رستاخیز

رستاخیز

موبد رستم شهزادی

روز رستاخیز یا فرشوکرت بنا بر نوشته ها ی اوستا و پهلوی روزیست که پیکرهای بی جان زنده شده و به فرمان ایزدی گیتی نو گردد و بدی و زشتی برافتد و سراسر جهان را نیکی و خوبی فرا گیرد. روزی را که خداوند یکتا برای رستگاری و نجات گنهکاران از عقوبت های زشت و پادافره سخت دوزخ تعیین فرموده همین روز میباشد. چنانچه در اوستای ستایش خدا میخوانیم : “افدم بوجید دروندانَج اژ دوزخ اویژه ها وینارید وسپ دامان اشوان” یعنی در پایان پروردگار گناهکاران را نیز از دوزخ نجات داده و سراسر هستی را پاک خواهد ساخت. زیرا از انصاف و داد خدای بخشنده و مهربان دور است که بدکاران را برای گناهی که در مدت کوتاه زندگی مرتکب شده اند تا جاودان گرفتار عذاب و شکنجه دوزخ ساخته و از مهر و بخشایش خود برخوردار نگرداند.

شکست نهایی بدی به دست نیکی و فرجام فیروزی سپنتامینیو و شکست انگره مینیو یا اهریمن که در اوستا کراراً به آن اشاره شده در چنین روزی پیش آمده و آنگاه سراسر گیتی را نیروی اشویی و راستی فرا خواهد گرفت. در گاتاهای 30 آمده است هنگامی که کیفر اهورایی برای گناهکاران فرا رسد و وهومن (فرشته نیک اندیشی) به فرمان پروردگار کشور جاودانی را برای آنانی بیاراید که دروغ را در بند نموده و به دست راستی سپرده اند.

پس از آن به خوشی جهان دروغ آسیب فرا رسد و پاداش موعود در سرای فرخنده مزدا به نیکان بخشیده شود و راستی  به فیروزی نهائی برسد.   

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

دین و خدا در فرهنگ ایرانی

دین چیست

موبد کامران جمشیدی

در زبان پارسی و فرهنگ زرتشتی دین به چم وجدان است که می توانیم آن را «بینش درون» و یا «چشم خورشیدگونۀ درون نگر» بنامیم.

کارمایه هایی که ما برای دیدِ درون به آنها نیاز داریم کم و بیش همان کارمایه های دیدِ برون اند. 


ما برای دیدِ برون، بویژه برای دیدن چشم اندازهای دور دستکم به پنج کارمایه بترتیب زیر نیاز داریم:

نخست: هوای پاکیزه  

ناگفته پیدا است که در هوای مه آلود – هوای دود آلود – هوای غبارآلود و هوای ابرآلود نمی توان به تماشای چشم اندازهای دور نشست، پس نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است.


دوم: روشنایی 

ولی نه روشنایی کران بسته ی چراغ، بلکه روشنایی دامن گستر خورشید ، دامنه ی روشنایی هیچ چراغی ما را به شناخت زشتی ها و زیباییهای کرانه های دور راهبری نمی کند.


سوم: چشم بینا 

اگر هوا پاکیزه باشد و خورشید جهانتاب پرتو خود را بر کرانه هایِ دورِ زمین گسترده باشد، ولی ما چشم بینا نداشته باشیم از دیدن آنچه که پیش روی ما است بی بهره خواهیم ماند. پس سومین بایستگی داشتن چشم بینا است. 


چهارم: اراده و خواستِ دیدن

اگر چشمان بینا و هوای پاکیزه و پرتو خورشید باشند ولی اراده ی دیدن در کار نباشد، چیزهای پیرامون را نخواهیم دید و شایست و ناشایست را نخواهیم شناخت.


پنجم: هماهنگ کردن چشم سر و چشم دل

 بارها دیده ایم که چشمان ما گزارش نادرست به ماداه و ما را به گمراهی کشانیده اند!! برای نمونه چشمان ما یک هواپیمای جمبوجت را که در فراز هزاران پایی  در پرواز است به گونه ای به ما نشان می دهند که اگر ما هواپیمای جمبوجت را بر زمین ندیده  و اندازه هایش را نمی دانستیم  پرنده ی کوچک سپید رنگی را درپروازی آرام و آهسته گمان می بردیم!! ولی ما هواپیمای جمبوجت را بر روی زمین دیده و سوار آنهم شده و با سرو سدای گوش خراش و شتاب شگفت انگیزش آشنا هستیم، از اینرو گزارش نادرست چشمان خود را بها نمی دهیم و آنچه را که با چشم سر می بینیم با دانسته های پیشین خود بهم می آمیزیم و در می یابیم که آنچه بر فراز سر ما است یک پرنده کوچک آرام و کُند پرواز نیست!! بلکه هواپیمای غول پیکری است که  با دهها تن بار  و سد ها سر نشین و با شتابی نزدیک به هزار کیلومتر در ساعت درپرواز است!!.

برای دید درون نیز ما به همین کارمایه ها نیاز داریم،  زرتشت این تماشاگه درون را « دئنا»  می نامَد و کارمایه های آن را نیز بما نشان می دهد تا بیارمندی آنان بتوانیم شایست و ناشایست را از هم باز شناسیم و درست ترین و بهترین ارزشها را برگزینیم. 

گفتیم که نخستین بایستگی برای دیدن چشم اندازهای دور هوای پاکیزه است، پس نخست باید هوای درون را از همه گونه آلودگیهای خشم و کینه و آز و نیاز و ترس و تنبلی و بد بینی و دُژمَنِشی و دیگر فروزهایی که تیره کننده ی روان اند بپالاییم و هوای درون را پاکیزه بگردانیم .


در گامه ی دوم باید(پرتو خورشید خرد) را بر چیزی که می خواهیم بر رسی کنیم بتابانیم.

 آنچه را که چشم سر گزارش می کند  پیکر سرد چیز ها است، گزارش نادرستی است از خردی وکلانی ارزشها، تنها در زیر تابش خورشید خرد است که می توان به ارزش های والا پی برد و بسوی بیهودگیها نرفت.

این آن چیزی است که زرتشتِ بزرگ در زبان گاتهایی «دئنا» نامیده و در پارسی امروز به پیکر «دین»  در آمده است. در میدان این دین  هیچ فرمانی جز فرمان خرد پذیرفتنی نیست!!

کتابها و نوشته های کهن ما (که براستی رویهمرفته ای از آزمون ها و تجربه ها و فراگرفته های پیشیننیان ما هستند) بازنمود (تعریف) زیبای دیگری از «دین» دارند. بنا بر آنها، دین (دینِ خوب) مانند «دختر زیبای جوانی» است (و در برابر دین بد مانند یک انسان زشت رو و زشت خو!).

این بدان مفهوم است که دین خوب چیزی است زیبا که انسان را هم زیبا می کند. آن بمانند یک زن جوان (زاینده-زندگی بخش-آفریننده) است که همواره می تواند از خود فرزندان تازه و زیبای دیگری بزاید. آن می تواند همیشه انسان را جوان کند و تازه نگاه دارد و اندیشه های زیبایی به او بدهد تا خود و جهان پیرامون را زیبا و تازه کند.

اکنون اگر این دو بازنمود را در کنار هم بگذاریم شاید بتوانیم بفهمیم که یک «دیندار» خوب کسی است که دارای دید درونی/ چشم های پاک و روشن و شفاف باشد که آن زن / نیروی همیشه آفریننده و تازه کنندۀ درون خود را پیدا کند و با راهنمایی آن از آزمون زندگی بگذرد و انسان نیک و زیبادرون باشد.

این نیروی زیبا و آفریننده و نگاهبان زندگی و جان که در درون ما هست با ما گفتگو هم می کند. اگر ما بخواهیم بتوانیم صدای او را بشنویم باید گاهی در سکوت بنشینیم و به درون خود گوش کنیم. در دین و فرهنگ ما به این می گویند سروش (سرئوشه seraosha )

آیا تا کنون شنیده اید که سپهرشناسان و فیزیک دانان از در/پنجره های کهکشانی سخن می گویند که به بخش هایی دیگر از جهان راه دارند. سپهرهایی/بخش هایی که با چشم ما دیدنی نیستند که اگر بتوانیم این پنجره ها پیداکنیم و باز کنیم می توانیم به آنها راه پیدا کنیم.

چنین درها/پنجره هایی در درون جهان/سپهر درونی ما هم هستند که اگر آنها را باز کنیم می توانیم بخش های دیگری از جهان درون خود را ببینیم. می دانید چرا؟ چون ما هم بخشی از این جهان هستیم و درست از همان بنمایه هایی درست شده ایم که آن درست شده است!

این بنمایه ها، که دانش همواره تلاش در کندوکاو / آنالیز آنها دارد تا ذره های کوچکتر و بنیادین تری از آنها را بیابد و نامی بر آنها بگذارد، یک نامگذاری کلی دارند که پدران و مادران ما هم از گذشته های دور آنها را شناخته بوده اند.

این بنمایه ها که در زبان ما «آخشیج» نام دارند، چهار تا هستند به نام های:

آب – باد – آتش – خاک  

پس در جهان ما همه چیز، از یک سنگیزه و دانه شن و یا کوچکتر مانند ملکول و اتم گرفته تا گیاه و جانور و انسان و زمین و دیگر ستاره ها و سیاره ها و … از همین چهار آخشیج درست شده اند.

در اینجا می تواند این پرسش برایتان پیش بیاید که ما چگونه می توانیم یک دانه شن و یا سنگریزه را با انسان ها بسنجیم؟ آیا ما براستی مانند هم هستیم؟ اگر یکسان نیستیم، پس چه چیزهایی ما را از هم جدا می کند؟

بیندیشید و بگویید.

نیروی اندیشیدن-پنداشتن-برنامه ریزی کردن- ….


اهورا مزدا Ahura Mazda

خدا

یک سنگ، هست ولی نمی اندیشد. در زبان کهن ما اوستایی، به «بودن / هستی داشتن» می گویند «اَه AH » و هر آنچه که هست می گویند «اهوراAhura ». پس می توان گفت که همۀ جهان ما اهوراست چونکه «هست». اما هنگامی که سخن از نیروی اندیشه/پندار/آینده نگری/برنامه ریزی/آفرینندگی می شود به جهان/پارادایم دیگری وارد می شویم که در فرهنگ ما به آن «مزدا Mazda» گفته می شود.  

«مزدا» حالتی است که آنچیزی که هست به بودن خود آگاه می شود  (می فهمد/ می داند که هست) ! این آگاهی/ دانستن از یک آگاهی بزرگتر می آید که آن را «جهانی/فراگیر (همه جا هست)» می دانیم. و این آگاهی / دانش را ما خوب و نیک می دانیم. دانش نیک به زبان اوستایی می شود «هودا hudaa» که به شکل دیگرش می شود «خودا» یا «خدا».

ما انسانها، از آنجا که به خود آگاه شده ایم و می توانیم بفهمیم و بیندیشیم، شاد هستیم و آن را جشن می گیریم! جشن گرفتن و شاد بودن به زبان اوستایی می شود «یسن»، یعنی ما مزدا را جشن می گیریم. از این رو به ما مزدایسنی هم می گویند.

البته واژۀ خدا از جای دیگری هم می آید. در اوستایی واژه ای هست به نام «خوَتای = خوتای=خودآی» به چم چیزی که از خود می آید یا به گفته ای دیگر خودآفریده است و چیز دیگری آن را نیافریده است.

برای آنکه بهتر بفهمیم که خدا از دیدگاه ایرانی/ زرتشتی/ مزدیسنی چگونه چیزی است می توانیم نمونه ای بیاوریم. کمی بیندیشید: آیا می دانید که یک گیاه یا گل از کجا می آید/ چگونه درست می شود؟ و یا یک جوجه از کجا می آید؟ و یا یک بچه (انسان)؟

(در اینجا پاسخ نخستین بنمایه/آخشیج/عنصر/ذره/تخم مورد نظر است که به میان کشیده شود)

پس می توانیم بگوییم که یک گل/ گیاه / مرغ / انسان / …  از یک تخم می آید. اکنون اگر همین انگاره و نگاره (تصویر) را برای خودمان بزرگ کنیم و به همه چیز در دنیا نگاه کنیم می توانیم بگوییم که همه چیز/جهان/هستی از نخستین عنصر یا آخشیج یا بن یا تخم می آید. این را ما خدا می گوییم. پس خدا «اصل گیتی/دنیا» است. (نه خالق یا آفریننده دنیا به این معنی که خودش جای دیگری و از اصل دیگری است ولی دنیا را در بیرون از خود آفریده باشد. اصل دنیا بودن یعنی یکی بودن خدا و دنیا که به این «یگانگی» می گوییم و دیگری را که خدا بیرون از دنیا باشد «دوگانگی» می گوییم).

خدا، دایه است! یعنی ماما و زایاننده، زایانندۀ خرد از درون خود انسان.

 

خرد چیست؟ خرد، نیروی سنجش و مقایسه و گزینش خوب از بد است. نیروی خرد را دانش بیشتر نیرومندتر می کند.

واژۀ خرد در اوستایی به شکل خرتو هست یعنی بازتاب همگان و همه چیز.


برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

دین زرتشتی ثنویت اخلاقیست نه دو خدایی

دین زرتشتی ثنویت اخلاقیست نه دو خدایی

موبد رستم شهزادی

در سراسر اوستا آنکه شایسته و سزاوار پرستش میباشد اهورامزداست و اهریمن پیوسته مورد تنفر و طعن و لعن هر مومن زرتشتی است. در هنگام نو کردن کشتی هر زرتشتی سه بار در هنگام تکان دادن کشتی میخواند: اهریمن شکسته و نابود باد. اهریمن گناه مینو با همه دیوان و درجان و جادویان گجسته (ملعون) زده و شکسته باد. هیچ کارشان به کامه مباد. هر کار و کرفه ای که هست به کام اورمزد و امشاسپندان باد.

در سراسر تاریخ مذهب زرتشتی هیچگاه اشاره ای که اهریمن مورد ستایش قرار گرفته باشد نیست. از طرفی دیگر اعتقاد به دو مبدا یا دو خدا به معنی اینست که هردو مورد پرستش و جاودانی وازلی باشند در حالی که همه روایات دین زرتشتی حاکی از آنست که در پایان، اهریمن یا بدی از میان خواهد رفت. این ها دلایل روشن و منطقی هستند که نسبت ثنویت یا دوگانه پرستی را به آیین زرتشتی نفی میکند.

اما از لحاظ فلسفی و اخلاقی ثنویت مانند سایر ادیان بزرگ وجود دارد. البته در اوستا نیکی در برابر بدی و سپنتامن در برابر انگرمن شناسانده شده نه در برابر اهورامزدا و این چیزیست که هر اندیشمندی ناچار آن را خواهد پذیرفت.

آقای هاشم رضی محقق و دانشمند در کتاب راهنمای دین زرتشتی مینویسد: اگر خداوند توانای مطلق و به گفته همه دینهای بزرگ تنها نیکی است و نیکی میگستراند پس بدی و تیرگی کجاست و کاهش و پریشانی و زشتی را که آفریده؟ زرتشت راز مسله نیکی و بدی را از دیدگاه فلسفی و اخلاقی با شگفتی خاص میگشاید و آن را با الاهیات نمی آمیزد. خلقت جهان و انسان بوسیله مزدا انجام یافته اما دو مینو یا دو اصل تضاد از خواص ماده یا ذهن و اندیشه آدمی هستند.

اشوزرتشت میفرماید:

این دو مینو یا دو بنیاد زاده اندیشه آدمی و همزاد هستند و هر یک به تنهایی کار خود را انجام میدهند و از یکدیگر پیروی نمیکنند. این دو خود را در اندیشه و گفتار و کردار هویدا میسازند، یعنی وجود خارجی ندارند و تنها به اندیشه آدمی بستگی دارند.

اشوزرتشت میفرماید:

این دو مینو در کار خود آزاد میباشند و اگر از اندیشه بگذرند در گفتار پدیدار میشوند و چنانچه از آن هم بگذرند به کردار درمی آیند ازین دو آن کس که داناست نیک را میگزیند نه بد را و آنکه بداندیش است یا نادان، تباهی را اختیار میکند. پس این دو مینو یا دو گوهر ِ همزاد که در گاتها از آن یاد شده وابسته به من یا فکر بشر است. نیکی و بدی از خواص ماده است و اعتبارش به نحوه اندیشه میباشد. راه سپنتامینو درونی و سامان و نظم زندگی را پدید می آورد. (یسنای 31 بند 7).

اهورامزدا جهان شادی بخش را از راه سپنتامینو برای مردم آفرید.(47 بند 3). و مردم تنها از راه سپنتامینو به آرمان و آرزوهای خود میرسند. (47 بند 3).

شادروان ملک الشعرای بهار مضمون این بخش از گاتها را چه نیک سروده که فرموده است:

جهان جز که نقش جهاندار نیست               جهانرا نکوهش سزاوار نیست

سراسر جمالست و فر و شکوه                 در آن هیچ آهو پدیدار نیست

جهانرا جهاندار بنگاشته است                 به شکلی کز آن خوبتر کار نیست

هر آن بد که بینی هم از چشم تست           درین بد زمانه گنهکار نیست

و در پایان یعنی روز موعود رستخیز که منش و دید و خرد بشر به رسایی کامل رسید بدی نابود گشته و سراسر جهان را نیکی و خوبی و راستی و درستی فراخواهد گرفت و اهریمن با بدیهایش محو و نابود خواهد شد.


ناصر خسرو فرماید:

آدمیزاد طرفه معجو نیست                  از فرشته سرشته وز حیوان

گر کند میل این بود پس از آن             ور کند میل آن بود به از آن


اینک ببینیم نظر دانشمندان غرب و شرق درین مورد چه میباشد.

دکتر جیمس مولتن می گوید: زرتشت خیر و شر را در عرض یکدیگر و دو قوه ازلی نمیداند.عقیده زرتشت در عظمت و کبربایی خدا در سراسر عالم و فیروزی نیکی بر بدی در پایان جهان همانست که در انجیل بیان شده بلکه زرتشت به اسلوب و طریق مخصوص خود حقیقت آنها را ظاهرتر ساخته و به پیروان خود فهمانده است که در گوهر اصلی در ابتدا یکی اختیار خیر و دیگری انتخاب شر نموده و در مخالفت و در ضدیت با یکدیگر درآمده واین ضدیت تا هنگامی امتداد می یابد که ابتاع و جنود خیر غلبه تامه نموده انصار و اخوان شر را بکلی نیست و نابود نمایند.

 

پروفسور طاهر رضوی استاد دانشگاه کلکته در کتاب پارسیان اهل کتابند مینویسد: زرتشتیان هرگز معتقد به دوخدا و دو آفریننده نیستند بلکه عقیده دارند که این دو عنصر مخالف، محک امتحان اعمال و معیار فضیلت و رجحان افعالند.اهریمن هیچگاه موضوع احترام پارسیان و زرتشتیان قرار نگرفته بلکه همیشه مورد کراهت و نفرت ایشانست.

شادروان عبدالعظیم فروغان چنین گوید: جای بسی شگفتی است که وخشور بزرگ ایرانی در 7000-3500 سال پیش در گاتها نامه آسمانی خود یسنای 30 فقرات 3 تا 6 این موضوع ضدین را که فعلا مورد بحث است به نام دو گوهر (همزاد-همیستار) یا دو گوهر پدیدآورنده زندگی و مرگ برای مردم جهان و پیروان خود بیان کرده است و مردم را ازین دو نیرو که جهان مادیات روی آن دور میزنند آگاه ساخته است و ما امروز داریم آن آیات آسمانی را مورد دقت و بحث خود قرار میدهیم. آن وخشور با بیان دو گوهر خواسته است پیروان خود را از مدار جهان مادیات و عالم طبیعت آگاه سازد و از خرد پاک و ناپاک مرادش طینت یا سرشت یا منش پاک و ناپاک است چنانچه فرموده است کسانی خرد پاک دارند که اندیشه و گفتار و کردار نیک و پاک دارند و آنهایی که اندیشه و گفتار و کردارشان بد است خردشان ناپاک و نارساست. در سایر کتب آسمانی نیز این دو را کردار رحمانی و شیطانی نامیده اند. انسان دو آموزگار دارد یکی پاک و دیگری ناپاک و تا درون خود حقایق را بیاموزد و ابواب سعادت و رستگاری را به روی خود بگشاید زیرا وهومن (منش نیک) با اهریمن (منش بد) و فرشته را با دیو و یار را با اغیار نمی توان با هم جمع کرد.


ناصرخسرو درباره این دو آموزگار گوید:

این یک سوی دوزخت همی خواند                    وآن یک سوی ناز ونعمت مینو

در اوستای پتت یک زرتشتی متدین چنین اعتراف میکند که: من بیگمانم به هستی دادار هورمزد و نیستی اهریمن و دیوان و فرجام فیروزی سپنتامینو و نابودی گناه مینو.

سید قطب در کتاب ویژگیهای ایدیولوژی اسلامی ترجمه حجت الاسلام سید محمد خامنه ای مینویسد: ایدیولوژی اسلامی بر اساس یک ثنویت در حالات زندگانی بشر بنا شده و ارزش این دو حالات بستگی به خود آنها دارد نه به زمان و مکان بلکه بستگی به میزان ثابت ربوبی دارند که زمان و مکان در آن بی تاثیرند. این دو حالات عبارتند از: حالات راه یابی و هدایت و حالت گمراهی و ضلالت، حالت حق و باطل، حالت نور و تاریکی، حالت پیروی از شریعت یا هوی و هوس، حالت اسلام و جاهلیت و حالت کفر و ایمان. وقتی مردم راه اسلام یعنی راه زندگی و نظام اجتماعی را در پیش نگیرند لابد راه دیگری که کفر و جاهلیت و هوی و هوس و تاریکی و باطل و گمراهی است در پیش خواهند داشت. چون دنیا یک محیط مادی است و در هر محیط مادی اصل بر تکامل است و تکامل هستی بر تضاد و کشمکش و تنازع و انتخاب احسن است پس ازین میان هم خیر برمیخیزد و هم شر و تا شر (و شیطان) نباشد تکامل میسر نمیشود، نبودن شر در دنیای خود شری بزرگتر است. بشر به اقتضای فطرتش، پاداش خود را در نزاع با شر و باطل، یاری نیکی و حق خودبخود میگیرد و “لذت و ازین پیکار هم پاداش و هم یکی از عوامل هستی اوست، در همان حالی که رنج را بر خود هموار میسازد و با شر و باطل رودررو میشود و به قدر توان خود پنجه در پنجه آن می افکند، پاداش او در سرشت خود او نهان است و در عین حال به پاداش نیک دنیا و آخرت هم دلگرم است و اطمینان دارد که حتی پیش از روز حساب واپسین این پیکار اثر نیک خود را میبخشد.” اما سوالاتی مانند “شر چرا بوجود می آید و خداوند چرا رنج آفرین است؟ و او که بر جلوگیری و بوجود نیامدن آن تواناست و اگر بخواهد میتواند همه را به راه راست هدایت فرماید، چرا شر را بوجود آورده؟” در پاسخ باید گفت البته خداوند بر تبدیل فطرت انسان یا آفرینش، به فطرتی دیگر تواناست ولی خواسته است که انسان را به این فطرت و جهان هستی را به شکلی که میبینیم بیافریند و کسی از مخلوقات را حق آن نیست که از سبب آن بپرسد چه هیچیک از مردمان خدا نیستند و از نظام کلی جهان این گونه که وجود دارد آگاهی ندارند و حکمت پنهانی در آفرینش هر مخلوقی را نه درک میکنند ونه میتوانند درک کنند. تنها ذات خداوند است که میداند. زیرا که تنها اوست که جهان هستی و جانداران بی جانهای آن را آفریده است و تنها اوست که به آنچه خیر و خوبی است داناست.”اما اسلام سبب شر و افتادن انسان در تنگنای آن را این گونه بیان میکند که تنها عامل شر برای امتحان و آزمایش است که در پیکار انسان و شیطان پدیدار میشود و پیروزی انسان حجاب نیرومندی از ایمان و یاد خدا و پناه بردن به خدا وجود دارد. انسان باید پیوسته با خوبی و بدی آزمایش گردد و در او استعداد ترجیح و انتخاب و یاری خواستن از خدا نهفته است. این دنیا جای آزمایش است، آزمایش با خیر و شر، و هر حرکت یا حالتی برای امتحانی است و برای هر کار نیک یا ناپسند در روز حساب کیفری و پاداشی معین گردیده است.


پژوهنده دانشمند آقای دکتر حسن وحیدی در کتاب خود میفرماید:

همان گونه که میبینیم در سرودهای اشوزرتشت دیالیکتیک را نخست در هستی تشخیص میدهد و سپس بنیاد اندیشه و منش آدمی را بر چنین نگرشی استوار میکند متاسفانه در درازنای تاریخ بویژه در پایان دوره ساسانی وپس از آن و تا به امروز درباره اندیشه های اشوزرتشت که در گاتها آمده برداشتهای بسیار نادرستی میشود و نگرش دیالکتیکی اشوزرتشت به هستی و انسان، به چهره جنگ اهورامزدا و اهریمن درمی آید، حال آنکه در گاتها آنچه هست پیکار بین سپنتامن و اهریمن است که سپنتا به معنی پاک و سازنده است و انگره به معنی زشتی و ویرانگر و من که در واژه های دشمن و بهمن بجا مانده به معنای اندیشه است. بنابراین در اندیشه اشوزرتشت جنگ بین اندیشه سازنده و پاک است با اندیشه ناپاک و ویرانگر، نه جنگ بین اهورامزدا و اهریمن یا ثنویتی که برخی به آن معتقدند.

در فرهنگ زرتشتی نیکی دریک واژه فشرده میشود و آن را اشا یعنی راستی و بدی هم در یک واژه فشرده میشود و آن دروج یا دروغ است. اولی سازنده هستی و دومی ویرانگر آنست نیروی سازنده در اندیشه سپنتامن و نیروی ویرانگر در اندیشه انگره مینوست.

راستی سازنده تن و روان و دروغ بی سامانی و کژاندیشی است. در دیدگان اشوزرتشت جهان آوردگاه دو کشش همزاد و همیستار (ضد) است که یکی سازنده و دیگری ویرانگر است و این دو در هر زمینه و آوردگاهی، از اندیشه آدمی گرفته تا ساختمان اجتماعی و جهانی پیوسته بر ضد یکدیگر در تکاپو و پویش اند و آدمی پیوسته به سود سپنتامن و بر علیه انگرمن تلاش کند.

مولانا به پیروی از فرهنگ زرتشتی در اندیشه های خود دیالکتیک را در جهان هستی به خوبی بازگو کرده میگوید:

این جهان جنگ است چون کل بنگری               ذره ذره همچو دین با کافری

آن یکی ذره همی برد به چپ                          و آن دگر سوی یمین اندر طلب

ذره ای بالا و آن دیگر نگون                         جنگ فعلیشان به بین اندر رکون

جنگ فعلی هست از جنگ نهان                     زین تخالف آن تخالف را بدان

ذره ای کو محو شود در آفتاب                      جنگ او بیرون شد از وصف و حساب

چون ز ذره محو شد نقش و نفس                  جنگ اکنون جنگ خورشید است و بس


مولانا پس ازین نگرش سرشت آدمی را به دیده می آورد و آن را بر پایه دیالکتیک یا بودن دو گوهر همزاد و همیستار در اندیشه و روان آدمی وامی گشاید:

میلها همچون سگان خفته اند                     اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند

تا که مرداری درآید در میان                      نفخ صور حرص کوبد بر سگان

چون بهر جایی خری مردار شد                 صد سگ خفته ز بو بیدار شد

مو به موی هر سگی دندان شده                از برای حرص دم جنبان شده

صد چنین سگ اندرین تن خفته اند             چون شکاری نیست شان بنهفته اند

یا چو بازانند دیده دو خته                   در حجاب از عشق صیدی سوخته


درین اشعار مولانا بدی و نیکی را با هم درنهاد و سرشت آدمی همراه میداند و اگر بوی مرداری به مشام سگان خفته میل برسد از خواب برمی جهند و هر موی سگ دندانی میشود.


موبد فیروز آذرگشسب در ترجمه گاتها یا سرودهای آسمانی اشوزرتشت درباره نیکی و بدی مینویسد:

“اشوزرتشت جهان هستی را میدان مبارزه و کشمکش دایم دو نیروی ضدین یعنی سپنتامینو و انگره مینو دانسته و میفرماید: این دو گوهر همزاد و همراه در عین حال که با هم مخالف و در ستیزند لازم و ملزوم یکدیگر نیز میباشند. وجود این دو گوهر با هم آفرینشی و هستی را پدید می آورند. مثلا نیروی مثبت و منفی در عین مخالف بودن با یکدیگر موجب بوجود آمدن برق می گردند.

نیروی جاذبه و دافعه موجب ثابت ماندن کرات آسمانی درجای خود میباشد. نیک و بد و زشت و زیبا بستگی به طرز اندیشه ما دارند. آنچه به سود ما است نیک و آنچه به زیان ما باشد آن را بد و نازیبا می شماریم.

بنا به فرموده اشوزرتشت آنچه در این جهان وجود دارد از آفرینش خداوند یکتا میباشد و در ذات خود نیکوست و به منظور خاصی آفریده شده اند مثلا تریاک ماده ایست هم شفابخش و مسکن و هم کشنده و مرگ آور، مقدار کم آن برای درمان دردها و تسکین دهنده آلام بسیار نافع و نیکوست ولی اگر به مقدار زیاد بکار برده شود سبب از کار افتادن نیروهای جسمی و عقلی و روحی و بلاخره موجب مرگ و نیستی خواهد گردید. به عبارت دیگر نیک و بد زشت و زیبا از زمانی بوجود می آیند که بشر پا به عرصه وجود می گذارد و نیروی تشخیص و تمیز او به کار می افتد و به طوری که در بند سوم از هات 30 یسنا آمده است: آن دو گوهر همزاد در آغاز در عالم تصور پدیدار می گردند که یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار. چنانچه از مفاد بند بالا روشن می گردد دو گوهر سپنتا و انگره دو مینو و دو گوهر همزادی هستند که در برابر هم قرار گرفته اند و در عالم اندیشه و منش می باشد که یکی گوهر پاک یا اندیشه فزاینده و سازنده است و دیگری گوهر ناپاک یا اندیشه ویرانگر و تباه کننده.

انگره مینو که بعدها در زمان ساسانیان به صورت اهریمن تغییر شکل یافته است نمی تواند خالق شر باشد و در برابر اهورامزدا، هستی بخش دانای بزرگ و سرچشمه نیکیها قرار گیرد. اهریمن در نهاد بشر وجود دارد و بستگی به اندیشه ویرانگر شیطان صقتان و ددمنشان داشته و به هیچ وجه وجود خارجی ندارد.

به عبارت دیگر می توان سپنتامینو و انگره مینو را به فرشته خویی و اهرمن صفتی تعبیر کرد که هردو در خوی و خصلت و اندیشه و نهاد انسان قرار دارند و ازو جدا نیستند منتها بنا به آخر بند 3 همین یسنا دانایان و فرزانگان راه نیک و درست را برمی گزینند ولی نابخردان چنین نخواهند کرد وبه بیراه خواهند رفت “شخص نادان و کوردل گرفتار هوای نفس و کج خیالی خود شده و به راه خطا خواهد رفت و در نتیجه کارهای ناشایست و غیرانسانی ازو سر خواهد زد و رفته رفته ددمنشی و اهریمن صفتی در او ظهور و بروز خواهد نمود و تجسمی خواهد بود از اهریمن انسان نما ولی شخص فرزانه و دانشمند راه نیک اختیار خواهد کرد و بر هوسهای نفسانی خویش مهار خواهد زد و با کارهای انسانی و شایسته خود فرشته ای خواهد شد به صورت انسان.”

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

دين و شناسه (هويت)

دين و شناسه (هويت)

موبد کامران جمشیدی

مي‌دانيم كه بر بینان فرزانِ زرتشتي ـ گاتهايي، دين، دانایی و آگاهي از دانش راستين زندگاني است. به گفته‌ي ديگر  فلسفه‌ي دين گاتهايي رهيافت از جهان‌شناسي به خودشناسي و از خودشناسي به خداشناسي است.

البته مي‌دانيم كه اين گفته‌ها و فرازها زيبا بوده و به گوش و ذهن زيبا و شايسته و خردمندانه مي‌رسند. اما دشواری در آنجاست كه رسيدن به دانش راستين يا جهان‌شناسي و خودشناسي و از اين ره به خداشناسي رسيدن، كاري نيست كه آغاز و پايان آن و همچنين فرآيند آن، با ريزه‌كاريهايش روشن باشد. از سوي ديگر مي‌توان گفت كه هر دين و باور نيز، دانش خود را در مورد جهان حقيقت دانسته و از آن ديدگاه جهان و خود را ویمندی (تعريف) و بازشناسي مي‌كند.

به هر روي اين يك ویمندی زيربنايي از دين ايراني ـ زرتشتي است. در واقع اين انسان است كه در مركز قرار گرفته است و خود و خداوند را شناسايي و پيدا مي‌كند و مي‌فهمد. اما در آنسو، دین های بزرگي (دارای هواداران بسیار) وجود دارند كه خدا ـ مركز هستند به اين مفهوم كه در آنها، دين رویهمی است از دستورات خدايي و الهي، از راه پيام‌آوراني كه با همه‌ي ويژگي‌هايشان تنها رسانندگان پيام و در واقع “فرمان‌ها” بوده‌اند. اينها به جاي خود، اين قلم بيشتر ازين وارد اين مقوله نمي‌شود.

بنا بر سرشت انسان و فرآیند پيش از تاريخ و دوران تاريخي زندگيش فرهنگ‌هاي گوناگوني در چهارگوشه‌ي جهان پديد آمده و با اديان گوناگون آنچنان گره خورده‌اند كه گاه فرهنگ بومي نيز نام دين به خود گرفته است، آنچنانچه بخش مهمي از “شناسه” ديني و فرهنگي مردمان از برآيند چنين آميختگي شكل يافته است. اين شناسه دو نقش بسيار مهم و ناهمگون در چوني و چگونگي (كيفيت) زندگاني مردم و پيوند ميان آنها بازي مي‌كند:

ـ به “هستي”ِ مردمان مانا (معنا) و شکل مي‌دهد، چهارچوبِ ارزش‌ها را مي‌سازد تا باور بيافريند و باورمندان را به هم نزديك ‌كند .

ـ از سوي ديگر، به منزله‌ي آوند (ظرف) بسته‌اي مي‌شود كه نيروي جاري و آزاد و آفريننده را به شكل بسته‌اي خشك در مي‌‌آورد كه اگر با دیگر بسته های موجود در دنيا در ناسازی قرار گيرد، سرچشمه‌‌ي برخوردهاي هميشگي مي‌گردد.

 

بنابراين آرماني‌ترين شيوه‌ي زندگاني براي يك همزيستي و همسايگي در آرامش در اين جهان خاكي مي‌تواند بگونه‌اي باشد كه ميان چهارچوب‌هاي ارزش‌گذاري و باورهايي كه انسان‌ها برای شناختن جهان دارند هماهنگي‌ و توازني وجود داشته باشد، زيرا اين باورها به منزله‌ي سرچشمه‌اي خواهند بود براي چاره‌انديشي در زندگي و اميد به آينده.

 

براستي گفتگوي اساسي بر سر آن است كه “شناسه” چگونه مي‌تواند ارزش‌ساز و سازنده باشد بجاي آنكه خشک گردد و ويرانگر.

اجازه بدهيد براي روشن‌تر شدن نمونه‌هايي بياورم . نخست چند نمونه از جنبه‌هاي ناسازنده‌ي شناسه :

ـ هنگامي كه نمودهاي ظاهري فرهنگي‌ـ‌بيولوژيكي، مانند نژاد، رنگ پوست، زبان گفتگو يا “زبان دين” و حتا دست‌بردن در شكل خداداديِ آلت جنسي پسران و حتا دختران، جزوي از ارزش‌هاي ديني به شمار مي‌آيند و بر اساس آنها اختلاف و جدايي بنيادين ميان انسان‌ها ارزش‌سازي مي‌شوند.

ـ پيدا شدن چيزها و مكان‌هاي “مقدس” كه هم مي‌توانند ارزش و اثر مثبت و هم منفي بر روي پیوند میان انسانها و همبودگاه های ديني داشته باشند. كمي بينديشيم در مورد پديده‌هايي مانند “بيت‌المقدس”، اسراييل، مكه … و مشكلات پيرامون آنها،  كتاب‌هاي ديني و حتا پيامبران و امامان و غيره كه “تعصب” بر روي آنها و “مقدس” دانستن‌شان، به گونه‌اي كه هر سخن ترديدآميزي در مورد آنها به دشمني و ديگرآزاري مي‌انجامد.

ـ مهمتر از همه، خشك‌انديشي انسانها در ديدنِ جهان از يك ديدگاه خشك و درنتيجه تاب نياوردن انديشه‌ي مردماني كه گيتي را به شيوه و رنگ ديگري مي‌بينند و باور دارند كه سرانجام تلخ آن برخوردها و جدايي‌هاست.

 

و اما جنبه‌هاي مثبت و سازنده‌ي شناسه مي‌تواند چنين باشد :

ـ فرهنگ مشترك (سنت‌ها، آيين‌ها، زبان، مليت … ) كارگزاري (عاملي) است براي هماهنگي  و يگانگي انسانها، دستكم در چهارچوب آن فرهنگ

ـ دسترسي به يك جهان‌بيني

 

در اينجا با دو تركيب ويژه روبرو مي‌شويم:

1ـ هويت به منزله‌ي فرهنگ

2ـ هويت به منزله‌ي جهان‌بيني و سيستم‌ باوري

 

بخش نخست كه هويت فرهنگي است خواه ناخواه پديد مي‌آيد، چونكه بودنش سرشتی و براي زندگي گروهی بایسته است. نكته‌ي شايان توجه جهان‌بيني و سيستم ارزش‌گذاري است كه مي‌تواند هويت فرهنگي را، چه در درون خود و چه در برخورد با سيستم‌هاي ديگر سازنده و يا ويرانگر سازد.

اين پيشگفتار ما را به چنين برآيندي مي‌رساند كه “سيستم باوري” سازنده و فراگير آن است كه همگاني و جهان‌مدار يعني زيربنايي و بنيادين، و آگاه‌كننده و آورنده‌ي آرامش براي انسان بدون مطرح كردن رنگ، مذهب، زبان، جنسيت و عقيده‌ي سياسي باشد. اگر هويت فرهنگي از چنين نظام ارزشي والايي برخوردار نباشد، به ضد ارزش سقوط مي‌كند كه ويرانگر است.

سرانجام آنچه ناشي از اراده و گزينش آزاد انسان و از روي مسئوليت شناسی و آگاهي نباشد و با خشك‌باوري (دگماتيك)، چه به شكل “فرمانهاي خدايي” چه بگونه‌ي “دين اول و آخر” يا “پيامبر اول و آخر” يا “سرزمين مقدس” يا “نژاد برتر” يا “زبان برتر” و “زبان خدايي” و غيره همراه باشد، ضد ارزش بوده و ويرانگر خواهد بود، مگر آنكه همه‌ي انسان‌هاي دنياي پهناور از يك نژاد، يك زبان، يك دين، يك پيامبر، يك خدا و يك سرزمين مقدس بشوند!! آيا چنين چيزي شدني است؟ و يا اگر هست دلخواه و ايده‌آل است؟ به راستي تا  چه اندازه انسانها بايد در اين راه فدا شوند و كشته شوند تا انسان “خوشبخت” گردد!؟

 

 

هُوِيَت: كيستي . شناسِه . هستي . بُن . گوهر .

نهاد . شناسنامه . سرشت . نژاد . شناخت .

 شناسك . بن مايه . چگونگي . هماني .


برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

دو گوهر همزاد چیست؟

دو گوهر همزاد چیست؟

موبد رستم شهزادی

در یسنای 30 بند 3و 4 اشوزرتشت میفرماید: آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم روح و اندیشه آدمی پدیدار گشتند یکی نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدیست در اندیشه و گفتار و کردار. از میان این دو دانا باید نیک را برگزیدند نه زشت را.

هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند هستی و نیستی را بوجود آوردند. سرانجام  طرفداران بدی دوزخ است و پاداش طرفداران نیکی بهشت.

یسنای 31 بند 12- از همان آغاز یکی ازین دو (سپنتامینو) با سخنان نیکو سنجیده و دیگری (انگره مینو) با گفتار دروغین آواز سر دادند و هر یک به فراخور دل و فکر و مغز خویش به رهبری یا اغوا مردم پرداختند.

بند 18- ای مردم هیچیک از شما نباید به سخنان و حکم دروغ پرست گوش دهد زیرا که او خان و مان و شهر و ده را دچار احتیاج و فساد سازد پس با سلاح او را از خود برانید.

در یسنای 45 بند 2 اشوزرتشت میفرماید: من میخواهم سخن از آن  دو گوهری که در آغاز زندگی باهم بوده اند و سپنتامینو که گوهر مقدس است، به انگره مینو گوهر خبیث گفت که اندیشه و گفتار و کردار و آموزش و خرد و آرزو و روح و روان ما هرگز با هم یگانه و یکسان نخواهد بود.

از این آیات گاتها چنین دریافت میگردد که بنابر عقیده اشوزرتشت در کار خلقت و عمل آفرینش بنابر مصلحت ازلی و ابدی پروردگار یکتا و دانا دو نیروی متضاد وهمیستار دخالت دارند که در اثر فعل و انفعالات آنها هستی برقرار و ادامه دارد. وجود یکی بدون دیگری هم ممکن نیست و هر دو همزاد و هم زیستند، یکی باعث زایش و افزایش و پرورش هستی ها، و دیگری سبب کاهش و شکست و نابودی موجوداتست.

یکی موجب سلامت و توانایی جسم و طول عمر و خوشبختی زندگیست و دیگری وسیله درد و رنج و ناخوشی و مرگ است. در جهان طبیعت هم وضع چنین است. عده ای از موجودات چون آب و خاک و هوا و نیرو و حرارت خورشید، ماده ساز و تولید کننده اند. و عده ای چون قارچها-کفکها-باکتریها و میکروبها تجزیه کننده و مرگ آورند. جهان هستی پیوسته در حال ساختن و ویران کردن است.

یکی باعث ایجاد زندگی و دیگری سبب حدوث مرگ و نیستی است و به همین وضع کار جهان از آغاز تا انجام ادامه دارد.

کارکرد این دو عامل هستی و نیستی یا دو گوهر همزاد و همیستار نه فقط بر روی موجودات این زمین موثر است بلکه خود زمین ما سیارات و منظومه های شمسی و کهکشانها هم پیوسته دستخوش این تحول اند و هر یک از آنان پس از مدت معین منفجر شده و هر ذره ای از آنها در فضای بیکران پراکنده شده و دوباره طبق نیروی جاذبه مواد، آن ذرات سرگردان به دور هسته مرکزی خود گرد آمده و زمینها و کرات و جهان دیگری را بوجود می آورند. شادروان مولانا چه خوب عقیده پیامبر ایرانی را به شعر آورده و گوید:

هیچ چیز ثابت و برجای نیست                   جمله در تغییر و سیر سرمدیست

ذره ها پیوسته شد با ذره ها                     تا پدید آمد همه ارض و سما

بار دیگر این ذوات آشنا                         غرق میگردند در گرداب ها

ذره ها از یکدیگر بگسسته شد                باز بر شکل دگر پیوسته شد

ذره ها بینم که از ترکیبشان                    صد هزاران آفتاب آمد عیان

باز این خورشیدها از آیین ها                 پو گرفته سوی گرداب فنا

این زمین پست و بی قدر و بها              با تمام بحرها و برها

آنچه باشد همره هر کهکشان                از ثوابت یا که از سیارگان

جملگی ترکیبشان زین ذره ها               تا که روزی میشوند از هم جدا

علاوه بر این، طبق کشفیات دانشمندان علوم مادی بخصوص فیزیکدانان و ستاره شناسان این دو نیروی متضاد در درون هر ذره ای از ذرات جهان فعال بوده و به نامهای گوناگون چون جاذبه و دافعه مثبت و منفی و انرژی و ماده و روح و تز و آنتی تز نامیده میشوند. در درون هر اتم همانند زمین وماه و سیارات و منظومه نیروی جاذبه و دافعه مهمترین نقش در تکوین هستی بازی میکنند و هیچیک ازین دو نیروهای نامبرده در نظر پروردگار خوب یا بد نبوده بلکه هردو لازم و ملزوم یکدیگرند و بنابر حکمت و خرد دانا و توانای کل اساس و پایه و چرخش و دوام خلقت بر آنها استوار گشته است. مولانا چه خوب فرموده:

زندگانی آشتی ضد هاست                 مرگ آن کاندر میانشان جنگ خاست

صلح اضدادست این عمر جهان             جنگ اضداد است عمر جاودان

زندگانی آشتی دشمنان                    مرگ وارفتن به اصل خویش دان

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

 

دو گوهر همزاد ، زایندۀ نیکی و بدی

دو گوهر همزاد ، زایندۀ نیکی و بدی

 

موبد کورش نیکنام 
دو گوهر همزاد و متضاد ، زایندۀ نیکی وبدی 
یکی از ویژگی های برجسته در جهان بینی زرتشت ، اشاره به تاثیر دو گوهر همزاد و متضاد در هستی است که هرگاه در اندیشۀ انسان پدیدار شوند سبب پیدایش نیکی وبدی خواهند شد . 
زرتشت در سرودهای خود ( گات ها ) از دو گوهر هستی سخن می گوید که بُنیان و جان مایۀ آفرینش بوده و همچنان در فرآیند های زندگی نقش بسزایی دارند . این دو گوهر آغازین در عملکرد و ساختار با یکدیگر مخالفند ولی همزمان وهمراه با یکدیگرپدیدار شده اند . دو گوهری که چنین نقشی را در هستی بر عهده دارند با اراده و خواست مَزدا ، خداوندِ یکتا آفریده شده اند. یعنی براساس خرد رَسای پروردگار در هستی پدیدار شده و گیتی برپایۀ این دو گوهر آغازین شکل گرفته و پویایی یافته است . دو گوهر همزاد و ناهمگون در نیروی مثبت ومنفی از کوچکترین بخش هرماده ، که در دانش کنونی پُروتون و الکترون نام گرفته اند که نیروی ناهمگون آنها چیزی به نام ماده را هویت داده است تا بزگترین کهکشان ها که نیروی کشش ورانش بین آنها سبب پویایی آنها شده است نقش دارند و به صورت قانون و حکمت خداوندی پایدارند. برای بیان نقش دو گوهرِ مَزدا آفریده در هستی ، زرتشت در یسنا ی سی بند اول چنین می فرماید :

” اینک برای خواستاران و دانایان ، 
از دو گوهر هستی که آفریدۀ مزداست ، 
سخن خواهم گفت . همچنین ستایش خواهم کرد اهورا و اندیشه نیک را ، 
و گفتگو خواهم کرد دربارۀ دانش نیک و آیین راستی ، 
تا با آگاهی درست از خوشبختی خداداده بهره مند شوید “

در بینش زرتشت سرشت اهورامزدا تنها نیکی وراستی است و چون نهاد چنین خداوندی سرشار از راستی و سازندگی است بنابراین کژی وناراستی در آفرینش اهورایی جایگاهی ندارد و هیچگاه در ذات او پدیدار نخواهد شد پس نمی توان خداوند را آفرینندۀ بدی هاو زشتی ها دانست. ولی در بین زندگی انسان و روابط بین آنان ، انواع گوناگون بدی ها دیده می شود و افراد زیادی از دروغ ، فریب ، خشم ، ستم ، زورگویی ، کشتار و غارت گروهی که خود را انسان نامیده اند ، آسیب می بینند و پیوسته از آنان شکایت و گِله دارند ، این بدی ها از کجا آمده اند؟ بیگمان ارادۀ خداوند در بنیاد آنها نقشی نداشته است . 
اشوزرتشت پدیدار شدن بدی ها را تنها مربوط به جامعۀ انسانی می داند و برای بینش خود در سرود هایش ، گات ها هات 30 بند 3 می فرماید:

” این دو گوهر هَمزاد و مُتضاد ، 
چون در اندیشه انسان پدیدار شوند . 
نیکی وبدی پدیدار خواهد شد 
آنگاه دانا نیکی را بر می گزیند 
و شخص بی دانش ، بدی را انتخاب می کند “

در این بینش بدی وناراستی را انسان می آفریند و خداوند هیچگونه دخالتی در پیدایی آن نخواهد داشت . بر پایۀ این نگرش و در هنجار و سامان درست هستی که زرتشت آن را اشا نامیده است ، انسان دارای ویژگی اختیار و امتیاز آزادی گزینش است . انسان آزاد است که چگونه بیندیشد و با اختیارخویش آنچه را که مایل است انتخاب کند . بیگمان آزادی اندیشه و گزینش انسان، او را در نوع انتخاب و نگرش او به زندگی موظف و مسئول خواهد کرد ، به این ترتیب که برابر قانون اشا که اشاره به هنجار درست هستی دارد ، هر کرداری نیز بازتاب مناسب و هماهنگ با گزینش اوخواهد داشت ، انسان نیکوکار که رفتارش از دانایی سرچشمه گرفته وتداوم دو گوهر همزاد ومتضاد را به نیکی تبدیل کرده باشد پیوسته از خوبی و مهر بهره خواهد بُرد و کسی که بر پایۀ کژاندیشی و به دور از دانایی پدید آورندۀ بدی ها در زندگی باشد در رنج ونا آرامی بسر خواهد برد .

اندیشمند ایرانی تراوش اندیشۀ انسان دانا را که از برخورد دو گوهر همزاد ومتضاد پدیدار می شود ، سپنتهَ مینو و چیزی را که ما بدی می شناسیم و نتیجۀ تراوش ذهن بد اندیش باشد ، اَنگره مینو می نامد . این دو واژۀ اوستایی مرکب از مینو یعنی مَنش واندیشه 
تشکیل شده که در هرواژه سپنتهَ یعنی سازنده و افزاینده و انگره یعنی کاهنده و آسیب رسان است . بدین ترتیب سپنته مینو یعنی منش نیک وسازنده که تراوش یافتۀ ذهنِ انسانِ دانا است و اَنگره مینو که منش ویرانگر و ناپاک است از ذهن انسانِ ناآگاه ونادان سرچشمه گرفته است . این واژه همان است که در گویش پارسی به اهریمن تبدیل شده است و زمانی نابخردان تصور کردند که اهریمن در برابر اهورامزدا قرار گرفته است و پیروان زرتشت دو خدا را ستایش می کنند ، خدای خوب وخدای بد . در حالیکه چنین نیست افریننده اهریمن ، اندیشه ناپاک ونادان انسان نا آگاه است و اهریمن در برابر سپنته من جای دارد به عبارتی ساده تر بداندیشی روبروی نیک اندیشی است و هردو از اندیشۀ انسان تراوش یافته است . از آنجا که نیک اندیشی انسان ، خوش گفتاری و درست کرداری را در پی خواهد داشت و اثر بداندیشی، گفتار آزار دهنده و رفتار نادرست است نتیجۀ هردو فرآیند را همگان در جامعۀ انسانی مشاهده می کنیم که بهتر است بگوییم در هازمانی که زندگی می کنیم ، انسان بد وانسان خوب وجود دارند که خوبی وبدی را از دو گوهر همزاد ومُتضاد برگرفته اند که در ذهن آنان پدیدار شده اند .

به باور زرتشت این دو گوهر همزاد هیچکدام بد نیستند بلکه هردو تکمیل کننده وبیان کنندۀ یکدیگرند به عبارتی نمی توان مُثبت ومنفی ، سیاهی و سپیدی ، شب وروز ،کنش و واکنش ، تز وآنتی تز ، کشش ورانش ، عمل وعکس العمل را که همه از این دو گوهر متضاد و همزاد سرچشمه دارند ، پدیده هایی بد و زیان بخش در زندگی دانست بلکه گزینش نادرست انسان بداندیش است که از نیروی اهریمنی تراوش یافته در اندیشۀ کم دانش خود یاری می گیرد و هرگونه بدی و ناراستی را در زندگی خود و دیگران پدید می آورد .

 

برگرفته از

http://www.kniknam.com

درود یا سلام

درود یا سلام

موبد کامران جمشیدی


درود= درستی= تندرستی= سلامتی

همتراز بودن / در بالانس بودن نیروهای درونی= اندازه بودن

Drvatât, drva اوستایی

druva=druvista=drust=drist=drost درست

 

این تندرستی یا سلامتی از بالانس  وهارمونی نیروهای درونی=اندازه بودن می آید.

اما

سلام، سلامتی می آورد، اگر تسلیم باشی و در برابر قدرت قهار (قهر و خشم کننده) و جبار (جبرکننده و ستمگر) و مکار (مکر کننده و فریبگر) سر تسلیم فرود آوری.

 

 

اکنون خود برگزین که تندرستی و سلامتی ات را چگونه می خواهی !!

 

برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com

دروج

دروج

موبد رستم شهزادی

“دیوِ دروغ” در اوستا “دروج ” نام دارد که مخالفِ اَشاست وبدترین آ فریدگان” درگونت” یا دروغگو است که بر ضد ارادۀ اهورامزدا کوشاست وپیروِ” انگره مینو” شمرده شده.

در( اردیبهشت یشت بند )17 آ مده است :

دروغ باید سرنگون شود ، دروغ باید نابود گردد ودر جهان مادی باید راستی بردروغ چیره شود.

“فرشــتۀ سروش” در اوسـتا(وندیداد پر گرد18 فقرات30-40) به ضــد دروغ می ستــیزد .داریــوش هخامنشـــی در کتیـبۀ  تخـت جمشــید دعـا کرده می گوید :

مبادا که این مملکت گرفتار لشکر دشمن، قحطــی ودروغ شود.

“راســتی” در دین زرتشتی یکی از سفارشهای مخصوص است که از قدیم راهنمایِ پیروانِ مزدیسنی بوده وامروز نیز هر مرد وزن زرتشتی موظف به حفظ آ ن در همه حالی می باشد، ناگفته نماند یکی از افـتخارات ایرانی در گذشته، به تصدیق همۀ مورخان عالم راسـتی ودرسـتی بوده وایرانیـان بـدیـن صفات مشهور وضرب المثل عالمیان می باشند.”هرودوتگ تاریخ نویـس یونـانی با اینکه از دشمـنان ایران محسوب می شده در کتــابِ تاریخ خود از تحســین وتوصـیف ایرانــی در راســـــتی ودرســتی می نویسد:ایرانــیان ار خرید وفروش معاملات بازاری خود داری می کردند زیرا مجبور به فریـفتـن یــکدیگر ودروغ گفتن می شدند ونیز مایل به قرض گرفتن وقرض دادن نـبودند برای اینــکه شاید در موعد خود از پرداخت طلب بر نیایند ودروغی از ایشان سرزند.

داریـوش بزرگ در وصــیت نامۀ  خود دستورمی دهد :

هر کــس می خواهد بنای استقلال مملکت و سعادت ملتش را بر اساس استواری پابرجا سازد باید دروغ را از آن کشور رانده وراستــی را در آن سرزمین استوار سازد.

هیچ یک از ملل قدیمه عالم در تاریخ سندی به این اعتبارو نام نیـکی با این همه افتخــار ندارند تا این درجه دوست ودشمن در مقابل مُحسنات اخلاقی وکارهای پسندیدۀ آنان سر تسلیم خم نکرده اند وبنا به قولِ اغلب مورخان اروپایی خواهیم دانست، که همــۀ این صـفات نیـــک وخویهای پســندیده ایرانـیان باستان در اثر ونتیجـۀ تعـالیم وخشـورِ ایران” اشـوزرتشـت اسپنتمان” است، که روح ایرانی را تا این درجه به راسـتی ودرستی وپرهیزکاری پرورش داده و نام نـیکشان تا روز رســتاخــیز با ســربلــندی وافتخار بر سردفتر تاریخ عالم جاودان نهاده است.

“اشــا”یا راســتی ودرســتی به ما نیرویــی می بخشـد که در پرتــو آن خواهــیم توانست ترقــی جـهان وخوشبخــتی جهانیان را تامین ساخته، شادیِ ابدی را در عالم خاکـی وبهشــت برین را در راه جــهان بعدی به دست آوریم.


اینجاست که اشـوزرتشـت در نمـاز خود می فرماید :

بشـود که ما از زمرۀ کسـانی باشیم که در ترقـی وبهبودی جهان بسوی کمال کوشش می نمایند.

ای مـردم، پایۀ آیینِ مـزدا پرسـتی بر رویِ راسـتی نهاده شده ازین جهت سودبخـش است وپایۀ مذهـبِ نادرست بررویِ دروغ قرار گرفته ازین سبب زیان آور است.(یسنا3-29)

بـــــشود که درین دودمان وشــهر وکشــــو،ر راســـــــتی پیوســته بر دروغ چـیره گردد.(یسنا6 بند5)

روزی خواهـــد رســــید که سرانــــجام راســــــتی بر دروغ چیره گردد.(یسنا44 بند14)

مــا می ســـتایــیــم راســتی را کــه همــواره فــیروزمــند بوده وســراســر نفــوذ به دروغ را در هــم می شـکند.(ویســـپرد20-2)

از آنجایی که” اشا” در عالمِ، مادی نمایندۀ روشــنایی وپاکــیزگی است برابر فرمان اشــوزرتشـت باید بـکوشـیم تابرون ودرون خودرا پیوسته پاک وفروغمند سازیم ،یعنی تـن وجامـه وخـانه ومحیط زیست را ازهرآلـودگی دور داشـته وپاک وطاهر نگـهدارم ودل وروان خود را نیز بافـروغ اندیشـه وگــفتارو کردار راسـت ودرسـت، صفا بخـشیم وضمـیر ووجـدان مان را ار پرتوِ فروغِ راسـتی پیوسـته روشـن نگهـداریم.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

 

در اوستا اهریمن همان شیطانست که در برابر سپنتامن قرار دارد نه در برابر اهورامزدا

در اوستا اهریمن همان شیطانست که در برابر سپنتامن قرار دارد نه در برابر اهورامزدا

موبد رستم شهزادی

بزرگترین عفریتی که حکومت سپنتامینو یا روح مقدس را درین جهان به آشوب کشیده وبر علیه آفرینشهای نیک اهورایی برخاسته و به ایجاد دشمنی و مرگ و درد می کوشد در اوستا انگره مینو (اهریمن) یا روح خبیث خوانده شده است. وجود انگره مینو از سپنتامینو جدا نیست و همانند سپنتامینو ازلی و همزادست ولی ابدی نیست.

در یسنای 30 بند 4 آمده: “هنگامی که این دو گوهر همزاد به هم رسیدند هستی و نیستی و حرکت و سکون پدیدار گردید و تا هستی برقرار است بدترین زشتی و مرگ بهره پیروان بدی و بهترین هستی و نیکی پاداش پیروان خوبی است.”

در یسنای 45 بند 2 اشوزرتشت می فرماید: من میخواهم سخن بگویم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی با هم بوده اند و سپنتامینو گوهر مقدس به انگره مینو گوهر خبیث گفت که اندیشه و گفتار و کردار و آموزش و خرد و آرزو و روح و روان ما هرگز یگانه و یکسان نخواهد بود.

در یسنای 30 بند 6 آمده هنگامی که دیوها با انگره مینو به مشورت پرداختند او را به سروری خود برگزیدند و رهبری اورا پذیرفتند.

در یسنای 44 بند 12 – مرد زشت کار و دروغگو نه تنها شبیه اهریمن بلکه خود اهریمن و دشمن سپنتا مینوست. واژه انگره تنها به معنی بد و ناپاک نبوده بلکه منظور همه گونه بدیها و زشتیهاست (یسنای 43-15).

در اوستا چه بسا مواردی یافت میشود که نام انگره مینو در میان نیست ولی شرکا و یاران او چون دیوان و دروجان فرمان و دستور سرور خود را در فریب و گمراهی مردم انجام میدهند و مانند او دشمن سرسخت بشریت اند و باید مانند طاعون از آنها فرار کرد. خوشبخت کسی است که موفق به مهار کردن هوای نفسانی یا شیطان عقلی و روحی خود شده و زنجیزهای سخت و سنگینی که به دست و پای روح و روان او بسته اند پاره کند. وای به حال کسی که در اثر نادانی به انگره مینو پناه جسته و بند و زنجیرهای اورا به خود بپذیرد. چنین کسی دشمن نیکی بوده و بهره نهایی او جز شکنجه جسمی و مرگ روحی چیز دیگری نخواهد بود.

در یسنای 29 بند 5 اشوزرتشت دستها را بسوی اهورا بلند کرده میفرماید: ای اهورامزدا روا مدار نیکوکاران دچار زوال شوند و به پارسایان و کارگران و زحمت کشان درست کار از سوی بدخواهان رنج و آسیب رسد یا برآنها غالب گردند.

در یسنای 26 بند 10 اشوزرتشت می فرماید: ای اهورامزدا به جهانیان تاب و توانایی بخش واز راستی و پاک منشی اقتداری برانگیز که از نیروی آن صلح و آسایش برقرار گردد. آری ای مزدا من دریافتم که تو خود آن را توانی برانگیخت.

یسنای 30 بند 9 – ما خواستاریم مانند کسانی بسر بریم که مردم را بسوی راستی رهنمایند. بشود که مزدا و فرشتگانش بسوی ما آیند و به ما راستی و یاری خویش بخشند تا اندیشه ما به آنجایی که سرچشمه داناییست پی برد.

یسنای 30 بند 10- پس از آن به خوشی انگره مینو (جهان دروغ) آسیب فرا رسد و پاداش موعود در سرای فرخنده مزدا و وهومن (سپنتامینو) به کسانی بخشیده شود که نام نیکی از خود به یادگار گذاشتند.

بند 11- ای مردم اگر از قانون ازلی که مزدا برقرار داشته آگاه می شدید و از خوشی و پاداش نیک راستی پرستان و رنج و پادافراه دروغ پرستان درین جهان و سرای دیگر باخبر می شدید آنگاه کاری می کردید که همیشه روزگارتان به خوشی بگذرد.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

دانستنی های بنیادین

دانستنی های بنیادین

موبد کامران جمشیدی

دین چیست و این واژه چه چمی دارد ؟

دین، یا به زبان اوستایی دَئنا Daenâ به چم دیدن، شناختن، فهمیدن و همچنین وجدان آمده است. اشو زرتشت پیام و آموزش های خود را دَئنا وَنگوهی Daenâ Vanguhi نامید به چمِ دینِ خوب یا دین بهی و وجدان خوب یا به گفته ای دیگر «درک و برداشت و شناخت درست از زندگانی». یک دیندار کسی است که با کمک خرد به دیدن و شناختن دنیای پیرامون خود پرداخته و راه راستی و درستی را دریافته و برگزیده است.

بنابراین نام دین بهی ریشه دارتر از دیگر نامها بوده و زرتشتیان بهدین نیز نامیده می شوند. پس تر نامهای دیگری نیز بر این دین گذاشته شد مانند: مزدایی، مزدیسنی یا مزداپرستی، اهورایی … و سرانجام “زرتشتی” تا گویای نام پیام آور نیز باشد.

روی هم رفته شایسته تر است که ما عنوان های “دین بهی- بهدینان” یا “دین زرتشتی- زرتشتیان” را به کار ببریم.


نام پیام آور

نام اوستایی اشو زرتشت “زَرَتوشترَ” Zarathushtra است که در زبان گجراتی Zarathusht یا Zarthusht شده است و در فارسی امروزه به آن “زرتشت” Zartoshtمی گوییم.

Zoroaster برگردانِ انگلیسیِ نادرستی از نام Zarathushtra به یونانی است و از سده ی ۱۹ میلادی در زبان لاتین به دین بهی Zoroastrism گفته می شود.


کتاب راهنما

زرتشت در درازای چهل و هفت سال پیام یا دکترین خود را به کار برد و آموزش داد تا سرانجام چکیده ی آن را در ۱۷ سروده گرد آورد که خود آنها را مانتر Mânthra یا “اندیشه برانگیز”[i] خواند. این سروده ها پس تر “گاتها” نامیده شدند.

گاثا، گاسان و گاهان گویش های گوناگون همین نام به اوستا، پهلوی و فارسی است اما گویش “گاتها” در همه ی زبان های جهان پذیرفته شده است و مردم بیشتر آن را به همین نام می شناسند. چم این واژه در زبان های اوستا و سانسکریت “سرود پاک” می باشد.

این هفده سرود را از روی وزن و آهنگ بر پنج بخش کرده اند که هر کدام نام ویژه ای دارد. هر یک از سرودها دارای شماری از بندهاست. بلندترین سرود ۲۲ بند و کوتاه ترین ۶ بند دارند. نام پنج بخش گاتها چنین است :


اَهنُوَد (اَهونَوَییتی Ahunavaiti)

اُشتَوَد (اوشتَوَئیتی Ushtavaiti)

سپَنتٍمِد (سپِنتا مَئینیو Spentâ Mainyu)

وُهوخشَترَ Vohu Khshathra

وَهیشتوایشت (وهیشتو ایشتی Vahishtu Ishti)


نخستین جانشینان و پیروان اشو زرتشت نیز نیایش ها و سروده های خود را با سبک گاتهایی به آن افزودند که چنین هستند :


هَپتَنگ هائیتی یا هفت هات Haptang Hâiti

اَئیریَ ما ایشیو Airya mâ ishyu

هَذَئوختَه یا هادُخت (سروش) Hadhaokhta

فْشوشو مانترَ Fshushu Mânthra

یِنگهِه هاتام Yenghe hâtâm در گرامی داشت زنان و مردان

فْرَوَرتی یا فَروَرد Fravarti به چم برگزیدن که دربرگیرنده ی آن پاره هایی است که هم بهدینان در نیایش های خود می سرایند و هم گروندگان به دین با گفتن آنها از باورهای پیشین خود برگشته و دین بهی را برمی گزیدند.

اَشِم وُهو Ashem vohu در ستایش از راستی و درستی

یَتا اَهو Yathâ Ahu درباره ی گزینش و یاری به دیگران


تمامی این جٌنگ یاد شده را “ستوت یسن” Stot Yasn گویند که به زبان اوستایی Staota yesna می باشد به چم “ستایش های گرامی”.

در یک جمله می توانیم بگوییم که کتاب پاک و راهنمای ما زرتشتیان “گاتها” است که می توان با پسوند “ورجاوند” بگونه ی “گاتهای ورجاوند” نیز به کار برد که به معنی بزرگ و گرامی است.

برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com