راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز

راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز


دریافتیم که ایزد مهر، یکی از توانمندترین ایزدان ایرانی- زرتشتی است. ایزدی که گسترهء قدرت او دشت های پهناور است و به یاری چشمان تیزبین و نیروی شنیداری بالای(هزار گوش)او (کنایه از همه آگاهی)، همواره زیر نظر خواهد بود تا مبادا جایی، از سوی کسی، پیمان و عهد و راستی شکسته شود.

او نیروی مینوی اهوراداده ای است آگاه از سخن ایزدی و راستین و خویشکاری اش پاسداری و پشتیبانی از مهردوستان و مبارزه و ستیز با مهرشکنان. بسیار به پیمانداری و مهرنشکستن حساس است و گواهمان آنکه، این پیام، محور اصلی هر بند قرار داده شده است و هر کردهء مهریشت با این سرودهء یکسان آغاز می شود و از سویی ما را به یاد صنعت ادبی “ترجیع -بند” در ادبیات فارسی امروز می اندازد. در این نوشته بر آنیم تا به واکاوی در بند بیست یکم مهریشت که آغازگر کردهء ششم است، بپردازیم. این کرده نیز به مانند دیگر  کرده های پیشین، با همان مضمون همیشگی آغاز می شود :

کرده شش- بند 21

«مهر را می ستاییم (کسی) که دارای دشت های پهن است (آنکه از پیام راستین آگاه است) زبان آوری که دارای هزار گوش است … کسی که اگر به وی دروغ گفته نشود مرد را از احتیاج نجات دهد از خطر برهاند.» 

نکته ای که در این بند بیشتر مورد نظر است، اینست که چرا هر جا سخن از زبان آوری مهرایزد است، بی درنگ، در پی آن سراینده به بسیارشنوا(دارای هزار گوش) بودن این ایزد اشاره می کند؟ آیا گوینده در پی رساندن پیامی به خواننده است؟

به نظر می رسد که چنین باشد. این نوشته می خواهد بفهماند که نیروی گفتار نیروی بسیار ارزنده ای است اگر در کنار آن هزار برابر از نیروی دیگری به نام شنوایی هم بهره گرفته شود. کسی به راستی زبان آور و سخنور نیکو و شایسته ای است که هزار بار بیشتر شنوندهء خوب و راستین باشد چنانکه در ادبیات فارسی این دیار نمونه هایی که بر این پیام اخلاقی – انسانی پافشاری دارند، کم نیستند:
یک زبان داری، دو گوش                      یکی بگو، دو تا بنیوش

در گاتها نیز در هر لحظهء زندگی و بویژه آنگاه که پای تصمیم گیری های بزرگ  و هنگامهء گزینش انسان از میان دو گوهر نیکی و بدی است، اشوزرتشت چنین پیام می دهد:
“ای مردم! این حقیقت را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه ای روشن و ژرف بینی آن را بررسی کنید. پس هر مرد و زن از شما راه نیک و بد را خود برگزیده و پیش از فراروز بزرگ بپاخیزید و در گسترش راستی بکوشید.” (هات 30 بند 2)

و بدانیم که گوش دریچه ای رو به دانایی است و شنیدن و گوش فرا دادن آنهم به گوش هوش، کلید دانش است و بینش.
میان گفتن تا شنیدن فاصله ای است به ظاهر کوتاه؛ به اندازهء یک وجب میان گوش تا زبان، اما ژرفای این فاصله، هزارتوی چین و شکن های مغز است و اینکه گوهر سخن آنگاه که از روزنهء گوش به درون آمد، باید در این دالان تودرتو، بغلطد و بغلطد تا سفته شده و بر زبان روان شود. این فاصله را باید با گام های استوار “شکیبایی” و “فروتنی” پیمود و بر شورش درون چیره شد. چرا که بزرگان گفته اند:
یا سخن سنجیده گوی                            ای مرد عاقل، یا خموش
شاید تکرار پی در پی این سخن که، ایزد مهر زبان آوری با هزار گوش است، نیز بگونه ای اشاره به این درس اخلاقی- عرفانی – انسانی دارد.

باز اشاره می شود که ایزد مهر از پیام راستین آگاه است. این آگاهی همه جانبهء او از حقیقت، موجب می شود تا به آسانی دروغ را از راستی بازشناسد. در گفتارهای پیشین به سرانجام اندوه بار و ناخوشایندی که از سوی ایزد مهر بر مهرشکنان چیره می شود بدرستی آگاه شدیم و این بند از نیک انجامی مهردوستان می گوید؛ کسی که به مهر دروغ نگوید و راستی را خوار نشمرده و ارج نهد، به یاری این ایزد توانمند، از خطرها رهانده و نیازمندی های وی پاسخ داده خواهد شد. چرا که بنا به باور بسیار دیرینهء ما ایرانیان، نیاز خود به تنهایی می تواند سرچشمهء دروغ گردد و فرد برای رهایی از رنج و نیاز و احتیاج، خود را به دست ناراستی بسپارد. 

بنا به نوشتهء هرودوت، ایرانیان “دروغ گفتن و پس از آن بدهکار بودن” را زشت تر از هر چیز می دانند و باور دارند انسانی که قرض و وام دارد ناچار است دروغ بگوید.(1) از چنین سخنانی برمی آید که به باور ایرانیان باستان، نیاز یکی از سرچشمه های دروغ؛ این گناه بزرگ، است. پس دور از ذهن نیست که در مهریشت چنین بیان شود که پاداش ایزد مهر به آنکه به مهر دروغ نگفته، رهاندن او از خطر و نیاز است تا در سایهء آن، هیچ گاه کششی به دروغ گفتن و فریب دادن نداشته باشد.

 از دیگر سرچشمه های گسترش عادت به گسترش دروغ و ناراستی را، از زبان کورش می شنویم؛ کورش فرمانروای بزرگ و بااخلاق ایران در پاسخ به تهدید لشکریان اسپارتات چنین می گوید که:”من هرگز از جماعتی که در وسط شهر خود میدان خاصی دارند تا در آنجا یکدیگر را با سوگند و چانه زدن فریب دهند، کاری ندارم…”(2)

سپس هرودوت می افزاید:” منظور کورش از این پیام، انتقادی کلی از رفتار همهء مردم یونان بود، زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد دارند، حال آنکه ایرانیان بازاری ندارند و کودکان را از بازار دور نگه می دارند تا دروغ و فریب نیاموزند.”(2)

داریوش یکم نیز در کتیبه های خود به اصل راستی و پیروی از آن و پرهیز از دروغ اشاره می کند:” به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم…آنچه راست(است) آن میل من(است). مرد دروغگو را دوست نیستم…”

بیزاری داریوش بویژه از دروغ اینچنین پرمعناست که اینگونه فکر کردن و چنین باورهایی در مدتی کوتاه شکل نگرفته است و  رگه های نخستین آن را باید در آموزه های اخلاقی- انسانی و فرهنگی هزاران سالهء این دیار جستجو کرد. چیزی که در جوامع انسانی امروز و صدافسوس در میان ایرانیان نیز کم رنگ شده و خطر آن می رود که در آینده به فراموشی سپرده شود!

1-امپراتوری ایران،نوشتهء دان ناردو،ترجمهء مرتضی ثاقب فر،ص 72
2- همان کتاب، ص 42

برگرفته از تارنمای برساد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *