اخبار امرداد
ماه: ژوئن 2012
اخبار تارنمای یتااهو
آشنایی با فلسفهی به وجود آمدن «پیران»
آشنایی با فلسفهی به وجود آمدن «پیران»
باور(عقیده) فرهنگ را میسازد و فرهنگ تمدن و باور نیک(درست و سازنده) فرهنگ پویا را به بار میآورد. «سنت» یعنی بردن باور به زبان ساده و همه فهم بین مردم. و از بررسی دقیق سنتها است که میتوان به باورها پیبرد.
آنچه روشن است از آغاز بنیاد ایران بهوسیله کوروش بزرگ که گسترهی آن از شرق تا مرز چین، از غرب تا مصر و از شمال تا روسیه و از جنوب تا حبشه بود تاکنون، کشور ما مورد چشمداشت بیگانگان بوده است و از دیرباز بسیاری از دشمنان ددمنش به این سرزمین یورش آوردهاند و به حق و حقوق این ملت دستدرازی کردند، و با سنگدلی چه کارها که بر سر این مردمان نیاوردهاند.
دلیرمردان و شیرزنان را کشتهاند و آنهایی که زنده ماندند، از دست دشمنان یک لحظه آرامش و آسایش نداشتند و از آنها برای بیگاری و کارهای سخت و کشنده بهره میبردند و مورد بدترین توهین و تحقیر قرار میدادند و پر روشن است که در چنین شرایطی زنان و دختران این مرز و بوم برای حفظ ناموس و شخصیت خویش در برابر بیگانگان خدانشناس چه باید میکردند یا باید تسلیم میشدند یا باید به جای دوردست میرفتند و بهگونهای مخفیانه در سخترین شرایط ماندهی عمر را میگذراندند. تلاش آنها این بود که این مخفیگاه کنار آب روانی و سبز باشد، تا دوباره گرفتار دشمنان نشوند. آنقدر در آنجا میماندند تا اینکه بر اثر گرسنگی یا موارد دیگر جان بهجان آفرین تسلیم میکردند.
در فرهنگ پارسی زن، زندگی و زمین از ریشه «زامیاد» به مفهوم زاییدن بوده و نورخانه و کدبانو شناخته میشود در حالیکه کلمه مرد از ریشه «مرته» یا «مرده» است و هر مرد هنگامی که به درجه بلوغ فکری و انسانی رسید میپذیرد که به جایگاه مینوی جاودانگی و بیمرگی رسیده است و از آن پس بایستی بدون ترس از مرگ در راه کیان فردی، خانوادگی، ملی و انسانی خویش به پیش برد و بر پایهی این باور، زرتشتیان جانباختن مرد را یک امر طبیعی و از روی وظیفه میدانستند، در حالی که جانباختن بانوانی که در راه کیان دینی و ملی خویش وظایف مردان را بردوش میگرفت و جان خویش را در راه آرمان مقدس از دست میداد ارزش بیشتری پیدا میکرد بنابر سنت زرتشتیان بیشتر همکیشان برای بزرگداشت از جانگذشتگی زنان پارسا و فداکار یادبودی بنا میکردند تا آرمان آنها بزرگ و گرامی داشته شود.
تاریخ ایران و دانش ایران شناسی ثابت کرده است که نه تنها پیرسبز، پیرهریشت و غیره برحق و مراد دهنده است، بلکه باید آنها را با همهی وجود نگاهداشت. به راستی باید پذیرفت که هر چشمهساری به گسترهی ایران باستان که پنج برابر ایران کنونی بوده است، پیرسبز و زیارتگاهی بوده که بانویی پاکسرشت از دست دیوان ددمنش فرار کرده و در سخت ترین شرایط و بدترین حالت جسمی و روانی با فدا کردن جان خود به مقام جاودانگی رسیده است.
و ما زرتشتیان با رفتن به این جاها به حق و از روی دانش و آگاهی کامل باور داریم که این زیارتگاها از مقدسترین جاهای جهان است، نه تنها سخنان نادرست و خرافات را نمیپذیریم، بلکه این فرهنگ والای انسانی را ارج مینهیم و فرا میگیریم و به فرزندانمان میآموزیم که در راه زندگی ممکن است خدای ناکرده زمانی فرا برسد که جان این عزیزترین و گرانبهاترین دارایی بشر را، فدا کنیم. پس بر ما واجب است که باورهای اشوزرتشت و سنتهای او را به درستی بشناسیم و بهکار بندیم که خود آینه همه نمای فرهنگ زیبای اهورایی است. بار دیگر گوشزد میکنم حرمت این مکانها را به درستی بهجا آوریم و از کارهای ناشایست بپرهیزیم تا سرمشق دیگران بهویژه کودکان و جوانان خود باشیم.
شادی و سرود، همراه با زیارت و سرگرمی سالم به هر زیارتگاهی شادابی خوبی میبخشد. چه نیکوست که با هماهنگی و با بهجا آوردن آیین درست زرتشتی زیارت خوبی داشته باشیم.
برگرفته از تارنمای یتااهو
نوشتارهایی از موبد اردشیر خورشیدیان
گنجینه آمودریا ، نمونه های یگانه از نبوغ هنرمندان ایرانی دوران هخامنشی
گنجینه آمودریا ،نمونه های یگانه از نبوغ هنرمندان ایرانی دوران هخامنشی
نوروز امسال, خبر خوشحال کننده ای برای تاجیکان خواهدداشت.پس از تلاش چندین سالۀ دولت تاجیکستان و خانه فرهنگ آن؛ برای بازگرداندن گنجینۀ جیحون یا آمودریا,به آن کشور, موزه بریتانیا موافقت کرده, چند نمونه از اشیای این گنجینۀ منحصر به فرد,را برای برپایی نمایشگاهی در نوروز؛ باز گرداند.
دولت تاجیکستان پیشاپیش اعلام کرده که این نمونه ها ,اصل نیستندوتنها نمونه های نسخه برداری شده,ازاصل این گنجینه خواهند بود.موزه بریتانیا ,به طور معمول اشیای حاضر در آنجا را که در شمار میراث فرهنگی کشورهاست,به آن کشورها برنمی گرداند,اما نمونه های بدلی آن را تهیه می کند ودر آن کشورها به نمایش میگذارد.لوح کوروش هم با همین روش وشرایط به ایران رفت,اما اعلام نشد.
گنجینۀ جیحون یا گنج آمودریا از170 نمونه طلا ونقره,مهم ترین اشیای باقی مانده ازدوران امپراطوری هخامنشی است.مهم ترین مجموعۀ موجود از هنرفلزکاری هخامنشی ونیزنمادهای چند فرهنگی این امپراطوری است. زمانی که پارس ها بخش بزرگی از جهان,ازمصرودریای اژه,تا افغانستان ودره سند را دراختیار خود داشتند.
این گنجینه که از دستبند و بازوبند , پلاک های طلاونقره با نقش برجسته, ارابه طلایی با چهاراسب ودیگر قطعات زیبا وهنرمندانه تشکیل شده ؛ متعلق به دوران هخامنشی ـ چهار تا پنج قرن پیش از میلاد ـ است. بین سالهای1876تا 1880,درنیایش گاهی درمنطقۀ تخت قباد درنزدیکی رودجیحون ـ آمودریا نام باستانی آن ـ درتاجیکستان امروزی ؛ توسط جویندگان گنج پیدا شد.
کارشناسان هنری ؛ این مجموعۀ یگانه رابا ارزش ترین بازمانده های هنری برجای مانده ازدوران هخامنشی می دانند. رودخانه آمودریا که ازآن در”گاتاها” ونیزدرادبیات کهن ایران یاد شده,پس از سرچشمه گرفتن ازکوه های مرزی تاجیکستان وافغانستان,باگذرازمرزافغانستان ونیزترکمنستان وازبکستان,به دریاچۀ “اورال” می ریزد.در فارسی باستان,این پرآب ترین رود منطقه “وخش” نامیده می شد و یونانی شده آن” OXUS” است.ازهمین روی ؛ این مجوعه بی همتا درموزه بریتانیا “جواهرات اکسوس” OXUSTREASURE))نام دارد.
آمودریا در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده ؛ درادبیات کهن ایران نیزجای دارد,ازجمله درغزل معروف رودکی می خوانیم
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آمو ودرشتی های آن زیرپایم پرنیان آید همی
انتقال این گنج دوران هخامنشی به موزۀ بریتانیا نیز خود داستانی دارد.در اواخر قرن نوزدهم ,یک فرمانده ارتش انگلیس”کاپیتن برتون” گروهی از بازرگانان راکه درراه میان پیشاور به کابل,به دست راهزنان اسیر شده بودند نجات داد,به این ترتیب گنج آمودریا,که همراه بازرگانان بود ؛ آشکارشد.او بخشی از اشیاء آن گنجینه را از آنها خرید و به بریتانیا برد,که بعد به موزه بریتانیا منتقل شد.
این گنجینه زمانی کامل تر شد که “سراگوستوس فرانک”مدیر موزهبریتانیا ؛ تکه هایی از آن ها رااز بازارهایی در راولپندی پاکستان ودر نقاطی از هند,خرید وبه موزه بریتانیا برد.
“گنجینه جیحون” درموزه بریتانیا به باور« جان کورتیس» کارشناس باستان شناسی وهنر ایران,قطعات یگانه ایست که از ترکیب طلاوآلیاژی از مس ونقره ساخته شده اند.بازوبند طلایی,یا ارابه طلایی با چهار اسب ونیز شیر بالداروکاسه طلایی که درهمدان بدست آمده به خوبی هنردوران درخشان هخامنشی وبزرگی این امپراطوری را نشان می دهد.
هنر هخامنشی ومعماری ایرانی ادامه منطقی,همان مهارتهای خیره کننده وشکوه وجلال بی سابقه ایست که به طورآشکاردرتخت جمشیدوآپادانای شوش دیده می شود.
امپراطوری هخامنشی در 550 پیش از میلاد,با پیروزی کوروش بزرگ, بزرگ ترین انسان تاریخ باستان؛ به وجود آمد.با پیروزی بر امپراطوری های لیدیانLYDIANمصر وبابل,همین گسترش امپراطوری کوروش وچندفرهنگی آنها,دلایل گرد آمدن گنجینه یگانه ـ آمودریا ـ دریک نیایشگاه درمرزهای تاجیکستان امروزی است.اززمان کشف این گنجینه نظریه های مختلفی درباره اشیای آن ابراز شده,ازجمله درروی ارابه طلایی با چهار اسب تصویری ازخدای مصر بالباس هخامنشی,دیده میشود,که درکنار یک سرباز هخامنشی ایستاده است.
یا پلاک طلایی “مرد ماد” با خنجر,با برجسته کاریهایش, مردی را نشان می دهد که لباس او به سبک مردمان بومی ماد است.در حالی که نمونه هایی از او در سنگ برجسته های دیوارهای تخت جمشید نیز دیده می شود.بر لباس – مرد ماد – اشیایی دیده می شود,شمشیری کوتاه بر کمر دارد وعلامتی در جلوی سینه اش گرفته که با دست راست آن را حمل می کند.
هنوز هدف از ساخت و بوجود آمدن آن مشخص نشده, اما آشکار است که این پلاک طلایی و دیگر اشیای طلا,نقره و مس,به شکل هدایا به نیایشگاه پیشکش شده است.این ارابه طلائی از گنجینه های بازمانده دوران هخامنشی وایران باستان به300 تا 500 سال پیش از میلاد تعلق دارد واز باارزش ترین یادگارهای تاریخی به شمار می آید.
برگرفته از تارنمای انجمن جهانی زرتشتیان
درینکویو شهر زیرزمینی زرتشتیان شگفت انگیز ترین کشف تاریخ آیین زرتشت مقصد توریستی جدید ترکیه
درینکویو شهر زیرزمینی زرتشتیان شگفت انگیز ترین کشف تاریخ آیین زرتشت مقصد توریستی جدید ترکیه
کاپادوکیه Kapadoukia یا نام قدیمی و پارسی این سرزمین کاپادوسیه Cappadocia به معنای سرزمین اسبهای زیبا ,بخش باستانی و پهناوری است که امروز در ترکیه مرکزی قرار گرفته و به دلیل ارزش های تاریخی و باستانی ,توریستی ترین بخش استان نوشهیر؛ ترکیه کنونی را در بر می گیرد.
بازمانده های آتشفشان ونزدیکی آن با سواحل جنوبی دریای سیاه منظره عجیب و شگفت آوری به وجود آورده ,این محوطۀ باستانی از سال 1985 از طرف یونسکو جزو میراث فرهنگی جهان شناخته و ثبت شده.
اینجا انگورها و شرابهایش از زمان باستان , شهرت داشته ,امّا آنچه به این سرزمین ارزش تاریخی و گردشگری داده ,خانه ها و پناهگاههای پرشمار و کوچکی است که دردل کوهها وتپه های به جا مانده از آتشفشان , وجود دارد, برخی با نقاشیهای زیبایی از مسیح ونشانه های مسیحیت ,باز مانده از مسیحیانی که در سالهای ظهور مسیح و پس از آن , از ترس تهاجم سربازان رومی به آنجا پناه برده اند.
امّا شگفت آورترین بخش سرزمین کاپادوکیه یا کاپادوسیه ,شهری است زیر زمینی با نام درینکویو derinkuy که یکی از شگفت انگیزترین کشف تاریخ آیین زرتشت ,ایران باستان و پیروان اهورا مزدا در آنجا قرار دارد.
درینکو به معنی چاه عمیق ,شهری است زیرزمینی و اعجاب آور ,که براثر یک رویداد ساده کشف شد.
درسال 1963 کارگرانی که برای ایجاد ساختمانی ؛ به کندن زمین مشغول بودند,ناگهان با چاه یا تونل ژرفی درون زمین روبرو شدند.پژوهشهای بعدی ؛ کشف یک شهر زیرزمینی از دوران کهن را خبر داد؛ با آثارو نشانه هایی از آیین زرتشت,کهن ترین دین جهان ,با نمادهایی از اهورا مزدا,زرتشت ,فروهر و اسب های پارسی.
شهری در ژرفای 85متری زمین در هشت طبقه با گنجایش زندگی برای 20 تا 30هزار مرد وزن کودک و گاو وگوسفندواصطبل اسب.ونیز محلی برای ذخیره غذا و شراب , و درست کردن شراب و روغن و وجود نیایشگاه هایی برای مراسم دینی.
دراین شهر زیرزمینی که توسط ایرانیان باستان ,پیروان دین زرتشتی ؛ ساخته شده,طبقۀ نخست ,ویژه نگهداری حیواناتی چون گاوو گوسفندواسب بوده ؛ پله های تودرتو وپرشماردر هر طبقه ,اتاقهایی با آشپزخانه ومحل بزرگی برای نگاهداری شراب و نیز مواد غذایی.
نکته قابل توجه تعداد تونلها وهواکش هاست ؛ که به بیرون راه دارند وطوری ساخته شده اند که در اعماق این شهرزیرزمینی هوا جریان دارد و هیچگاه کمبود اکسیژن احساس نمی شود.
درچهارمین طبقه این شهرزیرزمینی ؛ سنگهای سنگین و بزرگی با اندازه های سنگ آسیاب وجود دارند,که به گفته پژوهشگران ,در صورت حمله و نفوذ دشمن ,با این سنگها از پایین راه های ورودی را می بستند,تا از نفوذ دشمن جلوگیری کنند.برخی پژوهشگران نقطه ضعف سیستم دفاعی در این شهر را در آن دانسته اند,که مهاجمین می توانستند با ریختن سمهای کشنده در هواکش ها ؛ ساکنان شهر را از پای در آورند.
از نظر تاریخی گزنفون xénophon تارخ نگاروفیلسوف یونانی ؛ که زمانی جزو سپاهیان کوروش کوچک در لشکرکشی برعلیه برادرش اردشیر بوده ,ساخت این شهر و شهرهای زیرزمینی رادر قرنهای چهارم وپنجم پیش از میلاد می داند.
روزگاری همه سرزمینهای گسترده میان دورود هالیس و فرات را کاپادوسیه می نامیدند. از زمان مادها این سرزمین جزو بخشی از شاهنشاهی ایران بوده. در تاریخ برای نخستین باردر پایان سده ششم پیش از میلاد است که نامی از کاپادوکیه می رود ؛ آن هم در سنگ نبشته های سه زبانه دو تن از پادشاهان هخامنشی «داریوش بزرگ» و«خشایارشاه» .
به نوشتۀ ویکی پدیا ,فرهنگ آزاد ,از دیر باز فرهنگ و آیین ایرانی آنچنان در کاپادوسیه و ارمنستان پذیرفته و گسترش یافته بود که می توان گفت مردمان این نواحی درزمان هخامنشیان و اشکانیان ,دیگر ناایرانی – انیرانی – شمرده نمی شدند. پرستش ایزدان ایران به ویژه «مهر و آناهیتا» در کاپادوسیه جریان داشت.
روایات تاریخ نگاران یونانی ؛و نام گذاری ماههای سال با نامهای ایزدان مزدیسنا در سده پنجم پیش از میلاد در کاپادوسیه ؛ باستانی ترین گواهی تاریخی درباره رواج و گسترش آیین زرتشتی در باختر ایران ,کاپادوسیه که ترکیه مرکزی امروز در آن قرار دارد ؛ می باشد.
پرسش اساسی و مهم این است : چرا ,ایرانیان باستان از پیروان اهورامزدا و زرتشت ,برای یک زندگی مخفی و طولانی شهری در ژرفای 85 متری زمین ساخته اند ؟ آنها از چه دانش و علومی برای ساخت این شهر شگفت آور برخوردار بوده اند.
پژوهشگران می گویند:با تکنولوژی امروزی ؛ ساختن چنین شهری زیرزمینی ,برای زندگی 20 تا 30 هزار نفر , ده سال طول می کشد. آنها این شهرزیرزمینی درینکویو را هم ردیف ودر مقایسه با اهرام مصر توصیف می کنند.
آیا پیروان اهورا مزدا از ترس تهاجم اقوام وحشی ؛ یا از ترس رویدادهای سخت طبیعی از جمله زمستانی سخت که در اوستا به عنوان زمستان شیطانی از آن یادکرده ؛ به ساختن این شهر زیرزمینی اقدام کرده اند.آیا ازترس موجوداتی فرا زمینی ,به زیر زمین پناه برده اند. این دیدگاه در مورد قوم مایا نیز وجود دارد ؛ مایا ها قومی با هوش در دوران باستان بودند که نبوغ و هوش ویژه ای در ریاضیات و نجوم داشتند اما به یکباره از بین میروند و تمدن آن ها خاموش می شود . نقاشی هایی که از آن ها باقی مانده ؛ موجوداتی را نشان ما دهد که شباهتی به انسان ها ندارند.
در وندیداد دوم ؛ اهورامزدا ,از پیروانش می خواهدبرای پیشگیری از تهاجم دشمنان ودیوان و پرهیز از صدمات یک زمستان شیطانی و هلاک کننده ؛ شهری زیرزمینی بنا کنند.که در صورت لزوم در آنجا به سرببرند.
در قسمت بیرونی “درنیکویو” شهر زیرزمینی ایرانیان باستان ,خرابه های دوبرج دیده می شود که محلی برای نگهبانان بوده ,که اگر مهاجمان و دشمنان نزدیک شوند به ساکنان شهر خبر دهند.
چرا این شهر زیرزمینی ساخته شده ؛ زرتشتیان برای چه آنجا را پناهگاه خود ساخته اند ,تا چه زمانی در آنجا زیسته اند ؛ بر سر آنها چه آمده؟ اینها پرسشها یست که هنوز برای آنها پاسخی کافی پیدا نشده است!
آنچه در دنیای امروزی ما روشن است ,این که «کاپادوکیه »یا «کاپادوسیه» و «درینکویو» کنونی ؛ با 26هزار نفر جمعیت آن ؛ یکی از مهمترین مکان های گردشگری وتوریستی ترکیه است. درهای درینکویو از سال 1970, به روی جهانگردان وتوریستها باز شده,امّا فقط ده درصد آن در دسترس بوده است.
ترکیه برای سال 2012 با تبلیغات گسترده , درینکویو را به عنوان یکی از شگفت انگیزترین مکانهای تاریخی و توریستی خود معرفی کرده است. ترکیه در حال حاضربالاترین درآمد و توریست رااز صنعت گردشگری ؛ درمیان کشورهای منطقه دارد. پرسش اینست ایران ؛ سرزمین مادری سازندگان درینکویو– شهر شگفت انگیز زیر زمینی- با آن همه جاذبه های تاریخی و طبیعی هر سال چقدر توریست و گردشگر دارد ؟
برگرفته از تارنمای انجمن جهانی زرتشتیان
همچنین ببینید گزارش شبکه History
اردوی تابستانی انجمن جهانی زرتشتیان
اردوی تابستانی انجمن جهانی زرتشتیان
اردوی تابستانی امسال، تابستان ۳۷۵۰ مزدا یسنی، با همیاری انجمن زرتشتیان استکهلم، انجمن زرتشتیان نروژ، انجمن بزرگ بازگشت و انجمن فرهنگی زرتشتیان اتریش در لندن برگزار میشود.این
زمان برگزاریپنج شنبه ۲ آگوست از ساعت ۱۲ نیمروز تا یکشنبه ۵ آگوست ساعت ۱۲نیمروز.این
آخرین زمان برای نام نویسی یکم ژولای میباشد.این
هزینه برای بزرگ سالان ۱۰۰۰ کرون نروژ (۱۲۰ یورو)، ۱۰ تا ۱۷سال ۴۰۰ کرون(۵۰ یورو) و کودکان کمتر از ۱۰ سال رایگانمیباشد.این
هزینه در برگیرنده جای خواب و ۳ وعده خوراک روزانه میباشد.این
هزینه بایستی به شماره بانکی انجمن زرتشتیان نروژ واریز گردد.این
پرداخت از کشور نروژ: ا
Bankkonto nr:3260.15.42624
پرداخت از دیگر کشور ها: این
D.N.Z.T
Swift code: SASKNO 22
IBAN Nr. NO8032601542624
پیش از واریز کردن پول بایستی نخست با فرستادن ایمیل و یا با تلفن نام نویسی کنید.این
ایمیل انجمن:این
E mail: post@dnzt.org
تلفن انجمن:این
TLF: 957 55 306
نشانی اردوگاه:این
Sayres Croft ,
Ewhurst,Guilford,
Surrey GU6 7SS
نزدیکترین فرودگاه به اردوگاه:این
GATWICK
برای نام نویسی از دیگر کشورها میتوانید با انجمنهای زیر نیز پیوند سازید.این
ایمیل |
تلفن |
نام |
کشور |
info@szf.se |
00466703661234 |
فرشاد ورهرام |
سوئد |
|
|||
administratore@afza.8m.com |
مهرداد شمس |
اتریش |
شرارههای نورافروز آتش در عرفانزرتشتی
شرارههای نورافروز آتش در عرفانزرتشتی
«نور»، رازآمیزترین پدیدهی هستی و بزرگترین چیستان پیشروی دانش بشری است. این ویژگیهای رازآمیزگونه بدان سبب است که «نور» در تعاریف دانش فیزیک، بهعنوان پدیدهای شناخته میشود که هم بهصورت خطی و هم موجی و هم بهعنوان نوعی ماده در عالم وجود متجلی است.
گفتمان بنیادین بودن «نور» در مفهوم سرشتین هستی، تنها نزدیک به یکسده است که توسط دانشپژوهان بزرگی چون «آلبرت اینشتین»(:Albert Einstein) و «نیلز بور»(:Niels Henrik David Bohr) به ذخیرهی دانش فیزیک افزوده شده است. اما اگر خواسته باشیم به موازات چشمانداز علومپایه، از دریچهی علوم لَدُنی نیز به این گفتمان بنگریم، پیشینهای چندهزارساله را در برابر خود خواهیم یافت. بیگمان کهنترین نویسهای که در تاریخ زندگی بشر بر روی این کرهخاکی، از سرشتین بودن هستی از «نور» و اصل «وحدتوجود»(1) تحت عنوان «ذات نور بیپایان» سخن بهمیان میآورد، کلام اهورایی «گاتها»، کتاب آسمانی دین مزدیسنی است. بنابر آموزههای «گاتها» و به تبعیت از آن در ساختار کلامی «عرفانزرتشتی»(:حکمتخسروانی)، همهی جلوههای گوناگون آفرینش، سرشته از یک اصلنهایی واحد هستند، و آن اصلنهایی، «نور» است. بهزبان سادهتر همه چیز از «نور» سرشته شده و وابسته و همبسته با «نور» است.
یسناهات31بند7: «ای مزدا تو آن اندیشهگری که از روز نخست(ازل) با نور خود افلاک(آفرینش) را روشن ساختی و با نیروی خرد خویش به این درستی و خوبی در راستی(اشا) سامان دادی. ای کسی که هماره و در همه حال یکسانی، فروغ ایمان و نور پاکمنشی را بر همه ما بتابان.»
یسناهات34بند4: «ای خدای هستیبخش ما فروغ توانای تو را که در پرتو راستی فروزان است، خواهانیم. آن شعلهی فروزانی که ابدی و نیرومند است و پیروان راستی را آشکارا رهنمون گشته و یاری میبخشد ای خداوند خرد همین شعلهی فروزان است که پلیدی نهفته در نهاد بدخواهان را فوری آشکار میسازد.»
در کون و مکان نیست بغیر از یک نور ظاهر شده آن نور به انوار ظهور
حق نور و تنوع ظهورش عالم توحید همین است دگر وهم و غرور
(جامی)
در کتاب سپند «اوستا» از ذاتگوهرین «اهورامزدا»، باعنوان «انغرنامرئوچنگهام» (:ذاتنوربیپایان=هروسپروشنی) یاد میشود.(2) این سخن در کتاب پهلوی «دینکرد» به گونهی «roshne.e.bon.roshn»(:روشناییبنیادهمهیروشناییها=شیدانشید) بیان میشود؛ و این همان است که فرزانهی فرهمندپژوه «شهابالدینسهروردی» در گفتمان وجودشناسی خویش، آن را بهصورت «نورالانوار» بیان داشته است.
در کتاب پهلوی «دینکرد» میخوانیم: «هر پرتویی از نور، ذرهای از ذات بیکران روشنایی و یکی از مظاهر بیپایان اوست». «شهابالدینسهروردی» نیز بر این گمان بوده و در کتاب «حکمةالاشراق» مینویسد: «نور، موثر حقیقی وجود و بینیاز از تعریف است.» بیشک یک چنین جهانبینی والایی، همواره برای پرستشسوی(:قبله) در جستجوی ردپایی پیکرمند از نوربیپایان در جهان جسمانی است. مغانبینشور(:موبداندانشمند) این ردپا را با پیمایش پیام هورایی گاتها، به درستی در شرارههای نورافروز آتش یافتند. چه، آتش پدیدهای است برخاسته از عشق که ذاتش تنها با راستی و «اشا» سازگارست و از دورنگی و ناراستی بیزار است. کتاب سپند «اوستا»، آتش را در پیوند با نیروگان «بهترین راستی»(:اشهوهیشت) میشمارد؛ چنانکه در نماز «برساد»، از «آذر» در شمار یاوران «اردیبهشتامشاسپند» یاد میشود. نسکهای پهلوی «دینکرد» و «بندهش»، آمدن آتش به جهان استومند(:گیتی) و آميخته شدن آن با ماديات را تجلی عشق آفریدگار به آفرینش شمرداند. چه بدون یاری آتش سرشته از عشق خداوندی، حرکت بشریت بهسوی آبادانی و تعالی و تحقق آرمان نهفته در «هات30بند9» گاتها، میسر نبود.(3) «مولوی» این سخن را با استادی تمام چنین به نظم میکشد:
آتش عشق است كاندر ني فتاد جوشش عشق است كاندر می فتاد
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق پاک از نور حق دارد نشان میبرد دل را بدان جانب کشان
ادامه دارد…
پینوشت:
1: گفتمانهای فلسفی «اصلنهاییوجود»، «حرکتجوهری» و «قوس نزولی و صعودی» اجزای تفکیکناپذیری از «اصل وحدتوجود» یا یکتاپرستیاشراقی در عرفانزرتشتی هستند. که در اینجا به اختصار پیرامون هریک سخن خواهیم گفت.
«اصلنهاییوجود»: برای هر پدیدهای در جهان هستی، میتوان مرتبه و مفهومی بالاتر را تصور کرد. زمانی که به مفاهیمی چون «قدرت» و «علم و دانش» نگاه میکنیم، این گونه تداعی میشود که همیشه یک مفهوم قدرتمندتر و یا یک دانشمندتر و عالمتر میتواند در جهان وجود داشته باشد. حال اگر این سیر بینهایت میبود و به یک «ذات قادر مطلق»(هروسپتوان) منتهی نمیشد، آفرینشی پدید نمیآمد و هیچ چیز نمیتوانست در جهان منشاء بگیرد. پس اینکه من و شما هستیم، اشیاء و موجودات هستند و تنوع، ارتباط و حرکت دارند، گویای آن است که این سیر توان و تواناتر و نوری بر هر نور والاتر، به ذاتی مطلق و بیکران منتهی شده، ما آن را ذات هروسپتوان اهورامزدا یا «انغرنامرئوچنگهام»(:نورالانوار) میشناسیم. وجود این ذات، سرمنشاء کیفیتهای گوناگون عالم موجود است.
برای فهم بهتر این گفتمان، مثالی میزنیم(برای درک بهتر، قانون دوم ترمودینامیک را باید در نظر داشته باشید): اگر آب را حرارت دهیم تبدیل به بخار میشود و برعکس اگر گرما را از آب بگیریم تبدیل به یخ میشود. این سه حالت آب، یخ و بخار در ماهیت خویش، وجود مستقلی نیستند بلکه تنها کیفیتهای گوناگون از یک چیز هستند. پس میتوانیم بگوییم چیزی هست که آب، یخ و بخار سه تنوع کیفی از آن هستند.
چون بحر نَفَس زند چه خوانند بخار چون شد متراکم آن نَفَس ابر شمار
باران شود ابر چون کند قطره نثار وان باران سیل و سیل بحر آخر کار
(مولوی)
حال اگر همین الگو را به جهانهستی بسط دهیم به این نتیجه خواهیم رسیده که در پس تمام جلوههای آفرینش (موجودات، گیاهان، اشیاء و…) که در پیرامون خودمان میبینیم، یک چیز واحد نهفته است و اجزای گوناگون هستی، کیفیتهای متنوعی از آن یک چیز اصلی هستند…
عرفانزرتشتی از چند هزار سال پیش و دانش فیزیک در یکسد سال اخیر، این «اصل مشترک و نهایی» را «نور» میداند. «سهروردی» در کتاب «حکمةالاشراق» می نویسد: «چون در اشیاء و امور عالم بدرستی پژوهش کنیم هیچ مؤثر قریب و بعیدی ورای نور نخواهیم یافت. خواهیم دید که در وجود جز نور محض، نوری که سرچشمهی اصلی هر نور و منبع اولی هر وجود دیگری است، مؤثر نتواند بود.»
نور سرچشمهی تمام نورها یا «نورالانوار» یا اصلنهاییوجود در عرفانزرتشتی و به تبعه آن در نزد اشراقیون، واجبالوجود و بینیاز از تعریف است. چه، هر تعریفی که بکوشیم تا برای نورالانوار ارائه دهیم، چون استدلالهای حکمای مشائیون، لاجرم تعریفی مفهومی خواهد بود. «شهابالدینسهروردی» در رسالهی «صفیر سیمرغ» خطاب به کسانی که برای ذات خداوندی یا «اصل نهایی وجود» طلب برهان میکنند، مینویسد: «کسی که معرفت حقّ را طلب کند بدلیل، همچنان است که کسی آفتاب را در روز به چراغ جوید.»
«قوس نزولی و صعودی»: فیض و تجلی یافتن «نور» ذاتبیپایان خداوندی در جلوههای گوناگون هستی یا به زبان سادهتر، آفرینش، یا از وحدت به کثرت رسیدن را «قوس نزولی» میگویند. به بیانی دیگر وجود از «خرد هروسپآگاه»(عقلکُل=ذات خداوندی) آغاز و پس از پیمودن مراتب عقول به عالم فرهوشی(جهانمینو، افلاطون آن را جهان صُور و مُثُل مینامد و سهروردی آن را صورت برزخی) و بعد از آن به عالم ماده(جهان اَستومند=گیتی، سهروردی آن را هیولا مینامد) میرسد. مطابق هنجاری که جهانآفرین آفرینش را در آن سامان داده، این میل در جوهرهی یکایک ذرات هستی است که بعد از طی مراتب پلکانی معرفت از عالم جماد، نبات و قطع مراحل حیوانی با صورتفرهوشی خویش در جهانمینو ممزوج شوند و سرانجام در ذاتبیپایان و بیکران خداوندی (:انغرنامرئوچنگهام) محو و فنا شوند(سهروردی آن را فنافیالله مینامد). (بنگرید به هات33بند6، هات34بند6، هات50بند9، هات34بند13)
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون
(مولوی)
این گفتمان را «قوس صعودی» میگویند. قوس نزولی و صعودی در عرفانزرتشتی پیامی روشن دارد و آن حقیقت ازلی و ابدی بودن وحدتوجود یا سرمدی بودن یگانه ذات آفریدگار در خداشناسیزرتشتی است.
تعریف آفرینش در قالب عرفانزرتشتی و گفتمان «قوس نزولی و صعودی» یا وحدت ذات وجود، سپس فیض نور و کثرت(آفرینش)، سپس بازگشت دوباره از کثرت به وحدت؛ نزدیک به یکسده است که توسط دانش اختر فیزیک نیز در قالب نظریه «مهبانگ»(:انفجار بزرگ=BigBang) مطرح میشود. این نظریه به ما میآموزد که در آغاز شکلگیری جهان هستی در چندین میلیارد سال پیش، تنها مفهوم موجود، نور بیکران و جاذبهی بسیار بسیار زیاد بوده است. این نیروی ابرجاذبه دامنهای از نور را بههم فشرده کرده است و آن را به مرحلهی تکینگی(آغاز شکلگیری ماده) رسانده است. تئوری تراکم عالم قبل از انفجار بزرگ را میتوان با مطالعه در چیستی سیاهچالههای فضایی بهتر دریافت. در سیاهچالههای فضایی، اتمها به اجزای سازنده شان تجزیه شده و فضای میان آنها از بین میرود. به این ترتیب ماده شدیدا” متراکم و چگال میشود. این عکس اتفاقی است که در هنگام انفجار بزرگ روی دادهاست… در این حالت متراکم ذرات بنیادی بر مبنای منشائی مشترک بنام«CPH» شروع به شکلگیری کردهاند و سرانجام در حدود 16میلیارد سال پیش(سال زمینی) این حجم فشرده در قالب بزرگترین انفجار تاریخ کیهان نامور به «مهبانگ» یا انفجار بزرگ، منتشر میشود. در مراحل نخستین مهبانگ، نخست عناصر «هلیم» و «دتریم» و سپس از طریق همجوشی آنها با یکدیگر «هیدروژن» که عنصر اصلی تشکیل ستارگان وسیارات هست، پدید آمدند. از دل شکلگیری این عناصر ابرخوشههای کهکشانی و میلیاردها کهکشان از جمله کهکشان راهشیری متولد میشوند و با سرعتی سرسامآور به صورت مخروطی از مبداء انفجار بهسوی تاریکی خالی بیانتها(غسق) در حرکت و در حال دور شدن از یکدیگرند. این روند انبساط جهان، بهصورت بادکنکی است. دانشمندان بر این باورند که این روند انبساط عالم روزی بازایستاده و حرکت آن برعکس خواهد شد، و کیهان با تمام کهکشانها و ستارگانش بر خود فرو ریخته و مچاله میشود. این فرایند «مهکروژ»(Big Crunch) مینامند و پایان عالم ابرسیاهچالهای عظیم خواهد بود.
«حركتجوهري»: هر ذرهای از هستی داراي حركت اشتدادي است و از مراتب ضعيف به مراتب قوي در حال تكامل و فرشکرد ميباشد. از آنجا كه حركت، امري متصل است و اجزاء بالفعل ندارد و نيز ماهيت، منتزع از حد وجود است، ماهيتهاي منتزعي كه به ازاء مراتب وجود، در حال حركت هستند نيز تحقق بالفعل ندارند. به زبان سادهتر نفس یا ذات وجودی انسان از مراتب ضعيف و با حدوثي برآمده از جسم، در مسيري استكمالي قرار ميگيرد و در طول زمان كامل و كاملتر ميگردد و اساسا” ذات وجودی انسان میل حرکت بهسوی کمال خویش را دارد و چون انسان سرشته از نور است میل حرکت از تاریکی وجود مادی خویش بهسوی ذاتنور بیپایان خداوندی را دارد.
2: در کتاب سپند «اوستا» پیوسته از صفت «خوَذاتَ»(:xvazata) بهمعنی «قائم بالذات» و «خودش آفریده» و «خود ساخت» بهعنوان صفتی بنیادین برای «اهورامزدا» یاد میشود. در خداشناسیزرتشتی، «اهورامزدا» بحتبسیط و کلی است، یعنی بیکران است و اجزایی ندارد. بنابراین در عین این که هستی از اهورامزدا جدا نیست و با او در وحدت است، اما خود «اهورامزدا» نیست.(هستی جزء است و کل نیست)
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پرتو حقیم و همه اوییم و نه اوییم چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
هرجا نگری جلوه گه شاهد غیبی است او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست
(عبرت نایینی)
این کلی بودن «اهورامزدا» در خداشناسیزرتشتی به گونهای است که حتی به فروزههای خود(:امشاسپندان) نیز مقید نیست. هرچند که این فروزههای از ذات بیپایان خداوندی جدا نیستند و «گاتها»، آفریدگار جهان را با فروزههایش به بشریت میشناساند و بر آن حمل و تعبیر میکند اما این فروزهها قائم به اهورامزدا هستند. این ویژگی اهورامزدا همانست که «در هات31بند8» با مطلق بودن بیان میشود. چه اهورامزدا بیآغاز و بیانجام(:سرمدی) است.
ـ اهورامزدا حق و حقیقت است، اما هستی نمود و کیفیتی از اوست.
ـ اهورامزدا نامتناهی است، اما هستی متناهی است.
ـ اهورامزدا بری از زمان و مکان است، اما هستی محاط در زمان و مکان است.
ـ اهورامزدا بیتحرک و لایتغیر است، اما هستی در جنبش، تحول و تغییر مداوم است
ـ اهورامزدا جوهر(=گوهر) است، در حالی که هستی صفات و حالاتی از آن گوهر است.
3:اگر به جهان گیتی، زندگانی بشر و نیازمندی وی در زیست و پیشرفت تمدن بنگریم، پس از خورشید که نقشی حیاتی در زنده ماندن نوع بشر دارد، پدیدهای به نام «آتش» دومین ابزار، شوند(:عامل) پیشرفت دانش، فرهنگ و تمدن مردمان میباشد. دانشمندان زیستشناس و بینشوران فرهنگ وتمدن، بر این باورند که آتش وسیلهی پیشرفت بشر و گذردهندهی انسان از عصر تمدن اولیه به تمدن جدید و تکاملدهندهی انسان نخستین بدوی به انسان پیشرفته و اجتماعی امروز و… است.
در کردهي یکم از «هفتنیشت» میخوانیم:«ای پروردگار هستیبخش دانای بیهمتا، ما در برابر این روشنایی که پرتویی از نور توست به نماز و نیایش تو میپردازیم و اقرار میکنیم که وامدار و سپاسگزار همهی بخششهای تو هستیم و بهوسیلهی نیکاندیشی و نیکگفتاری و نیککرداری، رسیدن و یکی شدن با تو را خواستاریم…»
«فرنبغدادگی» در کتاب پهلوی «بندهش» مراد از آفرینش آتش را چنین مينويسد: «اهورامزدا، خدای جهانآفرین، آتش را که هفتمین آفریدهی مادی اوست از عالیترین و برترین ويژگي خویش آفریده است. چه آتش نیز برترین آفریدهي مادی او و نوربخش و روشنیدهندهي جهانیان است. فروغ یا نور آتش از روشنیبیکران(:انغرامرئوچنگهام) مایه میگیرد. این فروغ، ذرهای است از نور جاویدان و پایانناپذیر اهورامزدا… پس از آفریده شدن آتش، فروغ روشنايیبیکران اهورایی بهآن پیوست. زیبایی شعلههای نورانی و فروزان آتش از همان فروغ ایزدی است. یعنی آن شعلههای تابناک که در هنگام افروختن رو به بالا میرود و چه زیبا است بهقولی ایدون خوب پیکر است.»
در کتاب روایات پهلوی پیرامون آتش ميخوانيم: «پروردگار پاک، آتش را از گوهر خرد و اندیشهی خویش آفرید و فروغش را از روشنیبیکران آفرید.»
در کتاب «سد در بندهش» کردهی79 داستانی شیرین پیرامون آتش آمده است:«چون پروردگار جهانیان همهي گیتی را بیافرید آتش به گیتی نمیآمد و گفت به جهان مادی نروم زیرا چون هزار سال از روزگار زرتشت اسپنتمان که انوشهروان باد، بگذرد مردم از کلام حق دست باز دارند و مرا خوار دارند و هرچه زرتشت در حق من و دیگر آفریدههای نیک خدای نگاه داشتی و فرموده باشی بهجای گذارند و مرا با پلیدیها بیالایند و هر خواری که با من بتوان کردن، بکنند و…»
در جایی دیگر از کتاب «بندهش» چنین میخوانیم: «نور و آتش که منبع مادی آن است برای ادامهی زندگانی گیتی از جهان مینوی به جهان گیتی فرو فرستاده شد و حرارت غریزی و آتش درون مردمان، از آنست که پس از خاموشی پیکر جاندار، به سردی گراید و حیات قطع شود.»
«آتش»، پدیدهای است که در جهاناستومند میتوان با سهشهای جسمانی آن را ادراک کرد. چشمسر(:دیدگان مادی) آن را میبیند و بساوایی از آن تاثیر میپذیرد. جز آب که تنها فرو نشانندهی آتش است و نه تصاحب کنندهی آن، هیچ چیز را در جهان نمیتوان یافت که بتواند ذات آتش(:روشنایی)(1) را از آن خود کند و این آتش است که همه چیز را از آن خود میکند. از کنایات زندگانی سرورمان «اشوزرتشت»، آتشی است که آن وخشور به همراه داشت. این آتش بیدود خودبهخود افروخته بود و کسی را نمیآزرد و زوال نداشت. این سخن کنایه از «فروغ مینوی ایمان» است که در «هات46بند7» گاتها نمايانگر است. آنجا که پیامبر بزرگ از پروردگار جهان میخواهد که آتش و مهر خویش را به پشتیبانی او بفرستد تا در برابر دیوپرستان کینهتوز و درُگوندان ایستادگی کند.(2)
باید دانست که جایگاه «نور» بهعنوان «اصلنهاییوجود» و جلوهی آن در گیتی یعنی شرارههای نورافروز آتش، در «عرفانزرتشتی» به گونهای است که معرفت یافتن عارف به حقیقت، مترادف با انسان نورانی یا شعلهسان شدن چون آتش (روشندرونی، اندیشهیروشن) شمرده شده است. مرتبهای که با پیمایش پلکان هفتگانهی معرفت (:امشاسپندان) در قالب آموزههای اهورایی گاتها( مانند هات47بند1) و گذر از پردههای تاریک نادانی و ناآگاهی حاصل میشود. برخی فرزانگان نامآور روزگار ساسانی چون پیشوای بزرگ «آذرباد زرتشتان»، این مرحله را سرآغاز «رازبینیمینویی»(:کشفوشهود) میشمارند، چنانکه میفرماید: «اگر حجابهای تاریکی از برابر دیدگان انسان بهکنار روند، آدمی میتواند به نسبت درجهی معرفت خویش، مراتبی از نور و ذات مینوی اشیاء را ببیند.»
چشم دل باز کن که جان بینی هر چه نادیدنی ست آن بینی
(حافظ)
در کردهی 258 «کتاب سوم دینکرد»، در قالب گفتمان «قوس صعودی و نزولی»، تعریفی شگرف از ماهیت وجودی انسان پیش کشیده میشود. در این کرده برای توصیف وجود انسان از واژهی پهلوی «اَخوئی اَستُومند» بهمعنی «نور اهورایی هستی مادی پذیرفته» بهره گرفته میشود. این بند از کتاب سوم «دینکرد»، بیشک یکی از درخشانترین گفتمانهای «عرفانزرتشتی» است. بدین معنا که پرتویی از «اَخو» یا همان نور اهورایی(ذاتنوربیپایان)، هرگاه با تغییر جلوه، کالبد مادی بپذیرد، آدمی در عالم خاکی بدست میآید.(:آفرینش اشراقی) این بدان معناست که مردمیزادگان، ذرهی خداییاند که از رهگذر کالبدی مادی در زمین حلول کرده است.(:آنتروپومورفیک) با این نگاه شگرف و اشراقی است که دین زرتشتی انسان را برترین مخلوق و نیرومندترین ابزار افزایندگی جهانهستی میشمارد.(3)
سحر صلای عشقت بشنید گوش جانم که در آ در آتش ما، بجه از جهان آتش
دل چون تنور پر شد که ز سوز چند گوید دهن پر آتش من، سخن از دهان آتش
(مولوی)
هیربدبزرگ در کردهی 210 کتاب سوم دینکرد، در شکافتن درونمایه واژگان «اَخوئی اَستُومند» میفرماید: «ذات جان اهورایی(:اَخو) بهودیعه نهاده شده در مردمان(:استومند) حتی در سامان تنمندی/پیکرپذیری/جسمانیت نیز تونا به دستیابی به بینش پاک مینوی است.» این سخن هیربدبزرگ بدان معنا است که نور بیپایان اهورایی، تنمند شده در سامان جسمانیت مردمیزادگان، توانمندی دستیابی به بینش و دانش مینوی در همین جهان گیتی را داراست. و این به سبب سرشتین بودن جوهرهی انسانی از خرد و آتش مینوی یا ذات نور بیپایان خداوندی است.
«شهابالدینسهروردی» در اثر گرانسنگ «حکمةالاشراق» پیرامون جایگاه بنیادین «نور» و شرف آتش بر سایر مخلوقات میفرماید: «اگر در جهان هستی چیزی باشد که نیازی به تعریف و بازگویی آن نباشد، باید خود ظاهر بالذّات باشد که نیازی به تعریف آن نباشد و در عالم وجود چیزی نمایان و روشنتر از «نور» نیست، پس بنابراین چیزی از نور بینیازتر از تعریف نیست. موثر حقیقی وجود نور است، چون محبت و قهر صادر از نور است و حرارت و حرکت نیز هر دو معلول نور باشد، از این جاست که حرارت بالذات در قوای شوقی اعم از شهوی و غضبی مدخلیت پیدا میکند، و وجود همه آنها در حرارت به تمام و کمال میرسد و شوقیات ما نیز خود موجب حرکات روحانی و جسمانی میشود و اما سکون امریست عدمی و بالنتیجه از سنخ ظلمات مرگ، در ثبوت آن عدم علت حرکت کافی خواهد بود. نور قائم یا عارض علت حرکت و حرارت است، و حرکت و حرارت تنها مظهر نور عارض، یعنی معد حصول(نه علت فاعلی) آن است حرکت و حرارت، قابل را اعداد میکند با اینکه در آن از نوری که بر قوابل و هیاکل مستعد، بر حسب استعداد آنها، افاضه میگردد حصول پذیرد.
شرف آتش در این است که بالنسبه به دیگر عناصر شرکت آن از همه بالاتر و شباهت وی به مبادی مجرد نوری، نظر به نوریتی که در آن است، از همه بیشتر میباشد. از این روست که آتش را به عنوان برادر نور مجرد نفسانی یا نور اسپهبد انسانی میتوان برابر گرفت، و اما نورالانوار را در هر یک از عوالم وجودی خلیفه یا امامی است. شرافت منصب خلافت، چنانکه در عالم عقول محض، به ملک مقرب بهمن(:وهومنامشاسپند) تفویض گردیده در عالم نفوس نیز به نور اسپهبد انسانی و در عالم عناصر به آتش محسوس امتیاز یافته است. بدینسان به نفس انسانی و به آتش عنصری است که در این عالم تحتالقمر دو خلافت کبری و صغری انجام میپذیرد، نفس انسانی در حکم خلیفه کبری است، بدین جهت که نوری قائم متصرف در انوار عارض محسوس است، و آتش عنصری در حکم خلیفه صغری است بدین اعتبار که نور عارض آن در عالم جسمانی مظهر انوار قائم غیر جسمانی و در حکم برادر نور اسپهبد انسانی باشد، و حقیقت نورانی آن ورای ماهیت ظلمانی عناصر چهارگانه به مفهوم مشهور آن در طبیعیات متداول و اشراف و اعلی از آن است. بنابراین به علت و دلیلی بسیار موجه بود که ایرانیان قدیم(:فهلویون) هر نور ممکن، اعم از نور عارض محسوس و یا نور قائم معقول را، به اعتبار مظهریت آن نسبت به نورالانوار، شایسته تعظیم و تقدیس دانسته و مردم را به توجه به آتش امر کرده و آن را به بیان شارحان، قبلهنماز(:پرستشسو) و عبادت مردم قرار داده و برای آن بیوتنیران(:آتشکدهها) بزرگ و معابد سترگ بنا نهاده بودند.»
پس از تازشهای خانمانبرانداز تازیان و مغولان به نجد ایران، شرارههای چندهزارسالهی عرفانزرتشتی بهتدریج رو به افول نهاد؛ چنانکه پس از تازش مغول، دیگر سرزمین ایران تولد فرزانگانی اشراقپژوه چون «آذرفرنبغفرخزادان» و «شهابالدینسهروردی» را به خود ندید. آن کسی که دگربار با فروزان ساختن شرارههای عرفانزرتشتی، خونی دوباره در رگهای دستگاه مذهبی مزدیسنا جاری ساخت، فیلسوفی وارسته و فرهیختهای بزرگ از میان پارسیانهند، بهنام «دستور دکتر ایرججهانگیر تاراپوروالا» بود. آنچه این پیشوای بزرگ پس از چند سده خاموشی، فروزان ساخت، توسط شاگردانش زندهیادان «دستور رستم شهزادی» و «دستور فیروز آذرگشسب» به این سرزمین آورده شد و دگربار روشنی بخش محفل تاریک ما شد.
شادروان «دستور دکتر ایرججهانگیر تاراپوروالا» پیرامون جایگاه شرارههای نورافروز آتش در عرفانزرتشتی مینویسد: «آتش کنایه از جمال سرمدی ذات اهورامزدا و معرفت محض است که برای نخستینبار در آموزههای پیامبر ما اشوزرتشت بیان شده است. باید دانست که در نظر حکمایخسروانی، حقیقت نهایی چیزی جز نور بیپایان یا جمال سرمدی اهورامزدا نیست. جمال سرمدی به اقتضای ذات خود در پی آن است که روی خود را در آیینه جهان بنگرد. از این رو جهان، نگار یا عکس جمال سرمدی است. تجلی زیبایی علت خلقت است و عشق نخستین مخلوق است، و عشق است که جمال سرمدی را تحقق میبخشد. فیلسوفان اشراقی به اقتضای اصل زرتشتی خود این عشق جهانگیر را آتش نامیدند که جز ذات خداوندی همه چیز را می سوزاند.»
گر عشق نبودی غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی
ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره معشوق به عاشق که نمودی
(سهروردی)
زندهیاد «دستور رستم شهزادی» که پروردهی مکتب درس «دستور دکتر تاراپوروالا» بود، پیرامون جایگاه «نور» در عرفانزرتشتی مینویسد: «ما زرتشتیان پروردگار را «نورالانوار» یا «شیدانشید» مینامیم و براین باوریم که هر نوری، ذرهای از روشنایی بیکران پروردگار است و یکی از مظاهر بیپایان اوست که به لطف و مرحمت او بهرهی آدمیان شده و هستیبخشترین عنصر روی زمین است. گلها، درختان و گیاهان به سوی نور رشد میکنند و در نور، ادامهی زندگی برایشان ممکن است. انسان نیز تنها در کنار نور میتواند به هستی خود ادامه بدهد.»
آنچه تا اینجا در این نوشتار از نظر گذراندید، کوششی کوچک بود از سوی نگارنده در بهتصویر کشیدن جایگاه بیمانند «نور» و البته سپندینگی جلوهی گیتوی آن، شرارههای نورافروز آتش در عرفانزرتشتی. این کمترین بر این باور است که پرداختن به عرفانزرتشتی بریکایک موبدان، موبدیاران، دینپژوهان و بهدینان دیندوست امری ضرروريی و بایسته است. این بایستگی در وهلهی نخست از آن جهت است که «عرفانزرتشتی»(:حکمتخسروانی=فلسفهیاشراق) تجلی ستونفقرات دینزرتشتی، یعنی پیام اهورایی «گاتها» در قالب «حکمتعملی» است، و دیگر آنکه حکمتخسروانی، یگانه دستگاه فلسفی مستقلی است که نیاکان خردمند ما ایرانیان در درازای تاریخ اندیشه پدید آوردهاند.
پایان
در این زمینه بخوانید:
شرارههای نورافروز آتش در «عرفانزرتشتی»(بخشنخست)
پینوشت:
1: در فرهنگزرتشتی «آب» را روشنایی میشمارند. باید دانست که در مغز مفهوم، روشنایی بافتن از آب، همان معرفت یافتن است. اساسا” ویژگی «آبگونه» یا «نَمی»(طراوت و تازگی) با مفهوم روشنایی در فرهنگزرتشتی آمیخته است. حتی در «آبانیشت»، آب را مایهی خرد و سرشت مغز انسان را از آخشیج «آب» میشمارد. در آب(مایع=مایه) همهچیز درهم حل میشوند و با هم یکی میشوند و بههم میپیوندند. در ساختار وجودی انسان، این سخن بهمفهومِ هماهنگی و پیوند نیروهای درونی انسان است که رویهم، خرد او را میسازند. در این هماهنگی است که خرد به آگاهیکامل(:معرفت حقیقی) دست مییابد و انسان به رسائی و روشنایی میرسد. در متن پهلوی «بندهش» با گفتاری اندیشه برانگیز پیرامون «اشوزرتشت»(برخی نسکها آن را جمشید میدانند) مواجه میشویم: «اشوزرتشت با گذشتن از رودخانه «وَه دائیتی» به معرفت یا روشنایی رسید. این گذر از رودخانه(آب) در چهار گامه(مرحله) انجام یافت. آب نخست تا مچ پا، سپس تا کمر، سپس تا سینه و سرانجام تا به سر رسید.» این بدان مفهوم است که آب، چهار بخش وجود مبارک آن وخشور را، که منظور چهار نیروی مینوی درون انسان است(: فرهوشی، دئنا، جان و روان) را در خود آمیخت و به هم پیوند داد و از این وحدت بود که اشوزرتشت به رسایی مطلق(معرفت حقیقی، عقل موجد) یا «خورداد» رسید و روشن شد… به همین سبب است که در فرهنگ زرتشتی، آب را روشنایی میدانند و تماس آن را با بدن انسان روشنی بخش قلمداد میکنند.
2: «کِمنا مزدا مَوَایتِ پایوم دَدات هیَت ما دِریگئو دیدَرِشَتا اَ اِنَنگهه اَنیم توَهمات آترَسچا مننگهَسچا» (:هنگامی که هواخواه دروغ با کینه و نفرت اراده به آزار من میکند، پروردگارا جز فروغ مینوی ایمان و نیروی اندیشهی پاک تو چه کسی از من پشتیبانی خواهد کرد.)
3: به همین سبب است که مأموریت به پیش راندن و آباد ساختن جهانهستی چنانکه هات30بند9 گاتها میفرماید، خویشکاری انسان شمرده شده.
یارینامه:
1: گاتها سرودهای زرتشت، دورهی 2جلدی، ترجمه و تفسیر دستور فیروزآذرگشسب، انتشارات فروهر 1383خ
2: هفت هات، ترجمه و آوانویسی دکتر علی اکبر جعفری، انجمن فرهنگ ایران باستان 1353خ
3: کتاب سوم دین کرد(دفتر اول)، پژوهش ترجمه و آوانویسی فریدون فضیلت، انتشارات فرهنگ دهخدا 1381خ
4: کتاب سوم دین کرد(دفتر دوم)، ترجمه پژوهش و آوانویسی فریدون فضیلت، انتشارات مهرآیین 1384خ
5: روایات پهلوی، ترجمه از پهلوی دکتر مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1367خ
6: بندهش، ترجمه و پژوهش دکتر مهرداد بهار، نشر توس 1380خ
7: سد در نثر و سد در بندهش، بکوشش دستور بهمنجی نوشیروانجی دابار، 1909م بمبئی
8: جهانبینی زرتشتی، دستور رستمشهزادی، انتشارات فروهر 1367خ
9: روابط حکمتالاشراق و فلسفه ایرانباستان، پرُفسور هانریکربن، ترجمه عبدالمجید گلشن و احمد فردید، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 1382خ
10: بنمایههای آیین زرتشت در اندیشه سهروردی، پرُفسور هانریکُربن، ترجمه محمود بهفروزی، انتشارات جامی 1384خ
11: رساله «صفیر سیمرغ»، شهابالدین سهروردی، به کوشش حسین مفید، نشر مولی 1382خ
12: حکمت الاشراق، شهابالدین سهروردی، ترجمه دکتر جعفرسجادی،انتشارات دانشگاه تهران 1384خ
13: فلسفه ایرانباستان، دینشاه ایرانی سلیسیتر، انتشارات فروهر 1361خ
14: حکمتخسروانی، هاشم رضی، انتشارات بهجت 1379خ
15: آتش در ایرانباستان، دستور اردشیر آذرگشسب، 1350خ
16: نور، آتش و آتشکده در آئین زرتشت، دستور دکتر جهانگیر اوشیدری، 1379خ
17: جایگاه نور و آتش در آیین زرتشت، مهرداد قدردان، انشارات افق پرواز 1388خ
18: TARAPOREWALLA, (dr.dastur) Irajji Sohrabji, The divine songs of zararhustra
19: TARAPOREWALLA, (dr.dastur) Irajji Sohrabji, The Religion of zarathushtra
آشنایی با آیین « آتش بزرگ کردن »
آشنایی با آیین « آتش بزرگ کردن »
آتش بزرگ کردن یکی از سنتهایی است که زرتشتیان بعد از درگذشت فردی آن را برگزار می کنند، سنتی که امروز نمی توان آن را همچون گذشته برگزار نمود، اما همچنان شاهد اجرای آن هستیم.
در ادامه مطلب می توانید تصاویر و توضیحاتی از این مراسم را ببینید:
آتش آتشکده ها، برگرفته از آتش 16 صنوف مختلف است، همچون آتش نانوایی، آهنگری، مسگری و…که براي همازوری و بعد از برگزاری مراسم پالايش طولاني تقريبا يكساله همراه با اوستاخوانی توسط موبدان در آتشکده ها تخت نشین می شده است.
آیین آتش بزرگ کردن در واقع يادآور همازوری مردم در پيشه هاي مختلف از كارگري تا پادشاهي و نيز يادآور توجه به اشا اين هنجار هستي توسط نماينده گيتيايي اش آتش است كه محور يادكرد، راستي و درستي و نظم اهورايي (اشا) قرار مي گيرد.
بدین ترتیب که در زمان برگزاری این مراسم، گُلي از آتشِ آتشهای پيشه ها و مشاغل که همچنان از آتش استفاده می کرده اند را جمع آوري کرده و آن را با نیایش و به ويژه آتش نيايش يکی کرده، و گُلي از آن را با همازوري بهدينان و نيايش همگاني به آتش آتشكده مي افزودند. البته در طول زمان از یک سو تعداد اين آتشها کاهش یافته بطور نمونه در نانوایی ها از آتش گازی استفاده می کنند یا برخی از صنوف به طور کلی اكنون آتشي در اختيار ندارند و از سوی دیگر حضور زرتشتیان در آن صنوف کاهش یافته با برگزاری این مراسم در سده هاي اخير با يادآوري اينكه آتش نماد گيتيايي اشا بوده و راستي و درستي اساس پيشرفت است و نيز توجه به اينكه وجود آتش پايه صنعت و تمدن است به نوعی از فراموشگري اين نكات و غفلت از پاسداشت آتش كه نماد همازوري پيشه هاست، برگزار مي شده است.
تا اینکه در چند سال گذشته دیگر صنفی نماند که بتوان از آن آتش گرفت و در نتیجه امروزه این مراسم به شیوه ی دیگری برگزار می شود، امروزه در کنار مجمر آتش آتشکده، سه یا 6 خشت یا آجر با کمی فاصله نسبت به هم قرار می دهند، بر روی هر کدام از خشتها مقداری ساقه گندم قرار می دهند و دسته ای از ساقه های گندم را نیز موبد در دست می گیرد، و بدین ترتیب اوستاخوانی آغاز می شود، با روشن شدن ساقه ها توسط موبدی دیگر، موبد اولی دسته های گندم را به روی اولین دسته ساقه ها که بیشترین فاصله را از مجمر دارد قرار می دهد و آنرا روشن می کند سپس با استفاده از آتش اولین جایگاه، ساقه های جایگاه دومی روشن می شود تا اینکه بالاخره با روشن شدن ساقه های جایگاه آخر، موبد برخی از ساقه های روشن را به داخل مجمر آتش می گذارد.
این مراسم معمولا همانطور که آمد بعد از درگذشت یک فرد برگزار می شود تا کرفه آن به فرد درگذشته برسد.
در ادامه مطلب تصاویری از این آیین را ببینید:
برگرفته از تارنمای برساد
شب وه (شب پنجه آخر سال)
شب وه (شب پنجه آخر سال)
در شريفآباد روز اورمزد از فروردین ماه، يعني روز اول سال نو را، «روزِ وَه» می گویند و شب پيش از آن، آخرين روز از پنچ روز پنجه يا پنجه وه است. زرتشتيان باور دارند كه پنجه وه به فروهرها اختصاص دارد و هنگامی است که فروهر درگذشتگان برای سرکشی بازماندگان خود فرود می آیند.
در اين روزها زرتشتيان، خانههاي خود را از درون و برون پاک و تمیز ميكنند و خانه و کاشانه برای برگزاری هر چه با شکوه تر جشن نوروز آماده و مرتب می شود .
با غروب آفتاب آخرین روز پنجه، روی بلند ترین بام خانه، همراه با آتشدان و چوب خشک، سفره سفیدی گسترده می شود و روی آن کتاب اوستا و گلدانی پراز شاخههاي مورد سبز و سرو گذاشته می شود. در كنار آن، مجسمه های کوچک حیوانات اهلی كه پسران خانواده آنها را با گل رس ساختهاند و با گل سفید رنگ كردهاند، قرار داده ميشود و بر پشت آنها خورجینهای سبزه گذاشته می شود.
در گوشواره پسگم (صفه) کپیهایی (گل تر وپاکیزه و سفت كه به شكل کره درست شده و شاخه های ریحان سبز را در آن فرو بردهاند) كه توسط دختران آماده شده و با روسری روي آن را پوشاندهاند، قرارداده می شود، و زينت بخش بام سر در خانه، چراغ فانوس روشن وسبزه کاشته شده، است.
در گاه اشهن، صاحبخانه نان تازه، کماچ، نان آکنجه، نان پینه، نان شیر، سینی میوه مثل انار و به و انگور، بشقابی لرک (هفت میوه خشک شده)، شربت، نان شیر مال وحلوای کنجد که از آن شکلهاي مینیاتوری گوسفند ، گاو، شتر ومرغ درستكردهاند و روی نان قراردادهاند، به پشت بام می برد و روي سفره قرار ميدهد. سیر وسداب، سیرگ وتخم مرغ که مادر به همراه کماج پخته است، چيزهاي ديگري است كه در شب وه، بچه ها آنها را به پشت بام می برند.
کوهه، نام يك نوع خاصی از آتشدان که بچه ها با گل رس آن را ساخته اند، آن هم به پشت بام آورده می شود.
از گاه اشهن دربلند ترین نقطه بام خانه، پدر آتش را روشن می کند و روی آن هیزم می گذارد تا شعلهاش ثابت بماند، همه اهل خانه باهم گاه اشهن می سرایند و بعد پدراوستاهای دیگر را میخواند و به برادر بزرگتر می گوید كه ميوهها را نصف کنند، مادر هم بوی خوش و کند ر وعود بر آتش سوخته شده میگذارد.
بوی خوشي که از آتش در هوا پراكنده ميشود همراه با بوی میوه ها و هوای ملایم و خنك صبحگاه، یکی از زيباترين خاطرههای هر فرد زرتشتي از مراسم شب وه است.
با سر آمدن گاه اشهن و دمیدن اولین سپیده آسمانی همه چراغ ها را خاموش ميكنند و شعله آتش را هم با وسیلهاي که روی آن می گذارند، كم میکنند؛ بعد مادر مقداري گل سپید را كه در آب خیسانده و رقيق كرده است، با خدابيامرزی به روان در گذشتههای خانه خود و همسایه، با ملاقه مسی بر پشت بام می پاشد و به اين ترتيب روان در گذشتگان را در سفر به مينو، بدرقه ميكند.
صبح روز بعد، صبحانه، به طور دسته جمعی با همسایه ها در پشت بام صرف می شود و سپس بچهها با کوهههاي پر از آتش پشت بام، به درمهر رفته و آتش را در ظرفي مخصوص خالی ميكنند تا آتشبند درمهر، آن را گلچین کند و به آتش بزرگ برساند. بچهها بعد از خالي كردن آتش با كوهههاي خالي به کوهه جنگی می پردازند و کسی که کوهه اش سالم می ماند مثل یک قهرمان تشویق می شود. دخترها هم به در ميدان روستا کُپی جنگی میكنند و بعد هم با ریحان سبز، شاد به خانه بر می گردند و خانواده دستهجمعی برای شرکت در مراسم گهنبار عید نوروز به دربمهر میروند.
مراسم شاد و ساده و تاثيرگذار شب وه، آنچنان در خاطره ها مانده است که در هند و کالیفرنیا به شكل مراسم موکتاد و در ميان اقوام دیگر ايراني به صورت احترام به درگذشتگان در آخرين روزهاي سال باقي مانده است.
ولی روستاهای زرتشتی نشین ايران، به دليل تزریق نادرست پول نفت به اقتصاد ایران دردهه پنجاه و افزايش کوچ ها ومهاجرت ها، به تدريج از سکنه خالي شدهاند و مراسم همگانی شب وه دیگر برگزار نمیشود و یا تعدادی اندک بطور مختصر آن را برگزار میکنند؛ بزرگان قوم باید چارهاي بیندیشند تا مثل همیشه با برگزاری مراسمي شاد و زيبا، جوانان و كودكاني شاد داشته باشیم وبزرگسالهایمان افسرده نشوند.
ارتباط مراسم شب وه با چهارشنبه سوری در ايران و یا مراسم هالوین در ایرلند وانگلیس و نقاط ديگر و افراط و تفريط در اين رسوم، نیاز به تحقیق محققان واصلاح مراسم دارد.
برگرفته از تارنمای برساد