جاودانی روان

جاودانی روان

موبد رستم شهزادی

پس از این که شخص مراحلِ یاد شدۀ پیشین را در زندگانی خود به بهترین روش طی نمود ودر پایان عمر طبیعی پر بار خود در حالی که مقصود از خلقت را دانسته است ، به مبداءومقصد خود یعنی به وصل محبوبِ حقیقی نایل می گردد وبه وطن اصلی خود بازگشـت می نماید ، همان مـقام مقدسـی که اشــوزرتشـت آن را” گروثمان” یا مــکانِ نـــورو سُـرور تشــبیه کرده اســت.ازین جـاسـت کـه مـا در “هفتن یشت ” دعا کرده می گوییم:

“ای اهورامزدا  و اِی راستی ، ما خواستاریم آن چیزی را از برای خود بر گزینیم وآن اندیشـه وگفتار وکرداری را به جای آوریم که در میان اعمال موجود، برای هر دو جهان بهترین باشد.”

این مرحله متعلق به حیاتِ دیگر بوده وبرای تصور آن، تنها راهنمای ما، ایـمانِ کامـل ویــاری نــورِ خــدایی است که ما آن را وحی الهی یا الهام آ سمانی می نامیم .گر چـه هر شخصی بنا برپایۀ عــقل وخــرد ودانــشِ خود راجع به آن تصورات مخصوصی دارد زیرا به قول شاعر ایرانی :

کَـــــس نامــــــد از آن جــهان که پُرســـم ازو    احـــوال مســـافرین عـــالم چـــــون شـــد

اینک ببینیم نوابغِ نژادۀ ایران یعنی مهدِ فلسفه وعرفان از آ غاز تاریخ ، این تفکراتِ عـالـیه را چگونه در محیطِ خاصِ خود ادراک وچه تصوراتی راجع به آن داشته اند، برای این مقصود شروع می کـنیم از عقیدۀ نخســتین  پیــامبر وفیلســوف وحــکیم وشــاعر ایرانــی یعنی اشـــوزرتشـــت اسپنتمان که از قدیمی ترین زمان تاریخی به ما رسیده است.

آن وخشور می فرماید :”آری اکنون می خواهم آن کشوری که مقام وپایۀ اندیشه وگقتار وکردار نیک است، با دیدگان ِخود بنگرم پس از آ نکه به توسطِ راستی ، مــزدا ااهــورا را شناختم درود وسـتایش خود را در گروثمان تقدیم او کنم”(یسنا8- 45).

“مـزدا اهورا به توسطِ ” وهومــن” و”اشـا”ی خویش وعده فرمود که در کشور خود ما را از رسـایی وجاودانی ودر سرای خویش از نیرویِ پایداری برخوردار سازد(یسنا10-45).

“ما امــیدواریـم که کامـــیاب گــردیده وبه آ نجایی که کشـورِ جــاودانــی بـــوده وازآنِ پــاک منشــان برسیم” (یسنا16-46).

“اهـورامـزدا به توسطِ “خشترا” (تسلطِ بر نفس)  و”آرمئیتی “(عشق به همه) به ما رسایی وجاودانی خواهد بخشید “(یسنا 1-47).

“ای کسانی که خواستار پاداشِ پاک منشـانید ، به هــمان راهی بروید که مردانِ مــقدسِ پـیروِ راسـتی می پیمایند وآن مکان، سرای اهورامزدا وآ سایشگاهِ مردان مقدس است” (یسنا 7-48).

“ای اهورامزدا هَماره خواستارم با سرودهایِ ستایشی که از غیرتِ پارسـایی است به سـوی تو روی آورم”(یسنا8-50).

“مزدا اهورا پس از سر آمدن ِ زندگانی در روز واپسین، در کشورِ جاودانی خود آ نچه نیک ونـغز است به کسی بخشد که خشــنودیِ  اورا به جای آورده باشد”(یسنا6-51).

“پاداشی که زرتـشت برای یارانش خواستار است همان است که اهـورامــزدا وعده داده وآن سـرای مـزدا اهــوراست وبرای رســیدن به آن باید چشــم امــید به” اشــا” (راستی ودرستی) و”وهــومــن” (خرد ودانش) دوخت “(یسنا15-51).

“کسی که در اندیشه وگقتار وکردار به راستی ملحق گردد، مزدااهورابه دستیاریِ ” اشا” و”وهومن” به چنین کس کشور جاودانی ارزانی دارد(یسنا 21-51).

“کسی که ستایــشش از روی راســتی است می تواند به اهــورامــزدا نزدیــک شـود”(یسنا22-51).

اشوزرتشت در سراسر گاتها، اهورامزدا را چون برادر ودوست خطاب کرده که مدام در راه رسیدن به وصالش در زندگی پویاست وهمین عبارتِ دوست بعدا در عـرفانِ ایرانی به معبود ومعشوق مبدل گردیده وعرفا دایم در راه رسیدن به وصال او در تکاپو می باشند.

در سراسرِ” یشتها” یعنی قسمتِ باز پسینِ” اوستا” که پس از اشـوزرتشــت به وسیلۀ پیشوایانِ بزرگِ “مزدیسنا” تدوین یا تالیف گردیده ودر واقع تفسیرِ تعالیمِ کهن به شمار می رود، غایت آمال مزدیسنان وآ خرین منزل روحــانی وسرحدِ کمال ونجات وهمانسـت که تعریف گردیده وبه واسطۀ طولِ کلام از شرح آن صرف نظر  می نماییم.

قرنها بعد، حافظ  لسـان الغـیب وپــیروِ پـیرِ مــغان  در بارۀ آن مـقامِ مـقدس که وصال ِمحـبوب اسـت می فرماید:


ا ررب با ماســت چه حاجــت که زیارت طلبیم            دولت صحبت آ ن مونـــس جان مارا بــس


یا اینکه :

نیست ما را بجزاز وصـــل تودر سر هوســـی             این تجــارت زمـــتاع دوجـــهان مارا بــس


ونیز:

در ضمیر ما نمی گنجد بغیر از دوست  کس             هردوعالم را به دشمن ده که مارا دوست بس


این وارسته تنها مقصودِ حیات ونتیجۀ زنـدگانی را وصلِ دوست وشاهـدِ غیبی دانسته وبدون آن جای ودل را ارزشی نداده است چنانکه می گوید:

از دل وجان شرف صحبت جانان غرض است              همــه ا ست والا دل وجــان اینهمـه نیسـت


یا اینکه:

خـــرم آنروز کزین مـــنزل ویـــــران بــــروم               راحـــت جــان طــلبم وزپــی جانــان بروم

گر چــه دانم که به جایــی نبرد راه غریـــــب                مــن به بوی خوش آن زلف پریشـان بروم


ونیز :

رهــرو منزل عشــقیم وزسرحد عــدم                        تا به اقلــیم وجـــود این همه راه آمــده ایـم


آری چون عارفِ کامل وپوینده راهِ” اشا” و”وهومن” و”شهریور” و”سپندارمـزد “و”خـرداد” با ایمان وراسخ واز سرحدِ عدم گذشته، به دار الملکِ وجود پی بَرَد، انگار پردۀ ظلمتِ زندگی بر طرف شده وجـمالِ معــشوقِ حقــیقی (اهــورامــزدا)راجلوه گردیده وذراتِ وجودِ ناچیزش را جزو آن خورشــید فروغمند مشاهده کرده خواهد گفت:


صبح امــید که بُد معتکف پـردۀ غیب                      گـوبرون آی که کار شب تار آخر شد

بعد ازین نوربآ فاق دهم از دل خویش                    که به خورشید رسیدیم وغبار آخر شـد


عارف دیگر سحابی استر آبادی فرماید:

از فرق ســـرم تا به قـــدم دیده شــود                      روزی که جــمال تو مرا دیــده شـود

در من نگری هــمه تنـــم جان گردد                        در تونــگرم هــمه دلم د دیــده شـود


در بار ۀ همین عشق پاک به پرورد گار است که نشاط اصفهانی می فرماید:

فارغ زغــم ســـــود وزیانـــم کـــردی                      آ سوده زمحنـــت جـهانـــم کــــردی 

ای عشق توراچه شکرگویم که چنانک                    می خواســـتم آخرآنـــچنانم کـــــردی


یا اینکه محمد قاسم مشهدی می فرماید:

عشــــق است یکی نقطه وعالم پرگار                        هــردایره را بود براین نقطه مـدار

در دایــره مــرکز محیط است یکــی                           باشــد زمحیط ره به مرکز بســیار


مولانا جامی در باره اهــورامــزدا  که” شیدان شــید” یا “نورالانوار” است ومــرکزهســتی می باشــد می فرماید:

در کون ومکان نیست بغیر از یک نور                       ظاهر شده   آن نور بانوار ظــهور

حــــق نــورو تــنوع ظــهورش عالــم                     توحید همین است ودگر َوهم وغرور


این بود تصورات  وعقایدِ مختلفِ عرفای بزرگِ ایران، که خــواه انعــکاس فــکر وآمــوزش وعــقیدۀ اشوزرتشت پیامبر ایران باشد، خواه عقیدۀ شخصی آنان که در سرانجام زندگانی در بار گاه با عظمت وپر شکوه مزدا به سرود ستایش آن محضر عظیم پردازیم، یا برطبق عقیدۀ دانته شاعر ایتالیایی مانند پروانه های درخــشان گرد آن گل ملــکوتی در پرواز بوده از شمیمِ روحانی آن به وجد وشــادی آمـده تسلی یابیم، یا مانند ذره ای به آن سرچشمه فروغ جاودانی بپیونــدیم.در هر صورت با نــیروی خــرد وقدرت ایمان ،ما آ دمیان می توانیم به یک حیات  معنوی بی چون وچرا وزیـــبایی برسیم که مافـوق  تعریف  وبیانِ ما بوده وپیش بینی وتصورآ ن در اندیشۀ مانگنجد. ولی بدون شک در هرحال در آن  جایگاه سرود ونور در حضور معشوق حقیقی ودر جوار آن یار واقعی خواهیم زیست.جایی که ما با شادمانی بیکران در خواهیم یافت سدها وقیودی که ما آدمیان را در عالم زیرین از یکدیگر جدا داشته بود در هم شکسته ودر آن جایگاه مقدس، ارواح کامل ووارسته مانندِ برادران درحضور پدر آسـمانی خود ازنعمت ایزدی وتوفیق سرمدی بر خوردار خواهیم بود(برگرفته از پرتوی از فلسفه ایران باستان نوشتۀ دینشاه ایرانی)

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *