درفش کاویانی
پرچم شاهنشاهی ایران باستان
به خامه استاد رشید شهمردان
کریستنسن در یکی از سخنرانیهای خویش چنین بیان نمود «تاریخ کهن ایران، تازگی و دلکشی ویژه و موقعیت خاصی برای تحقیق و بررسی داراست. رشتهء رشد و نمو افسانه های تاریخی ایران را طی چندین هزار سال میتوان از نوشته های پهلوی که دنباله اوستاست بدست گرفت و آنرا با روایتهای دوره اسلامی دنبال کرد. اگر روایات مشترک هند و ایرانی، کهنتر از اوستا موجود باشد، میتوان از بررسی در رویدادها و منابع دیگر هندی،از دوره اوستائی هم بالاتر رفت. اینگونه رشد طولانی را از منابع صحیح مواد، باید حلقه به حلقه دنبال کرده به هم پیوست.آنگاه محقق به مرحله نادری میرسد که امکان بینش در نفس تاریخ افسانه ای و سازمان دو جانبه آن، بین روایات و اقوال علمی و معمولی برایش فراهم میشود که اغلب آن با تاروپود تفکرات دینی راوی تاریخ آمیخته است…»
یکی از افسانه ها،افسانه کاوهء آهنگر است که در شاهنامه صورت کلاسیکی به خود گرفته است. پادشاهی جمشید به پایان میرسد. دهآک یا ضحاک یا آژی دهاک اوستا سلطنت ایران را غصب کرده و یکهزار سال با ظلم و ستم فرمانروائی میکند.عاقبت ضحاک پس از چند پیکار بدست فریدون اسیر و به راهنمائی ایزد سروش او را در غل و زنجیر کرده در دماوند به زندان می افکند.افسانهء مربوط نقش ضحاک و پیکار شدید بین نیروی زشت و زیبا و کشتار فرشتگان و ایزدان و دیوان و اهریمنان موضوع گفتار نیست. گفتار و بررسی ما مربوط به شخصیت خود کاوه میباشد.
چون در بیانات خود فردوسی دقیق شویم، معلوم میشود داستان مورد فریدون و ضحاک حلقه اصلی و اساسی نیست. پس از آنکه فریدون رهبر مردمان میگردد، اسم کاوه بکلی از میان میرود.اگر روایت فردوسی معیار قرار داده شود، چنین احساس میگردد که داستان کاوه به منظور توجیه اصل پرچم شاهنشاهی معروف به درفش کاویان تهیه شده است.
اوستا و ضحاک:
یک سرچشمه این قسمت تاریخ ایران اوستاست که درباره فریدون و ضحاک صحبت میدارد و ضحاک را موجودی سه پوزه، سه کله، شش چشم و هزاران دستان و تردستی میخواند.چنانکه:
«این نیکبختی به آبتین رسید که او را پسری زائیده شد فریدون از خاندان توانا (یسنا ۹-۷) از برای اردویسور اناهیته، فریدون مراسم نیایش برپا کرد و خواست که بر آژی دهاک سه پوزه سه کله شش چشم،هزار چستی و چالاکی دارنده پیروز شود (آبان یشت بند ۳۴-۳۳) که فریدون دلیر کسیکه ضحاک را شکست داد آن ضحاک سه پوزه سه کله شش چشم که دارای هزاران تردستی بود، آن دروغ دیوآسای بسیار قوی(بهرام یشت ۴۱-۴۰) آن فررا پسر آبتین، فریدون برگرفت که آژی دهاک سه پوزه سه کله شش چشم هزاران دستان را شکست داد ( زامیاد یشت کرده ۹ بندهای ۳۷-۳۶(.
اوستا دربارهء کاوه به کلی ساکت است و از او هیچ سخن نمیراند گویا که مجهول و ناشناس باشد منظور این نیست که شاید نویسندگان اوستا او را نمیشناخته اند. ذکر بسیاری از شخصیتهای درجهء دوم در تاریخ کهن ایران در بخش های اوستا نیامده است. هنگام جمع آوری اوستا در دوره ساسانیان که کتاب هشتم و نهم دینکرد پهلوی از آن صحبت میدارد، باز از کاوه نام برده نشده است. مهمتر و شگفت تر آنکه در نوشته های دینی پهلوی که آگاهیهای فراوانی در مورد کهن ترین بخشهای روایات بدست میدهد، حتی یکبار هم نام او ذکر نشده است. نخستین باری که از کاوه اسم برده شده در تاریخهای دوره اسلامی و فردوسی است.
خداینامه:
باید دانست سرچشمهء مهم اطلاعات تاریخهای عربی و پارسی روایات خوذای نامک(خداینامه-شاهنامه) است که به ظن قوی در اواخر دوره ساسانیان تدوین گردیده و اینک در دست نیست بنابراین با اطمینان خاطر میتوان گفت فردوسی و تاریخهای قدیم عربی و پارسی جدید که از آسیب روزگار سلامت مانده، مواد مشترک خود را از منبع اصلی که خداینامه پهلویست اخذ کرده اند.
به نظر میرسد مندرجات خداینامه، روایات تاریخی اخیر بوده، تا روایات دینی که در نوشته های پهلوی مذهبی ضبط شده است.
کریستنسن نظر به بررسی های دقیقی که در این مورد به عمل آورده، معتقد است نوشته های دینی پهلوی،تاریخ باستانی را که تا دوره اشکانیان برشد رسیده، تقریبا بکمال و درست بازگو میکند در حالیکه روایات خداینامه صورتی است که در دوره ساسانیان بخود گرفته است.
منظور اساسی نویسنده یا نویسندگان خداینامه تجلیل و ستایش شاهنشاهی ساسانیان و خاندان بزرگان همزمان خود بوده است.
تاریخ باستانی را از دریچه زمان خود میدیدند.افسانه ها را بطور کلی به دایره انسانی پائین آورده، شخصیتهای ماجراجو و فانتزی را بکنار ریخته، خاندانهای بزرگ معاصر را،از روی نسب به قهرمانان دورهء باستانی وابسته میسازند. بسیاری از رویدادهای کم اهمیت دوره اشکانیان و ساسانیان را به دوران باستانی منتقل و همینطور شخصیتهای تاریخی دوره خود را به صف قهرمانان و پهلوانان افسانه ای باستان وارد میساخته اند.
نویسندگان اسلامی:
نویسندگان اسلامی که مندرجات مهم خداینامه را حفظ کرده اند،اراده تغییر و تبدیل روایات را نداشته و آنچه را که بتصورشان، موجب رنج احساسات دینی مسلمانان بوده انداخته اند. گزارشها و روایات پهلوی را که عجیب و غریب مینموده چنان اصلاح کرده اند که بعقل بگنجد. یکی از آن نمونه ها رشد و نمو ضحاک از موجود سه پوزه، سه سر و شش چشم افسانه ایست که به پادشاه بزرگ خداینامه تغییر صورت داده و دو مار از کتفش میروید که خوراکشان مغز سر انسان بوده و این صفت مشخصه ایست که همانند آن در نوشته های پیشوایان دینی بدیده می آید.طبری و دینوری نیز همراه با این روایت،روایتی ذکر میکنند که ضحاک دو زخم بر دوش داشته که مغز سر انسان مرهم آن بوده است.
سرچشمهء داستان کاوهء آهنگر و بنیاد پرچم شاهنشاهی ایران در شاهنامه فردوسی و تاریخهای پارسی و عربی بی تردید خداینامه میباشد.لکن در نوشته های دینی پهلوی،ذکری از آن یافت نمیشود.
به احتمال قوی بایستی به روایت اواخر دورهء اشکانیان و یا روایت دوره تاریخی ساسانیان مربوط باشد.اما چنین افسانه ای چه جور بوجود آمده است؟ به نظر کریستنسن اشتباه فهمی لغوی درفش را بنام کاوه منسوب ساخته است.
کاوی و کاوه:
واژهء کاوی در اوستا معمولا به امیر ترجمه میشود و سانسکریت آن نیز کاوی بمعنی داناست.در گاتها سرودهای اشو زرتشت نخستین بار به این واژه برمیخوریم.اوستای بعدتر نیز گاهی به تقلید از گاتها آنرا به منظور دستهء مخالفان زرتشت بکار برده است.کاوی در اوستا با واژهء کرپان همراه ذکر میشود.کاویها مردمان توانگر و نیرومند و مخالفان اشو زرتشت میباشند.کرپانها پیشوایان آنها هستند و از جمله دیویسنان بشمار می آیند.
کاوی در گاتها صفت شاه گشتاسب پشتیبان زرتشت است.
اوستای بعدی نیز آنرا به نام همه پادشاهان خاندان کیان،دومین سلسلهء بزرگ تاریخ باستان پیوند کرده،که کیقباد یا کاوی کواته(kavi kavaeta) بنیانگذار آن می باشد. کاویان جمع کاویست در حالت مالکیت و بنا به قانون دستوری مشترک اوستا و سانسکریت به جای صفت که مراد از آن، شاهی و سلطانی است بکار میرود.افزون بر این واژه، کاوی در گاتها بصورت کاوه یسچا(kavayascha ) به معنی پیروان کاوی هم استعمال شده.در پهلوی درفش کاویان به معنی درفش شاهنشاهی است.شمس اللغات و برهان قاطع به ترتیب درفش گاوان و درفش کاوان نوشته اند.
صورت اخیر آن کیان در پهلوی ساسانی و پارسی به واژه کاویان تغییر شکل داده است.کاوی در پهلوی ساسانی و پارسی به که و کی تصغیر شده است. دودمان کیقباد که صفت کی بنام همه پادشاهان آن پیوسته است، کیان نامیده شده. تصغیر کاوی در ادبیات پهلوی که و کی میباشد.اما زبان ارمنی که شامل واژه های پهلوی دوره اشکانی است آنرا به کو(kav) تصغیر نموده چنانکه بجای کیخسرو، کوخسرو گویند.پهلوی مانوی که در تورفان بدست آمده، و او کاوی را در تصغیر حفظ و قویاقاو نوشته اند.حذف واو در پهلوی هنگام تصغیر کاوی به که یا کی بظن قریب از اواخر دوره اشکانی و اوایل دوره ساسانی آغاز شده باشد.اما درفش کاویان در پهلوی بمناسبت نفوذ سنت ادبی با حفظ واو حفظ شده است.چون واژه متداول کیان، در دوره ساسانیان بکار میرفت، کاویان مفهوم مردم نمی بود آنرا صفت اسم خاص کاو(kav) تصور میکردند و با پسوند اک، کاوک گردید و و به پارسی بکاوه تبدیل یافت و اسم درفش بدان منسوب گشت. واژه کاو و کو در پارسی سره بخطا گاو و گو به معنی پهلوان بکار میرود.
بنابر آنچه گذشت موقع تجدید نظر بصورت روایت فرا میرسد.
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری و شرح جنگ قادسیه،هنگامیکه پرچم ایران بدست سپاه اسلام میافتد، آنرا به نام درفش کیان یاد میکند نه کاویان که اتفاقا درست میباشد و در ادامه سخن خود گوید،درفش را کی هنگام پیروزی بر ضحاک بر دوش داشت.یوستی در لغتنامه اوستائی خود نام کاوه را بدین جور معنی میکند«اوستائی آن کاویه (kawviya) و مراد از آن شاهی و نسل کاوی است» اما مورد روایت کاوه خاموش است.
اگر گفته های کریستنسن درست باشد، روایت کاوه آهنگر، در دوره ساسانیان درست شده و به سرعتِ هرچه تمام، بین مردم متداول و معروف گشته است. یکی از هفت خاندان ایرانی که در کشور ایران مقام بزرگی را به ارث حفظ میکردند خاندان کارن است که در دوره اشکانیان هم مصدر کار بوده اند.سوخراو فرمانده نیرومند از آن خاندان بود که در زمان قباد(۵۳۱-۴۸۶ م) میزیست.آن خاندان را بنیانگذار درفش میدانستند.فردوسی کارن را پسر کاوه و فرمانده کل نیروی فریدون میخواند.به گفته ثعالبی کارن همان پسری است که کاوه با رشادت بی نظیر خویش او را در دربار ضحاک از مرگ نجات داده است. بنابر روایت طبری، خاندان کارن از نسل منوچهر اند.
باز بنا به روایت دیگر طبری کارن در زمان سلطنت شاه گشتاسب میزیسته است.
تاریخ نویسان اسلامی:
چنان مینماید که روایت کاوه در خداینامه با روایت قدیم جنگ ضحاک و فریدون به استواری پیوند نگردیده.این حقیقت نه تنها از سخنان فردوسی بلکه از گفته های طبری که سه نوع روایت را ذکر میکند بخوبی آشکار است.سرچشمه روایاتی که طبری از منابع مختلف کسب کرده باز هم بایستی خداینامه باشد.روایت اول و دوم طبری را بلعمی هنگام ترجمه به هم آمیخته اما روایت سوم طبری جرأت و رشادت کاوه است هنگام دادخواهی در بارگاه ضحاک ستمکاره. بگفته طبری:
«چون مردم از ظلم و جور ضحاک در آه و ناله بودند، بزرگان کشور به اتفاق آراء کاوه را از اصفهان میطلبند تا در بارگاه ستمکار دادخواهی کند.اجازه شرفیابی برایش حاصل و کاوه در بارگاه شاه مدتی در برابر او بیآنکه آداب کرنش و تحیت بجای آرد، میایستد.
پس از چندی میگوید،ای شاهنشاه به چه طریقی تحیت بجای آرم.آیا تحیت شاهنشاهی که بر همه کشورها فرمانروا است یا پادشاهی که در این کشور فرمانرواست.ضحاک میگوید البته تحیت شاهنشهی که بر همه کشورها فرمانروا است.آنگاه میگوید اگر فرمانت بر همه کشورها نافذ است مردم این کشور چرا باید خوراک مار را تهیه کنند و مردم کشورهای دیگر فارغ بال و آسوده باشند.چرا تهیه خوراک به عدل و به داد بین همه مردم کشورها تقسیم نمیکنی.این را گفته و چنان به دادخواهی میپردازد که بر ضحاک مؤثر واقع و به گناه خویش اعتراف و توبه و پیمان میکند که در اصلاح امر بکوشد.مردم آرام شده میروند.سپس اودگ مادر ضحاک پیش آمده فرزند را سرزنش میکند چرا برابر مردمان ملایمت نشان داده است. ضحاک جواب میدهد آنها از روی منطق و نکات قانونی وی را ساکت میسازند و مادر را به سکوت امر میکند.»
چندی پس از آن مردم شهر مجاور را بار میدهد و در جبران مافات و تقلیل مشکلات و مصائب آنها فرمان صادر میکند. فردوسی و بلعمی در مورد روایت اخیر ساکت هستند.اصل روایت شاید همین موضوع باشد. کاوه از همان آغاز کار، پهلوان معرکه نبوده اما رویداد تاریخ به تدریج با نام او ارتباط حاصل میکند و بعدها با اندکی تغییر موید جنبه قیام مردم میگردد.
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری(۹۶۳ میلادی) مطلبی اضافه میکند که فردوسی و طبری هردو ندارند و آن اینکه کاوه شال سر خویش را به جای پرچم بر چوب می افرازد. مسعودی(در گذشته 956 م) در مروج الذهب خویش بطور بسیار کوتاهی از واقعه ضحاک بدون ذکر نام کاوه صحبت و اشعار میدارد، ایرانیان بر ضحاک شوریده فریدون را به پادشاهی برمیدارند و پرچمی از چرم برافراشته درفش کاویان نام می نهند. فریدون بر ضحاک دست یافته او را در دماوند حبس میکند.در کتاب التنبیه و الاشراف روایت کاوه را طبق بیان طبری اظهار میدارد ولی کاوه را کفشدوز میخواند نه آهنگر، چرا که درفش معنی ابزار پینه دوزی هم میدهد. همین قدر اشعار میدارد که کاوه بنا به دستوری پرچم چرمین برمی افرازد.
حمزه اصفهانی نیز مانند دینوری در ذکر تاریخ ایران در مورد رویداد کاوه ساکت است. بیرونی در آثار الباقیه جشن مهرگان را جشن پائیز میخواند و میگوید در این روز مردم از قیام فریدون، پس از پیکار کاوه بر ضحاک آگاه میشوند. مقدسی مهرگان را در واقعه ضحاک و فریدون ذکر و میافزاید فریدون ضحاک را در آن روز پس از پیکار کاوه و برافراشتن پرچم در دماوند حبس مینماید ثعالبی (در گذشته ۱۰۳۸ م)اخبار منابع مختلف را باهم به عباراتی شیوا و استفاده از طبری نیز تشریح مینماید.(غرر اخبار الملوک الفرس و سیریهم-ترجمهء محمود هدایت(
ابن مسکویه،یاقوت،حمد الله مستوفی و دیگران نیز در مورد کاوه و درفش صحبت داشته اند، لیکن صحبت آنان، همان تکرار سخنهای پیشینیان میباشد.اما میرخوند(در گذشته ۱۴۷۹ م) همان گفتار بلعمی را با عباراتی فصیح و بلیغ ذکر میکند، لکن در مورد نیاکان فریدون و نوح پیغمبر ساکت است.
منظور از جمله اخیر روضة الصفا در مورد قباد پسر کاوه اشاره ایست به نسل مستقیم قباد پسر انوشیروان دادگر ساسانی.
هربلوت (d.herbelot) خاورشناس فرانسوی(در گذشته ۱۶۹۵ م) در کتاب خویش (bibliothèque orientale) که به گفته کریستنسن از منابع دوران اخیر و گمنام استفاده نموده انوشیروان را با کمال صراحت از نسل آهنگر اصفهانی میخواند.
بدین روش خط سیر تجدید نظر در روایت مربوط به کاوه آهنگر را میتوان دنبال کرد، مردی که درفش شاهنشاهی ساسانیان را با نام خود مشهور ساخته و به راستی نام خود را به آن پیوند کرده، به درفش شاهنشاهی هستی نداده است.
روایات همانند دیگر:
اینک بمطالعه افسانه های همزمان مورد فریدون و ضحاک پرداخته میشود تا دیده شود آیا در آن دوره روایتی که شاهزاده ای با اژدهای سه سر به پیکار پرداخته موجود بوده و باعث شده نام کاوه آهنگر از آن بوجود آید. پرسش مذکور باز پرسش دیگری بوجود می آورد که چرا نام آهنگری بر درفش منضم گردد.در ژرفای روایت مقصودی به راستی باید نهان باشد که صفت مشخصه باستانی را جلو دیدگان ما بگذارد.
افسانه های جهان هندو اروپائی، با روایت آهنگران انباشته است. پیشه آهنگری،اصل و رشد آن با رنگ سحر و جادو آمیخته است. خدایان و دیوان هنر آهنگری و سلاح سازی را به انسان تعلیم میدهند، تا در انجام کارهای بزرگ قهرمانی توفیق حاصل نمایند. در روایات قهرمانی آلمان هیفه ئیستوس (hephaestus) و ولند (voelund) و کوتوله و جنها سازنده حربه های جنگی بوده اند.
در افسانه های ویدائی، خدائی به نام تواشتر(tavashtar) سلاحی برای ایندرا میسازد تا با آن ماری بنام ورتره (vrtra) را نابود کند.اوستا نیز در مورد روایت فریدون و خبری که با کدام سلاح اژدهای سه سر و سه پوزه را میکشد، آگاهی هائی بدست میدهد و روایات دوره های پسین خط سیر مربوط به آن را حفظ میکنند. بگفته فردوسی چون فریدون پس از قیام کاوه به جنگ با ضحاک حاضر میگردد، آهنگران ماهر را میطلبد و نقشی بر خاک کشیده میگوید گرزی بدان شکل برایش بسازند. آهنگران فرمان فریدون را به درستی انجام میدهند و مورد عنایت و بخشش زر و سیم و جامه افتخار و به آینده بهتری امیدوار میگردند. فریدون مجهز با گرز گاوسر، برخلاف ستمکار به پیکار میپردازد. ثعالبی نیز شاید از مآخذ خداینامه، در مورد گرز گاوسر و ساختن آن سخن میگوید.
تصورات اولیه، در مورد گرز گاوسر آشکار است که به زعم پیشینیان با نیروی سحر و جادو تعبیه شده. نیروی ذهنی قدرت گاو را در شاخ و سر آن در گرز گاوسر تعبیه کرده و موجب غلبه بر دشمن میگردد.
در هرحال اگر چگونگی روایت مذکور در خداینامه با روایت ویدائی و تواشتر سازنده سلاح برای ایندرا، به هم وفق گردد، داستانی همانند آن، بشکل و صورت قدیم ایرانی در مورد فریدون و ضحاک، به ظن قوی وجود داشته و آهنگری یا بطور کلی خدائی یا ایزدی در دوره باستانی که آریائیهای هند و ایران باهم میزیسته اند، سلاحی برای فریدون درست میکنند که آژی دهاک را به قتل برساند. روایت فردوسی ایزد سروش را هنگام گرفتاری ضحاک به میدان میکشد و فریدون به دستور او ضحاک را زندانی میکند.
نتیجهء عادی جنگ و غرض از پیکار با اژدها بیگمان انگیزه زندانی شدن غولی است.ارتباط درفش شاهنشاهی با قیام فریدون، در روزگاران بعد موجب تبدیل نام کاوک، به کاوه آهنگر افسانه قدیمی و سازنده سلاح شاهزاده پهلوان، به سازنده درفش روایتی گشته که مردم بدور او و پیکار با ضحاک گرد می آیند.
از لحاظ خاطر افسانه اصلی، کاوه پیشهء آهنگری خویش را حفظ میکند و مانند آهنگران چرم پاره ای را که هنگام کوفتن آهن تفته بر جلو خود میبندند بر تن دارد و چون پرچم ساسانیان از قرار معلوم از چرم بوده، تکامل صورت روایت و تبدیل آن آسان میگردد و کاوه با افراشتن چرم پاره خود بر سر نیزه ای پرچمی را به وجود می آورد.
روایت اخیر یعنی افراشتن چرم پاره بر نیزه، نخستین بار از دورهء اسلامی دیده میشود.شماره اندکی از منابع اسلامی ایران که از مآخذ خداینامه استفاده کرده اند در آن مورد صحبت میکنند.
منظور روایت، پیکار با اژدها و ارتباطش با ساختن سلاح بکلی از میان نمیرود. چون آهنگر سلاح ساز افسانه ای، نقش دیگری بازی میکند، خلاء موجود با دعوت آهنگران بازار پر میگردد.
چگونگی درفش کاویان:
اینک پرسشی پیش می آید که آیا تصویر معتبر پرچم شاهنشاهی به نام درفش کاویان در دست است.عکس موزائیکی از پمپئی که به غلط به«جنگ اسکندر»معروف شده، طرحی است بصورت پرچم بر سر نیزهای پشت گردونه شاهنشاه.
بگفته سره (ر.ک. sarre-die altoriental feldzeichen klio iii 1903 p 348 ( به نظر میرسد چارچوبی است که پارچه قهوه ای سرخ رنگ بر آن گسترده خود موزائیک بسیار آسیب دیده.سرمرغی بر سطح داخلی پرچم به زحمت دیده میشود و آن بگفته سره، سرخروس میباشد.
تذکر این مطلب بی مورد نیست که عکس موزائیک مذکور تصویریاز مهر است که در کشور روم پیدا شده، جائیکه صدها مهرابه های مهر و تصاویری همانند صورت مذکور در آنجا یافت گردیده.اسکندر مقدونی یونان را متصرف شد نه رم را.بنابراین عکس موزائیک مذکور امکان ندارد از اسکندر باشد و به دلایل بالا صورت مهر است.شادروان بهروز نیز همین نظریه را داشت.
پرچم موزائیک مهر ما را به یاد پرچم ایران می اندازد که بر طرح گلدان داریوش نقش شده و در موزه لوور نگهداری میشود. طرحی از آن بر سکه های دوره اشکانی ترسیم شده.سکه های مذکور با نبشته پهلوی اشکانی،از دوران اولیه محلی است که به اشکانیها وابسته بوده اند.نقش سکه ها همه یکنواخت و صورت پادشاه بر روی سکه و در پشت و وسط آن مجمر آتش و بالای آن صورت فروهر و پادشاه سمت چپ مجمر به حال ستایش ایستاده و به سمت راست آن پرچمی نصب است و آن چیزیست مربع با چارچوب یا بی چارچوب و با جواهرات مختصری به شکل صلیب یا ستاره مزین ۲ یا ۳ یا ۴ حاشیهء ریشه دار به سمت پائین آن آویزان و بر تیری نصب است.بعضی از سکه ها حاشیه ریشه دار ندارد. تنها بر پشت یک سکه مجمر نیست و شاه بر تخت نشسته با عصای سلطنتی بر دست چپ و جامی بر دست راست و پرچمی نصب بر تیر جلو اوست.بعضی سکه ها صورت خروس بر پرچم یا تیر دارد.(ر.ک.همان کتاب ص ۳۵۰(
پروفسور لوی (m.a.levy) پس از مطالعه دقیق نخستین سکه های مزبور عقیده دارد بظن قریب پرچم مذکور سمبول مذهبی است و بیش از این نمیتواند اطلاع درستی بدهد.(ر.ک. zd:m.g 21 p 439( یوستی گویا نخستین کسی است که آنرا با اطمینان درفش کاویانمیخواند و در مقاله خویش در مورد تاریخ ایران (ر.ک. grundriss d.iran philogie ii p 86-87) گوید«در تصویر موزائیکی پمپئی در جنگ ایسوس (isoss) نزدیک مجمر، درفش کاویان یا درفش شاهنشاهی دیده میشود(موزائیک آسیب دیده است) نظریه مذکور به طور کلی قابل قبول است.»
سره نیز به اتکای همین فرضیه، طرح پرچم در تصویر موزائیک مهر و طرح پرچم بر سکه ها را درفش کاویان میداند و گوید:
«در حالیکه پرچم قدیم شاهنشاهی ایران با تصویر عقاب زرین و بالهای گشاده افراشته بر نیزه بلند در زمان گزنفون معمول بود به نظر میرسد سمبول دیگر پادشاهی نیز در بعدها وجود داشته و در موزائیک مهر،به طور غیر صریح دیده میشود و آن سمبول ارغوانی رنگی است با تصویر نیمرخ خروس زرین افراشته بر نیزه و شاهزادگان ایرانی از نسل پادشاهان باستانی نشان درفش شاهنشاهی را به طور قانونی بر سکه های خویش نقش مینمودند. نمونهء چنان پرچم را با نقش خروس در پرستشگاه منزل خویش نگاه میداشتند…روایت شاهنامه فردوسی درفش کاویان را پیشبند چرمین کاوه آهنگر میداند.»
پروفسور مان (o.mann) در نخستین شماره مجله کاوه (۲۴ ژوئن ۱۹۱۶) همین نظریه را شرح داده است.
آیا این شناخت براستی درست است؟چگونگی و طرح درفش از منابع نویسندگان قدیم عربی و پارسی در مورد تاریخ ایران بدست می آید.گزارشهای آنان بیگمان باید قابل پذیرش باشد زیرا منبع اطلاعات آنها خداینامه بوده که در زمان وجود درفش تدوین گردیده و یا منابعی بوده که اطلاعات آن از سربازان پیکار قادسیه اخذ شده است، پیکاری که درفش به دست مسلمانان می افتد و بقولی به امر عمر سوخته میشود و به قولی تکه تکه و پاره پاره شده بین سربازان بخش میگردد.
طبری هنگام بیان جنگ قادسیه گوید:
«درفش کاویان، پرچم خسرو از پوست پلنگ به درازای ۱۲ گز و پهنای ۸ گز میباشد». به گفته بلعمی سکه های طلا و نقره و جواهرات زیادی بر آن دوخته شده است.
مسعودی در مروج الذهب روایت طبری را ذکر و علاوه میکند درفش بر دو تیر بلندی که پهلوی هم میگذاشتند در اهتزاز بوده و با مروارید و جواهرات گرانبها آراسته بود. ضرار بن الخطاب که درفش را به چنگ می آورد آنرا بسی هزار دینار میفروشد ولی یک میلیون و دویست هزار دینار بها داشت و در کتاب التنبیه و الاشراف بهای آنرا دو میلیون دینار برآورد میکند.ابن رسته عباراتی نامفهوم مینویسد و آن اینکه « درفش کاویان در اصل پارچه سرخی بوده بر تیر سیاه رنگ و کاوه آنرا بر پارچه ابریشمی آویزان میکند و هنگام برافراشتن بر نیزه بر صورتی که حیوان وحشی مینمود می آویخته است.»
به گفته خوارزمی در مفاتیح العلوم «درفش از پوست خرس و به قول دیگران از پوست هژبر تهیه شده بود و شاهان آنرا بفال نیک دانسته در زینت آن با زر و جواهرات سنگین میکوشیدند». ثعالبی چنانکه گذشت گوید «فریدون پس از مرگ کاوه،درفش کاویان را طلب فرمود و آنرا به جواهر ثمین مرصع گردانید و در خزانه نهاد و بوقت کارزار در معارک، حشم را ظفر پناه و دل ایشان بدیدن آن روشن و قوی بود و از ملوک عجم هرکه بر تخت مینشست چیزی از جواهر بر آن اضافه میکرد، چنانکه یکی از عجایب روزگار گشت.»
بگفته مطهر بن طاهر،درفش از پوست بزغاله و بقولی از پوست شیر بود.ابو ریحان بیرونی نیز با همان گفته ها همآهنگ است.
بگفته فردوسی:
«فریدون فرمان داد چرم پاره پیشبند با زربفت سبز و جواهرات گرانبها بر زمینه زرین مزین سازند و گوئی بشکل ماه بالای آن گذارند و آنرا با پارچه های سرخ و زرد و ارغوانی که پرپر میزد بیاراستند.جانشینان او هریک در آراستن درفش با جواهرات و گلدوزیها و دیبا و پرنیان کوتاهی نمیکردند.درفش کاویان و تاج به نشان شاهنشاهی اختصاص داشت.هنگام جنگ پهلوی تخت شاهنشاهی در حرکت بود.شاهنشاه پنج موبد را برای زمزمه هنگام حرکت درفش مختص کرده و هنگام پیکار به دست بهترین مبارز سپرده میشت.»
به گفته ابن خلدون درفش برحسب اعداد طلسمائی با جواهرات مرصع بود.
از آنچه گذشت دیده میشود، در اواخر شاهنشاهی ساسانیان درفش کاوه پرچم چرمین بوده بطول ۱۲ و عرض ۸ گز و مرصع با زربفت و گلدوزی و جواهرات گرانبها و زر و سیم برحسب اعداد نجومی و خواص طلسمائی بر آن نصب بوده.بنابراین همانندی بین این درفش و نشان پرچم مانند بر تصویر موزائیک مهر و سکه های ایرانی که صحبت شد موجود نیست.البته امکان دارد نمود پرچم طی سده های در میان تغییر یابد. لیکن بنظر کریستنسن دلیل مثبتی بر پذیرفتن اینکه پرچم موزائیک مهر و نشان بر سکه های درفش کاویان است در دست نیست.
به کار بردن پرچم به جای نشان، به احتمال ضعیف در دوره هند و ایرانی مرسوم بوده. به هرحال کلمه درپسه (drapsa) در سانسکریت برابر واژه درفشه اوستائی است و نظریه متداول بر حقیقت درفش کفشدوزی بودن آن گواهی میدهد.لیکن دکتر گلدنر با اعتراض گوید واژه مذکور در سانسکریت (vedic studies 3-57) مانند اوستا گاهی بجای پرچم و علم بکار میرود و یسنای ۱۰-۱۴ که مورد تهیه شیره هوم و نوشیدن آن صحبت میدارد، خطاب به موبدی که نقش هوم را داراست گوید «نباید برای من آنانی که از هوم نوشیدند به دلخواه خود مانند گاو درفش پس و پیش روند.باید آنان از نو سرزنده شوند،زنده دل پیش روند و ورزیده به در آیند.» مفهوم گاو درفش بطور معمول درفش کاوه است.بنابراین بایستی از پوست گاو درست شده باشد.
لیکن بگفته بارتولومه مفهوم بیان مذکور آنست که تصویر سر گاو بر درفش بوده و نظریه او به ظن قوی حقیقت دارد.
در عقاید آشوریها چنین نشانی به دیده می آید و آن طرحی است بر قالب فلزی، خدائی با کمان کشیده در دست بالای آن و پائین آن دو نر گاو که از ترس او هریک به سمتی گریزانند.بالای تیری که نشان مذکور نصب است سر نر گاو یا اژدهای شاخدار نیز هست و همانند اسب با زینت سر ستون آنها که قدمتش از تخت جمشید کمتر میباشد.در ارتباط آن با گرز گاو سر فریدون رای قطعی نمیتوان اظهار داشت.
پرچمهای گوناگون مدارک بسیاری در اثبات بکار بردن نشان و علامت در ایران باستان است. به گفته گزنفون پرچم شاهی عبارت بوده از عقاب زرینی بر تیر (ر.ک. anabasis i,10) به گفته لوسیان سپاه بزرگ یکهزار نفری در ارتش اشکانیان پرچمی داشته با نقش مار.( ر.ک. lucians work about how one aught to write history chap 20
) در ادبیات یونان و روم از پرچم های مار و اژدها پیکر پادشاهان اشکانی و ساسانی صحبت میشود.اشکانیان نیز مانند هخامنشیان نشانهای عقاب و شهباز داشته اند.اوستا با صفت پرچمهای بلند در مورد شهر بلخ صحبت میدارد.(وندیداد ۱-۷) به نظر کریستنسن ریشه این روایت شاید مربوط به زمان مهرداد اول اشکانی بوده باشد.
فردوسی هنگام ذکر تاریخ قدیم در شاهنامه از پرچم هائی با طرح تصویر حیوانات صحبت میدارد.چون همانگونه روایات در خداینامه نیز موجود بود.کریستنسن عقیده دارد که بیگمان سمبول دوره ساسانیان بوده و فردوسی در سخنان خویش از آنها بهره برداری کرده است.در اینجا باید متذکر شد که به زعم نگارنده عقیده و نظر کریستنسن در این مورد سست میباشد.زیرا چنانکه فردوسی در اوایل جلد سوم شاهنامه متذکر است کتابی بیش از دو هزار سال کهنه در پیش خود داشته است چنانکه گوید:
یکی نامه دیدم پر از داستان
سخنهای آن پرمنش راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
طبایع زپیوند آن دور بود
نبردی به پیوند او کس گمان
پراندیشه گشت این دل شادمان
گذشته بر او سالیان دو هزار
گر ایدون که برتر نیاید شمار
موقع سان دیدن کیخسرو از پهلوانان ایران هریک با درفش مخصوص و سربازان خود به پیش شاهنشاه رژه میروند که فردوسی درفشهای آنان را تشریح مینماید.
به هرصورت بعید بنظر میرسد که دودمان هخامنشیان همان درفش کاوی را حفظ کرده باشند. پادشاهانی که در اوستا از آنان یاد شده از دودمان پیشدادیان و کیان و در روزگاران کهن در شرق و شمال ایران فرمانروائی داشته اند.از اینرو تاریخهای یونان و رم از آنان صحبت نمیدارند و در مورد هخامنشیان که در مغرب ایران و باهم همسایه بوده اند به طور مشروح سخن میرانند.
پرچمی که بر موزائیک مهر و بر سکه های دوره اشکانی دیده میشود، بطور مسلم درفش کاویانی نیست.دودمان اشکانی که همزمان با سلوکی ها بوجود آمده چون پرچم هخامنشیان را حفظ ننموده اند، امکان ندارد طی ۴۷۰ سال شاهنشاهی خویش درفش کاویان را نگاهداشته باشند تا بعدها بدوره ساسانیان منتقل و درفش شاهنشاهی آنها گردد.
اشکانیان که از شمال و مغرب ایران خروج کرده و شاهنشاهی بزرگی بنیاد نهادند بیگمان فرهنگ و آئین مشرق و مغرب و شمال ایران را بهم جوش میدهند.چنین به نظر میرسد روایتهای شمال و مشرق که در اوستا نیز ذکر شده و مؤید رشد تاریخ باستانی ایران بوده در دورهء آنها در اطراف و اکناف ایران مشهور شده باشد.
بنابر آنچه گفته شد، کاویان از واژهء کاوی و مراد از آن شاهی و سلطانی است و از درفش کاویان درفش شاهنشاهی یا درفش کیان یا کاویها اراده میگردد و با نام کاوه مرد آهنگر ارتباط ندارد.
روایتی که پرچم شاهنشاهی با نشان پادشاهان ارتباط دارد، گویا از دوران هخامنشیان آغاز شده باشد.ولی پرچم چرمین، مرصع با جواهرات بنام درفش کاویان، به ظن قریب به یقین اثر پادشاهان اشکانی و تشریفات مناطق بومی آنان بوده که بعدها پادشاهان ساسانی از آن پیروی نموده اند.
گردآوری، اصلاح و ویرایش : فریدون راستی
سرچشمه :
مجله بررسی های تاریخی ، فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۴ – شماره ۵۶