نام كتاب: نور، آتش، آتشكده در آیین زرتشت
نویسنده: موبد دكتر جهانگیر اوشیدری
چاپ: اول
سال انتشار: 1379
ناشر: مؤلف
شمارگان: 2200 نسخه
تعداد رویه: 64
ارزش: 4500 ریال
این كتاب كه یكی از آخرین یادگارهای موبد بزرگوار و دانشمند روانشاد دكتر جهانگیر اوشیدری است، اگرچه رویه (صفحات) زیادی ندارد، اما بسیار پرنكته و سراسر آموختنی است.
نور و آتش پدیدههای رازآمیزی به شمار میروند كه چرخه حیات بی وجود آنها متصور نیست و نمیتوان قومی را سراغ كرد كه در مجموعه فرهنگ و باورهای آیینی خود جایگاهی درخور به این دو موجود گریزان و جنبان ندادهباشد. كتاب حاضر باورهای آیینی مربوط به نور و آتش نیز تاریخچه آتشكده را از نگاه آیین زرتشت، با اشارههایی به نگرش اصحاب عقاید دیگر، برمیرسد.
یكی از ویژگیهای كتاب، دیباچهای است كه موبد اندیشمند و گرانقدر روانشاد موبد رستم شهزادی بر آن نگاشتهاست. در این دیباچه كوتاه، اما سراسر پند و آموزههای سودمند، آمدهاست:
«گفتهاند فرهنگ و تمدن هر قومی زاییده محیط زندگی و نوع آب و هوا و خوراك و پوشاك آن قوم است. هرگاه محیط زندگی ملتی سرد و یخبندان باشد، خوراك و لباس و آشامشان با قومی كه در محیط گرم و سوزان زندگی میكنند متفاوت بوده و این اختلاف محیط حتی بر فكر و اندیشه و نوع برداشتشان از طبیعت و خدا و دین اثر گذاردهاست.
قوم آرین در ابتدا در جایی بسیار سرد زندگی میكردند كه بنابر نوشته وندیداد دهماه از سال زمین مستور از یخ و برف و فقط دو ماه هوای آن ملایم بودهاست. در نتیجه نور خورشید و آتش از عوامل بسیار سودمند و حتی قابل احترام و ستایش تصور میشد، زیرا بدون نور و گرما زندگی برایشان سخت و دشوار بود؛ بهطوری كه در آن محیط یخبندان و سرد بهشت را جایی تصور میكردند كه حرارت و نور خورشید و آتش موجود باشد و برعكس دوزخ را جایی میدانستند كه سرد و یخبندان و تاریك باشد. از این جهت در اوستا بهشت را جایی روشن و گرم و دوزخ را سرد و تاریك میدانستند. همین اختلاف محیط زندگی باعث به وجود آمدن تمدنهای مختلفی شد كه قرنها انسانها بر سر آن با ملل دیگر به جان هم افتند و مردم دیگر را پلید و خدانشناس و كافر بهخوانند و بهكوشند تا فرهنگ خود را بر دیگران تحمیل كنند، ولو با جنگ و خونریزی باشد.
زمانی كه اسكندر مقدونی به ایران حمله كرد ملت ایران دارای تمدنی بسیار عالی و دین توحیدی بود، در صورتیكه یونانیها هنوز در شرك و بتپرستی به سر میبردند. ولی تا آنجایی كه توانستند كوشیدند تا دین و فرهنگ و زبان خود را بر ما تحمیل كنند ولی عاقبت چه شد؟ معلوم است كه در پایان، گرچه ما با شمشیر سربازان اسكندر مغلوب شدیم ولی دشمن خود را با فرهنگ خود شكست دادیم و برعكس، دین و فرهنگ و تمدن خود ما به وسیله همان یونانیها در كشور هلن یا یونان آنزمان گسترش یافت. با وجود این همه تاخت و تاز و كشتار و خونریزی باز هم میبینیم كه مردم روزگار از تاریخ درس عبرت نگرفتهاند و هر ملتی میكوشد تا برتری تمدن و فرهنگ خود را به رخ دیگران كشد و آنان را به پذیرش مسلك و مرام و آیین خود وادارد. اینك كه خوشبختانه موبد دكتر جهانگیر اوشیدری مشاور عالی و عضو انجمن موبدان تهران و نویسنده آزموده و باسابقه فرهنگ و تمدن و دین نیاكان، در پی بازنمود و شرح ویژگیهای آن برآمده، امید است دانشمندان فرهنگ و تمدن بینالمللی به این نكته توجه بیشتری مبذول دارند و اجازه ندهند اگر موضوعی برخلاف آداب و رسوم ملی و فرهنگ آنان است در معرض بدگویی و اهانت دیگران قرار گیرد، زیرا به قول معروف؛ عقلی است در هر پیرهن – مغزیست در هر استخوان.»
كتاب افزون بر اشاره و دیباچه دارای چند فصل از جمله؛ شرحی درباره نور و فروغ و روشنایی و اخگر فروزان، آتشكدههای پیش از زرتشت، آتشی كه جاویدان بود و نمیسوزانید و نگاه دیگران است.
فصلها هر یك دارای بندهای گوناگون است كه در آن به مطالب مرتبط با آن فصل پرداخته شدهاست.
در بخشی از فصل «نور و فروغ و روشنایی و اخگر فروزان» آمدهاست:
آتش در اوستا نمودار فروغ خدا است. آتش اشوزرتشت، بیش از همه «مینوی» است. در یسنا (هات 7 بند 11) از پنجگونه آتش یاد شده و به هر یك جداگانه درود فرستاده شدهاست.
1-آتش برزی سَوَنگهه=بزرگ سود و آتش بهرام است.
2-آتش وُهُوفریان، آتشی است كه در بدن انسانی است (گرما و آتش غریزی).
3-اُروازیشت و آن آتشی است كه در رُستنی هاست.
4-آتش برق كه وازیشت است.
5- سِپِنیشتَه و آن آتشی است كه در گرزمان (گرودمان) جاویدان و خانه سرود پرتوافشان است.
اگر زرتشتیان رو به سوی نور دارند و آن را پرستشسو میدانند، برای نزدیك شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفریننده كل است كه خود سرچشمه همه نورها (نورالانوار، شیدانشید) است.
آتشی كه در آتشكدهها، در مهرها، آدریانها و آتش بهرامها، چه در ایران و چه در هند و پاكستان فروزان است، یادگاری از فرهنگ و تمدن چندین هزارساله است كه نیاكان ما، با همه ناملایمات روزگار، آنها را تا به امروز فروزان نگهداشتهاند، برای نمونه آتشی كه در آتش بهرام «اودوادا» در حدود یكصد كیلومتری بمبئی روشن است و ایرانشاه نامیدهمیشود، همان آتشی است كه ایرانیان پس از ساسانیان با خود به هندوستان بردند و پس از چند بار جابهجایی در «اودوادا» تختنشین كردند.
نگهداری آتش و ایجاد آتشگاه و جایگاه نگهداری آتش یك سنت آریایی است و پیش از اشوزرتشت نیز رایج بودهاست.
آتشكدههای تهمورس، فریدون، تور، آدُرگشسب و كیخسرو از جمله آتشكدههای پیش از اشوزرتشت به شمار میروند.
نور كه زاییده آتش است، نزد همه اقوام گرامی است. در بیشتر كتابهای آسمانی، خدا نور محض، نور حقیقی و یا نورالانوار است. انوار مادی و جهانی، نمونه و مظهری از نور حقیقی است. این است كه ایرانیان باستان، نور را پرستش سوی خود قرار دادند و رو به نور، نیاش اهورامزدا را به جا میآورند، تا به نور حقیقی نزدیكتر شوند.
قابل توجه این كه پرستش سوی (قبله) نور است نه آتش! و این تجلی نوركل است كه دل را گرما و روان را صفا میبخشد.
همه پاك نهادان و یكتاپرستان دنیا خداوند را نورالانوار میدانند.
در بخشی از فصل «آتشی كه جاویدان بود و نمیسوزانید» هم شرح بیشتری درباره انواع آتش و آتش زرتشت نوشته شدهاست:
به موجب روایات پهلوی و بندهش، «نور» و «آتش» كه منبع آن است، برای ادامه حیات جهان مادی از عالم مینوی به جهان مادی فرو فرستادهشد و حرارت غریزی و آتش درون مردمان، از آن است كه پس از خاموشی پیكر جاندار، به سردی گراید و حیات قطع شود.
در گاتها در سرود 42 بند 4، اشوزرتشت میفرماید:
«دهنده آرزوهای نیك ما، اهورامزدا است، و به وسیله آتش، یعنی ذهن روشن و پاك، و اشا، روح نظم و راستی، از وهومن، عقل یا وجدان مییابیم.» یعنی به آرزوهای نیك، به وسیله آتش و نور و آنچه كه پیرو آن آید، خواهیم رسید.
در نظر بیاورید، عدهای نمازگزار كه در آتشكده گرد آمدهاند تا اعلام وفاداری خود را به دین بهی تكرار و تأیید كنند. آتش و نور تابناك آن، چون قبلهای روشن در برابرشان فروزان است. او مظهر سِپنتامینو، صفت آفریدگار است. نمودار روشنایی ازلی و ابدی است كه خداوند برای پیشرفت آفرینش آفریده است. همه باشندگان از روی جان و دل و خرد، خدای دانا را نماز می گزارند.
به دوران اوستایی برگردیم
«در عصر اوستا، آتش مظهر و نشانه پاكی و طهارت بود و مردم آنرا گرامی میداشتند. این یك سنت و رسم و روش قوم آریا بود كه به اجاق خانواده و روشن نگهداشتن آن اهمیت میدادند و اگر آتش اجاق سرد میشد آن را بدشگون میدانستند، كه بعدها آتشكدهها در آن آتش اجاق صنوف و دستههای گوناگون با هم یكجا جمع شده، خود «قبله» و «پرستش سوی» مردم شد و نور فروزان و تابناك آن، خود نموداری از نور كل، یعنی خداوند بود.
پنج نوع آتش: در پیش از پنج نوع آتش به كوتاهی یاد شد كه مشروح تر آن چنین است:
نخست- كه عالیترین است بنام سپنیثتَ، آتشی است كه در عرش اعلی در گرزمان یا گرودمان فروزان است كه آتش معنوی و درونی و نور كل است، نه آتش مادی كه با هیزم میسوزد.
دوم- بِرِزی سَوَنگهَه كه به بلند سوت (بزرگ سود) ترجمه شده، و آن آتشی است كه در جمادات، در سنگ و آب نهان است و به اسم عمومی آتش بهرام خوانده شدهاست.
سوم – وُهوفریان- آتشی است كه در كالبد انسانی وجود دارد و همان حرارت غریزی است و نشان حیات است.
چهارم – اُوروازیشت – آتشی است كه در رستنیها و چوبها موجوداست و سبب شادابی و بالندگی آنها میشود.
پنجم- وازیشته – كه در همه ذرات و رعدوبرق هم وجود دارد و نتیجه دو نیروی همستار یا ضد (همچون مثبت و منفی) است.
اینها، آتش معنویاند كه خداوند در دل آفریدگانش به ودیعه سپرده است. جا دارد از یك نوع آتش دیگری كه به شكل فّره یا خَوَر ناگویند و به موجب اوستا «فَرَ» موهبتی است اهورایی كه به قلب هركه بتابد بر همگان برتری یابد.
آتش دیگری كه خارج از پنج نوع آتشهای یاد شدهاست، آتش معمولی است كه با چوب و هیزم میسوزد و جز جنبه مادی و فیزیكی جنبه دیگری ندارد، مگر آنكه فروغش ما را به فروغ بیكران و جاودانی اهورایی رهنمون شود. بر هر زرتشتی واجب است تا دل خود را به نور اندیشه و گفتار و كردارنیك روشن سازد تا با صفت سپنتامینویی بر انگرهمینو و نیروهای اهریمنی پیروزی یابد.
این كه اشوزرتشت ما را به توجه به نور و سوی آن توصیه فرموده، برای آن است كه نور سوی و طرف ندارد. ماه و خورشید را در آسمان نگاه كنید، نورشان به همه سو پراكنده شده و پرتو افشانی میكند و شمال و جنوب و مغرب و مشرق ندارد و در همهجا تابان است و این گردش افلاك است كه ما صبح خورشید را در طرف مشرق و نیمروز در بالای سر و شامگاهان در غرب میبینیم كه مربوط به حركت وضعی زمین در فضا و بدور خود و خورشید است.
آتش زرتشت
در پیش اشارهای به این آتش شد. در روایت است كه زرتشت آتشی به همراه داشت كه بی دود بود و كسی را آزار نمیداد و برگنبدی نشانده به خودی خود افروختهبود و زوال نداشت.
این نكته اولاً كنایه از آتش حقیقت است كه دین مازدیسنی باشد، كه ابداً تیرگی و دود و آلایش در آن نیست و برای فروزش آن آلات و ادوات مصنوعی لازم نمیآید و «فروغ بخشی» آنرا كاری نمیباشد. سراسر تابش، حقیقت و نور معرفت است و بر هر فرد زرتشتی و دیندار واجب است كه آن آتش را برفراز گنبد قلب خود روشن كند و خویش و بیگانه را به جاده حقیقت شناسی دلالت كند. ثانیاً آتش معنوی، همان آتشی است كه ضمیر انبیاء و پیامبران را چون خود تلطیف و روشن ساختهاست كه توانستهاند دور از غوغای مادیات پیامآور وحی و الهامهای اهورایی باشند. وجود آدمی و موجودات و جمله كائنات هر یك به فراخور خود آتشی دارند كه موجود حیات آنها است و اگر این آتش در وجود ایشان نباشد مرگ آنها در پیش است. عقل و شورمندی و علاقه، شعور، فهم، فراست و كیاست، اندیشه، غیرت، هوش و… اینها كه وجود و صورت ظاهری ندارند، با آتش درون كار میكنند. اینها قوای لطیفهاند. اینها نیروهایی هستند كه بشر را به مقام عالی و مراتب بالا و روحانی میكشانند و رهبری میكنند. به عبارت دیگر، آتش درونی وجود انسان، تولید آتشی دیگر كه همان آتش حقیقت باشد، میكند و سعادت و نیكبختی میآورد. بدینترتیب است كه میفرماید: «مس و وه و پیروزگرباد، دادار اورمزد رایومند و خروهمند و هروسف آگاه.»
سرانجام معرفی این كتاب سودمند را با شرح كوتاهی از زندگینامه روانشاد موبد اوشیدری به پایان میبریم كه پشت جلد كتاب را زینت دادهاست.
موبد دكتر جهانگیر اوشیدری، مولف اثر حاضر، در سال 1299 در خانوادهای كه پشت در پشت موبد بودند زاده شد و تحصیلات خود را تا دریافت دانشنامه دكترای دامپزشكی ادامه داد. سپس به موازات اشتغال رسمی در نیروی زمینی ارتش كه تا زمان بازنشستگی با درجه سرتیپی در سال 1351 ادامه داشت، به تحقیق در امور فرهنگی و دینی جامعه زرتشتی سرگرم بود و همچنان در این زمینه فعال است.
از آثار وی، جز كتاب حاضر و صدها مقاله در زمینههای دینی و فرهنگی و حرفهای، میتوان از كتابهای دانشنامه مزدیسنا، تاریخ زرتشتیان، یادداشتهای ارباب كیخسرو، اسب در فرهنگ ایران، تاریخچه دامپزشكی و نتایج هجدهمین كنگره بینالمللی دامپزشكی (3جلد) نام برد.