سخنانی درباره دستور زبانهای آریایی
برگرفته از کتاب دانشنامه کاشان، نوشته دکتر جهانشاه درخشانی
… بسیاری از دستورهای زبان شناختی هندواروپایی که دگرگونیهای آوایی را به شکلی دیگر آوردهاند و یا به دورانی بس تازهتر نسبت میدهند، معتبر نیستند و سدّ بزرگی را در راه تحلیل و ریشهیابی تاریخی واژهها و نامهای کهن مینهند. اینگونه دستورهای زبانشناختی در اصل با انگیزه کانون اروپایی زبانهای هندواروپایی تدوین شدهاند و در بسیاری موارد ریشههای لاتین را منشأ کار قرار دادهاند، به گونهای که زبان لیتوانی را نزدیکترین زبان به زبان مادر پنداشتهاند. در حقیقت منشأ تمامی بررسیهای زبانشناختی هندواروپایی بر پایه پذیرش بی چون و چرای فرضیۀ کوچ آریاییان از شمال به فلات ایران تدوین شدهاند. اکنون چنانچه به این فرضیه خدشهای وارد شود و راستای کوچها وارونه گردد، بدیهی است که شالوده بسیاری از دستورهای زبانشناختی در هم میریزد. به جهت پیروی از همین دستورهای نادرست زبانشناختی است که بسیاری از ریشهیابیها با ناکامی روبه رو بودهاند. نمونههایی از این دست در بالا آمد. همچنین دیدیدم که زبانشناسان برای زبان مادر که هندواروپایی نامیدهاند، ویژگی کِنتوم را پذیرفتهاند، در حالی که کهن ترین نمونههای رسوب واژههای آریایی ( یا هندواروپایی) در زبانهای خاور نزدیک از گونه سَتِم بودهاند. از سویی باید این امکان را نیز در نظر گیریم که بسیاری از دگرگونیهای آوایی که تازه در دورانی نسبتاً نو مستند هستند، ممکن است در برخی از زبانهای آریایی کهن و در جاهای گوناگون، در دورانی بسیار کهن انجام گرفته باشند، ولی به سبب کمبود مستندات از این زبانها و گویشهای آریایی، امروز دیگر نشان مستقیمی از آنها در دست نیست. پس این کمبود نباید موجب شود که دستور زبانهای کهن را تنها بر پایه متنهای تاریخیِ موجود بازسازی کنیم و از زبانها و گویشهای پر شمار گذشته چشم پوشیم، تنها به این بهانه که از آن نوشتهای در دست نیست. به سخن دیگر ممکن است پارهای از ویژگیهای آوایی که در شماری از زبانها و گویشهای امروزی ایرانی، هندی، و اروپایی مستند هستند، به راستی از دورانی بس کهن باشند، در حالی که زبانهای مستند کهن، مانند اوستایی یا سنسکریت، فاقد آن بوده اند. در دفتر حاضر کوشش شده است که با نگاه به رسوب وامواژههای آریایی در متنهای بیگانه، برداشت تازهای از شکل زبان های کهن آریایی به دست آید. از این رو شایسته است خردهگیریهایی که ممکن است برخی از پژوهندگان به شکل واژهها و نامها و دگرگونیهای آوایی در این دفتر مینمایند، با نگاه به حقیقت بالا باشد.
کِنتوم و سَتِم
این دو عنوانِ زبانشناختی که به ترتیب از واژههای لاتین و اوستایی گرفته شده، هر دو به معنی سَد ( 100 ) برخاستهاند. در دانش زبان شناسیِ سنجشی، این دو اصطلاح برای نامیدن گروه باختری زبانهای هندواروپایی ( : ژرمن، سِلتی، لاتین و جز آن ) و گروه خاوری ( : ایرانی و هندی )، و بر پایۀ بازسازی فرضی آواهای زبان آغازینِ این قومها ( زبان مادر )، بکار میرود. بر پایه دستور معینی که زبانشناسان طرحریزی کردهاند، گروه ویژهای از واژههای زبانهای گروه کِنتوم که دارای واک پسکامی (سقّی ) “ک” میباشند، در زبانهای گروه سَتِم، به شکل واک “س” ( واک ملفوظ ) در میآیند ( مانند همین واژه سَد که در بالا آمد ). بر خلاف نظریه بالا، زبان تُخاری که در خاور و در نزدیکی مرز چین است، از گروه کِنتوم، و زبان اسلاوی که در باختر است، از گروه سَتِم میباشند. همچنین در یک پهنۀ جغرافیایی به نسبت محدود در آسیای کوچک، هر دو گونه کنتوم و ستم در دوران کهن دیده شده است، مانند زبان هیتی که از گروه کنتوم و زبان لووی که از گروه ستم بوده است. با توجه به این واقعیت که تقسیم بندی جغرافیایی و آوایی زبان ها همپوشانی ندارد، زبان شناسانِ امروز دیگر پشتیبان نظریه بالا نیستند. از سویی کهولت بیشتر زبان های گروه کنتوم نسبت به ستم که بیشتر زبانشناسان پنداشتهاند و بر پایه آن زبان فرضی هندواروپایی را بازسازی کردهاند دارای شواهد و دلایل علمی نیست. برعکس، رسوب وامواژههای کهن آریایی به گونه سَتم در زبانهای بیگانه ( سومری، اکّدی، مصری و جز آن ) بهاین نظریه نیرو میبخشد که زبان مادر باید دارای ویژگی ستم بوده باشد. برای نمونه واژههای زیر آورده میشوند که در دوران کهن با ویژگی سَتم از زبان آریایی به زبانهای بیگانه راه یافتهاند :
واژه سومری اَن- بَرسو- اَم : آهن/ اکّدی : پَرزیلّو/ عبری : بَرزِل. همگی از قوم پارس برگرفته شدناند که خود از ریشه آریایی پَرَسو : تبر ( گونه سَتِم ) برخاسته است و نه از ریشه فرضی هندواروپایی و کنتومِ پِلِکو.
واژه اکّدی سَلمو(م) : سیاه، تیره و سیلّوم : سایه، پس از دگرگونی “ر” به “ل”، برگرفته از ریشه ایرانی کهن سَرم (سَلم) و در پیوند با هندوایرانی و اوستایی نوی سامَه :ساه است، در حالی که هم سنگِ کِنتوم هندو اروپایی آن کِل، کال به معنی لکه روشن و تیره و یا رنگ سیاه و خاکستری میبود که در زبان لاتین به کالیگو : مِه، تاریکی، شده است.
واژه اسب در زبانهای خاور نزدیک از ریشه آریایی اسوَه برخاسته و در زبانهای خاور نزدیک به اَشوَه، اَشووَه، سیسو تبدیل شده است که همگی ویژگی سَتِم دارند، و نه از ریشه فرضی کِنتوم هندواروپایی اِک وُ، که در زبان لاتین تبدیل به اِکوئوس، اِکوئَه شده است.
با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار