ابزارهای قدرت و چیرگی ایزد مهر

ابزارهای قدرت و چیرگی ایزد مهر

 

این بخش اختصاص دارد به بند هفتم از مهریشت که آغازگر کردهء دوم آن است. 

کرده دوم، بند 7

« مهر را می ستاییم (کسی) که دارای دشت های پهن است (کسی) که از کلام راستین آگاه است. زبان آوری کهدارای هزارگوش است. خوش اندامی که دارای هزار چشم است. بلندبالایی که در بالای برج پهن(ایستاده).زورمندی که بی خواب پاسبان است

این بند سرشار است از صفات نسبت داده شده به ایزد مهر و بیشتر به ویژگی های جسمانی از این ایزد پرداخته که در خدمت وظایف او، یعنی نگهبانی بی مانند و خدشه ناپذیر، می باشد. از آن جمله در سرآغاز بند اشاره دارد به قدرت مالکیت و توانایی او در چیرگی بر آنچه که کنترل آن از سوی اهورامزدا بر دوش او نهاده شده است یعنی دارندگی دشتهای بزرگ و گسترده و کشتزارهای آرام و فراخ.

می توان تصور کرد؛ این یشت بزرگ، که بازمانده از دوران کهن این سرزمین است با خود یادگارهای اصیلی از اندیشه ها و باور آریاییان جنگاور و همواره در حال حرکت را به همراه دارد و در جای جای هر بند، نشانه هایی از این باورها را به نمایش می گذارد. چنانکه در این بند و بسیاری از بندهای گذشته، سخن از دشتها و کشتزارهای بزرگ و گسترده که جایگاه جولان جانورانی چون اسب های اصیل است و تیزچشمی و قدرت نیوشایی بالا، خوش اندامی و بدن تنومند برای ایزد نگهبان آنها و دوستداران مهر که همگی یادآور ویژگی های جنگاوری و دلیری و زندگی همواره در حال حرکت اقوام آریایی، پیش از برخورد و تاثیرپذیری از ساکنان یکجانشین و کشاورز بومی سرزمین ایران باستان است.

از ویژگی های ایزد مهر در این بند، آگاهی او از کلام یا گفتار راستین (اَرشوَچَنگ(aršvačaƞhem است.

اِرِش اوستایی یا اَرت و اَرد امروزی، که در گاتها بارها و بارها در مقام اسم و صفت بکاربرده شده و با اشا هم ریشه دانسته شده و به راست یا درست برگردانده می شود، در اینجا نیز همراه واژهء وَچَنگ از ریشهء وَچ به معنای گفتن آمده، به صورت گفتار راستین معنا شده است.

چنین به نظر می رسد که منظور از گفتار راست همان راستگویی و سخن برخاسته از حقیقت یا اشاست. اما از سوی دیگر می توان آن را نوعی آرایهء ادبی به نام مجاز دانست. در این صورت منظور از گفتار راست می تواند همان مانثرا یا سخن بلیغ و اندیشه برانگیز باشد.

زبان آور یا ویاخَمَنَ که برای ایزد مهر در مقام صفت، بارها و بارها به کار برده شده است، به معنای انجمن آرا و ناطق است.چنین به نظر می رسد که ایزد مهر به انسانی مانند شده، محفل آرا و ناطق.

 صفت زبان آور که در این یشت به فراوانی برای ایزد مهر استفاده شده است،به جای واژهءاوستایی(viiāxana) می باشد که در تفسیر پهلوی به «هنجمینک» برگردانده شده یعنی انجمن آرا، در محفل گویا، زبان آور که از واژهء «ویاخمَن»(viiāxaman) ،(انجمن) مشتق شده است.(1)

دارای هزارگوش: کنایه از بسیار شنوا بودن و نیوشایی فراوان و آگاهی کامل داشتن به پیرامون است و به عنوان ویژگی برای ایزد مهر بکار رفته و بسیار تکرار می شود.

بر پایهء این بند او بسیار شنواست تا گفتار راست را بشنود و بر آن همواره آگاه باشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که یکی از ابزارهای آگاهی، بسیار شنوا بودن است.

چنانکه بعدها در ادبیات ایران، بسیاری از ادیبان و سخنوران و اندیشمندان به همین نکته در سروده ها و نوشته های خود اشاره کرده اند با این مضمون که خداوند به آدمی دو گوش بخشیده و یک زبان، یعنی دو برابر بیش از آنچه می گویی بشنو.  

 دارای هزار چشم: کنایه است از بسیار بینا بودن یعنی آگاه به همه چیز و باخبر از پیرامون خویش که از ویژگی های ایزد مهر است و مانند صفت هزارگوش بارها و بارها برای ایزد مهر استفاده شده است. 

خوش اندام و بلند بالا:صفاتی است برای ایزد مهر و گویا ایزد مهر به انسانی مانند شده که دارای اندامی زیباست و در بالای برجی بلند می ایستد تا از آن جا بر پیرامون خود چیرگی و آگاهی کامل داشته باشد.او زورمندی است که مانند پاسبانی بی خواب به مراقبت و پاسبانی همیشگی از راستی و عهد و پیمان بسته شده می پردازد.

در اینجا از یک آرایه ءادبی، یعنی صنعت تشبیه یا مانندگی بهره گرفته شده است:

ماننده(مشبه): زورمند(ایزد مهر)
مانسته(مشبهٌ به): پاسبان بی خواب
مانروی(وجه شبه): همواره بیداری و هوشیاری و آگاهی همیشگی 
مانواژ(ادات تشبیه): از نوشته سترده شده است.

در مجموع می توان چنین برداشت کرد که این بند به ابزارهای چیرگی و تسلط و اعمال قدرت درست و سازنده اشاره دارد که زیربنای آن آگاهی کامل داشتن و ابزار های کسب این آگاهی تیزبینی و تیزگوشی(نیوشایی)و هماره هوشیاری و استفادهء درست از ابعاد وجودی است و به نظر می رسد که گذشتگان،با الگوسازی های اینچنینی در قالب ایزدان و نیروهای مینوی در تلاش بوده اند تا به صورت غیرمستقیم، مردمان را به پرورش صفات نیک در وجودشان ترغیب و تشویق نمایند! 

     1-ادبیات مزدیسنا، یشتها، تفسیر و تالیف پورداوود، ج 1، زیرنویس ص 42

برگرفته از تارنمای برساد

وهو منه وستره، پوشاک دانایان و نیک اندیشان

وهو منه وستره، پوشاک دانایان و نیک اندیشان


دین زرتشت دین خرد ورزی و کسب دانش است و دانش خود شناسی یکی از مهمترین دانشها است که اشوزرتشت در گاتها  به فراگیری و شناخت  آن بارها تاکید کرده  است .  

پوشش یكی از ارزشهای مهم  انسانی است و این ارزش سبب تفاوتهای فردی و  اجتماعی اشخاص می گردد

و می توان گفت که پوشش پرچم وجود انسان است كه از آیین و فرهنگ و آداب و رسوم او سخن می گوید. پیدایش پوشاک ریشه  روانی، امنیتی، اجتماعی، اخلاقی و دینی دارد. پوشاک تقریبا به اندازه تاریخ بشر و گستردگی جغرافیا جهان سابقه و قدمت دارد. می توان گفت كه لباس همزاد انسان از بدو خلقت بوده واین موضوع را می توان از جنبه های گوناگون روان شناسی، اخلاقی، اجتماعی و دینی بررسی كرد

پوشاک را باید یکی از مهمترین داده های مزدا بر شمرد زیرا  وسیله ای برای پوشش و زیبایی و حفاظت از سرما و گرما و آسیبهای پوستی و از همه مهم تر، برای  ستایش خداوند است. بارها ارزش پوشش و نگهداری  تن و روان  در بندها ی گاتا و اوستا  آورده شده  است بطوری که هر پوشش پیام و فلسفه ای  را در خود نهفته دارد مانند سدره که ما را از ناراستی و ناهنجاری های جهان مادی دور نگه می دارد و استفاده صحیح و مناسب از آن داده اهورایی  بهترین راه  سپاس گزاری از مزدا اهورا است، پوشیدن سدره زمینه رشد و رفتار فردی و اجتماعی انسان را فراهم  می كند و انسان با استفاده از آن به آرامش می رسد در کتابهای آسمانی به این نكته اشاره دارند كه پوشش نماد اندیشه انسان است و زبان گویای اندیشه 

جنس و رنگ و شكل سدره از راز درون انسان، پرده برمی دارد و انسان با پوشیدن آن، نشانه ها و نمادهای فرهنگی و اعتقادی خود را به نمایش می گذارد.

نقش سدره در آیین زرتشت
1- در جهان مادی سدره نخستین پناهگاه تن و جان انسان  است 
سدره  انسان را ازناراحتی و سختیهای طبیعی همچون  آسیبهای جسمی و روانی مانند اضطراب و خشم دور نگه می دارد و نگهبان جسم و جان و آرامش روان انسان می باشد.
2- انسان یك موجود اجتماعی است و در جامعه با همنوعان خود زندگی می كند، و آن جامعه برای اداره اش قوانینی داردکه پوشش نیز جزئی ازهمان قوانین اجتماعی است و انسان برای خود نوعی پوشش انتخاب می كند تا خود را هماننددیگران سازد و برای خود مقام و منزلتی به دست آورد.

3-سدره  پوشیدن نوعی قانون و دستور دینی است كه شخص زرتشتی بر اساس دستورات دینی خود به پوشیدن آن اقدام می كند با توجه به ریشه پیدایش سدره  و تأثیر آن بر فرهنگ زرتشتی می توان گفت كه سدره یك عامل دینی فرهنگی است و آئینه ای از نگرش ها و بینش ها ی یک قوم و ملت است.

پوشیدن سدره  نشان دانایی و پاکی اندیشه و پاکدامنی است و در برتر و بهتر بودن انسان نقش مهمی دارد.

انسان دانا چون دارای حس برتری طلبی است با پوشیدن سدره، حس خود را ارضاء نموده و برتری خود را نسبت به دیگران ابراز می كند.

پوشش با الیاف پنبه ای
الف-بعضی از لباسها از جنس خاصی تهیه می شوند كه مولد و انتقال دهنده بار الكتریكی است و می دانیم كه افزایش بار الكتریكی در بدن، موجب افزایش رفتار غیر ارادی شده و منشأ عصبانیت و اضطراب درونی می شود، مانند لباسهای نایلونی که از  آنها استفاده می كنیم. 

بنابراین هر جنسی از لباس كه، بار الكتریكی كمتری تولید كند برای پوشش مناسب تر است و این نكته در ارتباط با پوشاندن سر بیشتر كاربرد دارد و خانمها باید از جنسی به عنوان روسری استفاده كنند كه دارای بار الكتریكی كمتری باشد. 
پوشیدن لباسهای پنبه ای به خاطر اینكه از الیاف طبیعی تهیه می شوند در درجه اول قرار دارد و لباسهای كتانی در درجه دوم.
ب- دومین خصوصیت جنس لباس مربوط به قابلیت نفوذپذیری آن است پوست بدن علاوه بر اینكه اعضای درونی بدن را می پوشاند، سه وظیفه مهم را برای بدن انجام می دهد.
جذب اكسیژن از طریق پوست تنها ویژگی انسان نیست، بلكه حیوانات و نباتات هم از این ویژگی برخوردارند، پوست نه فقط جذب اكسیژن بلكه دافع بعضی از سموم یا مواد زاید شیمیایی موجود در بدن می باشد و با عمل تعریق مواد زاید بدن را خارج می كند.
بعضی از لباسها مانع رسیدن اكسیژن به پوست می شوند و تنفس پوستی كمتری انجام می شود و به میزان لازم رشد طبیعی صورت نمی گیرد.
ج-سومین موردی كه در ارتباط با جنس لباس مطرح است بازتاب تشعشعات درونی و بیرونی است، جنس لباس در سلامتی و رفاه و تأمین آسایش و طول عمر انسان، اثرمستقیم دارد. بدن انسان باتوجه به فعالیت های جسمی حرارت فراوانی را تولیدمی كند، اگر لباس بتواند این حرارت و انرژی مازاد بر نیاز بدن را بطور مناسب دفع كند، مایه سلامتی و رفاه است و اگر نتواند این انرژی را دفع كند به عنوان سم در بدن باقی می ماند و سلامتی انسان را به خطر می اندازد.

رنگ
رنگ تیره آثار منفی بر حالات روانی انسان دارد، برای اینكه تیرگی نماد فقدان و كمبود و كرخی است و انسان را از حالتهای نشاط و سرور باز می دارد.(آیین بهزیستی)

 اما شخص دانا در آیین زرتشت  سدره و کلاه و روسری سفید و از جنس پنبه  می پوشد زیرا  رنگ سفید علاوه بر اینكه آلودگی و چركی را به سرعت نمایان می كند، پوشنده را وادار به رعایت مداوم نظافت می كند. همچنین رنگ سفید دارای آثار مفرح و نشاط آور است و اثرسلامت بخشی دارد. چون كمتر از تمام رنگهای دیگر نور جذب می كند.  

جذب اكسیژن، دفع سموم  و عمل تعریق نیز از اثرات خوب پوشش پنبه ای است. 

2-جنس سدره:
 جنس سدره اثرات گوناگونی بر سلامتی جسم و روح انسان دارد و از نظر بهداشتی اهمیت زیادی برای آن در نظر می گیرند چون استفاده از  الیاف مصنوعی در پوشاک زیر به طور مستقیم با بدن تماس دارد و آثار  زیانبار سریع و دائمی به بار می آورد.

پوشیدن سدره نخی از آسیبهایی چون ناراحتی هایی عرق سوز شدن، گرمازدگی، ناراحتی های پوستی و ناراحتی های روانی چون اضطراب و خشم، کرخی و سستی …   جلو گیری می کند .

 3-شكل سدره : 
شكل  و رنگ سدره و 9 درز آن  اثرات بسیار بهداشتی، اجتماعی و اخلاقی در زندگی انسان دارد. مخصوصاً در زمان ما كه پوشاك نماد و سمبل تفكر و اعتقاد پوشنده آن هم می باشد. 

 نشانه های سدره یا وهو منه وستره 
پیراهنی است گشاد با آستین کوتاه بدون یقه که از پارچه سفید درست شده که هر زرتشتی آنرا به عنوان نخستین پوشش در زیر لباس های دیگر بر تن دارد این پیراهن دارای 9 درز است که قطعات را بهم متصل می کند . که 2 درز پهلو (‌محل اتصال قطعه بزرگ جلو و پشت )‌نشانه یگانگی میان نیاکان و فرزندان است ( اسلاف و اخلاف )‌2 درز آستین که آنرا به پیراهن وصل می کند علامت کار و کوششی است که باید با دو دست انجام شود گریبان سدره چاکی دارد که تا سینه رسیده و در انتهای آن کیسه کوچکی بنام کرفه (کارنیک) قرار دارد که بعقیده ما گنجینه اندیشه و گفتار و کردار نیک است و در عقب هم کیسه ای بنام گرده قرار دارد که نشانه و ظایفی است که بر دوش آدمی قرار دارد و 2 درز هم این دو کیسه را به پیراهن متصل می سازد . 2 درز کوچک در پایین جامه قرار دارد که دامنهٔ پیراهن را به دو بخش اصلی جلو و پشت متصل می کنند و علامت همبستگی کهتران و ضعیفان با برتر ان است و هر کس باید به یاد ضعیفان و زیر دستان خود باشد و سرانجام درزی که گرداگرد پایین جامه است و نشانه بازگشت به سر منشا ٔ هستی یعنی اهورامزدا است .

واژه اوستا یی سدره وهومنه وستره Vohumana vastra سدره لباس نیک اندیشی است و در کتب پهلوی واژه شپیک  Shapik  بجای سدره بکار رفته است. جنس پارچه امروزه از ململ سفید است 

سدره جامه ستایش و پیروی از اهورامزدا و به منزله زره و جوشنی است که پوشنده را از شر بدیها و ناراستی های درونی و برونی و صفات ناشایست در امان می دارد.

برگرفته از تارنمای برساد

مهر یشت

مهر یشت


مهریشت

«مهر دارندهء دشتهای فراخ و رام کشتزار خوب بخشنده را خشنود می سازیم، «مانند بهترین سرور». زوت باید آن را به من بگوید (زرتشت) «بر طبق قانون مقدس بهترین داور است» باید مرد پاکدین دانا آن را بگوید.»

در این بند از مهریشت، یعنی نخستین بند و آغازگر آن، همانطور که پیداست توصیفی کلی از ایزد مهر بیان شده و گویا در دنیای وصف، این ایزد را به انسانی بسیار بخشنده مانند کرده است که دارندهء دشت های بزرگ و کشتزارهایی آرام و خوب و فراخ است و بخشی از دارایی خود را به دوستداران مهر و نیک دارندگان پیمان می بخشد.

اما بایسته ای که بر دوش دوستداران مهر نهاده شده، آن است که مهر را همچون بهترین سرور که منظور از آن اهورامزدا، خداوند جان و خرد است، با کردارهای نیک خشنود گرداند.

همانطور که در بسیاری از نوشتگان دیگر آمده که مهر یا میثره یکی از خدایان پیش زرتشتی است که  دردوران پیش از ظهور اشوزرتشت پیامبر، بسیار ارج نهاده می شد و بعدها یشتی به نام آن نامزد شد که یکی از یشتهای بزرگ در میان یشت های دیگر است. این ایزد در میان مردمان چنان دارای ارزش و جایگاه بود که پس از اشوزرتشت نیز رنگ نباخت اما از جایگاه خدایی خود به زیر آمد و هم ارزش با دیگر ایزدان از جلوه های اهورامزدا یکتا خدای هستی بخش و دانا، که اشوزرتشت آن را برای نخستین بار به جهانیان شناساند، به شمار آمد و چنانکه همگان می دانیم بر خلاف امشاسپندان (فروزگان مینوی اهورامزدا) که در گاهان از آنها به فراوانی نام برده شده است، ردی ازبسیاری ایزدان همچون ایزد مهر با آن جایگاه پیشین در گاهان دیده نشد. اما بعدها بنا به دیدگاه اندیشمندان دین و موبدان، بخشی از اوستای بزرگ به برشمردن ویژگی های ایزدان و ستودن این جلوه های نیک مزدا داده از جمله ایزد مهر اختصاص داده شد تا این شیوه های فکری و ردپای فرهنگی شان در حافظهء تاریخی باقی بماند.

در ادامهء این بند، آمده است که زوت(رهبر روحانی که بر پایهء گفتهء استاد پورداوود، منظور خود اشوزرتشت پیامبر است) و دانایان پاکدین و پیروان بر این باور استوارند که براساس قانون مقدس (قانون الهی استوار بر جهان و جهانیان)، او بهترین داور است.

دربارهء این عبارت باید بیشتر کند و کاو نمود تا معنای حقیقی آن را دریافت.

چرا که بر پایهء پیام اندیشه برانگیز گاهان، سروده های اهورایی اشوزرتشت، اهورامزدا بهترین داور کردار مردمان و جهانیان است و هم اوست که بر پایهء قانون خلل ناپذیر اشا(قانون ازلی و ابدی اهورامزدا که بر جهان استوار است) سرنوشت دو گروه نیکان و  بدان را تعیین می کند.

هات 29 بند 4 از اهنودگات گاهان:
بی گمان اهورامزدا بهتر به یاد دارد کارهایی را که در گذشتهء دور به وسیلهء نابخردان و مردمان شان انجام شده و همچنین کارهایی که در آینده دور انجام خواهد شد. اهورامزدا یگانه داور است پس آنچه ارادهء اوست بر ما وارد آید. 

و یا در هات 31 بند 8 از اهنودگات گاهان می خوانیم:
ای خداوند جان و خرد، آنگاه که تو را در اندیشهء خود نخستین و پسین هستی شناختم آنگاه با دیدهء دل دریافتم که تویی سرچشمهء منش پاک، که تویی آفرینندهء اشا و داور کردار جهانیان.

عبارت «بر اساس قانون مقدس بهترین داور است» برداشتی عینی از گاهان است که نیاکان هنرپرور ما به یاری ادبیات قوی و دانش سخنوری و یاری گرفتن از زیبایی های ادبی همچون آرایهء ادبی تلمیح که نمونهء آن را در این بند از مهریشت نظاره گریم، بخشی از سروده های اشوزرتشت را در میان نوشته های اوستایی متاخر نهاده، تا نگینی باشد بر انگشتری اوستا (دانش نامهء پرافتخار ایرانیان) و نوشته های اوستایی متاخر را به یاری سرودهای اهورایی گاهان، ارزشی هزارباره ببخشند.

اما بر پایهء این نوشته ها، که بجز پیام گاهان دربردارندهء اندیشه های دانایان پیش از اشوزرتشت پیامبر هم می باشند، ویژگی داوری روان درگذشتگان پس از مرگ، در دایرهء کنش های سه ایزد(جلوه های اهورامزدا) مهر و سروش و رشن است. 

بنابراین می توان چنین دریافت که بر اساس اوستا ، ایزد مهر یکی از داوران روان پس از مرگ است و بر پایهء قانون اشا(اساس نامهء داوری کردار جهانیان) که همان اراده و خواست اهورامزداست، روان جهانیان داوری خواهد شد بنابراین اهورامزدا بهترین داور کردار مردمان جهان است، چرا که برپایهء قانون او و در پرتو جلوه های روشنگری اش یعنی مهر و سروش و رشن کردارمردمان مورد داوری قرار خواهد گرفت و این بند مهریشت نیز تاکیدی دوباره بر همین موضوع است.

کرده یکم- بند یکم
« اهورامزدا به اسپنتمان زرتشت گفت: ای اسپنتمان هنگامی که من مهر دارندهء دشت های فراخ را بیافریدم، او را در شایسته ستایش بودن مساوی، در سزاوار نیایش بودن مساوی با خود من که اهورامزدا(هستم) بیافریدم. » 

آشکار است این بند در جایگاه  پیش گفتاری برای مهریشت سروده شده است و اصل یکتاپرستی که  محور آموزه های اشوزرتشت است  از آن برداشت می شود. 

گوینده دراین بند اهورامزداست و به اشوزرتشت از خاندان اسپنتمان تاکید می کند که آفرینندهء ایزد مهر همان دانای بزرگ هستی بخش(اهورامزدا) است و به این شکل مهر از مقام آفرینندگی خود که مربوط به دوران پیش از اشوزرتشت است، پایین آورده شده و در جایگاه آفریدهء نیک اهورامزدا که دارای ویژگی دارندگی دشت های فراخ و رام کشتزارهای خوب است، قرار داده شده است.

پیام دوم این بند آن است که ایزد مهر تنها، دارندهء دشت های فراخ است نه آفرینندهء آن و او به  موجودی مانند شده که دارای ویژگی دارندگی و مالکیت است و این دارندگی از سوی اهورامزدا به او بخشیده شده است تا بتواند دوستداران مهر را پاداش ببخشد. 

پیام دیگر بند یک آرایهء ادبی است که در قالب آن، ارزش مقام و جایگاه ایزد مهر آشکار می شود. در این بند آرایهء تشبیه بکار رفته که ایزد مهر در دو ویژگی یعنی سزاوار ستایش و نیایش بودن به اهورامزدا مانند شده (مساوی و برابر با او، نه یکسان) و این حکایت از ارجمندی ایزد مهر دارد اما نه در اندازهء اهورامزدا که آفریننده کل است.

آرایهءادبی تشبیه(مانندگی)
مشبه(ماننده): او (مهر دارندهء دشت های فراخ)
مشبهٌ به(مانسته): من (اهورا مزدا)
وجه شبه(مانروی): شایستهء ستایش بودن و سزاوار نیایش بودن
ادات تشبیه(مانواژ): مساوی با ،مانند yim))
Yim: هم معنی با .yat اوستایی و hyat گاهانی  است که معنی  as یا مانند، از آن استخراج شده است.

کرده یکم- بند دو 
«ای اسپنتمان، مهر و پیمان شکنندهء نابکار سراسر مملکت را ویران سازد مثل صد(تن از اشخاصی است) که (به گناه) کَیَذَ آلوده باشد و قاتل مرد پاکدینی باشد ای اسپنتمان تو نباید مهر و پیمان بشکنی نه آن (پیمانی که) تو با یک دروغ پرست و نه آن که تو با یک راستی پرست بستی زیرا معاهده با هر دو درست است خواه دروغ پرست و خواه راستی پرست.»  

مهر و پیمان شکنندهء نابکار(.miƟrō-druxšairiiōm  
چنانکه از جملهء نخست برمی آید، هنوز گویندهء سخنان اهورامزداست که به اسپنتمان(احتمالا بر پایهء بند پیشین، طرف سخن اشوزرتشت است) پیامی بسیار بزرگ و بنیادین می دهد که همان شدت زشتی و بدی گناهِ مهر و پیمان شکستن است. آنکه به پیمان بسته استوار نمی ماند، با نام «میثرودروخش» یا ضدمهر شناخته می شود. چنین کسی برای آنکه مهر خود را بشکند، دروغ را دستاویز خود قرار می دهد. بنابراین «دروغکار یا درِگوَنت» نیز خواهد بود. چنین کسی بنا به گفتهء این بند و بنا به بندهای گاهان، برهم زنندهء قانون و ویران کنندهء سراسر کشور است.

دان ناردو، نویسندهء کتاب امپراتوری ایران، آورده است که  بر اساس برگردان کتیبه های شاهان هخامنشی بویژه داریوش یکم، بیزاری از دروغ در میان هخامنشیان بسیار پرمعناست. بنا به نوشتهء هرودوت، ایرانیان«دروغ گفتن و پس از آن بدهکار بودن» را زشت تر از هر چیز می دانستند و به خاطر ترس ازاینکه مجبور به دروغ گفتن شوند، از قرض و وام دادن  نیز هراس داشتند و همه اینها نشانه ای است بر اینکه در دوران گذشته، ایرانیان تا به چه اندازه به آموزه های دینی پایبند بوده و تا چه حد از پیمان شکنی و عمل بر ضد مهر شرم داشته و حتا خود را از کارهایی که شاید روزی اینان را گرفتار دروغ و پیمان شکنی سازد، پرهیز می دادند. اما میزان و شدت کیفر دروغگویی در زمان هخامنشیان آشکار نیست اما چنانکه از این بند مهر یشت می توان برداشت کرد، مهر و پیمان شکستن(که یکی از ابزارهای مورد نیاز آن متوسل شدن به دروغگویی است) یکی از گناهان بسیار بزرگ است که گناه پیمان شکن از نظر شدت به کسی مانند شده که صد بار به گناه کَیَذ (امروزه این گناه بر ما شناخته نیست) آلوده شده و همچنین دست به کشتن یک انسان پاکدین و خداشناس زده باشد. دراین بند آرایهء ادبی تشبیه(مانندگی)بکار رفته است و آن مانندگی مهر و پیمان شکن است که از نظر شدت و بزرگی گناه به کسی مانند گشته که صد بارگناه کیذ انجام داده و انسان پاک دینی را کشته باشد.

…ای اسپنتمان تو نباید مهر و پیمان بشکنی…
 منظور از مهر در این بند، ایزد مهر نیست بلکه منظور عهد و پیمان و میثاق است. در این قسمت، پیام دوم بند آشکار می شود و آن اینکه، پیمان داری و استوار بودن بر عهد و میثاق، امری نسبی نیست و ارزش استوار بودن بر پیمان در هر وضعیت و بایستگی وفای به عهد، مقطعی و وابسته به شرایط پیرامون نیست بلکه همانطور که بر اشوزرتشت از سوی اهورامزدا تاکید شده، باید همواره بر عهد و پیمان خود استوار بماند حتا اگر این پیمان میان اشوزرتشت و یک دروغپرست بسته شده باشد، برهمگان نیز بایسته است که بر هر پیمانی که بسته اند پایدار و استوار باشند. 

باید بدانیم که هر گاه یک ویژگی اخلاقی در میان انسان ها این چنین مورد اهمیت قرار می گیرد، که رعایت آن در هر حال و هنگام و شرایط بر فرد بایسته است، دیگر راه بر نافرمانی و فرار از آن بسته شده و اخلاق و انسانیت معنای راستین خود را بازمی یابند آن چیزی که در گذشتهء دور ایرانیان وجود داشت اما امروز همه آن را به فراموشی سپرده ایم!


 

کرده یکم بند 3

 

«مهر دارندهء دشت های فراخ، اسب های تیزرو دهد به کسی که به مهر دروغ نگوید(پیمان نشکند)آذر اهورا مزدا راه راست نماید به کسی که به مهر دروغ نگوید فروهرهای مقدس و نیک و توانای پاکان، فرزندان کوشا دهند به کسی که به مهر دروغ نگوید.»

همان گونه که در بخش پیشین گفته شد یکی از ویژگی های ایزد مهر آن است که این آفریدهء اهورامزدا از سوی وی به دارندگی نعمت دشت های فراخ و کشتزارهای خوب منسوب شده و دارای این توانایی است که به نمایندگی از سوی او به آنان که مهر و پیمان نشکسته، به اصطلاح اوستایی مهرودروخش نباشند، از دارایی اهورادادهء خود پاداش ببخشد.

در سرآغاز این بند نیز دوباره به همین موضوع اشاره شده که نمایانگر اهمیت آن است. در این جا نیز به نظر می رسد هنوز گوینده پیام اهورامزداست و روی سخن به اسپنتمان است. 

(به نظر می رسد عبارتِ به مهر دروغ گفتن نوعی آرایه یا صنعت ادبی به نام کنایه باشد به این صورت که به مهر دروغ گفتن را کنایه از پیمان شکنی و وفای به عهد نداشتن بدانیم چنانکه استاد پورداوود نیز از این عبارت، معنای پیمان نشکستن را برداشت کرده اند)

گوینده در اینجا به سه بهرهء نیک که از سوی سه نیروی مینوی اما اهوراداده یعنی ایزد مهر، آذر اهورامزدا و فروهرهای نیک و توانای پاکان به کسی که به مهر دروغ نگوید، ارزانی می گردد، اشاره می کند:

نخست از نیروی پاداش بخشی ایزد مهر سخن به میان است و گفته شده ایزد مهر که از سوی اهورامزدا دارندهء دشتهای بزرگ و نعمت و برکت فراوان معرفی شده است، از داشتهء خود به آنان که بر پیمان خود استوارند و مهر را خوار نمی شمارند، اسب تیزرو می بخشد.

می توان چنین برداشت کرد که شاید به واسطهء شیوهء زندگی و وابستگی حیاتی انسان ها، خصوصا در دوران های بسیار دور، به منابع طبیعی از جمله گیاه و دام و نیروی انسانی فعال، داشتن کشتزارهای خوب و فراخ و داشتن دام و حیوانات توانا و اصیل مانند اسب( در این بند نیز به اسب های تیزرو اشاره شده)و فرزندان فراوان و کوشا  از پاداش ها و بهره ها و مزایای نیکی به شمار می رفته که آرزوی هر انسانی به شمار می آمده است . چنین است که در این بند هم، داده و پاداش مهر دارندهء دشت های فراخ به پیمان داران به صورت اسبهای تیزرو معرفی شده است. 

از سوی دیگر می توان گفت که منظور از اسب تیزرو می تواند نعمت خوب و پیشرفت در زندگی باشد و واژهء اسب تیزرو را کنایه از  برتری و پیشرفت دانست. 

آذر اهورا مزدا راه راست نماید به کسی که به مهر دروغ نگوید.

یکی دیگر از این سه نیروی مینوی، آذرِ (به زبانِ اوستایی: آترش) اهورامزداست که بهره و سود او، نمودن راه راست و حقیقت بر دوستدارمهر و شخص پیمان دار است .

به نظر می آید که واژه آذر در اینجا به معنای ایزد موکل و نگهبان بر آتش آمده باشد نه خود آتش و ویژگیِ راه راست نمودن که در این بند و در چند بند از گاتها به آتر یا آذر واگذار شده است، بر پایهء ادبیات امروز می تواند کنایه از هدایت و روشنگری و راهنمایی باشد.

در گاهان سروده های اندیشه ورزِ اشوزرتشت اسپنتمان نیز دربارهء آتر یا فروغ مزدا، چنین آمده است:

اهنودگات هات 31 بند 19

«براستی ای اهورا بشود که مردم به سخنان درست اندیش و دانایی که آموزش هایش درمانگر زندگی است، گوش فرا دهند و به کار بندند. به کسی گوش دهند که در گسترش راستی تواناست و بیانی روان دارد.ای خداوند خرد(ای مزدا) به یاری فروغ فروزان تو(آترا سوخرا)، سرنوشت هر دو گروه(پیروان دو راه نیک و بد) را تعیین فرما.»

در این بند گاتها نیز نقش فروغ سوزان مزدا یعنی آتر یا آذر سوزنده و سوزاننده، تعیین کردن و روشنگری و آشکار سازی است میان نیکی و بدی.همان ویژگی که در این بند از مهریشت باز هم به آذر اهورامزدا داده شده است.

بر اساس این بند و بسیاری دیگر از بندهای مهریشت و اوستا، میان آذر و مهر و راه راست نمودن پیوستگی معنایی برقرار است زیرا هم مهر نشانهء فروغ و روشنگری است و هم آذر فرشتهء نگهبان آتش است که مظهر نور و روشنایی است و این دو، در نمایاندن راه راست پیوستگی معناداری دارند.

یکی دیگر از سه نیروی مینویِ سودرسان به مهرداران و مهردوستان، فروهرهای نیک و توانای پاکان هستند. بنا به باور ما زرتشتیان وجود انسان از پنج بخش شکل گرفته که هر کدام دارای ویژگی هایی هستند. یکی از این پنج بخش وجودی انسان که از والاترین آنها نیز به شمار می آید، فروهر است. فروهر، فروزه ای مینوی است که در زمان آفرینش از سوی اهورامزدا در نهاد انسان جایگزین گشته، در گذر زندگی انسان، راهبر و پیشبرندهء او به سوی راستی است و پس از درگذشت او نیز، به همان شایستگی و پاکی مینوی و اهورایی خویش به سرمنشاء خود که ذات اهورامزداست، برمی گردد.

در این بند اشاره شده است که یکی از پاداش دهندگان به انسان مهردوست و ارج گذارنده به مهر، همین فروهرهای نیک و توانمندی است که به خواست اهورامزدا، به آنان که  پیمان نشکنند، بهرهء نیک می بخشند. این سود و پاداش، نعمت داشتن فرزندانی کوشاست که امروزه نیز آرزو و مایهء سرافرازی و سربلندی هر انسانی  هستند. 

 

برگرفته از تارنمای برساد

آشنایی با یشتها

آشنایی با یشت ها


اوستا و بخش های آن

یکی از نوشتگان با ارزش در زمینهء دینی و فرهنگی و اخلاقی اوستاست که  که به راستی کهن ترین یادگار از زبان اوستایی و ایران باستان است که برایمان بر جای مانده است. 

زبان اوستایی، زبان رایج در ایران باستان بوده است، یعنی دوره ای از تاریخ ایران که از هزارهء نخست پیش از زایش مسیح آغاز و با کشته شدن داریوش سوم و فروپاشی شاهنشاهی هخامنشیان، پایان می پذیرد و از انگشت شمار زبان های باستانی ایران است که از آن نوشته برجای مانده است. دو زبان اوستایی و فارسی باستان دارای آثار نوشته شده ای از آن روزگاران هستند که یکی اوستا ، کتاب دینی ما زرتشتیان است و دیگری کتیبه های پادشاهان هخامنشی که یادمان های زبان فارسی باستان اند.

از جهت زمان و دیرینگی اوستا ، باور بر این است که این کتاب در سده های پیش از دولت ماد و هخامنشیان وجود داشته است چرا که از این دو پادشاهی بزرگ در اوستا سخنی به میان نیامده است. 

دربارهء واژهء «اوستا» و ریشه شناسی آن، نظر پایدار و استواری که بتوان به آن اطمینان داشت، وجود ندارد اما گروهی آن را از ریشهء (vid)  به معنی «دانستن» که با ودا هم ریشه است و گروهی آن را از ریشهء sta))   و پسوند upa)) به معنی «اساس و بنیان» دانسته اند.

بنا به روایت خود اوستا، این کتاب از سوی اهورامزدا به اشوزرتشت الهام شده اما اثبات این گفته کار آسانی نیست. اوستایی که امروزه در دسترس ماست تنها یک چهارم از کتاب دورهء ساسانی است. اوستا از نظر زبانی یکدست نیست، بخش هایی از آن دارای سبکی کهن تر و از نظر دستور زبانی، دارای زبانی هستند که با دستور زبان درست اوستا بیشتر هماهنگ است و در برابر آن بخش هایی از اوستا هم  وجود دارد که این دستور زبان چندان در آنها رعایت نشده است. این ناهماهنگی را می توان به دو دلیل دانست:

1-      دیرینگی برخی از نوشته ها بیشتر از دستهء دیگر است.
2-      شاید میان دو دسته ناهمگونی لهجه وجود داشته باشد.

سنت شفاهی:

در ایران پیش از اسلام، نوشتن دستورها و آموزه های دینی چندان پسندیده نبوده، به طوری که این آموزه و پیام ها سینه به سینه و گفتاری- شنیداری نگهداری می شده است. تنها نوشته ها و سندهای سیاسی و دولتی و کشوری ( مانند کتیبه ها ی فارسی باستان) را به نگارش درمی آوردند.

اوستا نیز اینگونه، سالیان سال، سینه به سینه پاسداری شد نا اینکه در زمان ساسانیان یه صورت نوشته درآمد. پس از آن نیز هنوز موبدان در هنگام برگزاری آیین ها آن را از بر می خواندند(چیزی که امروزه کمتر دیده می شود)

در کتاب های پهلوی به موبدانی اشاره شده است که همهء اوستا و ترجمه و حتی تفسیر آن را  ازبرداشته                                                    -اند. ارزش به سنت گفتاری- شنیداری تا بدان اندازه است که در کتاب دینکرد دریارهء علت این سنت از بر داشتن اوستا پرس و جو می کند و پاسخ این است:«.. به دلایل بسیار، منطقی است که سخن شفاهی زنده را از صورت مکتوب مهم تر بدانیم.»

باور به ازبرداشتن آموزه های ارزشمند، به ویژه با درونمایهء دینی، تا پس از آمدن اسلام به ایران ادامه یافت به طوری که سرایندگانی مانند فردوسی برای پرمایه کردن و کامل ساختن اسطوره ها و داستان های حماسی خود، بجزء نوشته ها به روایت های گفتاری هم دست یازیده اند.

در دوره های بعد، زرتشتیان نیز در رویارویی با ملت های دارای کتاب مانند مسیحیان، دست به نوشتن آموزه های گفتاری خود زدند.

اوستایی که امروزه در دست ماست یا اوستای متأخر دربردارندهء یسن ها، یشتها، ویسپرد، وندیداد، خرده اوستا،هادخت نسک و «اَوَگمَدَیچا»،«وَیثانسک»،آفرین پیغامبر زرتشت و وشتاسپ(=گشتاسب) یشت است و پنج ششم از کتاب دینی زرتشتیان را تشکیل می دهد، که تنها به آوردن نام آنها بسنده کرده و از شناساندن همهء بخش های آن ، چشم پوشی کرده و تنها به معرفی « یشتها» که موضوع سخن است، بسنده می کنیم.

یشتها: 

 بخشی از اوستا، یشتهاست  که نام آن از ریشهءyaz)) و هم ریشه با نام یسناست و به معنی «ستایش» است. یشتهای کهن به شکلی که اکنون در دست ماست در سدهء 8 یا 9 پیش از میلاد ، یعنی حدود یک سده پس از سرایش گاهان نوشته و پردازش شده است. یشتها سرودهایی در ستایش گروهی از ایزدان زرتشتی است مانند مهر و بهرام و ناهید و تشتر یا تیر، که در گروه خدایان پیش زرتشتی قرار داشته اند و پس از پیامبری اشوزرتشت از جایگاه خدایی به زیر آمده و در مرتبه ای پایین تر از مزدا اهورا و امشاسپندان، مورد ستایش قرار گرفته اند.

 یشت ها در 21 بخش جداگانه قرار گرفته و همهء بیست و یک یشت از نظر دیرینگی با هم یکسان نیستند. هر یک از یشت های بیست و یک گانه، به نام یکی از ایزدان و یا گاه امشاسپندان و حتی خود اورمزد، نامزد شده و در یشت ویژهء خود با شیوه ای ویژه و آهنگین ستایش شده و ویژگی های هر ایزد یا امشاسپند در یشت خود شناسانده شده است. البته گاه در یک یشت ویژهء یک ایزد، از چند ایزد دیگر که همکار اویند نیز نام برده شده  است.

از میان یشتها ،« ناهید و تشتر و مهر و فروردین و اَرد و زامیاد» یشتهای بزرگ نامیده شده اند و یرخی دیگر مانند «هوم و سروش» از نظر سبک و نوشته های خود، ویژگی های یشتهای بزرگ را دارند. «درواسپ و بهرام و وایو و دین یشت» در مواردی، ویژگی های یشت های بزرگ را دارند اما از نظر ظاهر و گاهی نوشته های خود، دارای کاستی هایی هستند. شاید این یشت ها بازسازی شدهء پاره های یشت های اصلی همراه با افزودنی هایی از نوشته های دیگر باشند.(1)

اما نام 21 یشت به ترتیب شمارهء یشت از این قرار است:

1-هرمزدیشت 2- هفتن یشت 3- اردیبهشت یشت 4- خرداد یشت 5- آبان یشت 6 – خورشیدیشت 7- ماه یشت 8- تیر یشت 9- گوش یشت 10- مهر یشت 11- سروش یشت 12- رشن یشت 13- فروردین یشت 14- بهرام یشت 15- رام یشت 16- دین یشت 17 – ارد یشت 18- اشتاد یشت 19-زامیاد یشت 20- هوم یشت 21- ونند یشت .

نام برخی از یشت ها با درونمایه شان سازگار نیست مانند اشتاد یشت که دربارهء فرّ ایرانی است و زامیاد یشت، که دربارهء فرّ کیانی ست و رام یشت که دربارهء «وایو» یا ایزد هوا و فضاست.

یشت های بزرگ در نسخه های دستنویس به بخش هایی به نام «کرده» تقسیم شده است اما جداسازی هر یشت به قطعه یا پاره یا بند، که در چاپ جدید یشت ها دیده می شود و در دستنویس ها نیست، از نوآوری های اندیشمندان امروزی برای کاربرد ساده تر یشت هاست.

کتابنامه:
1-      آموزگار، ژاله. 1374. تاریخ اساطیری ایران . تهران: سمت.
2-      ابوالقاسمی، محسن.1383. شعر در ایران پیش از اسلام.تهران: طهوری.
3-      پورداوود. ادبیات مزدیسنا، یشتها، ج 1 .بمبئی: از سلسله انشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی.و انجمن ایران لیگ بمبئی.
4-      تقضلی ، احمد. 1376.تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام . به کوشش ژاله آموزگار .تهران: سخن.
5-      زرشناس ، زهره. 1384. میراث ادبی روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.

 
وزن یشت ها:

گلدنر در سال 1877 کتابی آلمانی به نام « دربارهء وزن شعر اوستای جدید» گفته است که بخش بزرگی از اوستای جدید، بویژه یشت ها، در اصل منظوم بوده اند و از بیت یا شعرهای هشت هجایی بوجود آمده اند و در گذر زمان از حالت هشت هجایی بیرون آمده اند.(1)

هنینگ، ایرانشناس آلمانی، در سال 1942 در نوشتاری یشت ها را منظوم به نظم ضربی دانسته و می گوید که هر یشت از شعرهایی سازمان یافته که  هر شعر، خود دارای بیت هایی است با پنج تا ده هجا که سه یا چهار هجای آن ، تکیه دار است.(2)

اما لازار ، ایرانشناس فرانسوی، نظر هنینگ را رد کرده و خود به اثبات نظریهء گلدنر پرداخته و یشت ها را منظوم به نظم هشت هجایی دانسته است.(3)

1-      شعر در ایران پیش از اسلام،دکتر محسن ابوالقاسمی،ص 24.

2-      همان کتاب  همان ص.

3-      همان کتاب، ص 26.

قالب یشت ها:

یشت های 5 و 8 و 9 و 10 و 11 و 14 و 15 و 16 و 17 و 19 به صورت ترجیع بند سروده شده اند. شمارگان بیت ها در هر کرده یکسان نیست . بیت نخست هر کرده با وصف ایزد و جمله ای در پرستش او   (در بردارندهء فعل می پرستیم یا «باشد که بپرستید») و بیت نخست بند یا قطعهء پایانی آن با جملهء«به سبب شکوه و فرّه اش»آغاز می گردد. جملهء آغازین بند (قطعه) نخست و بند آخر هر کرده که ترجیع بند-وار تکرار شده ، دارای درونمایهء هر یشت اند و ویژگی های اصلی ایزد را نمایان می کنند.

شیوه های گوناگونی از ترجیع بند در یشت های گوناگون به کار برده شده است که در اینجا تنها به سه نمونه از آنها اشاره می شود:

1-      در آبان یشت، یک بند در آغاز هر کرده و یک بند در پایان هر یک از 30 کردهء ان عینأ تکرار می- شود.

2-      در تیریشت، در پایان هر کدام از کرده ها یک بند عینأ تکرار می شود.

3-      در گوش یشت، دو بند در پایان هر بند عینأ تکرار می شود.

تکرار چند واژه یا یک جمله در آغاز و پایان بندها، برای هرچه بیشتر نمایان کردن برخی آموزش ها و جایگزین کردن آن در ذهن شنوندگان ، از دیگر ویژگی های یشت هاست.

از ویژگی های دیگر یشت ها می توان به قرینه سازی ها و گفتن اسطوره ها و داستان های پهلوانی و حماسی در لابلای بندها اشاره کرد که خود گونه ای آرایهء ادبی است که به آن تلمیح می گویند.

درون مایهء یشت ها:

یشت های بزرگ از نظر درونمایه دارای ویژگی هایی هستند:

وصف ، ستودن و ستایش و به یاری خواستن ایزد، همراه با تلمیحی از اسطوره ها و داستان هایی که آن ایزد در آنها نقش داشته است.

رویدادهایی که درآن خدایان نقش بنیادین داشته اند در یشت ها بسیار کم است. روی دادهایی که در آن بازی نقش نخست ، بر دوش کسانی بجزء خدایان باشند به سه گروه دسته بندی می شوند:

1-      رویدادهای نخستین پهلوانان و شاهان پیشدادی مانند جدال گرشاسب با گندرو در رام یشت و زامیاد یشت.

2-      رویدادهای تاریخی یا نیمه تاریخی مانند جنگ های کیخسرو و افراسیاب در آبان یشت.

3-      آنچه برخاسته از آمیزهء آموزش های اشوزرتشت با باورهای پیش زرتشتی است.

ارزش ادبی نوشته های اوستایی:

اوستایی که امروز در دست ماست، مجموعه ای از نوشته های دینی و آیینی است که در هنگام برگزاری آیین های دینی مورد بهره وری قرار می گیرد اما آنچه دارای ارزش بیشتری است ویژگی زبان شناختی و دانسته های اجتماعی، فرهنگی، مردم شناختی، جغرافیایی و یا آگاهی هایی از زندگی های باستانی  شرق ایران است که از دل این فرهنگ نامهء بزرگ پارسی با پژوهش فراوان بدست آمده و خواهد آمد.

اما در میان نوشته های اوستایی که امروز در دسترس ماست، گاهان و یشت ها دارای ارزش ویژه ای هستند که آن ها از دیگر نوشته ها بارزتر و برجسته تر می سازد.

برتری یشت ها بر دیگر  بخش های اوستا، پویایی و تصویرسازی های زیبای آن است که در برابر دیگر بخش های اوستا جلوه گری می کند. ایزدان در یشت ها دارای توانایی های جسمی آشکاری هستند که ما را به یاد پهلوانان شاهنامه می اندازند. 

مهر یشت نمونهء بسیار خوبی برای این گفته می باشد. در 35 کردهء مهر یشت با چنان صور خیال و جلوه های بینایی روبرو می شویم که شاید امروز به یاری ابزارهای پیشرفته، بازهم نتوان آنها را به این زیبایی برای بیننده به تصویر درآورد. حال آنکه پیشینیان ما، به یاری ذهن خلاق خویش و بهره گرفتن از نیروی درونی زیباشناسی و زیباپروری خود، چنین یادگارهای ارزشمندی را به جهانیان، به ویژه ایرانیان پیشکش کرده اند. اما صد افسوس که امروز، فرزندان این آب و خاک ، این گهرهای جاودانه را به دست فراموشی می سپارند !

کتابنامه:

1-      آموزگار، ژاله. 1374. تاریخ اساطیری ایران . تهران: سمت.

2-      ابوالقاسمی، محسن.1383. شعر در ایران پیش از اسلام.تهران: طهوری.

3-      پورداوود. ادبیات مزدیسنا، یشتها، ج 1 .بمبئی: از سلسله انشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی.و انجمن ایران لیگ بمبئی.

4-      تقضلی ، احمد. 1376.تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام . به کوشش ژاله آموزگار .تهران: سخن.

5-      زرشناس ، زهره. 1384. میراث ادبی روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.

6-      ————. 1385. زبان و ادبیات ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.


دوره های تاریخی زبان های ایرانی:
زبان هایی که از گذشته های دور تا به امروز در ایران کاربرد داشته اند، با وجود آنکه در گستره های گوناگونی در ایران کنونی یا در خارج از آن رایج بوده و هستند، از نظر ویژگی های زبانی دارای برخی ویژگی های یکسان اند. این گروه زبان ها را گروه زبان های ایرانی نامیده که خود شاخه ای از زبان هندوایرانی است. . زبان هندوایرانی ریشهء زبان اقوام هندوایرانی پیش از کوچ این قوم به هند و ایران بوده است. این زبان خود شاخه ای از زبان هندواروپایی است که مادربسیاری از زبان های سرزمین های شبه قاره هند تا شمال اروپاست.

از نظر تاریخی زبان های ایرانی به سه گروه بخش می شوند:

– زبان های دوره ء باستان

– زبان های دورهء میانه

– زبان های دورهءنو

از دورهء باستان تنها از دو زبان نوشته بر جای مانده است. یکی زبان اوستایی که در سرزمینی از شرق ایران به آن سخن می گفته اند و کهن ترین یادگار آن به زمانی بین سدهء 8تا10 پیش از میلاد برمی گردد و دیگری زبان فارسی باستان است که زبان ناحیه فارس بوده و زبان کتیبه های هخامنشیان است وکهن ترین اثر آن به سدهء 5 ق.م و جدیدترین اثر به سدهء سوم پیش از میلاد برمی گردد. از زبان های دیگر مانند مادی و سکایی دانش اندکی در دسترس است. 

زبان های دورهء میانه مربوط به سدهء سوم پیش از میلاد تا 700 سال پس از میلاد مسیح است و چند سده پس از پیدایش اسلام هم هنوز به زبان های این دوره آثاری نوشته می شده است. زبان های این دوره به دو گروه زبان های ایرانی میانهء غربی و ایرانی میانهء شرقی بخش می شود که دو زبان فارسی میانه یا پهلوی  و زبان پارتی (پهلوانیگ) یا پهلوی اشکانی از بازماندگان آن اند.

زبان فارسی میانه یا پهلوی زبان جنوب و جنوب غربی است و زبان رسمی دورهء ساسانی است وبه ایالت فارس تعلق دارد. این زبان از نظر ساختاری، مرحله ای بین فارسی باستان و فارسی نو یا دری است که پژوهشگران امروزه به آن فارسی میانه می گویند به آثار بازمانده از آن پارسیگ یا فارسی می نامند. اما در دورهء اسلامی اصطلاح پهلوی را برای جداسازی آن از زبان فارسی نو یا دری داده اند. امروزه دانشمندان اصطلاح پهلوی را برای نوشته های فارسی میانهء زرتشتی به خط پهلوی واصطلاح فارسی میانه را برای آثار مانوی به این زبان و خط ویژهء مانویان بکار می برند. 

زبان اوستایی زبانی است که اوستا بدان سروده شده است و تنها نوشتهء بجای مانده از آن کتاب اوستا و نوشته های وابسته به آن است و گاه به این زبان، زبان دینی هم گفته شده است. در بررسی های زبان شناسی و در قیاس با زبان های دیگر، به این باور می رسیم که زبان اوستایی زبانی از شرق ایران است و وطن اصلی آن را از سرزمین های آسیای میانه واحتمالأ خوارزم(ایرانویچ اوستایی) می دانند. نوشته های اوستایی بر پایهء ویژگی ها و دیرینگی زبان به دو دستهء گاهانی و اوستایی متاخر بخش می شوند.

زبان اوستایی زبانی است که در آن اسم و صفت و ضمیرها هم مانند فعل صرف می شوند و در برخی از صرف ها پسوندهای یکسان می گیرند از این رو اوستاشناسان در بسیاری از موارد دربارهء برخی از واژه ها به معنای یکسانی دست نمی یابند. دو پژوهنده ممکن است یک سروده را به دو گونه ترجمه کنند که هیچ یک بر دیگری برتری نداشته باشد اما با همهء این دشواری ها ،نمی توان از زیبایی های سروده هایی که معنی آنها بر ما روشن است، چشم پوشید بویژه یشت ها که تازگی و برتری شگفت انگیز آن در برابر نوشته های هندوایرانی هم زمان خود یعنی وداها انکارناپذیر است. 


درون مایهءمهریشت:
چنانکه می دانید در بیشتر بخش های اوستا بجز گاهان، به ویژه در یشت ها، بارها و بارها از خدایان پیش زرتشتی یعنی ایزدان پس از اشوزرتشت نام برده شده است. مهر یشت هم مانند همهء یشت های بلند، بسیار کهن و بی اندازه زیبا و دلکش است.

دربارهء نظم شعری و وزن و قالب آن پیش از این سخن بسیار رفت. این یشت دارای 35 کرده بوده و هر کرده دارای بندها( قطعه یا پاره ها)یی است که در کنار هم به شمارگان 146 می رسند.

شمارگان بیت های هر بند، برخلاف گاهان که شمارگان بیت های هر بند در بخش های پنج گانهء آن دارای هماهنگی ویژه ای است، در یشت ها نامساوی است.

دوران وصف شده در مهریشت، یارآور دوران آریاییان پیش زرتشتی است، اما در کنار آن آشکارا از کلیدواژگان (اصطلاحات) زرتشتی بهره گرفته شده است.

« مهریشت از قطعهء 1 – 6 مقدمه ای است در توحید که اصلاً متعلق به این یشت نیست و بعدها افزوده شده است. از قطعهء 118 – 139 شامل قسمت رسومات دینی است. از قطعهء 140 – 144 عبارت است از توصیف و مدح و ثنا در صورتی که از قطعهء 115 – 117 را از قطعات مستقل ندانیم، می توان آن را نیز جزء قسمت رسومات دینی شمرد و به قطعهء 118 مذکور، مربوط و متصل کرد.

بطور یقین در قطعات 9 و 18 – 21 و 23 – 24 و 28-34 و 37-43 و 48 و 83-94و 98-101 و 105-111 علایم نفوذ آیین زرتشتی است. پس از تجزیهء قطعات مذکور، مابقی را باید یادگار عهد آریایی دانست.» (یشتها، پورداوود)

آنچه که محور سروده های مهریشت است، راستی و راستگویی، وفای به پیمان و دلیری و پهلوانی است. ایرانیان این ویژگی های مهر را همواره ستوده اند و کوشیده اند در کنار دلیری و پهلوانی، از راستی و وفای به پیمان سر نپیچند. چیزی که امروزه تا اندازهء زیادی آن را به فراموشی سپرده ایم و تنها خاطره ای از آن برایمان به جای مانده است.!

در کردهء دوم مهریشت می خوانیم «… کسی که به مهر دروغ گوید و پیمان شکند و شرط وفا نداند، ویران کنندهء کشور و کشندهء راستی است…» 

و در پی آن آمده است که هیچ کس نباید پیمان خود را زیر پای نهد خواه با دیویسنان بسته باشد، خواه با مزدیسنان. از سوی دیگر مهر را نشان فروغ و روشنایی دانسته اند، چرا که برای نگهداری از پیمان و آشکار شدن راستی از دروغ، نیاز به روشنایی است.

در راه نگهبانی از راستی و پیمان، از سوی اهورامزدا هم به او یاری می رسد که در مهریشت به صورت مانندگی هایی چون هزار گوش(نیوشایی فراوان)، ده هزار چشم(بینایی بسیار فراوان) آمده است. این ویژگی مهر، در نوشتگان پهلوی به فرشتگانی داده شده است که از سوی مهر گماشته شده اند که چشم و گوش او بوده و در سراسر جهان پراکنده شده اند تا یاریگر او در پاسداری از راستی و پیمان باشند.

جایگاه مهر در مهریشت، فراز کوهی است به نام هرا «hara». این کوه جایی است سراسر اعتدال. نه روز است و نه شب، نه تاریکی است و نه گرما و نه سرما و نه ناخوشی و نه کثافت. 

جای آرمیدن مهر دارای پهنایی است به اندازهء پهنای زمین بنابراین به آسانی همگان را زیر نظر داشته و در همه جا هست.او از آنجا به کشورهای آریایی چشم دوخته و حتا کمترین نالهء ستم دیدگان را می شنود و برای یاریشان می شتابد.

او برجی دارد در عالم بالا که آنجا مانند یک نگهبان همواره بپا ایستاده و آمادهء خدمت است او مانند سروش همیشه بیدار است و دشمن دیو خواب.

او را بازوانی تواناست که همهء جهان را زیر قدرت خویش دارد و هر جا ستمگری باشد و دروغگویی، او را به چنگ می آورد. از ویژگی های او «نافریفتنی» بودن اوست. همان ویژگی که در گاهان به اهورا مزدا داده شده است.

ایزد مهر در این یشت همانند پهلوانان شاهنامه دارای ابزار جنگ است. او خودی بر سر دارد و زره ای از جنس زَر در بر کرده و بر دوش خود سپری سیمین انداخته و گُرزی گران(سنگین) در دست گرفته و سوار بر گردونهء طلایی خویش که چرخ هایی بلند و درخشان دارد و به گونه ای مینوی ساخته شده و چهار اسب سفید او را با سرعت فراوان می کشند، گرداگرد جهان می گردد. او در گردونهء خود هزار تیر ناوک زرین، هزار نیزه، هزار تبرزین از جنس فولاد و هزار تیغ و هزار گرز از جنس آهن و فلاخن دارد. او را یارانی است که از پس و پیش و چپ و راست او می تازند از جمله «ایزدبهرام»(پیروزی)، «سروش»(فرمانبرداری و نیوشایی)، «رشن»(دادگری و عدالت جویی)، «ارشتاد»(درستی)، «پارند»(نیک بختی و فراوانی) و «اَشی یا اَرت»(ثروت و توانگری) و از همه مهم تر، «رام» که از یاران ویژهء اوست.

مهر ایزد در این جهان سزای دروغگویان و بدکاران و پیمان شکنان را داده که همان سرگردانی و پریشانی و از دست دادن آرامش و رامش است. خان و مان شان را بر باد داده و تیغ و تیرشان را ناکارامد می سازد. بنابراین در میدان نبرد شکست خورده و خوار و زبون می شوند و در برابر آنها، راستی جویان و راستی خواهان را خوشی های فراوان و آبادی و شهریاری و سربلندی می دهد و در میدان نبرد پیروز می کند.

از کردهء 13 و 95 مهریشت می توان دریافت که مهر همان فروغ و روشنایی خورشید است نه خود آن. زیرا پیش از بیرون آمدن خورشید برمی خیزد و پس از رفتن او، مهر هم به گردش خود پایان می دهد که شاید تمثیلی از فلق و شفق باشد.

در نوشته های جدیدتر، مهر یکی از سه داور روز واپسین است که در کنار سروش و رشن به حساب و راهنمایی روان راستگویان می پردازد. این سه ایزد روان راستگویان را در سر پل چینوت از دست دیوانی که می خواهند اینان را به دوزخ بکشانند، نجات می بخشند.

کتابنامه:

1-      آموزگار، ژاله. 1374. تاریخ اساطیری ایران . تهران: سمت.
2-      ابوالقاسمی، محسن.1383. شعر در ایران پیش از اسلام.تهران: طهوری.
3-      پورداوود. ادبیات مزدیسنا، یشتها، ج 1 .بمبئی: از سلسله انشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی.و انجمن ایران لیگ بمبئی.
4-      تقضلی ، احمد. 1376.تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام . به کوشش ژاله آموزگار .تهران: سخن.
5-      زرشناس ، زهره. 1384. میراث ادبی روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.
6-      ————. 1385. زبان و ادبیات ایران باستان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.





برگرفته از تارنمای برساد

سفره گاهانبار

سفره گاهانبار


ایرانیان در طول تاریخ هیچ گاه شادی را فراموش نکردند، اگر نگاهی به تقویم زرتشتیان بیندازیم آن قدر جشن می بینیم که شاید کمتر ملتی به اين اندازه بهانه اي براي شادی کردن داشته باشد اما نباید از یاد برد که واژه جشن به معنی ستایش و نیایش است پس در جشن ایرانی همیشه ستایش و نیایش خداوند یگانه مورد توجه بوده است و اصولاً شادی بدون حضور اهورامزدا در ایران جایی ندارد.

گاهان بارها را باید جشنهایی دانست با سابقه ای بسیار کهن که هنوز در بین زرتشتیان ایران رواج دارد. این جشنها 6 بار در سال و هر بار به مدت پنج روز برپا می شوند.
ابتدا ببینیم واژه گاهانبار یا گاهنبار یا گهنبار به چه معنا است؟
این کلمه را به چهار صورت معنی نموده اند که هر کدام از آنها می تواند درست باشد: 
نخست به معنی زمان های به ثمر رسیدن يا بار دادن، دوم زمان انبار کردن، سوم زمان بارعام دادن، چهارم زمان گاهان(گاتها) خوانی.

فلسفه برگزاری:
جشنهایی به قدمت گاهانبار که حتی قبل از زرتشت نیز برخی از چهره های آن در ایران رواج داشته است. را از سه دیدگاه می توان نگریست، سه دیدگاهی که کامل کننده یکدیگر می باشند.
دیدگاه اول گاهانبارها، جشن هایی هستند با پیشینه کشاورزی، بدین مفهوم که زمان برگزاری دوره های ( چهره های) گاهانبار با زمان های ویژه زندگی کشاورزی هماهنگی دارند.
میدیوزرم(اولین چهره) به معنی میان بهار می باشد و در میان اردیبهشت برگزار می گردد و آن هنگامی است که زمین سبز است و گیاهان شیره می گیرند( جان دوباره می یابند)
ماه تیر زمان برگزاری چهره میدیو شهم است که آن را میان تابستان معنی نموده اند.( در نزد آریا ها قبل از رسیدن به ایران زمانی، سال دارای دو فصل تابستان بزرگ و زمستان بزرگ بوده است، تابستان بزرگ از فروردین تا پایان مهر ماه و زمستان بزرگ از آبان تا پایان اسفندماه بوده است.) این چهره در زمانی برگزار می شود که علوفه را باید درو کرد.
پیته شهم یا دوره سوم را پایان تابستان معنی نموده اند که درپایان شهریور برگزار می شود در هنگامی که باید گندم را درو نمود.
دوره چهارم در پایان مهر ماه برپا می شود، آن را ایاسرم ( به معنی بازگشت) گویند و همزمان است با پایان تابستان بزرگ و این هنگامی است که چوپان از چراگاه تابستانی به خانه باز می گردد.
پنجمین دوره را میان آرامش(میان زمستان) معنی نموده اند و در متون اوستایی آن را میدیاریم گفته اند. زمان برگزاری آن میان دی ماه می باشد.
چهره ششم را همس پت میدیم گویند که 5 روز پایان سال می باشد. این جشن به فروهر درگذشتگان مربوط است و زمانی است که آنها باز می گردند. به دنبال این دوره بهار آغاز می گردد و طبیعت جانی دوباره می یابد.
پس با نگاهی به زمان های برگزاری اکثر چهره های گاهانبار می توانیم آن را دارای پیشینه ای کشاورزی بنامیم.

دیدگاه دوم گاهانبارها را جشن آفرینش می داند و معتقد است که خداوند آفرینش خود را در 6 مرحله تکمیل نموده است که همزمان با این مراحل جشن های گاهانبار برگزار می گردد. در میدیوزرم آسمان، در میدیوشهم آب، در پیته شهم زمین، در ایاسرم گیاه، در میدیاریم حیوان و در همس پت میدیم گاه انسان را آفریده است و بدین ترتیب در طول یک سال، آفرینش خداوند انجام پذیرفته است.

دیدگاه سوم این گونه بیان می کند که از اهداف اصلی برگزاری گاهانبارها داد و دهش می باشد. گاهانبارها جشنهایی هستند که از دیرباز در بین ایرانیان برای بخشش و خیرات شکل گرفته اند. جشن هایی که هر کس از هر قوم و مذهب می تواند در آن حضور یابد و برابر با دیگران، فقیر و غنی با هم بر سر یک سفره از یک خوراک بهره ببرند و بدین گونه است که ایرانی ها از دیرباز در اندیشه از بین بردن طبقات اجتماعی بوده اند.

برگزاری:
در سپیده دم روز نخست هر چهره، در آتشکده مراسم واج یشت برگزار می شود یعنی یکی از موبدان تمام یسنا ( یکی از 5 بخش اوستا) را می خواند و موبدان دیگر نیز در بسیاری از جاها با او هم آوا می شوند. در طول این 5 روز مراسم گاهانبار در خانه های افراد یا آتشکده برپا می شود و بعد از مراسم با توجه به توان مالی برگزار کننده گاهنبار به افراد شرکت کننده لرک (مجموعه ای ازخشکبار)، نان و یا ناهار یا شام داده می شود. امروز نیز در اکثر نقاط زرتشتی نشین گاهانبارها به مانند گذشته برپا می شوند و ارزش خود را حفظ نموده اند.

سفره گاهانبار:
سفره گاهانبار از سفره های نمادینی است که مفهوم وسیعی را در بر دارد، برخی از اشیا بر سر سفره نشانه هایی هستند از امشاسپندان  تا ما آنها را در نظر داشته باشیم. امشاسپندان در لغت به معنی مقدسان بی مرگ یا پاکان جاودان می باشد. آنها را باید بازشناساننده های وجود اهورامزدا دانست، به مفهومی بسیار ساده تر می توان آنها را صفات و یا فروزه های اهورامزدا خواند. 6 امشاسپند برای نخستین بار در گاتها، سرودهای آسمانی زرتشت، آمده اند. با برداشتی که از گاتها شده، آنها را مراحل رسیدن به خدا نام نهادند. این امشاسپندان در گذر زمان هر کدام نگهبان پدیده ای مادی شده اند( احتمالاً به دلیل ملموس شدن بیشتر با زندگی انسان ها) به نشانه هر کدام اشیایی بر سر سفره گاهانبار قرار دارد:

2. اشه وهیشته(اردیبهشت) به معنی بهترین راستی و پاکی است و نگهبان آتش می باشد. مجمر آتش و چراغ روغنی را به همین دلیل بر سر سفره می نهند.
3. خشتره وئیریه(شهریور) به معنی شهریاری ( توانایی، قدرت و تسلط بر نفس خویش) است که نگهبان فلزات می باشد. و ظرفهای مسی و روزين نشانی است برای آن.
4. سپنتاآرمئیتی (سپندارمزد) به معنی مهر، فروتنی و عشق پاک و دانش اندوزي و پويايي است که نگهبان زمین و ميوه می باشد. سفره را به همین نشانه پهن می کنندو البته بر روی زمین آن را می گسترانند. ميوه ها نيز چون از زمين به دست مي آيند نمادي هستند از اين امشاسپند.
5. هَئوروَتات(خرداد) به معنی رسایی و کمال می باشد و نگهبان آبها است. به نشانه این امشاسپند ظرفی از آب بر سر سفره قراردارد.
6. امرتات(امرداد، امرداد را امروزه به اشتباه مرداد می گویند امرداد به معنی بی مرگی و مرداد به معنی مرگ می باشد) به معنی بی مرگی و جاودانی است که نگهبان گیاهان می باشد. مورد و سرو به عنوان گیاهانی که در تمام طول سال سبز هستند بر سر سفره، نشانه امرداد امشاسپند هستند.

و اما بقیه چیزها که بر سر سفره هستند:
نان روغنی(سیرگ) نان و کماچ به عنوان خیر و برکت هستند، سیرو سداب که از سرخ کردن کوبیده گیاه سیر، سداب و نعناع به دست می آید و با سرکه مخلوط می شود. مخلوطی است خوراکی و دارای خاصیت ضد عفونی کنندگی.حلواهای بر سر سفره نیز برای پذیرایی و تقسیم بین حضار می باشد.
برنج: یک بشقاب برنج و خورشت ساده که برای اوستا خواندن و تبرک شدن در سر سفره مراسم دینی فرهم می شود که بعد از اجرای مراسم و پایان نیایش موبد یا موبدان به همراه غذاهای تهیه شده صرف می شود. 1. وهمن یا وهومن به معنی اندیشه نیک می باشد و نگهبان حیوانات سودمند است و به این نشان شیر و تخم مرغ بر سر سفره قرار می دهند.

برگرفته از تارنمای برساد

سفره سدره پوشی

سفره سدره پوشی

 

بدون شک یکی از مهم ترین جشن هایی که برای هر فرد زرتشتی برپا می شود، جشن سدره پوشی است و پس از برگزاری این جشن می توان فرد را زرتشتی خواند. سدره پوشی را باید جشن برگزيدن آزادانه دين نامید. تأکید اشوزرتشت همانگونه که در گاتها نیز آمده است بر اختیار و اندیشه است و خود نیز فرموده است که هر زن و مرد از شما با اندیشه خود بنگرید و سپس انتخاب نمایید.

نوجوان زرتشتی معمولاً از 7 تا 15 سالگی به اختیار و اندیشه خود دین زرتشتی را با توجه به آموزشهایی که فرا گرفته است بر می گزیند. برای او جشن سدره پوشی برپا می شود، نوجوان در آن روز برای نخستین بار سدره یا جامه نیک اندیشی را می پوشد و توسط موبد همراه با خواندن اوستا کُشتی به کمرش بسته می شود.

سدره:
(همچنین بخوانید : سدره چیست)

پیراهنی است گشاد، با آستین کوتاه، بدون یقه، كه از نُه تکه و سفيد رنگ، در جلوي پيراهن كيسه اي كوچك قرار دارد به نام كرفه يا كار نيك،‌ سدره در اوستا به صورت وهومنه واستره آمده است و آن را جامه نيك انديشي معني مي نمايند كه اين خود نشانه اي است بر اهميت خرد و نيك انديشيدن.

نه قسمت سدره تاكيدي است بر اينكه هر بهدين در جشن سدره پوشي و با بستن كشتي بر كمر به 9 اصل زير پيمان مي بندد:

باور به يكتايي خدا: خدايي كه نامش اهورا( هستي بخش) مزدا 
(‌بزرگ دانا) است. و اين دو صفت بزرگي و دانايي به هم پيوسته و هماهنگ و جداناشدني اند و در همه جا و در همه چيز در تجلي است. خدايي كه هر چه آفريده نيك و لازم و ملزوم يكديگر خلق كرده و…
در نماز صد و يك نام خدا صفات دقيق او روشن گرديده است.

باور به پيامبري اشوزرتشت: اولين پيام آور در جهان كه از توحيد و نبوت و معاد خبر داد و پيام خود را مانتره (‌برانگيزنده انديشه)‌ناميد و از دين به مفهوم وجدان سخن به ميان آورد.

باور به جهان مينو: پادافره( پاداش )، بهشت، گروسمان ( خانه راستي)‌ و دوزخ (‌خانه دروغ) 

باور به اشا ( راستي)‌: اشوزرتشت نخستين كسي است كه به وجود هنجار در هستي پي برد و از قانون اشا صحبت نمود. مي فرمايد: انسان تنها موجودي است كه به علت برخورداري از خرد مي تواند از قوانين طبيعت سر در بردارد و براي خوشبخت زيستن لازم است كه با قانون اشا هماهنگ و همراه شود و…

باور به گوهر آدمي و آدميت: بر پايه آموزش هاي اشوزرتشت همه انسانها از هر جنس و رنگ و نژاد و مذهب ، داراي وجدان و خرد هستند، ‌از جسم و جان و روح و فروهر بسيار بالنده تر از همه موجودات ديگر در جهان برخوردار مي باشند. و قدرت تشخيص نيك از بد و ارزش گذاري را دارند. و آزادي كامل انتخاب راه داشته ،‌سرنوشت خود را مي سازند و داراي حقوق برابر مي باشند و در مجموع به تعبير اشوزرتشت ( من ) دارند و مي توانند ( من) خويش را به هر صورتي كه مايل باشند تغيير دهند و بهترين من (‌سپنته من )‌يا بدترين منش را در پيش گرفته و (‌انگره من ) گردند و وظيفه هر زرتشتي پيروي از سپنته من و مبارزه با نيروهاي انگره من است.

باور به امشاسپندان ( 6 فروزه بارز اهورامزدا) : اشوزرتشت اهورامزدا را داراي شش فروزه : وهمن ( بهترين منش)‌، ارديبهشت(‌راستي)‌،‌ شهريور (‌تسلط بر نفس)،‌سپندارمزد ( مهر و فروتني ) خرداد ( رسايي)‌،‌امرداد ( جاودانگي) مي شناسد. مي آموزد كه هر كس از اين 6 فروزه با تمرين و ممارست به طور كامل برخوردار گردد. در نهايت به جاودانگي مي رسد با خدا يكي مي گردد. اين باور در دوران بعد،‌به صورت اعتقاد به هفت شهر عشق يا هفت خان رستم با نمادهاي گوناگون در فرهنگ ايراني باقي مانده است 

اعتقاد به نيكوكاري و دستگيري از نيازمندان: دين زرتشت دورنگه دارنده جنگ افزار و. پيام آور صلح و آشتي دهنده است. خوشبخت كسي است كه خوشبختي ديگران را فراهم نمايد. باور به اينكه هر كس در هر مقام مادي و معنوي مي تواند به ديگران ياري رساند: باور به كمك به نيازمندان. گذشت و فداكاري در دين زرتشت به صورت سنت وقف، گاهان بار جشن خواني ها،‌بخشش (ميزد) و … به گونه اي بسيار آبرومند برگزار مي گردد.

باور به مقدس بودن چهار آخشيج: آب و باد و خاك و آتش در دين اشوزرتشت مقدس است و فرد زرتشتي وظيفه دارد محيط زيست را در حد توان پاك نگه دارد 

باور فرشكرد: هر بهدين بايد كوشش نمايد با آوردن نور بر تاريكي و با دانش بر جهل پيروز گردد. مثبت نگري و نوخواهي يكي از مهمترين پايه هاي اساسي دين زرتشت است بنابر آموزش گاتاها ما خواستاريم از زمره كساني باشيم كه جهان را به سوي پيشرفت مي برند و با تمام توان در پويايي انديشه و گفتار و كردار نيك و آباداني جهان سهيم گرديده،‌ ( فرشكرد )‌يا تازه كننده جهان مي باشند 

کُشتی:

(همچنین بخوانید :  کُشتی چیست

کمربندی است که هر فرد زرتشتی باید بعد از سدره پوش شدن آن را بر روی سدره ببندد و هنگام نیایش اهورامزدا (پروردگار بی همتا) آن را نو کند. (نو کردن در اینجا به معنی بازکردن کشتی در هنگام نماز خواندن و بستن دوباره آن است.) کشتی که به اوستایی به آن اَئیویا اَنگهَن از 72 نخ پشمی سفید رنگ تهیه می شود که نمادی است از 72 هات یسنا، یکی از بخشهای اوستا (اوستا را باید مجموعه ادبیات دینی ایران باستان نامید که شامل 5 کتاب است: یشتها، یسنا، ویسپرد، خرده اوستا و وندیداد، التبه گاتها که کتاب آسمانی زرتشتیان است خود در یسنا قرار دارد) 72 نخ کشتی به 6 دسته 12 تایی تقسیم می شود به نشانه 6 چهره گاهانبار و 12 ماه سال. کشتی را سه بار به دور کمر می بندند به نشانه اندیشه، گفتار و کردار نیک و چهار گره می خورد، دو گره در جلو و دو گره در پشت به نيات احترام و پاك نگه داشتن چهار آخشيج(‌باد، آب،‌خاك و آتش).

در هنگام اجرای مراسم سدره پوشی توسط موبد به فرد سدره پوش شونده آب هوم خورانده می شود. هوم از گیاهان پرارج در ایران باستان بوده و امروز به اثبات رسیده است که دارای خواص دارویی ویژه ای می باشد.ساقه خشک شده گیاه هوم را همراه با زمزمه اوستا می کوبند و آب هوم به دست می آید که برای ایجاد اعتماد به نفس فرد در هنگام مراسم سدره پوشی به وی خورانده می شود. بر سر سفره سدره پوشی لرک (مجموعه ای از خشکبار) گلدان گل و سرو، آتشدان، شمع یا چراغ روشن و همچنین ظرف کوچکی از آویشن و برنج قرار داده می شود که به نشانه سلامتی و خوشبویی ، شادمانی و تداوم زندگی می باشد. همچنین کیک، شیرینی، نقل سفید، میوه و گلاب و آیینه نیز بر سر سفره سفید گذاشته می شوند. که در پایان مراسم سدره پوشی با آن از حاضرین پذیرایی می شود. 

برگرفته از تارنمای برساد

سفره گواه گيری

سفره گواه گيری

 

گواه در لغت به معنی شاهد است و گواه گیری (عقد) یعنی شاهد گرفتن برای پیوند زناشویی بین زن و مرد. گواه گیری (مانند سدره پوشی) از مهمترین جشنهايي است که برای افراد زرتشتی برگزارمی شود و براي زرتشتيان اهميت بالايي دارد.
عروس در مراسم گواه گیری مكنا (مقنعه) سبز رنگی در بردارد و تور سبز رنگی صورتش را پوشانده است، داماد کلاه سبز دامادی بر سر و دستمال سبزی بر شانه راستش آویزان است و در کنار عروس می نشیند. در این مراسم حداقل 7 نفر  برای گواه بودن باید حضور داشته باشند. موبد با خواندن قسمتهایی از اوستا مراسم را آغاز می کند و در ادامه از عروس و داماد پرسش می کند که همدیگر را به همسری می پذیرند یا خیر و به همراه آن اندرزهایی را به آنها برای زندگی آینده شان می دهد.

آنچه بر سفره گواه گیری می نهند:
لرک: همانگونه که در دیگر سفره ها مشاهده می کنید مجموعه ای است از خشکبار( هفت نوع) که بعد از اجرای مراسم بین افراد شرکت کننده در جشن تقسیم می شود و البته با توجه به فصول مختلف سال اندك تفاوتي خواهد كرد و نشانه ای است از فراوانی و فراخ روزی.
قند سبز: قند سبز نمادی از شيرين كامي، خوشبختی و سبزبختی است رنگ سبز در لباس عروس، کلاه و دستمال بر روی شانه داماد نیز دیده می شود كه همین منظور را می رساند.
انار شیرین: در این مورد چند دیدگاه وجود دارد. برخی آن را نشانه همبستگی می دانندو عده ای آن را علامتی برای فرزندان زیاد می خوانند البته شیرین بودن آن نمادی است از شیرین کامی.
دستمال ابریشم: نشانه ای است از نان آوری و دست پر برگشتن به خانه.
شمع، لاله و مجمر آتش نمادی هستند از دانایی، روشنایی و راستی و پاکی در زندگی.
کشتی: نشانه ای است از زرتشتی بودن زن و مرد.
کتاب اوستا نشانه ای است از همیشه به یاد خدا بودن.
قیچی نشانه ای است از گشایش در کارها و همچنین اینکه زن و مرد هر کدام همانند دو لبه قیچی باید با هم همکاری کنند تا برمشكلات زندگي فائق آيند.
تخم مرغ : زایش و باروری. همچنين با توجه به اينكه بعد از پايان مراسم تخم مرغ مذكور را به ديوار مي زنند و مي شكنند نمادي است از مستقل شدن عروس و داماد از پدر و مادرشان.
برنج یا جو : نشانه برکت و تداوم زندگی. 
 نخ و سوزن: نمادی است از جلوگیری از گسستهای به وجود آمده در زندگی و از بین بردن آنها.
گلاب نمادی است از خوشبویی و طراوت.
آیینه چشم روشنی و یکرنگی و با ایمان بودن را به یاد می آورد.
آویشن و برگ گل سرخ نمادی از مهر و خوشبویی و سلامت می باشد.
سرو نشانه ملت ايران، جاودانگی و پایداری در زندگی است.

برگرفته از تارنمای برساد

آيين گواه گيری

آيين گواه گيری

 

در آیین زرتشتی گواه به پنج نام بسته می شود 
گواه پادشاه زنی:  هنگامی است که عروس به رضایت پدر و مادر و برای اولین بار ازدواج کند (اکنون بیشتر ازدواج ها به این صورت است)

 

گواه ایوک زنی: هنگامی است که عروس فرزند منحصر به فرد پدر خود بوده و وارث قسمت اعظم دارایی های پدر خود باشد.
گواه ستر زنی: هنگامی است که عروس پل گذار شخص دیگری بوده و وارث قسمت اعظم دارایی های پدر خوانده خود باشد.
گواه چاکر زنی : هنگامی است که زن بیوه ای بخواهد برای بار دوم شوهر کند و چون پادشاه زن شوهر اول خود بوده برای شوهر دوم چاکر زن خواهد بود.
 گواه خود سر زن: و آن در مورد دختر بالغی بسته می شود که خواسته باشد بدون رضایت والدین خود با مردی ازدواج کند.و چنین دختر تا حصول رضایت والدین حق بردن ارث را از آنها ندارد.

چیزی که در این پنج نوع گواه مورد نظر ماست. نوع دوم و سوم یعنی گواه ایوک زنی و ستر زنی است اگر چه امروز چنین چیزی مرسوم ما نیست ولی در قدیم چنین رسم بوده که دختر یگانه پدری چون شوهر کند موظف بوده است اولین پسر خود را بنامگانه پدر خود درآورده و ثروت و دارایی که از پدر خود به ارث می برد به پسر خود که پسر خوانده پدرش است تسلیم کند و در مورد نوع سوم یا ستر زنی چون زن پل گذار شخصی دیگر بوده و دارایی او را به ارث می برد موظف است او هم اولین پسر خود را بنامگانه پدرخوانده خود در آورده و دارایی که از او به ارث می برد پس از بلوغ به پسرش که پسر خوانده پدرخوانده اش محسوب می شود ببخشد و این نوع فرزندخواندگی را ستر می نامند.

برگرفته از کتاب« سخنرانی های موبد موبدان رستم شهزادی » به کوشش مهرانگیز شهزادی 

برگرفته از تارنمای برساد

پوشش بانوان زرتشتی

پوشش بانوان زرتشتی

 

پوشش زنان زرتشتی که به نوعی بیانگر میراث فرهنگی ایران کهن است از افتخارات این مرز و بوم به شمار می رود. برای همه فرهنگ دوستان روشن است که ایرانی چه در خانواده های پر درآمد و کم درآمد همه زحمت کش و با  آفریده های خداوندی چون گل و بلبل و سبزه و همه زیباییهای طبیعت اُلفتی شگرف داشتند
و به همین دلیل ضمن حفظ شخصیت و مقام انسانیت خود از پارچه های ساده که دستاورد کار خودشان بوده و به رنگهایی طبیعی (گیاهی) از بهترین مناظر طبیعت بهره می بردند. نقش گلهای رنگارنگ و گنجشک و سروهای سر به آسمان کشیده و راست قامت و طاووس با آن چتر و بالهای خرامانش و… که هر کس به توان مالی خود از جنس های ابریشم و زربفت، پارچه های نخی، اما شادی آفرین خود را همچون قلب پاکشان زینت می بخشیدند. به راستی که درود بر اندیشه های اهورایی شان.

پوشیدگی در هر دوره و مکان بستگی به شخصیت فرد و همچنین موقعیت محیطی و فرهنگی آن جامعه دارد که البته زیبایی و جذابیت نیز در آن مد نظر است. بانوان زرتشتی دارای لباس ویژه بودند که شخصیت کامل آنها را حفظ می کرده است. زنان زرتشتی هنوز در شهر یزد لباس خاص خود را می پوشند این پوشش در ضمن پوشندگی با استفاده از تنوع رنگهای شاد از زیبایی و ویژه گی های خاصی برخوردار است. این پوشش شامل :

  پیراهن: برای تهیه این پیراهن از پارچه های خوشرنگ ابریشم، اطلس، زربفت و… به صورت تَرک و رنگارنگ که با نام تیر و سیخ نیز معروف است که تا زانو یا کمی زیر زانو بوده و در سر آستین و لبه های لباس با حاشیه های زیبا تزیین می شده است. یقه آن گرد که معمولاً چاکی در جلو دارد روی ترکهای پارچه اگر ساده و بدون نقش بوده با دست به روش خاصی گلدوزی می شده که مخصوص بانوان زرتشتی بوده و به نام گبر دوزی معروف است. در حال حاضر از پارچه های متداول در بازار استفاده می شود.

  شوال: از لحاظ برش با شوال بانوان کرد آذربایجان غربی یکسان است جز اینکه ساق های شوال از تکه های باریک و الوان و نقشدار به یکدیگر دوخته می شوند که بسیار گشاد بود و بلند تا مچ پا که در کمر و مچ پا به وسیله بندی جمع می شده پارچه مورد استفاده با رنگ شاد از ابریشم و اطلس و یا اگر ساده بود با دست و روش خاصی با نخ ابریشم گلدوزی می شده است. 

  لچک: شباهت زیادی به کلاهک بانوان بندری دارد، تقریباً پارچه سه گوش، می باشد معمولاً از پارچه های زری، مخمل یا ابریشم انتخاب می شود و با آستر دوخته می شود. دوگوشه این لچک به وسیله قیطان (سنبله) در زیر گلو بسته می شود در پشت سر نیز با دو قیطان که در دو گوشه آن دوخته شده، کاملاً محکم روی سر قرار می گیرد. 

  مکنا: از پارچه های زیبا و رنگهای زنده و شاد تهیه می شود با عرض حدود یک متر و طول 3 الی 5/3 متر. مکنا کاملاً سر را می پوشاند از جلو تا شکم بر روی دستها و از پشت سر تا پشت پا آویزان شده به طوری که بدن را کاملاً می پوشاند و هیچ مشکلی برای کار کردن ایجاد نمی کند.

  سایه کویی: بر روی مکنا از پوشش دیگری به عنوان روسری، که بسیار بزرگ و مربع شکل بوده و به صورت مثلث تا می خورده ( مانند روسری بانوان ترکمن)، استفاده می شده است. این پوشش از جنس ابریشم یکرنگ که حالت سایه روشن داشته و یا از انواع دیگر پارچه های پشمی یا ابریشمی بوده است.

برگرفته از تارنمای برساد

آيين نوزودی

آيين نوزودی

 

فیلمی از آیین نوزودی با فرمت swf

نوزود یا نوزوت از دو واژه نو و زوت تشکیل یافته است، واژه نو که احتیاجی به توضیح ندارد( تازه ) و زوت به موبدی اطلاق می شود که در مراسم یزشن خوانی همه 72 هات یسنا را می خواند بنابراین ما می توانیم کلمه نوزوت را به نوموبد ترجمه نماییم و منظور کسی است که تازه به مقام روحانیت رسیده است.
کار آموز موبدی در مدتیکه در تحت تعلیم و کار آموزی است برای تزکیه نفس و تهذیب روح خود باید چندین بار برشنوم شود. مدت هر دفعه برشنوم شدن نه شبانه روز است و کار آموز در طول این مدت تماس خود را با دیگران قطع می کند، به پرستش اهورامزدا و تمرکز قوای درونی خود می پردازد، اصول پاکی و پرهیزکاری را به حداکثر رعایت می کند. خوراک او خیلی ساده است و با کمال پاکی تهیه می شود، پیش از خوردن، اوستا می خواند و در این مدت نه شبانه روز به تهذیب نفس می پردازد.

باری پس از دوره آموزش و پرورش جلسه ای به ریاست موبدان موبد و شرکت دیگر پیشوایان دین جهت آزمایش کارآموز تشکیل می شود موبدان نه تنها از معلومات مذهبی کارآموز امتحان می کنند بلکه نسبت به سلامت جسم و صفای روح و حسن اخلاق و رفتار او نیز آزمایشات کافی به عمل می آورند و در صورتی که کارآموز در همه امتحانات موفق شود اجازه نوزود شدن به او داده می شود.یک روز پیش از نوزودی چند تن از موبدان در خانه کارآموز حاضر   می شوند و به کمک هم یک عدد ورس Vars و تاج درست می کنند تاج نوزودی عبارت از دستاری است که به اندازه سر نوموبد می پیچند و روی آن را با زنجیرهای طلا و نقره که سکه هایی به آنها آویزان است و مدالها و دیگر زیورآلات می آرایند به طوری که به شکل یک تاج واقعی می شود به قسمت جلو تاج پَنامی آویزان است که وقتی نوزود تاج را برسر می گذارد این پنام جلوی دهان و صورت او را می پوشاند روی پنام هم مزین به زنجیر طلا و سکه هایی است ولی ورس را از 6  شاخه های انار یا بید درست می کنند دور این شاخه ها تورهایی به رنگهای مختلف پیچیده می شود به طوری که هر شاخه به رنگی جداگانه در می آید یکی از این شاخه ها را تا نموده و در سینی گردی قرار می دهند به طوری که دو انتهای آن در یک نقطه به هم و صل شود و بعد شاخه های دیگر را طوری قرار      می دهند که یک طرف آنها توی سینی زیر شاخه اول واقع شود و انتهای دیگر این 5 شاخه در بالای سینی از حلقه ای گذشته به هم وصل شوند در این حال ورس به شکل یک هرم در می آید که قاعده آن گرد است. پارچه توری نازکی به رنگ سبز دورتادور این هرم پیچیده می شود چهار عدد آیینه، لرک و نقل و یک عدد انار در داخل سینی قرار می گیرد. در روز اجرای مراسم آتشی را در حیاط آتشکده می افروزند. در این هنگام نوزود در حالی که تاج بر سرگذاشته و پَنام در جلوی صورتش آویزان است. پهلوی دست موبدان موبد قرار می گیرد. موبدان موبد اندرز نوزودی می خواند. بعد همه می ایستند و نوزود، ورسال (موبدی که مراسم نوزودی را طی کرده است) و موبدان دیگر به همراه هم همازوربیم می گویند و سپس ورسال، ورس را بر سر می گذارد و دست نوزود را گرفته با دیگر موبدان دست در دست هم دورآتش سه مرتبه می گردند. بعد نوزود و ورسال داخل آتشکده شده تاج و ورس را به کناری می گذارندو با کمک دو موبد دیگر یزشن می خوانند و  همه با هم کشتی نو می کنند. 

برگرفته از کتاب« مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان» موبد اردشیر آذرگشسب

برگرفته از تارنمای برساد