد فرخ پیروز

خیم و خرد فرخ مرد

پنج خیم روحانیان

داروی خرسندی

خویشکاری ریدگان

رساله روزها

اندرز خوبی کنم به شما کودکان

اندرزنامه های کوچک

آراء دین  به مزدیسنان

دادستان مینوی خرد ( تاریخ ادبیات پیش از اسلام احمد تفضلی )

 

دیگر سخنان : بعضی را عقیده بر آن است که این کلمات قصار و در واقع اندرزهای امامان شیعه از جمله نهج­البلاغه دقیقاً برگرفته از نسک­های پهلوی میباشد. در این میان روزبه پارسی (سلمان فارسی ) در انتقال دانش ایرانی نقش تعیین کننده­ای داشته است. ( دست  نوشته­های علامه بهمن آبادی نقل از سایت گوگل)

اینک نمونه را ترجمه بعضی اندرزها آورده میشود :

بی ارزش است آنکه خواسته ندارد.

سست است آنکه کسی ندارد.

از آتورپات مانسپندان :

فرزندم کرفه اندیش باش نه گناه اندیش چه چیز مینویی شایسته تر است.

همیشه و در هر زمان امید به یزدان داشته باش .

با مرد پست هم سگالش مباش.

مطیع باش تا مورد اعتماد باشی.

از بزرگمهر بختگان :

از میان مردم که فرختر؟

آنکه بی گناه تر.

چه کس بی گناهتر؟

آنکه قوانین یزدان را پاک اجرا کند و از کارهای دیوان بپرهیزد.

 

چ فتی وئنل ث لاجئات ی ئفقثفقثا

چیتک  هندرز   ی    پوریوتکیشان

این اندرزنامه با ذکر اصول عقایدی  که بر هر فرد زرتشتی  15 ساله دانستن آنها و اعتقاد به آنها واجب و لازم است مانند ثنویت و این که اصل همه خوبی ها اورمزد و اصل همه بدیها اهریمن است آغاز میگردد.

این عقاید بنابر گفته پوریوت کیشان و بر اساس آنچه در دین بیان گردیده نخست به صورت پرسش مطرح شده است ( : هرکس باید بداند که : کیستم؟ )  و سپس به آنها پاسخ داده شده است ( : آفریده هستم ). پس از آن عقاید دیگر مانند اعتقاد به حساب پس از مرک گذشتن از پل چینوت آمدن سوشیانس موعود زرتشتیان و رستاخیز ذکر میگردد. علاوه بر اصول اعتقادی به وظایف عملی مانند : هر روز 3 بار به آتشکده رفتن (بند 45) نیز اشاره شده است. گر چه این اندرزنامه از نوع اندرزنامه های دینی است در آن اندرز های عمومی نیز دیده میشود مانند : کوشا بودن در کسب فرهنگ (بندهای 41و42) پذهیز از استهزا (بند43 ) ونیازردن پدرو مادر  و سالار(بند46) ( : تاریخ ادبیات پیش از اسلام/ احمد تفضلی/ ص189 )

 

 

 

 

 

 

وئنل ث فقثاغیوا و شغگئضقاوا

هندرزی داناکان اُ  مزدیسنان

درنسخه های خطی چنین عنوانی ندارد ودرآغاز عبارت اندرز اورمزد و امهرسپندان آمده است  ولی تهذیب گر کتاب از روی بند 17 این عنوان رابدان داده است .

موضوع اصلی این اندرزنامه مرگ و ناپایداری جهان است. متن اندرز (بند2) با توصیه درباره تطهیر در بامداد وپوشیدن جامه پاک و بستن کستی  آغاز میگردد و سپس مطلبی دربیثباتی جهان مادی و ثروت آن می آید و به دنبال آن بر وفاداری به عهد و پیمان و پرداختن به اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و پرهیز از اندیشه بد و گفتاربد و کردار بد تأکید شده است. بندهای 13 تا 16 نیز درباره بیثباتی جسم وگله از بازماندگانی است که پس از مرگ برای مرده خیرات نمیکنند.

بند 17 تا 20 قطعه شعری است مقفا که آن نیز در ناپایداری امور گیتی است. این اندرزنامه از نوع اندرزنامه های دینی است .

 

 

 

وئنل ث وضجاا ث یاختوا

هندرز ی  هوسرو ی  کواتان

اندرزنامه ای کوتاه از خسرو انوشیروان پسرقباد است که در بر دارنده سخنانی است که وی به روایت این متن هنگام مرگ برای مردم جهان بیان داشته است . آغاز متن درباره بی ارزشی جهان مادی است(بند1) سپس اندرزنامه ای خطاب به جمع ( به صیغه دوم شخص جمع فعل امر) می آید. ازبند 8تا 10 اندرزها خطاب به فرد(صیغه دوم شخص مفرد فعل امر) است . درپایان اندرز دیگری (بند 11و12) خطاب به عموم مردم است. این اندرزنامه نیز اساساً از نوع اندرزنامه های دینی است .

 

 

 

فقثجای ث وافقائفقث

داروکی  خورسندیه

 

متن بسیار کوتاهی که استاد تفضلی در زمره اندرزنامه های پهلوی  آورده است که در آن فهرستی از صفات نیک همچون تهیه معجونی بنا بر نسخه پزشک شرح شده  و اصطلاحاتی مانند درم سنگ و دانگ (مقیاسهای وزن ) آمیختن و بیختن ( اصطلاحات دارو شناسی) به کار گرفته شده است . متن زبان تمثیلی دارد مانند : هاون شکیبایی و کمچه توکل به خدا .

یافعی در روضه الریاحین ص 42 حدیثی از امام علی (ع) آورده که  شباهتی با داروی خرسندی دارد که در این جا  برای مقایسه آورده میشود :

ازاین جا برخیز و به بوستان ایمان برو. چون وارد شدی مقداری ازریشه درخت نیت و دانه های پشیمانی و قدری از برگ تدبر و تخم ورع و میوه فهم و اندازه ای از شاخه های یقین و مغزاخلاص و پوست اجتهاد و مقداری هم از ساقه های انابه و زهر برگردن تواضع گرفته همه را با حواس جمع با دلی متوجه وفهمی سرشار با انگشتان تصدیق و کف توفیق میان تشت تحقیق میریزی و با آب چشمهایت شستشو میدهی و آنگاه تمام اینها را میان دیگ امید ریخته به آتش اشتیاق میجوشانی آن قدر تا مواد زائد و رسوبش جدا شود و عصاره و خامه حکمت به دست بیاید سپس آن را گرفته در بشقاب رضا و تسلیم ریخته باد نفح و نسیم استغفار برآن میدمی تا پیشتر از آن که فاسد شود خنک گردد و این شربت گوارایی میشود نفس را در جایی که آدمی نباشد و جز خدا ترا نبیند مینوشی. این است دارویی که درد گناهان را ساکن  و جراحت های معصیت را التیام میبخشد.

 

در پایان  سخنانی درباره اندرزها و نمونه ای چند از اندرزهای کتاب ششم دینکرد  به همراه توضیحات استاد بهرام فروشی آورده میشود :

این اندرز درباره آتورپات زرتشتان است که دیوی را که موجب تاخیر درکارها میشود  و فریفتار و مخرب است با انجام دادن هر کار در وقت خود نابود میکند.

ایرانیان قدیم بر آن بودند که هر عمل یا اندیشه  خوب  یا بد دارای مثالی است در عالم بالا برای آنان هر معنی مجردی که مبین حالت یا فعلی خوش یا ناخوش بود رفته رفته شخصیت یافته به صورت موجودی واقعی از دسته دیوان یا ایزدان در می آمد ودر مینوگان یا عالم مینوی جای میگرفت و مسبب اعمال و افکار خوب یا بد میگشت مثلا  hism(خشم) را برمی انگیخت دیوvaran (ورن ) موجب امیال ناستوده و حسد میگردید.

دنیای مادی در فلسفه  ایران قدیم عرصه جنگ و کشمکش این موجودات وعوامل آنها است. ایزدان و دیوان پیوسته سعی میکنند تا باوسایل خود بر مردمان پیره شوند. انسانی که مرتکب عمل بد میشود دیوی را در خانه تن خود مهمان میکند بعکس کسی که کارنیک وکرفه انجام میدهد دیوی را از تن بیرون کرده ایزدی را مهمان خوی خویش میسازد. “دیو چو بیرون رود فرشته درآید” اعمال خوب وبد سپاهیان ایزدان و دیوانند هرکس به قدر اعمال خود ازاین دو سپاه درتن خویش میپذیرد اگرخوب باشد ایزدان بر وی چیره میشوند و اگر بدی کند دیوان دراو گرد می آیند واورا از آن خویش میسازند  پیروزی هرمزد بر اهریمن وقتی میسرخواهد شد که مردمان آن چنان خوب باشند که عوامل اهریمنی نتوانند بر آنان پیروز گردند.

بنابر اخلاف دینی ایران قدیم هرکس به خودی خود خوب است زیرا انسان آفریده اوهرمزد است و اوهرمزد جز خوب چیزی نمی آفریند اگرکسی بد و خبیث است از این رو است که دیوی در تن او جای گرفته است و باید کوشید تا این دیو از تن او بیرون شود.

ایرانیان قدیم معتقد بودنمد که با نکردن کار بد از گنج اهریمن  یا از افزار اهریمن کاسته میشود زیرابدی وسیله کار اهریمن است واگر انسان بدی نکند توانایی اهریمن کاسته میشود .(بند 8 اندرزنامه)

بند 9 : گفته میشود : هرکس باید بداند از کجا آمده برای چه دراین جهان است وباز کجا خواهد رفت .

بند10:  آتورفرنبغ آتور بوژیت  و وهودات که سه تن از بزرگان دین زرتشتی بشمار میروند با یکدیگر سخن میگویند.

بند11: داستان مردی که به کوهی می آید ومردی را میبیند که نام مستعار “رنج سپوز” دارد ودرکوه زندگی میکند خوراکش میوه درختان است وکار اواین است که گناه نکند.

بند12 داستان مردی بزرگوار است  که به شاگردان خود اندرز میدهد: زندگی را خوار شمارند! گناه نکنند زن وفرزند را به گرسنگی عادت دهند… چنین به نظر میرسد  این دوبند از کتب مانوی  یا عیسوی برداشته شده باشد.

 

منابع گردآوری شده :

تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام/ احمد تفضلی

متون پهلوی/ سعید عریان

فرهنگ اوستا/ احسان بهرامی فریدون جنیدی

دست نوشته­های علامه بهمن آبادی

(  نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان/ دوره اول/ شماره دوم/ آذرماه 1342/ استادبهرام فروشی  )/ رضا آقازاده


با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار

زندگی برآمده ای از گزینش های ماست

نوشتارهایی از موبد کامران جمشیدی

بنگر ـ بپرس ـ بشنو ـ بیندیش ـ برگزین


زندگی برآمده ای از گزینش های ماست

دین چیست؟ خدا چیست؟ کجاست؟ زندگی چیست؟ چه هدفی دارد؟ من چیستم؟ کیستم؟ چرا هستم؟ هدف چیست؟ چرا شاد نیستم؟ شادی چیست؟ چرا خوشبخت نیستم؟ خوشبختی چیست؟ راست چیست؟ دروغ کدام است؟ نیکی چیست؟ بدی کدام است؟ و و و


بسیاری سرگردانیم، راه را گم کرده و یا از آغاز نیافته ایم، خود را در این جهان بدرستی نمی یابیم، هدفی در زندگی و از زندگی نداریم. 


در خود دوگانگی و گاه چندگانگی داریم، با خود مبارزه ها داریم، رفتارهایی داریم واکنشی، از روی احساس و بدون اختیار. این چندگانگی ها، مبارز های درونی و واکنش های احساسی به جهان بیرون و پیرامون نیز بازتابیده و زیان به بار می آورند، دوستی ها، پیوندها و زناشویی ها را یا نمی سازند و یا به بن بست می کشانند. 


تندرستی یا بهتر بگوییم بهبودی کامل کمیاب است و یا چنین انگاشته می شود که همه چیز در کارند تا تندرستی را از انسان بگیرند. دردهای تنی و روانی جای بزرگی در زندگی بسیاری دارند و در پی آن داروهای گوناگون، از شیمیایی و آزمایشگاهی گرفته تا بسی گونه های ویتامین های دست ساخته و داروهای خواب آور و ”آرامش بخش” و آنتی اکسیدان ها چنگار ستیز! 


دروغ که دیگر غوغا می کند! از آنچه دروغ کوچک و سپید و ”مصلحت آمیز” خوانده می شود تا دروغ های بزرگ و ”شاخدار” و ”شاخ درآر”! خود فریبی تا دیگر فریبی در بسیاری جاها و کسان سخن نخست را می گوید. مذهب های امام ـ امتی، ارباب ـ برده ای، شبان ـ گوسپندی و مالکان زمین و زمان هم خود سردسته فریب کاران بزرگ بوده و هستند.


بزرگسال های کودک مانده، بر سر اسباب بازی های خود که آنها را در قالب قدرت و سیاست می ریزند، به سر و روی هم می کوبند. خود ـ سرکردگان سیاسی، خود را نمایندگان همیشگی ”مردم” یا امت و خدا بر روی زمین می دانند. مردم بر سر چاه می روند و از درون آن ”حاجت می طلبند”. از آن سو نیز اسباب بازی های بزرگتر جنگی و اتمی را بر روی هم نشانه می روند تا بگویند به برج و باروی من نزدیک نشو که خونت پای خودت است! 


اینها همه یکسو، از سوی دیگرهستیم و هستند آنان که خود را به نیکی و بسندگی شناخته و راه نیک خویش را در زندگی یافته اند، مهر خود و دیگران در دلشان جای دارد و نیکی همگان را می خواهند، شادی را از درون خویش می جویند و می یابند، تن و روانشان از درستی بسنده برخوردار است، نیازی به دروغ بودن در خود نمی بینند و با راستی خویش بر راستی گیتی می افزاینددر خود و با مردم و گیتی و ”خدایشان” به یگانگی رسیده اند، اختیار خود را خود دارند، کنشمندند، سازنده اند، پیوندهای خانوادگی، دوستی و همسری شان نیرومند، شکوفا و شادی بخش اند. 


که البته اگر راستش را بخواهیم، از اینگونه کسان بسیار کمند آنانکه در کار راهبردی و ساماندهی کشورها، برگزیده مردم بوده و سخن درست و راست و نخست را بگویند. اما آن را هم می شود درست کرد.

 

آری، هر دو اینگونه مردم، همه جا هستند. 

اما… آیا می دانید که ریشه این ناهمسانی بزرگ و فراگیر در این دوگونه انسان در چیست؟ می دانید آنچه آن یکی را چنان می کند و این یکی را چنین چه می باشد؟

 

یک چیز و تنها یک چیز: باور ها

آری باروها: 


باورها، جهان بینی و دیدگاه انسان را از خود، گیتی و خداـ یان می سازند. 

جهان بینی، اندیشه را می سازد و اندیشه گفتار و کردار را.

اندیشه، گفتار و کردار منش را می سازند.

منش ها فرهنگ ها را شکل می دهند. فرهنگ = آفریننده پیوندها و تراکنش های مردم در یک همبودگاه

همبودگاه ها گیتی را به هم می آورند.

 

پس در یک کلام می توان گفت که:

پایه و مایه برپایی جهان بر جهان بینی هاست و جهان بینی ها باورهای ما هستندشاید بگویید که جهان که تنها جهان ما انسان ها نیست، و البته درست است. اما این نیز بدانیم که همین انسان با باوری ناساز و نا هماهنگ با جهان و سامان راست و درست آن می تواند ویرانگر جهان خویش و دیگر باشندگان آن باشد. چنین نیست؟


و در یک کلام دیگر:

باور خویش را راست و درست گردانیم تا جهان نیز راست و درست گردد
واگر می خواهیم جهان را دگر کنیم راهی نیست جز آنکه نخست خود را دگر کنیم.

 

موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

چگونه میتوان زرتشتی شد

چگونه میتوان زرتشتی شد


پیشگفتار

پیش از سدره پوشی

سدره پوشی

پس از سدره پوشی

ای مردم این حقیقت را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه روشن و ژرف بینی آن ها را بررسی کنید ، هر مرد و زن راه نیک و بد را خود برگزینید پیش از فرا رسیدن روز واپسین همه بپاخیزید و در گسترش آیین راستی بکوشید. گات ها ، هات 30 بند 2

شـود مردمـی کیـش و آییـن مـا   /   نگیـرد خِـرَد ، خُـرده بر دیـن مـا

بیـاریـم آن آب رفتـه بـه جـوی   /   مـگر زان بیـابیـم بـاز آبـروی


 

پیشگفتار:

پرسش بسیاری از ما ایرانیان این است که “چگونه میتوان زرتشتی شد؟” چگونه میشود به بن و ریشه خود بازگشت ، ریشه ای که در ژرفای هر ایرانی هنوز زنده است و با کوچکترین اندیشه ای که از روی خِرد و اختیار باشد دوباره جوانه زده و رشد میکند. سده هاست که حکومت های بیگانه در پی نابودی فرهنگ و تمدن ما بوده اند و از اندیشیدن ایرانیان میترسند، چراکه نیروی اندیشه نیک ، پلیدی ها را نابود میسازد. نوشتن در اینباره بسیار است و در این بازه نمیگنجد، در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان زرتشتی شد پیشگفتار را با سخنی از دو موبد گرامی به پایان میبریم:

زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یك آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است اما دروغ، آزارنده و ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری اثرگذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتایی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخۀ هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است. – موبد کامران جمشیدی

زرتشتی شدن ، شدنی نیست بلکه بودنی است یعنی هرفردی می تواند با رفتار و کرداری که بر گرفته از اندیشه نیک است از گروه پیروان آیین راستی و خرد نیز باشد. بنابراین بهره مندی از اندیشه نیک، داشتن گفتار سنجیده با پشتوانه خرد و انجام کردار خوب و سازنده، نیاز به هیچ کارت، مدرک، گواهینامه و دیپلم ندارد. به عبارتی بودن و زیستن در زندگی سرشار از راستی، خردمندی، شادی در پرتو آزادی برای سازندگی و تازه شدن به سوی خوشبخت ساختن خود و دیگران حق هر انسانی است. – موبد کوروش نیکنام


 

پیش از سدره پوشی :

 انتخاب دین زرتشتی سرچشمه از روی آگاهی های درست و بکار گیری خرد و اندیشه نیک انجام میگیرد که همواره با آزادی اختیار همراه بوده و هست، پس بایسته است که دین زرتشتی را بهتر بشناسیم تا آن را بهتر بکار بریم. در این بخش بیان خواهیم کرد که این آگاهی ها چیستند.

 نگاهی به دین زرتشتی (نوشتاری کوتاه و ارزشمند درباره دین زرتشتی)

 تاریخ زرتشتیان (نمیشود خود را پیرو دین زرتشتی دانست ولی درباره سیر تاریخی چیزی ندانست)

 نسک های آگاهی دهنده (گزیده ای از نسک های ارزشمند درباره دین زرتشتی)

 نیایش های بایسته (نیایش هایی که شایسته است یک زرتشتی آنها را همراه با چم آن از بـَر باشد)

 گات ها (سرودهای ورجاوند اشوزرتشت)

 خرده اوستا (نیایش های روزانه زرتشتیان)

 سدره چیست ؟   –   کـُـشتی چیست ؟

(برای آگاهی بیشتر میتوانید از دیگر بخش های این تارنما مانند: جشن هاگاهشمار زرتشتی نسک های درسی زرتشتیان و … دیدن کنید)


 

سدره پوشی

 نکته دینی کلیدی مهم در رابطه با سدره پوشی

 آموزش سدره پوشی

 سفره سدره پوشی

 آیین سدره پوشی

 سدره پوشی / زرتشتی شدن / چگونه میتوان زرتشتی شد ؟


 

پس از سدره پوشی :

 پس از سدره پوشی

 آیا باید زرتشتی شدن خود را آشکار کرد

 زرتشتی زاده و زرتشتی بودن


خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

 

آخوند های دروغگو و شکمباره، با شتسشوی ذهنی مردمان ایران زمین، قسمتی از جامعه را بدین باور رسانده اند که ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و به جنگ اعراب نرفتند و اجازه دادند که اعراب بدون خشونت به شهرها و روستا های شان وارد شده و اسلام عزیز را بدان ها عرضه کنند.

 

البته در رابطه با توسعه این دروغ شاخدار، فقط آخوند ها مقصر نیستند، بلکه تقصیر بیشتر بر گردن کسانی است که به مجلس و محلی می روند که آخوند در آن حضور دارد و هر چه آخوند می گوید را بدون کمترین تحقیق و مطالعه ای باور می کنند.

 

ایرانیان اسلام را در چنین شرایطی پذیرفتند، آن ها باید میان مرگ و مسلمان شدن و مورد تجاوز و غارت قرار گرفتن یکی را انتخاب می کردند، تاریخ گواه روشنی بر این فاجعه دردناک است.

 

نگارنده قصد دارد تا در طی این مقاله، حقیقت را بر ایرانیان روشن کرده و مردمان را از باور های غلط و دروغ پیشین خود دور ساخته و هم میهنانش را با حقیقت چگونگی مسلمان شدن ایرانیان آشنا سازد. لطفن پس از خواندن این مقاله مستند و تاریخی با فضول محله همکاری کرده و در بازپخش هر چه بیشتر این جستار کوشا باشید تا هم وطنان بیشتری با حقیقت آشنا شوند.

 

۱ عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد:

فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.

شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.

 

 ۲پس از تسلط اعراب در حمله به سییستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند).

و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای قشنگ می کردند.

(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)

.

 

 – ۳در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

 

 –۴ در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)

 

۵  در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, “چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند.

 

 

و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)

 

فرتوری از علی ابن ابوطالب وجود دارد که او را در حالی که مشغول به گردن زدن یهودیان بنی قریظه می باشد را نشان می دهد. علی در آن روز هفتصد نفر را از دم تیغ گذراند. در ایران جنایتی صدها بار خونبار تر از کشتار یهودیان بنی قریظه به دست تازیان وحشی رخ داد و در طی حمله اعراب صد ها هزار تن از ایرانیان به دلیل نپذرفتن اسلام قتل عام شدند.

 

۶ –در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)

 

۷  در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)

 

۸  در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”

(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)

 

۹در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.”

 

(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)

 

۱۰  در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد ” یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت، مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم!. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

 

۱۱  پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم ”استخر” را محاصره کنند.

 

مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)

 

۱۲  رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)

 

۱۳  مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)

 

جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند.

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ ؛ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”

 

تمامی مطالب مستند تاریخی ذکر شده، توسط عده ای انسان میهن دوست جمع آوری گشته و نگارنده تنها آن ها را بازنویسی کرده است، اما اکنون باید از مسلمانانی که خود را ایرانی می دانند پرسید:

هم میهن مسلمان، مطالبی که خواندی تنها گوشه ای از جنایات اعراب را بازگو می کند، بی شک پس از خواندن این مقاله بدان پی برده ای که پدرانت چگونه مسلمان شدند و نه تنها با آغوش باز اسلام را نپذیرفتند، بلکه از کشته ها شان، پشته ها ساختند و از خون ها شان، رودها جاری کردند تا ایرانیان با زور اسلام را بپذیرند، با این وجود، تو ای فرزند ایران زمین، چگونه حاضری تا ادامه دهنده راه کسانی باشی که به اجدادت تجاوز کردند و آنان را وحشیانه قتل عام کردند و اموال سرزمینت را به تاراج بردند؟.

 

نگارنده نیک می داند تا سخن را با گفته ای از دکتر شجاع الدین شفا به پایان ببرد: ”یک مسلمان ایرانی تنها از این جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به زرتشتی فلک زده ای می رسد که با شمشیر عرب لااله الاالله گفته بود، بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد.” (شجاع الدین شفا – تولدی دیگر)

 

 

حال، ایرانیانی که این مقاله و مقاله های دیگر ما را می خوانند و بازهم اصرار دارند که ایرانیان با طیب خاطر اسلام پدیرفتند و اسلام دین بر حق است، به هیچ روی ایرانی نیستند و تفاوتی با آن جنایتکاران تازی و رژیم ضد مردمی کنونی نخواهند داشت.


با سپاس از  : سیروس پارسا

نگاهی به تاریخ زرتشتیان

نگاهی به تاریخ زرتشتیان

فرهود رشیدی

 


 

پیشگفتار

 

به راستی هیچ قوم و مذهبی همچون زرتشتیان ایران در مقابل سختیها و دشواریها مقاوت نکرده است. اقلیتی که ۱۴۰۰سال سنت ها و باورهای خود را حفظ کرده و نسل به نسل منتقل کرده اند. میراثی که از پدرانمان به ارث برده ایم، میراثی گرانبها و جاویدان است. چرا که نیاکان ما در برابر حملات اعراب، مغول و … ایستادگی کرده و خط به خط اوستا را حفظ کرده و سینه به سینه تعلیم و آموزش داده اند. آری، این ایستادگی و مقاومت ستودنی است. مقاومتی مثل صخره ای سترک و غیر قابل نفوذ. یادمان نرود، موبدان و موبدیاران ایران زیر جراغ پیه سوز خطوط اوستایی و پهلوی را حفظ کرده و متن به متن اوستای کهن اعم از یشت ها، گاهان و یسنا را از برنموده و شرحی بر آن نگاشتند تا از گزند دشمنان دین بهی در امان بماند.

 

تاریخ زرتشتیان پیش از حمله اعراب

 

دین بهی از شرق فلات ایران به تدریج در سراسر این مرز و بوم گسترش یافت و همه گیر شد. به طوری که انجمن مغان در سلسلۀ مادها، قدرت تصمیم گیری حکومت بود، مغان که وظیفه گسترش آیین اشوزرتشت را بر عهده داشتند، در هر کوی و برزن به تبلیغ پرداخته و ایرانیان را به کیش راستی رهنمون می کردند. بر همین اساس، مادها را مزدیسنی دانسته و بنیانگذار حکومت و پادشاهی در ایران باستان می دانند.

 

در عهد هخامنشیان، کوروش بزرگ، سیاست مدارا با ادیان را ترویج داد و اولین بیانیه حقوق بشر را صادر کرد. با این حال داریوش و خشایارشا بارها و بارها در کتیبه ها و سنگ نبشته ها، خود را پیرو کیش راستی خوانده و اهورامزدا را به عنوان خدای واحد پرستش می کردند که این نشان از زرتشتی بودن شاهان هخامنشی دارد. اگرچه در اواخر این دوران، زروانیسم و میترائیسم در دستگاه حکومتی نفوذ کرده بودند ولی آیین مزدیسنی حرف اول را می زد. با این که اسکندر مقدونی و یارانش سعی در نابودی فرهنگ ایرانی و دین مزدیسنی داشتند، ولی خود ایرانی شده و آداب و رسوم آن را به جای آوردند.

 

در ابتدای سلسلۀ اشکانیان، آئین میترائیسم گسترش چشمگیری داشت و شاهان اشکانی خود را پیرو راستین آن معرفی کردند. از اواسط این دوران بود که آیین مسیحیت در غرب کشور نفوذ کرد و باری دیگر، دین زرتشت به عنوان ناجی ایرانیان مطرح شد. بلاش اشکانی موبدان را از سراسر ایران جمع و اوستا را گردآوری کرد. همین موضوع، زمینه ساز قدرت گیری اردشیر بابکان در زمان اردوان پنجم اشکانی شد. سرانجام موبدزاده ای به نام اردشیرساسانی، دین بهی را آئین رسمی ایران معرفی کرد و موبدان برای اولین بار قدرت سیاسی گرفتند. شاپور اول و دوم نیز به پیروی اردشیربابکان، دین زرتشتی را رسمی اعلام کرده و جهت اصلاح آن گام برداشتند.

 

تنسر، کرتیر، آذربدمارسپندان، موبد موبدان عهد ساسانی بودند که در جهت گردآوری و نگاشتن اوستا به خط اوستایی و خط پهلوی و زند و پازند نمودن آن همت گماشتند. در مجموع دورۀ ۴۰۰ ساله ساسانی را باید عهد نو شدن آیین بهی دانست. ساخت آتشکده های آذرگشسب در آذربایجان، آذربرزین مهر در خراسان، آذرفرنبغ در فیروز آباد فارس در این دوران رخ داد.

 

پس از قدرت طلبی ساسانیان در عهد قباد اول، خسرو انوشیروان و خسرو پرویز، زوال حکومتی آخرین سلسله ایران باستان آغاز می شود. جنگ های مکرر با امپراتوری بیزانس، قدرت گیری نجبا و بزرگان در دربار و در نهایت گسترش آیین های مزدک و مسیحی در ایران زمین، از جمله عوامل از بین رفتن تمرکز قدرت ساسانیان بود. جالب است که بدانید مابین دو پادشاهی خسرو پرویز و یزدگرد سوم، ۱۰ نفر به نام های شیرویه، اردشیر سوم، شهر براز، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، پیروز دوم، آذرمیدخت، هرمزد پنجم و خسرو چهارم حکومت کردند. این نفرات که به ظاهر عنوان شاهی داشتند، تحت تاثیر بزرگان و سرداران و نجبا بودند.

 

از طرفی مرزبانان و دهقانان نیز قدرت گرفته و از ضعف حکومت مرکزی استفاده کردند. به طوری که پس از فروپاشی سلسله ساسانی، حکومت ملوک الطوایفی آنان همچنان برقرار بود. وقوع بلایای طبیعی همچون طغیان آب دجله در سال ۶۲۸ میلادی و گسترش امراضی همچون وبا، طاعون و قحطی علل نارضایتی های مردم بود. افزایش هزینه های سپاهیگری و دیوانسالاری، فقدان سپاه دائمی و در کل تحلیل ساختار قدرت، این نارضایتی ها را در پایان حکومت ساسانی، بیشتر کرده بود. این در حالی بود که آیین بودایی در شرق، مسیحیت در غرب و مانوی در شمال شرق و مزدکی در شمال غرب پیروانی داشت. از میان این ادیان، مسیحیت به دلیل جنگ های ایران و روم و نوع تبلیغات به کار رفته، گسترش چشمگیری داشته و به مرکز فلات ایران نیز راه یافته بود. به طوری که رقیب اصلی دین زرتشتی بود. با بیان این مطالب، می توان فهمید که تقابل ایدئولوژی های متفاوت دینی و نبود موبدان و هیربدان بزرگی همچون تنسر، کرتیر و آذرباد ماراسپندان و ارداویراف و حتی نبود و زیر چیره دستی همچون بزرگمهر، زمینه سقوط حکومت ۴۰۰ ساله ساسانی را فراهم کرد.

 

تاریخ زرتشتیان دردوران خلفای اسلامی

 

ابوبکر به عنوان اولین خلیفه پس از محمد ، اولین درگیریها را با ایرانیان آغاز کرد. تصرف یمن و حیره توسط خالد بن ولید اتفاق افتاد. پس از آن ابو عبید ثقفی به ساحل شرق فرات حمله کرد که در نبرد جسر از بهمن جادویه شکست خورد و کشته شد. عمر بن خطاب، برخلاف خلیفه اول، برنامه وسیعی برای تصرف ایران داشت. او مثنی بن حارثه شیبانی را با سپاهی عظیم به جنگ با ساسانیان اعزام کرد که در نهایت موفق به شکست سپاه مهران سردار ایرانی در بویب نزدیک کوفه شد.

 

پس از آن، سعد ابی وقاص در قادسیه (نزدیک کوفه) نبرد سختی با رستم فرخزاد انجام داد که او هم، ایرانیان را شکست داد. یزدگرد شهریار با این اوصاف، به مرکز ایران عقب نشینی کرد. نبرد جلولا (نزدیک خانقین) هم به سود مسلمانان پایان یافت تا بین النهرین به طور کامل توسط اعراب تصرف شود. پس از آن، هرمزان سردار ساسانی، حاکم فارس و خوزستان به نبرد با مسلمانان پرداخت، اما نتوانست کاری از پیش برد. در نهایت رامهرمز، شوشتر، شوش و گندی شاپور به محدوده متصرفات اعراب اضافه شد. یزدگرد سوم، آخرین حربه را در جمع آوری سپاه و تزریق انگیزه به سرداران یافت، مردانشاه پسر هرمز به عنوان فرمانده سپاه در نهاوند منصوب و به جنگ با نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی شتافت. یاران این سردار عرب، با ترفندی، آخرین سپاه متحدالشکل ایرانیان را شکست داده و نهاوند را تصرف کردند. نبردی که به «فتح الفتوح» معروف شد، همدان، ری، آذربایجان و ارمنستان بقیه نقاطی بود که در اواخر خلافت عمر فتح شدند. قتل یزدگرد شهریار توسط ماهوی سوری مرزبان مرو، تاریخ ایران باستان را به اتمام رساند.

 

با این حال، پسران و دختران یزدگرد در دیاری به نام «یزد» که بعدها به مرکز زرتشتیان ایران تبدیل می شود، باقی ماندند. با ادامه فتوحات سپاه عرب در زمان خلافت عثمان نواده یزدگرد به شرق ایران فرار کرده و ادعای سلطنت کردند که معروفترین آنان، پیروز پسر یزدگرد بود که از امپراتور چین مدد گرفت. اصفهان، فارس، یزد، کرمان و در نهایت مرکز ایران توسط سرداران عرب در زمان خلیفه سوم فتح شدند. در نهایت چهارمین خلیفه راشدی به نام علی بن ابی طالب ، خراسان و سیستان و قسمت های شرق فلات ایران را به محدوده تصرفات مسلمانان اضافه کرد. در این میان مقاومت اسپهبدان طبرستان همچون باو پسر کیومرس، ولاش، سهراب پسر باو و فرخان بزرک در مقابل تهاجمات اعراب جالب توجه است، در مجموع، تغییر مذهب ایرانیان به تدریج صورت گرفته و در زمان خلفای راشدین، اکثریت ایرانیان همچنان زرتشتی بوده و به آیین نیاکان خود وفادار ماندند.

 

با روی کار آمدن معاویه، خلافت امویان در سرزمین های اسلامی تشکیل شد. این دوران از اواخر قرن اول هجری تا اواسط قرن سوم هجری به طول انجامید. نوع و روش حکومت دارای سران اموی، ایرانیان را بیش از پیش از دست اعراب آزرده خاطر کردند را که امویان، اعتقاد ویژه ای به پرداخت جزیه توسط ایرانیان داشتند. جالب است که بدانید، آنان ایرانیان تازه مسلمان شده را مجوس خوانده و مجاب به پرداخت جزیه می کردند. همین عامل موجب رکود مسلمان شدن ایرانیان به ویژه شرق فلات ایران شد. منطقه خوارزم، مرو، آمودریا و حوالی رود سند، تا مدت ها زرتشتی مانده و در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی نشان دادند.

 

مهم ترین تحول جامعه مزدیسنی در این دوران، کوچ اولین گروه پارسیان به هندوستان است. بنابر داستان سنجان، یک قرن پس از سقوط امپراتوری ساسانی، دسته ای از ایرانیان، به سنجان رفته و آتشکده ای به نام آتش ایرانشاه را بنا کردند. این درحالی است که ویلیام جکسن، خاورشناس امریکایی، نخستین مهاجرت زرتشتیان به هند را سال ۷۱۶ میلادی (۹۵ هجری خورشیدی) می داند. وی اعتقاد دارد، دسته دوم ایرانیان به سال ۷۷۵ میلادی ( ۱۵۴ هجری خورشیدی) وارد هندوستان شدند جالب است که بدانید، بلسارا نویسنده پارسی از دو لوح مسی بازمانده از ویجایادایتی یاد می کند که دو تاریخ ۷۰۱/۷۰۰ میلادی و ۷۰۶/۷۰۵ میلادی را نشان می دهد. این دو لوح به پرداخت خراج از سوی پارسیان اشاره دارد. اگراین دو لوح را سند قرار دهیم، تاریخ دقیق مهاجرت پارسیان، ۸۰ هجری خورشیدی خواهد بود. آنچه که مشخص است، زرتشتیان ساکن خراسان به دلیل اذیت و آزارهای حکمرانان اموی و نفوذ تشیع در این منطقه رهسپار سنجان شده و از آن جا به دیگر مناطق هندوستان نظیر نوسازی، کامی و انکلسوار کوچیدند. خواندن اوستای گواه گیری به نام پیمان پیوندی یعنی پیمان پیوندی یا همان پیمان «دو هزار درهم سیم سفید ویژه و دو دینار زر سرخ سده نیشابور» گواه این مدعاست. از طرفی دیگر، کتاب تاریخ البلدان به چهار سنجان در خراسان قدیم اشاره ای می کند. بی گمان، اکثریت این بهدینان از نیشابور برخاسته و عزم سفر به هندوستان کردند. سنجان از شهرک کوچک قرن دو هجری، به شهر بزرگ و ثروتمند هندوستان در قرن ۴ هجری خورشیدی بدل می شود شهری که توسط پارسیان بنیان، گسترش و پرثروت می شود.

 

پارسیان در طول زمان و به دلیل دوری از ایران، برخی از اداب و رسوم، آیین ها و احکام زرتشتی را فراموش کرده و تغییراتی در آن به وجود آوردند.

 

در اواخر خلافت امویان، عده ای از بهدینان به چین سفر کرده و در مناطق شرقی آن ساکن شدند.

 

سنگ گور کشف شده در شهر «سیان» مبدا جاده ابریشم، این مدعا را ثابت می کند. این سنگ گور که به خط و زبان پهلوی نگاشته شده، منسوب به شاهزاده خانم ماشیس دختر نوشین روان سردار سوار سیزین از خاندان ایرانی سورن است. تاریخ وفات او، ۳۵۰ هجری ذکر شده است. به احتمال فراوان، پارسیان کوچیده به این نقطه ادامه راهی را رفتند که نوادگان یزدگرد سوم پیمودند.

 

دراین دوران، همچنان اسپهبدان طبرستان در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی کردند. فرمان برزک، در مقابل سپاه معاویه آنقدر مقاومت کرد که اعراب مجبور به عقب نشینی شدند.

 

اشاره می شود، کتاب های مادیان هزار دادستان و دادستان دینیک به خط و زبان پهلوی در این ایام نوشته شده است.

 

در عهد خلافت بنی عباس، موبدان زرتشتی از شهرت و احترام ویژه ای برخوردار بودند. آذرفرنبغ فرخزادان، موبدخراسان، منوچهر موبد فارس و کرمان، زادسپرم موبد سیرجان، مردان فرخ دستور سیستان مورد تایید و حمایت مردمان منطقه بودند. ازآنجایی که مامون عباسی به ایرانیان احترام میگذاشت و فضای مناسبی برای تحقیق و پژوهش ایجاد کرده بود موبدان و دستوران و پژوهشگران به تدوین وترجمه پرداختند. چرا که مامون عباسی مادری ایرانی داشت و وزیری زرتشتی الاصل. فضل بن سهل گرچه موجبات پیروزی مامون بر برادرش امین و شکوفایی این عهد را فراهم نمود ولی سرانجامی جز مرگ نداشت.

 

در عهد مامون عباسی آذرفرنبغ به تدوین وگردآوری دینکرد (درسنامه دین مزدایی) همت گماشت. همچنین وی به نگاشتن رساله گجسنه ابالیش نشست. در مقابل مردان فرخ پسر اورمزد کتاب معروف «شکند گمانیک ویچار» یا گزارش گمان شکن را تدوین کرد. زادسپرم که بدعت هایی در آیین و دین زرتشتی گذارده بود، مطالبی تحت عنوان گزیده و یا وزیده گیهای زاتسپرم نوشت. منوچهر درمقابل این حرکت سه نامه به وی نوشت که درنامه پایانی وی را تکفیر کرد. (تحت عنوان نامه های منوچهر)

 

 از آنجایی که غرب ایران اسلام آورده و قریب به اتفاق مردمان این دیار مسلمان شده بودند، فعالیت زرتشتیان و موبدان به شرق کشور آریایی کشیده شد. بنابر روایات مورخان، فارس و کرمان و یزد و خراسان و سیستان به آیین نیاکان خود وفادار مانده بودند. به طوریکه آتشکده ها فراوان، آیین ها و جشن ها برقرار و رسومات عهد ساسانی پابرجا بود. آتشکده های مهرنرسه، آذرگشسب و آذرفرنبغ واقع در کاریان فارس روشن و محل تجمع موبدان و هیربدان زمانه بود. درمجموع شرایط زرتشتیان درعهد خلافت بنی عباس سخت تر از زمان خلفای اموی بود. با این حال کثرت بهدینان در شرق ایران و شهرت موبدان زرتشتی خلفا را از اهانت به دین مزدایی برحذر داشته بود. زمانیکه زرتشتیانی همچون استاسیس و سنباد قیام کردند، مردمان منطقه و بزرگان تشیع به حمایت آنها پرداختند که این موضوع اهمیت دین زرتشتی را در این دوران می رساند. به دلیل دریافت جزیه سنگین و اعمال فشار بر بهدینان در دوران سلطه ترکان غرنوی وسلجوقی، زرتشتیان به خراسان و سیستان و ماوراءالنهر مهاجرت کردند. با حمله مغول و تاتار به سرزمین اهورایی و کشتار فراوان، تعداد زرتشتیان به سه میلیون نفر کاهش یافت. مابقی بهدینان به مناطق کویری یزد و کرمان مهاجرت کردند تا از فشارها درامان بمانند. موج دوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. اگر گویش بهدینان دهات اطراف یزد را بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که گویش هر روستا به مناطق اولیه سکونت زرتشتیان برمی گردد. به طور مثال گویش رحمت آبادی به خراسان و مریم آبادی به سیستان باز می گردد.

 

پارسیان هند

 

تاریخ زرتشتیان درقرون جدید

 

یزد و کرمان به دو قطب زرتشتیان در این دوران بدل شدند. به دلیل فشار روزافزون حکمرانان صفوی، بهدینان یزد به دهات اله آباد، خیرآباد، علی آباد، مبارکه، زین آباد، چم، مزرعه کلانتر و مهدی آباد کوچیدند و زرتشتیان کرمان به روستاهای قنات غسان، جوپار، گبرآباد و بداق آباد و سلسبیل مهاجرت کردند. دزدیدن زنان و دختران، افزایش مبالغ جزیه، اعمال مالیات های گزاف و سنگین، انجام فعالیت های پست و سطح پایین نمونه دشواریهای بهدینان در این عهد بود. مهاجرت اجباری زرتشتیان به محله گبرآباد در اطراف اصفهان و کشت وکشتار و غارت ثروت بهدینان دیگر معضلات این اقلیت رنج کشیده بود. جالب است بدانید که تعداد بهدینان از سه میلیون نفر به ۲۰هزار نفر کاهش یافت. این فشار در عهد افشاریه و زندیه نیز به اوج رسید. به طوریکه تعداد زرتشتیان به چهارهزار نفر در پادشاهی فتحعلی شاه قاجار رسید.

 

موج سوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. بهدینان ساکن محله گبرآباد پس از شاه سلطان حسین صفوی به یزد کوچیده و در محله خرمشاه (خرمشاد) ساکن شدند. همچنین عده ای از زرتشتیان ساکن یزد به کرمان مهاجرت کرده و درمحله جوپار ساکن شدند.

 

 

 

یک خانواده زرتشتی

 

تاریخ زرتشتیان دردوران معاصر

 

تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی ایران به عهد ناصرالدین شاه قاجار باز می گردد. زمانیکه فشار دولت به اقلیت های مذهبی به ویژه زرتشتیان افزون شده بود. پرداخت جزیه، پوشیدن لباس های کهنه و قدیمی، انجام فعالیت های پست و سطح پایین، بیرون نیامدن از خانه در زیر باران به دلیل کثیف و آلوده شدن شهر از جمله دشواریهای بهدینان از عهد صفویه تا دوران معاصر بود. این مسایل و این گونه فشارهای روحی و روانی، دل زرتشتیان هند را به درد آورد و آن ها را برآن داشت تا به کمک همکیشان خود در ایران بشتابند. مانکجی لیمجی هاتریا نخستین کسی بود که از سوی انجمن اکابر پارسیان هند به ایران اعزام شد و با ناصرالدین شاه قاجار در چندین نوبت ملاقات کرد و مشکلات زرتشتیان را در میان گذاشت.

 

که در اثر تلاش های این بزرگمرد، جزیه برای اولین بار پس از اسلام از دوش بهدینان برداشته شد.

 

پس از این تلاش ها، پارسیان هند به این اندیشه افتادند که با تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی نشین، مسایل و مشکلات روز جامعه را مطرح کنند. انجمن های ناصری تهران، یزد و کرمان با این هدف در اواخر دورۀ ناصرالدین شاه قاجار راه اندازی شد. ولی پس از مدتی، این انجمن ها به دلیل مسایل و مشکلات گوناگون منحل شد. این انجمن ها با پیگیری ها و تلاش های کیخسرو خان صاحب، از انجمن اکابر پارسیان هند تشکیل شد. پس از آن انجمنی تحت عنوان انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی با اهداف حصول هماهنگی و تعامل مابین پارسیان هند و زرتشتیان ایران به وجود آمد. انجمنی که دینشاه ایرانی و سایر بزرگان پارسی را جهت حل مسایل و مشکلات روزمره ایرانیان معرفی کرد.

 

پارسیان هند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند. انجمن هایی که مانکجی لیمجی هاتریا، کیخسرو جی خان صاحب، اردشیر جی ریپورتر، پستن جی تسکر، دستور پشوتن، فرامرز سهراب ماستر، جهانبخش دارووالا، دینشاه سلیستر ایرانی و پستن جی دوسابایی مارکار را به ایران فرستادند تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند انتخاب این شهر به عنوان پایتخت در عهد قاجار، موجب مهاجرت زرتشتیان از یزد و کرمان به تهران شد. این موج مهاجرتی در زمان ناصرالدین شاه قاجار سرعت گرفت، به طوری که تعداد بهدینان تهرانی در این دوره به عدد ۱۰۰ رسید. مانکجی جهت رفاه حال زرتشتیان این دیار، اقدام به تاسیس وکالت خانه پارسیان در منزل خویش کرد. همچنین یک نفر به عنوان وکیل الرعایا از معتمدان زرتشتی تعیین شد تا به مشکلات همکیشان رسیدگی کند. این در حالی بود که مدرسه زرتشتیان و محل برگزاری جشن ها و آیین های مزدیسنان، همین وکالت خانه بود. تا این که تجارتخانه های جمشیدیان و جهانیان توسط ارباب جمشید و ارباب خسرو شاه جهان در زمان مظفرالدین شاه قاجار تاسیس شد. تجارتخانه های که رقیب جدی بانک های استقراضی روس و انگلیس بودند با وقوع انقلاب مشروطیت، تجارتخانه های جهانیان و جمشیدیان، اسلحه و فشنگ و مهمات را در اختیار مشروطه طلبان و آزادیخواهان قرار می دهند. همین موضوع منجر به قتل پرویز شاه جهان و فریدون خسرو اهرستانی معروف به گل خورشید شد. ‌قتل نفرات نامبرده مورد اعتراض نمایندگان اولین دوره مجلس شورای ملی همچون سید حسن تقی زاده قرار گرفت. سه روز بعد از این واقعه لایحه تشکیل انجمن زرتشتیان تهران در صحن علنی مجلس توسط ارباب کیخسرو شاهرخ خوانده شد فرزانه ای که دومین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود. ارباب رستم گیو در عهد پهلوی منشا خدمات ارزنده ای برای بهدینان شد. رشید شهمردان، فیروز آذر گشسب، اردشیر آذر گشسب، رستم شهزادی و جهانگیر اشیدری موبد موبدان عصر حاضر بودند. مهاجرت زرتشتیان از دهات به داخل یزد و کرمان در عهد قاجار، مهاجرت به تهران در عهد پهلوی و در نهایت مهاجرت به خارج از کشور در چند سال گذشته به وقوع پیوست. انگلستان، آلمان، فرانسه و سوئد در وهله اول و امریکا و کانادا و استرالیا در وهله دوم محل تجمع زرتشتیان شدند. هم اکنون لس آنجلس، واشینگتن، شیکاگو و نیویورک در امریکا به قطب های زرتشتی نشین بدل شدند. اطلاع رسانی صحیح به همکیشان و نحوه تهامل با سایر ادیان از جمله دغدغه های فکری زرتشتیان عصرحاضر است.

 

 نتیجه

 

بدون شک یکی از علل مهاجرت جوانان زرتشتی به خارج از کشور، عدم امنیت شغلی است. اگر جوانان، در موقعیت شغلی مناسب بوده و با حقوق مکفّی فعالیت کنند، موج مهاجرت کاهش می­یابد. حال این پرسش مطرح می­شود که چه راهکاری برای افزایش اشتغال­زایی جوانان زرتشتی است؟ آیا می­توان از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران استفاده بهینه کرد؟ قطعاً می­شود. چرا که با این همه ساختمان و با این همه امکانات، بهره­برداری از دفتر کار، شدنی است. اگر این ساختمان­ها به کاربری تجاری- اداری تبدیل شوند، اشتغال­زایی به سادگی صورت می گیرد. طبعاً متخصّصان، مهندسین و پزشکان با انگیزه بیشتری به تولید کار، مشغول شده و به آینده، امیدوارتر می­شوند. آری، با این برنامه­ریزی، هم اشتغال­زایی صورت گرفته و هم از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران، استفاده بهینه­ای می­شود. دیگر مشکلی که احساس می­شود، عدم استخدام زرتشتیان در سازمان­های دولتی است که باید توسط نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی پیگیری شود. اگر شرکت­ها و بخش­های دولتی به اقلیت­های دینی میدان دهند، قطعاً تجارب و دانش ارزنده­ای را کسب می­کنند. موضوعی که سالیان گذشته به اثبات رسیده است. اسفندیار یگانگی، بوذرجمهر مهر، فرهنگ مهر و پرویز شهریاری نمونه بارز استعداد درخشان بهدینان هستند. در پایان امید می­رود که با اتخاذ سیاست و تدبیری مناسب، از سوی انجمن­های زرتشتی موج مهاجرت جوانان به خارج از کشور کاهش یافته و همازوری­ها و هموندی­ها باری دیگر تجدید شود.

 

یاری نامه

 

۱- تاریخ ایرانیان باستان(۴)، دکتر عبدالحسین زرین کوب و روزبه زرین کوب، انتشارات سمت

 

۲- تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، دکتر حسین زمانی و حسین مفتخری، انتشارات سمت

 

۳-آداب و مراسم مذهبی زرتشتیان، موبد اردشیر آذرگشسب- انتشارات فره­وهر

 

۴-زرتشتیان ؛کتایون مزداپور- انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی وعلوم انسانی

 

۵-تاریخ زرتشتیان پس ازساسانیان، رشید شهمردان- انتشارات فره وهر

 

۶-زرتشتیان، مری بویس- انتشارات توس

 

۷-دوقرن سکوت- عبدالحسین زرین کوب

 

۸-گنجینه تاریخ ایران- استادعبداعظیم رضایی

 

۹- تاریخ بیهقی

 

 

۱۰-گزیده تاریخ طبری- انتشارات دانشگاه اهواز

گات ها ، نامه اشویک و ورجاوند اشوزرتشت

گات ها ، نامه اشویک و ورجاوند اشوزرتشت

 

 

پروردگارا ، مرد نیک اندیش و پارسایی که روانش با راستی همگام است ، تنها به تو می اندیشد.

 

واژه “گات ها” در زبان “اوستا” و سنسکریت به معنی “سرود پاک” است. “گاثا” ، “گاسان” یا “گاهان” گویش های گوناگون همین واژه به اوستایی و فارسی میانه و فارسی دری است. این قسمت از اوستا از سخنان خود اشوزرتش است و پیام ، راه و روش و آموزش های او در آن گنجانده شده است، گات ها به شعر است به آن جهت که از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگار در امان بماند آنها را به شعر سروده است تا بهتر به خاطر سپرده شود.

“گاتها” به زبان اوستایی بسیار کهن سروده شده است. می توان گفت گات ها کهن ترین ، نغزترین ، اندیشه برانگیزترین و والاترین بخش اوستایی است.

گات ها دارای هفده “هات” (فصل یا بخش) است که در میان یسنا قرار دارد. نیاکان ما ، شاید به انگیزه ی نگاه داری از بخش آسمانی اوستا آن را چون نگینی در میان نیایش ها نشانده اند و در دل یسنا جای داده اند.

هفده هات را از روی وزن و آهنگ به پنج بخش کرده اند :

اَهنَوَد ، اُشتَوَد ، سپَنتَمَد ، وُهوُخشَترَ و وهشتوایشت.

گات ها به یکتا پرستی چگونگی شناخت اهورامزدا ، آزادی ، پیشرفت و آبادانی … پرداخته است.

در گات ها نشانی از اسطوره و افسانه های کهن آریایی و پرستش و نیایش ایزدان به چشم نمی خورد و آشکار است که پیام آور یکتاپرستی ، “اشو زرتشت” می خواهد آدمی را از پیچ و خم دستگاه یزدان شناخت ابتدایی رهایی بخشد و به دینی روشن و خرد پذیر فراخواند.

در آموزش های “اشوزرتشت” ، آهنگ آفرینش و بهره ی زندگی این است که آدمی در آباد کردن جهان و شادمانی خود و دیگران بکوشد و با “اندیشه نیک” ، “گفتار نیک” و “کردار نیک” خود را شایسته ی رسیدن به اوج کمال و پیوستن به بهورزی جاودانی نشان دهد.

 

نگاهی به گات ها این نکته را به خوبی روشن می کند که سراینده این سرودها ، راهنمای آدمی در زندگی فردی و اجتماعی است و با گوشه گیری و بی پروایی نسبت به کار جهان ، هیچ گونه میانه ای ندارند.


در مورد گات ها بیشتر بدانیم : گات ها کتاب دینی زرتشتیان