سينی آجيل در مراسم گشت مهر ايزد

سينی آجيل در مراسم گشت مهر ايزد


در مراسم گشت مهر ايزد قديم كه در برخي از روستاهاي استان يزد برگزار مي شود هنگامي كه اهالي روستا به خانه هر شخصي وارد مي شود فرد به همراه گلاب و آيينه سيني تخمه و آجيلي را كه از قبل تهيه ديده است بين همگان پخش مي نمايد و در ادامه فردي كه مسئول خش و خير و اعلام افرادي است كه به درمهر كمك نموده اند سيني لرك و انار روي آن را در دست مي گيرد و با خواندن بيت

هر دم از اين باغ بري مي رسد                      تازه بر تازه تري مي رسد 
اينگونه مي گويد يك لنگري (سيني) پر از نقل يك يك انار باغ بهشت ( منظور همان سيني لرك و اناري است كه در دست دارد ) و در ادامه نام فرد خيرانديش و مبلغي را كه اهدا كرده است را مي گويد در پايان مراسم هر خانه اين لرك و ميوه جمع مي شود تا در مراسم روز آخر كه در آتشكده برگزار مي شود بين همگان پخش شود.
برگرفته از تارنمای برساد

آشنایی با پيرسبز و فلسفه وجوی آن

آشنایی با پيرسبز و فلسفه وجوی آن

 

ـ باور( عقيده ) فرهنگ ميسازد وفرهنگ تمدن وباورهاي نيك ( درست وسازنده ) فرهنگ پويا به بارمي آورد.
ـ سنت يعني بردن باوربزبان ساده وهـمه فهم ، بين مردم وبابررسي دقيق سنتهاست كه ميتوان به باورها پي برد. 

ـ آنچه مسلم است ازبدو تاسيس ايران بوسيله كورش بزرگ كه از شرق تا مرز چين و از غرب تا مصرو ازشمال تا روسيه وازجنوب تا حبشه وسعت داشت تاكنون ، كشورما مورد چشم داشت بيگانگان بوده است وازديـربازبسياري از دشمنـان ددمنش به اين سرزمين،ترك تازي كرده وبه بنيادي ترين حقوق اين ملت تجاوزي سنگ دلانه نموده اند، دليرمردان وشير زنان  راكشته اند وزنان وبچه هاي معصوم رابه بردگي برده و مورد بيدادو توهين وتحقيرقرارداده اند.وپرواضح است كه دراين چنين زمان هايي سرنوشت ساز،بسياري ازبانوان ايراني براي حفظ كيان وشخصيت وناموس خويش حاضربه تسليم دربرابر بيگانگان خداناشناس نشده وبا توشه اي اندك سربه بيابان گذاشته ودركنارچشمه ساري ياآب وسبزي دور ازدسترس دشمنان ، روزگار گذرانيده اند وتن به خفت وخواري نداده ودربدترين شرائط كه حتي دل سنگ  بحال ايشان آب شده، به شهادت رسيده اند. 
ـ درفرهنگ پارسي كلمه زن وزندگي وزمين ازريشه زاميادبه مفهوم زاينده بوده ونورخانه وكدبانو شناخته ميشوند.درحاليكه كلمه مردازريشه مرته يا مرده است وهرمرد وقتي به درجه اي ازبلوغ فكري وانساني رسيد،مي پذيردكـه به مـقـام مينوي جاودانگي وبـي مرگي رسيده است و ازآن به بـعد بايستي بدون ترس از مرگ درراه حفظ كيان فردي وخانوادگي وملي و انساني خويش به پيش رود .وبراساس اين باور،زرتشتيان شهيد شدن مردرا يك امرطبيعي وازروي وظيفه ميشناسند ،درحاليكه  شهادت بانوانيكه  درراه حفظ كيان ديني وملي خويش وظايف مردان را بـعهده ميگرفتندوجان خويش را درراه آرمان مقدس از دست ميـداد ند ا هميت بيشتري پيداميكرده است ، وبنابرسنت زرتشتيان اكثر” پيران ” براي بزرگداشت ازجان گذشتگي زنان پارسا وفداكارشاخص بنا شده است تا آرمان ايشان بزرگداشت وگرامي داشته شود.تاريخ ايران ودانش ايرانشناسي ثابت كرده است كه نه تنها پيرسبز و هريشت وغيره برحق بوده وهست بلكه كنار هرچشمه ساري كه در ايران وآنهم درايراني بـه وسعت باستان كه پنج برابرايران كنوني بوده است،پيرسبزي وجـوددارد كـه بانوئـي پاك سرشت ازدست ديوان ددمنش  فراركرده ودرسخت ترين شرائط وبدترين حالت جسمي ورواني بافداكردن جان خود به مقام جاودانگي رسيده است. ومازرتشتيان با مراجعه به اينچنين مكانهائي كه به حق واز روي دانش وآگاهي كامل ازمـقدس ترين مكان هاي جهان است ، نه تنها خرا فه پرستي نميكنيم بلكه اين فرهنگ والاي انساني را ارج مينهيم وفـراميگيريم وبـه فرزندان خود مي آموزانيم كه درمسير زندگي ممكنست خداي نكرده زماني فرارسد،كـه جان كه عزيزترين و گرانبهارتـرين دارائي بشراست،ازيك پشيز هم كم ارزش تر وبي بهاترگردد.براساس اين باورجاوداني وارزشمند بوده است كه چامـه سـراي بزرگ ايراني ميفرما يد :            

                              ”   زندگي زيباست اي زيبا پسنـد –  زنده انديشان به زيبـائـي رسند  “

                              ” آنـقدرزيباست اين بي بازگشسب – كز برايش ميتوان از جان گذشت  ”    

                          موبد دكتر اردشير خورشيديان  – رئيس كنكاش موبدان تهران 

برگرفته از تارنمای برساد

سرگذشت آتشكده يزد

سرگذشت آتشكده يزد


در زمان فرمانروایی ساسانیان بر ایران، سه آتش پر ارج و پرشکوه- به دلیل قدمت دیرپایشان- از شأن و شهرت بیشتری برخوردار بودند و بر همین پایه، آنها را « آتش ورهرام» یعنی« آتش پیروزی» نام نهاده بودند. یکی از آنها « آذرفرنبغ» نام داشت. و در شهر کاریان فارس (آتشکده کاریان) قرار داشت.
آتش آتشکده کاریان را در سده دهم میلادی، برای رهانیدن از یورش بیگانگان یا بیگانه پرستان از آنجا به یزد آوردند و در آتشکده بزرگ شهر، برافروختند. این آتشکده در حدود سال 513 هجری قمری تخریب شد و زرتشتیان، آتش مقدس خود را برداشتند و آن را در غاری در کوه « شگفت یزدان» بین عقدا و پارس بانو پناه دادند. آتش ورهرام 30 سال در آن غار پنهان بود. سپس آن را به مدت دویست سال در روستاهای زرتشتی نشین اطراف یزد جابجا کردند تا مورد دست درازی متجاوزان قرار نگیرد. در سال 750 ه.ق، روستایی به نام ترک آباد نزدیک اردکان بنیاد یافت و بیشتر زرتشتیان یزد و به ویژه موبدان به آنجا کوچ کردند. در آن زمان، آتش مقدس نیز به ترک آباد انتقال یافت و سیصد سال در آنجا نگهداری گردید. در این سال، همزمان با آغاز گسیختگی شیرازه جامعه زرتشتیان در ترک آباد، آتش مقدس از آنجا دوباره به شریف آباد برده شد و در حدود سال 1189 هجری مجدداً به یزد بازگردانده شد و در محله دستوران یزد(کوی موبدان) در خانه کوچکی پنهانی نگهداری گردید.پس از چند سال، ساختمان مناسبی با دهش خیر اندیشانی از هندوستان برای آن ساخته شد. این آتشکده یکبار در سال 1272 هجری توسط مانکجی لیمجی هاتریا و بار دیگر در سال 1327 هجری بازسازی گردید. ساختمان این آتشکده که امروز به نام «درمهر دستور خدایار» معروف است در کوی موبدان قرار دارد و آتشدان سنگی آن را گرچه ضربه های پتک زمان، درهم شکسته است هنوز در آتشگاه کوچک و دود گرفته اش استوار و پابرجا ایستاده است.
سنگ بنای ساختمان کنونی آتش ورهرام یزد در آبان ماه سال 1313 خورشیدی توسط انجمن اکابر صاحبان پارسی هندوستان بر 6881 متر مربع از زمین های اهدایی  نهاده شد و در فروردین سال 1321 خورشیدی آذر دیر سال و دیر پای فرنبغ در آتشگاه نوبنیاد آن، « تخت نشین» گردید.
برگرفته از كتاب «آتش و آتشكده» خداداد خنجري
برگرفته از تارنمای برساد

سير و سداو

سير و سداو


سير و سداو(سداب) را از کوبیده برگ سداب و سیر و گاهی مواقع با افزودن کمی برگ نعناع تهیه می کنند و در شیشه نگهداری می کنند تا در مراسم مختلف زرتشتی به صورت زیر استفاده گردد.
در هنگام اجرای مراسم ظرف فلزی حاوی روغن را روی آتش قرار داده و در حین داغ شدن روغن، سیر و سداب تهیه شده از قبل را به همراه ادویه داخل روغن ریخته تا سرخ شود.
در مرحله بعد به آن سرکه افزوده و به محض جوشیدن محتوای ظرف، به آن آب می افزایند و می گذارند مدتی  بجوشد. به منظور پراکنده شدن بوی تند سیر، سداب و سرکه که یکی از اهداف آن ضد عفونی هوای اطراف می باشد. 
سیر و سداب تهیه شده را در ظرفی که محتوی چند تکه نان (معمولاً سه تکه) است ریخته در سر سفره آن مراسم قرار می دهند. لازم به ذکر است که سیرو سداب تهیه شده خوراکی می باشد.
برگرفته از تارنمای برساد

سرو

سرو


سرو گياهي است كند رشد و ديرزي كه مي تواند تا ارتفاع يك ساختمان چند طبقه رشد كند. در مقابل بادهاي شديد كه در نواحي بياباني رايج است بسيار مقاوم و انعطاف پذير است و همچنين تغييرات ناگهاني هوا از قبيل سرما، گرما و برف و باران را تاب مي آورد. در ضمن رنگ هميشه سبز اين درخت در افق يكنواخت سرابگونه بيابان از دور نسبتا به خوبي ديده مي شود.  
مجموعه اين ويژگي ها كه در بالا آمد بر روي هم شايد بتوانند تا حدي بيانگر ارزش سرو در نزد ساكنين فلات مركزي ايران باشند.
دانستيم كه سرو درختي است در حالت طبيعي هميشه سبز، بسيار ديرپا، نسبتا بلند قامت و با وجود راست قامتي بسيار استوار در باد و طوفان هاي بيابان . اين ويژگي ها به علاوه شكل مخروط مانند آن از فاصله دور مي تواند براي راهيان بيابان نشانه اي باشد به آب و آباداني. 
اهميت ويژه سرو يا كاج براي آرياهاي ساكن فلات مركزي ايران كه از ديرباز با كم آبي يا بد آبي روبرو بوده اند به خاطر چنين ويژگي هايي بوده است، به طوري كه سروها در افق هاي دور نه تنها نشانه وجود يك آبادي بوده اند بلكه براي يك روستا يا شهر دورافتاده و قديمي مي توانستند شناسنامه اي زنده و گويا محسوب شوند. اين درختان كارنامه اي گويا و شاهدي ديرپا بوده اند براي آنان كه در اين فلات ساكن شدند و در واقع علم و نشان سكونت آرياها بودند در ايران مركزي. عجيب نيست كه چرا هر قوم متجاوز تازه اي كه پس از آرياها از راه مي رسيد سعي مي كرد نشاني از درختان مهم و مشهور باقي نگذارد.
سرو نه تنها از اين لحاظ براي آرياها و ايرانيان اهميت داشت بلكه از سوي ديگر احتمالا اين درخت يادبودي بود يا خاطره اي از سرزمين اصلي آنها (ايران ويج) كه مورخين معتقدند جنوب سيبري بوده است. در واقع مي شود چنين پنداشت كه آرياها با كاشت و حفظ درختان سرو و كاج يادگاري زنده و تاريخي را از زادگاه اصلي خويش به همراه داشتند و شايد بدينسان بود كه اين سروهاي چند ساله احترام و تقدس يافتند و حياتشان با زندگي و حيات مردم بخش مهمي از فلات ايران و به ويژه ايران مركزي آميخته گرديد.
برگرفته از مقاله « هر سرو كه در چمن بر آيد»  اثر دكتر داريوش مهرشاهي منتشر شده در فصلنامه كرمان
برگرفته از تارنمای برساد

لرك

لرك


مجموعه ای از خشکبار که در اکثر کتابها هفت نوع ذکر شده است مانند: برگۀ هلو ، بادام، گردو، انجیر خشک شده ، خرما و…. که الزامی به ثابت بودن آن نیست . لرک را بعد از اجرای اکثر مراسم زرتشتیان و بعد از انجام نیاشهای آن مراسم بین افراد شرکت کننده توزیع می کنند. با این امید که همگی از آن مراسم هم بهره شوند.

برگرفته از تارنمای برساد

نان

نان


یکی از سنتهایی که بین زرتشتیان به جا مانده است، توزیع نان (نشانه خیر و برکت) می باشد. در برخی از گاهانبار ها، برگزار کننده مراسم بعد از به پایان رسیدن نیایش های موبد به همراه لرک، نان نیز بین افراد پخش می کند (به این نان در بین زرتشتیان لووگ  Loovogمی گویند) البته در برخی دیگر از آیینهای زرتشتی در روز قبل از برگزاری بین برخی از همکیشان نان توزیع می شود تا از یاد نبرند که در این مراسم حضور یابند.

برگرفته از تارنمای برساد

سيرگ

سيرگ


نانی است روغنی تهیه شده از خمیر نان.
چانه ای از خمیر گرفته و به مانند نان آن را پهن و نازک کرده و در روغن داغ آن را قرار داده، می چرخانیم تا به رنگ سرخ درآید. و در نهایت آن را از روغن بیرون می آوریم.
در مراسم گوناگون زرتشتی از جمله گاهانبار، سال و سیروزه و… از آن به همراه نان و کماچ به عنوان برکت سفره استفاده می شود.

برگرفته از تارنمای برساد

مهرشکنان را سرانجام شومی در پیش است

مهرشکنان را سرانجام شومی در پیش است


 هیچ کس نباید به مهر دروغ گوید و پیمان شکند. بویژه اگر جایگاهی چون بزرگ خانه و ده و شهر و کشور را دارا باشد، مسئولیتش در برابر مهر ایزد بیشتر و حساس تر و مهرشکنی اش، سرانجامی بسیار بدتر و گسترده ترخواهد داشت،

 بطوریکه مهر ایزد از آن خانه و ده و شهر و کشور که کسی، بویژه بزرگ آن، مهر شکسته و دروغ گفته باشد، آزرده و غضبناک شده و آن ممکلکت و بزرگانش را تباه می سازد. دروغ و ناراستی برای همه نکوهیده است اما دربارهء بزرگان و سران در هر موقعیتی، این امر بسیار حساستر است و این امر نشانگر مسئولیت و وظیفهء رهبری و الگو بودن سروران و بزرگان هر جامعه ای است. در ادامه در بند نوزدهم اشاره می شود که  مهرایزد پس ازآنکه از دروغگو به مهر یا «مهرُدروج» یا در معنای تازه تر، پیمان شکن، آزرده شده و به خشم آمد، به همان سویی می رود که مهردروج در آنجاست و می رود تا نگذارد که دروغ را بگستراند و همانند پیام برخاسته از بند 18 از هات 31 گاتها، در برابر گسترانندهء دروغ می ایستد تا از سوی آن پیمان شکن، اشتباهی روی ندهد و خانه و ده و شهر و کشور را به تباهی نکشاند.
و اما در این بخش به بررسی بند بیستم از کردهء پنجم می پردازیم:

 کرده پنجم- بند بیست

«و اسب های پیمان شکنان در زیر بار (راکب)خیره سری کنند ، از جای خود بیرون نتازند (اگر) بتازند پیش نروند. در تاخت جست و خیز نکنند. از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است نیزه ای که از دشمن مهر پرتاب شود به قهقرا برگردد

و اسب های پیمان شکنان در زیر بار (راکب)خیره سری کنند….

بار: مجاز است با علاقهء کل از جزء و منظور راکب است(خود پیمان شکنان) و قرینهء آن معنوی است.

در این بند که نتیجه و سرانجام نافرمانی از مهر و مهرشکنی و دروغ کاری را به نمایش درآورده، چنین به تصویر کشیده شده که ایزد مهر ابزارهای زندگی و پیشرفت مردمان پیمان شکن و همهء داشته ها و آمالشان را تباه می سازد و اندیشه ها و گفتار و کردارشان را بی اثر  می سازد؛ چنان که در بالا آمده است که به یاری مهر، اسبهای مهردروجان و پیمان شکنان، سر از فرمان سوارشان بپیچند و از جای خود جابجا نشده و حتی اگر جابجا هم بشوند آنطور که سوار نافرمان از مهر می خواهد حرکت نکرده و به جلو نمی تازند. این نخستین واکنش مهر ایزد در برابر پیمان شکنی مردمان دروغکار است، یعنی جلوگیری از حرکت موثر و بجا.

در ادامه چنین بیان می شود که کار دشمن مهر یا  ضد مهر(auui­miƟriš)، کثرت(گسترش و افزودن و پراکندن)کلام زشت(aƔanåm­måƟranåm) است. 

این گزیده، یکی از برداشتهای کلیدی مهریشت دربارهء ویژگی های انسان های قانون گریز و قانون شکن و کسانی است که به عهد و پیمان بسته و به راستی و مهر بی اعتنا بوده و آنها را زیر پا می نهند و در هر حال دروغ را بر راستی برتری داده و می گسترانند؛ کار چنین کسانی که دشمن مهر نیز شناخته شده اند، افزودن و گستراندن گفتار و کلام زشت است. همانگونه که آشکار است واژهء اوستایی که در اینجا به گفتار و کلام برگردانده شده، مانثره است  که با صفت زشت همراه شده است و افزودن و گستردن این مانترای زشت، کار دروغپرستان و مهرشکنان برشمرده شده است. به نظر اینجانب شاید منظور از مانترای زشت در برابر مانترای مقدس، همان تحریف مانترای راستین و کلام ایزدی است که بارها و بارها در گاتها هم آورده شده که آموزگار بد، گفتار آسمانی و مانترای مقدس را تحریف کرده و واژگونه به همگان می شناساند و آموزش های دینی را پریشان می کند(تباه می کند- تحریف و قلب کردن). بنابراین به نظر می آید که این جمله در مهریشت نیز همین معنا  را رسانده و  دارای آرایهء تلمیح باشد.

در گاتها هات 32 بند 9 چنین آمده است:
«آموزگار بد با آموزش خویش، سخن(ایزدی) را بر می گرداند و خردِ زندگی را تباه می کند.او براستی (مردمان را) از سرمایهء گرانبهای راستی و منش نیک بی بهره می کند….»

و در ادامه در بند 10 از همین هات چنین این آموزگار بد معرفی می شود:
«براستی او، از چارپا و خورشید به زشتی یاد می کند (همان)کسی است که سخن(ایزدی) را بر می گرداند. او دانا را (به جرگهء) دروند در می آورد. او کشتزارها را ویران می کند. او رزم افزار به روی اَشَوَن ها می کشد.»

 در اینجا به برداشت نویسنده، واژهء مانتره مجاز در نظر گرفته می شود به معنی گفتار و کلام و سخن با علاقهء کل از جزء و در اینجا منظور کلام مقدس(اوستا و گاهان) نیست و گمان برده می شود که، کثرت کلام زشت، کنایه باشد از تحریف مانترای مقدس و گسترش آن در میان انسانها( در اصطلاح امروز به آن شایعه و دروغ پراکنی نیز می گویند)، که این کار «ضد مهر»(پیمان شکن ) است.

دیگر واکنش ایزد مهر در برابر مهرشکنی انسان ضد مهر آن است که سخن و گفتار زشت و ناراست او را که به مانند نیزه ای به سوی مردمان دیگر پرتاب می سازد، ناکارآمد ساخته و آن سخن را به سوی گوینده اش بازمی گرداند. همانطور که آشکار است، در این بند «کلام زشت» به نیزه ای مانند شده که از سوی «ضد مهر» پرتاب می شود اما بی اثر است. پس در اینجا آرایهء ادبی مانندگی(تشبیه) از گونهء حسی به حسی داریم:

ماننده(مشبه): کلام زشت
مانسته(مشبههُ به): نیزه
مانروی(وجه شبه): هر دو دارای اثر کشندگی و تباهی و ویرانی اند.
مانواژ(ادات تشبیه): از نوشته سترده شده است.

… نیزه ای که از دشمن مهر پرتاب شود به قهقرا برگردد.

تشبیه کلام و سخن و گفتاری که از دهان انسان خارج می گردد و اثرگذاری آن و اینکه پراکندن سخن بی اندیشه، کاری نادرست است و جبران آن بسیار دشوار و گاه ناممکن است، در ادبیات فارسی و سروده های سخن سرایان ایرانی بسیار به چشم می خورد که می تواند نشان از دیرینگی این گونه از مانندگی(تشبیه) باشد. چنانکه شاعر در سروده ای اینچنین سخن را به تیری مانند می کند که چون از کمان رها شد، دیگر قابل برگرداندن نیست و لازم است که پیش از هر کاری بویژه سخن گفتن، اندیشه کرد:

تیر از شست چو رفت، نیاید به شست باز                 پس واجب است در همه کاری تأمل

در فرهنگ فارسی معین واژهء قهقرا به معنای بازگشتن و به جای خود برگشتن معنا شده است و به نظر می رسد که برگشت نیزهء پرتاب شده به قهقهرا(و نرسیدن زیان به بدن از سوی نیزهء پرتاب شده)، کنایه از کار بیهوده کردن باشد و نمونهء آن در ادبیات امروز، آب در هونگ کوبیدن و آب دریا به کفچه پیمودن است.

همچنین می توان از این عبارت اینگونه می توان برداشت کرد که ایزد مهر در برابر کار اصلی دشمن مهر یا همان گزافه گویی و تحریف سخن راست و مانترای راستین و گستراندن آن در میان دیگران، واکنشی زیبا دارد؛ ایزد مهر اثر سخن و گفتار زشت را که از سوی دشمن مهر با هدف آزار و نابودی بیان شده، دوباره به خود گوینده بازمیگرداند و دیگران را از این کنش نادرست در امن نگاه می دارد. بنابراین سخن زشت(به نیزه مانند شده) به قهقرا برگشتن(به جای نخست یا همان پرتابگر،برگشتن) را می توان به نوعی کنایه از بی جواب نماندن رفتارهای انسان دانست که در ادبیات امروز هم نمونه های بسیاری از آن دیده می شود:

از هر دست که دادی از همان دست گرفتی
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس                       تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
و یا
کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

واتَ(باد) هم با مهردوستان همسوست

در نوشتهء پیشین، که در آن، بند بیستم از کردهء پنجم مهریشت مورد واکاوی بیشتری قرار گرفت، چنین دریافتیم که به یاری مهرایزد نتیجهء رفتار و کردار زشت یک پیمان شکن و دشمن مهر، همواره به خود او باز خواهد گشت. یکی از ساختارهای رفتاری زشت و ستیزنده با راستی که در وجود مهرشکنان و دروغکاران آشکار بوده و نمودی بسیار نکوهش شده، چه در مهریشت چه در گاتها و دیگر نوشته های دینی-اخلاقی ما زرتشتیان دارد،

 گسترش مانترای زشت یا تحریف کلام مقدس از سوی دروغکاران است و همگان از نزدیکی به آن و گوش فرادادن به این سخنان ناراست پرهیز داده شده اند تا مبادا که اثر بد آن کارگر شده و به مانند نیزه ای تیز و ویرانگر بر اندیشه و روان آدمی، آسیب های جبران ناپذیری وارد سازد. چرا که بنا به سرودهء گاتها، این گفتار دروغکار است که خانه و ده و شهر و کشور را به تباهی می کشاند.      
کرده پنجم- بند 21

«اگر هم نیزه خوب پرتاب شود اگر هم آن به بدن رسد اما زیانی به آن (بدن) نرساند از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است باد نیزه ای که از طرف دشمن مهر پرتاب شود، برگرداند. از اثر کثرت کلام زشت که کار دشمن مهر است. برای فروغ و فرّش …» 

همانطور که در بند بیستم اشاره شد، گفتار و سخن دشمن مهر، در مهریشت به نیزه ای مانند شده است که با هدف نابودی و آسیب از سوی مهرشکن به سوی دوستداران مهر پرتاب می شود. اما این نیروی مهرایزد است که چنین خطری را بی اثر ساخته و آن نیزه را به سوی پرتابگر باز می گرداند.

در ادامه در این بند آمده است که چنانچه آن گفتار به مانند نیزه، چنان خوب و با نکته سنجی و دقت هم پرتاب گردد و حتی اگر به پیکرهءروان و اندیشهء مهردوستان نیز برسد، باز هم این قدرت مهر ایزد است که آن را بی اثر می سازد و نمی گذارد تا زیان و آسیبی به آن وارد آید. 

بنابراین در اینجا می توان “نیزه” را نوعی آرایهء مجاز دانست با علاقهء آلیه(ابزار) که منظور از آن همان کلام و گفتار زشتی است که با هدف تباهی از سوی دشمنان مهر گسترش می یابد. 

نیزه: مجاز با علاقهء آلیه است و منظور کلام زشتی است که از سوی فرد ضد مهر گسترش می یابد.

همچنین “بدن” هم در اینجا می تواند مجاز باشد که در معنای “روان و اندیشهء انسان” بکار رفته است.    

بدن: مجاز با علاقهء جزء از کل است و منظور از بدن در اینجا، اندیشهء آدمی است.

به مانند بند پیشین در این قطعه هم دو بار به تاکید بیا شده است که کار دشمن مهر پراگندن و گسترش دادن گفتار زشت یا سخنی راست(مانترا) که تغییر و تحریف داده شده می باشد و به نظر می آید که گوینده، از پافشاری فراوان بر این نکته و تکرار پی در پی آن، هدفی را دنبال می کند و آن آگاه ساختن مردمان از نیرنگ و شگردی است که دروغکار و پیرو دروج برای نابودی راستی و راستان بکار می بندد، تا همگی با دانستن این رمز، از شنیدن گفتار دروغکاران و دشمنان راستی پرهیز کنند. 

اما در ادامه و در بخش پایانی این بند سراینده بیان می کند که این “باد” است که نیزهء پرتاب شده از سوی مهرشکن را به سوی خود او برمی گرداند. واژه ای که در اینجا به “باد” برگردانده شده است، واژهء اوستایی “واتَ”(vaata)است.

“واتَ” در اوستا همان ایزد “باد” است که بیشتر با صفت “وِرِتراجَنُ” یا پیروزمند همراه می شود؛ چنانچه در کردهءدوم بند نهم مهریشت که پیش از این معرفی شد، به همراه ایزد “داموییش اوپَمَنَ” که کارکرد آن نامشخص بوده اما ایزدی دلیر و قوی خوانده می شود، از یاران مهرایزد معرفی می شوند که در یاری رساندن به مهردوستان دست اندرکارند.

در بخش های دیگر اوستا از ایزدی نام برده می شود که از جنس “واتَ” است اما کارکردی کمی متفاوت دارد. ایزدی به نام “وَیو”(vayu)که ما به نام ایزد”هوا” می شناسیم.نماینده و نگهبانِ مینوی یکی از چهار آخشیج مادی و سپندینه هستی، که آدمی خویشکاری دارد تا در پاک نگه داشتن و نیالودنشان همواره بکوشد. از ایزد” وَیو” در یشت پانزدهم یعنی رام یشت بسیار سخن رفته است و برخلاف نام یشت که به “رام” منسوب است، این یشت با نام و بخشنودی “اندر وای”؛ که دیده بان دیگر آفرینش هاست،آغاز می شود و سراینده، در سراسر “رام یشت” به ستایش ایزد “وَیو” در کنار «آب و بَغ و آشتی پیروزمند و سود» همت گماشته است.

اما از این اشاره ها که بگذریم، باید گفت که واژهء باد یا “واتَ” در بند بیست و یکم مهریشت ما را با کمی ابهام روبرو می کند. از یک سو در این بند “واتَ” بدون هیچ صفتی بکار رفته است و اینچنین خواننده را به تردید می اندازد که آیا منظور از “واتَ” در اینجا ایزد است یا خود باد(جابجایی هوا). چرا که در ادامه سراینده می گوید که این باد است که نیزهء مهرشکن را به سوی او برمی گرداند. در حالت معمول نیز، همسو و هم جهت بودن باد با سوی و جهت پرتاب یک پرتاب کننده، امر بسیار مهمی   است؛ بطوریکه همسو و همراستای وزش باد بودن یکی از ابزارهای پیشی جویی و پیروزی است.

پس باید گفت که “واتَ” در همه حال پشتوانهء مهردوستان و یکی از مبارزه کنندگان با مهرشکنان، در کنار مهرایزدِ نامدار است.

اما اینکه آیا “واتَ” در اینجا در معنای «فرشتهء باد» بکار رفته یا معنی اصلی باد یا جریان هوای تند مورد نظر بوده است، جای گفتگو و گمانه زنی است بنابراین می توان این واژهء “واتَ” را در این بند نوعی آرایهء ادبی؛ به نام ایهام دانست.زیرا به نظر می رسد در نگاه نخست، منظور از “واتَ”، ایزد« وایو»(باد) باشد اما با دقت در جمله می توان دریافت که در اینجا به گمان زیاد منظور از باد، ایزد «وایو» نیست بلکه معنای باد و نسیم در اینجا درست تر است.

باد برگرداند: باید توجه داشت که این جمله می تواند  خود معنای جداگانه داشته باشد و کنایه باشد از «دیدن نتیجهء کار» است یا« کنش و واکنش».این جمله ما را به یاد کنایاتی می اندازد با همین معنا که در ادبیات ایران رایج است مانند: 

از هر دست که دادی        از همان دست گرفتی  
یا 
هرچه کنی به خود کنی      گر همه نیک و بد کنی

در پایان باید چنین نتیجه گرفت که هدف سراینده از سرودن این دو بند، در پی هم، این است که به پیمان شکنان و دروغ گستران بفهماند که سرانجام پلیدی و ناراستی در رفتارشان به یاری نیروهای مینوی مانند مهرایزد و “واتَ” و هزاران مینوهای همکار اهورامزدا، تنها به خودشان برخواهد گشت و اثر زشت رفتار و گفتار و کردار زشتشان بر اندیشه و روان راستان و دوست داران مهر و راستی همواره بی نتیجه و سرانجام خواهد بود.

برگرفته از تارنمای برساد

راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز

راستی، یگانه راه رهایی از خطر و نیاز


دریافتیم که ایزد مهر، یکی از توانمندترین ایزدان ایرانی- زرتشتی است. ایزدی که گسترهء قدرت او دشت های پهناور است و به یاری چشمان تیزبین و نیروی شنیداری بالای(هزار گوش)او (کنایه از همه آگاهی)، همواره زیر نظر خواهد بود تا مبادا جایی، از سوی کسی، پیمان و عهد و راستی شکسته شود.

او نیروی مینوی اهوراداده ای است آگاه از سخن ایزدی و راستین و خویشکاری اش پاسداری و پشتیبانی از مهردوستان و مبارزه و ستیز با مهرشکنان. بسیار به پیمانداری و مهرنشکستن حساس است و گواهمان آنکه، این پیام، محور اصلی هر بند قرار داده شده است و هر کردهء مهریشت با این سرودهء یکسان آغاز می شود و از سویی ما را به یاد صنعت ادبی “ترجیع -بند” در ادبیات فارسی امروز می اندازد. در این نوشته بر آنیم تا به واکاوی در بند بیست یکم مهریشت که آغازگر کردهء ششم است، بپردازیم. این کرده نیز به مانند دیگر  کرده های پیشین، با همان مضمون همیشگی آغاز می شود :

کرده شش- بند 21

«مهر را می ستاییم (کسی) که دارای دشت های پهن است (آنکه از پیام راستین آگاه است) زبان آوری که دارای هزار گوش است … کسی که اگر به وی دروغ گفته نشود مرد را از احتیاج نجات دهد از خطر برهاند.» 

نکته ای که در این بند بیشتر مورد نظر است، اینست که چرا هر جا سخن از زبان آوری مهرایزد است، بی درنگ، در پی آن سراینده به بسیارشنوا(دارای هزار گوش) بودن این ایزد اشاره می کند؟ آیا گوینده در پی رساندن پیامی به خواننده است؟

به نظر می رسد که چنین باشد. این نوشته می خواهد بفهماند که نیروی گفتار نیروی بسیار ارزنده ای است اگر در کنار آن هزار برابر از نیروی دیگری به نام شنوایی هم بهره گرفته شود. کسی به راستی زبان آور و سخنور نیکو و شایسته ای است که هزار بار بیشتر شنوندهء خوب و راستین باشد چنانکه در ادبیات فارسی این دیار نمونه هایی که بر این پیام اخلاقی – انسانی پافشاری دارند، کم نیستند:
یک زبان داری، دو گوش                      یکی بگو، دو تا بنیوش

در گاتها نیز در هر لحظهء زندگی و بویژه آنگاه که پای تصمیم گیری های بزرگ  و هنگامهء گزینش انسان از میان دو گوهر نیکی و بدی است، اشوزرتشت چنین پیام می دهد:
“ای مردم! این حقیقت را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه ای روشن و ژرف بینی آن را بررسی کنید. پس هر مرد و زن از شما راه نیک و بد را خود برگزیده و پیش از فراروز بزرگ بپاخیزید و در گسترش راستی بکوشید.” (هات 30 بند 2)

و بدانیم که گوش دریچه ای رو به دانایی است و شنیدن و گوش فرا دادن آنهم به گوش هوش، کلید دانش است و بینش.
میان گفتن تا شنیدن فاصله ای است به ظاهر کوتاه؛ به اندازهء یک وجب میان گوش تا زبان، اما ژرفای این فاصله، هزارتوی چین و شکن های مغز است و اینکه گوهر سخن آنگاه که از روزنهء گوش به درون آمد، باید در این دالان تودرتو، بغلطد و بغلطد تا سفته شده و بر زبان روان شود. این فاصله را باید با گام های استوار “شکیبایی” و “فروتنی” پیمود و بر شورش درون چیره شد. چرا که بزرگان گفته اند:
یا سخن سنجیده گوی                            ای مرد عاقل، یا خموش
شاید تکرار پی در پی این سخن که، ایزد مهر زبان آوری با هزار گوش است، نیز بگونه ای اشاره به این درس اخلاقی- عرفانی – انسانی دارد.

باز اشاره می شود که ایزد مهر از پیام راستین آگاه است. این آگاهی همه جانبهء او از حقیقت، موجب می شود تا به آسانی دروغ را از راستی بازشناسد. در گفتارهای پیشین به سرانجام اندوه بار و ناخوشایندی که از سوی ایزد مهر بر مهرشکنان چیره می شود بدرستی آگاه شدیم و این بند از نیک انجامی مهردوستان می گوید؛ کسی که به مهر دروغ نگوید و راستی را خوار نشمرده و ارج نهد، به یاری این ایزد توانمند، از خطرها رهانده و نیازمندی های وی پاسخ داده خواهد شد. چرا که بنا به باور بسیار دیرینهء ما ایرانیان، نیاز خود به تنهایی می تواند سرچشمهء دروغ گردد و فرد برای رهایی از رنج و نیاز و احتیاج، خود را به دست ناراستی بسپارد. 

بنا به نوشتهء هرودوت، ایرانیان “دروغ گفتن و پس از آن بدهکار بودن” را زشت تر از هر چیز می دانند و باور دارند انسانی که قرض و وام دارد ناچار است دروغ بگوید.(1) از چنین سخنانی برمی آید که به باور ایرانیان باستان، نیاز یکی از سرچشمه های دروغ؛ این گناه بزرگ، است. پس دور از ذهن نیست که در مهریشت چنین بیان شود که پاداش ایزد مهر به آنکه به مهر دروغ نگفته، رهاندن او از خطر و نیاز است تا در سایهء آن، هیچ گاه کششی به دروغ گفتن و فریب دادن نداشته باشد.

 از دیگر سرچشمه های گسترش عادت به گسترش دروغ و ناراستی را، از زبان کورش می شنویم؛ کورش فرمانروای بزرگ و بااخلاق ایران در پاسخ به تهدید لشکریان اسپارتات چنین می گوید که:”من هرگز از جماعتی که در وسط شهر خود میدان خاصی دارند تا در آنجا یکدیگر را با سوگند و چانه زدن فریب دهند، کاری ندارم…”(2)

سپس هرودوت می افزاید:” منظور کورش از این پیام، انتقادی کلی از رفتار همهء مردم یونان بود، زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد دارند، حال آنکه ایرانیان بازاری ندارند و کودکان را از بازار دور نگه می دارند تا دروغ و فریب نیاموزند.”(2)

داریوش یکم نیز در کتیبه های خود به اصل راستی و پیروی از آن و پرهیز از دروغ اشاره می کند:” به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم…آنچه راست(است) آن میل من(است). مرد دروغگو را دوست نیستم…”

بیزاری داریوش بویژه از دروغ اینچنین پرمعناست که اینگونه فکر کردن و چنین باورهایی در مدتی کوتاه شکل نگرفته است و  رگه های نخستین آن را باید در آموزه های اخلاقی- انسانی و فرهنگی هزاران سالهء این دیار جستجو کرد. چیزی که در جوامع انسانی امروز و صدافسوس در میان ایرانیان نیز کم رنگ شده و خطر آن می رود که در آینده به فراموشی سپرده شود!

1-امپراتوری ایران،نوشتهء دان ناردو،ترجمهء مرتضی ثاقب فر،ص 72
2- همان کتاب، ص 42

برگرفته از تارنمای برساد