پیوند و پیمان

پیوند و پیمان


موبد کامران جمشیدی

پیوند میان زن و مرد، آیینی است سپنتایی و اهورایی، پیوند دو تن و دو روان از برای زندگی بخشیدن و پایدار ساختن آفرینش که نیروهای هستی‌بخش و هستی‌بان اهورایی و هم کشش و مهر و پیوند و پیمان آن را پشتیبانی و پاسداری می نمایند.

پیمان بستن و پیمان‌داری یکی از ارج‌مندترین ویژگی‌های فرهنگی ما زرتشتیان بوده که امری وجدانی و انسانی است و میوه‌ی آن هم نیکی و شادی و خشنودی است و پیمان‌شکنی هم گناهی است بزرگ. فردوسی، سخنسرای نامی ما از زبان فرهنگ نیاکانمان سروده است:

 

ز پیمان نگردند ایرانیان                   وزین در کنون نیست بیم زیان

به رسم کیان نیز پیمان گرفت          وفا در دل و مهر در جان گرفت

 

حلقه و انگشتری نامزدی و اروسی هم که در دست یکدیگر می‌کنیم به نشانه‌ی همین پیمان بستن است.

از دیگر ویژگی‌های فرهنگ زرتشتی-ایرانی-انسانی آزادیِ بنیادینِ انسان در گزینش، بر پایه‌ی خرد و نیک‌بینی و نیک‌فهمی است و از همین رو خویشکاری او در برابر هر گزینش است که او را پیمان‌دار و پاسخگوی گزینش خود می‌سازد و این در مورد گزینش همسر و همبر و همراه زندگی نیز رواست.

از سوی دیگر می‌دانیم که خانواده‌ سنگ بنای جامعه است و از آنجا که همه‌ی ما خواهان یک جامعه‌ی سالم، پر مهر و پیشرو هستیم پس هر یک از ما، چه تک‌تک و چه با هم در کنار یکدیگر باید دارای آن ویژگی‌هایی باشیم که برای آفریدن و به پیش‌بردن چنین جامعه‌ای نیاز می‌باشد.

 

از زبان اشو زرتشت نیز بشنویم که چه پند و اندرزی برای نواروسان و تازه دامادان دارد:

 

)زرتشت می گوید:) ای پوروچیستا، ای جوانترین دختر زرتشت

مزدا اهورا آن کس را که به اندیشه نیک و به پاکی و راستی پایبند است

به همسری به تو می دهد

پس با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن.

)پوروچیستا پاسخ می دهد: (

بی گمان من او را، که برای حانواده، پدر و خویشان گرامی می باشد

برخواهم گزید و دوست خواهم داشت.

باشد که روشنایی اندیشه نیک به من برسد

و زنی پارسا و پاکدامن در میان پاکان باشم

)زرتشت: (

این سخنان را به شما می گویم ای نواروسان و ای تازه دامادان

پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید و با نیروی یابش خود دریابید و به کار بندید.

پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید،

و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد

تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.

ای مردان و ای زنان، این بدرستی بدانید که در این جهان دروغ فریبنده است.

از آن بگسلید و آن را مگسترانید، و این بدانید که

آن خوشی که از تباهی و تیرگی راستی به دست آید مایه اندوه است

و دروغ منشانی که راستی را تباه می سازند

زندگی مینوی خویش را نابود می کنند.

هنگامی که به آیین آزادگی و برابری پایبند باشید

و در زندگی زناشویی خود، چه در تنگی و چه در فراخی

با هم بجوشید و به هم مهربان باشید،

از بهترین پاداش برخوردار خواهید بود.

اما اگر اندیشه دروغ بر شما چیره گردد

و آیین آزادگی و راستی را رها کنید

با پیامد آه و افسوس روبرو خواهید گشت.

جایگاه فرشته در دین زرتشت

جایگاه فرشته در دین زرتشت



 

 در گاتهای زرتشت، از فرشته (ایزد) سخنی نرفته است هر چند از «سروش»، «آذر» و «اشی» نام برده شده است بدون آنکه آنها را فرشته (ایزد) بخواند. تنها در نوشته های پس از گاتها عنوان «ایزد» به آنها داده شده است. در نوشته های دینی بعد از گاتها از ایزدان بسیاری نام برده شده است و شاید شمار آنها از هزار فزون تر باشد و حتی نیایشهایی برای برخی از آنها نوشته شده است. گروهی از دانشمندان باور دارند که «موضوع فرشته از دین زرتشت وارد سایر ادیان از جمله دین یهود شده و از آنجا به دیگر ادیان ابراهیمی راه پیدا کرده است» دکتر فرهنگ مهر اعتقاد دارد که این ادعا حقیقت ندارد. او به هانری کربن نیز در این خصوص اعتراض دارد. هانری کربن معتقد بود که فرشته شناسی مهم ترین بخش دین زرتشت است. فرشتگان در اوستای جوان تر آمده اند و «ایزد» خوانده می شوند که به معنای شایسته نیایش است. در چگونگی ورود آنها در اوستای جوان تر، دیدگاه های چندی وجود دارد. بیشتر ایزدان، خدایان پنداری هستند که آریاییان ایرانی پیش از اشوزرتشت، آنها را می پرستیدند. اشوزرتشت که یکتاپرستی را آموزش می داد، حتی نخواست نامی از خدایان پنداری درگاتها ببرد. از این رو می بینیم که حتی از «میترا» که یکی از خدایان مهم پیش از زرتشت بود، نامی در گاتها برده نشده است. پیش از زرتشت، مغان، پاسداران دین و پسران خدایان پنداری بودند. پس از گامیابی اشوزرتشت به گسترش یکتاپرستی، بازار مغان از گرمی افتاد. به نظر می رسد که در سده های بعدی، این خدایان پنداری با پایین آمدن پایگاهشان به نام ایزادان (فرشتگان) آفریده اهورامزدا در نوشته های دینی وارد شدند و به صورت پاسداران عناصر طبیعت، نگاهدارنده و میزان ارزشهای اخلاقی اهورایی و داور رفتار آدمیان، انجام وظیفه می کردند. و این به خودی خود، کار زیبایی بود. هر چند «فرشته» دربیشتر دینها هست ولی طبیعت و کار آنها در دینهای مختلف، متفاوت است. بنابراین بهتر است در دین زرتشتی از «ایزد» گفت و گو کنیم و نه از «فرشته» تا اشتباهی پیش نیاید. اگر ایزدان را در معنای تاریخی و فلسفی آنان بپذیریم، باید به ژرف بینی و دورنگری خردمندانی که با پافشاری بر تقدس طبیعت و عناصر آن، در نگاهداری محیط زیست کوشیده اند، درود بفرستیم. بی خود نیست که امروز دانشمندان، از دین زرتشت به عنوان نخستین دینی که به حفظ محیط زیست توجه کرده است یاد می کنند. «ایزد» درگاتها نیست و ساخته نوشته های پس از اشوزرتشت است که در نوشته های دینی راه می یابد و شماره آنها با گذشت زمان افزون شد و از هزار بالاتر رفت.

 

تقسیمات ایزدان

ایزدان را بنا به اهمیت به بزرگ و کوچک بخش می کنند. برای نمونه میترا (مهر) ایزدی بزرگ ولی اشی (پاداش نیکی) ایزد کوچکی است. از دیدگاهی دیگر، ایزدان را به دو گروه مینوی و مادی بخش کرده اند. ایزدان مینوی پاسداران رفتارها و چیزهای مینوی هستند مانند رشن (راستی )، ورهرام (پیروزی)، و آخشتی (صلح و آشتی)، دانا (وجدان یا دین)، چیستی (دانش)، رتا (دهشمندی) و ایزدان مادی پاسداران چیزهای مادی هستند مانند هوخشترا (خورشید)، منگها (ماه)، ونت (ستاره)، تیشتر (باران)، زم (زمین). مهر (میترا) از مهم ترین خدایان آریایی است که جای خود را با نام ایزد (فرشته) در فرهنگ زرتشتی استوار کرده است. درازترین یشت در نیایش مهر سروده شده است. او نیرومند، کوشا، درست، باشکوه و بدون گذشت است. از نظر اخلاقی، میترا پاسدار راستی (از این بابت همکار رشن) و پاسدار پیمان (قرارداد) است. هر کس پیمان شکنی کند، مورد باز خواست میترا است و تنبیه می شود. از نظر دنیایی، میترا پاسدار نور (از این بابت همکار ایزد هورخشئتا یا خورشید) و نگهبان کشتزارهاست. سروش، آموزگار و پیام آور دین است. او گوش جهانی همه نیکوکاران (اشوان) و آورنده پیامهای اهورایی برای آنهاست. زرتشت آرزو می کند که مردمان آن گونه رفتار کنند که سروش با همه ی آنها در ارتباط باشد. در اوستا ایزدانی منسوب به وجدان و دین (دانا)، دانش (چیستی)، بخشندگی (رتا)، صلح و آشتی (آخشتی)، پیروزی (ورهرام یا ورترغنه)، تندرستی (آریامن)، پاداش نیک (اشی) و شادمانی زندگی (رمان)… هستند.

 

اهورا مزدا

با آنچه درباره ایزدان گفته شده و با همه زیاده رویهایی که در نیایش برخی از آنها شده است، (در تیریشت اهورامزدا از ایزد تشتر درخواست می کند که به میزان باران بیافزاید!) سنت نیایش ایزدان با دانستن اینکه آنها فروزه و آفریده خداوند هستند پسندیده و پذیرفتنی است. خلاصه آنکه اشوزرتشت به یک آفریننده و نگاهدارنده جهان باور داشت. آفریننده و نگاهدارنده ای که بر همه چیز دانا و توانا و در خور ستایش است. او در همه جا هست. او بی کران، جهان برونی، جهان درونی و اهورایی است. او کلی است و همه هستیها از اوست. او دست اندرکار «هستی» است، او آغاز و انجامی ندارد. آدمی که جزئی است، نمی تواند کلی (اهورامزدا) را ببیند و یا آن را به درستی تعریف کند. اهورامزدا را تنها از راه فروزه هایش می توان شناخت. او دهنده خوبیهاست و بدی در آستان او راه ندارد. او سازنده است و ویرانی نمی شناسد. او از هستی خود می دهد و پدید می آورد. او گوهر و دهنده خرد، راستی و داد، آرامش و مهر، نیروی برگزیده و شهریاری اهورایی، رسایی و فراگیری، جاودانی و بی مرگی است. آفرینندگی، دهندگی و سازندگی یک فراگرد پویا و در فروزه سپنتامینیو همیشه با اهورامزدا بوده و هست. نظام هستی و پیشرفت بنابر قانون دگرگونی ناپذیر اشا پیوسته در جریان است. آدمی در تصویر (شبه اخلاقی) اهورامزدا پدید آمده و دارنده پرتوی از فروزه های اهورایی است و این امر آدمی را همکار اهورامزدا می کند تا با کاربردن آزادی خود، با بهره بری از خرد، وجدان، بینش و کارکردن، طبق قانون اشا، جهان را پیشرفت داده و خود به سرمنزل شادی و روشنایی برسد. آنان که به دروغ و بدکاری بگروند، به اندوه و افسوس دچار می شوند. از خود و خداوند بیگانه می گردند. اهورامزدا جهان و آدمیان را در خرد (وهومن) پدید آورد، در وجدان (دانا) شکل داد، در سازندگی (سپنتامینیو) نمود خارجی بخشید و در راه راستی و داد (اشا) پیشرفت داد، با آرامش و مهر (آرمیتی) هم آهنگی بخشید تا با نیروی اهورایی و خوبی (خشترا) به رسایی (هاروتات) و جاودانگی (امرتات) برسند.

 

برگرفته از کتاب دیدی نو از دینی کهن

http://californiazoroastriancenter.org/Professor_Mehr/viewer2.htm

 

تیشتر ، فرشتهء پرشکوه باران‌آور

تیشتر ، فرشتهء پرشکوه باران‌آور


ترجمهء روانشاد استاد مهرداد بهار

بنا به روایات ایرانی کهن،در آغاز آفرینش،هنگامی که اهریمن بر آسمان و زمین تاخت،بوم‌ و بر خشک و بی‌آب بود و نشانی از دریاها دیده نمی‌شد.آن‌گاه،تیشتر،فرشتهء پرشکوه باران‌آور،ابر را به هنگام غروب در باختر زمین پدید آورد و آن را به نیروی باد در آسمان روان کرد و سی‌ شبانه‌روز باران ببارانید.هر سرشک آن باران به بزرگی تشت آبی بود که برکشند و فرود می‌ریزند.همهء زمین را به بلندی بالای مردی آب بایستاد.پس بادها به جنبش درآمدند و همهء آن آب‌ها را به‌ کرانه‌های زمین براندند و اقیانوس‌ها،که فراخکرد نام دارند،پدید آمدند.


این باران‌آوری تیشتر همه ساله تکرار می‌گردد؛و زندگی گیاهان،جانوران و مردمان وابسته به‌ او است.


داستان زیبای این باران‌آوری هر ساله در اوستا چنین آمده است:


-1
تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،را بستائیم،او که سرچشمهء آب‌ها را با خوی دارد. آن توانای بزرگ نیرومند،از دور پیدا و بلندپایه.


-2
ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟

کی سرچشمهء آب‌ها را به توانایی اسبی نیرومند دگرباره روان‌خواهی کرد؟


-3
تیشتر پرشکوه و فرهمند به ده شب،چونان مردی پانزده ساله و نو رسید،با چشمانی‌ روشن،بالایی بلند و بس نیرومند در فروغ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از فرزندان‌ ارزانی دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و او نیز باران برکت بخشیده آورد.


-4
آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب دیگر،چونان گاوی زرین‌شاخ در فروغ‌ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از گله‌ها ارزانی‌ دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و او نیز همچنان باران برکت بخشنده آورد.


-5
آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب سدیگر،چونان اسپی سپیده و زیبا،با گوش‌های زرین و لگام در فروغ آسمان‌ها پرواز کند و گوید:

کیست که مرا با نوشابه‌ای قدسی،آمیخته به شیر و هوم بستاید،تا بدو ثروتی از اسپان ارزانی‌ دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابه‌ای قدسی بستایند،و آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند به‌ پیکر اسبی سپید و زیبا،با گوش‌های زرین و لگام زرین،به دریای فراخکرد فرود آید.


-6
اما،این‌بار،وی را دیوی به پیکر اسپی سیاه،به نام اپوش،فراز آید.اسپی کوتاه،با گوش‌هایی‌ کوتاه،با گردنی کوتاه،با دمی کوتاه،گر و سهمگین.


-7
تیشتر پرشکوه و فرهمند و اپوش دیو کوتاه و سهمگین به‌هم درافتند و سه شبانه‌روز با یکدیگر نبرد کنند.سرانجام اپوش دیو سهمگین بر تیشتر پرشکوه چیزه شود،او را شکست دهند و از کنار دریای فراخکرد بگریزاند.
-8
تیشتر،شکسته و گریزان،خروش برآورد و اندوه خورد و گوید:


وای بر من!وای بر شما ای آب‌ها و گیاهان!مگر همهء مردم در نمازی ویژهء من بستایند،تا مرا نیروی اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوه‌ها و رودهای ناور و فراز آید.ورنه،وای بر ما!


-9
آنگاه،خداوند بزرگ و همهء مردم او را در نمازی ویژهء وی بستایند؛آنگاه وی را نیروی‌ اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوه‌ها و رودهای ناور و فراز آید.آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،چونان اسپی سفید و زیبا،با گوش‌های زرین و با لگامی زرین،به دریای فراخکرد بازگردد.


-10
آنگاه وی را اپوش دیو،به پیکر اسپی سیاه فراز آید،اسپی کوتاه،گر و سهمگین.


-11
آنگاه،این هر دو،باری دیگر،به هم درافتند،با یکدیگر نبرد کنند؛و چون خورشید به‌ نیمروز رسد،تیشتر پرشکوه و فرهمند بر اپوش دیو چیره شود و او را شکست دهد.او را یک‌ فرسنگ از دریای فراخکرد دور براند.اپوش دیو بگریزد و فرشتهء پرشکوه و فرهمند،تیشتر، خروش شادی و رستگاری برآورد و گوید:خوشا بر من!خوشا بر آب‌ها و گیاهان!خوشا بر سرزمین‌های هفت کشور!که از این پس در جویهاشان آب‌های روان به کشتزارهای پربار خواهد رسید.خوشا بر چراگاه‌ها و مرغزارهای سرسبز که باران،نرم،بر آنها فرود خواهد آمد.


-12
آنگاه تیشتر باشکوه و فرهمند،چون اسپی با گوش‌های زرین و لگام زرین به دریا رود. با رفتن او به دریا،آب‌ها شادمانه به غوغا درآیند،به پای خیزند،خروش از سرگیرند.کوهه‌های آب‌ به بالا برشوند و فرود آیند.دریا به جوشش درآید،آب‌ها را ؟؟؟ دیگر افتد.همهء کرانه‌ها و میانهء دریای فراخکرد را این جنبش،غوغا و شور آب‌ها فروگیرد،گرمی‌اش افزون شود،و سرانجام، سراپا،در مهی انبوه فرورود و آرام یابد.


-13
پس تیشتر،فرشتهء پرشکوه و فرهمند،از دریا فراز خیزد و به دنبال خویش مه را نیز از دریا فراز برد.آسمان را ابر بپوشاند.فرشتهء بادها ابرها را به پیش براند،و باران‌ها و برف‌ها به سوی‌ کشتزارها و روستاهای هفت کشور زمین فرود آیند.


-14
پس تیشتر پرشکوه و فرهمند را مردم کشاورز و جانوران یله در کوه و دشت شادمانه بستایند.این او است که با آب‌های خود سال‌های خوب را برای ما می‌آورد.این او است که با پیروزی‌ بر پری‌های اهریمن انگیخته،باران‌های خوش‌آواز و نرم را بر همهء هفت کشور بپراکند.


-15
تیشتر پرشکوه و فرهمند را می‌ستائیم که همهء برکه‌ها،همهء رودها،همهء چشمه‌ها و جویبارها چشم به راه اویند تا کی به سوی ایشان فراز آید،تا چشمه‌های آب بتوانند به سترگی اسپی‌ از دل زمین برون تازند،تا چشمه‌ها به سوی کشتزارهای سرسبز و به سوی دشت‌ها و روستاها روان‌ شوند و ریشهء گیاهان و دل تشتگان را از نم خویش تازگی و زندگی بخشند.


-16
تیشتر،این فرشته پرشکوه و فرهمند،را می‌ستائیم که به هزار نعمت آراسته است.

هرکه او را با نماز ویژهء وی بستاید،از او روزی بی‌شمار یابد.
اگر همه او را با نماز ویژهء وی بستایند،سپاه دشمن هرگز بدین سرزمین درنخواهد آمد؛نه‌ خشکسالی،نه سیل و نه بیماری بدان راه نخواهند یافت.

به قول کتاب بندهش (Bundahish) :


هنگامی که تیشتر ابرها را پدید آورد،فرشتهء باد به یاری او برخاست.او به شکل مردی روشن‌ و بلندبالا که موزه‌ای چوبین برپای داشته باشد،به نفس خویش باد را در فضا به حرکت درآورد.بر همهء زمین باد یکسره فرووزید،ابرها را بگسترد و باران‌ها فروریختند.


در آن ابر و باران،دیوان فراز ابرها به دشمنی برخاستند و به تکه‌تکه کردن ابرها آغازیدند تا آنها را از باریدن بازدارند.تیشتر و یاران وی نیز به نبرد با آنان روی آوردند و با گرزهای خویش بر سر و تن دیوان دشمن باران برکوفتند.از ضربهء پتک‌ها فریاد و غرش دیوان برخاست و برق‌ها از برخورد گرزها با ایشان فروجست که ما آنها را رعد و برق می‌خوانیم.


ناچار،اهریمن فریاد برآورد:«این باد را بمیرانید،این باد چیرهء نیرومند را،زیرا اگر شما باد را بمیرانید،آنگاه همهء آفریدگان را میرانده‌اید

پس دیوان همگی بر فرشتهء باد هجوم آوردند.یاری بدو دیر رسید.باد سست شد،از پای‌ درآمد.ابرها از هم گسیخت.جائی را سیل فروگرفت و جائی دیگر آب ندید و خشک بماند.

دیوان که باد را از پای درآوردند و ابر را از باریدن بازداشتند،پیروزمندانه طاقی از پیروزی در آسمان زدند که آن را رنگین‌کمان خوانند.

باشد که فرشتهء باد از نو برخیزد،باشد که فرشتگان بدو یاری رسانند تا آب‌هایی را که تیشتر از دریا برکشیده است به بیابان‌های خشک ما بارد.باشد که دیوان خشکی‌آور فرو میرند تا جوی‌های آب‌ روان گردد.گیاهان دل خاک‌ها را بشکفند و بوم ما سبزی گیرد و بوی خوش گل‌ها و گیاهان،این‌ سرزمین کهنسال را فراگیرد.

ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟
کی سرچشمهء آب‌ها را به توانایی اسپی نیرومند دگرباره روان خواهی کرد؟

ماهنامه کلک ، 1374، شماره 67

زرتشت اسپنتمان

زرتشت اسپنتمان

وخشور پاک با پیام پاک

 

بهترین گفته ها را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن بنگرید. سپس هر مرد و زن از شما ، از این دو راه نیکی و بدی ، یکی را برای خود برگزینید. پیش از آنکه روز بزرگ گزینش راه زندگانی فرا رسد این آیین را دریابید و نیک بفهمید.

گات ها ، سرود 2 ، بند 2

 

در بهار جهانفزای ششم فروردین سی و شش سال پیش از سال دینی زرتشتی ( 26 مارچ 1767 سال پیش از سال ترسایی ) ، کودکی در خانه زن و مردی ، دغدو و پورشسب نام ، در ایران زمین چشم به جهان گشود و لب با خنده وا کرد.

نامش را زرتشت نهادند . نام خانوادگی اسپنتمان بود.

زرتشت مانند هر کودک دیگر پرسنده و جوینده بار آمد ، اما با پشتکار بیشتری. از خدایان گوناگونی که می گفتند ، می پرسید و از کارهای شگفت انگیزی که به آنها وا می بستند پاسخی روشن می جست. می خواست راه رهایی ستمدیدگان را دریابد . چون پاسخ های درستی نمی شنید و درشتی می دید، پافشاری بیشتری می نمود. سرانجام پیشوایان کیش و فرمانروایان کشور از وی که دیگر جوان شده بود ، به تنگ آمدند و وی را از خود راندند.

زرتشت از آنان نومید گردیده ، روی به خود نمود و همچنان به جهان زنده و سپهر گردنده نگریست. پیرامون هر چیز را دید و سنجید . با مردم نشست و گفت و شنید. از هر کس و هر چیز آموخته هایی اندوخت. از استادی چامه گفتن و سرودن را آموخت. او در جستجوی پر تلاش خود ، از سامان جهان به دانش و بینش جهان سامان پی برد و جهان آفرین را شناخت. او از خود شناسی و جهان شناسی به خدا شناسی رسیده بود.

آن شناخت و دریافت دانش و بینش خدا بود که زرتشت خدا را مزدا به چم

“اَ بََردانش” یا به زبانی آسانتر “ابردانا” خواند و توانایی خدا را در دانایی او دید و دریافت . برای همین دین خود را بر پایه “دید ، دانش و بینش خوب” استوار نهاد و نام آن را “دین بهی” به چم دید و بینش بهی گذاشت.

از این پس ، او با خدای خود ، خدای یکتا ، بی همتا ، دانا ، توانا ، آفریدگار ، پروردگار ، دوست و دوست داشتنی ، همسخن گردید و آوای خدایی را چون پیام پاک با گوش هوش می شنید.

زرتشت سی ساله بود که دریافتهای خود را درباره خدای دانا ، یکتا و یگانه و پیرامون زندگانی نیک در جهان چون پیام پاک و روشن آشکار ساخت و دین بهی را بنیان نهاد . آن روز خجسته نوروز بود ، نوروزی که آغاز سال دینی زرتشتی ، 1737 سال پیش از سال ترسایی و 2358 سال پیش از سال خورشیدی ، گردید.

پیام زرتشت هراسی در میان پیشوایان و فرمانروایان انداخت . آنان کمر به دشمنی بستند و او و یاران ناتوانش را آزارها رساندند تا این که پس از ده سال رنج و آزار ، زرتشت با یارانی چند از زادگاه خود به سمت سرزمینی رفت که در آن ، شاه بزرگ کیانی گشتاسب پایتخت داشت. گشتاسب شاهی بود رزم آزما و بزم آرا ، جنگجو و تندخود ، اما سخن دان و سخن سنج. دو سال در گفت و شنید گذشت. سرانجام گشتاسب ، با خانواده و درباریان فرزانه خود به دین بهی گروید. آنان از جنگجویی به آشتی گستری و از بربادی دشمنان به آبادی مردمان درآمدند و به پیروی از بنیادهای دین بهی ، به جهان خود سامان نوینی دادند . دین گسترش یافت و کشور آباد گردید.

 

زرتشت یاران خود را پیام رسانی آموخت و آنان را برای پراکنی پیام آماده ساخت. آنان هم ، به پیروی از وی ، پیام پاک وی را به گوشه گوشه سرزمین پهناور رساندند و مردم را ، چه ایرانی و چه دیگر ، راه راست نمودند تا آنان به رای خود دین بهی را برگزینند و بر آن استوار بمانند.

زرتشت پس از نشیب و فراز کار خدایی خود ، در هفتاد و هفت سال و پهل روز زندگانی خود ، روز خور از دی ماه در چهل و هفت سالگی از بنیاد دین بهی ( 47 سال دینی زرتشتی ، 1690 سال پیش از سال ترسایی ) خرسند و کامیاب از این جهان چشم بربست ولی لبخند شادی بخش خود را برای جهانی آباد برجا گذاشت.

 

پیام پاک

 زرتشت پیام پاک خود را در هفده سرود خوش و زیبا گفته زیرا میدانیم که شعر ، بویژه که با ارج باشد، بسی بهتر از نثر دست نخورده می ماند و زرتشت این را در اندیشه داشت. امروز می بینیم که پس از هزاران سال ، آن پیام به همان تازگی و ویژگی خود ، بی کم و کاست و بی آلایش و ویرایش ، مانده است و جویندگان درستی و پویندگان درستی و پویندگان راستی را راه می نماید. چه شگفتی و معجزه از این بالاتر.

سرودهایش را به نام گاتها می شناسیم. این هفده سروده را که تنها دارای 341 بند و دو بیتی نما هستند ، آسان می توان در یک کتابچه جیبی گنجاند.

چرا به این کوچکی ؟

برای آن که زرتشت می خواست که پیامش فشرده و به اندازه باشد. او می خواست که مردم را تنها راهنمایی کند ، اندیشه شان برانگیزد ، خردشان را بیدار کند و هوش شان را تیز سازد تا آنان بتوانند خود را از بندگی و پیروی کوکورانه رها کنند و از آزادی و آزادگی برخوردار بوده ، جهان خود را در زمان خود با دانش روز و بینش روزگار پیش برند و بهتر سازند.

گاتها دارای بنیادهای زندگانی است که برای هر زمان و هر جای تازه و آماده می باشد.

گاتها جنگ را باز می دارد تا آشتی را گسترش دهد.

جوش را می خواباند تا هوش به کار افتد .

بند را می گسلد تا هر کس آزادانه به رای خرد خود دین و آیین را برگزیند.

نژاد پرستی را نمی شناسد و نمی پذیرد.

تک روی را نمی پسندد یاری و همکاری را پدید می آورد.

مردم دوستی را می ستایند.

بنیاد خانه و آبادی و شهر و کشور و همبستگی جهانی را استوار می سازد.

جهان زنده جانداران و گیاهان را در می یابد و همه آنها را می پرورد و بهتر می گرداند.

گاتها ، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز ، از خودشناسی و جهان شناسی ، خدا شناسی را می آموزد و انسان را خدا گونه می گرداند.

گاتها از آزادی ، آزادگی ، بهمنشی ، نیک اندیشی ، راستی ، درستی ، پیشروی ، پیشبری ، نوسازی ، تازه کاری ، سامان ، سازمان ، آرامش ، آسایش ، رسایی و جاودانی سخن دارد.

 

کوتاه سخن ، گاتهای زرتشت اسپنتمان ، وخشور پاک خدایی ، سرودهای پاکی است که هم در درگاه خدای دانا و یکتا نماز می باشد و نیایش ، و هم برای مردم راهنمای زندگانی شاد و آباد. سرود ها را خواندن ، خدای دانا را ستودن است و اندیشه را برای زندگانی بهتر ، برتر و زیباتر برانگیختن است.

گاتها پیام پاک خدایی است که زرتشت به ما جهانیان رسانده است.

 

سرچشمه :

انجمن دوستاران زرتشت

zartoshti.org

مفهوم تاریخی حجاب در کیش زرتشتی

 مفهوم تاریخی حجاب در کیش زرتشتی




گزارشی از موبد دکتر اردشیر خورشیدیان: 

پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت میباشد.پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری مینکند. و اما لباس نوعی پوشش است بامدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی میبخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.لباس عادی.مهمانی.ورزش.کارگری و سازمانی و …. نمیتوانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد.بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد. و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد. و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر میکند در این صورت مردان و زنانی را میتوان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه میدارند. حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن انان شرم و حیا دارد را میپوشاند. و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهانبینی و سطح اگاهی هر انسان دارد.مسلما انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمیکشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرماپوشش به تن میکردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی(تکامل) حجاب نگاه کنیمنخست انسان از پوشش اغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را اراسته کند و لباس پدید امد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد. از طرفی تا همین سد(صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخورداد نبودند و بیشتر انان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و افتاب سر و کار داشتند.بنابر این نباید این تصور برای ما پیش اید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر اثار باستانی ایران مشاهده میکنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است. و اما حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت ابروی خود و دیگران. که متاسفانه امروز مشاهده میکنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز میکنند مشاهده نمیشود و اتفاقامردان از بسیاری جهات از زن هایی که انان را بدحجاب میدانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند. فلانی که با کمال پررویی گران فروشی میکند و حتی اجازه ی اعتراض هم به شما نمیدهد.دیگری با منشی خود ارتباط برقرار میکند و پس از اینکه رازش افشا شد زنش را طلاق میدهد و با داشتن سه فرزند با او ازدواج میکند و با گردن برافراشته در محافل و مجالس نیز شرکت میکند و تازه طلب کار هم هست…. فردی خجالت نمیکشد و گدایی میکند و وقتی پول کف دستش میگذاری با کمال پررویی پرت میکند و میگوید همین؟! انگار ارث پدرش را از شما میخواهد. و هزاران موارد دیگر که از صبح تا شام در پیرامون ما اتفاق میافتدو همه به سادگی از کنار و ان میگذریم و به ان عادت کرده ایم.به طوری که متاسفانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی میکنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش میدهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت میکند را دوست دارد.خیلی ها تصور میکنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را میبیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد.تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمیتواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد. و اما حجاب در دین زرتشت و مذهب زرتشتی:اشو زرتشت 3744 سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و ازادی را تحسین نموده است و میفرماید : خداوند به انسان وجدان .خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده میشود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی میدهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهرهمند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند. زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش میکنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند. ابروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب میدانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی اباد و ازاد و شاد کوشا میباشند….. و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمیمان نیز استفاده مینمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود. به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری میکند؟ البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم . پاک بوده و دارای وجدانی قوی و میباشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه میکنند از طرفی تنبیه و مجازات نمیتواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند : نخستین عامل: ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی ازان کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند.حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنه شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق میگیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه(جامعه) ما را فرا میگیرد و یا بر عکس اگر هر کدام از ما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمیشود)و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از اب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد.. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور اگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمیپسندند به دیگران نیز نپسندند انگاه به گونه اگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمیشوند. ((دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.گاثاها)) دومین عامل: اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باداورده نیز فساد به بار میاورد.این شعار نیست و حقیقت دارد. بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد. سومین عامل: قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کندو ان قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند.زمانی دیده میشود که مرتب روزنامه ها مینویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ رانت خوار و پول شو در همبودگاه هم ازادانه میچزخند و فخر میفروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم. بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمیتوان به همه ی انان پرداخت ولی درکل میتوان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظهاری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با ان ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان اموخت .ریشه ها زیربنا ها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاددانان به صورت دانش دراورده اند.وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و میتوان در کوتاهترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق اگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان انان را در جامعه پیاده کنیم. 


برگرفته از: جهانبینی اشوزرتشت/اردشیر خورشیدیان

سرچشمه: برگه ی تاریخ زرتشتی

 

دیدگاه دین زرتشتی پیرامون سوگواری ، شیون و مویه

دیدگاه دین زرتشتی پیرامون سوگواری ، شیون و مویه :




موبه در زبان اوستایی اَمَیَوا (
amayavâ ) و در گزارش پهلوی اوستا (زند اوستا) مویَکْ (Muyak) و در زبان ارمنی شیوَنْکْ (shivank) میباشد. در اوستای پاک، متون پهلوی و پازند و به طور کلی در ادبیات دینی درجه یک و دو دین زرتشتی، شیون و مویه کرداری نکوهیده و اهریمنی قلمداد میشود. این نوشتار کوشش دارد تا به گونه فشرده و گزیده جایگاه سوگواری و شیون و مویه از برای مردگان و درگذشتگان را از روزن دین زرتشتی مورد بررسی و واکاوی قرار دهد.


– نکوهش شیون و مویه و سوگواری در گاثاهای پاک ، سرودهای مینوی اشوزرتشت:


اشوزرتشت اسپنتمان، پیامبر و وخشور اهورایی، در اهنودگاث، یسنا
۳۱ بند ۲۰ به گونه روشن شیون و موبه (خشیو xshyô) را کرداری اهریمنی دانسته و این کردار اهریمنی را مورد نکوهش قرار می دهند.


در مقابل اشو زرتشت در یسنای
۴۴ بند ششم، شادی را میستایند و آن را دهشی اهورایی برای مردمان می دانند.


به عبارت دیگر، در کلام پاک اشوزرتشت مویه و شیون و سوگواری ارزش و کرداری اهریمنی قلمداد شده و در مقابل آن شادی و دوری از غم و سوگواری به خردمندان و پیروان راه راستی و اشا سفارش شده است.


– نکوهش شیون و مویه و اهریمنی دانستن آن در اوستای پاک:


نکوهش غم و سوگواری تنها محدود به گاثاها نیست و در جایجای اوستای پاک اهریمنی دانسته شده است.


در اوستای پاک، یسنا
۷۱ بند ۱۷ چنین می خوانیم :


« کار و منش خوب را می ستاییم تا بتوانیم در برابر تاریکی پایداری کردن و تا بتوانیم در شیون و مویه خودداری کردن ».


در جای دیگر ، در اوستای پاک، در نخستین فرگرد از ویدودات (
Videvdât) یا داد دیوستیز در راستای سخن اشوزرتشت در گاثاهای پاک چنین می خوانیم :


« ششمین سرزمین که من اهورامزدا نیک بیافریدم و اهریمن پرگزند در آنجا آسیب گریه و زاری پدید آورد هرات است … ». گفتنیست که در هرات رسم بود تا در خانه ای که کسی میمرد، بازماندگان آن را رها میکردند و به گزاف شیون و زاری میکردند.


افزون بر این ، در اوستای بزرگتر که نیاکان ما در دوران ساسانی در دست داشتند به مراتب بیشتر از اینها شیون و مویه و سوگواری نکوهیده شده بود چرا که در دفتر نهم دینکرد که سخن از
۲۱ نسک اوستای کهن و مندرجات آنها به میان آمده است، پیرامون سوتکرنسک که نخستین نسک از ۲۱ نسک اوستا بوده است چنین میخوانیم :


« فرگرد یازدهم سوتکرنسک درباره شیون و موبه نکردن است، از برای درگذشتگان و نیفزودن پریشانی مرد پاک، در جهان دیگر از شیون و مویه و درباره فروهر مرد پاکدینی است که پس از مرگ خواستار یزشنه و آفرینگان است نه شیون و مویه » .


– نکوهش مویه و سوگواری در متون میانه :


نمودار نکوهش شیون و مویه و اهریمنی دانستن این کردار که از گاثاهای پاک ترسیم شده است و در پرتو دیگر متون اوستایی، همچون دیگر مفاهیم گاثایی درک آن روشن تر میشود، در متون پهلوی و پازند و پارسی زرتشتی نیز این روند جاری و ساری است.


در فصل
۱۶ از ارداویراف نامه که گزارش بهشت و دوزخ و همستکان(برزخ) را به گونه تشبیه و تمثیل برای درک بهتر و مشخص کردن ارزش ها و ضدارزشهای اخلاقی میخوانیم ، پیرامون تاثیر مویه و شیون و سوگواری بر روان انسان چنین آمده است :


« آنگاه به جایی در دوزخ رسیدم که رود بزرگ سهمگین و تیره روان بود. در کنار آن رود بسا روانها و فروهرها را دیدم که برخی از آنان نمیتوانستند از آن بگذرند و برخی دیگر با رنج گران از آن میگذشتند و برخی هم به آسانی از آن میگذشتند، از راهنمایان خود پرسیدم، اینان چه کسانند که اینچنین به رنجند، سروش پاک و ایزد آذر در پاسخ گفتند : این رودی است از اشک چشم مردمانی که از برای درگذشتگان خویش شیون و مویه کردند و گریستند. این رود از اشکهایی است که ناروا و بیرون از آیین مزدیسنا، ریخته شد. کسانی که نمیتوانند از این رود بگذرند، همان کسانی هستند که بازماندگانشان، پس از مرگشان شیون و مویه بسیار کردند، کسانی که به آسانی از آن گذشتن توانند، همان هایی هستند که پس از مرگشان کمتر بر آنان گریستند. این را به جهانیان بگو : ای کسانی که در جهان هستید، چندان شیون و مویه مکنید و بیرون از آیین مگریید، چه این رنج و دشخواری آورد روان درگذشتگان را » .


در فرگرد
۴۷ از ارداویراف نامه نیز چنین میخوانیم :


« آنگاه روان زنانی را دیدم که سر از تنشان جدا گشته و زبانشان همی بانگ خروش و فریاد داشت، پرسیدم این روانها از کدام زنان هستند، سروش پاک و ایزد آذر پاسخ گفتند : این روانها از زنانی هستند که در جهان شیون و مویه بسیار کردند و به سر و روی خود زدند » .


در فرگرد ششم از مینوی خرد، از
۱۰ سرزمین ناشاد و ناخشنود نام برده شده است که پس از نامبردن از نه سرزمین نخست، چنین آمده است :
« دهیمن سرزمین ناشاد و ناخشنود جایی است که بر آن شیون و مویه کنند. »


در فصل
۹۷ از سد در نثر که یکی دیگر از متون ارزشمند زرتشتی پیرامون شایست و ناشایست های دین زرتشتی و اخلاق مزدایی میباشد، در نکوهش کردار اهریمنی شیون و مویه چنین میخوانیم :


« کسی که به دیگر جهان شود، دیگران را نشاید که بگریند و اندوهگین شوند و شیون و مویه کنند، چه اشک چشم روی بر گذرگاه چینودپل آنچنانکه روان مرده از آن گذر نتواند کردن. برای اینکه روان مرده بتواند به آسانی از چینودپل بگذرد، بر بازماندگان است که اوستا خوانند و یزشنه کنند » .


بنابر آنچه در بالا گفته شد، دین زرتشتی که دینی سراسر خوشبین به جهان هستی و زندگی و زندگانی میباشد، سوگواری و مویه را روا نمیدارد و آن را کرداری اهریمنی دانسته که بر نیروی دیوان و اهریمن می افزاید و به نوعی به مثابه دیوپرستی و ستایش دیوان و اهریمن قلمداد میشود. ریشه این ارزشگذاری میان شادی و غم و مویه را باید در باور به جاودانی روان در دین زرتشتی جستجو کرد‍، باوری که علیرغم تاثیرگذاری بر دیگر باورها نتایج عملی آن که نکوهش مویه باشد را در بسیاری از باورهای تحت تاثیر زرتشتی که ذاتا شادی ستیز و غم گسترمیباشند، نمیبینیم. باور به جاودانی روان در دین زرتشتی شوند آن است که در دین زرتشتی گریه و زاری برای روان مردگانی که به جهان بهتر و خوشتری در آمدند را روا ندارد و آن را کرداری به شدت اهریمنی بداند. البته جدایی و دوری فیزیکی از دوستان و کسان و همه کسانی را که به نوعی دوست داریم، ما را اندوهگین میکند و هیچ دین و آیینی هم نمیتواند چنین دردی را به طور کامل از دل ماتمزده داغدیده بزداید ولی سخن در اینجا از کوشش برای کاهش آن و شکیبایی و میانه روی در ماتم و غم است و نه بالعکس افزودن بی حاصل و دروغین و تلقین گونه بر غم و ماتم ناشی از درگذشت عزیزانمان.


به خامه فریدون راستی.

 

برگزاری آئین سدره پوشی

 برگزاری آئین سدره پوشی

هم زمان با جشن زاد روز اشو زرتشت در استکهلم ، سوئد

نوروز 3751 مزدیسنی

برای آگاهی بیشتر با ” انجمن بزرگ بازگشت ” پیوند سازید 

www.bozorgbazgasht.com

atashkadeh@bozorgbazgasht.com

 

اندرز اوشنر دانا

اندرز اوشنر دانا

  اندرزنامه‌ ها

-1 پرسید شاگرد (از) اوشنر دانا که (از) یک تا هزار هر ماریک (=شمار)، این را به سخنی به فرهنگ بگوی.

 

-2 اوشنر گفت: نخست هنر (برای) مردمان، خود نیک (است(.

 

)-3 آن) یک کار (که در) کردن (آن) پشیمانی نه بود، کرفه (است(.

 

)-4 آن) یک کار (که در) کردن (آن) مایه ورترین چیز، تخشائی (است(

 

)-5 آن) یک کار (که برای) مردم فرخ ترین چیز، دانش و دهش (است(.

 

-6 و (آن) یک چیز اناکی (=زشت) که از هر اناکی دشوارترین و نهفتن نه شاید درویشی (است(.

 

)-7 آن) یک چیز، که ازو بودن نه شاید کنش خویش (است(.

 

8 –و (آن) یک با هر چیز آمیخته شده است، فرساوندی =(زوال، نیستی) (است(.

 

-9 و (آن) یک (که) از هر تیزی، تیزتر، کامه خشم (است(.

 

-10 و (آن) یک چیز، که از تاریکی تاریک تر، دوش آگاهی (= نادانی) (است(.

 

-11 و (آن) یک بندی، از هر بندی سخت تر ورن (= شهوت(.

 

-12 و (آن) یک آسانی، که از هر آسانی آسان تر، خرسندی (است(.

 

-13 و (آن) یک راه، که به بهشت رود، گروش راست (= ایمان درست) و کنشِ نیک (است(

 

-14 دو پیرایه (که برای) مردمان نیک (است)، ‌دهش و دانش.

 

-15 دو (کس) اند، خویشتن رفت نکنند (=خود را سبک نکنند)، یکی که (به) درشت آوازی، سخن به کسان نگوید و دو دیگر که از بدان چیز نخواهد.

 

-16 دو (کس)اند، که همواره زهر به دل افکند بوند، یک درویش که هر چیز به نیاز خاهد و دو دیگر پاتخشا (=توانگر)، تند واژه (=گفتار).

 

-17 دو چیز (را گرامی تر باید داشت، یکی درویشی راست و دو دیگر پاتخشا نهان برد (= ضد خودنما).

 

-18 از این دو چیز بیشتر سزد اندیشیدن، یکی از گناه و دیگر از بدان.

 

-19 از این دو چیز شرم نه، نه بود.

 

-21 دو (کس) اند، که همیشه تند (هستند)، یکی تخشاتر مرد (=پر نیرو مرد) و یکی که از چیز بی سود رامش (= شاد) است.

 

-22 دو (کس) اند، (که آن‌ها را) دشمن از آن چه سزد بود (هست)، یکی مینیتار مرد (=خوداندیش)، که خویشتن بتر از پایه خویش اندیشه و دارد و یکی ستیز کار مرد، که به هر چیز ستیزد.

 

-23 دو چیز را از خویشتن دور نباید داشتن، یکی خیم (=خوی) نیک و دو دیگر خرد.

 

-24 سه چیز (را) استوارتر باید داشتن، یکی

 

      و دو دیگر دوستی و سدیگر زینهار.

 

-25 سه چیز گرامی تر بود، به راستی دهش باید کردن، یکی از بیماری و دو دیگر از خویشاوند درویش.

 

-20 دواند که اندر هنگام بدی و آسانی (گذرانند)، یکی دل دانا، که (از) دانایی و فرزانگی چیزی را به هیچ چیز ندارند و رنجه نه بود. یکی دوش آگاه، که (از) دوش آگاهی چیزی را به هیچ چیز ندارد و رنجه

 

-26 این دشوارتر دارد، آزِبرنا، کورو زن.

 

-27 سه (کس)اند، که بیش سزد بُوَد، دانا، پزشک نیک و زن نیک خویش.

 

-28 چهار (چیز) اند، تا به گاه (= وقت) رسند، گفتن نباید، خورش تا گوارد و زن تا میرد و ینو (= دلیر) مرد تا از کارزار باز آید و برِ (=محصول) زمین تا به انبار کنند.

 

-29 سه (چیز) اند، که هر چند برآیند (= برسنجند) خوارتر (= پست تر)، آموزش، فرهنگی بی سود و بد و مردم بد و راه تاریک بیگین.

 

-30 سه چیز مرد (را) بر زشتی تر (=بلند پایه تر) بود، به خرد و خیم و هنگ (=خوی) نهانی (داشتن)

 

-31 به سه چیز مرد غم (را) شاید گواردن (= تسکین دادن، به سخن دانایان و دیدار دوستان و می.

 

-32 ماه روز (=روز دوازدهم هر ماه شمسی) سه چیز را کوشش کنند، رامش خویش و پسند نیکان و ستایش کرفه مزد را.

 

-33 چهار چیز مرد را زیان تر بود، بسیار خوردن می، ورنی، به زنان و بسیار کردن “نیوارد شیر” و نخجیر (=شکار) بیش از اندازه.

 

-34 این چهار چیز باید مرد (را) آشفته کند، پسر و زن و شاگرد، یاری بد.

 

-35 چهار چیز مرد (را) گرامی تر (است)، گرفتن و دادن، برزش (=احترام) بزرگان و پناه دادن و پیوند با نیکان.

 

-36 پنج اند، که از ایشان (جدا) بوید، پشیمان نه بوید، از خدائی (=آقا، صاحب) که نیک و بد نداند و دو دیگر دوست ریائی و سدیگر زن بد و چهارم یار بد، پنجم مزدور بد.

 

-37 پنج (چیز پیش)، از گاهِ… به دست آوردن نتوان، یکی منش پادشاهان و و دیگر نیومرد تا (از) کارزار باز آید، سدیگر ارجمندی

 

مرد تا به آمدن انجمن شتابند، چهارم دوستی مرد تا به آستانه (=بدبختی، پریشانی) و پنجم نیکنامی زن تا به فرجام کار.

 

-38 به این پنج چیز مرد دروند یا بدنام بود، نخست از زتاری (=بیرحمی)، دو دیگر از افسونگری (=مسخره‌گی)، سدیگر از خشمگینی و چهارم روان ناگروی (=بی ایمانی به روان) و پنجم از فریتاری.

 

-39 به این پنچ چیز مرد (را) به دانا دارند، نه دوش آگاه، یکی به چیز شده و گذشته غم نه بَرَد و و دیگری چیزی که آمده را میتوخت (=سخن دروغ) نیاندیشد و سدیگر به آن چه آمده است خرسند (باشد)، چهارم به آن چه امید دارد سزد بودن، پنجم به اناکی (=رنج) پریشان، به نیکی مست نه بود.

 

-40 این شش چیز به دوش آگاهان بود،‌ نه به دانایان، یکی (آن) که بدون سبب خشم گیرد و دو دیگر که دوست و دشمن نشناسند، سدیگر که (سخن) بی سود (بسیار)گوید و چهارم که راز نشاید داشتن، پنجم که بی گاه بسیار خندد، ششم که به هر کس گستاخ (بود).

 

-41 بالستانی کردن (= خود را برتر و بالاتر گرفتن) و اندر خشم کین از منشِ

 

خویش باز داشتن، نگریدار (=متوجه) به نیکی (بودن) و فرساوندی چیز اندیشیدن و دشمنان را به چاره نیک نگفتن دوستان را نه به خوبی بونده (=تمام) گفتن به هر چاره جای نیک از دست نهشتن، و اندک آهوی (=عیب) خویش را به ویراستن، پس آهوی کسان به گفتن، به راز پادشاهان نرفتن نه جستن، نه خواستن، آن‌که (را) خدای مرد را او آزرده است دور گشتن و آن‌که به هرزه درائی و افسونگری اندیشه دور داشتن و مردگان (را) گاه کرفه کردن، اندر یاد داشتن و آن‌که گناه، بزه کرده است، پشیمان به پتت

 

بودن، و دیگر نیز گناه نکردن، برابر دستور و هر کس (را) خوش چشمی کردن و به فرارون گرفتن (نیک راست)

 

-43 پرسید (شاگرد) که چه کردن نیک، و چه نکردن و چه نگهداشتن و چه باز داشتن و چه به هشتن و چه فراز گرفتن (نیک است).

 

-44 پاسخ کرد، که آشتی کردن نیک و نکردن جنگ، فریاد نیک نگاهداشتن، زبان نیک و بازداشتن، خشم نیک بهشتن، کین نیک فراز گرفتن … دین.

 

-45 پرسید (شاگرد) که چه هست و چه نیست، چیست آن‌که بفریبد.

 

-46 پاسخ: هست روان، تن آن‌که

 

بفریبد، آن نیست، که سخن دانایان و دین آگاهان (به) کار ندارد و از کنش خویش پشیمان (بود)، و دانا آن (کس) که دین آگاه، دین آگاه آن (کس) که هومت هوروشت، هوخت، بی گمان و گردش راست و پرستش روشنانه به فره (ایزد) دارد.

 

-47 بداند کهبنشتک نیکی و دهش نیک که کند، بنشتک بد، دهش بد (نکند).

 

-48 این نیز گفته شده است، که آز به خرسندی و ورن به چاره و خشم به بهمن منشی (= نیک اندیشی)، بشاید زدن و چون نیکوئی به اندیشه (آید)، زود بگیرای، و چون بدی به اندیشه (آید) از خویشتن بسپورای (=دور کردن).

 

-49 و (پرسید شاگرد) که درویش به چه خرم، دروند امید که دارد، (پاسخ): چون نیست (هیچ) نیکی از اشوئی (=پاکی) و نیز نیست (هیچ) بدی بدتر از دروندی، درویش تواند کرفه انبار کردن، و که یزدان یکتا یار (اوست)، چگونه شاید بودن.

 

-50 شاگرد این نیز پرسید: که اوشنر بخرد، که انوش (=بی مرگ) چه؟

 

-51 اوشنر گفت: که خورش نه تنها خورد و کرفه (ای) که به پتیاره (=آفت، بلا) بزه کنند و بزه (ای) که (از) ستهمبگی (=ستمکاری) آز و خشم کننند و برای آز و خشم و ورن نیز (چاره هست)، چه آز به خرسندی و ورن به چاه و آموزش و خشم به بهمن منشی (توان) کُشت.

 

)-52پرسید شاگرد) کرفه چه، (اوشنر گفت): .. پرهیختن … گناه، خرسندی به اندازه.

 

-53 آن‌که بخرد کاهد (=خواهد) بودن، گو بونده منش (=کامل اندیش) باش، که آن به خیم کامد بودن، گو دل درد (=غمخوار دیگران) باش، آن‌که به خشنود کامد بودن، گو که نیک دوست باش، آن‌که به روان دوست کامد بودن، گو که راد باش، آن‌که به سودمندی کامد بودن، گو که افسون مکن، آن‌که به خوب گوشن (=خوب گفتار) کامد بودن، گو که راست گفتار باش، آن‌که گستاخی با روان خویش

 

کامدن کردن، گو که هر کس (را) دوست باش، هنگ بد مکن، آن‌که ژرف بین کامد بودن، گو که خوب آموزش باش.

 

-54 دانای خرد آزموده همیدون گفت: که به خواسته (=مال، دارایی) بسیار و بسیار بودی (برای) هر کس زیانکارتر (است)، چه ایشان را که نیست، به آرزو و شتاب خواهند و ایشان را که هست همیشه اندر شتاب آز اندیشه (دارند) و ایشان را که بود، نشد (= میسر نشد)

 

همواره رنجه به تیماس (؟) هستند و خواسته به اندازه (و) پیمانه، آن اندازه نیک (است) که پتیاره از تن بازداشتن توان.

 

-55 این نیز گفت: که آزرمترین چیز و کس مردمان، هر روز اندر کاهش (است)، به آن‌که سزایشی تر نکوشید (= یبش از شایستگی نکوشید)، خویشتن به سو گیتی زنده ندارید، فرخ آن تن که بزرگ یزدان (را) آفرین و سپاس کرده است، به ستایش و نیایش و پناهی و داشتاری و امید به هر مزد خدای و مینوان برترین امشاسپندان و هرویسپ مینوان نیک (دارد)

 

و (بداند) که رهبری مینو و گیتی از او پیدا شود و با مردمان (اندر) ستایندگی (و) سپاس بیشمار که اندر هر مزد خدای و امشاسپندان و هرویسپ مینو (ان) نیک باید کوشا بودن، چه همچون (که) ما برترین آفریده هستیم، نخست چیز (که) آن به آن رود این داد (=قانون) که ما به هماوندی (=نیرومندی) و بزرگی و پیروری هرمزد خدای وامشاسپندان و پیروزگری و نیرومندی که اندر دین مزدیسنان آگاه بودن، چه اگر من بیگمانم که دادار هرمزد، آفریدگان و آفرینش مینو و گیتی

 

بودن (را) به این آئین ویژه کرد، شایسته است که رستاخیز و تن پسین (را) نیز داده است و چه (از) هرویسپ آگاهی و هرویسپ داداری و هرویسپ دانشی ِ خویش، این چیز سهی تر (=قابل توجه تر)،‌ (و) همه آفریدگان و آفرینش ویژه بی آهو، بی مرگ و بی زروان (=بی پیری) و بی گرسنگی و بی تشنگی و بی پتیاره کردن (و) به فرجام باز خویش کردن پیروزگرانه و به فرجام نُه هزار سال نابود کردن گناکِ مینوی دروند (و) زادگان (او)، پس فرزانیک (=واجب) است همه مردمان گذاره (گذرگاه) برنگریدن، که بکردن رستاخیز و تن پسین، چه چیز رهاننده تر؛ من

 

از دستوران دانا سخن ایدون اشنوده است به “آسن خرد” (= خرد فطری)، “گوشوسرود خرد” (خرد اکتسابی) سزد دانستن، که به کردن رستاخیز و تن پسین، این چیزی برتر چگونه به دین مزدیسنان و گنجوری کردن خستوان (است)، و هوشیار باید بودن که تا به گیتی زنده اید، کامه، هرمزد خدای ورزیدن (و) به دین باید بودن که ما را گناک (مینوی) دروند با زادگانش نه فریبند و ما را از راه است یزدان به مگردانند.

 

-56 انوشه روان باد اوشنر پر خرد ه به شاگرد خویش این اندرز کرد، و فرمان داد. فرجامید به درود، شادی، رامش، انوشه روان آن‌که (این) را نوشت.

اندرز نامه یادگار بزرگمهر

اندرز نامه یادگار بزرگمهر


اندرزنامه‌ ها

بنام بزرگ دادار هستی

پندنامه کتابیست دارای 264 بند حاوی نکات اخلاقی که بزرگمهر بفرمان انوشیروان پس از نگارش (بزبان پهلوی) آنرا در گنج شاهی نهان کرده تا سبب اعتلای فرهنگ گردد.

 

4بند ابتدایی پند نامه شامل معرفی نویسنده، سبب نگارش، توصیه به دوراندیشی پادشهان نام آور و پرهیز از گناه و کارهای لغو می باشد:

 

بنام يزدان

 

يادگار بزرگمهر

فال نيك باد آن بهتن، بهروان و بهخواسته را، ايدون باد.


1. من بزرگمهر بختگان، دیوان بد شبستان شهر اُستیگان خسرو، و دربگ بد، این یادگار را به یاری و نیروی ایزادن و دیگر همه مینویان، برای آموزش نیکو و به فرمان داده شده خسرو شاهنشاه برای بهبود دادن و شایستن فرهنگ آنان که بنابر پذیرفتاری ایزدان عالی مقام به نیکو آفرینشی و شایستگی فراز آفریده شده اند، کردم و به گنج شایگان نهادم.

 

2. چون همه چیز گیتی گذرا و آشفته و در حال تغییر است، او را نیز که یزدان بپاید، به او دهش دهد، کوشش بی رنج او را به فریاد رسد، مال ستبر اندوزد و بزرگترین کار و پادشایی رسد، برتری گیرد و نام بزرگ خواهد و به صورت پرآوازه ای به کار افروزش مان و میهن به پردازد، او را زندگی دراز و افزایش فرزند و پیوند، بزرگ امیدی و نیک جهشی در کار و امور او، سود مردمان و پایش نام و کار پادشایی و دیگر امور، همه فرخ و در گیتی یکی بر دیگری گواه همداستان.

 

3. بصورت خیلی جدی در مورد این چند امر باید بسیار دور اندیش بود و اگر بسیار هم به طول انجامد، درازای صد سال تن به فرجام و پادشایی به نیستی و در درازای چهارصد سال، دوده به آشفتگی، نام به فراموشی و بی یادی و مان و میهن به ویرانی و آلودگی و ناف و پیوند به فرودتری و نیستی و کوشش به بی بری و رنج و بهره به تهیگی و قدرت به حکام زمانه و مال به او ماند که زمان فرخی برای او مقدر شده باشد. و چیز فرشگردی ماند و نیاشوید و فقط اهلایی نام است که فرشگردی است و کنش نیک است که به وسیله هیچکس ربودن نتوان.

 

4. اکنون از آنجا که مرا کام به کوشش به اهلایی ورزیدن و پرهیز ازگناه کردن است، ایدون به جز در مواردی که از کنش به فرمایش حکام زمان و دشپادشاییناچارم، گناه را منکرم به میل آن تا جائیکه مرا دانش دوری جستن باشد. به هستیایزادن و نیستی دیوان، دین و روان و بهشت و دوزخ و محاسبه پس از مرگ و رستاخیز و تنپسین بی گمانم. مرا به اهلایی و آسایش از هر نیکی گیتی و مینو بر تن و جان و روانکامکارتر است و نامم را در گیتی واژه ای چند بر این یادگار نوشتم که:

 

5. از مردم کدام فَرُخ تر؟

6. آنکه بیگناه تر

7. چه کسی بیگناه تر؟

8. آنکه بر قانون یزدان راست تر بایستد و از قانون دیوان بپرهیزد.

 

9. قانون یزدان کدام و قانون دیوان کدام است؟

10. قانون یزدان بهی و قانون دیوان بدتری است.

 

11. چه بهی و چه بدتری است؟

12. بهی، اندیشه نیک، گفتار نیک و کردارنیک و بدتری، اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد است.

 

13. چه اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و چه اندیشه بد و گفتار بد و کردار بد؟

14. اندیشه نیک اعتدال در اندیشه و گفتار نیکراستی و کردار نیک رادی است.

15. اندیشه بد افراط در اندیشه، گفتار بد دروغزنی و کردار بد بخل است.

 

16. اعتدال در اندیشه، رادی، راستی، افراط در اندیشه، بخل و دروغزنی چیست؟

17. اعتدال در اندیشه این که زوال پدیده گیتی را بیند کام به چیزی برد که از بهر آن تن به مجازات و روان به دوزخ نرسد.

18. رادی این که بهره تن را از تن و بهره روان را از روان باز نگیرد.

19. راستی این که نسبت به روان خود نافریبکارانه رفتار کند.

 

20. افراط در اندیشه این که گیتی را جایگاه و مینو را ناآرام پندارد و کام بر آن چیز برد که آشفتگی تن، مجازات و پادافره از فرجام آنباشد.

21. بخل این که بهره تن را از تن و بهره روان را از روان باز دارد.

22. دروغزنی این که تن به کامه و روان را به فریب وا دارد.

 

23. در بهی چه کسی کاملتر است؟

24. آن که دانا تر است.

 

25.و چه کسی داناتر است؟

 

25. و چه كسي داناتر است؟

26. آنكه فرجام تن را بداند، دشمن روان را بشناسد، پائيدن خويشتن از دشمن روان و بي بيم داشتن بسيار داند.

 

27. فرجام تن چيست، آن دشمن دانايان توان هر چه بيشتر بشناسند كدام است؟

28. فرجام تن آشفتگي كالبد و دشمن روان اين چند دروج است كه گناگ مينو براي فريفتن و گمراه كردن مردمان، در برابر مردمان فراز آفريد.

 

29. آن دروج كدام و چند است؟

30. آز و نياز و خشم و رشك و ننگ و شهوت و كين و بوشاسب و دروج بدعت و تهمت.

 

31. از اين دروج كدام ستمگر تر؟

32. آز ناخرسندتر و بي چاره تر است.

33. نياز آسيب رسان تر و اندوه مند تر است.

34. و خشم بد سلطه تر و ناسپاس تر است.

35. رشك بدكامه تر و بد اميدتر است.

36. و ننگ ستيز گرتر است

37. و شهوت خودخواه تر و آشفته تر است.

38. و كين سهمگين تر و نابخشنده تر است.

39. بوشاسب كاهل تر و فراموشين تر است.

40. و دروج بدعت نهفتارتر و فريفتارتر است.

41. و تهمت ناسپاس تر است.

 

42. اين نيز پيداست كه گناگ مينو به آفريدگان هرمزد كاري اين گرانتر را نيز كرد، چون مزد كرفه و پادافره گناه را در برابر انديشه مردمان به فرجام كار نفهت.

43. دادار هرمزد براي بازداشتن آن چند دروج براي ياري مردمان چند چيز نگاهدار مينو آفريد: آسن خرد و گوش خرد، و خيم و اميد و خرسندي و دين و همپرسگي دانا.

 

44. خويشكاري يكايك اين مينو چيست؟

45. خويشكاري آسن خرد مواظبت تن از بيم ارتكاب گناه و پائيدن آن از رنج بي بر و فناي مال دنيا و فرجام تن مجسم داشتن و از توشه آخرت خويش نه كاستن و به بدكاري خويش نيفزودن است.

46. خويشكاري گوش خرد پند و روش نيك بشناختن و آن همت گماشتن، نگريدن به آنچه كه در گذشته انجام گرفته و آگاه بودن از آنچه كه در آينده است، چيزي كه بودن را نشايد، گرائيدن را نشايد، نبايد گرفت.

47. خويشكاري خيم، پائيدن نفس از خوي بد و آرزو و شهوت و به آن عمل كردن، خيم و خوي نيك را پيراستن و ابزار داشتن است.

48. خويشكاري اميد بهره كنش به تن پيوستن و تن را به رنج و كار نيك راينيدن است.

49. خويشكاري خرسندي ، پائيدن نفس از زياده طلبي و مجسم داشتن رنج از ناخرسندي و بيم از افراط، و آن چيز را كه آخرين ملجاء در آن باشد به چيز ديگر ندادن براي چيزي كه گذشته و براي بدي كه جز آن كردن نشايد رنج و اندوه نه بردن است.

50. خويشكاري دين، آگاهانيدن تن از جزاي گناه و پاداش كرفه و پند و روش يزدان از آن ديوان جدا داشتن است.

51. خويشكار همپرسگي دانا، تن از شهوت و خودخواهي پائيدن است ايدون راهبري كردن كه بلايي بيايد كنش خويش آهو نبود.

 

52. ازين چند مينوي در تن مردمان، كدام نيرومندتر است؟

53. خرد بيناتر و انديشه جوينده تر و هوش نگهدارنده تر است.

54. و خيم باشكوه تر و خوي پيراستاتر است.

55. و خرسندي استوارتر است.

56. و اميد بردبارتر، اَخْوْ پاك تر و بوي آگاه تر و فروهر رنجبرتر است.

 

57. براي مردمان چه هنر بهتر است؟

58. دانايي و خرد

 

59. اين كدام بهتر است؟

60. آن كه بتواند تن را بي بيم تر و بي گناه تر و بي رنج تر راهبري كند.

 

61. براي مردمان خرد بهتر است يا جهش؟

62. خرد شناختن كار و اقبال پسندش كار است.

 

63. گوهر كدام بهتر است؟

64. فروتني و چرب گفتاري

 

65. خوي چه بهتر است؟

66. نيك انديشي و آشتي خواهي

 

67. قانون چه بهتر است؟

68. بهي

 

69. كامه ها كدام فراوان تر است؟

70. بي گناهي

 

71. كرفه كدام بهتر است؟

72. خرسندي در برابر مال

 

73. كردار چه بهتر است؟

74. آگاهي ديني

 

75. فرهنگ كدام به؟

76. آن که زمانه را با آن راه توان بردن و نجات روان را با آن بیشتر توان دانست.

 

77. آزرم کدام به؟

78. بهدوستی و شکوهمندی.

 

79. نام چه مه؟

80. خویشکاری

 

81. رقیب کدام ستمبه تر؟

82. کنش بد.

 

83. برای مردم فرهنگ بهتر است یا گوهر خرد؟

84. افزایش تن از فرهنگ است و خیم را میهمانی با گوهر خرد… آراستن تن و خیم پناه تن و جان است.

 

85. خیم قوی و خوی و خرد و همه هنرهای دیگر ان در تن مردمان، چگونه کم آفت تر و بی زیان تر؟

86. خرد، چنانچه آنرا بداندیشی نباشد.

87. و هنر هرگاه آنرا بداندیشی نباشد.

88. هوشمندی، آگر آنرا بدعت نباشد.

89. به دوستی، اگر آنرا کین وری نباشد.

90. خرسندی، زمانیکه آنرا خرده نگری نباشد.

91. خوش خیمی، اگر آنرا خست نباشد.

92. نیک سازشی، چنانچه آنرا آشفتاری نباشد.

93. راستی ، هرگاه آنرا بدرفتاری نباشد.

94. امید، اگر آنرا کاهلی نباشد.

95. رادی، هرگاه آنرا هرزگی نباشد.

96. شکوهمندی، اگر آنرا ناخرسندی نباشد.

97. تن پناهی، آگر آنرا آزار رسانی نباشد.

98. فروتنی، هرگاه آنرا فریفتاری نباشد.

99. احترام، هرگاه آنرا خودسری نباشد.

100. بهدوستی، اگر آنرا بدسیرتی نباشد.

101. یکانگی، اگر آنرا دورویی نباشد.

102. خویشکاری، چنانچه آنرا سستی نباشد.

103. کوشایی، هرگاه آنرا رشک نباشد.

104. دانایی، اگر آنرا ریا نباشد.

 

105. آن چیز که به مردمان رسد، به بخت باشد یا به کنش؟

106. بخت و کنش هر دو همانند تن و جان هستند.

107. زیرا تنِ جدا از کالبدی است ناتوان و جانِ جدا از تن روحی است ناگرفتنی، و زمانیکه با یکدیگر آمیخته شدند قوی وبزرگ سودمند.

 

108. بخت چه و کنش چیست؟

109. بخت علت و کنش بهانه چیز است که به مردمان رسد.

 

110. مال گیتی به چه ماند؟

111. به چیزی که در بوشاسب بینند، چه خوب، چه بد، و آنگاه که از بوشاسب برخیزند چیزی از آن در آنجا نیست.

 

112. در گیتی چه کسی محترم تر است؟

113. دهبد هماوند و پیروزگر کرفه کام.

 

114. و چه کسی مستمندتر است؟

115. درویش بدبخت دروند.

 

116. چه کسی بدبخت تر است؟

117. دین آگاه دروند.

 

118. چه کسی بی نیازتر است؟

119. آن که خرسندتر است.

 

120. چه کسی در برابر مال خرسندتر است؟

121. آن که شکوهمند تر است.

 

122. چه کسی شکوهمند تر است؟

123. آن که نکوهش مردمان را از نیازمندی بدتر شمرد.

 

124. چه کسی امیدوارتر است؟

125. مرد کوشای جهشیار.

 

126. کوشایی چه و جهشیاری چیست؟

127. کوشایی آن که نیکویی پیشه کند و نسبت به کار تعهد شده نیز با بی گناهی و بی رنجگی بکوشد.

128. جهشیاری نام نیک و نیک فرجامی کار است.

 

129. چه کسی فرمانرواتر است؟

130. سپهر کیهان بختار.

 

131. چه کسی راست تر است؟

132. زمان مقدر شده.

 

133. چه کسی شگفت تر است؟

134. آن که او را زمان بیشتر برآمده باشد.

 

135. چه کسی گزیدارتر است؟

136. دانای بس آزمایش.

 

137. چه کسی با آرامش تر است؟

138. آن که از بیم و فقر گران برهد.

 

139. چه کسی پسندیده تر است؟

140. آن که شهوت را زیر ننگ و خشم را زیر بردباری و رشک را زیر خسروی و آز را زیر خرسندی و زَنِش را زیر دادستان سخت نگهدارد.

 

141. چه کسی نیکنام تر است؟

142. آن که نیکی کردن به مردمان را دادتر به دارد.

 

143. چه کسی نامی تر است؟

144. آن که شایسته تر و شکست ناپذیرتر است.

 

145. چه کسی شکست ناپذیرتر است؟

146. آنکه او را اقبال در کار و موقعیتش نیک تر باشد.

 

147. چه کس محترم تر است؟

148.فرزند شایسته تر و زن شوی کام.

 

149. چه کس متحمل تر است؟

150. نیازمند بیچاره و بی آز که برای ناسپاسان سودمندانه کوشش کند، که برای امید بزرگ بکوشد.

 

151. چه کسی ناخرسندتر است؟

152. کینه ور آزارده توانا.

 

153. چه کسی آزارنده تر است؟

154. شوی سهمگین بدرفتار، فرزند روزگرد.

 

155. چه کسی سهمگین تر است؟

156. پادشاه حساس کشنده.

 

157. چه کسی اندوهمندتر است؟

158. شایسته، زمانیکه به ناشایستگی رسد و نیرومند، زمانیکه به ناتوانی رسد، امیدوار، زمانیکه به ناامیدی رسد و خودخواه، زمانیکه به فرجام کار رسیده باشد.

 

159. چه کسی دردمندتر است؟

160. توانای بی فرزند و دانای شایسته، زمانیکه او را فرزند ناشایسته روزگرد باشد.

 

161. چه کسی خسته تر است؟

162. شایسته، زمانیکه ناشایسته در برابر او شکست ناپذیر، دانا، زمانیکه دُش آگاه بر او فرمدار، نیک، زمانیکه بر او چیره.

 

163. چه کسی بخشنده تر؟

164. شتافته ناامید بیگناه.

 

165. چه کسی پشیمان تر است؟

166. خودخواه، زمانیکه به فرجام کار آمده باشد، روانشناس دروند شهوتران افسرده و بی آز که برای ناسپاسان سودمندانه بکوشد.

 

167. چه کسی سرزنش را سزاراتر است؟

168. آن که نسبت به کسی نیکی از او حاصل آید، ناسپاس باشد.

 

169. چه کسی بد آوازه تر است؟

170. آن که بدی کردن به مردمان را دادتر دارد.

 

171. مردمان را اندر گیتی، چه چیز بایسته تر بنظر آید؟

172. کسی که تندرست است کام انجامی، و چون تن بیمار شود تندرستی، و آنگاه که از تن ناامیدی فرا رسد رستگاری روان.

 

173. مردمان به چه چیز مایلترند؟

174. به کام خواهی و بی نیازی.

 

175. کام خواهی و بی نیازی چیست؟

176. کام خواهی یافتن هر چیزی است آرزوبر باشد و بی نیازی داشتن آن که باید.

 

177. مردم به چه چیز تشنه ترند؟

178. به چیزی که امید نیک بدان دارند.

 

179. مردمان اندر گیتی از چه چیز بیشتر باید بیندیشند؟

180. از زمانه بد و کنش بیهوده و دوست فریفتار و پادشاه دروند بی رحم.

 

181. و به چه چیز گستاخ تر باید بودن؟

182. به روزگار نیک و کنش فراوان و دوست نافریفتار و همدین و سردار بخشایشگر و دادوری.

 

183. کدام زمانه بهتر است؟

184. آن که چیرگی و تسلط بدتران بدان کمتر راه یافته باشد.

 

185. کدام دین بهتر است؟

186. آن که ایزدی یزدان، دیوی دیوان، مزد کرفه، مجازات گناه از آن پیداتر باشد و راه و روش فرارون تر کرفه برابر آئین پدید آید.

 

187. کدام پادشاه و سالار بهتر است؟

188. آن که مردم دوستتر و زمانه سنج تر در نیکی به مردمان کردن به آئین تر باشد.

 

189. و کدام دوست بهتر است؟

190. آن که فریادرس تر و در سختی یارتر باشد.

 

191. چه کسی بیشتر دوست است؟

192. او که فروتن تر و بردبارتر و چرب آوازتر باشد.

 

193. چه کسی بیشتر دشمن است؟

194. متکبران و مغروران و خرده نگران و درشت آوازان.

 

195. دوست فرشگردی کدام است؟

196. کنش فراوان.

 

197. دشمن فرشگردی کدام است؟

198. کنش بد.

 

199. آن چیز فرشگردی که می پاید و نمی آشوبد چیست؟

200. انبار کرفه.

 

201. چه چیز نیک است؟

202. با بهان بودن.

 

203. چه چیز سودمندتر است؟

204. با دانایان نشستن.

 

205. چه چیز استوارتر است؟

206. زبان راست گفتاران.

 

207. چه چیز خوشتر است؟

208. بی بیمی.

 

209. و چه چیز بی بیمانه تر است؟

210. زمانه نیک و خویشکاری.

 

211. چه چیز فرخانه تر است؟

212. بی گناهی و نیک فرجامی.

 

213. و چه چیز آسانتر است؟

214. بی گناهی و خرسندی در برابر مال.

 

215. چه چیز ارزشمندتر است؟

216. دوستی با دانایان و بهان.

 

217. چه روشنتر است؟

218. کنش دانایان.

 

219. و چه فراخ تر است؟

220. دست رادان.

 

221. و چه تنگتر است؟

222. دست خسیسان.

 

223. و چه باورکردنی تر است؟

224. آئین یزدان.

 

225. و چه چیز منطقی تر است؟

226. پاداش کرفه گران.

 

227. و چه چیز غیرمنطقی تر است؟

228. پاداش بزه گران.

 

229. و چه چیز معتدل تر است؟

230. کام خرسندان در برابر مال.

 

231. چه خوشبوی تر است؟

232. خسروی.

 

233. چه گرامی تر است؟

234. پذیرایی از پادشاهان و سالاران و نازش به همالان و دوستان.

 

235. چه چیز بدتراست؟

236. چشم آزوران.

 

237. و چه چیز بی برتر است؟

238. دهش به ناسپسان و پیوند با بدان.

 

239. چه چیز تهی تر است؟

240. دست خسیسان.

 

241. چه چیز رنج آورتر است؟

242. پرستش پادشاهان بد اندیش.

 

243. و چه تیزتر است؟

244. منش شهوترانان.

 

245. چه دشوارتر است؟

246. بودن با بدان.

 

247. چه چیز نازکتر است؟

248. منش پادشاهان.

 

249. چه بیمگین تر است؟

250. آزار پادشاهان بی رحم.

 

251. چه چیز شگفت تر است؟

252. دانای بد اقبال.

 

253. چه چیز عجیب تر است؟

254. ناآگاه خوش اقبال.

 

255. چه گران تر است؟

256. منش مهر دروجان.

.

257. چه چیز حاجتمند کننده تر است؟

258. با بدان و ناآگاهان بودن، … چیز که به مردمان فرارون.

 

259. چه بدتر است؟

260. بی اعتقادی و کج اندیشی.

 

261. چه چیز چرب تر است؟

262. رادی بهان.

 

263. چه چیز بر فراز هرچیز است؟

264. اراده یزدان.

انوشه روان باد بزرگمهر بختگان و آن کیان و یلان و قهرمانان که برای دین مزدیسنان جانسپاری کردند. گاه در روشنی بی پایان باد.

ایدون باد. ایدون تر باد. فرجام یافت به درود.

 

——————

 

بند 17 می گوید نیک اندیش کسی است که همواره مرگ را در پیش چشم خود ببیند پس بکاری که در آن بدن و روان به عذاب افتاد نرود.

بند 18 می گوید بخشش کلید کردار نیک است و نیک کردار درصدد بازپس گرفتن جسم و روان از دست رفته نیست. و بروایت بهتر تلافی و قصاص نمی کند.

بند 20 می گوید بد اندیش کسی است که دنیا را کعبه آمال خود بداند و در راه رسیدن به آن خواسته بدن و روان را به عذاب اندازد.

بند 22 می گوید دروغگو شهوتران و فریبکار است.

گناگ مينو = اهريمن

بوشاسب = رويا

كرفه = ثواب

پادافره = كيفر

مينو = بهشت

آسن خرد = خرد ذاتی

گوش خرد = خرد اکتسابی

خیم = طبیعت

راینیدن = سامان دادن

آهو = عیب

اخو = وجدان

بوی = شعور

فروهر = فطرت

کامه = علاقه

مه = بزرگتر

ستمبه = قوی

دهبد = فرمانروا، شاه

دروند = بی قید

جهشیار = ؟

سپهر کیهان بختار = تقسیم کننده جهان

گزیدار = ؟

زنش = زخم، ضربت

دادستان = انتقام گیرنده، مجری عدل

آن که نیکی کردن به مردمان را دادتر به دارد = برای نیکی کردن به مردم حقانیت بیشتری قائل باشد.

روزگرد = به نرخ روزخور

دش = پلید

فرمدار = فرماندار

فرارون = متضاد روزبه، واپسگرا

چرب آواز = چرب گفتار، نرم گفتار

فرشگرد = تازهگردانی

خسروی = پادشاهی

همال = شریک

آزور = حریص

دهش = بخشش

دروجان = پیمان شکنان

انوشه = خوشی و خرمی

داروی خرسندی

داروی خرسندی

اندرزنامه‌ ها
1) داروي خرسندي براي [آن] چيز كه [آن] را چاره ني، بخشيده [و مقدّر و مختصّ] شده است؛ و نيز درمانِ آن را كه چاره [هست]، آساني [و سهولت] اين (= داروي خرسندي) دهد:

2) [دستورِ ساختنِ] دارو اين باشد [به وزنِ] يك دِرمْسَنگ: به منش آميختن [و] از روي دانش شناختنِ خرسندي، يك دانگِ سنگ؛

3) و اگر اين نكنم [و خرسند نباشم]، چه كنم، دانگي؛

4) از امروز تا فردا [كارها] بهتر تواند بودن [و شايد بهتر شود]، يك دانگ سنگ؛

5) مگر از اين [هم] بتّر تواند بودن [و بتّر هم ميتوانست باشد]، يك دانگ سنگ؛

6) در اين (= واقعه) كه [پيش] آمده است، خرسند بودن براي من آسانتر ]است[، يك دانگ سنگ؛

7) و اگر خرسند نباشم، براي بهتر نيست، [ولي] مرا دشوارتر [است]، يك دانگ سنگ.

8) اين داروها را اندر هاونِ شكيبايي بايد كردن، با دسته هاونِ نيايش بايد كوبيدن و با پرنيانِ صبوري بايد بيختن و هر روز، مرتباً [و درست در] بامداد، دو كفچه، با كفچهء توكّل بر ايزدان، به دهان بايد افكندن و آبِ چه شايد ]و چه ميتوان[ كردن، از پس ]آن[ بايد خوردن. پس، ]بيمارِ ناخرسندي[ بيگمان خرسند خواهد شد: چه، ]داروي خرسندي[ براي تن و روان بسي سودمندتر ]و بينهايت نافع است، فرجاميد!