نوشتار هایی از موبد فیروزگری
سال: 2013
صفویه و بیشترین جنایات در طول تاریخ نسبت به زرتشتیان کردند
صفویه ملعون بیشترین جنایات را در طول تاریخ نسبت به زرتشتیان کردند. تا قبل از صفویه هنوز با وجود کشتار تازیان و مغولان ۴۰ درصد ایرانیان زرتشتی بودند . خود اصفهان چندین محله آباد زرتشتی داشت . با قتل عام و تعدیات این جنایتکاران یکباره تعداد زرتشتیان به عده قلیلی کاهش یافت. ننگ و نفرت ابدی بر این سلسله گجسته که به ایرانیان هم با ایجاد جنگهای بیهوده مذهبی با عثمانی به نفع اروپاییان خیانت کردند. قابل توجه است که مادر شاه اسماعیل هم مسیحی و نامش ماریا بود. و در حقیقت صفویه برای نجات اروپا از چنگ عثمانیها یک جبهه ی دوم را به قیمت تیره روزی و کشتار ایرانیان در جهت منافع بیگانگان گشودند و به اسلام هم حتی با ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی زیان وارد آوردند. سلطان سلیم عثمانی به پارسی شعر میسرود و به هیچوجه مایل به آغاز جنگ با ایران نبود ولی شاه صفوی پاسخ نامه های نگاشته شده به زبان پارسی او را به ترکی میداد و دست آخر هم یک دست لباس زنانه برای او فرستاد که یعنی تو زنی و از رزم می ترسی. لذا سلطان سلیم دیگر کاسه صبرش لبریز شد و تصمیم به حمله گرفت و آن بلا را در چالدران بر سر ایرانیان آورد و سلطان ابله صفوی علیرغم توصیه چند تن از فرماندهانش که او را از جنگ در دشت باز با عثمانی که سلاح آتشین داشت منع کرده بودند به خیالش که اراده الهی بر پیروزی او تعلق دارد به جنگ پرداخت و در این راه قریب به اتفاق سپاه ایرانیان را به کشتن داده و پایتختش و همسرش هم در دست بیگانگان افتادند و خودش هم عاقبت دق کرده در اثر مرض سل مرد. ننگ و نفرت بر جنایتکاران صفوی باد.
به خامه بهدین شهداد لهراسب.
پاره ای از رفتارهای تحقیر آمیز مسلمان نسبت به بهدینان ایران
پاره ای از رفتارهای تحقیر آمیز مسلمان نسبت به بهدینان ایران
بر گرفته از خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ:
اوضاع و احوال زرتشتیان ایران، به خصوص در یزد و کرمان، به حدی ناهنجار بود که آنها حتی حق نداشتند لباس آبرومندی به تن کنند.
مردان قبا میپوشیدند و حتی در زمستان گیوه به پا میکردند.اجازه نداشتند سوار اسب،خر یا قاطر شوند و وسیله ی دیگری هم برای حمل و نقل وجود نداشت.در روزهای بارانی میبایست مواظب باشند که به یک فرد مسلمان نزدیک نشوند و یا با او تماس بدنی برقرار نسازند.در غیر این صورت تا حد مرگ کتک میخوردند.
زرتشتیان غالبا در خیابن های مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار میگرفتند.به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکی ها یا میوه ها دست میزدند.مردان زرتشتی معمولا یک دستمال بزرگ یا شال همراه خود داشتند،انها وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانه اش میرفتند زیر پای خود پهن پهن میکردند تا فرش نجس نشود.
زرتشتیان را گبر یا مطیع الاسلام میخواندند.حق پوشیدن پالتو یا نوعی عبا را نداشتند که مسلمانان به تن میکردند.مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ خامه ای تیره به نام «نخودی» میپوشاندند.این سر پوش عذاب آور صرفا برای ناراحت کردن آنها باب شده بود.
زرتشتیان ایران در روزگار حکمرانی شاه عباس
زرتشتیان ایران در روزگار حکمرانی شاه عباس
«ارائه شده در فصلنامهی پارسیان»
پژوهش، گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده
روزگار حکمرانی دودمان صفوی بر ایران، بهویژه فرمانروایی «شاهعباسصفوی»(1) یکی از بحثبرانگیزترین برگهای تاریخ زرتشتیانایران پس از شامگاه ساسانیان را رقم زده است. مستندات تاریخی چون نوشتههای مسیونرهای مذهبی(2)، جهانگردان، بازرگانان و گماشتگان سیاسی کشورهای اروپایی که در روزگار فرمانروایی سلسلهی صفویان از ایران دیدن کردهاند، جملگی از تیرهروزی زرتشتیان، بهویژه در روزگار حکمرانی «شاهعباسصفوی»، خبر میدهند.(3) چه، بسیاری بر این باورند که روند نزول چشمگیر شمار پیروان دینزرتشتی در این روزگار بهوقوع پیوسته است. پژوهشگر در نوشتار پیش رو کوشیده است تا با گردآوری و کنار هم قرار دادن بخشی از این مستندات تاریخی و یادگار نوشتههای برجای مانده از گذشتگان، تصویری سایه روشن از احوالات زرتشتیانایران در روزگار حکمرانی شاهعباس را در برابر دیدگان خواننده ترسیم کند. حال تا چه مقبول اُفتد و چه در نظر آید…
شاهعباس، میراثدار بنیان قدرت دودمانی بود که بنمایهی شکلگیری فرمانروایی آنان از آمیختن ایدئولوژی مذهبی و قدرت سیاسی پدید آمده بود؛ و تجلی این آمیختگی در قالب تنفیذ نیروی مطلقه در شخصیت شاه دیده میشد.(4) بیتردید چنین اتمسفری از شخصی چون شاهعباس، فرمانروایی زاهدمسلک، مقتدر و خشک و خشن میسازد.
نقل میکنند که شاهعباس برای زرتشتیان سراسر ایران سه شرط تعین کرده بود: یا تغییر دین دهند، یا مهاجرت کنند و یا کشته شوند.(5) جهانگردی سوئدی بهنام «اتر»(درگذشت 26سپتامبر 1749م) که در روزگار «طهماسبقلیخان» از ایران دیدن کرده، در سفرنامه خویش پیرامون احوال زرتشتیانایران در روزگا شاهعباس مینویسد: «تا زمان شاهعباس در سراسر ایران آتشکدههای بسیار برپا بود. کوه البرز و سرزمینهای فارس و خراسان از این آتشکدهها برخوردار بود. همه جای ایران گبران(6) میزیستند.
شاهعباس آنان را یکسره نابود کرد و آتشکدههای آنان را ویران ساخت و آنان را ناچار کرد که به دین اسلام درآیند و یا از نجد ایران بیرون روند. هزارانهزار از آنان به سرزمین هندوستان روی آوردند. سرزمین ایران که پیش از این کمجمعیت بود، پس از این پیش آمد، کمجمعیتتر گردید و دیگر نتوانست از این کاهش سربلند کند.»(7)
در بخشی از نامهی روز خور ایزد و آبانماه سال 847 یزدگردی (:بهقولی848) مکتوب در «روایات دستور داراب هرمزدیار» که توسط دستوران ایران(بهخامهی شاپورجاماسب) برای موبدان هند نوشته و توسط بهدینی بنام «نریمان هوشنگ» از ایران به هندوستان برده شده، میخوانیم: «… در روزگاری که گذشته است، از کیومرث تا امروز هیچ روزگار سختتر و دشوارتر از این هزاره سرهیشم نبوده است و نه از دورهی ضحاکتازی و نه افراسیاب و نه تور جادو و نه اسکندر یونانی که دادار اورمزد میگوید که این کسان گران گناهترند و از این هزاره سر که اورمزد گفته 847سال که گذشته است پیشترین روزگار بدتر نبوده است…»
«شاهعباس» همانگونه که بخش «جلفا» را در «اصفهان»(سپاهان) برای سکونت مسیحیان کوچانده شده اختصاص داده بود؛ بخش «سده»(ناحیهای از سپاهان) و «حسنآباد» را هم که به «گبرآباد»(8) نامور شده بود، برای سکونت زرتشتیان کوچانده شده به اصفهان اختصاص داده بود. زرتشتیان کوچانده شده به «گبرآباد» هرازچندگاهی مورد تعدی و ضرب و شتم مأموران حکومتی اخذ «جزیه»(9) و نیز چپاول و کشتار لوتیها و دستههای راهزنان قرار میگرفتند. این تعدیها و آسیبها بهتدریج رو به فزونی گذارد و لوتیها و راهزنان که در برابر غارت و کشتار زرتشتیان واکنشی از سوی حکومت صفوی نمیدیدند، در کردار خویش جسورتر شدند. این رویه بهتدریج در نیمسدهی آخر حکمرانی دودمان صفویان، شکل ظلمی لجامگسیخته بهخود گرفت…(10)
جهانگرد ایتالیایی «پیترو دلاواله» که در روزگار صفویه از ایران دیدن کرده(1616 – 1624م)، درباره شرایط ناگوار زرتشتیان مینویسد: «محل سکونت گبرها نامی جز گبرستان ندارد… تمام خانههای این محله کوتاه و یکطبقهاند و متناسب با فقر ساکنان آن عاری از هرگونه تزیین میباشند. زیرا که گبرها مردمانی فقیر و بدبختند، حداقل ظاهرشان که اینگونه نشان میدهد، آنها هیچ تجارتی ندارند بلکه تنها کارشان کشاورزی است…(11) همگی یک نوع لباس میپوشند. رنگ لباسشان هم با یکدیگر تفاوت نداشته و آجری است.»(12)
عمق فقر و بینوایی زرتشتیانایران در روزگار صفویه را از این نویسهی «پیترو دلاواله» میتوان دریافتد: «بینوایان اسلام نسبت به آنها توانگر محسوب میشوند.»(13)
جهانگرد فرانسوی «ژان شاردن»(۱۶نوامبر۱۶۴۳ – ۵ژانویه۱۷۱۳م) که در روزگار حکمرانی دودمان صفوی از ایران دیدن کرده نیز از فقر گستردهی زرتشتیانایران یاد میکند: «این جماعت به قدری بینوا میباشند که در روز تاجگذاری سلیمانسوم نتوانستند هدایایی تقدیم نمایند و پوزش خواستند و معاف شدند.»(14)
«ژان شاردن» در بخشی از سیاحتنامهی خود در توصیف احوال بهدینانایران در روزگار صفویه مینویسد: «در ایران گبرها عموما” زارع و عمله و شاگردبنا و نساج هستند، و قالی و مهر و پارچههای پشمی ممتاز میبافند که بههیچوجه از پوست بیدستر پستی ندارد. من تا به حال یک نفر گبر بیکار ندیدهام. همه مشغول کار و زراعت هستند و به تجارت و کسبهای دیگر چندان میلی ندارند. حرفهی مخصوص آنها زراعت و فلاحت است، و فلاحت را نه فقط شغل خوب و نیکنامی میدانند، بلکه نجابت و لیاقت مخصوصی به زراعت نسبت میدهند و اهورامزدا و ایزدان را به مالکان این حرفه راغبتر میدانند. این است که از روی عقیدهی به زراعت میپردازند و هیچ شغلی را نجیبتر و لایقتر از فلاحت تصور نمیکنند. روحانیون آنها(:موبدان) پیوسته عالیترین عبادتها را به دنیا آوردن طفل و آباد کردن اراضی لمیزرع و کاشتن اشجار، خواه میوهدار و خواه غیر آن میدانند.(15) در این خصوص مکرر فکر کرده و تعجب میکنم با وجود اینکه زراعت و آباد کردن زمین یک نوع تقوای مذهبی بوده است چگونه اراضی ایران فعلا” خشک و بیحاصل مانده است و جمعیت مملکت کم و ارزاق گران و کمیاب شده است. آنچه از عظمت ایران قدیم و آبادی اراضی و کثرت جمعیت آن در تواریخ خواندهام با ترتیبات فعلی مطابق نیست. ایران قدیم با ایران کنونی هیچ شباهت ندارد و ایران از قدیمالایامالییومناهذا خیلی تنزل کرده است. هرچه در این خصوص بیشتر فکر میکنم علت و سبب این تنزل را کمتر میفهمم. شاید ایرانیان قدیم افراد قوی بنیه و کارکن بودند و بعد متدرجا” تنبل شدهاند. از یک طرف هم ایرانیان قدیم زراعت و آبادی زمین را هم وظایف مذهبی و بزرگترین ثواب میدانستند در صورتی که ایران عصر ما(:روزگار صفویه) بر طبق پارهای اصول سقیمه تنبل و بیکاره هستند. عقیدهی آنها این است که انسان در دو روز عمر که هر روز به رنگ و طرح تازهای جلوهگر میشود، نباید زحمات دنیا را متحمل گردد. ایرانیهای عصر ما میگویند ما که از فردای خود خبر نداریم، چو فردا شود فکر فردا کنیم. راحتی امروزه را باید غنیمت دانست و از آن باید استفاده کرد.(16) این است که مملکت آنها همیشه به یک حال میماند و بلکه روز به روز هم از حیثیت و آبادی آن کاسته میشود.»(17)
شرححالهای نوشته شده توسط دستوران ایران در نامههای ارسالی به موبدان هندوستان(18) و نیز نوشتههای مورخین و جهانگردان گویای آن است که در یک بازهی زمانی خاص، ستمهای وارده از سوی شاهعباس صفوی بر زرتشتیانایران صورتی مظاعف و دوچندان بهخود گرفته است.
استاد «ذبیح بهروز» در این باره مینویسد: «ترویج افکار مبتنی بر حکمتاشراقی(:خسروانی) در ایران و هند باعث تشویش شاهعباس گردید. او عده زیادی از صاحبدلان ایرانی و زرتشتیان را بهعنوان بیدینی کشت و از دم تیغ گذراند.»(19)
شاهعباس تنها به سرکوب و کشتار صاحبدلان و زرتشتیان بسنده نکرد، بلکه فرمان داد تا تمام کتبی چون «جاماسبنامه» که در آنها بشارتی از برپایی حکومت پارسیان یا فراز آمدن حکمتخسروانی و اندیشهی فهلویون(:اشراقیون) داده شده، ضبط و نابود سازند. در بخشی از نامهی بیستم اردیبهشتماه 1019یزدگردی(برابر1650م=1061هـ) مکتوب در «روایات دستور داراب هرمزدار» که توسط دستوران ایران برای موبدان هند نوشته و توسط بهدینی به نام «شهریار صندل» از ایران به هندوستان برده شد، میخوانیم: «در سال 997یزدگردی در زمان شاه جنت مقام شاهعباس، آنقدر آزار و جفا و زیان به دستوران ایران رسید که شرح آن به قلم و زبان بیان نمیتوان کرد. و کار به جایی رسید که دو نفر از مایان ضایع و کشته شدند و از جهت طلب کتابهای دینی چند و چند نسخه که از جاماسبنامه بود گرفتند و باز طلب جوی زیادتی میکردند و نبود. و این آزارها و جفاها به ما رسید.»
«ژان شاردن» نیز در بخشی از سیاحتنامهی خود به این سخن دستوران ایران اشاره میکند:
«گبرها خیلی مردمان آرام و ملایمی هستند و پیران و قدمای خود را خیلی محترم میدانند و از طرف دولت ایران هم ریاست گبرها به پیران آنها سپرده شده است. شاهعباسکبیر! به تحریک بعضی و به گمان اینکه زند اوستا حاوی اطلاعات تاریخی و غیبگوییهای حضرت خلیل و رُسُل دیگر است، یک نسخه از کتاب اوستا از رؤسای پارسیان تقاضا کرد و برای بدست آوردن این کتاب از هیچگونه سختی فروگذار ننمود و ملایبزرگ(:دستور بزرگ) و بعضی محترمین گبرها را که از دادن کتاب استنکاف مینمودند، بکشت. ولی گبرها از تسلیم کتاب مقدس خود امتناع نمودند و بهبهانهی اینکه اصل نسخه آن از میان رفته و گم شده است بعضی کتب دیگر را به شاه دادند. من 26جلد این کتابها را در کتابخانه دولتی اصفهان دیدهام.»(20)
این بیدادگریهای فرمانروایان صفوی و قزلباش در 50سال آخر حکومت این دودمان با نفوذ مستقیم متشریعن و فقها در تصمیمات دربار به اوج خود رسید و زمینهساز نارضایتی عمیقی در جامعه آن روز ایران شد. این زخم زمانی سر باز کرد که محمودافغان به مرزهای حمرانی صفویان تاخت، و مردمان ناراضی و خسته از جور و ستم بسیار حکومت صفویان، بهیاری محمودافغان برخاستند. چنانکه در بخشی از «فارسنامهناصری» به نقل از «مرتضیراوندی» در این باره میخوانیم: «رفتار حکام و مسلمانان کرمان در زمان صفویه با زردشتیان خوب نبود و همین سختگیریها موجب شد که بقایای آنها به هندوستان مهاجرت کنند و باز همین سختگیریها بود که روز سختی ایران، کار خود را کرد، یعنی یکصدسال بعد جواب خود را داد؛ بدین معنی که بعد از سال 1133، لشکریان افغان، بهطرف کرمان سرازیر شدند و سپاه میرمحمود چهلهزارنفر(21) بود و بعضی گفتهاند بیستهزارنفر، فوجی از گبران یزد و کرمان به او پیوستند، به امید آنکه از جور قزلباش(:دودمان صفوی) خلاص شوند.»(22)
«پطرسدیسرکیسگیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» پیرامون سبب حمایت زرتشتیانایران از «محمود افغان» مینویسد: «سابقا” شاه پیشین(:شاهعباس) زرتشتیان را با زور مسلمان کرده بود ولی محمود اینک بدانها اجازه داده است که اگر بخواهند به کیش دیرین خود بازگردند. بههمین جهت نیز آنان همه از جان و دل بهخدمت وی برخاستند.»(23)
پینوشت:
1: «شاهعباس» فرزند «شاهمحمد خدابنده»، پنجمین شاه از دودمان صفوی است که به مدت بیش از ۴۲سال با اقتداری خشک و خشن، آمیخته با زهد بر ایران فرمانروایی کرد.
2: رجوع کنید به «نامههای شگفتانگیز»(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فرهوشی»
3: در کنار این مستندات تاریخی که جملگی سخن از تیرهروزی زرتشتیان در روزگار «شاهعباس» بهمیان میآورد، روایتی شفاهی هم در کرمان رواج دارد که برپایهی آن گهنباری برپا میشود که نامور به «گهنبار شاهعباسی» است! زرتشتیان کرمان این گهنبار را به یادبود جلوگیری شاهعباس از خونریزی زرتشتیان برگزار میکنند! این گهنبار به خیرات شاهعباس نیز مشهور است. با این استدلال که در روزگار حکمرانی شاهعباس در کرمان سرکارگر مسلمانی به قتل رسید و یک زرتشتی به کشتن او متهم شد. حاکم کرمان که نسبت به زرتشتیان بسیار سختگیر بود، قضیه را به حاکمشرع ارجاع میکند و فتوا داده میشود که مدعی دست را تا آرنج یا مچ در شیره کرده و بعد در ارزن فرو برد، سپس به شمار ارزنهایی که به شیره میچسبند، از زرتشتیان کشته شود! به او میگویند در کرمان این تعداد زرتشتی نیست، میگوید هر آنچه هست بکشید. زرتشتیان را در محلی بهنام «بابکمال»، خارج از شهر کرمان گرد میآورند. در همان زمان «شاهعباس» در پایتخت خواب میبیند که بخشی از کرمان در آتش میسوزد. به سرعت شخصی از نزدیکان خود را به کرمان میفرستد تا جویای اوضاع شود، قاصد که از بزرگان بوده به شاه گزارش احوال مینویسد. شاهعباس دستور میدهد که فقط قاتل باید سیاست شود نه همهی زرتشتیان… برای آگاهی بیشتر نگاهکنید به نوشتاری از روانشاد «موبد جهانگیر اُشیدری» تحت عنوان «گبر محله»، «سروش پیر مغان» یادنامهی «جمشید سروشیان» ص97 تا 107
4: شیوهای از حکومتداری که پیش از «صفویان» توسط سلسلههای چون «ساسانیان»، «اُمویان»، «عباسیان» و نیز نظامهای سیاسی اروپای قرونوسطی(روزگار انگیزاسیون) و… مورد استفاده قرار گرفته بود.
5: بهنقل از روانشاد «موبدجهانگیراُشیدری»،
سروشپیرمغان(یادنامهیجمشیدسروشیان)، ص104
6: یکی از واژههایی که در خوانش دستنوشتههای سخنوران پارسیگوی سدهی دوم پس از شامگاه ساسانیان تا میانهی روزگار قاجار، پیاپی به آن برمیخوریم، واژهی توهینآمیز «گبر»(:gabr) است. واژهای که در نهایت تأسف، سخنوران فارسیزبان این روزگاران از آن در صورت عام، برای یادکرد زرتشتیان ایران بهره گرفتهاند. آرمان از بهره گرفتن این واژه، خوار شمردن ایرانیانی بوده که پیرو دینزرتشتی بودهاند. حتا در برخی نسکهای فارسی، میبینیم که برای مزید استخفاف، واژهی «گبر» را با «ک»(:کاف) تحقیر بهکار میبردند و آن را بهصورت «گبرک»(:gabrak) میخواندند و از دین سپند و والای «زرتشتی» با واژهی توهینآمیز آیین «گبرکی»(:gabraki) یاد میکردند. این درحالی است که در گاتهای پاک و نسکهای سپند اوستا برای نامیدن پیروان دین زرتشتی، از واژهی «گبر» استفاده نشده و از پیروان این دین اهورایی، با صفت «بهدین»، «مزدیسنی» و «زرتشتی» یاد میشود.
«دکتر محمدجواد مشکور» در نوشتاری بهنام «ادیان ایرانباستان»، پیرامون واژهی «گبر» مینویسد: «پس از آنکه گروهی از ایرانیان به دین اسلام در آمدند، همکیشان قدیم خویش که دین جدید را نپذیرفته بودند، «گبر»، یعنی کافر خواندند و «گبر» در بنیاد واژهای آرامی است و لفظ عربی آن «کافر» است که بر اثر لغزش در خوانش تازهمسلمانان ایرانی به صورت «گبر» در آمده است.»
جهانگرد ایتالیایی «پیترو دلاواله»، هنگام یادکرد از بهدینان اصفهان این موضوع را که زرتشتیان خود را بهدین مینامند و این مسلمین هستند که با واژهی «گبر» از آنان یاد میکنند، گوشزد میکند : «گبرها در اینجا پرستشگاه ندارند، زیرا هنوز آن را نساختهاند. اینان از تازیان بیزارند و خود را گبر نمینامند زیرا این لفظ به معنی کافر و بیدین است. بلکه ایشان خود را بهدین میخوانند.»
خواننده گرامی برای واشکافی بیشتر میتواند به ماخذ «گبر» در فرهنگ واژگان علامه «دهخدا» سر بزنید.
7: مأخذ «گبر»، فرهنگ واژگان علامه «دهخدا»
8: برای «گبرآباد» بنگرید به «دانشنامهی مزدیسنا» از روانشاد موبد دکتر جهانگیر اُشیدری، ص 344 و 406
9: «جزیه» مالیات و خراج مضاعفی است که توسط حکومتاسلامی از اهلکتاب گرفته میشد. در اسلام، جزیه از هنگامی که آغاز شد که مسلمانان پس از گشودن سراسر شبهجزیره عربستان در پی کشورگشایی و فتح دیگر کشورها و سرزمینها بودند. آیه جزیه در قرآن(:سوره توبه آیه29) به مسلمانان میگوید که از اهل کتاب در قلمرو اسلامی جزیه بگیرند. برابر فقه اسلامی مقدار جزیه بستگی به صلاحدید حاکم اسلامی دارد.(برای آگاهی بیشتر به مأخذ «جزیه» در دانشنامه ویکیپدیا رجوع کنید.)
مالیات «جزیه» که توسط حکومتصفوی از زرتشتیان اکثرا” کشاورز اخذ میشد، بهحدی کمرشکن بود که قسمت بزرگی از درآمد سالانهی این مردمان فقیر و زحمتکش را دربر میگرفت. میزان جزیهی سالانهای که در روزگار شاهعباس از هر زرتشتی گرفته میشد، معادل یک مثقال طلا بود.(بنگرید به: شاهعباسکبیر؛ بهکوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ ص253)
فشار «جزیه» بهویژه پس از شامگاه سلسله زندیه از بد هم بدتر شد، چنانکه بهدینان را مستاصل و پریشانروزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجریقمری، 60تن از زرتشتیان روستای ترکاباد یزد، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه میکردند، طاقت نیاورده با خانوادهی خویش مسلمان شدند.(بنگرید به: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، روانشاد استاد رشید شهمردان، ص244)
هنگام ورود روانشاد «مانکجیهاتریا»، میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان بهروی هم 845تومان میشد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر این مبلغ هرچه میتوانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول میکردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته میشد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدینشاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.
10: برای نمونه در زمان سلطنت «شاهسلطان حسین» تنها در یک شب 20هزار تن از زرتشتیان قتلعام شدهاند.(: بنگرید به دانشنامهی مزدیسنا ص344) برای آگاهی بیشتر پیرامون شرایط اجتماعی زرتشتیانایران در روزگار صفوی بنگرید به گفتمان صفویان در کتابهای «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» به خامهی روانشاد استاد رشید شهمردان، و «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز» بهخامهی کتایون نمیرانیان، و نیز کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» بهخامهی عباسقلی غفاریفرد.
11: سبب اشتغال صرف زرتشتیانایران در آن روزگار به مشاغلی چون زراعت و بنایی، محرومیت آنها از انجام دیگر مشاغل چون تجارت و داد و ستد بوده. این اجحاف و محرومیت تا روزگار قاجار و حکمرانی ناصرالدینشاه نیز تداوم داشته، تا آنکه به کوشش روانشاد «مانکجیهاتریا» و یاوری برخی از نوعدوستان پارسیانهند این سدها و موانع تبعیضآلود اندکاندک برچیده میشود، این سخن در بخشی از یادداشتهای «سفرنامهی جکسن» هم دیده میشود، چنانکه وی مینویسد: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسبوکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیتهایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا” اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیاتها و عوارض اجحافآمیز خرد کنند. ناصرالدینشاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیانبمبئی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانهای در 1854م در هند تاسیس شده و نمایندهی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام میکردند. تا زمانی که حکم ناصرالدینشاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانهای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دستهای برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یکتن زرتشتی بهعلت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانهاش برای نجات جان خویش مجبور به فرار از یزد شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، بهقتل رسانیدند.»(ص423 و 424 ، سفرنامهی جکسن)
12: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، ص510 و 511
13: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، ص103
14: همان
15: برای درک سرچشمه و باور نهفته در پس این بینش فرهنگی، بنگرید به هات٣٠بند٩ گاتهای پاک: «ما خواستاریم از زمره کسانی باشیم که جهان را به سوی پیشرفت و آبادی و مردم را به سوی راستی و پارسایی ره نمایند.»(برگردان موبد رستمشهزادی) چه، رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنانکه گاتهای پاک به ما میآموزد نه از راه ترکدنیا و بیکارگی و تنبلی، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختیها و ناملایمات زندگی بدست میآید.
16: فرهنگزرتشتی در هیچ جایی از تاریخ مروج تقدیرگرایی، تسلیم سرنوشت شدن، گوشهنشینی و تارکدنیایی نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع زیستن را توصیه نکرده است. در زندگانی زرتشتیان صوفیگری و درویش مسلکی و ریاضتکشی زاهدانه راه رستگاری قلمداد نمیشود، بلکه کوشش و تلاش در راه برپایی یک زندگانی شاد و جهانی آبادان است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. یک زرتشتی که خواستار خشنودی اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمیگریزد بلکه میداند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خدا و آفرینش اهورایی است. او زندگانی برابر تعالیم گاتهای پاک را بخششی اهورایی و شادی آفرین میداند. نعمتی که روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به او میآموزاند.
اندیشهها و آموزشهایی که تمام لذات و خوشیهای بشر را به جا و سرایی دیگر وعده میدهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع میکند، آموزشهای درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت و ذلت بشریت است. فلسفهی واقعی زندگی آن است که بشر را تشویق به زیستن و به پیش راندن و پویاسازی جهان گیتی کند(:هات30بند9)، چه آبادانی گیتی آبادانی مینو است. ترک خوشبختیها و خوشیهای اهوراآفریده به امید رسیدن به پاداشها و خوشیهای مینو، سرنوشت انسان را در هر دو جهان ویران میکند. هنگامی که همهی امیدهای بشر صرفا” به سرایی دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن جامعه پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دینبهی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی گیتی فراهم نمیشود. ریاضت، زهد و خودآزاری همراه با تمرینهای فرساینده جسم و جان، آنگونه که برخی مکاتب و آیینها برای مردمان روا میدانند، هرگونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را میخشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی بهکار انداختن قوای جسمانی و روانی او با هم برای رسیدن به معرفت حقیقی و پویایی و اشویی است. فعالیت سخت و کار جدی و کوششهای مداوم عالیترین گفتمان فرهنگزرتشتی برای زندگی است.
17: سیاحتنامهی شاردن، ج2، ص132 تا 135
18: بخشی از این نامههای رد و بدل شده میان دستوران ایران و موبدان هندوستان در مجموعهای 2جلدی تحت عنوان «روایاتدستوردارابهرمزدیار» گردآوری گردیده و بهکوشش «موبدمانکجیرستمجیاونوالا» در سال 1922م در بمبئی به زیور طبع آراسته شده است.
19: دانشنامهی مزدیسنا، ص344
اشاره این سخن «استاد ذبیح بهروز»، به گسترهی پیروان و مریدان «دستور آذرکیوان»(نامور به ذوالعلوم) در ایران و هندوستان است. «دستور آذرکیوان» نامآورترین حکیم اشراقی در روزگار فرمانروایی صفویان در ایران و گورکانیان در هندوستان است. در کتاب «شارستان چهارچمن» نقل شده است که وی اوستا، پهلوی، فارسی، ترکی، هندی و عربی را نیکو میدانست و با اقسام حکمت و دانش پارس، یونان و هند آشنا بود .وی به همراه گروهی از مریدانش در روزگار سلطنت شاهعباس، بهسبب ظلم و ستمی که بر زرتشتیان روا میشد از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد. برای آگاهی بیشتر به مأخذ «دستور آذرکیوان» در کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامهی روانشاد «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.
20: سیاحتنامهی شاردن، ج2، ص137 تا 139
21: «سر جان ملکم» هم شمار قشون محمودافغان را چهلهزار تن ذکر کرده است.
22: زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، کتایون نمیرانیان، ص154
ـ «پطرسدیسرکیسگیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» شمار قشون محمودافغان را 9740تن ذکر کرده است که 1000تن از آنان را زرتشتیان شامل میشدند.(: بنگرید به زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، ص161)
23: همان، ص161
یارینامه:
1: واژهنامهی علامه دهخدا
2: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360
3: «نامههای شگفتانگیز»(از کشیشان فرانسوی در دُران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فرهوشی»
4: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، بهکوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381
5: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بیتا
6: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دورهی دوجلدی بهکوشش موبد مانکجی رستمجی اونوالا، با مقدمهی شمسالعلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م
7: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمانشناسی، 1386خ
8: شاه عباس کبیر؛ به کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ
9: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، نشر قطره 1380خ
10: سیاحتنامهی شاردن، ج2 ترجمهی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر 1349خ
11: «سفرنامهی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدرهای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352خ
12: «دانشنامهی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383
13: نامههای شگفتانگیز(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه دکتر بهرام فرهوشی،ناشر: موسسه علمی اندیشه جوان، 1370خ
14: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی
سخنی با هم میهنان کرد درباره ی کیش زرتشتی و انتصاب به کردها
سخنی با هم میهنان کرد درباره ی کیش زرتشتی و انتصاب به کردها
به ویژه درود میفرستم به هم میهنان کرد که در برگه افتخار همراهی با آنان را داشته ایم و داریم.
نوشته ای که امشب برای دوستان در نظر گرفتم مربوط به بخشی از کسانی است که خود را برتر از دیگر هم میهنان دانسته و با زور و ضرب هم که شده است بر آنند تا اشو زرتشت و دین زرتشتی و فرهنگ و تاریخ ایران باستان را به خود منصوب کنند.
البته در سرافرازی و ارجمند بودن قوم کرد هیچ گمانی نداریم و سر سخن ما نیز با این گرامیان نیست.
سر سخن ما با کسانی است که کرد بودن خود را بهانه ی برتری نسبت به دیگر هم میهنان کرده و تلاش میکنند افتخارات و فرهنگ ایران باستان را به خود منصوب کنند.
در همین برگه چندین بار دیده شده که ادعاهایی از این دست مطرح شده است:
1: اشو زرتشت کرد بوده است.
2: دین زرتشتی را نخستین بار کردها پذیرفته اند.
3: زبان اوستایی همان زبان کردی باستان است و….
در اینجا باید به اشخاصی که این ادعاها را به منظوری که خودشان بهتر میدانند چیست بیان میکنند و همچنین به دوستانی که ممکن است در آینده چنین سخنانی را بشنوند یا بخوانند باید عرض کنم که:
اشو زرتشت بدون تردید کرد نبوده است. و این ادعا بیشتر از آنکه به حقیقت نزدیک باشد مایه ی خنده و استهزا کسانی است که به تاریخ آگاهی دارند.
مکان مشخصی که زرتشت در آن به دنیا آمده است امروزه بر ما شناخته شده نیست. چندین جای را در تاریخ از روی حدس و گمان تعیین کرده اند که از جمله ی آنها: دریاچه ی چیچست یا همان دریاچه ی ارومیه میباشد. که در اینصورت باز اشو زرتشت به کردها منصوب نیست.
البته امروزه در این نیز تردیدی نیست که اشو زرتشت در این محل زاده نشده است و به دلایل خاص در دوره ای خاص این ادعا مطرح شده است.
زبان گاتا یا سروده های اشو زرتشت به زبان شرقی ایران و حوالی خراسان بوده است و اشو زرتشت دین خود را در خراسان بزرگ و شهر بلخ به گشتاسپ شاه عرضه داشته و کیش زرتشتی از آنجا آغاز به گسترش کرده است.
پس شواهد نشان میدهد که اشو زرتشت در حقیقت مربوط به شرق ایران است و با کردها نمیتوانسته نسبتی داشته باشد.
افزون بر این رودها و کوه هایی که از آنها در قطعات کهن اوستا نام برده شده است و محل زندگی و مکاشفات پیام آور بوده اند جملگی در شرق ایران بوده اند.
قطعات کهن و اولیه ی اوستایی همگی به زبان شرقی ایرانی هستند و این نشان میدهد احتمالا تا چند سده کیش زرتشتی تنها در شرق ایران منتشر میشده و پس از آن به غرب ایران رسیده است و تنها در دوران اوستای میانی ما شاهد سروده هایی با لهجه ی غربی در اوستا هستیم.
پیرامون این مساله میتوانید مراجعه کنید به: مزدا پرستی در ایران قدیم/نوشته ی آرتور کریستین سن، ترجمه ضبیح الله منصور.
درباره دومین ادعا مبنی بر پذیرفته شدن دین زرتشت نخستین بار توسط کردها نیز باید گفت که هیچ مدرک تاریخی و هیچ سند باستان شناسی این ادعا را تایید نمیکند و برعکس این امروزه ما میدانیم که کیش زرتشتی را نخستین بار مردم شرق ایران در شهر بلخ و در راس آنها گشتاسپ شاه پذیرفته اند و نه کردها در غرب ایران.
در یکی از کهن ترین قطعات اوستا به نام فروردین یشت، بند 95 تا 98 و 139: آورده شده است که اشو زرتشت تا زمانی که در شهر خویش زندگی میکرده است 22 نفر پیرو داشته است که هفت تن از آنها خانواده ی او بوده است و دو تن دیگر نیز از خاندان او بودند. در حقیقت نخستین کسان پس از 22 تن پیرو یاد شده گشتاسپ و مردم بلخ بوده اند.
اما درباره ی ادعای سوم که زبان اوستایی زبان کردی باستان است، این ادعا نیز بیشتر مایه ی خنده برای آگاهان به تاریخ است. چون اصولا زبان سروده های اشو زرتشت مربوط به لهجه ی شرقی ایران بوده است. دین او در بخش شرقی ایران گسترش یافته و پس از چند قرن به غرب آمده است، پس چگونه زبان اوستایی میتواند زبان کردی باستان باشد؟ و اصولا زبان کردی باستان چیست؟ آیا منظور همان زبان ماد باستان است؟
سند و مدرک و تحلیل کسانی که این ادعا را مطرح میکنند چیست؟
آرتور کریستین سن ایران شناس برجسته در کتاب: مزدا پرستی در ایران قدیم، (چاپ ششم)، انتشارات هیرمند، سال 1388 برگه ی 28 مینویسد: وضع مدنی و کیفیت بحث دینی که در گاتاها ملاحظه میکنیم برای من این نظر و ملاک قطعی را ایجاد میکند که گاتاها دارای منشا شرقی است.
کرسستن سن در رد عقیده ی غربی بود لهجه ی گاتایی تحلیلی هوشمندانه ارائه داده و در کتاب و برگه ی نامبرده مینویسد: قبایل ایرانی که به ایران غربی مهاجرت کردند و در آن ناحیه با سازمان استوار تمدن آشوری و بابلی تصادف کردند و کتیبه های اشوری حاوی اشاراتی در باب جنگ های مدام با روسای قبابل مادی است. طوایف ماد در همسایگی خود قبایلی داشتند که صاحب سازمان مدنی کامل و خدایان و آیین خاص بودند، نفوذ تمدن اشور و بابل هم تمام آسیای علیا را فرا گرفته بود، پس چگونه ممکن است که ادبیات دینی که در چنین محیطی به وجود آید حتی حاوی کمترین اثری از تماس ایرانیان با این قبایل خارجی و مذاهب آنان و نیز جنگ های دینی و همچنین افکار محیط آشوری و بابلی نباشد؟ مخالفان زرتشت چنانکه میبینیم از قبایل و ملل خارجی و از پرستندگان خدایان آشوری و اورارتویی یا هیتی نیستند، بلکه عبارت از پرستندگان «دیو» های آریایی بودند که در تشکیلات دینی خود رفتار بدی با گاو داشتند و عصاره ی گیاه هوم مست میشدند، آن ها ایرانیان بیابانگرد و کوچ نشینان راهزن بودند که به اقامه شعایر ایرانیان قدیم و خیلی ابتدایی ادامه میدادند و طرفداران آن آیین بودند که با نهایت وفاداری در سرزمین های ایرانی، بیرون از محیط نفوذ اشوری و بابلی (منظور شرق ایران) باقی مانده بود.
کرستن سن به نگرش دیگر دانشمندان درباره ی این موضوع اشاره کرده میگوید: اندراس چنین میپندارد که گاتاها در زمان متاخری در ایران شرقی انشان شده است. بارتولومه دلایلی را که سابقا در باب انشا گاتاها به زبان مادی اقامه شده بود رد کرده و اخیرا تدسکو نظریه ی انتساب دو لهجه ی اوستایی را به نواحی غربی تجدید نموده است ولی چند اثر غربی که او در زبان اوستایی نشان میدهد با امکان این که زبان اوستایی از مشرق ایران است بعید نیست. زیرا ممکن است عناصر ایران غربی و برخی خصایص نحوی متعلق به آنها در ضمن تدوین گاتاها و یشت های قدیم که به دست روحانیان مادی در عصر هخامنشیان صورت گرفته وارد آنها شده باشد، چنانکه در روزگاران بعد هنگام تدوین اوستا در عهد اشکانی برخی از آثار لهجه های متوسط ایران در آن ها راه یافته است…
اسناد دیگر نیز در رد ادعاهای یاد شده موجود هستند که به خاطر بلند نشدن بیش از اندازه ی نوشتار از آوردن آنها خودداری شده است.
در پایان شایسته گفتن است که مکان و زمان اشو زرتشت و کیش زرتشتی مهم نیست، میراث اشو زرتشت از آن همه ی ایرانیان و فراتر از آن همه ی انسان های روی کره ی زمین است و در پیام این وخشور پاک نه گفتاری از شرق است و نه غرب و نه تعصب و برتری نسبت به دیگر انسانها چه در شرق و چه در غرب دیده میشود.
با سپاس از داریوش.ا
برگرفته از:
https://www.facebook.com/t.f.zartoshti
در نکوهش روزه داری مسلمانی
در نکوهش روزه داری مسلمانی
دیدگاه دین بهی (زرتشتی) پیرامون روزه گرفتن و نکوهش و منع اکید کردار اهریمنی روزه داری:
دین بهی مزداپرستی یکی از منسجم ترین سامانه های اخلاقی و دینی می باشد که توسط اورمزد خدای و فرشتگان (امشاسپندان و ایزدان) و به وسیله اشوزرتشت برای آدمیان آورده شده است.
از آنجایی که ریشه و سرچشمه این دین، دانای کل و ابرخرد و سرچشمه همه دانایی ها و دانش ها (علوم) یعنی اورمزد خدایِ هروسپ آگاه میباشد، دین بهی مهترین، بهترین و زیباترین ساختار باوری میباشد و از آنجایی که خداوند جان و خرد پس از آفرینش آفریدگان خود، آنها را به گمراهی نمی سپارد بلکه خواستار نیکبختی و سعادت همه جانبه آفریدگان خویش از راه راهنمایی و دانش گستری و خردورزی است ، نقشه راه و روش رسیدن به تکامل، رسایی و شکوفایی را با قرار دادن آسُنْ خرد (خرد ذاتی) در نهاد آفریگان به منظور جستجوی حقیقت از یک سو و فرستادن دین بهی که دربردارنده دقیق ترین و جزئی ترن دستورات و قوانین میباشد از سوی دیگر، به آفریدگان نمایانده است. از همین روی است که سعادت و نیکبختی گیتوی و مینوی کل آفرینش نیک اورمزد («دام اورمزد»: اعم از انسانها و حیوانات و گیاهان و کل طبیعت) در گرو درک و پیروی از پیام و کلام مقدس اورمزدی می باشد و ریشه اهورایی این دین، آن را فراتر از باورهای ساخت دست بشر با عقل و خرد محدود قرار می دهد.
دین بهی و پاک و پرشکوه مزداپرستی که تجلی خرد بی پایان خداوند است پیرامون روزه گرفتن و پرهیز از خوردن خوراک و آشامیدنی دیدگاهی کاملا روشن و مشخص دارد و از گمراه شدن آدمیان بدست باورهای دروغین که برای آسیب رساندن به آفریدگان از راه گمراه کردن آنان، به دروغ بر خود نام دین و پیامبر گذاشته اند و توهمات و تهمت های زشت خود را متوجه ذات پاک اورمزدی کرده و دیوپرستی و پلشتی را به نام آن مفهوم دروغینی که آنها آفریدگار مینامند گسترش می دهند، با تمام توان ایستادگی میکند.
از آنجایی که روزه گرفتن و نخوردن آب و خوراک باعث سستی بدن و عدم فعالیت مفید و کار روزانه می شود، از نگاه دین زرتشتی ناپسند می باشد، چراکه در دین بهی بی کاری و تن پروری به شدت نکوهیده میباشد.
در اوستای پاک، وندیداد، فرگرد سوم بند ۳۳ آمده است: « هیچ کس بی خوراک، توان آن ندارد که به آئین اَشَه (راستی منظور دین بهی است) رفتار کند، توان آن ندارد که برزیگری(کشاورزی) کند، توان آن ندارد که فرزندانی پدید آورد. هر یک از آفریدگان جهان اَستومند (جسمانی) با خوردن زنده ماند و از نخوردن بمیرد».
در رساله «سد در نثر» نیز که یکی از متون ارزشمند بهدینی قلمداد میشود پیرامون کردار زشت و اهریمنی روزه داری چنین میخوانیم:
«اینکه از روزه داشتن بباید پرهیز کردن،چه در دین ما نشاید که همه ی روز چیزی نخوردن چه گناه بود، ما را از روزه داشتن این است که بر چشم و گوش و زبان و دست و پای روزه داریم از گناه کردن قومی در آن میکوشند که در همه ی روز چیزی نخورند و از چیزی خوردن پرهیز کنند ، ما را نیز جهد باید کردن تا هیچ گناه نه اندیشیم و نه گوییم و نه کنیم، باید که از دست و زبان و گوش و پای ما هیچ کاری نرود که از آن گناه بود و چون چنین کردیم روزه ی هفت اندام بجای آورده باشیم، آنچه از دیگر دین ها از ناخوردن روزه است در دین ما از گناه ناکردن روزه است».
در فرگرد 89 از رساله ارجمند ارداویراف نامه که بیانگر بایدها و نبایدهای اخلاقی مزدیسنا (دین بهی مزداپرستی) میباشد میبینیم که ارداویراف مقدس در مکاشفه خود با روان هایی که در رنج هستند روبرو میشود و زمانی که چرایی آن را از ایزدان جویا میشود، چنین پاسخ میگیرد:
«پرسیدم این روانان چه گناه کردند که روان اینگونه پادافره برد؟
سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روان آن بدکارانیست که به گیتی خوراک و بستر از خود دریغ کرده است.»
گفتنیست که در دین بهی بیشتر سفارش شده است که انسان در خوردن گوشت حیوانات افراط نکند و تا جای ممکن کم گوشت خوار باشد و اصولا در متون دینی زرتشتی پیرامون مراحل تدریجی تکامل آتی انسان در فرشگرد ، سخن از کنار گذشتن عادت گوشت خواری نزد انسان های آینده و روی آوردن به گیاه خواری است تا جایی که اصولا بدن انسان آینده چنین درخواستی خواهد کرد و ژنتیک آدمی بنا به گفته اوستای پاک و متون دینی در آینده به این سمت گرایش خواهد آورد و این نشانیست از پیشرفت و تکامل در نزد انسان از نگاه دین زرتشتی.
فرجام یافت به شادی و درود و رامشن.
فروردین ایزد و تیرماه 1382 یزدگردی.
به خامه بهدین فریدون راستی.
دانستن چند نکته برای نماز زرتشتی، شایسته است
دانستن چند نکته برای نماز زرتشتی، شایسته است :
همچنین ببینید : نماز در دین زرتشتی
*نماز با بدن پاک و روان آرام در مکانی پاک،ایستاده و با دست های بر افراشته رو به یک روشنایی (خورشید،ماه،آتش،چراغ،یا هر نور دیگر) خوانده میشود .
*در روز سفارش است در جایی که خورشید هست رو به خورشید خوانده شود اما پس از غروب رو به هر روشنایی دیگر تفاوتی ندارد.
پیش از آغاز نماز و نو کردن کشتی، انجام پادیاب که شامل شستن سه باره روی و دست و پاها به همراه خواندن «کم نا مزدا» می باشد بایسته است و پادیاب خود بخشی از نماز به شمار می آید و صرف پاکی تن و یا گرفتن دوش مانع انجام پادیاب نمی شود.
متن و اندازه ی نماز بنا به آیین و سّنت نماز معمولی و در خور و شایسته هر فرد زرتشت ا ست که دستکم شامل سه نیایش است ، نخست سروش واژ و سپس اوستای کشتی افزون و در پایان برساد خوانده میشود .
پس از سروش واژ و اوستای کشتی افزون میتوان نیایش تندرستی یا هر نیایش دیگر (به خصوص اوستای گاه مربوطه) را خواند و در پایان برساد را سرود، اما همین سه نیایش (سروش واژ، اوستای کشتی افزون و برساد) که به اوستاهای بایسته نامور می باشند، میزان کافی یک نماز کامل است .
بسته به این که در چه گاه و زمانی نماز خوانده شود چند بند از آن که به ستایش ایزد مینوی همان گاه و نیز نماینده ی گیتایی آن است متفاوت خواهد بود که در اغاز مشخص شده و در پایان متن بند ویژه ی هر گاه آورده شده است .
گاه ها بدین گونه است :
1.گاه هاون=گاه بامداد =از برآمدن مهر تا نیمروز
2.گاه رپیتون=نیمروز=از نیمروز تا پسین (از نیمروز تا حدود 3 پسین)
3-گاه اوزیرن=پسین=از پسین تا خوابش آفتاب
4-گاه ائیوی سروترم =شامگاه=از خوابش آفتاب تا نیمه شب
5گاه اوشهین =سحر گاه =از نیمه شب تا برآمدن مهر
یادآوری-1،سال به دو بخش تابستان بزرگ (آغاز فروردین تا پایان مهر) و زمستان کوچک بخش بندی میشود و در زمستان گاه رپیتون نداریم و زمان این گاه به هاون داده میشود.
یادآوری 2-آغاز روز نو با گاه هاون است و مانند تقویم خیامی از ساعت دوازده نیمشب ، روز نوآغاز نمیشود (یعنی اوشهین آخرین گاه هر روز است)
یادآوری 3-در هنگام نماز بانوان سر پوشیده و آقایان کلاه به سر دارند(هر دو به اندازه ای که از ریخت مو روی نسک اوستا یا زمین در هنگام نیایش جلوگیری شود و برابر با حجاب نیست)
یادآوری 4- به صورت عَملی در بین نماز یک بار کشتی باز شده و دو باره بسته میشود که در بند های خاص این عمل انجام میگیرد.
یادآوری 5- برای دسترسی به متن نماز و نیایش های زرتشتی به کتاب خرده اوستا گردآوری روانشاد رشید شهمردان مراجعه کنید.
(آ غاز نماز)1
1 .سروش واژ
(دستها بر افراشته رو به یک روشنایی)
خْشْنَئوتْرَ . اَهورَهِ .ِ مَزداو
اَشِمْ وُهو وَهیشِتم اَستی
اُوشتا اَستی اُوشتا اَهمائی
هییَت اَشائی وَهیشتا ئی اَشِم(3بار)
فْرَوَرانِه . مَزْدَ یَسنو . زَرَتوشْـتْریش . ویدَئِوُ . اَهورَ – تْـکَئِشوُ.
((………………………………………………))
(بجای نقطه چین تنها سرودهای مربوط به گاه خود را که در پیوست سروش واژ آمده میخوانیم)
********
پارسی:
:به خشنودی اهورا مزدا،راستی بهترین نیکی است(وهم مایه ی) نیک بختی(سعادت) است،نیک بختی( سعادت) از برای کسی است که راست و خواستار بهترین راستی است
بر میگزینم دین مزدیسنی را که آورده ی زرتشت،و مخالف دیوپرستی ،و کیش اهورایی است
************************************
Khshnaothra ahurahe mazdå
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem (3 times(.
fravarâne mazdayasnô zarathushtrish vîdaêvô ahura-tkaêshô.
Hawan Gah (sunrise to midday( :
hâvanêe ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca
sâvanghêe vîsyâica ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâicâ frasastayaêca.
Rapithwin Gah (midday to mid-afternoon( :
rapithwinâi ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca,
frâdat-fshave zañtumâica ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâicâ frasastayaêca.
Uzerin Gah (mid-afternoon to sunset( :
uzayeirinâi ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca,
frâdat-vîrâi dâh’yumâica ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâicâ frasastayaêca.
Aiwisruthrem Gah (sunset to midnight( :
aiwisrûthrimâi aibigayâi ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca,
frâdat-vîspãm-hujyâitêe zarathushtrôtemâica ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâicâ frasastayaêca.
Ushahin Gah (midnight to dawn( :
ushahinâi ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca,
berejyâi nmânyâica ashaone ashahe rathwe ýasnâica vahmâica xshnaothrâicâ frasastayaêca
نماز 2
سْرَه اُشَهِه. اَشْیِ هِه .تَخْمَهِه .تَنو مانتْرَهِه .دَرْشی دْرَاُشْ. اَهوئیْرِیه ِهه.
خْشنَه اُتْره– یَسنائیچَه . وَهمائیچه . خْشْنَئوُ ترائیچَه . فْرَسَس تَه یَه اِچه..
* یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ .زَاُتا. فْرامِه. مروتِه …
اَتا. رَتوشْ.اَشات.چیت.هَچَه. فْرا .اَشَوَه.ویذْواو.مْرَه اُتو. …..َ
اَهونِم. وئیریم .تَنوم پائی تی(3بار)-
* یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ .اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا-
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ .
شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی-
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ
ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …
***********
پارسی:*برگردان:به سروش ،اشوی تهمتن روئین تن درفشدار و اهورایی ،یزشن و نیایش و درود و ستایش باد.
یتا اهو وئیریو ،را که زوت=(فرنشین موبدان) به من فرا گوید ،همانگونه رد از روی اشویی(برگزیده شده است)جواب دهد مرد پاکدین دانا-اهونور پاسبان تن است
همانگونه که رهبر دنیوی را (تنها از روی راستی اش) برمی گزینیم، به همانگونه رهبر دینی را از برای راستی اش (می پسندیم)
اندیشه نیک (بر همه) ارزانی باد، تا کارهای زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابد.کسی براستی نیرومند است که نیاز ستمدیدگان را برآورده سازد.
***********************************
sraoshahe ashyehe taxmahe tanumãthrahe darshi draosh âhûiryehe xshnaothra ýasnâica vahmâica xshnaothrâica frasastayaêca.
ýathâ ahû vairyô, zaotâ frâ mê mrûtê
athâ ratush ashâtcît haca, frâ ashava vîdhvå mraotû.
ahunem vairîm tanûm pâiti, ahunem vairîm tanûm pâiti, ahunem vairîm tanûm pâiti.
ýathâ ahû vairyô
athâ ratush ashâtcît hacâ
vanghêush dazdâ mananghô
shyaothananãm anghêush mazdâi
xshathremcâ ahurâi â
ýim drigubyô dadat vâstârem!
نماز 3
* کِم . نا . مَزدا . مَوَایتِه . پایوم . دَداو .
هْیَت . مادْرِگْواو . دیدَرِ شَتا . اَاِ . نَنْگْهِ….
اَن یِم . تْوَهمات.آتْرَسچا. مَنَنْگ هَسچا .
یَیاوُ . شْیَئوُتَنائیش . اَشِم . تْرَاُشتا . اَهورا …
تام . موُئی . دانْستْ وام . دَئِنَیائی . فْراوَاُچا …
(اوستای پاک، یسنا 46 بند 7)
*کِه . وِرِتْرِم . جا . تْوا . پوُئی . سِنْگْها…
یوُئی.هِنْتی.چیترا.موُئی.دام.اَهوم بیش.رَتوم.چیژدی…
اَت . هوُئی . وُهو . سْرَئوشُ . جَنْتو . مَنَنْگها . مَزدا –
. اَهمائی . یَهمائی . وَشی . کَهمائی چیت…
(اوستای پاک، یسنا 44 بند 16)
* پاتَ. نُو .تبی شِیَنْ تَت . پَئی ری .مَزداوس چَه .آرْمَئی تیشْچَه. سْپِنْ تَسچه …
نَسِه .دَاِِوی. دْروخْش-
نَسه .دَاِوُه .چیژرِه –
نسه. دَاِ وُه .فْْْرَه کَرش تِه –
نسه. دَاِ وُه. فْْرَه دائی تی-…
اَپه. دْرْوخش. نَسِه –
اَپه. دْرْوخش .دْوارَه-
اَپه. دْرْوخش .وی نَسِه –
اَپا خِذْرِِه. اَپَه نسْ یِهِه . ما. مِه رِن .چَئی نیش. گََئِه تاو. اَستْ و ئی تیشْ .اَشَهِه…
(اوستای پاک، وندیداد، فرگرد 8، بند 21)
نِه مَ.سچا یا .آرمئی تیش. ایژا چا(3بار)
************
پارسی:
*برگردان:هنگامی که دروغکار به آزار من کمر می بندد،
چه چیزی بهتر از روشنایی و گوهرِ خرد من را نگاهبان می باشد؟
از پرتو اندیشه روشن و بهمنشی است ای اهورا
که کار و کردارها هماهنگ با اشا و راستی می گردد.
بینش مرا از این دانش روشن گردان.
چه کسانی در پیروی از آموزش های تو (زرتشت) کامیابند؟
آن کسانی را که راهنمایان خردمند و درمانگر هستی هستند، به ما بنما تا ارج نهیم
بی گمان خرد، آن کسانی را خواستار است
که با منش نیک خویش نگاهبان جانها (سروش) باشند
ما را از بدخواه نگه دار ای مزدا و ای سپنتا آرمئیتی
نیست شو ای دیو دروغ
نیست شو ای دیو نژاد
نیست شو ای فراکرده ی دیو
نیست شو ای فرا داده ی دیو
ای دروج نیست شو
ای دروج نابود شو
ای دروج سرنگون شو
یکسره نابود شو ای دروج
به سوی شمال نابود شو
مبادا که تو بمیرانی جهان مادی اشویی را
نماز به آرمئیتی و غیرت ایمان
************************************
kêm-nâ mazdâ mavaitê pâyûm dadå hyat mâ dregvå dîdareshatâ aênanghê anyêm thwahmât âthrascâ mananghascâ ýayå shyaothanâish ashem thraoshtâ ahurâ tãm môi dãstvãm daênayâi frâvaocâ,
)Sacred Avesta, Yasna 46, verse 7(
kê verethrem-jâ thwâ pôi sêñghâ ýôi heñtî cithrâ môi dãm ahûmbish ratûm cizhdî at hôi vohû seraoshô jañtû mananghâ mazdâ ahmâi ýahmâi vashî kahmâicît.
)Sacred Avesta, Yasna 44, verse 16(
pâta-nô tbishyañtat pairi mazdåsca ârmaitishca speñtasca, nase daêvî druxsh nase daêvô-cithre nase daêvô-frakarshte nase daêvô-fradâiti, apa druxsh nase apa druxsh dvâra apa druxsh vînase apâxedhre apa-nasyehe mâ mereñcainîsh gaêthå astvaitîsh ashahe, nemascâ ýâ ârmaitish îzhâcâ.
(Sacred Avesta, Vendidad, Fargard 8, verse 21
نماز بخش 4
(یتا اهوی نخست دو گره پشت باز میشود.یتا اهوی دوم دو گره جلو باز میشود و انگشت میانی کشتی را باز کرده و بین انگشتان میانه دو دست قرار میگیردبه صورت باز نگه داشته میشود)
یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ .اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا–
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ .
شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی–
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ
ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …(دو بار)
*برگردان:همانگونه که رهبر دنیوی را (تنها از روی راستی اش) برمی گزینیم، به همانگونه رهبر دینی را از برای راستی اش (می پسندیم)
اندیشه نیک (بر همه) ارزانی باد، تا کارهای زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابد.کسی براستی نیرومند است که نیاز ستمدیدگان را برآورده سازد.
یَس نِمْچَه. وَهْمِم چَه. اَ اُ جَسچَه. زَوَرِه چه.آفرینامی –
سْرَه اُشَهِه. اَشْیِهِه .تَخْمَهِه .تَنو مانتْرَهِه .دَرْشی دْرَاُشْ. اَهوئیْرِیه ِهه….
*برگردان :یزشن و نیایش و زور و آفرین میگوییم به سروش اشوی تهمتن که رویین تن درفشدار اهورایی است
اشم وهو(یک بار)
اَهمائی . رَئِشچَه . خْوَرِه نَسْچَه .-
اَهمائی . تَنْوهُ . دْرْوَ تاتِم .-
اَهمائی . تَنْوُه . وَزْدْ وَرِه . –
اَهمائی . تَنْوُه . وِرِتْرِمْ–
اَهمائی . ایشتیم . پُئوروش . خاتْرام .
اَهمائی . آسْنام چیتْ . فْرَه زَه این تیم –
اَهمائی . دَرِغام . دَرِغُو . جیتیم .-
اَهمائی . وَهیشْتِم . اَهوم . اَشَه اُنام . رَئوُچَنْگْهِم . ویسْپُو خاتْرِم.-
*برگردان (آنکه اهورامزدا را پرستش می کند)
برای او باد شکوه و فر
برای او باد درستی تن
برای او باد پایداری تن
برای او باد پیروزی تن
خواستش پر از خرسندی باد
فرزندانش فرزانه باد
زندگانیش دراز باد
هستی اش بهترین و از آن راستکاران،
روشن و پر از خرسندی باد
اشم وهو(یک بار)
هَزَنگْرِم. بَئِشَه زنام. بَئه وَرِه. بَئِشَه زنام (سه بار)
*برگردان :هزار بار تندرستی باد،ده هزار بار تندرستی باد.
اشم وهو … ( یکبار خواندن)
********************************
ýathâ ahû vairyô
athâ ratush ashâtcît hacâ
vanghêush dazdâ mananghô
shyaothananãm anghêush mazdâi
xshathremcâ ahurâi â
ýim drigubyô dadat vâstârem!!
ýathâ ahû vairyô
athâ ratush ashâtcît hacâ
vanghêush dazdâ mananghô
shyaothananãm anghêush mazdâi
xshathremcâ ahurâi â
ýim drigubyô dadat vâstârem!!
ýasnemca vahmemca aojasca zavareca âfrînâmi sraoshahe ashyehe taxmahe tanumãthrahe darshi draosh âhûiryehe.
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem.
ahmâi raêshca hvarenasca ahmâi tanvô drvatâtem ahmâi tanvô vazdvare ahmâi tanvô verethrem ahmâi îshtîm pourush-hvâthrãm ahmâi âsnãmcit frazañtîm ahmâi darekhãm darekhô-jîtîm ahmâi vahishtem ahûm ashaonãm raocanghem vîspô-hvâthrem, atha jamyât ýatha âfrînâmi.
hazangrem baêshazanãm baêvare baêshazanãm
hazangrem baêshazanãm baêvare baêshazanãm
hazangrem baêshazanãm baêvare baêshazanãm
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem
نماز بخش 5 (پایان سروش واژ)
جَسَه.مِ .اَوَنْگهِه مَزدَه (سه بار)
*برگردان:بیاری من آی ای مزدا
اَمَ هِه .هوتاشْتَهِه.هورَه اُ ذَهِه .ورِتْرَغْنهِه . اَهورَه ذاتَهِه .وَ نَه این تْیاوْسچَه. اوپَره تاتو .
تْواشَهه .خَذاتَهِه . زْرْوانَهه. اَکَرَه نهِه. زْرْوانَهه. دَرِغو خَذاتَهه.
*برگردان: به اَمَ ،نیک پیکر،نیک رسته ،ورهرام اهورا داده درود باد
.به وَننت زبر دست درود باد
به سپهر ابدی درود باد
به زمانه ی بیکران و به زمانه ی جاویدان درود باد
اشم وهو ( 1 بار)
زَدِن ِ.نَسُش. زِدارِ. دیو دْرُج پاکی تن اَشوییِ روانِ خویش (سه بار)
برگردان:نسوش را زدودن،و پاک کردن دیو دروج ،موجب پاکی تن و اشویی روان میگردد
اشم وهو (یک بار)….
*****************************
jasa-mê avanghe mazda.
jasa-mê avanghe mazda.
jasa-mê avanghe mazda.
amahe hutâshtahe huraodhahe verethrakhnahe ahuradhâtahe vanaiñtyåsca uparatâtô, râmanasca hvâstrahe vayaosh uparô-kairyehe taradhâtô anyâish dâmãn. aêtat tê vayô ýat tê asti speñtô-mainyaom. thwâshahe hvadhâtahe zrvânahe akaranahe zrvânahe darekhô-hvadhâtahe.
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem
نماز بخش ششم
اوستای کشتی افزون:
خشنه اتره اهوره مزداو
هومَتَ، هوخت، هْوَرشتَ (یَزمَئیده)
مَنشنی و گوشنی و کنُشنی تنی و روانی و گیتی و مینو .
اَ ژِ شْ همه گونه وَناهی اَواخش و پشیمان و پِــِـ پَتِت هُم…
اژ هر جَستَه و گفتَه و کردَه و مَنیدَه و پَرمودَه .
اَ ژِ شْ همه گونه وَناهی اَواخش و پشیمان و پِــ پَتِت هُم…
— شکستَه اهریمن باد (سه بار)
(دست راست به سمت چپ بدن امده و روی دست چپ سه بار زده میشود(شبیه زدن))
(دستها در کنار ه ی ِچپ بدن باقی بماند)
*برگردان :اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک را می ستایم.
با اندیشه و گفتار و کردار ،با تن و روان ،و در گیتی ومینو ،از هر گونه گناهی که از من سر زده پشیمانم و باز میگردم.
از هر گونه گناهی که مرتکب شده ام ،گفته ام،کرده ام،اندیشیده ام،شنیده امفو یا دستور ان را داده ام،از همه ی گناهان پشیمانم و باز میگردم
شکسته باد دروغ و بداندیشی
بخش هفتم از نماز :
-شکستَه و زَده باد گناه مَینوی دُروند .
اَوا هَما دیوان و دْرُجان و جادویان گَــَجسته تکِ تارِ دوزخ نِگونَه و نِگونسارِ مرگ بَن …
( در مرگ بَن ،یک بار دیگر دست راست روی دست چپ زده میشود و در سمت چپ باقی میماند )
هیچ کارشان به کامَه نبوت..
(بعد ازهیچ کارشان به کرفه نبوت…. دوباره دستها بر افراشته میشود )
هر کار کرفه ی اَشویی که بوت- بِکامه ی اورمزد خدا اَمِشاسْپنتانِ پیروزگر…
هست و بودش به کامه باد دین پاک اورمزد …..
( در مس و وه و پیروزگر….در اینجا کشتی در میان دست چپ قرار گرفته و اویزان میشود و با انگشت های کوچک هر دست اندازه شده و اماده برای بستن میشود)
مَس و وَه و پیروزگر باد دادار اورمزد رایُوند ِخروه مند هـَـروِسپ آگاه …
*برگردان:شکسته و نابود شود گناه مینوی دروند ،با همه ی دیوان و دروغ گویان و جادوان گجستک ،در تک تار دوزخ تاریک نگون بخت و نگون سار باشند
هیچ کاری برای ارزوی انها نباشد
هر کار و کرفه که میشود بنا به خواست اورمزد افریننده و امشاسپنتان پیروزمند باشد
هستی و وجود دین پاک اورمزد آرزو مندانه باد
بزرگ و نیک و پیروز باد دادار اورمزد بخشنده و با فر و از همه چیز اگاه
بخش هشتم از نماز ادامه ی “کشتی افزون” :
(در اینجا کشتی اماده ی بسته شدن است-در “خشنه اوتره “کشتی بر لبان گزاشته میشود –”اهوره مزدا “بر روی چشمان و در”تروئی دیتی” روی پیشانی –در “انگره مئین یه اوش” به سمت پایین امده و نگه داشته میشود)
خشنه اتره اهوره مزداو-
تَرُو ئی دی تی. انْگرَهه. مَئین یه اُوش. هَئی تْیاوَرشتامْ . هْیَتْ. وَسنا .فْرَه شوتِمِم .سِتَه اُمی. اشِم –
(در خشنه اوتره ..اشم وهو دور اول کشتی به دور کمر بسته میشود)
خشنه اتره اهوره مزداو
اَشِمْ وُهو وَهیشِتم اَستی
اُوشتا اَستی اُوشتا اَهمائی
هییَت اَشائی وَهیشتا ئی اَشِم (یک بار)
(در یتا اهو اول گره نخست جلو زده میشود و در یتا اهوی دوم گره دوم جلو زده میشود و هر دو بار در واژه ی “شیه اوتنم” است که گره انداخته و محکم میشود)
* یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ .اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا-
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ .
شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی-
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ
ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …
(2بار)
(در اشم وهو دو گره پشت زده میشود در دو وازه ی “استی”گره ها انداخته و محکم میشود و سپس دستها بر افراشته میشود)
اَشِمْ وُهو وَهیشِتم اَستی
اُوشتا اَستی اُوشتا اَهمائی
هییَت اَشائی وَهیشتا ئی اَشِم (1بار)
(یاداوری در هر دوگره های جلو و پشت – گره نخست را دست راست میزند از بالا به پایین و گره دوم را دست چپ میزند از بالا به پایین)
*برگردان :به خشنودی اهورا مزدا
خوار نمودن انگره مینو برابر اراده ی نیکو کاران از بهترین کارهاست
میستاییم اشم وهو را
بخش نهم ،نیایش زیبای مزدیسنو اهمی ،
مَزْدَیَسْنو . اَهمی .
مَزدَیَسنو . زَرَتوشْتریش . فْرَوَرانهِ . آستوتَسًچا . فْرَوَرِتَسْچا …
آستویِه . هومَتِم . مَنوُ .
آستویه . هوخْتِم . وَچوُ .
آستویه . هْوَرْشْتِم . شْیَئوُتَنِم .
آستویه . دَئِنام . وَنْگوهیم . مازْدَیَسنیم …
فْرَسپایَئوُ . خِذْرام . نیذاسْنِئی . تیشِم . خَئِت وَدَتام . اَشَئوُنیم
یاهایی . تینامْچا . بوشْ یِه ئین . تینامْچا .
مَزیشْتاچا.وَهیشْتاچا.سًرَئِشتاچا.یا.آهوئیریش.زَرَتوشْتْریش …
اهورائی . مَزدائی . ویسْپا . وُهو . چینَهمی …
اَئِشا . اَستی . دَئِنَیاو . مازدَیَسنوُئیش . آستو ایتیش …
جَسَ . مِ . اَوَنْگْهِه . مَزدا … (سه بار)
*برگردان:مزدا پرستم
برمی گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم با ستایش ها و باورها
اندیشه نیک را می ستایم
گفتار نیک را می ستایم
کردار نیک را می ستایم.
دین بهی مزداپرستی را می ستایم
که آزادی و آزادگی می بخشد ،
جنگ افزار را کنار می نهد،
و انسان را با خویشتن و سامان جهان زنده یگانه می سازد.
که (برای من) از دین هایی که هستند و خواهند بود
برترین و بهترین و زیباترین است
که اهورایی است و زرتشتی
اهورامزدا، خدای دانا را بنیان همه نیکی ها می دانم
این است ستایش دین مزداپرستی
بیا به یاری من ای مزدا.
********************************
mazdayasnô ahmî mazdayasnô zarathushtrish fravarânê âstûtascâ fravaretascâ, âstuyê humatem manô âstuyê hûxtem vacô âstuyê hvarshtem shyaothanem. âstuyê daênãm [vanguhîm] mâzdayasnîm fraspâyaoxedhrãm nidhâsnaithishem hvaêtvadathãm ashaonîm ýâ hâitinãmcâ bûshyeiñtinãmcâ mazishtâcâ vahishtâcâ sraêshtâcâ ýâ âhûirish zarathushtrish, ahurâi mazdâi vîspâ vohû cinahmî. aêshâ astî daênayå mâzdayasnôish âstûitish
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem
تفاوت اندیشه و پندار
تفاوت اندیشه و پندار از زبان استاد ارجمند کدبان بابک میهن دوست:
واژه-ی هومَت به چم اندیشه-ی نیک است و نه پندار نیک!
هومت= اندیشه-ی نیک
این واژه از دو پاره پدید آمده است
(یک) هو
(دو)مَت
هو برابرش چنین است: پسندیده، نیک، زیبا و یا رسا
و مَت نیز چنین برگردان می شود…
مت= اندیشه و نه پندار!!!!
پس پندار نیک درست نیست
اکنون برویم بر سر واکاوی واژه-ی پندار.
این واژه-ی پندار برگرفته شده از واژه-ی “پَت اِیت” است.
که خود این واژه از واژه-ی اوستایی “پَ ای ری ” یا”پَئیری” آمده است.
پس پندار با اندیشه ناهمگون است
پندار= تصور- خیال
ناهمگون= متفاوت
ناهمگون است= فرق می کند
و پندار نیک می شود “خیال نیک“
و اندیشه-ی نیک است که در پس خود گویش و یا گفتار نیک را به فرجام خواهد داشت
و سپستر همان کردار نیک
به هرروی… آنچه درست است همان هومت است!
هومت= اندیشه-ی نیک
هوخت= گفتار نیک
هورشتَ= کردار نیک
پیشگفتار وندیداد
پیشگفتار وندیداد
جلیل دوستخواه
“وندیداد” یکی از بخش های پسین «اوستای نو» است که برخی از پژوهشگران، آن را به کلی جدا و متمایز از دیگر بخش ها و نماینده ی آیین ها و دادگذاری های مغان باختری یا مادی می دانند. از این بخش – به جز فرگرد دوم آن (داستان جم) – تاکنون ترجمه ی فارسی رسایی که هم از حیث زبان و هم از نظر یادداشت ها و توضیح ها و درک و دریافت دشواری های فراوان متن، امروزی و علمی باشد و بتواند پرسش های خواننده ی پژوهنده ی کنونی را پاسخ گوید، انتشار نیافته است.(1)
در گزارش «اوستا»ی «پورداوود» نیز، جای «وندیداد» خالی ماند. استاد گزارش این بخش را در سال های اوج کار و کوشش پژوهشی خود به انجام رسانده؛ اما ویرایش و تدوین نهایی آن را موکول به پایان یافتن کار انتشار دیگر بخش های گزارش خود کرده بود. وی در پاسخ این پرسش نگارنده که چرا اقدام به انتشار آن نمی کند، چنین استدلال می کرد که این گزارش، چند ده سال پیش صورت پذیرفته و نیازمند بررسی و مقابله ی دوباره با متن و منابع مربوط بدان و ویرایشی سرتاسری است که در سال های پیری و ناتوانی، دیگر از وی برنمی آید و انتشار آن را به همان صورتی که هست نیز روا نمی داند و امیدوار است که روزی یکی از همکاران و دوستان جوان وی این کار را به نحو شایسته ای به سرانجام برساند.(1)
دست نویس سالخورده ی گزارش «وندیداد» تا واپسین روزهای زندگی استاد، روی میز کار او بود؛ اما متاسفانه پس از درگذشت وی، دقت کافی در حفظ میراث پژوهشی او به عمل نیامد و آن دست نویس نیز در میان کاغذها و یادداشت های دیگر وی پراکنده شد و در نقل و انتقال های خانوادگی از میان رفت و بدین سان، کار انتشار گزارش فارسی «وندیداد» پورداوود به کلی منتفی شد.(3)
نگارنده ی این گفتار که در دو دهه ی اخیر، دست اندرکار گزارش سرتاسری همه ی نوشتارهای اوستایی بوده، بر این باور است که در یک پژوهش اوستاشناختی جامع، این بخش از نامه ی کهن را – به هر کدام از شاخه های دین زرتشتی که منسوب شمرده شود و نسبت سازگاری یا ناسازگاری مضمون و محتوای آن با دیگر بخش های اوستا، به هر اندازه که باشد – نمی توان و نباید نادیده انگاشت. از این رو ترجمه ی این بخش را نیز در کنار دیگر بخش ها برعهده گرفت و اینک گزارش کامل همه ی فرگردهای بیست و دوگانه ی آن را در این مجموعه عرضه می دارد تا خواننده و پژوهنده ی میراث فرهنگی و فکری ایرانیان باستان، فرصت مطالعه و بررسی همه ی بخش ها را در کنار هم داشته باشد.
نام این بخش از نامه ی کهن دینی ایرانیان، یعنی «وندیداد»، صورت تحریف شده و غلط مشهوری است از شکل اصلی اوستایی آن «وی دئودات». این نام ترکیبی، سه جزء دارد : جزء نخست آن «وی» پیشوندی است که بر سر بسیاری از نام ها یا ریشه ی فعل های اوستایی آمده و معنی دوری و جدایی بدان ها می دهد و در فارسی به صورت «گـُ -» در بسیاری از واژه ها، از جمله در «گریختن» و «گسستن» باقی مانده است. جزء دوم آن «دَئوَ» همان است که در فارسی به صورت «دیو» به تنهایی و در ترکیب هایی چند، دیده می شود.(4) جزء سوم آن «داتَ» به معنی «سامان» و «نظم» و «قانون» است که در فارسی «داد» و ترکیب های آن را از همین ریشه داریم. «وی دئودات» بر روی هم به معنی «داد دوردارنده ی دیو» یا به تعبیر گسترده تر، «داد دیوستیز» است.
بنابر نوشته های دینی زرتشتیان، این بخش از اوستای نو، نوزدهمین «نَسک»(دفتر) از نسک های بیست و یک گانه ی اوستای روزگار ساسانیان بوده و به شش نسک گم شده ی دیگر، «نسک های داتیک» را تشکیل می داده که موضوع آن ها «دانش و داد و کار جهانی» بود و – گذشته از گاهان – تنها نسکی از اوستاست که به همان صورت کهن بر جا مانده است.
«کریستن سن» تاریخ نگارش و تدوین «وندیداد» را دوره ی اشکانیان می داند.(5) هر چند همه ی اوستاشناسان با این نظر همداستان نیستند؛ اما بیشتر پژوهشگران با توجه به سبک و شیوه ی نگارش این بخش که در سنجش با «یشت ها» برخی نادرستی های دستوری دارد و در پاره ای از موردها تقلیدی است از بخش های کهن تر اوستا و با در نظر گرفتن چگونگی محتوای آن، تاریخ نگارش و تدوین آن را بسیار جدیدتر از روزگار انشاء دیگر بخش های اوستا دانسته و آن را منسوب به شاخه ی باختری دین مزداپرستی و چکیده ی باورها و برداشت های مغان مادی شمرده اند. در هر حال هیچ یک از اوستاشناسان، در پیوند «وندیداد» با مجموعه ی پیکره ی اوستا تردیدی روا نداشته است.
برخی از پژوهندگان، «وندیداد» را برآیند نفوذ گسترده ی مغان مادی در دربار «خشیارشا» و هماهنگی آن دربار با روحانیت زرتشتی می دانند.
دو فرگرد نخستین و چهار فرگرد واپسین «وندیداد»، سبک نگارش و محتوایی متفاوت با دیگر فرگردها دارد و احتمالا بازمانده ای است از اساطیر کهن آریایی که نمی دانیم به چه علتبا فرگردهای سوم تا هیجدهم همراه و در یک مجموعه آمده است.(6) در فرگرد نخست، سخن از شانزده سرزمینی می رود که «اهوره مزدا» آن ها را آفرید و آسیب هایی که «اهریمن» با پتیاره آفرینی های خود، بر هر یک از این سرزمین ها وارد آورد. می توان این فرگرد را کهن ترین نوشته ی ایرانی دانست که گزارشی جغرافیایی از جهان کهن – هر چند به شکلی اساطیری – به دست می دهد.
فرگرد دوم (داستان جم) منظومه ای است تمام عیار از یکی از دیرینه ترین اسطوره های آریایی که نه تنها ریشه های بسیار کهن آن را در اساطیر باستانی هند و ایرانی و در سرودهای «وداها» و حماسه ی «مهابهارته» می یابیم، بلکه بازتاب ها و تاثیرگذاری های بعدی آن را در اسطوره ها و افسانه های اقوام سامی و اقوام کهن ساکن سرزمین های میان رودان نیز می بینیم.
فرگرد نوزدهم، گزارش و بیان اسطوره ای است کهن که در آن، «زرتشت» و «اهریمن» در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و هرچند به نظر نمی رسد که در روزگار زرتشت یا دوره های نزدیک بدو به نگارش درآمده باشد، نشانه های آشکاری از ادبیات «گاهانی» و سرودهای اساطیری – حماسی «یشت ها» و حتی از آن برتر، اساطیر هند و ایرانی در آن به چشم می خورد.
«دارمستتر» مضمون این فرگرد را با رویارویی «ادیپوس» و «ابوالهول» می سنجد.(7) فرگرد بیستم، چهره ی اساطیری «ثریتَ» نخستین پزشک جهان و چگونگی برخورد ایرانیان با دانش پزشکی و درمان بیماری های گوناگون را به ما می شناساند. در فرگرد بیست و یکم، سخن از «گاوپاک» یا «گاو نخستین» در میان است که نمونه ی نوعی ستوران به شمار می آید و باز هم دورنمایی اساطیری از کوشش های ایرانیان برای دست یابی بر محیط زیستی پاک و بی آلایش و بدور از گزندها و ناخوشی ها را در برابر چشم ما می گذارد و سرانجام فرگرد بیست و دوم – هر چند ناتمام می نماید – به گونه ای دنباله ی دو فرگرد پیش از آن است و محتوای آن را سخن از نوعی دیگر از درمان و تلاش برای دور راندن بیماری و مرگ تشکیل می دهد که می توان آن را «منثره درمانی »(8) (و به تعبیر امروزی «گفتار درمانی» یا «روان درمانی») نامید.
در فرگردهای سوم تا هیجدهم با مجموعه ی مدون و منظم و مشروحی از قانون نگاری ها و دادگذاری های ایرانیان کهن در مورد حقوق فردی و اجتماعی انسان و مناسبات گوناگون میان افراد و حتی رعایت حقوقی ویژه برای جانوران اهلی و نیز آداب و آیین های پالایش تن و روان و دوری از آلودگی و گند و لاشه و مردار (نسو) و تعیین دستمزد پزشکان و پاک کنندگان و مسائل دیگری از این دست برمی خوریم که هر فصل آن، سزاوار پژوهشی ژرف است و در زمینه ی مباحث جامعه شناختی ایران سندی ارزنده به شمار می آید.
بیشترین بخش مباحث حقوقی و فقهی «وندیداد»(یعنی اصول قانون جزا و فرمان های تطهیر) را در کتاب های پهلوی مانند دینکرد، بندهشن، گزیده های زاد سپرم، ارداویراف نامه، شایست – نشایست و کتاب های روایان نیز به همان صورت یا با اندک دگرگونی می بینیم و از این لحاظ، مطالعه ی کامل این بخش از اوستا در ضمن فرصت مناسبی است برای سنجش محتوای آن با ادبیات دینی پارسی میانه.
دقت فرهنگی و نگرش جامعه شناختی در محتوای «وندیداد»، نشان می دهد که این بخش از نامه ی دینی کهن ایرانیان – به رغم ظاهر خشک و قهرآمیز پاره هایی از آن و ناخوشایند نمودن برخی از آداب و رسوم بیان شده در آن – گنج شایگانی است از ریشه دارترین و بنیادی ترین بُن مایه های اساطیر و فرهنگ ایرانیان.
در پژوهش های امروزی می توان از این بن مایه ها بهره گرفت و محتوای آن ها را در عرصه ی ادبیات، اسطوره شناسی، حقوق، جامعه شناسی، مردم شناسی و یزدان شناخت سنجشی، با دستاوردهای دیگر قوم ها و دین های پیشین و پسین سنجید و موقعیت فکری و فرهنگی ایرانیان را در پهنه ی گسترده تری بازشناخت.
بررسی و شناخت دادگذاری ها و فرمان های «وندیداد»، بخشی از مطالعه ی سرتاسری «اوستا» است. نمی توان «گاهان» شورانگیز زرتشت را خواند و با آن همه نیایش و نماز و اسطوره و آیین و حماسه در «یسنه» و «یشت»ها و «ویسپرد» و «خرده اوستا» آشنا شد؛ اما از مطالعه ی جدی و اصولی «وندیداد» چشم پوشید و پژوهش در کارکرد اندیشه و فرهنگ ایرانیان دوران باستان را کامل دانست. این ها همه جنبه ها و نمودهای گوناگون یک پدیدارند.
پژوهنده ی پارس «رستم ج.ج.مدی» در گفتاری به نام «تحول قانون ایرانی»(9)به معرفی و تحلیل «وندیداد» پرداخته و نوشته است :
«وندیداد که از گذشته ی باستانی بسیار دور به طور کامل به دست ما رسیده، تنها کتاب دینی مزداپرستان است که محتوای عمده ی آن را قانون جزایی ایران باستان تشکیل می دهد. وجود چنین قانونی در ایران کهن، نشان می دهد که ایرانیان آن روزگاران، چندان از ملاک و معیار تمدن عصر جدید دور نبوده اند …
گوهر دین زرتشتی این است که جهان برای برخورداری همگان آفریده شده است، نه برای سودجویی این یا آن شخص بخصوص …
پژوهش در فرمان های وندیداد، نشان می دهد که ایرانیان تا چه اندازه به آزادی و حقوق فردی انسان احترام می گذاشته اند. در این فرمان ها می بینیم که وارد آوردن کم ترین گزندی به تن آدمی، به شدت ناروا شمرده شده است …
هرگاه جریان تاریخ را سه هزار سال به عقب بازگردانیم، در ترکیب قانون و سازمان ها و نهادهای ایران باستان، بسیاری چیزهای شگفتی آور و ستایش انگیز می یابیم.»
«مهرداد بهار» نیز درباره ی اهمیت «وندیداد» نوشته است :
«… این اثر، علاوه بر داشتن مطالبی جغرافیایی و تاریخی (هر چند افسانه ای)، دارای مطالب بسیار حقوقی و آیینی نیز هست که آن را از نظر جامعه شناسی تاریخی و ارتباط فرهنگی و اجتماعی مردم نجد ایران با بین النهرین و غرب آسیا، شایان اهمیت بسیار می سازد.
… مطالب یاد شده در فصل های اول و دوم کتاب اوستا (جلد دوم، گزارش و پژوهنده : دکتر جلیل دوستخواه) که دارای اصلی اوستایی است، باید محتملا بسیار کهن و مربوط به اعصار پیش از تاریخ گسترش و سپس سکونت اقوام هند و ایرانی در آسیای میانه، دره ی سند و نجد ایران باشد.»(10)
«و.ب. هنینگ»(11) نظریه ی دیگری درباره ی «وندیداد» دارد و آن را نمونه ی بارز وضع مغان در دوران ناتوانی و در زیر سلطه ی یونانیان می شمارد.(12)
روی هم رفته می توان گفت «وندیداد» در کنار دیگر بخش های مجموعه ی کهن سال «اوستا»، گویاترین نمایشگاه فرهنگ باستانی ماست که هر کس در هر عصری و به دلیلی، چیزی در آن به یادگار گذاشته است و ما امروز همه ی آن را با وجود ناهمگونی هایی که در میان پاره ها و بخش های آن به چشم می خورد، در برابر دیدگان خود داریم. بر ماست که این مرده ریگ قرون و اعصار و این کهن سال ترین یادمان نیاکانمان را با حوصله و دقت و بردباری و آزادمنشی و به دور از هر گونه پیشداوری و یکسونگری مطالعه کنیم و در آن به پژوهش بپردازیم و هرگز از یاد نبریم که به گفته ی «پورداوود» :
«داستان ها و یادگارهای کهن فرهنگ ما هر چه هست، زاییده ی زندگی قوم ما و پرورده ی سرزمین ما و نمودار سرشت نیاکان ما و راست ترین گواه بد و خوب پدران ماست. اگر بد بودند یا خوب، اگر تنگدل و تنگدست بودند یا رادمرد و گشاده دست، اگر پهلوان و دلیر بودند یا ترسو و بزدل، اگر بزرگ منش و آزاده بودند یا گدامنش و درویش، همه ی این زشت و زیباها از همین داستان ها هویداست و بهتر و روشن تر و بی طرف تر از تاریخ واقعی ایران و مردم این کشور است.»(13)
وظیفه ی خود می دانم که در این فرصت، از یکایک دوستان و سروران دانش پژوه و فرهنگ دوستی که در کار گزارش «وندیداد» مشوق من بودند و مرا دلگرمی بخشیدند و در مواردی راهنمایی کردند و برخی از مآخذ نایاب را بزرگوارانه در اختیار من گذاشتند و به ویژه از آقایان دکتر «بهرام فره وشی» و دکتر «احمد تفضلی» که هر دو از رهروان دیرین این راهند و بر اهمین و ضرورت این کار در زمینه ی ایران شناسی تاکید ورزیدند، سپاسگزاری کنم.
ج. دوستخواه
اصفهان – مهرروز مهرماه (مهرگان) 1364
پانوشت ها :
1. برای آشنایی با چگونگی این امر نگاه کنید به مقاله ی «دکتر بهرام فره وشی» در ماهنامه ی «راهنمای کتاب»، سال 6، شماره ی 8 – آبان 1342.
2. گفتنی است که در طی گزارش اوستای پورداوود، بارها به نوشته های وندیداد استناد شده و پاره هایی از آن گزارش گم شده، آمده است.
3. نگارنده خود در همان سال ها، آن دست نویس را در کتابخانه ی استاد مطالعه کرد و بخش هایی از فرگردهای پنجم و هفتم آن را در کتاب «اوستا، نامه ی مینوی آیین زرتشت» آورد.
4. درباره ی «دیو» و دگرگونی معنایی آن نگاه کنید به یادداشت های اوستا.
5. آ. کریستن سن : مزدا پرستی در ایران قدیم، ترجمه ی دکتر ذبیح الله صفا، ص 121.
6. دکتر احمد تفضلی احتمال داده است که دو فرگرد نخستین به سبب ارتباط با زمین – که در دین زرتشتی مقدس به شمار می رود و باید از آلودگی بدور باشد – بر مطالب اصلی وندیداد افزوده شده باشد.(نگاه کنید به پیشگفتار چاپ دوم «وندیداد» گزارش م. ع. داعی الاسلام)
7. نگاه کنید به زیرنویس فرگرد 19.
8. نگاه کنید به «منثره» و «منثره درمانی» در یادداشت های اوستا.
9. Rustam J.J. Modi: The Evolution of Iranian Law. Professor Jackson Memorial Volume. pp.199-215
10. مهرادد بهار : پژوهشی در اساطیر ایران (پاره ی نخست) – دیباچه، ص چهارده و پانزده.
11. W. B. Henning
12. زرتشت. ص 54 و 55.
13. ابراهیم پورداوود : پیشدادیان و کیانیان، نشریه ی انجمن فرهنگ ایران باستان، سال چهارم، شماره ی 2، اسفندماه 1345.
جهانبینی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان
جهانبینی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان
زرتشت و نقش او در زندگی مردم، ديروز و امروز و فردا
از: موبد كامران جمشيدي
نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی
هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد، به جهانیان آموخت كه زندگی براستی چیست و چه داد[1] و هنجارهایی آفرینش را پایه گذاشته و به پیش میبرند. او از اَشا[2] گفت، از وُهومَن[3]، از خْـشَتـْرا[4]، از سپِـنْتا آرْمَیتی[5] و از هُئوْرْوَتات اَمِرِتات[6]. از راستی گفت در جای[7] قانونمندی جهانی، از اندیشهی نیك گفت در جای ابزارِ شناخت و به كارگرفتن راستی و از كردار نیك در جای پیامد آن، از آرامش در جای میوهی اندیشه و گفتار و كردار نیك. آرامشی كه پایهگذار پیشرفت و والایی و فراروی است. آرامشی كه برآمده از سامان و هنجاری[8] است كه در تعادل و میانهروی شكل گرفته و در آن معنا مییابد، همان آرامشی كه شوربختانه در دنیای امروز كمتر با آن روبرو هستیم و راه پیشرفت و خوشبختی و شادی باشندگان این دهكدهی جهانی را با سختیها و پیچیدگیهایی روبرو كرده است. سدههاست كه این پیام زندگیساز و جهانآباد كن از یاد جهانیان رفته است و جای آن را یا آن باورها و جهانبینی هایی گرفتهاند كه یا بر موج پندارها و خرافه ها سوارند تا انسانِ نیازمند را با ترسها و تردیدها پر نموده اند. باورهایی که سردمداران آنها را هر چه بیشتر از دارایی های دنیوی بهرهمند ساخته و یا آن باورهایی كه بر پایۀ خداوندگاری بیچونوچرای انسان بر زمین و دریا و هوا پایه گرفتهاند و با بهرهبرداری كامجویانهی خود از دادههای اهورایی در طبیعت آیندهی مادرِ زمین را در روند نابودی روزافزون قرار دادهاند. اینگونه باورها، كه میتوان آنها را الگوهای غربی نامید، با افزایش بیرویه و روزافزون ساخت و بهره وری، هم آخشیج ها[9] را میآزارند و هم در آن انسانهایی كه از این شیوهی زندگی دورند اما گواه این ناهمسانی گسترده در شیوه و چگونگی زندگی هستند، ایجاد خشم و كینه كرده و واكنشهای خشمآمیز آنان را سبب میشوند. همینها هستند كه از راه جنگ و یا تروریسم كور و بیدادگر انسانهای بیگناه دیگر نیز را به كام میكشند.
راه چاره چیست؟ اگر از من بپرسید رفتن از همان راه نخست، یعنی همان پیام پاك زرتشت كه زندگی را از پایه، راست و درست و سازنده و شاد و پاك و آرام میخواهد. در این جهانبینی، جهان هستی را سامانی است و پاره های آن با یكدیگر پیوندی دارند كه حساب شده است و زیادهروی در آن جایی ندارد. همه چیز و همه كس نیز در آن جایگاه شایسته خود را دارد. از جابجایی الكترون در اتم گرفته تا گردش اختران رونده به دور خورشید، همه چیز پیرو سامانی است سنجیده. سپهر[10] نیز چرخهی خود را دارد و تراز[11] در آن برقرار است. تنها انسان است كه این سامان را برهم می زند و میتواند همۀ هستی را به ویرانی بكشاند. البته انسان توانایی دارد تا بجای ویرانگری در راستای همین هنجار به دگرگونیهای مثبت و سازنده دست بزند. او میتواند بجای بریدن بیرویهی درختان جنگلی و بیابان زایی، بیابانها و كویرهای موجود را جنگلكاری نماید. یا بجای كشتار و براندازی نسل جانوران جلوی از بینرفتن آنها را بگیرد.
انسان میتواند از جهان هستی به سود خود (ولی نه بزیان هستی و هستیوران) بهرهبرداری كند. ستایشی كه از زیست بوم[12] در دین زرتشت میشود ریشه در دیدگاه اشایی آن دارد. انسان، از دیدگاه نیروی اندیشه گری، از دیگر هستیوران روی زمین پیشتر است، اگر از هوش و خردی كه مایۀ این برتری است، درست در راستای هنجار هستی بهره ببرد. انسان چون هوشمند است و خرد دارد پاسخگو است. او باید خویشکارانه[13] با همه پدیدههای جهان هستی برخورد كند. برخورد او باید سازنده باشد و سازندگی هماهنگی با اشاست.
سپنتا آرمیتی یا آرامش افزاینده یكی دیگر از پایههای فلسفهی دین زرتشت است. انسانها پس از برگزیدن اندیشه نیك و هماهنگی با زیست بوم و همراهی با سامان هستی برپایهی كردارهای نیك به آرامش میرسند. این آرامش باید همگانی باشد. بیسوادی ونادانی، ناداری، جنگ و تروریسم برهمزنندهی این آرامشاند.
آرامش و رفاهی كه امروز در جهان و بویژه در غرب به چشم میخورد، آرامش پیش از توفان است. از هماكنون زیست بوم واكنشهای خود را آغاز كرده است. انباشت گره های روانی[14] در میان بیشتر مردم جهان به همراه سرکشی های زیستبومی، سرکشیهای انسانی را نیز به همراه خواهد آورد. این آرامش موجود در غرب، با تروریسم و جنگ اگر از بین نرود با سیل و توفان از میان خواهد رفت.
پخش دادگرانۀ توانایی ها و كمك به رشد فرهنگی هازمان های[15] پس مانده، به همراه دگرگونی در شیوهی ساخت و پرهیز از گُسارِش[16] بیرویه در غرب و همچنین پاسداشت زیست بوم میتواند از بروز رویدادهای ناگوار جلوگیری نماید. تنها با رشد هماهنگ کدیوری[17] و بازرگانی در سطح جهان و كاستن از رشد بیرویه توده ها و گزینش یك دیدگاه و باور هماهنگ با نیازهای انسان امروز و فردا میتوان از بروز این رویدادها پیشگیری كرد. دات گذاری بر روی كاغذ و برگزاری سمینارهای رنگارنگ جهانی، نمیتواند تا هنگامیكه در نگرش و باور انسانها دگرگونی بنیادین ایجاد نشده باشد، گرهگشا باشد. اگر “اشا”، “خشترا” (كردار نیك) و رسیدن به آرمیتی (آرامش) در باور مردم جای گرفت، هر باورمندی پلیس خود میشود تا این دادها زیر پا گذاشته نشود.
اگر مردم آلودن زیست بوم، كشتار و آزار جانوران و ستم از هر گونه را گناه و نادرست دانستند و دست زدن به اینگونه کردارها، برای آنها ناآرامی وجدان را در پی داشته باشد، خود بخود از دست زدن به آنها پرهیز میكنند.
براستی جهانبینی زرتشت نخستین جهانبینی یگانهشناس جهان است كه:
1- بر پایهی نگرش دانشورانه و خردمندانه استوار است و هیچ دانشمندی نمیتواند بر آن خرده بگیرد.
2- در نگرش به زیست بوم و پاسداشت آن، پیشگام همه نگرشهایی از این دست است. همۀ سازمانها و گروههایی كه با فرنام “سبزها”، “آشتی سبز” و … در سدۀ بیستم ترسایی پا به میدان گذاشته اند ناخودآگاه، پیرو اندیشهی اشایی زرتشت در پهنۀ نگرش به زیست بوم هستند.
3- سازمان مردم ها[18] و كوشش برای برپایی آشتی جهانی و كمكرسانی در پهنۀ بهداشت و خوراک رسانیِ[19] جهانی در راستای “آرمیتی” است.
4- از دیدگاه کشورآرایی و شیوهی ادارهی هازمان، دین زرتشت نه به زورگویی (دیكتاتوری) باور دارد و نه به بی سامانی یا هرجومرج. آزاده گرایی ترازمند[20]، آرمان هازمانی زرتشتیان است.
5- دیدگاه کدیوری زرتشت نه بر برتری سرمایه استوار است (کاپیتالیستی) و نه بر پندارِ برابری همگان از هر دیدگاه (کمونیستی). دادِ توده ای برپایهی فراهمآوری توانمندی رشد و پیشرفت فرد و گروه، از ویژگیهای این دیدگاه است.
همهی اینها كه برشمردیم از پایههایی هستند كه میتوانند یك هازمان جهانی سالم و راست و درست را بسازند. و اگر هم گمان كنیم كه چنین چیزی در جهان امروز بیشتر به یك امید و آرزو شبیه است تا به یك حقیقت بیاد بیاوریم كه ما در سرزمین خودمان نمونهی یك شهریگری سامان مند، بزرگ، سالم و آرام را در اندازه های نیمه جهانی داشتهایم؛ سامان بوجود آمده بوسیلهی كورش كبیر هخامنشی را، سامان خوب و سازنده و آرامشبخشی را كه بر پایهی آموزشهای زرتشت و جهانبینی او پدید آمده بود. سامانی كه به مثابهی “كردار نیكی” بود در پیروی از گفتار نیك اشو زرتشت. و شاید با جسارت بتوان گفت كه آن سامان خوب نیمه جهانی نخستین و واپسین سامانی بود كه انسانِ پاگذاشته به دورهی كشاورزی و شهرنشینی از خود بنیان گذاشته است. انسانی كه امروزه در دهههای آغازین دورهی ساختاری[21] و در آستانهی دورهی فراساختاری خود میباشد. انسانی كه همانگونه كه آمد آنچنان رفتاری با خود و جهان كرده است كه امروز با دنیایی از دشواری ها و پیچیدگیهای تنی و روانی، مادی و مینوی روبرو میباشد. راه برون رفت از این بغرنج ها نیز، بیرون رفتن از دنیای ذهنی، روانی، فرهنگی پندارگرایی ناب و مادهگرایی ناب و ویرانی خود و زمین و زمان است.
به اشا و راستی رو بیاوریم تا با بهرهگیری از اندیشهنیك و برپایی سامان خودخواسته و برگزیدنی به آرامش برسیم. هر نامی هم میخواهیم بر آن بگذاریم هیچ فرقی نمیكند. بیتردید هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد نمیخواست كه همه نام زرتشتی بر خود بگذارند. بلكه هر آنكس كه روانِپیام را دریافت و بر آن کنش داشت خودبخود یك رهرو راه او به شمار میآید.
ما زرتشتیان نیز بنا بر آنچه كه آموختهایم و در نیایشهای روزانهی خود و در اوستای كشتی بستن تكرار میكنیم با همهی انسانهای نیك جهان در كردن كارهای خود و دوری از كارهای بد همگام خواهیم بود.
هَما زور بیم، هَما زورِ هَما اَشو بیم، هَما زورِ ویشْ كِرفِه بیم، همكِرفِهی كِرفِهكاران بیم، دور از وَناه و وَناهكاران بیم، همكرفهی بَستِهكُشْـتیان و نیكان و وَهانِ هَفتْ كِشورْ زَمین بیم. به خُشنودی تو، ای دادارِ اورمَزد. اَتَـه جَمـیاتْ یـتَه آفْرینامی. (چنان باشد كه ما آرزو داریم.)
[1]داد یا دات = قانون
[2]Asha
Vohuman [3]
[4]Khshathrâ
[5]Spentâ Ârmaiti
[6]Haurvatât Ameretât
[7]به عنوان
[8]نظم
[9]طبیعت
[10]طبیعت
[11]تعادل – هماهنگی
[12]زیست بوم = محیط زیست
[13]مسئولانه
[14]عقده ها
[15]جوامع
[16]مصرف
[17]اقتصادی
[18]ملل
[19]تغذیه
[20]دموکراسی منعادل
[21]صنعتی