«هیرمبا» نمادی از همازوری و هم‌بستگی

«هیرمبا» نمادی از همازوری و هم‌بستگی

گروه اندیشه :

در درازنای تاریخ ایران، زرتشتیان شریف‌آبادِ اردكان یزد از پرتلاش‌ترین و پایدارترین گروه زرتشتیان ایران می‌باشند كه در برگزاری آیین‌های كهن ایرانی و دینی زرتشتیان، مثال‌زدنی هستند. به گونه‌ای كه سده‌ها بدون هیچ‌گونه چشمداشتی برگزاری آیین‌ها و نگهداری از چندین پیرانگاه را بردوش داشته‌اند.

«هیرومبا» یكی از آیین‌هایی است كه هر ساله در شریف‌آباد و در روز اشتاد ایزد از ماه فروردین(26فرورودین) برگزار می‌شود. بیشتر پژوهشندگان بر این باورند كه، پس از یورش تازیان به ایران، این آیین كه همان جشن سده بوده است در گاه خود(بهمن‌ماه) برگزار می‌شده است. ولی چون پس از آن كبیسه‌ها را به ‌شمار نیاوردند، این جشن نزدیك به 23سال پیش در روز اشتاد از فروردین ماه برگزار می‌شد، كه پس از آن با در نظر گرفتن كبیسه، هم اكنون هر ساله در این روز با شكوه هرچه بیشتر و با گرمی ویژه‌ای برگزار می‌شود.

یك روز پیش از آیین، یعنی در روز ارد از ماه فروردین، گروهی از زرتشتیان كه به «قیزلی» نامورند(«قیزل» نام نوعی بوته‌ی بیابانی است كه در بیابان‌های یزد می‌روید) ، به همراه گروهی دیگر كه در فراهم آوردن دیگر نیازها چون آماده‌كردن خوراك، سیروگ و… یاری‌رسانند به «پیر هریشت» رفته و در آنجا می‌مانند و برای برگزاری آیین در روز بعد، برنامه‌ریزی می‌كنند.

در بامداد روز اشتاد ایزد پس از خواندن اوستای گاه «اوشیهن»، آیینِ بوته‌چینی به وسیله‌ی گروه «قیزلی» انجام می‌شود. در كار بوته‌چینی دیگر زرتشتیانی كه از دیگر جاها آمده‌اند، می‌توانند همازور می‌شوند. همچنین گروهی نیز به در خانه‌ها رفته و با خواندن آوازهایی، خواستار هیزم می‌شوند. این كار اوج همازوری و هم‌بهره شدن همگان را در گردآوری هیزم نشان می‌دهد. بوته‌های كنده شده به جایگاه ویژه، یعنی نزدیكی درمهر شریف‌آباد برده می‌شود.

بسیاری از زرتشتیان، نذر دارند كه بامداد روز اشتادایزد پای پیاده از شریف‌آباد به «پیر هریشت» بروند. در پسین روز اشتاد ایزد آیین «گهنبارخوانی» به وسیله‌ی موبد برگزار می‌شود. زرتشتیان گردآمده در «پیر هریشت» نیز نیایش‌های بایسته را می‌خوانند. پس از زیارت پیر و برگزاری آیین «گهنبارخوانی»، همگان به خیله‌ها رفته از خوراكی‌هایی كه برایشان آورده می‌شود هم‌بهره می‌شوند و برای كسانی كه نذر داشته‌اند و یا انجام كارها را بردوش داشته‌اند، «دعای خیر» می‌كنند. پسین و پیش از پایین رفتن آفتاب همگان در جایگاه روشن كردن آتش گرد هم آمده‌اند.

جایگاه برگزاری آیین «هیرومبا» كه برای روشن كردن هیزم‌هاست، پُر است از شیفتگانی است كه از گوشه‌وكنار آمده‌اند تا بدین‌وسیله یكی‌بودن نوع انسان را برسانند. یكی بودنی كه در شهرها و در نتیجه‌ی شهرنشینی و شاروندی(:تمدن) دیگر به فراموشی سپرده شده است.

گروهی از باشندگان دست‌دردست هم و دور خرمن هیزم‌ و در حالی‌كه موبدان در میان هستند و نام درگذشتگان را از اشوزرتشت مهر اسپنتمان تا جان باختگان ایران‌زمین و دیگر روانان را بر زبان می‌رانند و سپس یك‌صدا «هیرومبا» گویان، یاد آنان را گرامی می‌دارند و پیمان می‌بندند كه راه آنان را رهرو باشند.

پس از پایان این آیین، موبدان شریف‌آباد نیایش‌كنان، خرمن هیزم را با آتشی كه از آدریان آورده شده است، آتش می‌زنند.

شعله‌های بلند آتش هر باشنده‌ای را به سرشت خود بازمی‌گرداند و می‌رساند كه:

بنی‌آدم اعضای یك پیكرند / كه در آفرینش ز یك گوهرند

پس از آن و تا پاسی از شب همگان به شادی می‌پردازند. آیین است كه، روز پس از آتش روشن‌كردن(آسمان ایزد) هر خانه‌ای اندكی از آتش به‌جا مانده را به خانه خود می‌برد و اسفند و كندر و بوی خوش روی آن می‌ریزد تا بدین وسیله بركت و گرمی آتش را به خانه خود آورده باشد.

به هرروی، «آیین هیرومبا»، آیینی است برای همبستگی و همازوری انسان‌ها. همازوری كه با افزایش «مادی‌گرایی» و «منیت» و «قدرت»، در جامعه كنونی هر روز كم‌رنگ‌تر می‌شود.

«شادی» و آیین‌های آن

«شادی» و آیین‌های آن

 

بوذرجمهر پرخیده :

«شادی»؛ نیروی روانی و جسمی انسان را افزایش می‌دهد. « شادی» در افزودن کارآیی و نیک گرداندن روان می‌تواند برهم‌کنش شگفت‌انگیزی داشته باشد. شاد کردن مردمان از دشواری‌های پایه‌ای روانشناسی نوین است. چند سالی بیشتر نیست که پژوهشگران زمینه‌ی روان و اعصاب به این باور رسیده‌اند که خندیدن و شادی‌کردن پایه‌های اندیشه و زندگی انسان را دگرگون کرده، تازگی، شادابی، استواری، دلیری و تنـدرستی در تن و روان می‌آفریند و آرامش و خویشکاری درونی برای بهتر زندگی کردن به همراه می‌آورد.

پیشرفت در دانش روانشناسی، انسان اندیشمند امروزی را به این باور رسانده که ژرفای روان انسان به شادی نیاز دارد و جوشش برآمده از شادی، سرچشمه‌ی جوشش‌های دیگر، به‌مانند فراگیری بهتر، کارکرد باارزش‌تر، زندگی زناشویی پیروزمندانه‌تر، تندرستی و از همه بالاتر، خرسندی از زندگی است، چیزی که در جهان امروز همه در پی آن هستند و کمتر می‌یابند.

دانشمندان با انجام آزمایش‌های گوناگون دیده‌اند که نوای موسیقی می‌تواند رشد گیاهان را تندتر کند و یا در جانداران انگیزه‌های گوناگونی، از گونه‌ی رشد و باروری و.. .به وجود آورد. حتا می‌گویند اگر شتر زنگوله‌ای به گردن نداشته باشد تا نوایی برایش بنوازد، بار را بر زمین می‌نهد و راه نمی‌رود و این عشق به نوای زنگوله است که این جاندار سخت‌کوش را راه می‌اندازد. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که «شادی» و «‌شادمانی» بخش جداناپذیر روان انسان است و شادی کردن، کرداری نیک و آنانی که برای انسان‌ها «شادی» می‌آفرینند، از نیک‌اندیشان و نیک‌کردارانند، چرا که تا کسی به پایه‌ای از خرسندی درونی و شادی راستین نرسد، نمی‌تواند در دیگران شادی بیافریند و پس از این که این شادی از دل برآمد، شادی او دوچندان خواهد شد.

ایرانیان باستان همه‌ی رازهای «شادی» را می‌شناختند و برهم‌کنش آن را بر روان، زندگی و کار می‌دانستند. به همین انگیزه هر چند روز یک بار به جشن و پایکوبی می‌پرداختند. در ایران، از دیرباز، جشن‌های بسیاری برگزار می‌شده است، هر شش یا هفت روزی یک جشن، و به انگیزه‌های گوناگون. اگر به تاریخ این سرزمین نگاه کنید می‌بینید که حتا در مرگبارترین روزهایی که مردم درگیر مبارزه با یورش بیگانگان بوده‌اند، شادی را فراموش نمی‌کردند و در کوچه پس‌کوچه‌های این سرزمین نوای آواز و موسیقی شنیده می‌شد و این خود گونه‌ای مبارزه بود برای آرزوی شادی روان کشته‌شدگان نبرد و برای شادی روان زندگان و دلاوران جنگنده.

رسیدن به «خرسندی اهورایی» و «شادی راستین» از آرزوهای هر ایرانی بود که پایه‌ی این باور بر آموزش‌های اشوزرتشت استوار و از داد «اشا»(:هنجار هستی)، سرچشمه می‌گرفت. این اندیشه در درازنای تاریخ تا به جایی رسید که در سنگ¬نوشته‌های هخامنشی آمده است: « … و اهورامزدا شادی را برای مردم آفرید».

همه‌ی این‌ها را که به یادگار از پیشینیان بر پس‌زمینه‌های اندیشه‌های ما بر جای مانده می‌دانیم و یا در کتاب‌های تاریخ و فرهنگ ایران خوانده‌ایم و به برهم‌کنش شگفت‌آور شادی بر روان و تن آگاهی داریم … و با این همه، امروز کمتر آن‌گونه شادی راستین از درون‌مان می‌جوشد و کمتر آن خروش و فریاد شادی شنیده می‌شود.

چرا؟

شاید یکی از شوند(:سبب)های آن این است که نمی‌دانیم آیین‌های شادی کردن چیست و بر چه پایه و باوری شادی کنیم. امروز کمتر چیزی ما را می‌خنداند. امروز خرسندی که به همراهش شادی می‌آید، کم‌وبیش، دست‌نیافتنی شده و به جای این که چاره‌ی کار را بیابیم و بر پیچیدگی‌های آن چیره شویم، غم را درآغوش می‌گیریم و گونه‌ای دل‌خوشی گذرا و ناپایدار را برای خود می‌سازیم.

چندی است که به این می‌اندیشم: نیاکان خردمند ما چه می‌کردند که شادی راستین داشتند و ما چرا آن را نداریم؟ برخی راه‌هایی که به آن‌ها خرسندی، شادی و آرامش می‌بخشید را در اینجا می‌آورم:

ستایش اهورامزدا، باور به پیروزی نیکی بر بدی، داد و دهش، کار برای آبادانی شهر وروستا، دروغ نگفتن و با راستی و درستی زندگی کردن، دوست داشتن آفریده‌های اهورایی، برگزار کردن آیین‌های دینی، دوست داشتن همسر و فرزندان و وابستگی به خانواده، امید داشتن به تازگی و سرزندگی، نگهبانی از تندرستی خود و خانواده، همراه با طبیعت زیستن و نگهداری از طبیعت، گردش در کوه و دشت، کشاورزی، اسب‌سواری و ورزش‌های رزمی، نواختن و شنیدن نوای موسیقی، رقص و پایکوبی، آتش افروختن و بر گرد آن شادی کردن، نگاه داشتن یاد و نام درگذشتگان، دانش آموختن و دانش آموزاندن، پیدا کردن ناشناخته‌ها، به گرمابه رفتن، بافتن پارچه، پختن نان، کاشت، داشت و برداشت فرآورده‌های کشاورزی، شیر دوشیدن، برگزاری جشن‌های فراوان در سال، برگزاری آیین‌های زادروز، پیشکش دادن و پیشکش گرفتن، دارو ساختن و درمان کردن بیماران، ریش‌سفیدی و بزرگی کردن و راه چاره برای کسی یافتن، بازی کردن، دیدن نمایش‌ها و شنیدن داستان‌ها و… صدها گونه‌ی دیگر شادی کردن.

این‌ها را که در تاریخ دیدم، پیش خود گفتم: آیا امروز شادی کردن و آیین‌های آن را فراموش کرده‌ایم؟!

فروهر و وحدت وجود

فروهر و وحدت وجود

مهرداد قدردان :

فْرَوَهر (fravahr) دراوستا فْرَوَشی(fravashi) ، درفارسی باستان فْرَوَرتی (fravarti) درپهلوی فروهر است وچنانكه برخی صاحب نظران اعتقاد دارند از دو جزء « فْرَ» به معنای پیش و « وَهر» به معنای كِشنده و بَرَنده تشكیل یافته ورویهم به معنای پیش برنده یا عامل پیشرفت است ولی برخی دیگراز اوستاشناسان جزء اول را به معنای فراز، بالا و جزء دوم را از ریشه ی var اوستایی به معنای پوشیدن می گیرند و از آن همان تعریف فروهر را اراده می كنند(سپس تر خواهد آمد) كه سرچشمه از عالم بالا دارد و آدمی را می پوشاند و در برمی گیرد.

شادروان دكتر مهرداد بهار در كتاب پژوهشی در اساطیر ایران می نویسد فروهر ظاهرا از صورت فرضی fra vərəsa آمده كه vərəsra به معنای دفاع و ایستادگی است علت نامگذاری را (طبق روایات زرتشتی) در وظیفه دفاع عمومی بر ضد اهریمن و دفاع دلاورانه فروشی ها در دفاع از خویشان ونزدیكان می داند. دسته ای دیگر از پژوهشگران ریشه فروهر را همان var می دانند اما با معنای باور كردن یا پناه دادن كه فروهر باور نخستین یا پناه نخستین معنی خواهد داد و این به خویشكاری فروهر در سه هزاره نخستین از دوازده هزار سال اساطیری عمر جهان باز خواهد گشت.

در گاهان (گاتها) واژه ی فروهر وجود ندارد و نخستین بار در قدیمی ترین قسمت اوستا پس از گاهان یعنی هفت هات (بند سوم یسنای 37) از آن نام برده شده وچنین آمده كه «ما اهورامزدا وفروهرهای مردان وزنان نیك را میستائیم» و براساس اوستا فروهر یكی از اجزای پنج گانه وجود آدمی است كه به همراه تَنو «تن» ،اَهو«جان»، دَئِنا«وجدان»، و اُرْوَن «روان» موجودیت او را تشكیل میدهند.

در آثار تاریخی به جا مانده از نیاكان ما (هخامنشیان) نگاره ای وجود دارد كه به آن فروهر گویند به شكل پیرمردی بالدار و درحال پرواز با حلقه ای در دست چپ در حالیكه با دست راست بالا را نشان میدهد تصویر شده است. این نگاره از قسمت های مختلفی تشكیل شده كه بر اساس نظر «رستم جی كاما» دانشمند پارسی كه مورد پذیرش زرتشتیان است مجموعاً فشرده ای از آموزشهای دین زرتشتی را دربردارد نخست به شكل پیرمرد سالخورده نمایش داده شده كه یادآور این نكته است كه پیران سرد و گرم روزگار را چشیده و منبع تجربیات ارزنده اند كه باید مورد استفاده قرار گیرد همچنین دارای بال سه قسمتی ودرحال پرواز نشان داده شده كه نشان دهنده اندیشه وگفتار و كردار نیك است كه با آن میتوان به سوی مظهر كمال و جاودانی اهورامزدا كه با دست راست خود نشان میدهد پرواز كرد وپیشرفت نمود این تصویر در دست چپ خود حلقه ای دارد كه حلقه مهر و پیمان و دوستی نامیده شده و نشان از ارجمندی پیمان و عهد و دوستی و محبت دارد. چنبره میان (حلقه وسط) حلقه زندگی نامیده شده كه درشكل اصلی آن ابتدای حلقه نازك بوده و در وسط ضخیم تر شده و درانتها دوباره نازك میگردد این نشانگر حیات بشر است كه ابتدا با تولد و كودكی زندگی را آغازكرده به میانسالی رسیده سپس به انتهای زندگی یا مرگ (محل نازك مجدد حلقه) میرسد و حلقه چون گرد است وبا حركت بر روی آن برگشت به مبدأ حركت اجتناب ناپذیر است دو نكته را یادآور میشود یكی اینكه جهان و هرچه در اوست ازآفریننده ی یكتا اهورامزداست و در پایان به سوی او باز خواهد گشت و دوم اینكه در حین زندگی دنیوی اگر انسان كار خوبی انجام دهد بازگشت آن نیز برای او خوب و نیك بوده واگر كار بدی انجام دهد در طول زندگی به ناچار بازتاب عمل بد خود را دریافت خواهدكرد.

«هركس آن درود عاقبت كار كه كشت» یا به قول مولوی :

«این جهان كوه است وفعل ما ندا سوی ما آرد نداها را صدا»

در مورد دایره آفرینش یا حلقه زندگی سپس تر بررسی دقیق تری خواهیم داشت.

و دوچنبره یا آویزه متصل به حلقه میان كه در تصویر فروهر نقش شده یادآور دو نیروی خوبی و بدی (سپنتامینو و انگره مینو ) است كه بایستی انسان با نیروی خوبی بر علیه نیروی بدی پیكار كند وبالاخره سه جزء دامن نگاره فروهر نشانگر دژمت، دژهوخت و دژورشت (اندیشه و گفتار و كردار بد‌) بوده كه انسان بایستی این اعمال را از خود دور كرده، به زیر افكند تا بتواند براحتی به سوی اهورامزدا به پرواز درآمده ، رسایی و جاودانگی را از آن خود كند.

اما نكته اساسی در مورد فروهر آنست كه این جزء وجودی آدمی تنها جزئی است كه ارتباط با خالق یكتا، اهورامزدا دارد و بر اساس اوستا این جزء ، الهی بوده و از طرف خداوند و به هنگام تشكیل نطفه در وجود انسان به امانت گذاشته می‌شود تا روان را به سوی اهورامزدا راهنمایی كند و پس از مرگ نیز بی كم و كاست و بدون پذیرش كوچكترین آلودگی ِ گیتیایی به سرچشمه خود باز می‌گردد.

آمده موج الست، كشتی قالب ببست باز چو كشتی شكست نوبت وصل ولقاست (مولانا)

نكته شایان توجه دیگر اینكه بر پایه اوستا(برای نمونه بندهای 21،22،74،85،86 فروردین یشت) تمامی موجودات دارای فروهر می‌باشند. اینك با آگاهی و اندیشه براین دو نكته به یك نتیجه مهم و اساسی خواهیم رسید و آن اینكه وحدت وجودی كه عرفا بر آن ابرامی ویژه دارند ریشه در این دو نكته پیش گفته دارد كه فشرده آن چنین است:

– وجود آدمی جزئی خدایی واهورایی به نام فروهر دارد.

– سایر موجودات نیز از این پرتو الهی بی‌بهره نیستند.

وحدت وجود را اینگونه تعریف و تفسیر كرده‌اند كه: همه هستی از خداست و هستی به نوعی تجلی خداوند است (سرآغاز وانجام همه چیز در گاهان اشوزرتشت یسنای31 بند8،9 و نیز یسنای 43 بند5) به بیان عارفان وجود در عالم خارج تنها یك مصداق دارد و آنهم خداوند است و بقیه موجودات شعاع و پرتو این وجودند(وحدت آفاقی) و در قرآن كریم هم آمده كه: «هوالاول والآخر و الظاهر و الباطن و هوبکل شیء علیم» ابن عربی عارف مشهور هم در این مورد گفته: «آنچه را كه درك می‌كنی وجود خداوند است دراعیان ممكنات پس عالم موهوم بوده و آنرا وجودی حقیقی نمی‌باشد و این است معنی خیال» نیز همو گفته: «این ذات خداوندی است كه ظاهر می‌شود به صورت جهانیان و به درستی كه اصل این حقیقت‌ها و صورت‌ها همان ذات خداوند است».

حافظ در این‌باره می‌فرماید:

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

یا:

از دام زلف و دانه خال تو در جهان یك مرغ دل نماند نگشته شكار حسن

نیز:

این همه عكس می و نقش مخالف كه نمود یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد

این بیت مولانا خواندنی است كه به نوعی بیان وحدت وجود و در عین حال یادآور جزء اهورایی وجود«فروهر» است:

من چرا گرد جهان گردم، چو دوست در میان جان شیرین من است

یا:

نیست نماینده و خود جمله اوست خود همه ماییم چون او آن ماست

نیز:

طمع مدار كه عمر تو را كران باشد صفات حقی و حق را حد و كران ز كجا

اجل قفس شكند مرغ نیازارد اجل كجا و پر مرغ جاودان ز كجا

و:

ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی چو ز تو یافت نشانی چه كند نام و نشان را

عبرت نایینی هم در این ویژگی سروده:

چو نور كه از مهر جدا هست و جدا نیست عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست

ما پرتو حقیم و همه اوییم و نه اوییم چو نور كه از مهر جدا هست و جدا نیست

هرجا نگری جلوه‌گه شاهد غیبی است او را نتوان گفت كجا هست و كجا نیست

گمان می‌رود وجود پرتو الهی فروهر در موجودات عالم و ماموریتش در نزدیكی جستن آدمی به خدای كه مایه مینوی کوشی­است سبب برداشت وحدت وجودی شده است و این اساس عرفان الهی است و بی‌جهت نیست كه انسان را موجودی ابدی می‌دانند ومی‌توان دلیل و شَوَند آن را همین پرتو الهی دانست زیرا این پرتوِ تعلق یافته به وجود آدمی دیگر نابود نمی‌شود و به نام شخص به عالم مینو و سرچشمه خود باز می‌گردد و طبق آموزه‌های اوستایی(برای نمونه فروردین یشت بند49) هر سال در ده روز پایانی سال به عالم خاكی بازگشته و به خانه و خانواده خود سر می‌زند و همیشه در همراهی و همیاری نیكانِ زمینی كوشاست.

نكته درخوراندیشه ، روان كه پاسخگوی اعمال آدمی است، تنها تا سی سال با دنیا(گیتی) در ارتباط است و از آن پس به فروهر می‌پیوندد (دلیل برگزاری مراسم سال تا سی سال نزد زرتشتیان و اجازه نبش قبر پس از سی سال نزد مسلمانان«گفتاورد ازشادروان دستور رستم شهزادی») و این فروهر است كه جاودانه با زمینیان در پیوند بوده و سالیانه نیز ده روز مهمان مینوی خانواده هاست.

به استناد «اوستا»، ایران زادگاه دانش ژنتیك است

فرنشین انجمن نوروژنتیك ایران، در چهارمین همایش سالانه‌ی نوروژنتیک، گفت:

● به استناد «اوستا»، ایران زادگاه دانش ژنتیك است

میترا دهموبد :

چهارمین همایش سالیانه‌ی انجمن نوروژنتیك ایران با این عنوان كه؛ ایران مهد دانش ژنتیك جهان است آغاز شد. پروفسور محمدحسن كریمی‌نژاد، رییس انجمن نوروژنتیك ایران، گفت: «دانش ژنتیك در ایران، پیشینه‌ای ٧هزارساله دارد. در بخشی از اوستا به نام وندیداد كه به دست موبدان نوشته شده، سخن از یخبندان سختی است كه در این داستان آشكارا نشان داده شده كه ایرانیان از وجود تخمه‌های جداگانه نر و ماده در مردان و زنان آگاهی داشته‌اند.»

 

وی با اشاره به این‌كه پیشینیان ما از دانش توارث و نقش زن و مرد، آگاهی داشته و این درحالی است نوشته‌های باخترزمینیان(:غربیان)، درباره‌ی توارث و تولید‌مثل، بیشتر به خرافات می‌ماند، گفت: «در فرگرد دوم وندیداد، ‌آمده است كه در زمان یخبندان كه بیم نابودی جانداران زمین می‌رود به جمشیدشاه آموزش داده می‌شود، پناهگاهی بسازد و تخمه‌های رمه‌ها، ستوران، مردمان و پرندگان را بدانجا فراز برد.»

بدانجا نیكوترین و برترین تخمه‌های نرینگان و مادینگان انسان، چهارپایان و رستنی‌های گوناگون روی زمین را باهم جفت‌جفت كن.

وی با برخواندن بخش‌هایی دیگر از وندیداد، گفت:‌ «شگفت این‌كه می‌دانسته‌اند كه می‌توان تخمه‌‌ها را از بدن حیوانات جدا و باهم جفت كرد و در دستگاهی ویژه نگه داشت. و هنگامی‌كه می‌اورد كه؛ بدانجا راه نده تخمه‌ةای گوژپشت، گوژسینه، بی‌پشت، خل، تباه‌دندان، پیس، جداتن و …، نشان می‌دهد كه می‌دانسته‌اند كه تخمه‌ی نرینه و مادینه، ویژگی‌های فردی بد را هم منتقل می‌كنند.»

وی در آغاز این همایش به این نكته اشاره كرد كه ١٧٣٨ سال پیش از میلاد مسیح، ‌زرتشت پیامبر در كتاب گاتها، ‌كتاب آسمانی زرتشتیان، درباره‌ی حقوق زن و مرد و آزادی گزینش راه، سخن رانده است(یسنا ٣١ بند ٢).

دكتر كریمی‌نژاد با توجه به آموزه‌های زرتشت پیامبر، از كوروش بزرگ، سخن به میان آورد كه بر پایه‌ی همین آموزه‌ها، مردم سراسر گیتی را باهم برابر می‌داند.

 

وی همین‌گونه كه به شكل تاریخی از آگاهی دانش وراثت و ژنتیك در میان ایرانیان، سخن می‌راند به شاهنامه‌ی فردوسی، رسید و گفت: «هزارسال پیش، فردوسی در بازگویی داستان نیاكانمان در روایت زاده شدن كیخسرو از پدری به نام سیاوش و مادری به نام فرنگیس، چنین می‌آورد: «نژاد از دو سو دارد این‌ نیك‌پی/ زافراسیاب و زكاووس كی»

به گفته‌ی كریمی‌نژاد این بیت نشان می‌دهد كه ایرانیان از هزاران سال پیش می‌‌دانسته‌‌اند كه هم زن و هم مرد در باوری نقش دارند. و حتا از آنجایی كه افراسیاب را پیش از كیكاووس آورده، بی‌گمان می‌دانسته‌ كه زن نقشی پررنگ‌تر در باروری دارد تا مرد.

وی در ادامه به باور باخترزمینی‌ها اشاره كرد كه در هیچ‌یك از نوشته‌هایشان، نقشی برای زن در باروری و تولیدمثل و توارث، در نظر نمی‌گرفته‌اند. و تنها زن را كشتزاری برای برای رشد و نمو «منی» می‌دانسته‌اند كه دربردارنده‌ی ویژگی‌های مرد است.

 

در ادامه‌ی این همایش و پیش از آغاز ارایه‌ی نوشتارهای ارایه شده از دكتر «یوسف شفقتی» كه از بانیان ژنتیك نوین در ایران است، با دادن سپاسنامه‌ای(:تقدیرنامه‌ای)، سپاسداری شد و شماری از استادان عكسی یادگاری گرفتند.

 

موبد اردشیر خورشیدیان از میهمانان این همایش بود. كریمی‌نژاد با اشاره به همكاری خورشیدیان، از وی به عنوان موبد و فرنشین انجمن موبدان تهران از آن‌روی كه وی را در بخش ایران باستان و گفتارها و باورهای زرتشت پیامبر، ‌یاری داده و مطالب جالب و شگفت‌انگیزی از كتاب‌های مذهبی زرتشتیان، ارایه داده‌است، سپاسداری كرد.

آموزگار خوب در گاتها چگونه است؟

آرش غیبی و امید آذری در هفدهمین همایش مانتره بررسی کردند:

● آموزگار خوب در گاتها چگونه است؟

خبرنگار امرداد – بهنام مرادیان :

«هدف ما این است که این نوشتارها بهبود یابند و به سطوح عالی فراتر از مانتره برسند.» این بخشی از سخنان اردشیر بهمردی، از داوران رده اصلی زیر 18 سال بود. او خطاب به آرش غیبی گفت که شما چند سال در مانتره شرکت می­کنید و باید همواره تلاش کنید تا بهتر و بهتر شوید و از سطح مانتره فراتر بروید. چرا ما در همایش­ها و سمینارهای علمی و دانشگاهی، جایی نداریم.

این نوشتار که با ارایه آرش غیبی انجام می­شد، با چالش بسیاری از سوی داوران همراه بود. غیبی در نوشتارش، انسان گاهانی را آزاد و آفریده شده با ابزارهای شناخت توصیف کرد و گفت: دین زرتشتی بر پایه راهنمایی و شناخت کار می­کند.

او آموزش را برای رسیدن به آزادی دانست چون شناخت موجب آزادی و رهایی از بندگی می­شود. غیبی در ادامه به بیان ویژگی­های آموزگار خوب در گاتها پرداخت و صفت­هایی چون: نیک منشی، هماهنگی با هنجار آفرینش، بی باکی، اندیشه برانگیزی و خداباوری را یاد کرد.

در بخش دفاع این نوشتار، اردشیر بهمردی، میزان دخالت آموزگار در کار دانش­آموز و میزان دخالت رهبر اجتماع در جامعه را وابسته به میزان آگاهی دانش­آموز و جامعه دانست.

مهربان پولادی نیز دیدگاه غیبی را در این باره که حیوان اسیر غریزه است را کامل ندانسته و گفت: جانوران، جفت خویش را انتخاب می­کنند. پس ما باید بتوانیم این گزینش را توضیح دهیم.

مهرداد قدردان نیز به این مساله پرداخت که چرا اهورامزدا در فرهنگ زرتشتی خشمگین نمی­شود. او در ادامه توضیح داد که خشم ناشی از نادانی و ضعف است. از همین رو اهورامزدا که سرچشمه آگاهی و توانایی است، از این صفت­ها زدوده است.

آتشكده آذرگشسب یكی از چاكراهای زمین است

آتشكده آذرگشسب یكی از چاكراهای زمین است

● «فروهر»، هاله‌ی هفتم انسان است

خبرنگار امرداد – شهداد حیدری :

نسیم قبادی«‌آن‌چه درون بدن انرژی پدید می‌آورد، “چاكرا” نامیده می‌شود. چاكراها سراسر بدن را همانند شبكه‌های خون‌رسانی و تنفسی فرامی‌گیرند و بر روی اندام‌ها اثرمی‌گذارند. چاكراها را می‌توان هاله‌های هفتگانه‌ی نورانی دانست. هاله‌ها از میان می‌روند، جز هاله‌ی هفتم كه پس از مرگ نیز به‌جای می‌ماند. این هاله، همان فروهر آدمی است.»

آن‌چه بازگو شد بخشی از سخنان نسیم قبادی، پژوهشگر روانشناس، در نشست بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان بود. قبادی با اشاره به این كه شبكه‌ی پیچیده‌ی بدن با هفت مركز چاكرا، پیوند دارد، افزود: «این تنها آدمی نیست كه از چاكرا برخوردار است؛ زمین هم چاكرای خود را دارد. یكی از چاكراهای زمین را در آتشكده‌ی آذرگشسب می‌توان دید. چاكرای آذرگشسپ همیشگی است، اما نقطه‌ی اوج آن در یك روز از سال پدید می‌آید.»

قبادی سپس افزود: «‌انرژی زندگی را “پرانا” نیز نامیده‌اند. هنگامی كه پیوند ما با طبیعت گسسته می‌شود یا رو به كاهش می‌گذارد، پرانایی از زمین دریافت نمی‌كنیم. پس ناگزیریم كه انرژی زندگی را از جایی دیگر به‌دست بیاوریم. چنین كاری، چون با طبیعت آدمی سازگار نیست، به بدن آسیب می‌رساند و دردها و رنج‌های بسیاری پدیدار می‌شود. خوردن غذاهایی كه از مواد صنعتی فراهم آمده‌اند، هرگز نمی‌توانند انرژی پرانایی را به بدن برساند. هنگامی كه به‌جای غذاهای طبیعی، خود را به خوراكی‌های كنسرو شده و فریزری عادت می‌دهیم، پیداست كه چه اندازه زیان به بدن خود سرازیر می‌سازیم. این مواد آن اندازه انرژی پرانایی ندارند تا نیروی زندگی را فراهم كنند.»

به گفته‌ی قبادی آن‌چه ارزش دارد، داشته‌ها و دانسته‌ها نیست، بلكه شیوه‌ی بهره‌گیری از آنهاست كه ارزش دارد. از این رو نمی‌توان كسی را كه دارایی بسیاری دارد، یا از زیبایی برخوردار است یا هوش برتری دارد، خوشبخت دانست؛ مگر آن‌كه شیوه‌ی بهره‌گیری درست از داشته‌های خود را فراگرفته باشد. آن‌چه به دارایی‌ها ارزش می‌دهد یا از ارزش آنها می‌كاهد، با این نكته پیوند دارد كه آیا آدمی سپاسدار(:قدردان) داشته‌ها و اندوخته‌های زندگی خود هست یا نه؟.»

قبادی در پایان افزود: «با پیرامون خود به چهار شیوه می‌توانیم پیوند برقرار كنیم: شیوه‌ی “برنده – بازنده” كه در آن همه‌ی كوشش ما برای پیروزی است و به آن‌چه بر سر دیگران یا محیط‌زیست می‌آید اهمیت نمی‌دهیم. شیوه‌ی دوم “بازنده – برنده” است كه در آن خود را فدا می‌كنیم تا دیگری برنده شود. فداكاری و گذشت مادران این گونه است. جامعه‌ی مهرطلب ایرانی این شیوه را بسیار آزموده است. شیوه‌ی سوم “بازنده – بازنده” است كه در آن هم خود ما بازنده‌ایم و هم دیگران. هر سه شیوه‌ی یاد شده، در پایان به شكست و بازندگی می‌انجامد. اما شیوه‌ی چهارم كه “برنده – برنده” نامیده می‌شود، شیوه و روش درستی است كه در آن تلاش می‌شود تا به پیروزی برسیم و دیگران را هم در رسیدن به كامیابی یاری كنیم. شیوه‌ی چهارم هم لذت‌بخش است و هم همراه با خشنودی پایدار است.»

دانش نیک، بستر ساز آشتی حقیقی

دانش نیک، بستر ساز آشتی حقیقی

موبدیار دکتر راشین جهانگیری

۱۹ آبان ۱۳۹۴

سکانس تاریخی نخست : پایه گذاری جوایز نوبل در پی وصیت آلفرد نوبل شیمیدان ، کارآفرین سوئدی و مخترع دینامیت صورت گرفت . اختراع نوبل مستقیما در ساخت مواد منفجره مورد استفاده قرار گرفت و او از استفاده نظامی اختراعش به شدت ناراحت بود.

گفته می‌شود درآن زمان، یک روزنامه فرانسوی به مناسبت مرگ لودویگ برادر نوبل، به اشتباه اعلامیه‌های درگذشت کودکان را به چاپ رساند و در آن آلفرد نوبل را «سوداگر مرگ» لقب داد؛ او که بر اثر این اشتباه و خواندن آن مطلب دیگر فهمیده بود که پس از مرگش دیگران چه نظری درباره علم و دانش و تلاش های او خواهند داشت، تصمیم گرفت که آخرین وصیت‌نامه خود را بنویسد. بر اساس این وصیت‌نامه، نوبل ۹۶ درصد از ثروت خود را به پایه‌گذاری مراسم اهدای پنج جایزه اختصاص داد:

 

« سود حاصل از سرمایه مذکور باید به پنج قسمت مساوی تقسیم شده و به پنج مورد زیر اختصاص یابد: یک قسمت به شخصی که به مهمترین کشف یا اختراع در زمینه فیزیک دست زده باشد؛ یک قسمت به شخصی که به مهمترین کشف یا پیشرفت در زمینه شیمی دست زده باشد؛ یک قسمت به شخصی که به مهمترین کشف در زمینه فیزیولوژی یا پزشکی دست زده باشد؛ یک قسمت به شخصی که در عرصه ادبیات بارزش‌ترین اثر را با گرایشی آرمان‌گرایانه خلق کرده باشد؛ و یک قسمت به شخصی که برای ایجاد برادری در میان ملت‌ها و انحلال یا کاهش نیروهای نظامی یا برگزاری یا حمایت از همایش‌های صلح‌طلبانه بزرگترین و بهترین کار را انجام می‌دهد…خواسته آشکار من اینست که در اهدای این جوایز، ملیت شخص مورد توجه قرار نگیرد تا صرفنظر از آنکه او اهل اسکاندیناوی است یا نه، شایسته‌ترین فرد این جایزه را دریافت کند.» (برگرفته از دانش نامه ویکیپدیا)

 

سکانس تاریخی دوم: در سال ۱۹۳۶ در ایتالیا، دو دانشمند آلمانی به سراغ اینشتاین آمدند و درباره نیروی اتم با او صحبت کردند، همان عقایدی که قبلا اینشتاین در سال ۱۹۰۵ منتشر کرده بود. آن دو از اینشتاین خواستند تا از پرزیدنت روزولت بخواهد آن ها را حمایت کند. اینشتاین نامه ای به پرزیدنت نوشت و این آغاز عصر اتم بود.

اما در ششم اوت ۱۹۴۵، پس از اینکه اولین بمب اتم در هیروشیمای ژاپن منفجر شد، اینشتاین از شنیدن خبرش بسیار متاثر شد. زیرا او هرگز قصد نداشت از علم و دانشش برای تخریب و کشتار استفاده شود.(برگرفته از کتاب زندگی آلبرت اینشتاین، از تولد تا مرگ)

 

دانش(علم به زبان دیگر)،دارای ارزش ذاتی است و ملل متمدن از جمله ایرانیان از دیرباز به دانش و دانایی، ارزش و بهای بالایی بخشیده اند.

 

در باورهای دینی ما زرتشتیان نیز چنین است بطوریکه ارزش و جایگاه دانش و دانایی به اندازه‌ای است که آفریننده یکتا و بی همتا، به نام اهورا مزدا نامیده شده و بخش مزدایی این نام، مستقیما اشاره دارد به همه دانایی و دانای کل و بزرگ بودن پروردگار. آنقدر دانش در گاتها مهم و پر ارج و قرب است که دو نیروی پاکی افزای رسایی(خرداد) و جاودانگی(امرداد) که از آن مزداست را تنها با فروغ دانش می توان به دست آورد(هات 33 بند 9) و در نتیجه در باور و دین زرتشتی نیز، نماد مینوی ویژه ای به نام ایزدبانوی چیستا( به معنی علم و دانش و فرزانگی و معرفت) در مقام دارندهٔ راه‌های خوب و آموزنده و راهنمای راه‌های خوب به عنوان سمبل دانش پژوهی و فرزانگی شناسانده شده است.

 

این همه برتری ، برای دانشی است که هم پیشرفت دهنده به سوی حقیقت و راستی باشد و هم بازدارنده از دروغ و ناراستی. معرفتی باشد که از مسیر اشویی(راستی) کسب شده و موجب تقویت باورمندی و ایمان به راستی و آشتی و آبادانی باشد. چنانچه اشوزرتشت در هات 43 بند 12 می گوید:”(ای خداوند جان و خرد)، آنگاه که به من فرمودی« با دانش کامل از راستی پیروی کن» سخنی گفتی که خواسته قلبی من بود…”

 

جایگاه و ارزشی که گاتها برای دانش و انسان دانا می شناساند بسیار والاست و این به سبب تاثیر بی چون و چرای دانستن و آگاهیِ درست در سرانجام زندگی انسان و در کیفیت زندگی سایر آفریده های هستی زیر چتر دانش بشری است. در هات 30 بند 2 اشوزرتشت، انسان نادان را غافلی می داند که راه درست را نشناخته و به سرمنزل مقصود نمی رسد. چرا که از میان دو مینوی نیک و بد که در اندیشه و گفتار و کردار انسان تبلور پیدا می کنند، دانا درست را برمی گزیند اما نادان چنین نمی کند و به بیراهه می رود.

 

پرسش مهم این است: آیا هر دانشی ره‌گشا و تأمین‌کننده‌ی رستگاری و خوشبختی انسان هاست و آیا هر دانشمندی، نجات‌بخش مردمان از بدی ها و ستم‌هاست یا برعکس، در مواردی می تواند زمینه‌ساز ویرانی اندیشه و روان و باور و از بین برنده‌ی خوشبختی انسان شود؟

آیا دانشی که به شخص دروغکار و ناپرهیزگار رسیده است می‌تواند در خدمت جامعه قرار گرفته و زمینه ساز سعادت اینان گردد؟ آیا بشر در سایه گسترش روز به روز علم و دانش، به آشتی و آرامش و امنیت روانی حقیقی رسیده است ؟

 

زمینه ساز توسعه و پیشرفت و صلح در گاتها، انتخاب های درست و عمل به آنهاست. انتخاب درست نیز، ماحصل نیک اندیشی و نیک آگاهی بوده و تبلور اندوختن و پرورش و گسترش دانش سازنده و نیک است(30-3). به باور اشوزرتشت، اندیشه و دانشی که همسو با راستی نباشد باعث نفوذ فریب در وجود آدمی شده و موجبات گرایش صاحبان چنین دانشی به بدترین منش و استقبال از خشم را می شود و اینانند که زندگی مردم را تباه می کنند.(30-6)

 

گاتها بارها تاکید می کند که به دانش آن کسی باید گوش فرا داد که به راستی اندیشیده باشد زیرا او دانایی است که دانشش درمانگر زندگی است(31-19) و بالعکس، آن کسانی که از منش نیک و از خرد مزدا دور شوند دوستان دیوان هستند و دیوان مردم را از زندگی خوب و جاودانی دور می کنند(32 – 4و 5)

 

از سوی دیگر، چون آموزش، مهمترین ابزار گسترش علم و دانایی است، از آن روی در گاتها نقش بسیار مهمی دارد و کاربران آموزش یعنی آموزگاران نیز به همان اندازه و گاه بیشتر حائز اهمیت هستند. اشوزرتشت هشدار می دهد که آموزگار بد، تباه کننده گفتار و خرد زندگی است و مانع رسیدن بهره منش نیک به مردمان می شود. (32-9) چنین کسانی آرامش و پیشرفت هستی را بر هم می زنند، گفتار را تباه می کنند، از خورشید و چارپا به زشتی یاد کرده، باخرد را پیرو دروغ می شمارند و کشتزارها را بیابان می کنند و بر روی پیرو راستی تبرزین می کشند.(32-10)

 

بنابراین لزوم پایه گذاری روزی جهانی به نام علم در خدمت صلح و توسعه اینچنین در باور ایرانیان باستان از دیرباز ریشه یابی و مشخص می شود و زمانی بیشتر بر آن تاکید شده که نتیجه بی اخلاقی های علمی و یا سوءکاربری و ناراستی در بکارگیری دانشها، بر گُرده جهان و جهانیان بدجور سنگینی می کند.

به یاد تولدی که جشن نمی گیریم

به یاد تولدی که جشن نمی گیریم !

او قدیس نبود اما….

امید کاجیان  

۰۷ تیر ۱۳۹۳

قصد بزرگ کردن  وقدیس کردنش نیست . کاری که ماایرانیها خیلی خوب بلدیم انجام دهیم بخصوص بعد از مرگ  آدمها!  ارباب کیخسرو شاهرخ هم مطممئنا قدیس نیست ! اما اگر بگوییم تاثیر گذارترین فرد جامعه زرتشتی معاصر ایران بوده است بی راه نگفتیم .

 اورا یکی از تاثیرگذارترین های زمانه خود در کشورهم باید برشمرد . کیخسرو شاهرخ در زمانه ای زیست و اندیشید که زیستن سخت بود و اندیشیدن هم . اندیشیدنی که محدود بود به بازمانده های جو  زمان قاجار . تعصبات و فکر کردن راجع به چیزهایی که عموما مهم نیستند و مهم پنداشته می شدند و همین طرز فکر  باعث شده بود تا به چیزهای مهمی که باید فکر کرد فکر نکرد . اما قیام مشروطه خود سرآغاز تغییر و نگرش در اندیشیدن بود در پایان شکستن حصرهای فکری ….حصرهایی که هنوزهم از میان نرفته اند و باید با خرد ، روز به روز سایه شومش را از ذهنها پاک کند تا آزادی اندیشه معنا ی حقیقی یابد.

 

نقش زرتشتیان هم در این تغییر نگرش و آغاز انقلاب مشروطه و تداوم آن غیر قابل انکار است نقشی که باعث شد از همان آغاز ، اقلیت های دینی در مجلس ملی نماینده داشته باشند .شاهرخ هم در دهه سوم زندگی اش در جنبش مشروطه شرکت داشت او هم یکی از چندین و چند زرتشتی انقلابی این جنبش بود .جنبشی که ثمره آن مجلسی شد که  نمایندگی اش  را از دوره دوم تا دوازدهم برعهده گرفت . 

 

درست در زمانه ای که نیاز به شخصیتی متفاوت در جامعه بود کیخسروشاهرخ  مدیریت جامعه مان را عهده دارشد، جامعه ای که زخم خورده از تاریخ بعد از حمله تازیان تا پایان قاجار، سرنوشت تبعیض   و قتل عام و جزیه ودرنتیجه اش خروج از دین ومهاجرت ….را تجربه کرده  و حال در دوره ای نو، کورسوهای امید خود را در پس سیستم جدید و مجلسی  میدید که از حق این مردم دفاع کند .

 

چهره ملی

 

شاهرخ تنها یک چهره مهم برای جامعه خودش نیست. او رییس اداره تلفن  کشور بود وبرای نخستین بار پای شرکت زیمنس را با قراردادش به ایران باز کرد . مدیر راه آهن ایران هم شد در زمانه ای که کمتر کسی فکر می کرد این کار از عهده یک ایرانی برخواهد آمد . در جنگ جهانی اول مسول مذاکره با کمیته دفاع ملی و در قحطی بزرگ ایران   مسئول خرید گندم و توزیعش بین نانوایان بود او نان یک ملت را در بدترین شرایط کشور فراهم کرد . خدمات ملی شاهرخ به ایجا ختم نشد و کارهای فرهنگی زیادی هم داشت . بنیانگذار انجمن آثار ملی ایران ،کتابخانه ،چاپخانه و موزه مجلس و سازنده  آرامگاه فردوسی بود نگاره فروهر بر بالای این مقبره یادگاری نکو از اوست  . حتی می گویند خود او بود که محل دقیق دفن فردوسی را یافت .

 

اما در باره ملی بودن چهره شاهرخ همین بس که در سند وزارت خارجه انگلیس  آمده :

 

“ارباب کیخسرو  در کاردانی و درستکاری نامدار است. او یک مرد ملی است و هرگز تحت تأثیر افسونهای خارجیان قرار نگرفته‌است”

 

کار به جایی می رسد که مرگان شوستراز او به عنوان یک حامی درستکار ایران در بدترین شرایط کشور یاد می کند و مدرس  در باره او در مجلس می گوید :”تنها یک مسلمان در مجلس است و آن ارباب کیخسرو است .”شهرت و خوش نامی شاهرخ به حدی است که حتی شاعران ،نویسندگان وروشنفکران منتقد آن زمان حساب کیخسرو شاهرخ را در اشعار و نوشته هاو گفته هایشان با نام بردن صریح از او از بقیه جدا کردند .اینکه یک نفر به گونه ای رفتار کند تا هر دو گروه سیاسی مخالف یکدیگر ، به نا چار او را بستایند کار هر کسی نیست !

 

یکی دیگر از خدمات ارباب کیخسرو مدرسه سازی است چیزی که نیاز مردمان آن زمان بوده بعداز  ساخت مدرسه احمدیه مدارس بیشتر و بیشتری به مدیریت و همتش ساخته می شوند . از این میان نام مدارس نوشیروان ، فیروزبهرام ، جمشیدجم ، گیو و…برای زرتشتیان خیلی آشناست مدارسی که برای همه اقشار مردم پایه ریزی شد.ونه یک دین ومذهب خاص.

 

تسلطش به زبان های روسی و انگلیسی او را نمونه ای برای مذاکرات خارجی کشور کرده بود و همین طور زبان عربی که باعث شد تا حتی ترجمه و تفسیر قرآن را هم از او بیاموزند .درکنارهمه اینها تالیف و تر جمه چند کتاب را هم بگذارید.

 

کیخسرو شاهرخ اما  جامعه زرتشتیان یزدو کرمان وتهران رااز کارهای خود بی بهره نساخت ا.ز آرامگاه زرتشتیان همچون قصر فیروزه تهران تا کرمان بگیرید وساخت اماکن فرهنگی و تحصیلی  و ریاست انجمن های زرتشتیان .

 

به یاددارم وقتی  که با شادروان فرنگیس راوری از بانوان فرهنگی سالهای دور کرمان در باره خاطرات ارباب کیخسرو سوال کردم گفت روزی که کیخسرو شاهرخ بابزرگترین  روحانی کرمان دیدار داشت این روحانی با احترام خاصی او را تعظیم و تکریم کرده بود به طوری که تا مدتها حرف این دیدار برسر مردم کرمان افتاد.

 

آزادمهر ایزدیار رییس سالهای پیش انجمن زرتشتیان کرمان ،او را منجی جامعه کرمان میداند وتاسیس   انجمن کرمان و ساختارش برای حل مشکلات بیشمار جامعه را ضرورتی که فقط شاهرخ از توان اداره اش برمیامد . ومهندس فریدون فرهمند عضو انجمن زرتشتیان تهران در سال 40 هم نقش او را با مانکجی هاتریا مقایسه می کند و او رارهبر زرتشتیان معاصر معرفی می کند . 

 

بد نیست تا در زادروز کیخسرو شاهرخ به یادش شمعی بیافروزیم و تولدش را جشن بگیریم . تولد کسی را که جلوتر از زمان خودش گام برداشت و پیشرو بود ووجودش برای جامعه ما و کشورمان لازم ومفید  .کسی که قدیس نبود اما به معنای واقعی سود رسان بود . سودرسانی ای که هم به مردم همکیشش رسید وهم  مردم ایرانش  .

 

هفتم تیر زادروز ارباب کیخسرو فرخنده .

دروغ، بزرگترین آفت اخلاق و منش نیک انسانی است

دروغ، بزرگترین آفت اخلاق و منش نیک انسانی است   

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

۱۴ آبان ۱۳۹۱

“ای هستی‌بخش یکتا، پرسشی از تو دارم. خواستارم حقیقت را برمن آشکار سازی. چگونه باید دیو دروغ را از خود برانیم؟ پروردگارا، از آنان که پر از بی‌ایمانی هستند و نمی‌کوشند با راستی پیوستگی داشته باشند و نه آرزوی همپرسشی با منش‌نیک را دارند، دوری خواهیم گزید.”     (گات‌ها- هات 44 بند 13)

 

نفرت داشتن از دروغ و تلاش برای هرچه دورتر ماندن از دیو دروغ و پیروان آن(درِگوَسو= دروغپرستان) خواست و آرزوی دیرینه‌ی اشوزرتشت و پیروان راستین دین بهی بوده است. چنانچه در بسیاری از سرودهای سپندینه‌ی گات‌ها و در میان نوشته‌های دینی- اخلاقی مانند مینوی خرد، متون پهلوی و اندرزنامه‌ها و… این حس انزجار از دروغ و دیگر نیروهای آزاررسان و کاهنده که زیر پرچم آن جمع می‌شوند یعنی آز، نیاز، خشم، رشک، ننگ، شهوت، کینه(دشمنی)، غفلت، دروج بدعت و تهمت، موج می‌زند.

 

دوری گزیدن و پرهیز از همراهی و همنشینی با پیروان دروغ، نخستین واکنش یک فرد باورمند به راستی و اشویی است.

 

در اندرزنامه‌ی موبد آذرباد ماراسپندان نوشته شده است:” نسبت به کرفه، همداستان و نسبت به گناه، ناهمداستان و نسبت به نیکی، سپاسدار و نسبت به بدکاره، خرسند و از دشمن دور و نسبت به کرفه، ناگزندکار باشید و با بدی یار مباشید.”

 

در یادگار بزرگمهر هم می‌خوانیم:” چه چیزنیک‌تر است؟ اتحاد با بهان و چه چیز سودمندتر است؟ با دانایان نشستن و چه چیز دشوارتر است؟ بودن با بدان.”

 

” زمانی که به انجمن نشینی، نزدیک مردم دُش‌آگاه منشین که دُش‌آگاه پیدا نباشی(= به نظر نرسی).” (اندرز انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

” در انجمن هر جا که نشینی، نزدیکِ دروغزن منشین، تا تو نیز بسیار دردمند نشوی.” (اندرز انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

سعدی شاعر نام‌آوازه‌ی ایران در باب هشتم گلستان درباره‌‌ی آداب صحبت، می‌گوید:

 

هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند.

 

گر نشیند فرشته‌ای با دیو                                                                             

وحشت آموزد و خیانت و ریو

از بدان نیکوی نیاموزی                                                                                    

نکند گرگ، پوستین‌دوزی

 

به همان اندازه که نزدیک شدن به دروغ وهم‌پیوندان آن، سخت زیان‌ده و ناشایست و موجب اُفت شخصیت انسانی و مدارج اخلاقی فرد می‌گردد، راستگویی و هم‌پیمانی با راستی و راستکرداران، بسیار نیروبخش و افزاینده‌ی ارج، آبرو و اعتماد به نفس و موجب استواری در اخلاق و منش‌نیک در فرد خواهد شد.

 

” هرگاه مرد توانا، شخص تبه‌کار را به راه راست هدایت نکند خود به دام فریب هواخواهان دروغ خواهد افتاد. کسی که برای هواخواهان دروغ آرزوی فیروزی کند و به آنها یاری بخشد، از هواخواهان دروغ به شمار خواهد رفت و کسی که درست‌کرداران را دوست داشته و به آنها ارج نهد، خود در زمره‌ی پارسایان به حساب خواهد آمد. ای هستی‌بخش یکتا،(چنین بوده است) از زمانی که قانون وجدان(= دئنا) را در روز ازل آفریدی.” (گات‌ها- هات 46 بند 6)

 

پافشاری بر تعلیم و آموزش کودکان و فرزندان به راستگویی یکی از نشانه‌های اخلاقی و باورمندی ایرانیان به پیروی از حقیقت و پرهیز از دروغ و فریب و نیرنگ بستن است زیرا راستی در اندیشه و گفتار و کردار است که به روان استواری بخشیده و آن را از لغزش در برابر هر نوع بدی در امان می‌دارد: ” راستگو باش تا استوار باشی.” (اندرز انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

براستی در پیام پیامبران الهی؛ بویژه آنچه در آموزش‌های اشوزرتشت پیامبر دیده می‌شود، نه تنها هیچگاه جایی برای سازش با دروغ و دروغگو نیست بلکه جدایی و دوری گزیدن از دروغ تنها چاره‌ و هدف پیروان راستی نخواهد بود. مبارزه‌ی پیگیر تا براندازی دروغ و بدی و سپارندن آن به دستان پرتوان راستی و نیکی، نهایت آمال و آرزوهای پیامبران خدا و دانش‌آموختگان آموزش‌های الهی است.

 

“ای هستی‌بخش یکتا، پرسشی از تو دارم. خواستارم حقیقت را بر من آشکار سازی. چگونه باید دروغ را برای پاک کردن آن با کلام مقدس، به دست‌های راستی بسپارم. ای مزدا، با وارد ساختن شکست کامل به هواخواهان دروغ، فریب و نفرت آنها را از بین برده و بی‌اثر خواهیم ساخت.”( گات‌ها- هات 44 بند 14)

 

اشوزرتشت مبارزی بزرگ در برابر دروغ و دروغگویان و یاوری نیرومند و همیشگی برای پیروان راستی و حقیقت است.(گات‌ها- هات 43 بند 8) باور به گستراندن راستی در هستی تا چیرگی بر دروغ و همالانش، نه تنها خواست و آرزوی همیشگی این پیامبر الهی است بلکه همواره نشانه‌های این روحیه‌ی مبارزه‌طلبی و نبرد در برابر هر آنچه دروغ و هر آنکه گستراننده آن است، در خوی و باور ایرانیان دیده شده است.

 

در کتاب «امپراتوری ایران» نوشته‌ی «دان ناردو» درباره‌ی اصل و قانون بلند مرتبه و دقیقِ شرافت و صداقت که الهام‌بخش بسیاری از بزرگان و سران و طبقات والای ایران بوده است، از زبان داریوش یکم چنین آورده شده است: ” به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم. نه مرا میل است که شخص ضعیف  از سوی توانا به او بدی کرده شود. نه مرا میل است که شخص توانایی از سوی ضعیف به او بدی کرده شود. آنچه راست است، آن میل من است. مرد دروغگو را دوست نیستم…” بیزاری داریوش یکم به ویژه از دروغ بسیار پرمعناست. بنا به نوشته‌ی هردوت؛ تاریخ‌نویس یونانی، ایرانیان” دروغ گفتن و پس از آن بدهکار بودن” را زشت‌تر از هر چیزی می‌دانند:

 

” دلایل بسیاری برای هراس آنان از وام داشتن وجود دارد. اما مهم‌ این اعتقاد آنان است که هر کس قرض دارد ناچار است دروغ بگوید.”(Herodotus, The histories, p .98)

 

به هر روی، باور به مبارزه‌ی عظیم آغازین و ادامه‌دار میان نیروی نیکی و بدی(سپنتامینو و انگره مینو- خیر و شر)؛ دو مینویی که نه در اندیشه، نه در گفتار، نه در کردار، نه در آموزش، نه در خرد، نه در وجدان و نه در روان با هم سازش نداشته، ندارند وهرگز نخواهند داشت(گات‌ها – هات 45 بند 2)، باور قلبی پیام‌آورانِ الهی بویژه اشوزرتشت است که ایمان دارند سرانجام این مبارزه، چیرگی نیکی بر بدی است و هر کس باید برای برقراری و پاسداشت راستی و حقیقت بکوشد.

 

یاری‌نامه:

– امپراتوری ایران، نوشته‌ی دان ناردو، برگردان مرتضی ثاقب‌فر.- تهران، ققنوس،1379.

– بندهش/ فرنبغ دادگی؛ گزارنده مهرداد بهار.- تهران: توس،1378.

– کلیات سعدی،مصحح بهالدین خرمشاهی.- تهران: دوستان،1383.

– گاتها، سرودهای آسمانی اشوزرتشت،برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی، چاپ سوم، 1390، ویراست دوم.

– متن‌های پهلوی(ترجمه و آوانوشت)/ گردآورنده جاماسب جی دستور منوچهر… آسانا؛ پژوهش سعید عریان.- تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1382.

مینوی خرد/ برگردان احمد تفضلی؛ به کوشش ژاله آموزگار.- تهران:

توس،1379.

خانواده؛ مهم‌ترین سازمان دنیا

خانواده؛ مهم‌ترین سازمان دنیا، بخش نخست: پیوند زناشویی

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۲۵ تیر ۱۳۹۱

 

“هنگامی که به آیین آزادگی و برادری پایبند باشید و مادام که عشق و وفاداریِ ریشه‌دار در دل‌های شما جفت جوان وجود داشته باشد، چه در این جهان و چه در زندگانی دیگر از بهترین پاداش بهره‌مند خواهید شد. ولی هرگاه گرفتار روح پلید اهریمنی شده و از آیین آزادگی و برادری دست بردارید، پی‌آمد آن جز رنج و اندوه و بانگ دریغ و افسوس چیز دیگری نخواهد بود.”                            (گاتها- هات 53 بند 7)

 

 

 

خانواده یکی از بزرگترین و مهم‌ترین سازمان‌های انسان‌محور در جهان است. خانواده بنیان اصلی یک هازمان است و پیروزی یا شکست هر ملتی در گرو وجود خانواده‌های استوار یا درهم شکسته و ویران در آن هازمان خواهد بود.

 

 

 

ارزش‌گذاری به پیشگاه سپندینه‌ی خانواده، پیشینه‌ای بسیار کهن در این دیار دارد بطوریکه همه‌ی اقوام مستقر در این سرزمین به گونه‌ای این مقوله‌ی مهم را در دانش و باورها و اصول اعتقادی خویش گنجانده‌اند. بی‌شک باور به اهمیت و ارزش تشکیل خانواده، دارای دیرینگی به اندازه‌ی عمر بشریت بر روی کره‌خاکی است اما ارزش تشکیل درست یک خانواده و تلاش برای پاسداشت آن پس از شکل‌گیری و نقش ویژه‌ و اهمیت ارتباط درست هر یک از اعضای خانواده با یکدیگر یعنی همسران، پدر و مادر و فرزندان، از دسته مواردی است که در میان برخی از اقوام و ملت‌ها مانند ایرانیان بویژه ایرانیان باستان بیشتر مورد توجه بوده است.

 

 

 

از جمله اهمیت برقراری یک پیوند زناشویی سالم و استوار بر پایه‌ی گزینش درست و خردمندانه همسر بر پایه‌ی اصول اخلاقی و انسانی، در بسیاری از نوشته‌های پیشینیان‌مان دیده می‌شود. چنانکه هات پایانی کتاب اهورایی گاتها، دارای بندهایی در خصوص آداب گزینش همسر است.

 

 

 

هات 53 گاتها، سرشار از پیام‌های اخلاقی- انسانی در زمینه‌ی همسرگزینی و پایبند ماندن به آن است. دربند سوم از این هات، اشوزرتشت جاماسب را که خواستار پئوروچستا(دختر کوچک پیامبر) است، نیک می‌شناسد اما با این حال پس از گفتن وصف او، از دخت خویش می‌خواهد تا با خردش به شور بنشیند و با پاک‌ترین عشق و دانش کامل همسر خود را برگزیده و رفتار نماید.

 

 

 

سخنان پئوروچستا پس از گزینش همسر نیز زیباست:

 

 

 

“من کسی را که بی‌گمان برای تخشاگران و برای خودمانی‌ها به عنوان پدر و سرور گمارده شده است، بی‌گمان دوست خواهم داشت (و) برخواهم گزید.(بشود)که همچون زنی پاکدامن در میان مردمان پرهیزگار زندگی کنم و شکوه زندگانی نیک‌منشی به من برسد.(بشود)که مزدااهورا برای همه‌وقت مرا در راه دین بهی (یاری) ببخشد.”                                              (هات 53 بند4)

 

 

 

اشوزرتشت در ادامه‌ی همین هات، به همه‌ی دوشیزگان شوی‌کننده و تازه‌دامادان چنین پنددهنده می‌گوید:” به راستی در اندیشه‌ی خود به یاد بسپارید و در نهاد خویش دریابید؛ همیشه در زندگانی، منش پاک را بکار ببندید، هر یک از شما در راستی از یکدیگر پیشی جویید (که) به راستی این برای او زندگانی خوشی خواهد بود.”                               (هات 53 بند 5)                                                                           

 

 

 

این اندرز پیامبر، رمز تداوم و سلامت یک زندگی مشترک است. به نظر می‌رسد که از دیدگاه اشوزرتشت تنها جفت شدن و پیوند یافتن جوانان هدف نیست بلکه داشتن یک زندگی تازه و شاد و سرشار از خوشی برای همسران، آرمان اصلی است. زیرا امروز همگان به این نتیجه رسیده‌اند که تنها خانواده‌‌های شاد، جامعه‌ای شاد و کارآمد خواهند ساخت. 

 

 

 

در اندرزنامه‌های پهلوی نیز پافشاری بسیاری بر گزینش همسر نیکو و خردمند چه برای دختران و چه برای پسران شده است. درباره‌ی ویژگی نیک برای هر دو سوی پیوند و اینکه چه ارزش‌هایی در دوشیزگان و پسران آنان را شایسته‌ی گزینش برای همسری می‌گرداند، در اندرزنامه‌ی آذرباد ماراسپندان اشاره شده است:

 

 

 

” دخت خویش را به زیرک و دانامرد ده، چه مرد زیرک و دانا همانند زمین نیک است که تخم بر آن افکنند (و) از آن بسیار گندم اندر آید.”

 

 

 

“خوش‌خیم و درست و کارآگاه مرد (را) اگر (هم) کم‌شکوه باشد، پس به دامادی گیر، او را خواسته از یزدان رسد.”

 

 

 

” (با) زن فرزانه و شرمگین دوست باش (و) او را به زنی خواه.”

 

 

 

این مقدار اهمیت دادن به گزینش خردمندانه و آگاهانه‌ی همسر در دوران گذشته، شاید از این روی باشد که در آن زمان برخلاف امروز، مردمان از نظر دینی- اخلاقی- انسانی، ارزش ویژه‌ای برای پیوند و پیمان بسته شده میان دو تن خواه برای تشکیل زندگی و خواه برای هر کار دیگر، قائل بودند؛ بطوریکه مهردروجی(شکستن عهد و پیمان) را گناهی بسیار بزرگ و نابخشودنی می‌دانستند. پس کوشش همگان بر آن بود تا هر پیمان و پیوندی را آگاهانه و از روی اختیار و دانش و عشق ببندند زیرا علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد. این رویکرد دینی- اخلاقی موجب می‌شد تا خانواده‌هایی استوارتر و دیرپای‌تر شکل گرفته و آسیب‌های اجتماعی همچون جدایی‌های عاطفی، طلاق، خانواده‌های نابسامان، فرزندان طلاق و صدها آسیب روانی- اخلاقی- اجتماعی دیگر، کمتر گریبانگیر افراد خانواده و جامعه گردد.

 

 

 

بنیامین فرنکلین می ‌گوید: “پیش از ازدواج چشم‌ها را خوب باز کنید و بعد از ازدواج کمی ببندید.”

 

 

 

آرتور شوپنهاور نیز می‌نویسد: ” ازدواج‌کردن، نصف‌کردن حقوق و دو برابرکردن وظایف است.”

 

 

 

ساموئل اسمایلز نیز در رابطه با پیوند زناشویی چنین می‌گوید: ” سختی‌ها و ناراحتی‌ها بهترین وسیله آزمایش زندگی زناشویی است.”

 

 

 

شاید زمان آن رسیده است تا اندکی بیشتر به اهمیت یک انتخاب درست در زمان مناسب بیندیشیم و به فرزند خود بیاموزیم که در زندگی مسئولیت‌پذیر باشند. فرزند ما باید بداند که آدمی با هر گزینش، یک مسئولیت و خویشکاری بر دوش خود احساس خواهد کرد و بپذیرد که آرامش و شادی در زندگی بهره‌ی کسی است که درست انتخاب کند، در زمان مناسب برگزیند و بر پیمان خود استوار بماند و بداند که همواره مسئولیت گزینش و سرانجام نیک یا بد آن حتا برای آیندگان و فرزندانش، بر دوش او خواهد بود.

 

 

 

یاری‌نامه:-گاتها، سروده‌های اندیشه‌برانگیز اشوزرتشت، برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی.

 

 

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

 

 

-مینوی خرد، ترجمه‌ی احمد تفضلی،به کوشش ژاله آموزگار، نشر توس، تهران 1379.

 

 

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

 

 

http://fa.wikiquote.org/wiki/

 

 

 

 

 

—————-

 

 


 

خانواده؛ مهم‌ترین سازمان دنیا، بخش دوم: رفتارهای درست همسران، رمز پایداری خانواده!         

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۰۱ امرداد ۱۳۹۱

 

“هنگامی که به آیین آزادگی و برادری پایبند باشید و مادام که عشق و وفاداریِ ریشه‌دار در دل‌های شما جفت جوان وجود داشته باشد، چه در این جهان و چه در زندگانی دیگر از بهترین پاداش بهره‌مند خواهید شد. ولی هرگاه گرفتار روح پلید اهریمنی شده و از آیین آزادگی و برادری دست بردارید، پی‌آمد آن جز رنج و اندوه و بانگ دریغ و افسوس چیز دیگری نخواهد بود.”                            (گاتها- هات 53 بند 7)

 

 

 

چنانچه در بخش پیشین اشاره شد، نقش خانواده‌ در پیکره‌ی اجتماع به مانند نقش سلول‌ در بدن موجود زنده است. به همان نسبت که سلول‌های معیوب و بیمار در بدن یک موجود زنده می‌توانند حیات او را با خطر روبرو کنند، خانواده‌های نابسامان و متزلزل نیز جامعه‌ای را با شکست مواجه می‌سازند. جامعه‌شناسان وجود خانواده‌های سالم را نشانه‌ای از سلامت جامعه معرفی می‌کنند و ریشه‌ی بسیاری از معضلات اجتماعی را باید در میان خانواده‌ها می‌جویند و درمان می‌کنند. این‌بار بر آن هستیم تا به یاری سخنان گذشتگان‌مان، به نقش و تاثیر رفتارهای مناسب همسران در پایداری و سلامت خانواده بپردازیم.

 

 

 

-دین‌داری: پایبندی به دین یکی از ویژگی‌های سازنده‌ و تضمین‌کننده‌ی زندگی زناشویی و پیوندهای خانوادگی است. در بیشتر ادیان اشاره شده است که فرد مومن و دین‌دار، به واسطه‌ی رفتارهای اخلاقی که از دین آموخته و در زندگی خود به کار می بندد، توانایی بیشتری در حفظ کیان خانواده دارد. در بند چهارم از هات 53 گاتها، پئوروچیستا، کوچکترین دختر اشوزرتشت، پس از گزینش جاماسب برای همسری، آرزو می کند که: “(بشود)که مزدااهورا برای همه‌وقت مرا در راه دین بهی (یاری) ببخشد.”

 

 

 

یکی از ویژگی‌های نیک اخلاقی که یک پیرو دین بهی از دین می‌آموزد، زندگی کردن بر پایه‌ی منش‌نیک(وهومن) است.  همانطور که پئوروچیستا در همین بند آرزومند است که شکوه زندگانی نیک‌منشی به او برسد. در بند پنجم از همین هات نیز ، اشوزرتشت خطاب به همسران و آنان که خواستار پیوند زناشویی هستند، سخن گفته و از آنان می‌خواهد که: ” به راستی در اندیشه‌ی خود به یاد بسپارید و در نهاد خویش دریابید؛ همیشه در زندگانی، منش پاک را بکار ببندید.”

 

 

 

پستالوجی می‌نویسد:” فرزندان خود را به دین علاقمند کنید تا در حیات و مرگ با سعادت هم‌آغوش گردند.”

 

 

 

از اندرزهای لقمان حکیم نیز هست که: ” فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.”

 

 

 

– عشق و وفاداری: پایدار ماندن به پیوند بسته شده میان دو نفر یا دو گروه در باور ایرانی بویژه ایرانیان باستان چنان ارزشمند و بااهمیت جلوه می‌کرد که شکستن هر معاهده‌ای حتا اگر با دروغکار بسته شده بود، به منزله‌ی گناهی بسیار بزرگ شمرده می‌شد. چنانکه در مهریشت کرده‌ی یکم بند دوم، ایزدمهر خطاب به اشوزرتشت چنین می‌گوید:

 

 

 

“ای اسپنتمان، مهر و پیمان‌شکننده‌ی نابکار، سراسر ممکلت را ویران سازد مانند صد(تن از اشخاصی است)که (به گناهِ) کَیَذ آلوده باشد و قاتل مرد پاکدینی باشد. ای اسپنتمان تو نباید مهر و پیمان بشکنی؛ نه آن(پیمانی که) تو با یک دروغ‌پرست و نه آنکه تو با یک راستی‌پرست بستی. زیرا معاهده با هر دو درست است خواه دروغ‌پرست، خواه راستی‌پرست.”

 

 

 

در مورد پیمان زناشویی نیز، عشق و وفاداریِ ریشه‌دار در باور و قلب زن و شوهر، رمز جاودانه ماندن پیوندشان است و راهی است برای رستگاری حقیقی که اشوزرتشت پیامبر به جفت‌های جوان می‌آموزد: “هنگامی که به آیین آزادگی و برادری پایبند باشید و مادام که عشق و وفاداریِ ریشه‌دار در دل‌های شما جفت جوان وجود داشته باشد، چه در این جهان و چه در زندگانی دیگر  از بهترین پاداش بهره‌مند خواهید شد.”(هات 53 بند 7)

 

 

 

بنابر مهریشت شکستن هر پیمان چنان آسیبی به پیکره‌ی زندگی فرد و شالوده‌ی خانواده و جامعه وارد می‌سازد که با هیچ مرهمی درمان‌پذیر نیست. پیمان‌شکنی در ازدواج و گسترش رفتار ناشایست خیانت به همسر، نه تنها خانواده را با ویرانی روبرو می‌سازد بلکه، گناهی است برابر با کشتن یک پاکدین! و امروز تلاش همگان باید بر آن باشد که این رفتار هولناک، از صحنه‌ی خانواده‌ها و جامعه‌ها پاک گردد!

 

 

 

به هیچ پیمان، مهردروجی مکن، که ترا فره پسین نرسد.” ( اندرزنامه آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

بزرگمهر حکیم می‌گوید: ” شکستن پیمان و نقض وفا، از دین و آیین مردمی، فرسنگ‌ها دور است.”

 

 

 

در جواهرالاخلاق آمده است :” هر گاه با مردمان پیمان بستی، تا جان در بدن داری به شکستن آن اقدام مکن که اصل مروت آن است که آدمی از عهده‌ی عهد، نیکو برآید.”

 

 

 

– پاکدامنی: رفتاری است که نشانگر باور فرد به وفاداری است. آن کس که پیمان شکنی را گناه نمی‌داند، فرد پاکدامنی نخواهد بود. پاکدامنی میوه‌ی درخت وفاداری است. آرزوی دیگر پئوروچیستا در هنگام تشکیل زندگی مشترک این است: “(بشود)که همچون زنی پاکدامن در میان مردمان پرهیزگار زندگی کنم.”

 

 

 

در اندرزنامه‌ها نیز، پاکدامنی ویژگی نیکی است که داشتن آن بر هر مرد و زن بایسته و ستوده شده است. شاید امروز پاکدامنی را صفتی تنها بایسته زنان بدانند اما در فرهنگ ریشه‌دار ایرانی، هر مرد و زنی باید به آن آراسته باشند.

 

 

 

در اندرزنامه آذرباد ماراسپندان از ویژگی‌های نیک زنان، فرزانگی و شرمگینی است و درباره‌ی مردان نیز چنین آمده است که فریب دادن زن کسان، گناه بزرگی برای روان است و باید که هر کس منش خویش را از شهوت بیهوده بازدارد.

 

 

 

– داشتن رقابت‌های سالم و سازنده: شوربختانه در دنیای امروز در میان ملاک‌ها و نشانه‌های برتری میان مردمان، برتری‌های اخلاقی و انسانی کمتر به چشم می‌خورد. اگر روزگاری افزون‌خواهی و شهرت‌طلبی در راه شرف و آبرو و انسانیت و روحیه‌ی جوانمردی موج می‌زد، امروز زیاده‌خواهی در مسیر دنیاطلبی و خودخواهی و خواسته‌ی گیتی بیشتر جولان می‌دهد.

 

 

 

گاتهای اشوزرتشت که سراسر درس زندگی کردن بر پایه‌ی اخلاق انسانی است، به همسران می‌آموزد که در زندگی تنها در یک راه؛که همان جاده‌ی اشویی است، از یکدیگر سبقت جویند. گاتها همه‌ی آدمیان را تنها در یک مسیر، شایسته‌ی زیاده‌خواهی و زیاده‌جویی می‌داند؛ یعنی راستی‌جویی و حقیقت‌طلبی: ” این سخنان را به دوشیزگان شوی‌کننده و به شما جوانان پنددهنده می‌گویم به راستی در اندیشه‌ی خود به یاد بسپارید  و در نهاد خویش دریابید. در زندگانی منش پاک را بکار بندید. هر کدام از شما در راستی(اشا) از دیگری پیشی جویید که براستی این برای او زندگانی خوشی خواهد بود.” (هات 53 بند 5)

 

 

 

بنا بر سخنان اشوزرتشت، هر شادی که از راه دروغ و کژی بدست آید اسف‌آورنده است و زندگانی مادی و مینوی را نابود می‌سازد. در همین راستا اشوزرتشت به مردان و زنان اندرز می‌دهد که گسترش دروغ را که وسوسه‌انگیز است، بازدارند و بستگی تن خود را با دروغ بگسلند. زیرا شادی که از راه ناراستی بدست می‌آید جز تاسف و اندوه، چیزی در پی نخواهد داشت.(هات 53 بند 6)

 

 

 

-بینش و آگاهی: دانایی، فرزانگی و زیرکی از ویژگی‌های ستوده شده برای زن و مرد در دین بهی و فرهنگ کهن ایرانی است. چنانکه در بخش نخست این سلسله نوشتار خواندیم، اشوزرتشت از فرزندش می‌خواهد تا گزینش همسر را بر دو پایه‌ی پاکترین عشق و دانش کامل انجام دهد و در این راه با خرد خود همپرسگی نماید، زیرا انتخاب درست و سنجیده، بار و بر نیک به همراه خواهد داشت. بنا بر گاتها، شالوده‌ی زندگی مشترک آدمیان بر دو اصل عشق و دانش استوار است که هر یک بدون دیگری ناقص است و ناکارآمد!

 

 

 

در اندرزنامه‌هایی مانند اندرزنامه آذرباد ماراسپندان چنین آمده که دخت نیکوسیرت و فرزانه و شرمگین و  پسر دانا و زیرک و نیک‌آگاه بهترین گزینه برای همسری هستند.

 

 

 

از این روی باید باور کرد که سلامت روحی-روانی جامعه‌مان، در گرو تلاش بی‌وقفه‌ی تک تک ما برای آشنا کردن نسل آینده با زیربنای درست یک زندگی است و این وظیفه‌ی همه‌ی نهادهای اجتماعی زرتشتی از کوچکترین‌شان یعنی خانواده‌ها‌ تا بزرگترین‌شان است. چرا که به گفته‌ی پروین اعتصامی، دختر امروز مادر فرداست:

 

 

 

وظیفه‌ی زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست                          یکی‌ست کشتی و آن دیگری‌ست کشتیبان

 

 چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم

دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان

 

به روز حادثه، اندر یَمِ حوادثِ دهر 

امید سعی و عمل‌هاست هم اَزین، هم اَزان

 

توان و توشِ رهِ مرد چیست، یاریِ زن 

حطام و ثروتِ زن چیست، مِهرِ فرزندان

 

ز بیش و کم، زنِ دانا نکرد روی تُرُش

به حرفِ زشت، نیالود نیک‌مرد دهان

 

سمندِ عمر، چو آغاز بَدعِنانی کرد

گَهیش مرد و زمانیش زن، گرفت عنان

 

چه زن، چه مرد، کسی شد بزرگ و کامروا 

که داشت میوه‌ای از باغ علم، در دامان

 

به رسته‌ی هنر و کارخانه‌ی دانش

متاع‌هاست، بیا تا شویم بازرگان

 

کسی‌ست زنده که از فضل، جامه‌ای پوشد

نه آنکه هیچ نیرزد، اگر شود عریان

 

 

 

یاری‌نامه:

 

– دیوان اشعار پروین اعتصامی.

 

-گاتها، سروده‌های اندیشه‌برانگیز اشوزرتشت، برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی.

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

– یشت‌ها، ج 1، گزارش پورداوود، به کوشش دکتر بهرام فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

http://fa.wikiquote.org/wiki/

 

 

 

——————-

 

 

 

 

خانواده؛ مهم‌ترین سازمان دنیا، بخش سوم: ارتباط درست والدین و فرزندان، نجات دونسل!          

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۰۹ امرداد ۱۳۹۱

 

 

 

” اندر پدر و مادر خویش با احترام و نیوشیدار و فرمانبردار باش، چه مرد تا پدر و مادر(ش) زنده است، همانند شیر است اندر بیشه از هیچ کس نترسد و او را که پدر و مادر نیست همانند زن بیوه است که چیزی از او بستانند (و) او کاری کردن نتوان و هر کس(او را) خوار دارد.”(از اندرزهای موبد آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

پیش‌تر اشاره کردیم که خانواده نخستین و یگانه جایگاه پایگاهی است که خمیره‌ی وجودی هر انسان در آن ورز داده شده و گوهر درونی او در آن صیقل می‌یابد. این انسان پرورش یافته در آینده از یک سو سازنده‌ی نسل جدید  است و از سوی دیگر پشتوانه و تکیه‌گاهی مهم برای نسل پیشین خود. فرزندان هر خانواده‌ای دیر یا زود، با همسرگزینی و تشکیل خانواده‌ی جدید، پیوندی خجسته میان نسل دیروز، امروز و آینده خواهد ساخت. هر فرزند در چنین شرایطی در برابر هر سه گروه موظف است و مسئولیت بر دوش خواهد داشت. جامعه‌ی موفق با تکیه بر تجارب نسل گذشته و با تکیه بر توانایی نسل امروز و با امید به جایگزینی نسل آینده، به پیش می‌رود. بنابراین دور از ذهن نیست که رمز موفقیت یک هازمان در گرو خوشبختی خانواده‌ها و گسترش رفتارهای اخلاقی- انسانی درست در میان تک تک اعضای هر خانواده باشد، زیرا:

 

 

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند 

که در آفرینش ز یک گوهرند (سعدی)

 

 

 

باید بدانیم که همانطور که ژن‌های انسانی با هر بار زاد و ولد به نسل آینده جامعه منتقل می‌گردند، گسترش بن‌واحدهای اخلاق- منش – فرهنگ و انسانیت نیز همراه با زایش فرد در یک خانواده و آموزش و پرورش او در این کولونی انسانی کوچک کلید می‌خورد. همانطور که با توارث ژن سالم و سازنده به جنین، سرزندگی و تندرستی و سازندگی او در زمان حیاتش تا اندازه‌ی زیادی تضمین خواهد شد، و به عکس با انتقال ژن ناقص، معیوب و ناسالم، یک زندگی و حیات با خطر بیماری، نقص و حتا مرگ روبرو خواهد شد، انتقال بن‌واحدهای اخلاقی-رفتاری درست یا نادرست، از راه آموزش و پرورش و تربیت فرزندان به وسیله‌ی والدین تا اندازه‌ی بسیار زیادی، تضمین‌کننده‌ی سلامت یا عدم سلامت روحی- روانی و رفتاری آنها در آینده خواهد بود.

 

 

 

استفان کاوی می‌نویسد:” وقتی بچه‌ها را بزرگ می‌کنید، در واقع بچه‌های آنها را هم بزرگ می‌کنید. الگوها همیشه ثابت باقی می‌مانند.”

 

 

 

براستی پدر و مادرها هیچ‌وقت از دنیا نمی‌روند. زیرا حتا زمانی که پیر می‌شویم و آنها به ظاهر در قید حیات نیستند، همچنان به ما می‌گویند که در شرایط گوناگون زندگی چه کارهایی انجام بدهیم و تا اندازه‌ی زیادی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های ما تاثیرگذارند. زیرا باورها و آموزش‌هایی که در دوران کودکی و نوجوانی و در خانواده آموخته‌ایم، تا لحظه‌ی مرگ همراه ما هستند و تعیین‌کننده‌ی تصمیم‌های مهم و بزرگ زندگی ما خواهند بود.

 

 

 

جبران خلیل جبران می‌نویسد:” شما کمانی هستید که از چله‌ی آن فرزندانتان همجون تیرهایی جاندار به آینده پرتاب می‌شوند.” پس باید این چله‌ را به اندازه و درست کشید و در زمان مناسب و جهت مناسب رها کرد وگرنه پشیمانی به بار خواهد آورد:

 

 

 

تیر از شست چو رفت، نیاید به شست باز 

پس واجب است در همه کاری تأمل

 

 

 

در این باره در چیده اندرز پوریوتکیشان آمده است که:” پدر و مادر فرزند خویش را این چند کار و کرفه پیش از پانزده سال باید آموختن و اگر این چند به او آموخته شد، هر کار و کرفه که فرزند کند، پدر و مادر را باشد و اگر به او نیاموخت(و) فرزند به بزرگی گناه کند، پدر و مادر را بر ذمه باشد.”

 

 

 

حکایت است که پسربچه‌ای در هنگام خردی دست به گناهان کوچک زد و مادر هیچ نگفت و به او خندید. آنگاه که اندکی بزرگتر شد، به نوجوانی دست به گناهانی بزرگتر زد و سرانجام در جوانی گستاخ شد و روزی دزدی کرد. مادر همچنان گناه وی پوشاند و به تربیتش نکوشید تا اینکه روزی پسر هنگام دزدی گرفتار شد و حکم دادند که دارش بزنند. مادر بسیار ‌گریست. در میدان شهر پای چوبه‌ی دار از فرزند گناهکار پرسیدند چه خواسته‌ای دارد. او گفت می‌خواهد مادر را از نزدیک ببیند. مادر را به پیشش بردند. او رفت تا روی مادر ببوسد. اما ناگاه با دندان زبان مادر جوید و از حلقوم بیرون کشید. علت را پرسیدند. گفت: این زبانی است که در کودکی‌ام و به‌هنگام نجنبید و امروز من به این گناه، به مرگ محکومم!

 

 

 

گوته اندیشمند بزرگ آلمانی می‌گوید: “با انسان همان‌طور که هست رفتار کنید تا همان‌طور که هست، باقی بماند. با او آنطور که می‌تواند وباید باشد، رفتار کنید تا همان‌گونه که می‌تواند و باید باشد.” بچه‌های ما همان چیزی خواهند شد که ما به آنها می‌گوییم. اینکه آنها چه اندازه خود را موثر و مهم بدانند، بستگی به این دارد که ما چقدر آنها را مهم و ارزشمند بدانیم. از عجایب زندگی این است که پدر و مادرها با بچه‌ها رفتار تحقیرآمیز دارند و آنها را بی‌دست و پا و نادان و بی‌تجربه و بی‌مصرف می‌نامند و آن‌وقت از اینکه بچه‌هایشان آن چیزی شده‌اند که آنها گفته‌اند، متعجب و ناراحت می‌شوند.

 

 

 

فرزندان آیینه‌ی تمام‌نمای والدین و خانواده‌ی خویش‌اند و هیچ گریزی ازآن نیست چرا که؛

 

 

 

آینه چون نقش تو بنمود راست

خود شکن، آیینه شکستن خطاست

 

 

 

و باید آگاه باشیم که رفتارهای ما به عنوان فرزند با پدر و مادرمان نیز، به عنوان الگوی آینده‌ی فرزندانمان با شخص ما خواهد بود. بنابراین رفتار متقابل فرزندان با پدر و مادر نیز سرمشقی برای نسل آینده‌ی آنهاست.

 

 

 

حکایت است که روزی زن و شوهری با پسر کوچکشان در کلبه‌ای زندگی می‌کردند. از قضا پدرِ مرد نیز پس از مرگ زن خویش، به این خانواده ملحق شد. پس از مدتی زن به شوهر گله کرد که دیگر توان نگهداری از پیرمرد را ندارد. مرد نیز به ناچار سبدی بزرگ خرید و شب هنگام پدر خویش در سبد کرد و بر دوش گذاشت تا به بیابانی برده و رها کند تا خلاص گردند. از قضا پسربچه از پنجره‌ی اتاق این منظره را دید. پس پنجره را گشود و بانگ برآورد که: پدر پس از اینکه بازگشتی سبد را با خود بیاور! پدر علت را جویا شد. پسر کوچک گفت: می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، تو را که پیر و ناتوان شده‌ای، در همین سبد بگذارم و در بیابان رها کنم!

 

 

 

این حکایتی تلخ است اما واقعیتی بزرگ در پس آن نهفته است.

 

 

 

سقراط می‌گوید: ” با پدر و مادر خود چنان رفتار کن که توقع داری فرزندانت با تو رفتار کنند.”

 

 

 

ما انسان‌ها چه در خانواده و چه در جامعه به مانند دانه‌های یک تسبیح به یکدیگر گره خورده‌ایم و سرنوشت ما یا حداقل بخشی از آن، در گرو ارتباط درست ما با یکدیگر است:

 

 

 

پرواز من به بال و پر توست، زینهار

مشکن مرا که می‌شکنی بال خویش را (صائب تبریزی) بنابراین باید بدانیم که به عنوان یک فرد مسئول در قبال فردی که خود مسبب آمدنش به این دنیای بزرگ و پرمخاطره اما زیبا هستیم، چه چیزهایی را باید به عنوان بن‌واحدهای درست اخلاقی- رفتاری و انسانی به او بیاموزیم و به عنوان یک فرد سپاسدار در برابر نسل گذشته‌ی خویش باید چه رفتاری با والدین خود داشته باشیم. پس چه بهتر است در ادامه و در قسمت چهارم این سلسله نوشتار، نگاهی داشته باشیم به دستورات اخلاقی- انسانی که در دل پیام‌های گرانقدر گاتها، اوستا و دیگر نوشته‌های دینی‌مان باقی مانده است.

 

 

 

یاری‌نامه:

 

 

 

– شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید، مسعود لعلی، نشر بهار سبز، چاپ دهم، تهران 1382.

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

http://fa.wikiquote.org/wiki/

 

 

 

———————–

 

 

 

 

خانواده؛ مهم‌ترین سازمان دنیا، بخش چهارم: وظیفه‌ی پدر و مادر در برابر نسل آینده!        

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۲۸ امرداد ۱۳۹۱

 

 

” پدر و مادر فرزند خویش را این چند کار و کرفه پیش از پانزده سال باید آموختن و اگر این چند به او آموخته شد، هر کار و کرفه که فرزند کند، پدر و مادر را باشد و اگر به او نیاموخت (و) فرزند به بزرگی گناه کند، پدر و مادر را بر ذمه باشد.”

 

 

 

(برگرفته از نوشته‌ی پهلوی چیده‌ اندرز پور یوتکیشان)

 

 

 

در بخش پیش‌گفتار نوشتار گفتیم که آدمیان با پرورش یافتن در محیط خانواده‌ها، از یک سو زمینه‌ساز شکل‌گیری نسل‌های آینده خواهند بود و از سوی دیگر قرار است به عنوان پشتوانه و تکیه‌گاه، حامی نسل پیشین خود گردند. فرزندان هر خانواده‌، دیر یا زود، با همسرگزینی و به دنیا آوردن فرزند، پیوندی استوار و انسانی میان نسل دیروز، امروز و آینده خواهند ساخت. بنابراین آشکار است که هر کس، به واسطه‌ی این پیوند در برابر نسل گذشته، زندگی خویش و نسل آینده، مسئول است.

 

 

 

همانگونه که ژن‌های انسانی با هر بار زاد و ولد به نسل آینده جامعه منتقل می‌گردند، گسترش نخستین و حیاتی‌ترین بن‌واحدهای اخلاق- منش – فرهنگ و انسانیت نیز با زایش فرد و آموزش و پرورش او در این کولونی انسانی کوچک؛ یعنی خانواده، کلید می‌خورد. مهم است که بدانیم، انتقال بن‌واحدهای اخلاقی-رفتاری درست یا نادرست، از راه آموزش و پرورش و تربیت فرزندان به وسیله‌ی والدین، تا اندازه‌ی بسیار زیادی، تضمین‌کننده‌ی سلامت یا عدم سلامت روحی- روانی و رفتاری آنها در آینده خواهد بود.

 

 

 

تلاش والدین برای شکل‌گیری جنین سالم و تولد یک نوزاد سرزنده و شاداب از لحاظ فیزیکی و جسمانی، تلاشی ستودنی است زیرا نشانگر پذیرش مسئولیت برای پدیدآوردن نسلی سالم و کارآمد از سوی ایشان است. چنانکه در اندرزنامه‌ی موبد ماراسپندان بند 147 و 148 نیز، کوشش برای داشتن فرزند تیزنِگَر و نیک و مشهور سفارش شده است، مسئولیت والدین تنها در حوزه‌‌ سلامت جسمانی فرزند محدود نشده و ویژه‌ی دوران جنینی و نوزادی او نیست. بلکه پدر و مادر به عنوان نخستین الگوهای انسانی و زنده که در سال‌های اولیه‌ی زندگی کودک، بیشترین تماس را با او خواهند داشت، تا چندین و چند نسل ِ پس از خود را از نظر اخلاقی- رفتاری تحت تاثیر قرار می‌دهند. بنابراین تلاش برای ایجاد محیطی امن و سالم از نظر شرایط روحی- روانی و اخلاقی – رفتاری در خانواده، از سوی والدین برای رشد روزافزون و بهنجار فرزندان، بسیار بایسته است.

 

 

 

استفان کاوی می‌نویسد:” وقتی بچه‌ها را بزرگ می‌کنید، در واقع بچه‌های آنها را هم بزرگ می‌کنید. الگوها همیشه ثابت باقی می‌مانند.”

 

 

 

باور بر این است که پدر و مادرها هیچ‌وقت از دنیا نمی‌روند. زیرا حتا زمانی که فرزندان پیر می‌شوند و پدر و مادر به ظاهر در قید حیات نیستند، همچنان به آنها می‌گویند که در شرایط گوناگون زندگی چه کارهایی انجام بدهند و تا اندازه‌ی زیادی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های آنها تاثیرگذارند. زیرا باورها و آموزش‌هایی که فرزندان در دوران کودکی و نوجوانی و در خانواده می‌آموزند، گاه تا لحظه‌ی مرگ همراهشان است و تعیین‌کننده‌ی تصمیم‌های مهم و بزرگ در زندگی‌شان خواهد بود.

 

 

 

جبران خلیل جبران می‌نویسد:” شما کمانی هستید که از چله‌ی آن فرزندانتان همچون تیرهایی جاندار به آینده پرتاب می‌شوند.”

 

 

 

 همچنین نباید فراموش کرد که مرحله‌ی کودکی و نوجوانی در طول عمر هر انسان، دوران تاثیرپذیری زیاد و شکل‌گیری بنیان‌های اخلاقی- رفتاری او و در حقیقت (golden time) یا دوران طلایی زندگی اوست.

 

 

 

هر که در خُردیش ادب نکنند 

  در بزرگی فلاح ازو برخاست

 

چوبِ تر را چنانکه خواهی پیچ

نشود خشک جز به آتش، راست (گلستان سعدی)

 

 

 

چنانکه در آغاز این نوشتار خواندیم، بر پایه‌ی متن پهلوی چیده اندرز پوریو تکیشان، پدر و مادر باید چندین کار و کرفه را پیش از پانزده سالگی به فرزندان خود بیاموزند که عبارتند از دانستن گناه مربوط به دست و پا، انجام چند یشت در گیتی که اینها را باید با فرستادن فرزند به هیربدستان و آموختن زند(اوستا و آموزه‌های دینی) آموزش داد.(همین اندرزنامه- بند 33). اما آنچه که در این بند اندرزنامه بدان تاکید بسیار شده، مسئولیتی است که همواره بر گردن پدر و مادر است. بدین معنا که نتیجه و سرانجامِ آموزش و پرورش درست یا نادرست فرزند تا پیش از تثبیت خلق و رفتار در او و یا هر گونه سهل‌انگاری در این مورد، نه تنها در آینده‌ی فرزند نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت بلکه در هر زمان، والدین مسئول رفتارهای درست یا نادرست فرزندان خویش خواهند بود و همواره نوک پیکان ناهنجاری‌های اخلاقی- رفتاری فرزندان به سوی ایشان خواهد گشت.

 

 

 

” چه کسی دردمندتر است؟

 

توانای بی‌فرزند و دانای شایسته، زمانی‌که او را فرزند ناشایسته‌ی روزگرد(= کسی که هر روز به رنگی درمی‌آید) باشد.

 

چه کس محترم‌تر(= ستودنی‌تر) است؟

 

فرزند شایسته‌تر و زن شوی‌کام.

 

چه کس آزارنده‌تر است؟

 

شوی سهمگینِ بدرفتار و فرزندِ روزگرد.”

 

(یادگار بزرگمهر)

 

 

 

داشتن فرزندان شایسته و افتخارآفرین آرزوی قلبی هر پدر و مادری است که بی‌وقفه باید برای رسیدن به چنین آرزویی تلاش کنند.

 

 

 

یاری‌نامه:

 

– خرده اوستا، برگردان از دین دبیره، به کوشش استاد رشید شهمردان.

 

-داستان‌های امثال، حسن ذوالفقاری،تهران، انتشارات مازیار، 1384.

 

-شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی، مقدمه و شرح حال از محمد علی فروغی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپخانه‌ی علمی،چاپ دهم، 1377.

 

– شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید، مسعود لعلی، نشر بهار سبز، چاپ دهم، تهران 1382.

 

– کلیّات سعدی، بر اساس تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی،به کوشش بهالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات دوستان، 1383.

 

-گاتها، سروده‌های اندیشه‌برانگیز اشوزرتشت، برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی.

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

-مینوی خرد، ترجمه‌ی احمد تفضلی،به کوشش ژاله آموزگار، نشر توس، تهران 1379.

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

http://fa.wikiquote.org/wiki/

 

 

 

 

—————–

 

 

 

 

بخش پنجم: اخلاق، بهترین میراث پدران و مادران برای نسل آینده!     

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۱۱ شهریور ۱۳۹۱

 

 

 

” پدر و مادر فرزند خویش را این چند کار و کرفه پیش از پانزده سال باید آموختن و اگر این چند به او آموخته شد، هر کار و کرفه که فرزند کند، پدر و مادر را باشد و اگر به او نیاموخت(و) فرزند به بزرگی گناه کند، پدر و مادر را بر ذمه باشد.”

 

 (برگرفته از نوشته‌ی پهلوی چیده‌ اندرز پور یوتکیشان)

 

 

 

در نوشتار پیشین خواندیم که، بر پایه‌ی متن پهلوی چیده اندرز پوریو تکیشان، پدر و مادر باید چندین کار و کرفه را پیش از پانزده سالگی به فرزندان خود بیاموزند. بر پایه‌ی متون دینی- اخلاقی همچون گات‌ها، اوستا و اندرزنامه‌ها، والدین برای داشتن فرزندانی نیک‌سیرت و شایسته، باید در راه پرورش چندین ویژگی و خصلت بنیادین و نیک در وجود فرزندان خود کوشش بسیار کنند، که عبارتند از:

 

 

 

– ایمان به دین، دینداری و پارسایی: در فصل” رفتارهای درست همسران، رمز پایداری خانواده” آوردیم که، یکی از ویژگی‌های یک همسر شایسته، دین‌داری و باور به دین در اوست.(گاتها- هات 53 بند 4) بنابراین بر همه‌‌‌ی پدران و مادران بایسته است تا از اوان کودکی ایمان به دین بهی و بذر پارسای و دینداری را در وجود فرزند خود بپرورانند تا در وجود کودک نهادینه شده و در  هنگامه‌ی جوانی و آغاز زندگی مشترک خویش، از این خصلت نیکو برخوردار باشد.  

 

 

 

“و ترا گویم پسر من… در ایمان به دین بسیار کوش چه بزرگترین خرسندی دانایی و بزرگتر(از آن)، امید مینو است.”

(از اندرزهای موبد آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

در اندرزهای پیشینیان آمده است که: “فرزند پارسا بهتر است”  و در بخشی دیگر از همین اندرزنامه آمده: ” به داد و دین باید رفتن.”

 

 

 

” فرزندان خود را به دین علاقمند کنید تا در حیات و مرگ با سعادت هم‌آغوش گردند.”    (پستالوجی)

 

 

 

از اندرزهای لقمان حکیم نیز هست که: ” فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.”

 

 

 

– فرهنگ خواستاری: بنا بر تعریفی که درباره‌ی فرهنگ و اهمیت آن در اندرزنامه‌ی موبد ماراسپندان آمده است؛ فرهنگ در هنگامه‌ی آسایش و راحتی(=فراخی) به مانند زیور و زینت(= پیرایه) و در زمان سختی، همچون پناهگاهی امن و در روزگار نیاز، دستگیرنده و یاور و در زمان تنگی، همان پیشه(= کار و کسب) است. بنابراین از دیگر بایستگی‌هایی که پدر و مادر باید برای تثبیت آن در وجود فرزند تلاش کنند؛ فرهنگ‌خواستاری است:

 

 

 

“زن و فرزند خویش جدا از فرهنگ مهل که ترا تیمار و رنج گران بر نرسد، تا پشیمان نشوی.”  (اندرز انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

 

-دانش اندوزی و خردورزی:

 

 

 

خرد بهتر از همه‌ی خواسته‌هایی است که در جهان وجود دارد و هر انسانی که از خرد بهره‌وری بیشتری دارد، بهره‌اش از بهشت بیشتر است. دانش و کاردانی گیتی و فرهنگ و آموزش در هر پیشه و همه‌ی ترتیبات امور مردمِ روزگار، به خرد است(برگرفته از کتاب مینوی خرد) و دردمند کسی است که خرد ندارد.( از اندرزهای پیشینیان)

 

 

 

در باب اهمیت خرد و دانش، فردوسی بزرگ چنین می‌سراید:

 

 

 

خرد برتر از هرچه ایزدت داد                                                    ستایش خرد را به از راه داد

 

 

 

خرد افسر شهریاران بُوَد 

خرد زیور نامداران بُوَد

 

 

 

ازو شادمانی وزو مردمی‌ست

ازویت فزونی، وزویت کمی است…

 

 

 

چنین است که اهمیت تشویق فرزندان و فراهم آوردن زمینه‌های لازم برای کسب دانش و بارور ساختن نیروی خرد در وجودشان(=خردورزی)، یکی از مسئولیت‌های بزرگ والدین است و جالب است که این امر، از آن دسته سرمایه‌گذاری‌هایی در زندگی است که سود آن تماماً به سرمایه‌گذاران باز خواهد گشت.

 

 

 

” اگر ترا پسری باشد به کودکی به دبیرستان ده، چه دبیری چشم‌روشنی است… خور روز، کودک به دبیرستان کن تا دبیر و فرزانه باشد …و ترا گویم پسر من، که خرد بهترین خوشبختی برای مردمان است.”

( اندرز انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

ورزیدگی و مهارت‌: داشتن بدن و جسم سالم برای هر کسی لازم است. زیرا تا تن تندرست نباشد، روان نژند و ناکارآمد خواهد بود و برعکس. بدین خاطر است که زرتشتیان در دعای روزانه‌ی خود می‌خوانند: گیتی‌مان بِکامه باد به کامه‌ی تن، مینومان بکامه باد به کامه‌ی روان.

 

 

 

” این چند مردم را باید توانگر شمرد: یکی آن که به خرد کامل و دوم آنکه تنش سالم است و در ایمنی زندگی می‌کند…” (کتاب مینوی خرد)

 

 

 

در نوشته‌ی پهلوی اندرزهای پیشینیان نیز آمده است که؛ خواسته(ثروت) و تن‌درستی بهتر است.

 

 

 

همچنین ورزیدگی و مهارت‌های فیزیکی و جسمانی یکی از داشته‌های مثبت آدمی است:

 

 

 

که چون کاهلی پیشه گیرد جوان 

بماند مَنِش ‌پَست و تیــره‌ روان

 

 

                                                                                                                (شاهنامه‌ی فردوسی)

 

 

 

بنابراین آشکار است که پرورش قوای جسمانی و بدنی کودکان و فرزندان یکی دیگر از مسئولیت‌های پدر و مادر در قبال فرزندان خواهد بود:

 

 

 

“تیر روز کودک به تیراندازی، نبرد و سواری آموختن فرست.”

(از اندرزهای انوشه‌روان آذرباد ماراسپندان)

 

 

 

عشق و مهرورزی:

 

 

 

” ای مزدا! کسی که همیشه به اندیشه‌ی ایمنی و سود خویش است چگونه به جهان خرمی‌بخش مهر خواهد ورزید؟…”  

  (گات‌ها هات 50 بند 2)

 

 

 

مهر و عشقی که از سر فروتنی و از صمیم قلب بروز می‌کند یکی از نیرومندترین پیوندهایی است که میان بشر ا یجاد می‌شود، خواه این پیوند از نوع زناشویی باشد خواه دوستی میان دو انسان و خواه مهر میان اعضای خانواده و والدین و فرزندان. این پیوند ناگسستی، می‌تواند زمینه‌ساز شکل‌گیری و ضمانتی برای بقای یک خانواده سالم باشد.

 

 

 

” کسی که در پرتو خرد مقدس به بهترین راه زندگی کند و گفتارش مهرآمیز و از روی خرد باشد، با دو دستش کارهای نیک را از روی ایمان(= کارهای آرمیتی را) انجام خواهد داد و تنها یک اندیشه به او (الهام خواهد شد) که مزدا پدر راستی است.”   (گات‌ها – هات 47 بند 2)

 

 

 

” تقریبا هیچ تربیتی را نمی‌توانید با کتک به کودک بدهید، اما آنچه با مهربانی می‌توانید از کودک بگیرید بی‌حد است.”    

(آسترید لیندگرن)

 

 

 

بروز این مهر و عشق نیاز به ابزاری دارد به نام زمان یا فرصت. زمان دادن و فرصت بخشیدن والدین به خود، برای حضور در کنار اعضای خانواده بویژه فرزندان و نشان دادن اهمیت و مهر و عشقی که نسبت به آنها دارند، پدیدآورنده‌ی حسی سازنده و مثبت از نوع دلگرمی، امیدواری، اعتماد و احترام و عشق در وجود فرزندان است.

 

 

 

“دخترکی به میز کار پدرش نزدیک شد و کنار آن ایستاد. پدر به سختی سرگرم کار و زیر و رو کردن انبوهی کاغذ و نوشتن چیزهایی در سررسید بود و اصلا متوجه حضور دخترش نشد. تا اینکه دختر پرسید: پدر چه می‌کنی؟ و پدر پاسخ داد:” چیزی نیست. مشغول ترتیب دادن برنامه‌هایم هستم. اینها نام افراد مهمی است که باید با آنها ملاقات کنم.” دخترک پس از کمی اندیشیدن پرسید:” پدر، آیا نام من هم در آن دفتر هست؟”

 

 

 

استفان کاوی می‌نویسد:” من اعتقاد راسخ دارم که چنانچه هر یک از ما به سختی در خارج از خانه کار کند و خانواده را نادیده بگیرد؛ درست مانند آن است که صندلی‌ها را روی عرشه‌ی کشتی تایتانیک مرتب بچیند، غافل از اینکه به زودی در قعر آب فرو خواهد رفت.”

 

 

 

بنابراین چه بهتر است که این‌بار روزهای هفته را جور دیگری نام نهاده و روزی را نیز به خانواده خویش اختصاص دهیم. باید باور داشته باشیم، آن عشق و شادی و انرژی که در کنار خانواده‌مان بدست می‌آوریم، ما را در طول هفته در انجام کارهای روزانه یاری خواهد کرد.

 

 

 

 

یاری‌نامه:

 

– خرده اوستا، برگردان از دین دبیره، به کوشش استاد رشید شهمردان.

 

-داستان‌های امثال، حسن ذوالفقاری،تهران، انتشارات مازیار، 1384.

 

-شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی، مقدمه و شرح حال از محمد علی فروغی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپخانه‌ی علمی،چاپ دهم، 1377.

 

– شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید، مسعود لعلی، نشر بهار سبز، چاپ دهم، تهران 1382.

 

– کلیّات سعدی، بر اساس تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی،به کوشش بهالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات دوستان، 1383.

 

-گاتها، سروده‌های اندیشه‌برانگیز اشوزرتشت، برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی.

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

-مینوی خرد، ترجمه‌ی احمد تفضلی،به کوشش ژاله آموزگار، نشر توس، تهران 1379.

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

http://fa.wikiquote.org/wiki/