تیشتر ، فرشتهء پرشکوه بارانآور
ترجمهء روانشاد استاد مهرداد بهار
بنا به روایات ایرانی کهن،در آغاز آفرینش،هنگامی که اهریمن بر آسمان و زمین تاخت،بوم و بر خشک و بیآب بود و نشانی از دریاها دیده نمیشد.آنگاه،تیشتر،فرشتهء پرشکوه بارانآور،ابر را به هنگام غروب در باختر زمین پدید آورد و آن را به نیروی باد در آسمان روان کرد و سی شبانهروز باران ببارانید.هر سرشک آن باران به بزرگی تشت آبی بود که برکشند و فرود میریزند.همهء زمین را به بلندی بالای مردی آب بایستاد.پس بادها به جنبش درآمدند و همهء آن آبها را به کرانههای زمین براندند و اقیانوسها،که فراخکرد نام دارند،پدید آمدند.
این بارانآوری تیشتر همه ساله تکرار میگردد؛و زندگی گیاهان،جانوران و مردمان وابسته به او است.
داستان زیبای این بارانآوری هر ساله در اوستا چنین آمده است:
-1تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،را بستائیم،او که سرچشمهء آبها را با خوی دارد. آن توانای بزرگ نیرومند،از دور پیدا و بلندپایه.
-2ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟
کی سرچشمهء آبها را به توانایی اسبی نیرومند دگرباره روانخواهی کرد؟
-3تیشتر پرشکوه و فرهمند به ده شب،چونان مردی پانزده ساله و نو رسید،با چشمانی روشن،بالایی بلند و بس نیرومند در فروغ آسمانها پرواز کند و گوید:
کیست که مرا با نوشابهای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از فرزندان ارزانی دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابهای قدسی بستایند،و او نیز باران برکت بخشیده آورد.
-4آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب دیگر،چونان گاوی زرینشاخ در فروغ آسمانها پرواز کند و گوید:
کیست که مرا با نوشابهای قدسی،آمیخته به شیر و هوم،بستاید،تا بدو ثروتی از گلهها ارزانی دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابهای قدسی بستایند،و او نیز همچنان باران برکت بخشنده آورد.
-5آنگاه تیشتر پرشکوه و فرهمند،به ده شب سدیگر،چونان اسپی سپیده و زیبا،با گوشهای زرین و لگام در فروغ آسمانها پرواز کند و گوید:
کیست که مرا با نوشابهای قدسی،آمیخته به شیر و هوم بستاید،تا بدو ثروتی از اسپان ارزانی دارم؟او را با فراهم آوردن نوشابهای قدسی بستایند،و آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند به پیکر اسبی سپید و زیبا،با گوشهای زرین و لگام زرین،به دریای فراخکرد فرود آید.
-6اما،اینبار،وی را دیوی به پیکر اسپی سیاه،به نام اپوش،فراز آید.اسپی کوتاه،با گوشهایی کوتاه،با گردنی کوتاه،با دمی کوتاه،گر و سهمگین.
-7تیشتر پرشکوه و فرهمند و اپوش دیو کوتاه و سهمگین بههم درافتند و سه شبانهروز با یکدیگر نبرد کنند.سرانجام اپوش دیو سهمگین بر تیشتر پرشکوه چیزه شود،او را شکست دهند و از کنار دریای فراخکرد بگریزاند.
-8تیشتر،شکسته و گریزان،خروش برآورد و اندوه خورد و گوید:
وای بر من!وای بر شما ای آبها و گیاهان!مگر همهء مردم در نمازی ویژهء من بستایند،تا مرا نیروی اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوهها و رودهای ناور و فراز آید.ورنه،وای بر ما!
-9آنگاه،خداوند بزرگ و همهء مردم او را در نمازی ویژهء وی بستایند؛آنگاه وی را نیروی اسپان،اشتران و گاوان،و نیروی کوهها و رودهای ناور و فراز آید.آنگاه تیشتر،این فرشتهء پرشکوه و فرهمند،چونان اسپی سفید و زیبا،با گوشهای زرین و با لگامی زرین،به دریای فراخکرد بازگردد.
-10آنگاه وی را اپوش دیو،به پیکر اسپی سیاه فراز آید،اسپی کوتاه،گر و سهمگین.
-11آنگاه،این هر دو،باری دیگر،به هم درافتند،با یکدیگر نبرد کنند؛و چون خورشید به نیمروز رسد،تیشتر پرشکوه و فرهمند بر اپوش دیو چیره شود و او را شکست دهد.او را یک فرسنگ از دریای فراخکرد دور براند.اپوش دیو بگریزد و فرشتهء پرشکوه و فرهمند،تیشتر، خروش شادی و رستگاری برآورد و گوید:خوشا بر من!خوشا بر آبها و گیاهان!خوشا بر سرزمینهای هفت کشور!که از این پس در جویهاشان آبهای روان به کشتزارهای پربار خواهد رسید.خوشا بر چراگاهها و مرغزارهای سرسبز که باران،نرم،بر آنها فرود خواهد آمد.
-12آنگاه تیشتر باشکوه و فرهمند،چون اسپی با گوشهای زرین و لگام زرین به دریا رود. با رفتن او به دریا،آبها شادمانه به غوغا درآیند،به پای خیزند،خروش از سرگیرند.کوهههای آب به بالا برشوند و فرود آیند.دریا به جوشش درآید،آبها را ؟؟؟ دیگر افتد.همهء کرانهها و میانهء دریای فراخکرد را این جنبش،غوغا و شور آبها فروگیرد،گرمیاش افزون شود،و سرانجام، سراپا،در مهی انبوه فرورود و آرام یابد.
-13پس تیشتر،فرشتهء پرشکوه و فرهمند،از دریا فراز خیزد و به دنبال خویش مه را نیز از دریا فراز برد.آسمان را ابر بپوشاند.فرشتهء بادها ابرها را به پیش براند،و بارانها و برفها به سوی کشتزارها و روستاهای هفت کشور زمین فرود آیند.
-14پس تیشتر پرشکوه و فرهمند را مردم کشاورز و جانوران یله در کوه و دشت شادمانه بستایند.این او است که با آبهای خود سالهای خوب را برای ما میآورد.این او است که با پیروزی بر پریهای اهریمن انگیخته،بارانهای خوشآواز و نرم را بر همهء هفت کشور بپراکند.
-15تیشتر پرشکوه و فرهمند را میستائیم که همهء برکهها،همهء رودها،همهء چشمهها و جویبارها چشم به راه اویند تا کی به سوی ایشان فراز آید،تا چشمههای آب بتوانند به سترگی اسپی از دل زمین برون تازند،تا چشمهها به سوی کشتزارهای سرسبز و به سوی دشتها و روستاها روان شوند و ریشهء گیاهان و دل تشتگان را از نم خویش تازگی و زندگی بخشند.
-16تیشتر،این فرشته پرشکوه و فرهمند،را میستائیم که به هزار نعمت آراسته است.
هرکه او را با نماز ویژهء وی بستاید،از او روزی بیشمار یابد.
اگر همه او را با نماز ویژهء وی بستایند،سپاه دشمن هرگز بدین سرزمین درنخواهد آمد؛نه خشکسالی،نه سیل و نه بیماری بدان راه نخواهند یافت.
به قول کتاب بندهش (Bundahish) :
هنگامی که تیشتر ابرها را پدید آورد،فرشتهء باد به یاری او برخاست.او به شکل مردی روشن و بلندبالا که موزهای چوبین برپای داشته باشد،به نفس خویش باد را در فضا به حرکت درآورد.بر همهء زمین باد یکسره فرووزید،ابرها را بگسترد و بارانها فروریختند.
در آن ابر و باران،دیوان فراز ابرها به دشمنی برخاستند و به تکهتکه کردن ابرها آغازیدند تا آنها را از باریدن بازدارند.تیشتر و یاران وی نیز به نبرد با آنان روی آوردند و با گرزهای خویش بر سر و تن دیوان دشمن باران برکوفتند.از ضربهء پتکها فریاد و غرش دیوان برخاست و برقها از برخورد گرزها با ایشان فروجست که ما آنها را رعد و برق میخوانیم.
ناچار،اهریمن فریاد برآورد:«این باد را بمیرانید،این باد چیرهء نیرومند را،زیرا اگر شما باد را بمیرانید،آنگاه همهء آفریدگان را میراندهاید.»
پس دیوان همگی بر فرشتهء باد هجوم آوردند.یاری بدو دیر رسید.باد سست شد،از پای درآمد.ابرها از هم گسیخت.جائی را سیل فروگرفت و جائی دیگر آب ندید و خشک بماند.
دیوان که باد را از پای درآوردند و ابر را از باریدن بازداشتند،پیروزمندانه طاقی از پیروزی در آسمان زدند که آن را رنگینکمان خوانند.
باشد که فرشتهء باد از نو برخیزد،باشد که فرشتگان بدو یاری رسانند تا آبهایی را که تیشتر از دریا برکشیده است به بیابانهای خشک ما بارد.باشد که دیوان خشکیآور فرو میرند تا جویهای آب روان گردد.گیاهان دل خاکها را بشکفند و بوم ما سبزی گیرد و بوی خوش گلها و گیاهان،این سرزمین کهنسال را فراگیرد.
ای فرشتهء پرشکوه و فرهمند،ای تیشتر!کی از افق برخواهی خاست؟
کی سرچشمهء آبها را به توانایی اسپی نیرومند دگرباره روان خواهی کرد؟
ماهنامه کلک ، 1374، شماره 67