مخالفت با بدی دستور اشوزرتشت به آدمیان است

مخالفت با بدی دستور اشوزرتشت به آدمیان است

موبد رستم شهزادی

بدی دشمن خدا و خلق است و انسان به عنوان یاور خدا باید با هر نوع بدی پیکار کند. در فرهنگ ایرانی و دین زرتشتی انسان از جانب اهورامزدا آمده و وظیفه او درین جهان (رزم و ایوزشنه و پذیره دیوان) یعنی رزم و مخالفت و مواجه شدن با بدیست و باید در پایان فاتح و فیروز بسوی خدا برگردد. پس نخستین وظیفه انسان نبرد با بدی و آزاد ساختن جهان از نواقص مادی-معنوی-اخلاقی و اجتماعی است.  دنیا رزمگاهیست بین نیکی و بدی و آدمی چون سربازیست که باید پیوسته به طرفداری از نیکی بر علیه بدی بجنگد، و هر سرباز باید در انجام وظیفه خود تا مرز شهادت و مرگ پیش رود.

سرباز اگر دست از جنگ کشید یا به میل دشمن عمل کرد یا فرار اختیار نمود خاین است.

عقیده به وجود بدی به انسان نیروی پایداری میبخشد تا بر علیه آن قیام کند. زمانی انسان جدا به مخالفت با بدی برمیخیزد که از بدی نفرت داشته باشد نه اینکه تنها طرفدار نیکی بوده و از بدی دوری کند. کسی که به بدی لباس نیکی بپوشاند هرگز آماده پیکار و نابودی بدی نمیشود.

اشوزرتشت چون فرمانده سپاه معنوی مارا قلبا و روحا بر علیه بدی به نبرد وامیدارد و به ما نوید میدهد که فیروزی نهایی از آن نیکی و شکست و نابودی در پایان از آن بدیست. کسی که بر علیه بدی نجنگد زرتشتی نیست و کسی که در انجام این وظیفه معنوی کوتاهی کند ترسو و خاین است. تا دیروز انسان حیوانی بیش نبود و امروز گرچه خوی حیوانی خود را از دست نداده و انسان نامیده میشود ولی هدف نهایی تو فرشته شدن است و به آن هم خواهد رسید. خوی حیوانی هنوز در انسان بسیار لجوج-مقاوم-حیله گر و فعالست و برای فرار از چنگال این دیو نفس و نابود کردن نیروهایش باید قرن های دیگر بجنگد. در درون انسان جدال دایمی بین نیروهای پست حیوانی (اهریمن) و نیروهای نیک و عالی انسانی (سپنتامن) در جریانست. شخصیت علیای انسانی طرفدار نیکی و راستی و درستی و شخصیت پست نفسانی طرفدار بدی و دروغ و ناراستی است. با اینکه این دو شخصیت نفسانی انسانی در یک خانه و کالبد بسر میبرند از هر جهت مخالف یکدیگرند. آن یکی نور و دیگری تاریکی است. یکی شهد و دیگری زهر است. هرگاه غرایز حیوانی بر وجود غلبه یابد بدبختی، بیچارگی و نابودی و مرگ نصیب شخص و اگر خوی انسانی غالب آید خوشبختی و شادی و تندرستی بهره اوست. امواجی که طوفان زشت درونی مان برمی انگیزد کمتر از طوفانهای سهمگین دریاها کشنده و نابود کننده نیست. پیکار بر علیه غرایز زشت درونی، کار و کوشش و جرات و نیرو و ازخود گذشتگی میخواهد و این گونه پیکار شجاعانه اخلاقیات را بوجود می آورد. خواه این پیکار بر علیه زشتیهای فردی باشد یا اجتماعی.

اشوزرتشت میفرماید:

خوب بودن و دوری کردن از بدی فرع تقوا و پاکدامنی بوده و جهاد بر علیه آن اصل پارساییست. این جهان برای انسان دوزخ نیست ولی در عین حال بهشت هم نیست. فرار از ناملایمات زندگی و گوشه نشینی و تجرد یا خودکشی فرار از انجام وظیفه و خیانت به اصول انسانیست.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

فلسفه استوره های ایرانی و دین زرتشت

فلسفه استوره های ایرانی و دین زرتشت

موبد کامران جمشیدی

١- دو مینوی هستی و نیستی و نیکی و بدی، در اندیشۀ یک خداوند یگانه با هم همزادند.

٢- گوهرِ “شدن” یا آفرینش در “هستی” وجود دارد. هستی یا “اهورا” بنا به سرشت خویش هست شونده و هست کننده است، همانا گرایش به آفرینش دارد و “ناگزیر” به آفرینش است تا نیست کنندگی درونی خویش را از میان بردارد و هستی را جاودانه کند.

٣- هستی، تنها با به کنش کشاندن خویش و سپس رسایی (=خرداد) خود و نابود کردن کاستی و نیروهای ویرانگر درونی خویش است که می تواند به جاودانگی (امرداد) دست یابد.

٤- پس انگیزۀ آفرینش همانا وجود نیستی، کارکرد آفرینش همانا پیکار با نیستی و هدف و فرجام آفرینش از میان بردن نیستی و جاودانه کردن هستی است.

٥- بدین ترتیب، خداوند در جایگاه نیروی هست کننده، با آنکه گراینده به هستی، و نیز آگاه به پیروزی فرجامین خویش بر نیستی و راههای این پیروزی است، با این هال “همه توانا” (قادر مطلق) نیست بلکه نیروی او در گوهرش وجود دارد (بالقوه هست) که باید به به روندِ کنش درآید (بالفعل گردد).

٦- خداوند برای به کردار درآوردن این گوهر، نخست همه “چیزها” را “می اندیشد”، همانا مینوی چیزها را در جهانی “مینوی” می آفریند، سپس آنها را با آفرینش در گیتی کنشمند می سازد، زیرا هستی در هالِ میان تهی (خلاء) و ناآفرینشی خود نمی تواند جاودانه شود و این کار تنها با مادی شدن آن و گام به گام شدنی است.

٧- بنابراین، گیتی و هر چه در آن است ابزار خداوندند برای به کردار کشاندن خواست و خرد او، همانا هستی را به رسایی رساندن و جاودانه کردن.

٨- اما مهمترین یاور خداوند در این ره سپنتایی، انسان آزادکامی است که می تواند به شوند آگاهی اش، همچون پرتو برین خداوند و نماد و نمایندۀ او در روی زمین، آزادانه میان هستی و نیستی و نیکی و بدی “گزینش” کند.

٩- پس بنیاد و انگیزۀ نیکوکاری و یا پرهیزگاری انسان، نه برای “بیان بندگی” به خداوند و خوشایند او، بلکه به ناگزیر برای یاوری به او در پیکار با اهریمن و پیروزی بر آن است.

١٠- اما این یاوری دوسویه است. خداوند برای راهنمایی انسان در همۀ زمینه ها، نمونه هایی برتر یا “مینوهایی” آفریده است که آدمی آنها را “الگو”ی رفتار و زندگی خویش می سازد تا خود و جهان را نیکبخت و پیروز گرداند. مهمترین این مینوها “امشاسپندان” هستند.

١١- پس نیروی گوهری خداوند، تنها به یاری و با نیکوکاری انسان است که می تواند کنشمند گردد. بدین گونه ابزار بنیادی کنشمند کردن خواست و نیروی خداوند در گیتی، همانا انسان است.

١٢- بنابراین، از آنجا که هم گیتی و هر چه در آن است و هم زندگانی انسان در گیتی، همگی با آرمان پیکار با اهریمن و نیستی و جاودانه کردن خود و هستی آفریده شده اند، نه تنها این جهان و زندگانی این جهانی بد و زشت نیست، بلکه تنها از راه نیک زیستن در این جهان و به رسایی رساندن آن است که می توان ناهمسانی یا همیستاری (تضاد) میان گیتی و مینو، یا این جهان و آن جهان را از میان برداشت، به آنها یگانگی بخشید و به سخن ساده تر، بهشت را در گیتی ساخت.

١٣- اما نمود هستی یافته و پیکرمند نیکی و نیکوکاری در گیتی چیست؟ چیم نیکی از یک سو “راستی” و از سوی دیگر “آبادگری” است. راستی، همانا در زندگی هازمانی (اجتماعی) و سیاسی و تکی خویش، سامان آفرینش (اشا) را مانند الگویی پیش چشم داشتن و مانند آن رفتار کردن است. پس برای نمونه، خویشکاری (وظیفه) نشناسی در زندگی هازمانی، همان اندازه کرداری “دروغ” به شمار می آید که “دروغگویی” در رفتار اخلاقی و فردی. و یا کار نکردن و یاوری نکردن به “آبادانی” و پیشرفت جهان، چون مخالف سامان هستی و هنجار گیتی است، همان اندازه از راستی به دور است که ویران کردن جهان و یاوری به اهریمن.

١٤- پس پیکار با بدی ناگزیر به آرش “جنگ” نیست و مفهوم “جنگ” تنها در پدافند از خویش در برابر یورش های اهریمنی خویی مانا می یابد. مهمترین میدان پیکار با اهندیشه های اهریمنی، پهنۀ زندگی و آباد کردن و پیش بردن و رسایی بخشیدن به هستی و گیتی است.   

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

فروتنی، مهرورزی و عشق پاک

فروتنی، مهرورزی و عشق پاک

موبد رستم شهزادی

اشوزرتشت تعلـیم می دهد: که قلب و روح آدمـی باید پیوسته از پرتوِ عشـق و محـبت نسبت به جمیعِ آفریدگان منور باشد، تا به نتایجِ  نیکِ آن که عبارت از: اطاعت به خدا ، عشـق به نوع ِبشر، غیرت وحرارت برای کار و پیشرفت جهان ، فروتنی و سخاوت، ترقی اجتماعی ،پیشـرفت زراعـت و انـجام امور راجعِ به ترقی جهان ، کامیاب گردد.

 

برابر آموزشــهای اشــوزرتـــشت، روح وروانِ هر مــوجـودی، پــرتوِ مــقدسـی است از انوارِ الهی یا” شـیدان شـید” و این گوهرِ تابناک در جسم خاکی و وجود انسانی نیز نهفته شده است وهمه ارواح از یک اصل و از یک منبعِ واحد صادر می گردد و جمیعِ آفریـــدگان ازین نعمت الـهی سهـیم و شریــکنـد. اندک توجهی بر کاینات و کهکشانها به ما ثابت می کند که همۀ نورها پرتوِ نـور اوسـت و همـه روانـها ذراتی از خورشیدِ حقیقتِ وجودِ اویند، بدین معنی که تمام ارواح در حقـیقت یک روح واحـد و از یـک منبــع کل صادر گردیده که در ظاهر تعـدد پذیرفــته و در ابدان و اجســام مخــتلف و متعدد جایــگزیــن شده اند،چنانکه مولوی بزرگ می فرماید:

 

منبسط بودیــم زیک گوهــر همــه

                           بی ســر و بی پا بدیم آن ســر همه

یک گــــهر بودیم همـچون آفــتاب

                            بی گـره بودیم و صـافی همــچو آب

چون به صـورت آمـد آن نور سـره

                            شـد عـدد در سـایه هـای کـــنگره

 

این عقیده طبعاً حس ِدوسـتی و برادری و عشق در جمیعِ ابناء بشر تولید کرده و در نتیـــجه تمامِ صفاتِ رذیله ،چون بغض و حسد و خشم و نفرت و انتقام را در وجودِ آدمی ریشه کن کرده ،عشق و محبت کامل جانشینِ آن خواهد گشت.چون این صفت، یعنی جذبات و کششهای مهر و محبت و عشق درما نیرو گیرد نه تنها نوع بشر را با نظرِ بــرادری و بــرابــری خواهیم نگریست، بلکه آفریــنش را یک مجســمه یا تندیسِ زیبایی دیده و جمیع هستی ها چون معشوقه ای  سراپا حسن در نظر ما جلوه گر خواهد شد که سراسر جهان را نیک و پسندیده و نشانه ای از رحمت و بخشش کامل خدایی دانسته و جهان آفرینش را پرتوی از نورِ او خواهیم دانست.

 

این مقام مرحله ای است که همۀ عرفا و حـکما چون بدان رسیدند و جمالِ حق را در پسِ پردۀ طبیعت دیدند بی اختیار زبان به توصیف عشق گشوده و آواز روحشان به چنین سرودِ محبت مترنم می گردد که گفته اند:

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

            عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست

 

این عقــــیده و فلســفه نه تنها در عالمِ عرفان، بلکه در زندگانی اجــتماعی و مـعاشرت افراد نسـبت به یکدیگر نیز اهمیتِ فوق العاده دارد زیرا چون ما همــه را یکسـان و از یک روح و روان دانسـتیم  با همه به محبت وعشقِ کامل رفتار خواهیم کرد و طبعاً مــهر و محبتِ ما در طرف تولیدِ محــبت کرده و اثرات نیکِ آن متوجه خودِ ما و اطرافیان ما نیز خواهد گردید.

 

این است معنی واقــعیِ “ســپنتا آرمــیتی” یا” عشـقِ مــقدس ” نسبت به جــمیعِ مــوجـودات، اگر این صفتِ خــدادادی در هر یک از ما تــقویت گــردد و همۀ بشــر نیز از این موهـــبتِ الــهی و بخــششِ یــزدانـی بـهره مندگردند، چه اندازه جـهان خــرم و آباد و جهانیان شاد و آزاد خواهـند گشـت.چه نیــکو می بود اگر ما به جایِ غرور و خود پرستی و نفرت و حســد، دوســتِ همۀ عالم و خــیر خــواهِ جــمیع مخلوقات می بودیم.

 

در اوســـــتا آ مــده : “خوشــــبخــت کســی اســت کــه در پــی خــوشــبخــتی دیــــگران

بـــاشـــــد.”

 

اگر انسان این حقیقتِ اوســتایی را درک می کرد و می دانسـت که خوشــبختی و سعادتِ او وابسته به خوشبختیِ دیگران است هرگز خود خواه نمی شد و قلب و روحِ خود را به جای صفات زشت و ناپسند،جایگاهِ نور ایزدیِ” سپنتا آرمیتی” می کرد و در راه خدمتِ به دیگران و نوع پروری قدم فرا می نهاد.

 

عشقِ مجازی نیز جلوه ای است از جــلوه هایِ عشــقِ حقیقی ، محبتِ پدر و مادر به فرزند و علاقــۀ فرزند به والدین وعشقِ زن و شوهـر نسبت به یکد یگر جزو همین عشق حقیقــی است .در گـــاتـــها “ســپنتا آرمــیتی”یا ” روح عشق و محبت” چنان تعریف شده که در راه ترقی عموم بکوشــد وعشـق و محبتِ او شاملِ حالِ همۀ بنی نوع بشر گردد.

 

درواقع این صفت خود به تنهایی، جامع، جمیعِ، محسناتِ اخــلاقــی بوده و بــهترین راهــنما به سـوی خوشــبختی است، زیرا برابرِ این دستورِ الهی خدمــت و شرکــت در امـورِ عـام المنفــعۀ اجــتماعــی و مساعدت و کمک به هر کس، از فرایضِ انسان است و از این روست که ترویج کشـاورزی و کمک به آبادانیِ جهان یکی از سفارشهای دینِ مزدیسنی است .اشـوزرتشت می فرماید: ” ای مزدا، بــشود که” آرمـیتی”، روح عشق و محبت، همیشه در ممالکِ جهان، خورشـید سـان پــرتـو افکند و جهان را جای خوشی و آسایش سازد.”

 

عشق انشان را از ظلمت کدۀ جهل و زشتی به راه راستی و پاکی هدایت می کند،به این مناسبت است که چون اشوزرتشت با تورانیان و رییس آنان “فریانه”صحبت می کند می فرماید:”هنگامی که راستی به تو دهم اندیشه هایت ظاهر گردد و زمانی که طایفۀ تو از راستی وعشق به هیجان آیند خواهند دانست چگونه با پیروی این پیام حقیقی رستگار خواهند گردید.”

 

در اندرزِ گواهِ زناشویی، موبد در بارۀ صفتِ آرمیتی به نو عروس و داماد چنین توصیه می کند:”داد و آیین سپندارمزد فرونتی و مهر و دوستی است .اندر گیتی ایرمنش (متواضع) و فـروتن باشید.با همدیگر دوستار و مهربان باشید.ترمنشی (غرور) و خودپسندی مکنید.هوچشم (پاک نظر) باشید،خویشانِ مستمند را ننگ مــدانید و از خواستۀ خویــش(دارایی خویش) یاریشان دهــید.آموزشــگاه وبیمارســتان و دیــگر بنیادهای نیک نهید و چون زمین، بارور و بردبار باشید.”

 

در یسنای (35 بند7) آمده: بشود فرشته محبت (آرمیتی) به کالبد انســانی پایداری و اســتواری بخشـــد.واین اشاره به محبت و عشقی است که در فضای حقیقت و رحمانیت توسعه یافته، گسترده می گردد.چنــین عشق پاکی آلوده به هوا و هوس جسمانی و آلایشـهای نفسـانی که باعث همه بدبـختی هاست نمی گردد. زیرا:

 

عشقــــهایی کز پی رنـــگی بــــود

                  عشـــــــق نبود عاقـــــبت ننــگی بــود

 

عشــقِ پاک از نورِ حق دارد نشان

                می برد جــان را بــدان جانــب کشـــان

 

در (یسنای 33 بند 11)اشوزرتشت دعا کرده خواستار است که :ای تواناتر از همه، ای مزدا اهورا عشق و محبت پاک را که راهنمای روان به سوی فردوس است، به همۀ جهانیان ارزانی دار.

آری عشق پاک شخص را از جمیع ِکششهایِ دنیوی آزاد ساخته وآ سایشِ روحی و صلح و سلامتی را به وی ارزانی می دارد ، آیینۀ دل  را از زنگارِ گمراهی و گناه پاک می کند و قابل جذب پرتوهای نور مزدا می نماید.عشقِ پاک،روان را قابل صعود به عالم بالا می سازد و در بهشـت برین جای می دهد این است که در یسنای (48 بند5) برای جهانیان خواستاراست :” کی ای مزدا، نیروی آرمیتی درجهان نمودارخواهد شد تا از پرتوِ آن، اندیشه و گفتار و کردار و ایمانِ آدمی پاک ومصفا گردد.”

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

طبقه بندی بدی

طبقه بندی بدی

موبد رستم شهزادی

(1) بدی در اندیشه : بی ایمانی و عدم توکل به پروردگار _ تکبر _ حرص _ دشمنی _ بدخواهی _ حق نشناسی _ بد چشمی _ سوء نیت _ خشم _ حسد _ بیماری _ بی بندوباری_ بی رحمی _ جنگ جویی _ ستیزه خویی _ خساست _ جهالت _ تعصب _ موهوم پرستی _ وسواس _ انتقام جویی _ شکاکی _ نادانی و غیره

(2) بدی در گفتار : دروغ _ ناسپاسی _ شهادت دروغ _ کفر گویی _ قسم دروغ _فحاشی _ زورگویی _ نفرین گویی _ گفتار فریب امیز _ ناحق گویی _ دروغ داوری _ بد زبانی _ نسنجیده گویی و غیره

(3) بدی در کردار : نا فرمانی از خدا و پیامبر _ تنبلی و بی کاری _ دزدی _ بی عفتی _ ستمگری _ خیانت در امانت _ ارتگاب منهیات _ حرام خواری _ انتقام جویی _ بد داوری _ ادم کشی _ حیله گری _ تقلید کور کورانه _ اطاعت از ظالم و گناهکار _ پیروی از عادات زشت _ بی هنری _ زیانکاری _ بت پرستی و شرک وغیره

(4) بدیهای جسمانی :ناپاکی _ درد و مرض _ هوا هوس _ ترک دنیا و انزوا _ خود کشی و خود ازاری و غیره

(5) بدیهای عقلانی :نادانی _ تعصب _ انحراف _ بی علمی _ بی هنری _ بی خردی و غیره

(6) بدی های روانی : انتقام جویی _ عقده داری _ دیوانگی _ جنون _ استعمال الکل و افیون و غیره

(7) بدیهای انفرادی : افراط و تفریط کاری _ پیروی از هوا و هوس _ لهو و لعب _ عیاشی _ حرام خواری _ گدایی ودزدی و غیره

(8) بدیهای اجتماعی :گرانفروشی _ احتکار _ کم فروشی _ جنگ _ تعصب دینی _ ستم وسلطه گری _ جنگ طلبی _ تذویر و غیره

(9) افات و جبر طبیعت : خشکسالی _ زلزله _ اتش فشان _ بیماری ها و افات نباتی و حیوانی _ طوفان _ ملخ خوری _ جنگ و خون ریزی و غیره

(10) خیر بی موقع ونابجا :باران بی موقع _ گرما و سرمای بی موقع _ زندگانی مجلل در اسودگی بدون اندیشیدن به فقرا _ فقر زیاد و غیره

(11) در گذشته بد تصور میشد اما بعدا” خوب گردید : زنبور عسل و کرم ابریشم و بعضی از قارچهای مفید و غیره

(12)در گذشته نیک بود اما حال بد گشته : بت پرستی و شرک و قربانی انسان

(13) افراط و تفریط در کارها : تن پروری پر خوری و شهوت رانی _ ورزش وتقوای زیاد و غرور و خودخواهی و غیره

(14) سایه یا نفی نیکی : تاریکی نفی روشنایی _ جهالت عدم علم _ مرگ نفی زندگانی ( اینها در اصل موجود نیستند ولی نفی با عدم سایه چیزهای موجود هستند ) و غیره

(15) بعضی از اداب ورسوم ملی و دینی که در یک زمان یا مکان معینی نیک بوده و در جای دیگر بد شمرده میشود مثل نوع خوراک حلال یا حرام و پوشاک و نوع زیستن اقوام و ملل گوناگون

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

“مثنوی”

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

صفات اهورامـــزدا

صفات اهورامـــزدا

موبد رستم شهزادی

گرچه ذات بی چون پروردگار به وصف در نمی آید، اشوزرتشت برای درک و فهم مردم صفات یا فروزگانی در اوستا برای اهورامزدا قایل شده که چنین اند:

1-“هروسـپ توان” یا توانای کل

2-” هروـسپ آ گاه” یا دانای کل و”هروســپ خدا”  یعنی مالــک وصاحب همه چیز.

اگر در کار آفرینش ( خلقت وهستی)بدرستی بیندیشیم می بینیم که خدا همه چیز را از روی دانش وخرد آفریده ودر کارهای اوهم آهنگی ونظم بسیار کاملی حکم فرماست چنانچه هرعضوی از تن مارا کاریست ویژه(مخصوص) وشگفت انگیز که هیچ آ دمی از عهــده ساختن چنین چیزی برنیاید  که به خوبی ودرستی بتواند جانشین اعضاء بدن شده وکارهای آ ن را به  همان خوبی انجام دهد.

آیا به جز خـداوند چه کسی توانایی آ ن را دارد که خورشید به این بزرگی وتابناکی بیآفــرنـد که هر  بامداد از خاور پدیدار گشته وبا نظم درستی هر پسین در باختر از دیده ها پنهان شود؟یا چهار فصل سال چون بهــار وتابستان وپاییز وزمستان به دستور چه کسی جز خداونــد یکی پس ا زدیگری فرا رسد به هنگام خویش جای خود را به چهره(فصل وصورت وشکل) دیگر دهد؟


در (یسنای 44) اشوزرتشت می فرماید:

آ یا به جز اهورامزدا کیست آنکه به خورشید وماه وستارگان راه سیر بنمود وماه را گهی نیمه و گاهی تمام نمودار ساخت؟

آیا به جز خداوند چه کسی توانایی آن را دارد که خورشید به این بزرگی و تابناکی بیافریند که هر بامداد از خاور پدیدار گشته وبا نظم درستی هر پسین در باختر از دیده ها پنهان شود؟ یا چهار فصل سال چون بهار و تابستان و پائیز و زمستان به دستور چه کسی جز خداوند یکی پس از دیگری فرا رسد و به هنگام خویش جای خود را به چهره (فصل و صورت و شکل) دیگر دهد؟


در یسنای 44 اشو زرتشت می فرماید :

آیا به جر اهورامزدا کیست که به خورشید و ماه و ستارگان راه سیر بنمود و ماه را گهی نیمه و گاهی تمام نمودار ساخت؟

آیا نگهدارنده زمین و سپهر و آفریننده آب و گیاه و ابر و باد کسی غیر از اوست؟ به راستی تنها اهورامزداست آن کسی که روشنایی سودبخش و تاریکی و خواب و بیداری را بیافرید و بامداد و نیمروز و شب را پدیدار ساخت.

پروردگاری که هرسپ توان و هروسپ آگاه و هروسپ خداست ، ناتوانی و نادانی در او راه نداشته و چنین هستی بخش بزرگی را هرگز در کار آفرینش نیازی به داشتن یار و یاور نبوده و یکتا و بی همتاست.

در جای دیگر اوستا اهورامزدا را “اَن ایاپ” یعنی نایاب و ناپیدا و “اَوی تنوو” یعنی بی جسم و پیکر و “ویسپه داتره” یعنی آفریننده همه چیز و “مینوان مینو” یعنی روحانی ترین روحانی یا نادیدنی ترین نادیدنی ها میخواند.


در گاتاها اشو زرتشت میفرماید :

اهورامزدا نخستین اندیشه گری که با فروغ جاودانی خود افلاک را درخشان ساخت و به ایزدی خرد خویش قانون “اشا” نظام جهان هستی را استوار ساخت تا نیک اندیشان راه نیک را دریابند و آن را پیروی کنند . ای خداوند جان و خرد ، ای کسی که همیشه و در همه حال یکسانی با روح مقدست فروغ ایمان را در قلب ما بر افروز.   

ای خداونـــد هستی بخش بی همتـا، هنگامی که در روز نخست به ما جسم وجان دادی واز فروغ خویش نیروی اندیشیدن وخرد بخشیدی ،زمانی که به انسان نیروی گفتار وکردارعنایت فرمودی، خواستی تا هر کس به دلخواه خود وبه آزادی وصلاح خویش راه زیستن واندیشیدن اختیار کند.ای اهـورامـزدا همان که تورا بادیـدۀ دل نگریسـتم با نیروی اندیشـۀ خود در یافـتم که تویی سرآغاز و  سر انجام ،تویی آفریدگار جهان هستی، تویی سرچشمه منش پاک وتویی داوردادگر کردارمردمان جهان .در نمازبه نام ستایش می خوانیم”به نام وستایش اوی همی بودو همی هست وهمی بید”یعنی  من به نام وبه ستایـش کسی می پردازم که همیشـه بوده وهست وخواهد بود.”ایزد سپنـتامینـواندرج مینوان مینو خودش یک ونام اورمزدج”اوست پــروردگار نــیک اندیشی که یــگانه آفــریدگـار هـر دوجهان بوده ونامش اورمزد است.

“خدای مهست ،تواناودانا ودادار و پرورتار وپانا وخاورو کرفه گر و اوخشدار واویژه وه دادستانی وهمازور”اوست بزرگتر از همه واوست توانا وداناوپرورنده ونگهبان ودستگیر، اوست نیکوکار و وبخشنده وپاک واوست داور نیک  ونیرومند.

علاوه بر این مازرتشتیان با کمال سربلندی افتخار میکنیم هنگامی که مردم جهان در دریای خرافات وبت پرستی غوطه ور بودند در بین ما ایرانیان پیامیر بزرگی چون” اشوزرتشت اسپنتمـان” پیدا شد که برای نخــستین بار یــکتا پرسـتی را به جهانیان آ موخته ومردم را  به راه راســت هدایت فرمود. زمانی که مصـریها” گـاو آ پـیس” را می پرسـتیدند ودر نقاط دیگر، خدایان نیمـه انسـان ونیمه حیوان می پرستیدند اشوزرتشت برضد پرستش خدایان ساخته دست بشر برخاسته، فرمود: اهورامزدایی را بستایید که(اوی تنوو) بدون تـن وپیکر است و(آ دویی) بدون همتا و(ویسپ آر)آورنده وآفریننده همـه چیز است.


در اوستای” اورمزدیشت” در باره صفات پروردگار می خوانیم:

“آئدمروداهورومـزدا- فرخشـتیه نامه اهمـی اَشـا اُم زره تشتـره”پس اهورامزدا به زرتشت گفت: ای زرتشت؛ 

نخستین نام من” هـــدف کـــــل” است

“بیتووانـته ویـو”دوم ،مــنم بخشنــــــده نـــعــمت

“سری نیواوی تنوو”سوم، مــنم بـی تــن وپیـــکر

“توریه اَشَه وهیشتَه”چهارم، منم بهــــترین پاکــی وراســتی

“پُخده ویسپَه وهومزده داته اشه چیتره”پنجم، منم مبــداءتمام نیـکـی ها وراستـیهـا

“خشته وویدا همی خره تش” ششم، منـــم خـــرد ودانـــــش

“هفته توخره توما” هفتم،مـنم خـــردمنـــــــــدتـریــن

“اشتیمویداهمی چیس تیش “هشتم، منـــم دانــــش

“نائوموچیتوا”نهم، مــنم دانشمنــــــدتـریـن

“دَسَه مویدا همی سپانو”دهم ،منـم افرایش

“ایون دَسوسپه ننگهو”یازدهم،مـنم افزاینــده

“دَوه دَسواهورو”دوازدهم ، منم هستــــی بخـــــش

“سرَه دسوسو یشتو”سیزدهم،منم نیــکوتــریـــن

“چیتره دسو عمدویده ویشه وو”چهاردهم،منم آزار ناپذیــر- شکســت ناپــذیــر

“پنچه دَسواَوه نمنه”پانزدهم،منم  بر همـــه فیـــروز

“خشه وش دَسه هاته مره نوش”شانزدهم ، مـنم نگهـدارندۀحساب بندگان

“هفته دَسو ویسپه اِسَش “هفدهم، منم نگهــبان همــــه

“آشته دَسه بیشه زیه ” هیجدهم ، منم تنـــــدرستــــی بخـــــش

“نوه دَسه یدا اهمی داتو ” نوزدهم ، منم بخشــــــــندۀ کل – آ فریننـــــــدۀ کل

“ویستا نستمو اهمنی یداهمی مزدا نامه اهمی “بیستم ، منـم هستـــی بخش کل ونامم بخشنــدۀ بزرگ است.

 

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

سپنتا مینو – انگره مینو

سپنتا مینو – انگره مینو

موبد رستم شهزادی

سپنتا مینو به چم نیرو یا خوی نیکی و انگره مینو نیرو یا خوی بدیست. بنابر تعالیم اشوزرتشت گیتی تنها جای خوشی و نیکی، یا سرای اندوه و زشتی نیست. غم و شادی و نیکی و بدی در جهان بهم آمیخته و همان اندازه که زیبایی و خوبیهای آن ما را شاد و زندگی ما را خوش و خرم میسازد، زشتی و بدیهای جهان نیز ما را رنج داده افسرده می کند. اشوزرتشت به ما دستور می دهد که در زندگی نباید از بدی و زشتی های آن در بیم و هراس بوده و برای خاطر خوشبختیهای جهان دیگر ازین جهان و نیکی هایش روگردان شویم و چشم بپوشیم، بلکه میفرماید تا میتوانیم باید با بدیها پیکار کرده و بر هرچه زشت و ناپسند است بتازیم و آنها را نابود سازیم. آن وخشور فرموده است: خداوند از کسی خشنود میشود که به یاری خرد و فرمانهای دین پیوسته راه سپنتا مینو یا نیکی را برگزیند و از خوی انگره مینو یا زشتی دوری جوید زیرا آن یکی تندرستی و کامیابی و پیشرفت همه گونه خوشی و نیک بخشی آورد و این دیگر رنج و بیماری و تیرگی و کاهش و بدبختی دربردارد.

برهر زشتی بایسته است که در جهان پیوسته بر ضد بدی و زشتی پیکار کند و در راه نابودی نیروی اهریمنی از هیچگونه فداکاری خودداری ننماید و یقین بداند که سرانجام نیکی بر بدی چیره شده و در پایان فتخ و فیروزی از آن سپنتا مینو و شکست و نابودی بهره انگره مینو خواهد بود.

درباره این دو نیرو اشوزرتشت در گاتهای 30 می فرماید: به سخنان مهین گوش فرادهید و با اندیشه روشن به آن بنگرید و پیش از آنکه روز واپسین فرارسد میان ایندو یعنی نیکی و بدی را خود تمیز دهید.

آن دو گوهر همزادی که در آغاز آفرینش در عالم اندیشه پدیدار شده اند یکی نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدیست در اندیشه و گفتار و کردار، از میان این دوراه مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را. هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند زندگی و مرگ پدید آمد و از میان این دو گوهر بدکاران نیک را از بد تمیز نداده فریب خوردند و زشت ترین اندیشه را برای خویش برگزیدند. آنگاه از روی خشم برخاسته تا زندگی آدمیان را تباه کنند ولی پیروان راستی که همیشه با کردار نیک خود خواستار خشنودی اهورامزدا هستند خرد مینویی یعنی اندیشه نیک را که با زیور ایزدی آراسته است اختیار نمودند. هنگامی که کیفر اهورایی برای گناهکاران فرا رسد و هومن (اندیشه نیک) به فرمان اهورامزدا کشور جاودانی را برای آنانی بیاراید که دروغ را دربند نموده به دست راستی سپرده اند. بشود که نیروی ایزدی و پاک منشی و راستی به یاری مردم شتافته و درستی و محبت به کالبد انسانی پایداری و ثبات بخشد تا با برگزیدن راستی و نیکی در آزمایش روز واپسین به پاداش نیک رسند زیرا هنگامی که حساب روز واپسین فرارسد دوستداران راستی به پاداش نیک و یاران دروغ به سزای بد خواهند رسید.

 

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

سرودِ یَتا اهو وَئیریُو ، بینش آرمانی اشوزرتشت

سرودِ یَتا اهو وَئیریُو ، بینش آرمانی اشوزرتشت

موبد کورش نیکنام


یَتا اَهو وَئیریُو.

اَتا رَتوش. اَشات چیت. هَچا..

وَنگهِئوش. دَزدا. مَنَنگهُو.

شیَئُوتَنَه نام . اَنگِه اوش. مَزدایی..

خشَترِم چا. اَهورایی آ .

ییم . دریگُوبیُو. دَدَت. واستارِم..


این سرود، یک شعر سه فردی (مصراعی) است که هرفردِ آن دارای شانزده آهنگ (سیلاب) است و در وزنِ شعری همانند نخستین بخش از سرود های زرتشت ( اَهنَوَد گات ) است به همین روی اَهونَه وَر نیز نام گرفته است. 
سرود یتا اهو در کنارسرود دیگری از اوستا به نام اَشِم وُهو، هریک به تعدادی مشخص بارها در نیایش های اوستایی تکرار می شود. یتااهو وئیریو درنیایش ها گاهی 1 یا 2 وگاهی 4 و 21 بار سروده می شود که برگردان واژگانی این سرود چنین است .

مصراع نخست: 
یَتا: بدین سان ، چنانکه 
اَهو: هستی، زندگی، زنده بودن 
وَئیریُو: آرزو شده، آرمانی، خوش آیند 
و با ترکیب آنها یتا اهووَئیریُو= زندگی آرمانی و آرزو شده 
رَتوش: رَد، پیشوای مینوی ، آموزگارِدین که با نگرش به زمانِ سُرایش این سرود بیگمان در آن زمان این ویژگی ها به اشوزرتشت نسبت داده شده است . 
اَشات: اشا، هنجاردرست، راستی 
اَشات چیت هچا: که باهنجار(سرشارازراستی)باشد 
بنابراین برداشت از نخستین مصراع = جهان آرمانی آنچنانکه آموزگارراستی ( زرتشت ) آرزو می کند باهنجاروسرشارازراستی است .

مصراع دوم : 
وَنگهئوش: نیک ، نَغز، درست 
دَزدا: پیشکش، هدیه، بخشش 
مَنَنگهُو: منش، اندیشه، آگاهی 
وَنگهئوش دَزدا مَنَنگهُو= بخشش نیک اندیشی 
شیَه اُتنَنام: کردار، رفتار، عملکرد 
اَنگه اوش: هستی، گیتی، زندگی 
مَزدایی: اهورامزدا، ازآن خداوند، اهورایی 
بنابراین برداشت از مصراع دوم = بخشش نیک اندیشی برای رفتارنغزدرزندگی وهماهنگ با خواست اهورامزداست

مصراع پایانی: 
خشَترِم: توانمندی، شهریاری مینوی، پادشاهی برخویشتن 
اَهورایی: هستی بخش، پروردگار، آفریننده 
دریگُوبیوُ: راستکاران بی چیز، پارسایان، دینداران بی نیاز 
دَدَت: دادن، بخشیدن، سازش کردن 
واستارم: نگاهبان، پاسدار، یاری کننده 
برداشت از مصراع پایانی= شهریاری مینوی اهورا نگاهبان پارسایان است 
و برگردان پارسی سرود وَرجاوند (مقدس) یتا اهو وئیریُو که نیایش نیکِ اوستا است چنین خواهد بود .

جهان آرمانی 
آنچنانکه آموزگار راستی (زرتشت) آرزودارد 
جهانی است باهنجار واز روی راستی

نیک منشی، 
بهترین پیشکش برای راستی پویان است

نیروی اهورایی، 
یاور و پشتیبان پارسایان خواهد بود .


برگرفته از

http://www.kniknam.com

زرتشتی ، ايرانی ، جهانی

زرتشتی ، ايرانی ، جهانی


موبد کامران جمشیدی

مردمی كه در یك سرزمین زندگی كنند و زبان و فرهنگ همانند داشته باشند دارای پیشینه و یاد تاریخی یكسان باشند و جشن‌ها و آیین‌های همسانی در میانشان برقرار باشد را میتوان یك ملت نامید.

ملت ایران یكی از كهن‌ترین ملت‌های جهان است و از دیرباز با شهریگری درخشان خود برگ زرینی بر دفتر شهریگری انسان افزود. اگر سرزمین ما سر راه مردم بیابانگرد نبود و دستخوش غارت و چپاول آنها نمی‌گردید، امروز سرنوشت ما این نبود.

ما آهنگ تاریخ‌نویسی نداریم. جنایت چیره‌گران تازی، ترك و مغول در كتاب‌های تاریخی نوشته شده است. تنها به این نكته اشاره می‌كنیم كه اگر در نقشه جهان هنوز نام و نشانی از ما پس از اینهمه تلخكامی تاریخی بر جای مانده است خود شگفتی است. ما هستی خود را به پدران و مادران دلیرمان وام داریم كه با خرد، چاره‌اندیشی و پایداری خود كوبش شمشیر ددمنشان را با تن خویش گرفتند و تیغ آنها را كند كردند.

ملت ایران یكی از طبیعی‌ترین و كهن‌ترین ملت‌های جهان است.[1] اگر واژه ملت و ملیت برای كشورهایی كه از زندگیشان تنها چند دهه و یا سده بیشتر نمی‌گذرد، واژه تازه‌ای است برای ما هزاران سال است كه درونمایه (مفهوم) دارد.

برای ایرانی ملی‌گرایی همانا خودشناسی و فرمانروا بر سرنوشت خویش بودن است. این‌گونه ملی‌گرایی با ملی‌گرایی منفی كه شیوه تازشگرانه دارد، ناهمسانی بنیادین دارد. ایرانی از دیرباز تا به امروز هرگز نسبت به بیگانگانی كه دوستانه به ایران سفر كرده‌اند روشی دشمنانه نداشته است. در ایران مهمانان خارجی همواره با پیشواز مردم روبرو شده‌اند. هنوز هم مردم به گرد مهمانان خارجی گرد می‌آیند و با روی گشاده به یاری آنان می‌شتابند.

ما در درازای تاریخ، حتا در آن روزگارانی كه نیروی فراوان داشتیم هرگز دست به كشتار و غارت نزدیم. قهرمانان ملی ما مردانی نبودند كه به كوبش شمشیر گردن مردم را می‌زدند و ناجوانمردانه كوچك و بزرگ را از دم تیغ می‌گذراندند. ما ملتی اخلاق‌گرا هستیم و نخستین ملت یگانه‌ شناس جهانیم.

استوره‌های ما نیز راستگو و اخلاق‌گرا و انساندوست‌اند. ما هرگز ستایشگر دروغ و نیرنگ نبوده‌ایم. رستم ما پهلوانی است زورمند اما جوانمرد و پای‌بند اخلاق.

ملت ما هرگز برای ادامه زندگی خود خونریزی نكرد و برای آبادانی خانه خود، خانه دیگران را ویران ننمود. ما از اینكه، از چنین ملتی هستیم، به خود می‌بالیم و می‌خواهیم مانند پدران خود راه سازندگی و آبادانی را پیش بگیریم. منش ما از پرورش پدران ما سرچشمه می‌گیرد. درود به روان پاك آنها، كه حتی آزردن مور را هم روا نمی‌داشتند:

میازار موری كه دانه كش است            كه جان دارد و جان شیرین خوش است

 

این گفته و كرده پدران ما با خواسته مردم امروز به درستی همخوانی دارد. نه گفتن به خشونت و “رواداری” (تسامح و تساهل) از سوی بنیانگزاران شهریگری ایران، مانند كوروش و داریوش آنهم هنگامیكه نیرو داشتند، بهترین گواه گفته‌های ماست.

بسیاری در درازای تاریخ هنگامیكه نیرو نداشتند مهربان، بخشنده و آزادیخواه بودند و وقتی زورمندی به دست آوردند به درسته وارون وانمود نخستین خود دست به جور و ستم و نابودی آزادی‌ها زدند. اما بنیانگزاران شهریاری ایران در اوج نیرومندی، بخشنده و آزادی‌بخش بودند. بی‌گمان گفتار و رفتار پیامبران و بزرگان استوره‌ای و تاریخی هر كشور و ملتی، بازتاب‌دهنده و بازگو‌كننده ویژگی‌های اخلاقی همان ملت و كشورند، زیرا آنان پرورده همان آب و خاك و رشد یابنده در فرهنگ كشور و ملت خویشند. اوستا و شاهنامه دو سند زنده و آیینه تمام‌نمای اندیشه و اخلاق ایرانی است و رفتار و كردار كوروش و داریوش نیز بازتابی است از آموزشهایی كه آنان در جامعه از مردم كشورشان آموخته‌اند. زرتشت و آموزشهایش نشان‌دهنده آرمان‌های نیك و بشردوستانه هستند. جهان هستی و همه‌ی زندگان و در یك نگاه همه هستی در جهان‌بینی زرتشت مورد مهر است و شایسته ارج‌گزاری.

جهان‌بینی ایرانی-زرتشتی، دیدگاهش را برای خوشایند‌های روز و این یا آن گروه از مردم زورمند در میان نگذاشته است. این شیوه نگرش، ریشه در گوهر فرهنگ ایرانی دارد. این باور مردمان پاك‌نهاد ایران است.

نیاكان ما هزاران سال پیش از اینكه “انجمن حمایت از حیوانات” ایجاد شود آزردن جانوران را ناپسند و ناشایست می‌دانستند. سه هزار سال پیش از اینكه دسته‌ها و گروه‌های پیرو پاك‌نگهداشتن زیستگاه (محیط زیست) به جنبش درآیند در دین زرتشت، آلودن زیستگاه ناپسند و پاك‌نگهداشتن آن خویشكاری هر یك از مردان و زنان زرتشتی بود.

برابری انسانها در جهان‌بینی زرتشتی – ایرانی و رواداری در این فرهنگ، آزادی باورها در دوران هخامنشی و همكاری جهانی‌در شهریاری ایرانیان، در آزادی یهودیان و ساختمان تخت‌جمشید به خوبی بر جا مانده است.

رای برابرِ باشندگان در شهریاری ایران و آزادی باور و وجدان، به همراه امنیت، سبب جابجایی آزاد مردم و اندیشه‌هایشان شد. اوج فلسفه‌ی یونان باستان، در دوران هخامنشی است. افلاتون خود را شاگرد زرتشت می‌دانست. فلسفه و دانش به سبب آزادی موجود در شهریاری هخامنشیان توانست از هند تا یونان به جنبش درآید و به بار بنشیند.

برابری زنان و مردان در ایران باستان، ریشه در فرهنگ ایرانی – زرتشتی دارد. زنان در پایان دوران ساسانی از چنان حقوقی برخوردار بودند كه آن حقوق را می‌توان تنها با حقوق زنان اروپا و آمریكا در سده‌ی بیستم سنجید.[2]

در اینجا این پرسش پیش می‌‌آید كه پس چرا ما سروری ملی خود را از دست دادیم و با فروپاشی دولت ساسانی دست ما از اداره كارهای خودمان كوتاه گردید و اكنون ایران یك كشور جهان سومی است؟

میزان ددمنشی و خون‌ریزی با شهریگری نسبت وارو دارد. هر چه میزان شهریگری در یك جامعه بالاتر رود به همان نسبت خوی درندگی و خون‌ریزی كاهش می‌یابد. امروز مردم اسكاندیناوی به آرامش‌خواهی شهره هستند، اما پدران همین مردم در گذشته بنام “وایكینگ” آرامش را از ملت‌های دور و نزدیك خود گرفته بودند. آدم‌كشی و غارت پیشه اساسی وایكینگ‌ها بود. آیا وایكینگ‌ها انسانتر و شهریگر‌تر بودند یا فرزندان كنونی آنها؟

به هر نسبت كه رفاه در جامعه افزایش یابد و مردم از آموزش و پرورش دانشی و اخلاقی بهره‌مند گردند، میزان كشش به خون‌ریزی كاهش می‌یاید. هر چه به شهریگری یك ملت افزوده گردد، از كشش به جنگ در آنها كاسته می‌شود. به هر اندازه كه مردم به دانش و هنر دلبستگی نشان بدهند به همان نسبت به باشندگان زنده طبیعت بیشتر مهر می‌ورزند و خواهان پاك‌نگاهداری زیستگاه خود می‌شوند.

بپندارید كه گروهی دانشمند و پژوهشگر نشسته و در مورد یك مقوله‌ی دانشی گفتگو می‌كنند. همراه اینان خامه و كاغذ و دفتر است. ناگهان در گشوده میشود و چند نفر با جنگ‌افزار به این نشست هجوم می‌آورند، چند نفر را كشته و بقیه را به گروگان می‌گیرند و به آن دانشمندان دستور می‌دهند كه برخیزند، بدوند و … در این میان چه كسی گناهكار است؟ آیا این دانشمندان گناهكارند یا آن جنایتكاران جنگ‌افزار بدست؟

ما مردمی بودیم شهریگر و سرگرم كار خود. ناگهان مردمی بیابانی به ما یورش آوردند. همانگونه كه ساختن و آبادانی از ویژگی‌های ما بود، دلبستگی بیمارگونه به كشتن و خون‌ریزی و ویرانگری در سرشت آنها نهفته بود.

پدران ما می‌بایست درها را می‌بستند كه نبستند. به غیر از این سهل‌انگاری‌، از آنها هیچ گناهی سر نزد. در پیشگاه تاریخ ما سرافرازیم كه نه خود و نه نیاكانمان به خون‌ریزی دست نزدیم و هرگز هیچ آدم‌كش را به عنوان قهرمان ملی ستایش نكردیم.

پدران ما به جرم انسان بودن از خانه و كاشانه خود رانده و اسیر خونریزان شدند و به زور تن به چیرگی بیگانگان دادند.آدمكشی، غارت و زورگویی در فرهنگ ایرانی نه تنها هرگز مایه‌ی سربلندی نبوده است بلكه بسیار نكوهیده می‌باشد.

 

سروری ملی

ملی كسی است كه خواهان سروری ملت خود بر سرنوشتش باشد و سود مردم كشورش را همواره بر سود بیگانگان برتری دهد. در جهان هر كشوری می‌كوشد كه سرزمین خود را آباد كند. ملی كسی است كه خواهان آبادی همه سرزمین ایران یعنی همه‌ی ده‌ها، شهرها و استان‌های كشور باشد. سروری ملی یعنی سروری مردم بر مردم و یا همان دمكراسی.

دوست داشتن میهن برابر با دشمنی با كشورهای دیگر نیست. در فلسفه‌ی زرتشت كه بوجود آورنده‌ی شهریگری درخشان ایران باستان است و شاهان بزرگ هخامنشی با باور به آن و بكارگیری آموزش‌های زرتشت، چنین دستاوردهای بزرگی برای ما به یادگار گذاشته‌اند، مهر جای نخست دارد و كینه نشانه‌ی بی‌خردی است.

 

نخستین موجود را كه انسان پس از زایش می‌شناسد مادر است. او در آغوش مادر مزه‌ی آرامش را می‌چشد. گرما، بوی تن و كوبش قلب مادر به نوزاد آرامش می‌بخشد. در یك جمله جهان نوزاد در مادرش فشرده می‌شود. پس از چندی نوزاد كسان دیگری را نیز در پیرامون خود می‌بیند. او با پدر، برادر و خواهر هم آشنا می‌گردد. كمی دیرتر كودك درك می‌كند كه در پیرامون او و خانواده‌اش مردمان دیگری نیز زندگی می‌كنند. او از بین فرزندان همسایه‌ها، همسالان خود را برای بازی برمی‌گزیند و با مفهوم دوستی نیز آشنا می‌شود. او می‌داند كه اگر چه دوستانش با او در یك خانه بسر نمی‌برند و هر یك خانه‌های خود را دارند، اما این خانه‌ها در یك كوی و برزن هستند و او درمی‌یابد كه غیر از برزن او برزن‌های دیگری نیز در پیرامون هستند.

با رفتن به دبستان و فراگیری خواندن و نوشتن با مفهوم‌های تازه‌ای مانند كشور و ملیت هم رفته‌رفته آشنا می‌گردد. او در آنجا با جغرافیای جهان هم آشنا می‌شود و درمی‌یابد كه به غیر از كشور اوكشورهای بسیاری در جهان وجود دارد.

جهان ساده كودك كه با مادر آغاز شده بود و دیرتر خانواده را دربر گرفته بود و در انجامِ رشد خود به كوی و برزن رسیده بود رفته رفته بزرگتر و بزرگتر می‌شود.

كودك در آغاز برای درك كشور، ملیت و فرهنگ و هویت ملی با سختی روبرو خواهد شد. ذهن كودك باید سالهای دیگری رشد كند تا او بتواند  این مفهوم‌ها را درك كند. برای ذهن كودك هشت یا نه ساله، ملیت مفهومی ندارد. افراد خانواده و همسایه‌ها و اهل برزن و سرانجام شهر زادگاهش همه‌ی جهان اوست.

اگر ذهن كودك در همین اندازه بماند ولی تن او رشد طبیعی داشته باشد، برزن‌گرا می‌شود، اگر ما پس از چند سال، با او ملاقات كنیم دیگر نمی‌گوییم او كودك است. او از نظر ما نوجوان و دیرتر جوان و دیرتر میان‌سال و سرانجام پیر می‌نماید، اما پیر سفیدمویی كه ذهنش رشد نكرده و هنوز بسانِ كودك 8 یا 9 ساله باز مانده است. از این‌رو ما می‌توانیم بگوییم كه برزن‌گرا در هر سن و سالی كه باشد، ذهنش بازمانده از دوران كودكی است. برزن‌گرا وا‌مانده ذهنی است.

 

ملی‌گرایی انسانی است:

همانگونه كه بنیان هر جامعه خانواده است، بنیان جامعه‌ی بزرگ انسانی نیز ملت است. ملتها در كنار یكدیگر، جامعه ملل را تشكیل می‌دهند.

همانگونه كه خانواده‌ها در كنار هم، مردم ده و شهر را شكل می‌دهند، ملت‌ها نیز در كنار هم جامعه‌ی بزرگ انسانی را مفهوم می‌بخشند. نزدیكی كشورها و همكاری آنها و كوشش برای ساختن یك جهان سالم و بدور از جنگ و ناداری و غیره و همچنین پاك‌نگاهداری زیستگاه از بزرگترین دستاوردهای فلسفه‌ی دین بهی است.

گسترش پیوند میان ملتها در گروهی از مردم این فكر را ایجاد نموده است كه كشور و ملت بزودی مفهوم خود را از دست خواهد داد.

اگر تشكیل ده و شهر، سبب از بین رفتن خانواده گردید، تشكیل جامعه‌ی جهانی نیز سبب از بین رفتن ملت و ملیت خواهد شد!

زبان، فرهنگ، سنن، دین، شیوه‌ی نگرش به جهان، ویر تاریخی و بسیاری از نیازهای طبیعی انسان، سبب خواهد گردید كه مفهوم ملت پابرجا بماند.

اگر دوست داشتن پدر و مادر و خانواده سرشتی است و مهر به برزن و زادگاه هم در سرشت انسان نهفته است، همچنین مهر میهن نیز در نهاد انسان‌ها وجود دارد و خواهد داشت. از این گذشته انسان به دیگر انسان‌ها جدا از رنگ پوست، زبان و فرهنگ هم دلبسته است و از درد آنان رنج می‌برد.

همانگونه كه مهر به خانواده، پیش راه مهر به زادگاه را نمی‌گیرد و دوست داشتن زایشگاه راه مهر میهن را نمی‌گیرد، مهر به انسانیت نیز پیش‌گیرنده‌ی راه میهن دوستی نیست.

از پایه همه‌ی این مهرورزی‌ها نهادین و انسانی است. انسان رسایی‌یافته كسی است كه این زنجیره‌ی مهر را در دلش به درستی جای داده باشد. دوست داشتن، انسانی است! آن كه در دلش مهری نیست، انسان نیست! آنان كه می‌پندارند مهر میهن ترسناك است و به دنبال جامعه‌ی یكسان و یك‌شكل انسانی می‌گردند، نه انسان را می‌شناسند و نه با مفهوم دوست‌داشتن آشنا هستند.

مهر به انسان و جامعه‌ی انسانی به دور از رنگ پوست و نژاد، بالاترین شكل مهر انسانی است. اما برای رسیدن به این پایه و درك آن، باید از گامه‌های رسایی مهر گذشت.

كسی كه خانواده‌اش را دوست نداشته باشد چگونه می‌تواند همسایه‌های خود را دوست داشته باشد. آن كه چشم دیدن همسایه خود را ندارد چگونه می‌تواند به اهل برزن مهر بورزد. و خلاصه آنكه ملت خود را دوست ندارد چگونه به انسانیت مهر می‌ورزد؟

مهر به “خانواده”، “برزنِ زادگاه”، “میهن” و “جامعه انسانی” مخالف هم نیستند بلكه در یك راستا و تمام‌كننده‌ی یكدیگراند.

در این زنجیره اگر “برزن‌گرا” در گامه‌های نخست وامانده است، “انتر ناسیونالیست انقلابی” بدون درك این زنجیره و نادیده‌گرفتن مهر به میهن، می‌خواهد به یك باره به جامعه‌ی برابر انسانی برسد.

برزن‌گرا و جهان‌میهن انقلابی، دو روی یك سكه‌اند. آنها مانند دو كودك‌اند كه یكی در كلاس دوم سالهاست درجا زده است و توان گذراندن آنرا ندارد و دیگری می‌خواهد بدون گذراندن پایه‌های دبستان و دبیرستان به یكباره وارد دانشگاه شود.

اگر واپس‌ماندگی ذهنی برزن‌گرا، به آسانی شناسایی شدنی است كژروی جهان‌میهن انقلابی، به سبب رنگ و روغن و رویه‌ی فریبنده داوش (ادعایش) به دشواری بازشناخته می‌شود.

هر بیننده‌ای اگر وارد یك كلاس درس گردد و در میان كودكان هشت و یا نه ساله یك مرد را ببیند كه مانند كودكان هم‌كلاسی خود سخن می‌گوید و كار می‌كند، به آسانی می‌تواند دریابد كه او وا مانده است و رشد طبیعی نكرده است. اما اگر همان بیننده به دانشگاه برود و در میان جوانان دانشجو یك كودك هشت ساله را ببیند، پیش خود می‌‌اندیشد كه او باید به راستی نابغه باشد. اكنون اگر بیننده با او گفتگو كند و ببیند كه دانستنی‌ها و دریافت او از جهان به اندازه‌ی سنش است و جای او باید در همان كلاس دوم باشد از خود می‌پرسد: پس او اینجا چه می‌كند؟

بسیاری از انترناسیونال‌ها و جهان‌وطن‌ها، ”غلط‌اندازند” ! بسیاری از مردم تنبل و تن‌پرور نیز برای فرار از مسئولیت‌های ملی خود، با پیش كشیدن جهان میهنی و به مسخره گرفتن ملی‌گرایی، از خویشكاری انسانی خود شانه خالی می‌كنند.

انسان تا رسیدن به یك همازوری ملل كه در آن همه ملت‌ها دارای حق برابر باشند، فرسنگها راه دارد. بسیاری از ملت‌های چیره‌گر برای شناسانگری (توجیه) چیره‌گری خود، یگانگی ملت‌ها را به میان می‌كشند و دم از فرهنگ جهانی و دولت جهانی می‌زنند. آنها می‌خواهند ملت‌های دیگر زبان و فرهنگ خود را رها كنند و زبان و فرهنگ آنان را بپذیرند. چنانكه برای شهروند شوروی شدن و انسان “طراز نوین” گشتن، ملتهای دیگر می‌بایست زبان روسی را بیاموزند. اما روسهایی كه در جمهوری‌های دیگر حتا زاده شده بودند به خود این دشواری را نمی‌دادند كه چند جمله از زبان مردم آن جمهوری‌ها را بیاموزند. این چه برابری بود كه یكی زبان و فرهنگ خود را فرو بگذارد و زبان فرهنگ دیگری را بیاموزد. اگر نام این كار را چیره‌گری فرهنگی ننامیم چه بنامیم؟

كجای این كار “برابری” است؟ نام این وارفتگی (حل‌شدن) است. نابود شدن است!

چرا باید یك مصری با یك چینی به زبان انگلیسی و یك تاجیك با یك ارمنی به زبان روسی گفتگو كنند؟

هر ملتی باید زبان و فرهنگ خود را داشته باشد و برای پیوند با دیگر ملت‌ها از یك زبان ساده‌آموز و جهانی مانند “اسپرانتو” استفاده كنند. هر نوع گسترش پیوند جهانی كه بر پایه‌ی یك زبان جهانی (مانند اسپرانتو) نباشد، براستی گردن نهادن به یك زبان ملی است، چه این زبان روسی باشد و چه انگلیسی، خواه از غرب باشد و خواه از شرق. كسانی كه بنام ساختن یك فرهنگ جهانی، خواستار برپایی زبان و فرهنگ خود هستند براستی ریاكارانه می‌خواهند كه ملت‌های دیگر به چیرگی آنان گردن نهند و برای ساكت‌كردن آنها فراخواست (ادعا) دهن‌پر‌كن یگانگی جهانی را پیش می‌كشند. آنها ملی‌گرایی در كشورهای دیگر را می‌كوبند تا ملی‌گرایی چیرگی‌خواه خود را برپا كنند. انترناسیونالیسم براستی آرنگی (شعاری) است در دست آنها تا ایده‌آلیست‌های كشورهای كوچكتر را فریب داده و به دنبال خود بكشند و “ملی‌گرایی” را برای آنها همچو گناهی بنمایانند تا روشنفكران آنان را از ملی‌گرایی مثبت كه تنها راه رودررویی با فرهنگ چیره‌گر آنهاست بی‌بهره سازند.

دوست داشتن آب و خاك خود، گناه نیست. مهر میهن در نهاد انسان نهفته است. جهان از ملت‌ها تشكیل یافته است و راه رستگاری آن هم‌فهمی، درك و ارج‌گزاری به همه زبان‌ها و فرهنگها است.

آموزش‌های زرتشت تنها دیدگاهی است كه بر پایه‌ی ملی‌گرایی مثبت و سازنده و جهان‌مداری آگاه و بالنده بنیاد یافته است.

هدف زرتشت آبادانی جهان از راه یگانه‌كردن نیروهای همه مردم جهانست. این یگانگی از راه به خود كشیدن فرهنگ‌ها و زبان‌ها از سوی نیرومندترها شكل نمی‌گیرد. زرتشت به درستی می‌دانست كه تنها در سایه همكاری همه مردم كشورهای گوناگون، جهان توانا به پیشرفت راستین خواهد بود. از میان برداشتن ناداری، بیداد و سالم‌نگاهداری زیستگاه نیاز به همكاری جهانی دارد.

جوانان ایرانی باید بدانند كه اندیشه‌های برزن‌گرا، و باورهای قوم‌پرست و همچنین نژادپرستی هیچ جایگاهی در فلسفه‌ی زرتشتی – ایرانی ندارد. جهان برای بیرون آمدن از آشوبهای ترسناك اجتماعی – زیستگاهی، جز فلسفه زرتشت تكیه‌گاهی ندارد!

راه بپا خیزی دوباره ایران به عنوان یك كشور شهریگر، تنها روی‌آوری به آموزش‌های زرتشت است.

اگر ایران در آغاز زایش خود، آنچنان خوش درخشید كه هنوز دوست و دشمن از درخشش آن چشم‌هایش خیره مانده است، سببش را باید در جهان‌بینی و فرهنگ ایرانی – زرتشتی دانست. اگر بار دیگر ما همان فلسفه را چراغ راه خود سازیم توانا خواهیم بود دوباره شگفتی‌آفرین گردیم.

در فلسفه زرتشت همسان‌سازی جایی ندارد. هر ملت، فرهنگ و زبان همچون گل است. هر گل هم رنگ و بوی خود را دارد. در جامعه جهانی پیشنهادی زرتشت، هیچ گلی رنگ و بوی خود را به دستور گلی دیگر از دست نمی‌دهد. ایجاد جامعه جهانی از دیدگاه ما زرتشتیان ساختن یك دسته گل از گلهای گوناگون با رنگ و بوهای جور وا جور است. هیچ گلی نباید به سود گل دیگری از رنگ و بوی طبیعی خود تهی گردد.

هر ملتی باید اجازه داشته باشد كه زبان و فرهنگ خود را نگهدارد. زبانی مانند اسپرانتو همچون رشته‌ای تواند بود كه این گلها را به هم پیوند دهد و دین زرتشت راهنمای این گلها (ملت‌ها) به سوی رسایی و رسایی راستین خواهد بود.



[1] منظور از واژه ملت طبیعی، كشور و ملتی است كه خود پای بر میدان تاریخ نهاده است و نیروهای بزرگ و بهره‌كشنده، آنها را نیافریده‌اند.

[2] برای آگاهی در این باره نگاه شود به كتاب “زن در حقوق ساسانی” نوشته‌ی دانشمند آلمانی “بارتولمه”

 

 

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

زرتشت ، یک بینشور

زرتشت، یک بینشور

موبد کامران جمشیدی

نگاهی تازه اما کهن به دین و پیامدار ایرانی

(بهدینی- نیک دینی-شاد دینی)

دین وآیین کهن ایرانی، دینِ بینش و آگاهی، دین راستی و درستی، دین خرد و داد، دین شادزیوی و شادباشی و در یک کلام دین بهی و نیکی و نیکویی است. اینکه چه کسی یا چه کسانی و در کجای تاریخ، این سراندیشه ها را درانداختند و برپایۀ آنها دین و آیین پروراندند و با آن زندگی کردند، کمتر مهم است تا خود این سراندیشه ها.

در تاریخ ما، این سراندیشه ها با نام زرتشت گره خورده اند و ما آن را گرامی میداریم. اینکه زرتشت چه هنگام می زیست و کجا می زیست و یا اینکه او پیامبر بود یا پیام دار، فیلسوف بود یا بینشور و … آنچنان مهم نیست که آنچه به نام او برای ما بجای مانده است. آن یک شیوۀ بینش، یک فلسفۀ زندگی، یک جهان بینی و یک سیستم باوری است که بر پایه سراندیشۀ های یاد شده بنا شده است و به انسان برای بودن و شدن و امید به زندگی و آینده یاری می رساند.

اما برای آنان که در این پرسش درمانده اند و یا آن را برترین پرسش به شمار می آورند که زرتشت پیامبر بود یا فیلسوف یا …. باید گفت که:


زرتشت هم پیامدار

هم فیلسوف (شیفتۀ خرد و دانش) و هم دانشمند بود

زرتشت همۀ اینها بود چون که یک بینشور بود،

چون که بینا بود، چون که می دید، چون که با همه اش می دید، با خردش، با اندیشۀ نیکش، با وهومنش.

چون که می دید و می فهمید و می دانست که انسان از بنیاد در پی رها شدن از تار و پودِ بیم و نگرانی و تردید و ناامیدی و همچنین ستم و بیداد و ناآرامی است. می دانست که او در پی رسیدن به شادی و خشنودی و امید در آرامش و داد است.

او خشنودی خود را، در خشنودی همگان، در خشنودی “روان هستی” یا “گئوش اوروان” می دید که آن همانا زندگی است و هستی است و جان.


پس او یک بینشور بود

او بر مبنای این دید ژرفش می دانست که آنچه با اشا یا هنجار هستی برپایۀ راستی، نیکی، خرد و مهر، هماهنگ و همخوان است می ماند و می پرورد و می گسترد و آنچه بر پایۀ دروغ است، می کاهد و راه می بندد و ویران می کند. او این ها را به ما گفت و گزینش را به ما واگذاشت زیرا انسان را آزاد می دید و می خواست، اما آگاه و مسئول.

ما که در این جهان هستیم، ما که به هر روی نشان داده ایم که چون نیروی گزینش داریم می توانیم برگزینیم که خوب یا بد باشیم. ما یا باید بدی را برگزینیم یا نیکی را.

انسانِ بااندازه و هماهنگ و همتراز (متعادل) نیکی را برمی گزیند زیرا که هم سازنده است و هم در ژرفای ناخودآگاهش آن را نیروی نگاهبان جانش و جانها می داند.

این ضمیر ناخودآگاه، این بن هستی انسان، این بن هستی، دین انسان است، خدای انسان است.

دینداری به مفهوم معنویت (مینوی)، یعنی نبریدن پیوند با بن دین، بن هویت (اهورا= هر آنچه هست) است.

تعریف ما از نیکی آن است که نیکی، آن است که هستی را نگاهبان است، هستی مند است، هستی بان است.


نوشتاری از موبد کامران جمشیدی ، برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

زرتشت و نقش او در زندگی مردم، ديروز و امروز و فردا

جهان‌بينی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان

زرتشت و نقش او در زندگی مردم، ديروز و امروز و فردا

موبد کامران جمشیدی

 

هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد، به جهانیان آموخت كه زندگی براستی چیست و چه داد[1] و هنجارهایی آفرینش را پایه گذاشته و به پیش می‌برند. او از اَشا[2] گفت، از وُهومَن[3]، از خْـشَتـْرا[4]، از سپِـنْتا آرْمَیتی[5] و از هُئوْرْوَتات اَمِرِتات[6]. از راستی گفت در جای[7] قانونمندی جهانی، از اندیشه‌ی نیك گفت در جای ابزارِ شناخت و به كارگرفتن راستی و از كردار نیك در جای پیامد آن، از آرامش در جای میوه‌ی اندیشه و گفتار و كردار نیك. آرامشی كه پایه‌گذار پیشرفت و والایی و فراروی است. آرامشی كه برآمده از سامان و هنجاری[8] است كه در تعادل و میانه‌روی شكل گرفته و در آن معنا می‌یابد، همان آرامشی كه شوربختانه در دنیای امروز كمتر با آن روبرو هستیم و راه پیشرفت و خوشبختی و شادی باشندگان این دهكده‌ی جهانی را با سختی‌ها و پیچیدگی‌هایی روبرو كرده است. سده‌هاست كه این پیام زندگی‌ساز و جهان‌آباد كن از یاد جهانیان رفته است و جای آن را یا آن باورها و جهان‌بینی هایی گرفته‌اند كه یا بر موج پندارها و خرافه ها سوارند تا انسانِ نیازمند را با ترس‌ها و تردیدها پر نموده اند. باورهایی که سردمداران آنها را هر چه بیشتر از دارایی های دنیوی بهره‌مند ساخته و یا آن باورهایی كه بر پایۀ خداوندگاری بی‌چون‌وچرای انسان بر زمین و دریا و هوا پایه گرفته‌اند و با بهره‌برداری كام‌جویانه‌ی خود از داده‌های اهورایی در طبیعت آینده‌ی مادرِ زمین را در روند نابودی روزافزون قرار داده‌اند. اینگونه باورها، كه میتوان آنها را الگوهای غربی نامید، با افزایش بی‌رویه‌ و روزافزون ساخت و بهره وری، هم آخشیج ها[9] را می‌آزارند و هم در آن انسان‌هایی كه از این شیوه‌ی زندگی دورند اما گواه این ناهمسانی گسترده در شیوه و چگونگی زندگی هستند، ایجاد خشم و كینه كرده و واكنش‌های خشم‌آمیز آنان را سبب می‌شوند. همین‌ها هستند كه از راه جنگ و یا تروریسم كور و بیدادگر انسان‌های بیگناه دیگر نیز را به كام می‌كشند.


راه چاره چیست؟

اگر از من بپرسید رفتن از همان راه نخست، یعنی همان پیام پاك زرتشت كه زندگی را از پایه، راست و درست و سازنده و شاد و پاك و آرام می‌خواهد. در این جهان‌بینی، جهان هستی را سامانی است و پاره های آن با یكدیگر پیوندی دارند كه حساب شده است و زیاده‌روی در آن جایی ندارد. همه چیز و همه كس نیز در آن جایگاه شایسته خود را دارد. از جابجایی الكترون در اتم گرفته تا گردش  اختران رونده به دور خورشید، همه چیز پیرو سامانی است سنجیده. سپهر[10] نیز چرخه‌ی خود را دارد و تراز[11] در آن برقرار است. تنها انسان است كه این سامان را برهم می زند و می‌تواند همۀ هستی را به ویرانی بكشاند. البته انسان توانایی دارد تا بجای ویرانگری در راستای همین هنجار به دگرگونی‌های مثبت و سازنده دست بزند. او می‌تواند بجای بریدن بی‌رویه‌ی درختان جنگلی و بیابان زایی، بیابان‌ها و كویرهای موجود را جنگلكاری نماید. یا بجای كشتار و براندازی نسل جانوران جلوی از بین‌رفتن آنها را بگیرد.

انسان می‌تواند از جهان هستی به سود خود (ولی نه بزیان هستی و هستیوران) بهره‌برداری كند. ستایشی كه از زیست بوم[12] در دین زرتشت می‌شود ریشه در دیدگاه اشایی آن دارد. انسان، از دیدگاه نیروی اندیشه گری، از دیگر هستیوران روی زمین پیشتر است، اگر از هوش و خردی كه مایۀ این برتری است، درست در راستای هنجار هستی بهره ببرد. انسان چون هوشمند است و خرد دارد پاسخگو است. او باید خویشکارانه[13] با همه پدیده‌های جهان هستی برخورد كند. برخورد او باید سازنده باشد و سازندگی هماهنگی با اشاست.

سپنتا آرمیتی یا آرامش افزاینده یكی دیگر از پایه‌های فلسفه‌ی دین زرتشت است. انسان‌ها پس از برگزیدن اندیشه نیك و هماهنگی با زیست بوم و همراهی با سامان هستی برپایه‌ی كردارهای نیك به آرامش می‌رسند. این آرامش باید همگانی باشد. بیسوادی ونادانی، ناداری، جنگ و تروریسم برهم‌زننده‌ی این آرامش‌اند.

آرامش و رفاهی كه امروز در جهان و بویژه در غرب به چشم می‌خورد، آرامش پیش از توفان است. از هم‌اكنون زیست بوم واكنش‌های خود را آغاز كرده است. انباشت گره های روانی[14] در میان بیشتر مردم جهان به همراه سرکشی های زیست‌بومی، سرکشی‌های انسانی را نیز به همراه خواهد آورد. این آرامش موجود در غرب، با تروریسم و جنگ اگر از بین نرود با سیل و توفان از میان خواهد رفت.

پخش دادگرانۀ توانایی ها و كمك به رشد فرهنگی هازمان های[15] پس مانده، به همراه دگرگونی در شیوه‌ی ساخت و پرهیز از گُسارِش[16] بی‌رویه در غرب و همچنین پاسداشت زیست بوم می‌تواند از بروز رویدادهای ناگوار جلوگیری نماید. تنها با رشد هماهنگ کدیوری[17] و بازرگانی در سطح جهان و كاستن از رشد بی‌رویه توده ها و گزینش یك دیدگاه و باور هماهنگ با نیازهای انسان امروز و فردا می‌توان از بروز این رویدادها پیشگیری كرد. دات گذاری بر روی كاغذ و برگزاری سمینارهای رنگارنگ جهانی، نمی‌تواند تا هنگامی‌كه در نگرش و باور انسان‌ها دگرگونی بنیادین ایجاد نشده باشد، گره‌گشا باشد. اگر “اشا”، “خشترا” (كردار نیك) و رسیدن به آرمیتی (آرامش) در باور مردم جای گرفت، هر باورمندی پلیس خود می‌شود تا این دادها زیر پا گذاشته نشود.

اگر مردم آلودن زیست بوم، كشتار و آزار جانوران و ستم از هر گونه را گناه و نادرست دانستند و دست زدن به اینگونه کردارها، برای آنها ناآرامی وجدان را در پی داشته باشد، خود بخود از دست زدن به آنها پرهیز می‌كنند.



براستی جهان‌بینی زرتشت نخستین جهان‌بینی یگانه‌شناس جهان است كه:

1-   بر پایه‌ی نگرش دانشورانه و خردمندانه استوار است و هیچ دانشمندی نمی‌تواند بر آن خرده بگیرد.

2-   در نگرش به زیست بوم و پاسداشت آن، پیشگام همه نگرشهایی از این دست است. همۀ سازمانها و گروه‌هایی كه با فرنام “سبزها”، “آشتی سبز” و … در سدۀ بیستم ترسایی پا به میدان گذاشته اند ناخودآگاه، پیرو اندیشه‌ی اشایی زرتشت در پهنۀ نگرش به زیست بوم هستند.

3-      سازمان مردم ها[18] و كوشش برای برپایی آشتی جهانی و كمك‌رسانی در پهنۀ بهداشت و خوراک رسانیِ[19] جهانی در راستای “آرمیتی” است.

4-   از دیدگاه کشورآرایی و شیوه‌ی اداره‌ی هازمان، دین زرتشت نه به زورگویی (دیكتاتوری) باور دارد و نه به بی سامانی یا هرج‌و‌مرج. آزاده گرایی ترازمند[20]، آرمان هازمانی زرتشتیان است.

5-   دیدگاه کدیوری زرتشت نه بر برتری سرمایه استوار است (کاپیتالیستی) و نه بر پندارِ برابری همگان از هر دیدگاه (کمونیستی). دادِ توده ای برپایه‌ی فراهم‌آوری توانمندی  رشد و پیشرفت فرد و گروه، از ویژگی‌های این دیدگاه است.

 

همه‌ی اینها كه برشمردیم از پایه‌هایی هستند كه می‌توانند یك هازمان جهانی سالم و راست و درست را بسازند. و اگر هم گمان كنیم كه چنین چیزی در جهان امروز بیشتر به یك امید و آرزو شبیه است تا به یك حقیقت بیاد بیاوریم كه ما در سرزمین خودمان نمونه‌ی یك شهریگری سامان مند، بزرگ، سالم و آرام را در اندازه های نیمه ‌جهانی داشته‌ایم؛ سامان بوجود آمده بوسیله‌ی كورش كبیر هخامنشی را، سامان خوب و سازنده و آرامش‌بخشی را كه بر پایه‌ی آموزش‌های زرتشت و جهان‌بینی او پدید‌ آمده بود. سامانی كه به مثابه‌ی “كردار نیكی” بود در پیروی از گفتار نیك اشو زرتشت. و شاید با جسارت بتوان گفت كه آن سامان خوب نیمه جهانی نخستین و واپسین سامانی بود كه انسانِ پاگذاشته به دوره‌ی كشاورزی و شهرنشینی از خود بنیان گذاشته است. انسانی كه امروزه در دهه‌های آغازین دوره‌ی ساختاری[21]  و در آستانه‌ی دوره‌ی فراساختاری خود می‌باشد. انسانی كه همانگونه كه آمد آنچنان رفتاری با خود و جهان كرده است كه امروز با دنیایی از دشواری ها و پیچیدگی‌های تنی و روانی، مادی و مینوی روبرو می‌باشد. راه برون رفت از این بغرنج ها نیز، بیرون رفتن از دنیای ذهنی، روانی، فرهنگی پندارگرایی ناب و ماده‌گرایی ناب و ویرانی خود و زمین و زمان است.

به اشا و راستی رو بیاوریم تا با بهره‌گیری از اندیشه‌نیك و برپایی سامان خودخواسته و برگزیدنی به آرامش برسیم. هر نامی هم می‌خواهیم بر آن بگذاریم هیچ فرقی نمی‌كند. بی‌تردید هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد نمی‌خواست كه همه نام زرتشتی بر خود بگذارند. بلكه هر آنكس كه روانِ‌پیام را دریافت و بر آن کنش داشت خودبخود یك رهرو راه او به شمار می‌آید.

ما زرتشتیان نیز بنا بر آنچه كه آموخته‌ایم و در نیایش‌های روزانه‌ی خود و در اوستای كشتی بستن تكرار می‌كنیم با همه‌ی انسان‌های نیك جهان در كردن كارهای خود و دوری از كارهای بد همگام خواهیم بود.

هَما زور بیم، هَما زورِ هَما اَشو بیم، هَما زورِ ویشْ كِرفِه بیم، هم‌كِرفِه‌ی كِرفِه‌كاران بیم، دور از وَناه و وَناه‌كاران بیم، هم‌كرفه‌ی بَستِه‌كُشْـتیان و نیكان و وَهانِ هَفتْ كِشورْ زَمین بیم. به خُشنودی تو، ای دادارِ اورمَزد. اَتَـه جَمـیاتْ یـتَه آفْرینامی. (چنان باشد كه ما آرزو داریم.)

 

 



[1] داد یا دات = قانون

[2] Asha

 Vohuman [3]

[4] Khshathrâ

[5] Spentâ Ârmaiti

[6] Haurvatât Ameretât

[7] به عنوان

[8] نظم

[9] طبیعت

[10] طبیعت

[11] تعادل – هماهنگی

[12] زیست بوم = محیط زیست

[13] مسئولانه

[14] عقده ها

[15] جوامع

[16] مصرف

[17] اقتصادی

[18] ملل

[19] تغذیه

[20] دموکراسی منعادل

[21] صنعتی

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com