بهشت و دوزخ

بهشت و دوزخ

موبد رستم شهزادی

در اوستا بهشت را (وهیشتم اهوم ) یعنی بهترین هستی نامیده وآن را پایگاهِ نیکان ودوزخ را (اچیشتم اهـوم)یعنی بدترین هـــستی وآن را جایگاهِ بدکاران می شمارد.در گاتها می فـرمـاید:”سـر انـجام دروغ پرستان در زشت ترین مکان (دوزخ) وپیروانِ راســتی در نیـکوترین پایگاه (بهـشت) جــای خواهــند گرفـت “(یسنای 30 بند4).

“در روز واپــسین دوســتاران راســتی بــه ســرای نیــک وطرفــداران ِدروغ به جــزای بــد خواهــند رسید”(یسنای31 بند14).

“اهــورامـــزدا از خــردِ کامــلِ خود اعمــال هر کسی را به حسـاب آورده ودر روز واپسین به خوبـی قضاوت  خواهد کرد”(یسنای32 بند6).

“کسی که دوستار راستی را خشنود سازد واز انسان وستوران پرستاری کند، چنین کسی روزی در فردوسِ برین جای خواهد گرفت” (یسنای33 بند3).


سه پایگاه بهشت ودوزخ- در اوستا بهشت ودوزخ هر یک سه پایگاه دارد:

پایۀ نخست: بهشت نیک اندیشان ویا “هومت پایه “

پایه دوم: بهشت نیک گفتاران یا “هوخت پایه”

پایه سوم: بهشت نیکوکاران یا “هورشت پایه”


چه کارهایی نیک اندیشی یا “هومت” شمرده شده است؟

نیک اندیشی عبارتست از :ایمان وتوکل به خداوند یکتا ، تواضع، قناعت، خیر خواهی، حق شناسی، آشــتی خواهی، رحم ومروت، خوش قلــبی، پاک چـشمی، پاکدامـنی، اعتماد به نـفس،وظیفه شـناسی، خوش خویی، وفاداری، انصاف، بردباری، مــهربانـی، خوشـرویی، عدالتــخواهی، بکارگیری عــقل وخــرد، عاقبت بینی وغیره.


چه کارهایی” هوخت” یا نیک گفتاری شمرده می شود؟

نیک گفتاری یعنی: سپاس خـداونـد مـهربان، راســتگویــی ، ســپاسگزاری از دیــگران، انـدرزگویی ، شمــرده گویی، درود وسلام گویــی ، راست داوری،حـق گــویــی،نیــک گویـی،سنــجیده گویی وغیره.


چه کارهایی” هورشت” یا نیکوکار ی شمرده می شود؟

نیـــکوکاری عبارت است از: فرمانبرداری از خــــداونــد وپیامبران، درسـت کاری وامانــت داری کاروکوشش، آبادانی ، اطاعت از پدر ومادر واســتادان وبزرگان نیک کشور ، کسـب دانـش وهــنر خدمت به خلق، پرهیزگاری ، مهـمان نوازی، عــیادت بیماران، دستــگیری نیازمـــندان ،دادگــری، بخشندگی، اجنتاب از منهیات و کارهای ناشایست، مــهرورزی، مـردم نــوازی، اطاعت از قانون ، قــدر دانی، یاد خیرازدر گذشـــتگان،اطاعت از راستان و نیکان ، هــنر پروری ، اغـماض وغیره.


چرا بهشت یا دوزخ دارای سه مرحله یا پایه می باشد؟

به طوری که ملاحظه گردیدا شوزرتشت خوشبختی یا بدبختیِ مارا در این جهان یا جهانِ دیگر، تنها از راه اندیشه وگفتار وکردار دانسته ومیانجیِ دیگری برای رستگاریِ آدمیان قایل نیست. از آنـجایی که ریشه وبنیاد هر گفتار وکردار شخص، انــدیشه ونیت اوست وهیـچ کاری بدون قصد وارادۀ قــبلی صورت پذیر نیست، بنا براین اگر کسی در این جهان اندیشـته ونیتِ خیر داشته ولی به علتی فرصت یا جراتِ گفتن یا انجام دادنِ آن را نداشته، همین اندیشه نیک دراین جهان وجهان دیگر برای او مفـید بوده وپایه ای از بهشــت بــهره اش خواهد بود وهر گاه نیــت ِخیرِ خودرابه شکل اندرز یا راهنـمایی دیگران به زبان آورد ،پایۀ دیگرِ بهشت نصیب اوگشته واگر اندیشه وگفتار نیک خود را به صورت عمل یا کردار آوردبه بالاترین پایۀ بهـشت خواهدرسید.همین طور اســت سه مرحــله یا پایــۀ دوزخ.


بهشت یا دوزخ در آیین زرتشتی چگونه توصیف گردیده؟

بهشت به زبان اوستایی یعنی بهترین وآن صفت عالی (به)است چنانکه گوییم (به ، بهتر ، بهشت) یا (مه ، مهتر،مــهست) یا ( کم، کمتر،کمــست) وواژۀ بهــشت فارســی درست برابر است با(بــــِست) انگلیسی ودوزخ نیز به معنیِ هستی یا زندگیِ بد وزشت است ،زیرا “دُژ “یا”دُش”در اوستا، یعنی بد وزشت و”اخــو” یا” اهــو” به معنی هســتی یا زندگــی است که جمعِ آن می شود(اخوان).در  اوسـتا می خوانیم:”اخوان اشوان روشن گروثمان هما خاره وهما نیکه “یعنی جایگاهِ پاکِ گروسمانِ روشن سراسر خرمی ونیکی است وگروسمان بالاترین مرحله یا پایۀ بهشت وبرابر است با “هورشت پایه”.

درنامههای دینی زرتشتیان توصیفِ دیگری برای بهشت یا دوزخ نیامده، تنها بهشت را جایِ روشنی وشادی وخرمی ونیکی  و دورخ را جایِ تاریکی وغـم وبدبـختی وزشتی می داند وهمیشـه بهشـت را روشن ودوزخ را تاریک توصیف کرده است.


چرا دینِ زرتشتی به وجودِ بهشت ودوزخِ مادی ومعنوی، در گیــتی ومـــینو هر دو قایل است؟

اگر انسان معتقد باشد که بهشت موعود تنها پس از مرگ ودر جهان دیگر خواهد بود،آنگونه که بایـد درآبادی وپیشرفت این جهان نخواهد کوشیدولی وقتی ایمان داشته باشد که در این جهان خاکی یا گیتی نیز می توان از خوشبختی ها یِ بهشت بهره مند شد، بیشتر به کار وکوشش پرداخــته وزندگانی خود را در این جهان بهشت آ سا کرده واز تمام وسایلِ ممکنه استفاده کرده وآن راآباد وشادی بخش خواهد ساخت .

در اوستا بارها می خوانیم که ما،مزدیسنی کیشان باید بهشت مینویی را باتمام نیکیها وشادیهای آن در عالم خاکی برپاسازیم.

اشــوزرتـــشت در( یسنای 45 بند 8) در بارۀ پیاده شدن سه مرحله بهشت برروی زمین می فــرماید: “من می خواهم آن پایه ومقامی که به وسیلۀ اندیــشه وگـفتار وکــردار نیــک فراهم می گردد، در این جهان با دیدگانِ خود بنگرم وپس از آن که به وسیلۀ” راستی” مـزدا اهــورا را شناختم، درود وستایش خود را در گروسمان گیتی(سرای سرودوآواز )تقدیم او کنم. “

باز می فرماید:”مزدا اهورا به توسطِ ” وهومن” و”اشا”ی خویش وعده فرموده که در این عـالم مـادی نیز مارا ازرسایی وجاودانی با نیرومندی وپایداری برخوردار سازد.”

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی / مَزدَیَسنی[1]

موبد کامران جمشیدی

پیشدرآمد:

     ١- آرمان و هدف این نوشتار رسیدن به، و نشان دادنِ بُن و ریشۀ یک جهانی بینی/دیدگاه/دین/آیین است که در درازای زمان نام های گوناگونی به خود گرفته است؛ از دین بهی گرفته تا زرتشتی، مزدیسنی، پاک دینی … و براستی که همۀ این نام ها مناسب و درخور این جهان بینی می باشند و هرکدام بگونه ای آن را بازمی نمایند و ما بهتر است برگزینیم که با فهمیدن درست و همه سویۀ این جهان بینی به همۀ این نامها ارج بگذاریم و هر کدام را که می شنویم یک دید و دین و آیین یکسان به اندیشه مان برسد.

     ٢- آنچه که اشو زرتشت در گاتاهای خویش به ما نشان می دهد، به سادگی، چگونگی نیک یا بد زندگی کردن است. او در سروده های پاک و اندیشه برانگیز (مانتراهای) خویش سخنانی می گوید که انسانِ اندیشمند و کنجکاو را می تواند به اندیشه وادارد و به راه اندازد! راهی که سر به همه جا می کشد، گذشته ها، اندیشه ها، زندگی ها، و در آنها می کَنَد، می کاوَد، می بُرَد، می دوزد، و از میان همۀ آنها نگاره ای (تصویری) برای خویش می سازد و برای شناخت زندگی و خویشتن خویش راه می جوید. البته ای کاش همه چنین بودند که می دانیم شوربختانه هستند سیستم های باوری که انسان را از همان زمان زایشش در گیتی برده و بندۀ خویش می خواهند و نگاه می دارند و آزادی سرشتی او را از او دریغ می دارند.

     ٣- اشو زرتشت به زبانِ زمان خویش واژه ها و مفهوم هایی به کار می برد که برای دریافت چیم/مانا/درونمایۀ آنها چاره ای نیست جز ژرف نگری، چه در خود گاتاها و چه در فرهنگ های پیش و پس آنها در همان پهنۀ فرهنگی، که درِ دنیای بزرگتری از اندیشه ها به روی انسان گشوده می شود. اما باید گفت که تنها راهِ دریافت راستین آنها و به زبانی دیگر شناخت زندگی و هستی، ژرف نگری در بن خویش و شناختن آن است که کلید گشودن درهای بسته است و بند پیوند همه چیز دیگر.

     ٤- برای این نگارنده، ارجمندترین آرمان، پیداکردن همانندی ها، همسانی ها و ریشه های مشترک در این فرهنگ/ جهان بینی است تا پلی و پیوندی بزنم میان گذشته و امروز و آینده، آنهم از راه بازگشت به بن و ریشه (و نه بازگشت به پس در زمان و تاریخ)

     ٥- نگاه به یک جهان بینی/دکترین/فلسفه می تواند از دو زاویه/دیدگاه باشد، بسته به آنکه نگرنده در کجا ایستاده است! یکی می خواهد همه چیز را از بالا ببیند و برای زندگی مانا و مفهومی “خدایی” و از پیش اندیشه شده و بر پایۀ نقشه ای بزرگ بداند! و دیگری آن را از روی “زمین” و آنچه “واقعی” است و به زندگی روزمره و شادی ها و غم هایش پیوند دارد می بیند و بررسی می کند.

     و من می گویم که مزدیسنا هر دوی اینها را دارد که با هم نیز در پیوندند و هم سرشتند و هر کس می تواند جایگاه و آرمان و ایده آل خود را در آن بیابد. مهم آن است که راه زندگی زمینی را هر دو یکسان می بینند، چه هدف زمینی باشد، چه آسمانی!


اکنون بیاییم و نخست آن دورنمای بزرگتر و فلسفۀ آفرینشی آن را از دیدگاه دینی/استوره ای به پیش آوریم و نگاهی بیندازیم. شاید که بتوان آن را چنین دید:


١- دو مینوی هستی و نیستی و نیکی و بدی، در اندیشۀ یک خداوند یگانه با هم همزادند.

٢- گوهرِ “شدن” یا آفرینش در “هستی” وجود دارد. هستی یا “اهورا” بنا به سرشت خویش هست شونده و هست کننده است، همانا گرایش به آفرینش دارد و “ناگزیر” به آفرینش است تا نیست کنندگی درونی خویش را از میان بردارد و هستی را جاودانه کند.

٣- هستی، تنها با به کنش کشاندن خویش و سپس رسایی (=خرداد) خود و نابود کردن کاستی و نیروهای ویرانگر درونی خویش است که می تواند به جاودانگی (امرداد) دست یابد.

٤- پس انگیزۀ آفرینش همانا وجود نیستی، کارکرد آفرینش همانا پیکار با نیستی و هدف و فرجام آفرینش از میان بردن نیستی و جاودانه کردن هستی است.

٥- بدین ترتیب، خداوند در جایگاه نیروی هست کننده، با آنکه گراینده به هستی، و نیز آگاه به پیروزی فرجامین خویش بر نیستی و راههای این پیروزی است، با این هال “همه توانا” (قادر مطلق) نیست بلکه نیروی او در گوهرش وجود دارد (بالقوه هست) که باید به به روندِ کنش درآید (بالفعل گردد).

٦- خداوند برای به کردار درآوردن این گوهر، نخست همه “چیزها” را “می اندیشد”، همانا مینوی چیزها را در جهانی “مینوی” می آفریند، سپس آنها را با آفرینش در گیتی کنشمند می سازد، زیرا هستی در هالِ میان تهی (خلاء) و ناآفرینشی خود نمی تواند جاودانه شود و این کار تنها با مادی شدن آن و گام به گام شدنی است.

٧- بنابراین، گیتی و هر چه در آن است ابزار خداوندند برای به کردار کشاندن خواست و خرد او، همانا هستی را به رسایی رساندن و جاودانه کردن.

٨- اما مهمترین یاور خداوند در این ره سپنتایی، انسان آزادکامی است که می تواند به شوند آگاهی اش، همچون پرتو برین خداوند و نماد و نمایندۀ او در روی زمین، آزادانه میان هستی و نیستی و نیکی و بدی “گزینش” کند.

٩- پس بنیاد و انگیزۀ نیکوکاری و یا پرهیزگاری انسان، نه برای “بیان بندگی” به خداوند و خوشایند او، بلکه به ناگزیر برای یاوری به او در پیکار با اهریمن و پیروزی بر آن است.

١٠- اما این یاوری دوسویه است. خداوند برای راهنمایی انسان در همۀ زمینه ها، نمونه هایی برتر یا “مینوهایی” آفریده است که آدمی آنها را “الگو”ی رفتار و زندگی خویش می سازد تا خود و جهان را نیکبخت و پیروز گرداند. مهمترین این مینوها “امشاسپندان” هستند.

١١- پس نیروی گوهری خداوند، تنها به یاری و با نیکوکاری انسان است که می تواند کنشمند گردد. بدین گونه ابزار بنیادی کنشمند کردن خواست و نیروی خداوند در گیتی، همانا انسان است.

١٢- بنابراین، از آنجا که هم گیتی و هر چه در آن است و هم زندگانی انسان در گیتی، همگی با آرمان پیکار با اهریمن و نیستی و جاودانه کردن خود و هستی آفریده شده اند، نه تنها این جهان و زندگانی این جهانی بد و زشت نیست، بلکه تنها از راه نیک زیستن در این جهان و به رسایی رساندن آن است که می توان ناهمسانی یا همیستاری (تضاد) میان گیتی و مینو، یا این جهان و آن جهان را از میان برداشت، به آنها یگانگی بخشید و به سخن ساده تر، بهشت را در گیتی ساخت.

١٣- اما نمود هستی یافته و پیکرمند نیکی و نیکوکاری در گیتی چیست؟ چیم نیکی از یک سو “راستی” و از سوی دیگر “آبادگری” است. راستی، همانا در زندگی هازمانی (اجتماعی) و سیاسی و تکی خویش، سامان آفرینش (اشا) را مانند الگویی پیش چشم داشتن و مانند آن رفتار کردن است. پس برای نمونه، خویشکاری (وظیفه) نشناسی در زندگی هازمانی، همان اندازه کرداری “دروغ” به شمار می آید که “دروغگویی” در رفتار اخلاقی و فردی. و یا کار نکردن و یاوری نکردن به “آبادانی” و پیشرفت جهان، چون مخالف سامان هستی و هنجار گیتی است، همان اندازه از راستی به دور است که ویران کردن جهان و یاوری به اهریمن.

١٤- پس پیکار با بدی ناگزیر به آرش “جنگ” نیست و مفهوم “جنگ” تنها در پدافند از خویش در برابر یورش های اهریمنی خویی مانا می یابد. مهمترین میدان پیکار با اهندیشه های اهریمنی، پهنۀ زندگی و آباد کردن و پیش بردن و رسایی بخشیدن به هستی و گیتی است.  

 

اکنون اگر حتا نخواهیم چنین نگاهی به زندگی داشته باشیم، باز ناگزیر از دیدن، حس کردن و تجربه کرده نیروهای “هستی” و “نیستی” هستیم و اینکه ما می خواهیم که “هست” باشیم و “نیست” نباشیم. کاری هم نداریم که این بخشی از طرحی بزرگتر هست یا نه. خرداد و امرداد هم برایمان رسیدن و رساندنِ هستی در شکل کلی آن به رسایی یا تکامل و جاودانه کردن زندگی و شکست نیستی و مرگ در اندازه های کیهانی آن نباشد بلکه می خواهیم در همین زندگی که آن را تجربه می کنیم شاد باشیم، خشنود باشیم، آرامش داشته باشیم و خرداد امرداد برایمان شادزیستی و خوشزیستی دیرپا و همیشگی باشد!

اما، جالب این است که هر کدام از این دیدگاه ها را که داشته باشیم به هر روی نیروهایی که ما را در بر گرفته اند و هستی و نیستی مان را می سازند یکی هستند. چاره ای نداریم جز اینکه آن ها را بشناسیم تا با هماهنگ کردن خویش با آنها و بهره گیری از نیروهای سازندۀ زندگی تا آنجا که می توانیم آن را، زندگی را، نیک و شاد و شایسته گردانیم. همین قانون مندی نیز به ما می آموزد که بهترین راه و تنها راه آن است که همۀ هستی، یا دست کم آن هستی که ما را دربر گرفته، از درخت و آب و گیاه گرفته تا جانوران و همۀ مردمان گیتی، بتوانن نیک و شاد و شایسته زندگی کنند تا هستی رسا و بهترین/ بِهِست/ بِهِشت گردد! ایدون باد!

نیکو! اکنون از پیشدرآمد به در آییم و به “درآمد” برسیم. این شما و این بنیان های فرزانی/فلسفی دین بهی/مزدیسنا، آنگونه که این بیننده می بیند.

 

بخش نخست

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی / مَزدَیَسنی[2]

موبد کامران جمشیدی


فرزان مزدیسنی، بنیانِ پیدایش جهان و هستی ها را بر چهار پایه/ فروزه می داند:

 1- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی

2- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی

3- هنجار / سامان / قانونمندی 

4- خرد / دانش/ منش نیک

                               



[1] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است.

[2] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است. 

—————————————————————————–

یگانگی

خدای ایرانی، مزدا

یگانگی، نخستین و بنیادی ترین قانون مندی، هنجار و حقیقت هستی است. آن، هستۀ هستی است. تنها یک جهان وجود دارد که در آن همۀ نمودهای گوناگون هستی با هم در پیوندی تاروپودی بوده و یگانه هستند.

خدای ایرانی نماد این یگانگی/ هماهنگی جهانی از راه مهر می باشد

 

مهر، همان درهم آمیختن و پیوسته بودن است[1]. پس خدا، روند مهر ورزیدن و یا آمیختن و پیوستن در هر چیزی در این گیتی و همچنین در درون انسان است.

خدا، بُن و گوهر انسان (و هر هستی داری)[2] است یا به زبانی دیگر گوهر و “دانۀ” خدا[3] درون انسان است. انسان این توانایی را دارد تا با “به خود آمدن”، خدا را در درون خود دریافته، با پروراندن دانۀ آن در خود، با همکاری و هماهنگی/هم اندازگی همۀ نیروهای درونی (و برونی)، آن را و زندگی را در درون خود گسترش دهد و ببالاند.

می توان گفت که هم انسان خدا را درون خود می پرورد و هم خدا زایاننده و پرورانندۀ[4] گوهر انسان است. اینچنین هر دو هم گوهرند، همکارند.

آن بینش/چشم درون/ دریافت انسان از چنین فرآیندی را این فرهنگ “دین” نامیده است که خود از ریشۀ دیدن و شناختن است.

 

مزدا، بن و بنیان هم آهنگی گوهری یا سرشتی (خرد) در انسان است و چیزی فراسوی او نمی باشد بلکه درونِ اوست. گوهر مزدا آهنگ/ سرود ناب است که میان همۀ جانهاست. انسان آنگاه خدا را می شناسد که هم آهنگی در همۀ نیروهای درونیش بیابد.

از اینروست که اشو زرتشت «سرای سرود» یا «گَرو دِمانا» را برای انسانهای نیک پایان راه می داند، زیرا این خود آغاز نیز می باشد.

 

اهورا Ahurâ : هستی دار، بنِ هستی

مزدا Mazdâ : خرد- بینش

 

هنجار و قانونمندی کیهان و هستی

اَشَه (اَرته) Asha-Arta= راستی= خدا= نیکی

 

اَشَه[5]، مفهوم بسیار گسترده ای دارد و چون گسترده است به شیوه های گوناگون بازنمایی می شود. اشه هنجار هستی و بن کیهان است. اشه در مزدا/خداست و با او یکی است! قانونی است که در سراسر آفرينش بر همه هستي‌ها فرمان مي‌راند. آن، سراسر نیرو، شکل، جابجایی و دگرگونی است بی نیاز از بینندۀ آگاه و فارغ از آغاز و انجام.

اشه در پَرهام[6]، قانومندی و روند خود را دارد و راه خود را می رود. بر انسان خردمند بایسته است تا با شناخت هر چه بیشتر و بهتر این قانومندی خود را با آن هماهنگ کند تا نه تنها زندگی اش نابود نشود بلکه به بهسازی زیست بوم خود آنچنان بیفزاید تا بهترین یا بهشت را در زمینِ زندگی خویش برپا سازد.

هنگامی که سخن از اشه در اندیشه و روان و رفتار انسان در میان است ، آنگاه مفهوم اشه وَهیشتَ asha vahishta یا بهترین اشه نمایان می شود چرا که برای خردِ چیننده و برگزیننده همواره پای سنجش به میان می آید. انسان خردمند باید در میان راه های گوناگونی که در پیش پای او سبز می شوند بهترین ها را برگزیند و بهترین ها آنهایی هستند که زندگی همگان را بهترین یا همان بهشت سازد.  

از این دیدگاه می توان اشه یا راستی را بیانِ هستی داشتنِ بن و گوهر مزدا در وجود هر انسانی دانست، حتا اگر از آن ناآگاه باشد. آنچه همه است (کل) همیشه در هر یگانی (جزء) هستی دارد، چون هسته هست! بازگشت به ریشه و بن، همانا دیدن و دریافتن این هستی در هستۀ خود است.

نیکی آن است که از منش نیک برخیزد و خودبخود با راستی و بهترین راستی هماهنگ باشد. نیکی آن است که آفریننده، نگاهدارنده، پاسدارنده و گسترندۀ زندگیِ بِه باشد.

این تنها زمانی شدنی است که همۀ نیروهای باشنده در هستی و همچنین نیروهای درونی انسان و همبودگاه او در هماهنگی، هارمونی و هم ترازی به سر برند و در اندازه های درست خود باشند.

به اندازه بودن / پیمانه نگاه داشتن پیش نیاز و خودِ نیکی است.

بازنمایی دیگری که از راستی می توان به دست داد آن است که:

راستی، هماهنگی انسان در اندیشه و گفتار و کردار است یعنی آنچه در اندیشه است به گفتار و کردار درآید و خود را نمایان سازد. این همان واقعیت است. این روراستی (صداقت) است.

 

راستی هنگامی حقیقت است که پیدایش آزادانۀ گوهرِ خود انسان باشد

اگر مردم اين دانش را بيابند و با منش نيك زندگيشان را با آن هماهنگ كنند، به بهترين زندگي دست مي‌يابند

 

دوگانگی در درون یگانگی

گوهر جنبش و دگرگونی Spentâ Manyu– دو نیروی همزاد

 

در درون هر ذرۀ بنیادینی در گیتی (بن کیهان)  دو مینو[7] وجود دارند که هم با یکدیگر جفت و همزادند و هم، با یکدیگر کش و واکش، یا کشش و رانش دارند. از این کش و واکش است که از درون آن مینو پیدایشی نو سربرمی آورد که آن نیز دارای آن دو مینو می باشد.

در منش و اندیشۀ مردم نیز این دو مینو و نیروی همزمان و توامان وجود دارند که به گفتۀ زرتشت، همزادند.از این دو یکی سپنتامینو Spenta Manyu نامیده شده است و دیگری انگره مینو Angra Manyu . کار انگره مینو آن است که با کنجکاوی و جوش و خروش خود، آن اندازه به سپنتامینو انگیزه بدهد تا آن را (انسان را) پیشرفت دهد و به بینش برساند. اما هنگامی که انگره مینو از اندازۀ خود بیرون رود و جوش و خروشش بی اندازه گردد، پیش راه بینش و بینایی را گرفته و تاریکی می افزاید، تاریکیِ آزار رسان و زیان بار. آنگاه است که بدی یا “دروغ” به بار می آید.  آنگاه است که باید آن را به اندازه آورده و سر جای خود نشاند!

 

بدی / دروغ

دروغ چیست؟ در زبان اوستایی، ریشۀ این واژه “دَر” در چیم دریدن، بریدن و پاره کردن است. 

از این دیدگاه پیش درآمد دروغ بی اندازگی است و هر آنچه هست که:

  • نیروهای درون و برون را از هم ببرد و جدا کند
  • با اشه هماهنگی و همخوانی نداشته باشد
  • ناهماهنگ با هنجار باشد، ناهنجار باشد.
  • به گوهر انسان آسیب برساند.
  • مایه و نگاهدارندۀ آزار جان، ترس و کینه است .
  • پوسیدگی و تباهی بیاورد.
  • بدی را نیکی، کینه را مهر، زشتی را زیبایی و بیخردی را خرد جلوه دهد، فریب دهد، ریا کند.

و سرانجام هر آنچه:

انسان را از خویشتن خویش، از پیرامون خویش، از پرهام، از گیتی، از مردم گیتی و سرانجام از زندگی می برد و جدا می کند.

 

خرد

وُهومَن vohumanیا بهمن- بهمنشی

خرد، نیروی شناسایی و گزینش است که خود، بینشی است برآمده از هماهنگی همۀ نیروها. خرد بر دو گونه بخش بندی می شود:

  • آسنَ خرد= ندا، آوا و سرودِ درون= سروش= نشان پیدایش مستقیم حقیقت از هر کسی
  • گوش سرود خرد= نوا و سرودی که از آسن خرد برمی خیزد می شنود، می پذیرد و از آن به حقیقت باردار می شود= سرچشمۀ             قانون و اخلاق= رشن

وهومن آن مینو یا گوهری است که اندیشه نیک و نیرومند از آن برمی خیزد. آن، نیرویی است که پایه و مایۀ هماهنگی ایجاد کردن میان دو مینوی همزاد یا دو گونه خرد است که پیدایش نو از میان آنهاست.

 این بهمن است که مایۀ خرد سازی و بینش دهی است،

خرد و بینش شاد و جشن ساز، مایه ای که در میان است اما خود دیده نمی شود، مایه و میان پیوند دهنده و هماهنگ کننده. بِه و بِهی، حالت آفرینندگی دو مینوست. زرتشت خود می گوید که هنگامی به بینش می رسد که روشنایی وهومن او را فرا می گیرد.

 

شالودۀ اخلاقی زرتشتی، بهمنشی است. از این هم آهنگیِ نواییِ درونیِ گوهر خود انسان است که اندیشه، گفتار و کردار نیک بخودی خود پدیدار می شوند. آنچه اصل است پیدایش و پرورش این هم آهنگی گوهری انسانی است نه توجه داشتن یا گردآوری تک تک اندیشه ها یا گفته ها و کرده ها که با سنجۀ[8] بیرونی نیکند و اینها دو چیز گوناگونند. با روی کردن به دومی شریعت ایجاد می شود و با روی کردن به بهمنشی است که می توان به آزادی از هر گونۀ آن مانند آزادی سیاسی و دینی و … دست یافت.

بهمنشی به آن منشی گفته می شود که از آن بهی و نیکی برمی خیزد.

 

وجدان آگاه = دین = خرد

واژۀ دین، دگردیس شدۀ واژۀ اوستایی “دَئِنا”ی daenâ است که برپایۀ فرهنگ بنیادین ایرانی و نیک دینی/ راست دینی/بهدینی/مزدیسنی دارای چنین درونمایه هایی میباشد:

چشم درونی و بینشِ راستی (حقیقت)جوی و درستی (واقعیت) گرا[9] برای دیدن و بازشناختن راستی از ناراستی یا شایست از ناشایست، که از آن بگونۀ “وجدان آگاه” نیز یاد می کنند که براستی همان “خِرَد” است که باید راهنمای انسان باشد.

 

به زبانی دیگر دین ” آگاهی از سرشت بنیادین انسان است از نیروی زایندگی یا آفرینندگی در ژرفای او و همچنین نگاهداری و پرورش و بالش آن از راه هماهنگی/هم اندازگی نیروهای درونی (و برونی)”.

 

این آگاهی یا دین انسان در درازای زمان و زندگی و در گذر از آزمون های آن شکل ( و رنگ و بو و مزه و …!) به خود می گیرد.  دین هر کس برای خود اوست که می تواند دارندۀ خود را زیبا، نیک، بزرگ و نیرومند گرداند[10] و یا وارون آن!

بدینسان آن دینی بهتر است که مردم را در رفتارشان با یکدیگر و در برابر همۀ گیتی زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر گرداند.

 

بی گمان هر کس در این جهان هنجارمندِ اشایی، آنجا که رفتار کنشی- واکنشی یکی از بنمایه های این هنجار به شمار می آید، پیامدِ چگونه بودن و کنش های خود را از جهان پیرامون دریافت می کند. پس هر چه زیباتر و بهتر باشیم، جهان نیز زیباتر و بهتر خواهد شد. این است گزینش درست و نیک، و این است شناخت مسئولیت یا خویشکاری.


نتیجه گیری از بخش نخست

خدا = خرد = دین

 

١- دین خودِ خداست و با خدا اینهمانی دارد. میان دین و خدا میانجی نیست. دین را خدا به انسان نمی دهد بلکه خدا در انسان، مستقیم، همان دین می شود.

٢- انسان در خود گوهری نهفته و بزرگ و زیبا دارد که دوست داشتنی است اما نمی داند که چیست! انسان خدا و دینش را در خودش دارد اما برایش پیدا نیست!

٣- دین یا گوهر ناشناختۀ انسان برای بزرگی اش، نیکی اش، زیبایی اش، خوشبویی اش و نیرومندی اش دوست داشتنی است. انسان با خدا و دین تنها پیوند مهری دارد.

٤- خدا می تواند در انسان زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر شود.

 

چهار بنیان هستی

١- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی

٢- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی

٣- هنجار / سامان / قانونمندی        

٤- خرد / دانش/ منش نیک

 

قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد.

این بنیان ها و قانومندی در همۀ رده ها و نماهای هستی و زندگی، جریان دارند. در جهان مادی و آخشیج ها[11] هر آفرینشی / پیدایشی از این قانونمندی پیروی می کند. در جهان انسانی نیز، چه در بخش مینوی و چه مادی و همچنین در زندگی گروهی / هازمانی نیز روا می باشد.

 

برای نمونه در زندگی هازمانی انسان هر قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.

در بخش مینوی/ درونی انسان، این نیروها بگونۀ توانمندی هایی یاد می شوند که هماهنگی و همکاری میان آنها می تواند شوۀ نگاهداری و گسترش و رویش و بالش زندگی و پیشرفت او گردد.

 

چهار نیروهای درونی/ نهادی

در اینجا گفتگو از آن نیروها/ توانمندی ها/ ابزارهایی است که درون نهاد انسان وجود دارند که با یاری آنها خود، پیرامون و جهان را می شناسد و نسبت به آنها واکنش نشان می دهد. 

این نیروها چنین نامیده می شوند: تن / جان- روان- دین (آیین، آیینه)- فروهر. فرهنگ کهن ایرانی/ مزدیسنی از این نیروها بگونۀ گوش- رام- ماه- وهمن نام می برد.

به زبان امروزی اینها هستند: حس های شش گانه (پنج حس+تصویرهای ذهنی) + خرد که در هم پرسی بینش می آفرینند.  اگر بخواهیم به شیوۀ مزدیسنی این نیروها را نام ببریم چنین می توانند باشند:

وهمن= من = فروهر = آسنَ خرد = خرد سروشی

ماه = دئنا = آیینه = آدینه = دین = بینش در تاریکی

گوش = گئوش= جان = باد

رام = بوی = روان = شناخت در جستجو و بینش: می بیند، می شنود، می گوید، می داند = گوش سرود خرد

 

بینش و دریافت از هم آهنگی و هم پرسی همۀ اندام ها و نیروهای حسی و دریافتی و با میانجیگری اصل ناپیدا و میان (وهمن)

 

شاید این پرسش پیش بیاید که نقش “احساس” در این میان چیست؟ پاسخ این است که احساس چیزی نیست جز واکنشی نیروگونه در برابر «برخورد/مرز مشترک نیروی آگاهی با تَن/بدن/ماده» . این نیرو، که خود بگونه ای آگاهی دهنده یا بهتر است بگوییم تقویت کنندۀ آگاهی است، اگر در اندازۀ درست باشد می تواند انگیزه دهنده و سازنده باشد وگرنه زیان بار است، بویژه احساس هایی مانند خشم و اندوه. 


[1] مهر، دگرگون شدۀ واژۀ “میترا” mithra به “میهرا”  mihraمی باشد. واژۀ میترا نیز از ریشۀ “میت” mith آمده که آن به چیم پیوند و به هم رسیدن (دیدار) می باشد. گونه های دیگر این ریشه برای نمونه آمده است: Mith- mix-mikh

که این واپسین دیسۀ (شکل) آن یعنی “میخ” به “آمیختن” دگردیسی یافته است.  

[2] در فرهنگ ایرانی مزدیسنی به همۀ هستی داران “دام” نیز گفته می شود که دربردارندۀ انسان نیز هست.

[3] در این فرهنگ به آن “فروهر” fravahar نیز گویند.

[4]  به آن “دایه” نیز گویند.

[5] اَشَه Asha

[6]  پرهام = طبیعت مادی

[7]  گوهر، ذات، دانه، تخمه، بنمایه، اسانس، نیروی جنبنده و خودافزا و گسترنده

[8]  سنجه = معیار

[9] حقیقت یا راستی یک امر ذهنی یا پدیده ای ورای پرهام (ماورای طبیعت) نیست. حقیقت، درک روشن انسانی از هنجارها یا قانون های زندگانیِ کیهانی و چگونگی پیوندِ پدیده ها می باشد. واقعیت یا درستی، به مفهوم دیدنِ درسته و همه سویۀ چیزها و پدیده ها، براستی همان حقیقت است و این دو را نمی توان از هم جدا کرد. این “دو” در “یک” یگانگی به هم پیوسته اند بگونه ای که بکار بردن واژۀ “دو” خود از برای نارساییِ برداشت ما انسان ها از یگانگی است.

[10]  همۀ این فروزه ها یا ویژگی ها درونی می باشد که البته در بیرون نیز خود را نشان می دهد.

[11] آخشیج ها همانا گوهرها یا عنصرهای بنیادین سازندۀ هستی هستند که آنها نیز در یک دسته بندی کل چهار هستند: آتش، آب، هوا، زمین

 

————————————————————————————————————-

 

بخش دوم

پیامدهای روند راست و درست

 

٥- آرامش افزاینده = سپنتا آرمیتی Spenta Armaiti – اسپند/ اسفند/ سپندارمز

٦- آبادی و سازندگی = خشترا Xshathrâ    – شهریور

٧- پیشرفت همیشگی = شادزیستی دیرپا = هَئوروَتات اَمِرِتات  Haurvatât-Ameretât – خورداد امرداد


                             


آرمان زندگی

آرمان زندگی، پیدایش گوهر خود در گیتی است، که همانا پیدایش خداست. این پیدایش، که در هماهنگی با خویشتنِ خویش و گیتی است، با شادی درونی و آرامش افزاینده یا سپنتا آرمیتی همراه است که به خوشزیستی همیشگی و دیرپا  می انجامد. چنین کَسانی هم خود، هم دیگران و هم گیتی را آباد و خشنود می گردانند و شهریاران می شوند.

 

بنیاد خوشبختی جهانی برپایۀ گاتاها در هات 43 بند 1 فشرده شده است:

«خوشزیستی ازآنِ کسی است که خواهان خوشزیستی دیگران باشد.»

 

«خداوند جهانِ شادی بخش را آفرید و در پرتو منش پاک و مهرِ (عشق) جهان آفرینِ خود

در آن آسایش و آرامش پدید آورد و شادی را برای مردم آفرید.»

 

از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند. در این دین جشن و سرور، هماهنگی یافتن با بنیان آفرینش است که خود بهترین نیایش است. این شیوۀ زیستن و نگرش به جهان به مردم نیروی تن و روان می دهد و آنان را به کار و کوشش سازنده برای رسیدن خود و رساندن جهان به خوشزیستی دیرپا انگیزه می دهد.

 

آنان می دانند که خوشی در روندِ کردار است، نه در پایان. با ایجاد خوشی انسان آزاد می شود.

خوشی برابر با آزادی است. انسان در آزادی خوش است و با خوش بودن آزاد است.

 

بهشت و دوزخ ؟

اهورامزدا راه درست زیستن را به کسی که از خردش بهره می گیرد نشان می دهد. آنها که کژاندیشی برمی گزینند، بدگفتاری و زشت کرداری به وجود می آورند، بر خلاف اشه گام بر میدارند و برپایۀ فرایند کنش و واکنش پیامد رفتار خود را دریافت خواهند کرد.

از این دیدگاه هرگز پروردگار جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجۀ انسان پدید نیاورده است بلکه این خود انسان است که می تواند با خرد مهرورزش، بهشت را در گیتی پدید آورد.

انسان با بهی کردن، بهشت می سازد یعنی بهشت اوج بهی است، خوشی در نیکی کردن، گفتن و اندیشیدن است. آنجاست که شادی و آرامش روان است.

وارون آن، دوزخ یا بدترین جای هستی، رنج درونی (عذاب وجدان)، پی آمد کژاندیشی است که به تن و روان هر دو آزار می رساند.


تازه کردن، پویایی و جوان شَوی (فرَشوکِرِتی frashu-kereti)

دین بهی، دینی «خود تازه گردان» می باشد. پویایی همیشگی و هماهنگی آن با جهان پیشرونده آن را همیشه-تازه و همواره-نو می سازد. نوگرایی در اندیشه، گفتار و کردار که دربرگیرندۀ ترادادها و آیین ها نیز باشد شایسته است که در دستور کار روز باشد.

در گاتاها, هات 30 بند 9 آمده است:

 « ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و آن نوسازی جهان است.»

 

فروهر  fravaharیا فروشیfravashi  مایه و نماد پیشرفت و نوشوی 

نیروی فراز رویاننده و فراز بالاینده، که من را به مینو میرساند (دانه را به بار و بر می نشاند)

و با بن آفرینندگی جهان و زمان پیوند می دهد.

 

فروهر نمادِ مایه و بُنِ نوشوندگی در انسان و گیتی و خداست. آن، نمادِ گوهر و سرشت خداست در وجود انسان و یکی از نیروهای چهارگانۀ درون او برای پیشرفت و بالندگی همیشگی او از راه همیشه جوان ماندن و همواره نو شدن.

سه رده بالهای نگارۀ فروهر نشان فراغبالی و آزادی در جنبش همیشگی و پیشروی و فرارَوی است بر بالهای اندیشه، گفتار و کردار نیک. گردی (حلقه) بزرگ در میانِ تن آن نشانِ روندِ گردشی و دوباره زاییِ زندگی است. گردیِ کوچکِ در دست، نمایندۀ گردآمده ای است از همۀ نیروهای درونی انسان برای شناخت زندگانی. سرچشمۀ این دریافت، نیروهای شش گانۀ انسان، همانا پنج نیروی اندریافتی (حسی) و همچنین نیروی اندیشه گری می باشد که به هم پیوند دهندۀ آن پنج تای دیگر است.آن، نشان پیمان و پیوندِ مهرآمیز نیز می باشد.

انسانی که تکمیل کنندۀ این پدیده است و از راه آن دایرۀ کوچک، که از یکسو در دست و چیرگی اوست و از سوی دیگر با بالها در پیوند است، می تواند هم بر بالها و از راه آنها بر سیستم دایره ای که او را در بر گرفته است نشان بگذارد. بدان مفهوم که اندیشه و اندریافت ما از زندگانی و هستی یا به گفته ای دیگر باور ما، که گزینش های ما را در زندگی شکل می دهند، با توان ما در پیشرفت و بال گستردن مان در هستی پیوندی راست دارند.

دست راست رو به پیش و بالا بیان کنندۀ راستی و بینش راست و درست است. هر آنکه راه راست رود پیشرفت می کند و بالا رود.

 

آزادي انديشه وگزينش

انسان در خود دارای بنیان خرد و خردورزی است، همانا نیروی دریافت راه از چاه و آنچه که برای گیتی و مردم سازنده است و یا زیانبار و آزاررسان. چنین نیرویی خداداده است و هیچکس نیز حق ندارد آن را بپوشاند و یا پیش راه آزادی گزینش را از مردم بگیرد.


دین بهی, دین اختیار است نه دین جبر و زور


هرکس آزاد است با خرد و آزاد اندیشی، راه زندگی و یا دین خود را برگزیند.                

البته در همبودگاه های مردمی و از برای بهزیستی مردم در کنار یکدیگر، سامان و قانونمندی فراهم می آید که هم زاییدۀ خرد گروهی می باشد و هم هموندان و اندام آن همبودگاه از آنها پیروی می کنند.

 

پاسخگو بودن – خویشکاری [1]

پاسخگو بودن همانا پرسش پذیری است. اهورامزدا خود، پرسش پذیر است یعنی خویشکاری دارد و باید به پرسش ها پاسخ گوید. اگر او چنین است پس همه باید چنین باشند.

انسان نجات دهنده و رهایی بخش خویش است. هر کس پاسخگوی (مسئول) اندیشه، گفتار و کردار خویش است. در بیرون از دنیای ذهنی انسان هیچ نیرو، مینو یا روان بد و اهریمنی وجود ندارد تا او را گمراه کرده و به بدی وادارد. اگر منش و بینش نیک رهنما باشند، انسان خویشکاری خود را درمی یابد و بی چشمداشت و تنها برای درستی کار، برای بهتر ساختن خویش و همبودگاه و گیتی تلاش می کند.

انسان اگر گزینش درست نکند دنیایش همچنان آشفته باقی می ماند و او (و دیگران) از نتایج آن رنج می برند تا زمانی که به هوش آیند و بنیان های اهورایی را دریابند.


مبارزه با دروغ

از آنجا که هر کردار دروغی نخست در اندیشه شکل می گیرد پس برای دوری از دروغ بهترین راه سازنده گرداندن اندیشه است. مبارزه باید نخست با اندیشۀ دروغ باشد. اگر بتوان با مهر، دوستی، آموزش درست، خوشخواهی و یا هر راه سازندۀ دیگر آن اندیشه را دگرگون کرد که چه بهتر وگرنه باید در برابر دروغکار و کینه ورز ایستاد تا آنکه در اندازه آید و از پراکندگی و پارگی به هماهنگی و همزیستی رسد.

 

تقدیر و سرنوشت یا اختیار

هر کسی سرنوشت خود را با اندیشه, گفتار و کردار خویش می‌سازد. اگر چه رفتار آدمی اختیاری است, اما بازتاب آن جبری است که برابر با هنجار آفرینش (اشه) و قانون کنش و واکنش انجام می‌شود.

 

ارزشمندی جایگاه انسان و زندگانی

ارجمندی جایگاه انسان تا جاییست که زنان و مردان نیک و پارسا در پیشبرد نیکی و پاکی همکار و همیار اهورامزدا دانسته شده‌اند. در دین بهی جهان جایی سپنتایی (مقدس) و زندگانی ارمغانی اهورایی است. بنابراین شایسته است از جهان و زندگانی به خوبی نگهداری و پاسداری کرده, جهان را آبادتر و چراغ زندگانی را فروزانتر از پیش به آیندگان سپرد. آرمان انسان آبادگردانیدن جهان و شاد کردن جهانیان (هات 28 بند 1) و در اوج آن زایش خدا در خود و پیوستن به اوست.

 

هوده های مردمی (حقوق بشر)

مردم از هر رنگ، نژاد، جنسیت، مليت و ديني كه باشند از یک سرشت اهورایی هستند و برتري هر كسي در نيك‌تر بودن انديشه، گفتار و كردار اوست. در نامه‌هاي ديني بارها خرسندي، شادماني و رستگاري مردم در سراسر جهان آرزو شده است. كورش بزرگ با پيروي از آموزش‌هاي اخلاقي و انساني اشو زرتشت نخستین منشور آزادی حقوق بشر را صادر کرد.

برابری زن و مرد

زمانی که انسانها از حقوق برابر برخوردارند، زن و مرد نیز در تمام مراحل زندگی مادی و مینوی زندگی برابرند، هم در روان و فروهر (نفس)، هم در داد (حق و حقوق) و هم در خویشکاری (وظیفه، تکلیف) .

هرجا که اشوزرتشت با مردم سخن می‌گوید زن و مرد را هر دو با هم یاد می‌کند. در نامه‌های دینی نیز از زنان و مردان نیک و پارسا هر دو نام برده شده است. (گاتاها – هات 30 بند2)

شهرآرایی – جهان آرایی

بر پایۀ چهار فروزه

قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد. قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.

مردم سالاری – سامانِ نیکِ برگزیده

همبودگاه آزاد مردمی شایسته است که تنها کسانی را برای اجرای کارهای گیتوی یا مینویی خویش و آنهم در یک روند آزادمنشانه برگزینند که در کار خود شایسته و کارآمد بوده و پیشینۀ راست و نیک داشته باشند تا آنکه سامان نیک و برگزیده برای راهبری همبودگاه را استوار سازند (وهو خشتر وئیریو)

سازمان همبودی (اجتماعی)

کوچکترین یگان همبود مردمی خانواده است و بزرگترین آن جهان مردمی. همۀ یگان ها- خانه، شهر، کشور و جهان باید از راه مهر و خرد با هم یگانه شوند.

آشتی و دوستی

جنگ و دشمنی چه در راستای کشورگشایی و چه به نام گسترش دین، نادرست است. ما به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی  می اندیشیم.

همۀ انسان ها باید با پیوستن و پایبندی به اشه، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه، باور و پیمان خود را در سرود «مزدیسنو اهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشتی استوار می سازد. او دینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، ازخودگذشتگی و پارسایی است.

کار و کوشش- کردار نیک

یکی از موثرترین عوامل آبادانی و پیشرفت که خوشبختی انسان را به دنبال خواهد داشت کار و کوشش است. اشو زرتشت از همه خواستار است که در راستای پیروی از اشه و به یاری منش نیک در اندازۀ توان خود برای پیشرفت و آسایش جامعۀ انسانی تلاش کنند.

هنرآفرینی و تلاش در انجام کار نیک، یکی از راه های نیایش پروردگار است و به همین روی درویشی، ریاضت کشیدن، تنبلی و گدایی از کارهای ناشایست است. یادمان باشد که اندیشه و گفتارِ تنها بسنده نیست و اگر به کردار نینجامد خویشکاری به پایان نرسیده است.

 

«بهترین زندگی (خوشبختی) و زندگی بد (بدبختی) را هرکسی با دست خویش برای خودش فراهم می‌آورد.»

(گاتاها – هات 31 بند 20)


جشن

جنبش + مهر

فرزان جشن ها استوار بر مفهوم جوان شدن همیشگی در همبود و فرهنگ و دین و اندیشه و زندگی می باشد. روند جوان شدن و نوسازی با مفهوم گردش+ پیشرفت پیوند دارد.

کار و کوشش شادمانه برای بهسازی جهان، خود جشن است. جشن آغاز و روند کار است، نه تنها پایانِ آن! جشن، با هم سرودن و نواختن است و باید در همه جا و همه کس باشد و در هر انسانی به هم گره بخورد. جشن را باید همه با هم بگیرند و مردمی باشد.

واژۀ جشن در دیسۀ اوستایی آن یسنا yasnâ می باشد. یَس yas همان است کهJazz  یا جاز شده است که به چیم سرود و موسیقی می باشد که درونمایۀ جشن و جشن سازی است. یسنا، که گاتاها نیز در دل آن جای گرفته اند به مفهوم سرود زندگی ساز میباشد. نا یا نای یا نِی در این بینش نماد زندگی از یکسو و جشن و سرود از سوی دیگر است.    

 

پاک نگاهداشت زیست بوم (حفاظت محیط زیست)

از آنجا که انسان به همۀ گیتی و زیستبوم خود وابسته و پیوسته است، پس هر گونه زیان رسانی به سرچشمه های مادی و مینوی جهان هستی، آزار رسیدن به خود اوست. یکی از نمودهای اندیشه نیک در این دین که بر آن بسیار سفارش شده است پاک و پالوده نگاهداری زیستبوم است.

در گاتاها کشتار جانوران نکوهش شده و در گرامی داشت پدیده‌های سودمند و زندگی بخش سفارش شده است. پاک نگاهداشتن چهار آخشیج آب، آتش، خاک و هوا از بایسته‌های دینی به شمار می رود.

آتش

آتش نماد آن چهار فروزۀبنیادین مهر و پیوند (یگانگی) – جنبش و دگرگونی (دوگانگی)

هنجار و قانونمندی- خرد و یا به بیانی دیگر آتش نهفته درهستی میباشد.

آتش هم از زندگانی نشان دارد و هم از خرد نگاهبان زندگی. آتش، همه را گِردِ خود می آورد، به هم پیوند میدهد و به جنبش می اندازد.

نور آتش بهترین نمادِ روشنایی درون است زیرا که از درون تاریکی سر می کشد و نشان می دهند که انسان برای رسیدن به روشنایی و آگاهی چاره ای ندارد جز آنکه از درون تاریکی های زندگی بگذرد.

هر روشنی و گرمی در درون زهدان تاریکی و سرما زه[2] می بندد تا هنگامی که زمانش رسید از آن سر برآورد و ببالد و گسترش یابد.  

گرامی داشتِ آتش همانا ارجگزاری به همۀ این مفاهیم و ارزش هایی است که یاد شد.


آتش خود بگونه ای نقش پرچم/ درفش را برای بهدینان دارد



[1]  خویشکاری = مسئولیت

[2]  زه = توم = تخمه = نطفه

 

برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com

بدی یا شر چیست و از کجا آمده است؟

بدی یا شر چیست و از کجا آمده است؟

موبد رستم شهزادی

درباره چگونگی وضع مردمان جهان پیش از اشوزرتشت در فصل دوم گاتها آمده است:

روان آفرینش یا (روح مردم جهان پیش از پیدایش اشوزرتشت از خرابی وضع زندگانی خود) بدرگاه خداوند یکتا بدادخواهی برخاسته و میگوید: چرا بمن پیکر هستی بخشیدی؟ ستم و ستیزه و خشم و زور مرا بستوه آورده و برای من بجز تو پشت وپناهی نیست. از تو درخواست میکنم که برایم نجات دهنده ای بفرستی تا زندگانی آسوده و خرمی به من بخشد. (یسنای 29 بند 1)

ای مزدا تو خود بهتر از همه میدانی که در گذشته چه کارهای ناشایستی از بدکاران و هواخواهان آنان نسبت به آدمیان سر زده یا در آینده سرخواهد زد، پس برای این ماموریت بزرگ یعنی رستگاری بشر اراده تو بر هرکه تعلق گیرد بدان خشنود و خرسندم. (یسنای 29 بند2)

بنابراین من که روان آفرینش (و نماینده روانهای مظلومان) هستم با دست های برافراشته از تو خواستارم که مبادا هرگز نیکوکاران دچار رنج و آزار شوند و به پارسایان و زحمت کشان درست کار از سوی بدخواهان رنج و آسیب رسد یا برآنها غالب گردند. (یسنای 29 بند3)

ودر اثر این دادخواست است که پروردگار دانا اشوزرتشت را برای رستگاری عالمیان مبعوث میگرداند و او را مجهز به اوامر و نواهی دینی و فرمان اهورایی میسازد.

بعد از ظهور اشوزرتشت تا حال پیام آوران و پارسایان و بشر دوستان و فیلسوفان و دانشمندان بسیاری که از روانهای بزرگ همه زمانها بوده و هستند از طرف پروردگار با تعالیم بسیار مفید و نیک اخلاقی ظهور کرده و تا منتها درجه حتی تا نثار جان و تن خود برای نجات بشر گوشیده اند ولی باز هم روان آفرینش و روح آدمیان از ظلم و ستم و خشم سلطه گران و ستم پیشه گان و زورگویان مینالد و برای رهایی از دست آنان پیوسته دست تضرع و زاریش بسوی پروردگار بلند است و دادخواهی میکند.

پیش از ظهور هر پیغمبر و رسولی نیز وضع جهان چنین بوده وبا وجود این همه تلاش و کوشش باز هم آرامش و صلح و برادری و برابری فرسنگه از آدمیان دور است. ستم پیشه گان حریص و خودخواه و متبکر هنوز هم دست از جان و مال ضعیفان و ناتوانان برنداشته و هر روز با ایجاد جنگ و خصومت به افراد و اختراع سلاح های کشنده و خطرناک درصدد انباشتن دخایر پولی و مالی خود وبه زنجیر کشیدن بیچارگان و بی پناهان و غلبه بر زیردستان، چون دوران توحش و روزگار جنگل نشینی در کوشش و تلاشند.

گویا هنوز اهریمن یا دشمن خوشبختی بشر با سپاهان بی شمارش چون حرص و آز و حسادت و خشم و کینه و بیدادگری، جسم و جان و روان آدمیان و تمام منابع دنیوی و زمینی را در قبضه تسلط خود دارد و ضجه و ناله و فغان مردم جهان هنوز کاهش نیافته و چون هزاران سال پیش ادامه دارد.

شکایت بر علیه سلطه گران و قوانین ضعیف کش فعلی جهان مدام به گوش میرسد و غم و غصه و ناله و شیون مردم حتی رساتر و بیشتر از پیش بلند است و مدام چشم امید درپی ظهور نجات بخشی است که همه پیام آوران وعده ظهور او را داده اند. در گذشته بشر به امید فرارسیدن چنین نجات بخشی به خود تسلی داده و هر گونه سختی وبدبختی زندگی را تحمل میکرده ولی امروزه با پیشرفت علوم مادی و دنیوی بشر با چشم و امید دیگری به جهان و زندگی و طبیعت و دین و خدا مینگرد و حاضر نیست تنها به امید روز رستاخیز هرگونه سختی و ظلم و ستم را تحمل کند. در گذشته انسان با رویا و پندار زندگی میکرد و حالا با حقایق روبروست. فکر و اندیشه بشر در گذشته تنها به نجات روح و روان خود می اندیشید و میکوشید ولی حالا تن و جسم او و دنیای اطرافش هم اهمیت یافته و میخواهد تا زنده است خوشبخت و شاد و آسوده بسر برد و نقد را به امید نسیه از دست ندهد.

در گذشته دانشمندان و خداپرستان در پی کشف جدید دانش دین و درک مفاهیم پیچیده کتب مقدس خود و پی بردن به علوم ماوراء الطبیعه و اسرار جهان اخروی بودند ولی امروزه میخواهند جهان مادی و اسرار آن را کشف کنند و از منابع سرشار زمینی و طبیعی در راه خوشبختی خود و دیگران استفاده نمایند. بشر قدیم در برابر نیروهای مختلف سر تعظیم فرود می آورد و آن را میستود و قربانی نیاز می کرد ولی امروز براین نیروها تسلط یافته و میخواهد مانند برده و غلام آنها را به اطاعت و خدمت خود وادارد.

مذاهب اولیه،بشر را تنها به خوشبختی‌و خوشی‌و کامروایی و نعمات جهان دیگر امیدوار می‌ساختند ولی‌دانش امروزی بشر را به کشف منابع بی‌شمار مادی و ثروت‌های طبیعی‌و بدست آوردن خوشبختی‌و سعادت دنیوی وامیدارد.

باید پذیرفت که علوم امروزی تا اندازه زیادی بر امراض گوناگون و ناراحتی‌‌های زندگی‌غلبه یافته و تسلط خود را بر نیروهای طبیعت وسعت داده است ولی‌هنوز راههای دور و درازی در پیش است و تا به هدف نهایی خود برسد، درین راه صدها بلکه هزاران سال دیگر تلاش و کوشش لازمست. از طرف دیگر کشف منابع مختلف طبیعی‌درین عصر علم و دانش باعث انباشته شدن ثروت در دست عده معدودی از بشر شده و بر قدرت مادی و عقلی و هنری این عده عقیل برای تسلط بر دیگران افزوده گردیده و فاصله غنی و فقیر را بیش از پیش زیادتر کرده است. مثلی‌است معروف که فقر و بدبختی ما در همه گونه جرم و جنایت است. صنعت و علم و دانشی که باعث خوشبختی‌فوق‌العاده عده قلیلی از مردم و مسبب بدبختی اکثریت گردد به چه درد می‌‌خورد؟ آیا چنین چیزی نیک‌و سودمند است؟

ما امروزه در عصر تکنیک و هنر و ماشین زندگی‌می‌کنیم، اثری که یک روزه ناگهان در برابر ما قرار گرفت، به طوری که حتی فرصت موانست و سازش با آن را هم بدست نیاورده ایم. در قانون جنگل حفظ تن و جان در برابر اذیت و آزار دیگران از وظایف اصلی‌افراد بشر بوده و ضعفا و ستم کشان برای حفظ خود در برابر زورمندان به تشکیل اجتماع پرداختند و قوانین اجتماعی را بر علیه زورگویان وضع کردند و برای نخستین بر به فکر کارهای نیک‌و بد افتادند و اوامر و نواهی دینی و اجتماعی را به کمک وحی الهی و ندای آسمانی به یاری پیامبران به گوش مردم رساندند.

آنگاه بود که اجتماع خود را موظف به مقاومت در برابر ستمگران و زورپیشه گان سخت و موافقت با نیکیها و مخالفت با بدیها وظیفه دینی و وجدانی افراد گردید. ولی‌باز هم دیدیم که افراد هر جامعه‌ای به پیروزی از نفس آماره و هوا و هوس شخصی‌بیش از قوانین الهی و اجتماعی پرداختند و تنها به فکر خوشبخت ساختن خود ولو به ضرر اجتماع برآمدند و چنانچه درین روزها مشاهده میشود هر دولت و ملت و کشوری میکوشد تا دیگران را هرچه بیشتر تحت سلطه خود درآورد تا بدانجا که همه جهانیان را بنده و برده خود سازد.

حال ببینیم منشأ و مبدأ این بدیها از کجاست.

دستور دکتر دهالا موبد بزرگ پارسین پاکستان مینویسد: انسان از همان آغاز بر سر درک و فهم علت وجود بشر در جستجو و تکاپو است. این مساله از ابتدای خلقت، بشر متفّکر را به خود معطوف داشته و تا به حال با وجود اینکه صدها کتاب و فرضیه و فلسفه و مکتب درین مورد بوجود آورده باز هم لاینحل مانده و کمیّت عقلش درین وادی سردگم و بی‌پایان هستی‌لنگ است.

علت اختلاف نظریه‌ها از این جهت است که یکی‌به فکری درست و روحی‌سالم و شاد به این موضوع می‌نگرد و دیگری با فکر نادرست و چشمی بدبین و روانی‌بیمار. یکی‌با سرشتی مغرورانه و فکری متکبرانه و مستبدانه در آن غور می‌کند و دیگری با سرشتی متواضع و فکری پژوهنده و روحی‌سالم.

این موضوع باعث گردیده که فلسفه‌های متفاوت درباره زندگی‌به وجود آید که هر یک مخالف دیگریست. یک فلسفه خوشبینی مفرط را می‌آموزد و دیگری بدبینی زیاده از حد را..

یکی‌به جهان با دیده تحقیر می‌نگرد و دیگری با نظری تحسین، یک فلسفه زندگی‌را نعمتی عظیم و دیگری نکبتی بزرگ میشمارد. یکی‌با علاقه‌کامل در زندگی‌مشغول کار و کوشش و فعالیت است و دیگری دست از هر فعالیت دنیوی کشیده در گوشه‌ای از جنگل یا صحرا عمر عزیز خود را به بطالت و بیکاری و بیحاصلی‌میگذراند. یکی‌قدر هر ساعت از عمر گرانبهای خود را به خوبی‌میشناسد و دیگری زندگانی را مانع و رادع خوشبختی‌نهایی و روحی‌خود دانسته میکوشد تا هرچه زودتر به قول خود از این قفس تن رهایی یابد و این مانع جسمی‌را از جلو روح خود بردارد.

البته زندگی‌طرف روشن و تاریک هردو دارد،نه سرای شادی و خرمی است و نه تماماً بدی و زشتی و دشواری ،نیکی و بدی در هر چهره هستی‌با هم درآمیخته اند. آن خوش بینی‌که معتقد است دنیا بی‌عیب و ناقص است همان اندازه اشتباه می‌کند که بدبینی که عقیده دارد سراسر آفرینشها بر بدی و زشتی و ناپاکی گذارده شده. تنها از تیرگی شب نالیدن و روشنی روز را از نظر دور داشتن کار عقل و خرد نیست. درین جهان نیک‌و بد پیوسته باهم اند و نادیده گرفتن یکی‌بدون دیگری صحیح نمی‌باشد. این مساله ضدین از مسائلی‌نیست که بتوان به این آسانی از آن گذشت. بدی و شر در زندگی‌آدمی‌به قدری پایه و مایه محکم و واقعی‌دارد که نمی‌توان به سهولت از  آن چشم پوشید. وجود این دو نیروی متضاد به قدری برجسته و حقیقی‌اند که نباید با اندک فکر سطحی از آن صرف نظر کرد یا فیلسوفانه از آن گذشت.

هزاران افراد بشر در دورانهای مختلف با دیده گانی پر اشک و قلبی پر یأس آمدند و رفتند بدون اینکه نوری از شادی و خوشبختی‌بر زندگی‌آنان تابیده باشد. برای تهیه قوت لایموت یا واجب‌ترین حوایج زندگی‌چه جنگهای که در بین بشر رخ نداده و چه خونهایی از بیچارگان و بینوایان که درین راه به خاک ریخته نشده. زندگی‌برای این بیچارگان جز غم و درد و تحمل مصائب و سختیها چیز دیگری نبوده است. در گلزار، شکوفه و گلهای خوشبو و لذت بخش فراوان است ولی‌از طرف دیگر خر و خاشاک و گیاهان هرزه و سمیع و متعفن نیز بسیار یافت میشود که باید با کوشش آنها را از بین برد و زمین را آماده استفاده و ماوای شادی بخش بشر ساخت.جهان با وجود داشتن نیکیها و خوبیها و نعمات لذت بخش فراوان، بدیها و زشتیها و ناسازگاریها را نیز در خود دارد. نواقص و کمبودهای جسمی‌ و عقلی و روانی‌انسان نیز بسیار برجسته و آشکار است و نمی‌توان به آسانی از همه آنها گذشت.

جهان و هستی‌کامل نیست ولی‌آماده کمال و رساییست و تکامل هستی‌بدون کوشش انسان میسر نمیگردد. جهان برای بشر اقامتگاه ایده‌آلی نیست ولی‌دارد به‌ طرف نیکی‌و خوبی‌به کمک انسانهای فعال و فهمیده پیش میرود.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

 

اندرز انوشه روان خسرو قبادان

اندرز انوشه روان خسرو قبادان

موبد کورش نیکنام 

اندرزنامه‌ ها

چنین گویند كه چون انوشه روان، خسرو پور قباد زندگیش به سرانجام رسید، پیش از آنكه روان از تنش جدا شود، بزرگان را چنین وصیت كرد كه چون من درگذرم این تخت را برداشته و به اسپانور (میدانی در شهر تیسفون) ببرید در آنجا نهاده مردم را بانك زده، بگویید:

ای مردم از بدكاری و گناه بپرهیزید و در كردار نیك كوشا باشید و به خوشی جهان ناپایدار دل مبندید، این تن همان تنی است كه تا دیروز از فّر و شكوه آن كسی نمی‌توانست كمتر از سه گام به او نزدیك‌تر شود و تا دیروز همواره در ترویج اشویی و نیكی و پاكی كوشش می‌كرد، اینك امروز همان بدن را بنگرید كه كسی از ترس پلید شدن به آن نزدیك نمی‌شود و هر كس به آن دست نهد تاخود را پادیاو (غسل)نكند و پاك نسازد، نمی‌تواند به نماز اهورامزدا بایستد و نباید با نیاكان و پاكان آمیزش كند.

آری این بدن دیروز از شكوه و جایگاه پادشاهی دست به كسی نمی‌داد و امروز از پلیدی كسی دست به آن نمی‌گذارد. پس ای مردم، پارسا و نیكوكار باشید و در نیكی و بهروزی جهان و جهانیان بكوشید. در پیروی از دین راستی و پیمان استوار بمانید و با ردان و راستان همراه باشید، اندرز معلمان روحانی را بشنوید و به كار بندید.

به آنچه به شما رسیده است قانع بوده و به مال دیگران طمع مدارید، در داد و دهش به بینوایان و نیازمندان غفلت مورزید و بدانید كه چون از جهان درگذرید، شكوه و جایگاه تباه شود و غم و شادی پایان پذیرد.

ز نهار ای مردم با خبر باشید چون زندگانی كوتاه جهان را سپرید راه دوری شمارا در پیش است. در آنجا داور دادگر اعمال شما را خواهد سنجید و كسی اعمال نیك و ثواب به شما وام نخواهد داد و برای نجات، رشوه پذیرفته نمی‌شود.

زنهار ای مردم تن را بر روان برتری مدهید جز كردار نیك نمی‌توان از پل چینود عبور كرد زیرا در آنجا داوران راستی مانند مِهر و رشن نگران اعمال شما خواهند بود.

از نیكان باشید تا اهورایی شوید. كسی را تمسخر و سرزنش مكنید. چه نیكی و بدی در هركس وجود دارد. جهان گذران را چون كاروانسرایی پندارید و در آن به نیكی رفتار كنید، زشتی و رنج و ‌آزار را از خود دور سازید.

این نیز گفته‌اند كه هركس باید فكر كرده ، بداند از كجا آمده‌است و در این جهان برای چه زندگی دارد و باز به كجا خواهد رفت و چه خویشكاری(وظیفه‌ای)‌ بر عهدة اوست.

من چنین می‌دانم كه از نزد هورمزد خدای آمده‌ام و برای برانداختن زشتی و دروغ به جهان رسیده‌ام و باز به جایگاه نخستین خود نزد هورمزد خدای بازگشت خواهم كرد و او از من اشویی ، راستی، كوشش و دانایی خواستار است.

 

برگرفته از

http://www.kniknam.com

اشوزرتشت دنیا را خوار و پست نمی شمارد

اشوزرتشت دنیا را خوار و پست نمی شمارد

موبد رستم شهزادی

آیین اشوزرتشت پر از نیروی زندگی وکوشش وجوشش است .در ویشی و دَریوزِگی وقَلَندَری وانزوا در آن راهی ندارد ونسبت به زندگانیِ دنیا، بی اعتنا نیست.این دیــن می آموزد که از همه زشــتیهای جـهانی برای پاداش دیگر سرا، نباید چشم پوشی کرد وبردباری نمود ومی گوید:

اگر دیو طبیعـــــــــت را بهشـــــــــــتی           هم اینـــــــــــجا و هم آنـــــجا در بهشــــتی


اشوزرتشت در( یسنای 30 بند 11 )می فرماید :

“ای مردم، اگر از حکمِ ازلی که مزدا برقرار داشته برخوردار می گشتید واز خوشیهای این گیتی وسرای دیگر واز رنجِ جاودانی وزیانِ دروغ پرسـتان واز سـود وبــهره راستی خواهان آگاه می شدید،  آنگاه به راهی می رفتیدکه در آینده هماره جهان به شما خوش خواهد بود.”


باز در بند 14 در همین یســنا آمده :

“آری ای مـزدا، از پاداشِ گرانبــهایِ تو در همین جــهان کســـی بهره مند خواهد شد که پیوسته در کار وکوشش باشد.”یعنی پاداش ایزدی در هردو جهان تنها باستایش ونماز فراهم نمی گردد بلکه باید کار هم کرد، کاری که خود ودیگران را خوشبـخت کند وبالاتر ازاین در جای دیگر اوسـتا آمده :”هرکه دانـه ای نیـــکی کارد،پـاداش آن برابر است با ده ها وصد ها نــماز وطاعت”.بالاتر از همه، نماز گزاردن ودر زنـدگانی به کار وکوشـش پرداختن نیز کافـی نیــست، باید اندیشــه هم پاک باشد ودر واقع اندیشـــۀ نیــک سرچشمۀ همۀ خوبیــــها ست.(گاتها ترجـــمه شادروان پورداود صفحه 74).

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

 

اشوزرتشت بر بدی داغ زشتی زده است

اشوزرتشت بر بدی داغ زشتی زده است

موبد رستم شهزادی

بنظر پیامبر ایرانی‌وجود شر یک واقعیت است. بنظر آن وخشور بدی فقط بدیست نه بیشتر نه کمتر. بدی نیکی‌خام و نرسیده هم نیست که تصور کنیم دارد به طرف پختگی و شیرینی‌پیش میرود.

بدی بر صفحه روزگار و دلهای آدمیزاد جراحت بزرگی‌بوجود آورده که باید آنهارا التیام بخشید. بدی سراسر موجود خیالی یا وهم نیست بلکه حقیقتی و واقعی‌بوده که باید بر آن انگشت گذاشت و نشان داد.

جهان بینی‌زرتشتی همان اندازه که به قانون اشا (راستی‌و پاکی‌) و پیروی آن توصیه میفرماید، ما را نیز مرتباً به دوری کردن از دروج یا دروغ و ناپاکی که پیوسته بر علیه اشا یا پاکی‌و راستی‌در فعالیت است هشدار میدهد.

بدی نفی کامل نیکی‌هم نیست و به اندازه اشا یا نیکی‌وجود مثبت و واقعی‌دارد. این دو نیروی متضاد در وجود آدمی‌هم فعالند و هر یک انسان را به سوی خود میکشند.ولی‌وظیفه هر زرتشتی طرفداری و پیروی از نیکی‌و مقاومت و مخالفت و نبرد با بدیست. انسان درین نبرد آبادی نقش مهمی‌را به عهده داشته و به عنوان سرباز اهوریی باید تا جان در بدن دارد با علیه بدی و پیشبرد نیکی‌بکوشد.

انسان احساس می‌کند که وی در یک جهان خصمانه‌ای برسر میبرد. عناصر مختلف و حیوانات خونخوار و درنده و عوامل ناخوشی زای بیشمار و حتی هم نوعان ما هم به ما اعلام جنگ میدهند. خشم عناصر عظیم و مخرب طبیعت هم وحشت آور است. طبیعت از یک سو مهربان و زیبا و سخی و عاقل و صرفه جو و شادی و آسایش بخش و متعالی و سودمند است ولی‌از سوی دیگر قانون قطیبت و همیستاری نیز بر جهان حکمفرماست که هنگام کج خلقی‌‌اش به غولی بلهوس، بیرحم و وحشتناک مبدل میشود، به طوری که در حل خشم هرچه را که سرراه خود می‌یابد میسوزاند، غرق می‌کند و ویران می‌سازد و میکشد و میبرد.

بلاهای ناگهانی‌اش بسیار است و عصای جادویی مرگ آورش از هر طرف نمودار. در یک حمله ناگهانی و در یک لحظه وحشتناک شاهکارهای بشری و مساجد و معابد و کاخهایی را که پس از سالیان دراز رنج و زحمت مردمان مومن و هنرمند و بشردوست به وجود آمده با خاک یکسان می‌سازد.کوههای آتشفشان و سوزان آن با بلهوسی‌های وحشتناک خود گوگرد و آتش روی مزارع سبز و خرم می‌بارد و شهرها و آبادیها را تبدیل به دریایی‌از شعله سوزان می‌سازد. زلزله‌های وحشتناکش خان و مان و هستی‌مردمان زحمت کش و خدا پرست را نابود می‌سازد وبه افرادی که به خیال خود طبیعت را مادری مهربان می‌‌انگاشتند هشدار داده و از خواب غفلت بیدار می‌سازد. طوفان‌های خشم آلود طبیعت و قحطی و خشکسالی اش، حیوانات درنده و انسانهای سلیم النفس و آرام را یکسان به کام مرگ می‌کشاند.

در جنگلها درختان تناور و بوته های کوچک را که در کنارشان میرویند از نعمت نور آفتاب و هوا و آب محروم کرده و میکشد و باز میلیونها حشرات موذی و قارچها، کفک ها، باکتری ها، شته ها، موریانه‌ها درختان تنومند و پربار را جویده و به گرد و خاک تبدیل میکنند.

میلیونها جانوران و پرندگان و ماهیان به دنیا می‌‌آیند تا تبدیل به لقمه‌های چرب و نرمی برای هم نوعان قویتر از خود گردند. طبیعت آفتها به وجود می‌‌آورد و مرگ را آزاد میگذارد تا کارناوال و نمایش خود را واضح تر به دید مردم فکور برساند.

بیماری جذام چهره صدها هزار زن و مرد بی‌گناه را بی‌ریخت و تهوع آور ساخته و دردهایی بوجود می‌‌آورد که هزاران بار از مرگ طبیعی‌وحشتناک تر است. باز دشمنی که بزرگتر و خطرناک تر از همه جانوران برای انسان میباشد، خود انسان است، خوانخواری جهانگشایان و سلطه گران، پستی و رذالت و وحشیگری آدمیان هزاران بار بدتر از وحشی گریهای طبیعت است. عدم انسانیت انسانها نسبت به هم نوعان خود که از دروغ، بی انصافی، نیرنگ، کینه، توطه، ستم، بدخواهی، خودخواهی، پستی و غیره سرچشمه میگیرد خیلی بدتر و کشنده تر از مصایب و نوائبی است که طبیعت ببار می آورد.

اشوزرتشت روی بدی داغ بدی میزند و میگوید: وجود این همه شر را در جهان نمی توان نادیده گرفت. شر ما را در تمام لحظات زندگی به مبارزه می طلبد و هر زرتشتی باید این مبارزه را پذیرا شود. اشوزرتشت هرگز شر را موجودی ناچیز به حساب نمی آورد. او نمیگوید شر نفی نیکی است بلکه میگوید شر دشمن مثبت و سرسخت نیکی است، شر از نظر اشوزرتشت مکمل نیکی یا نیکی درحال تکوین هم نمی باشد، بلکه شر، شر است وبه طرز زننده ای در قلمرو واقعیت وجود دارد و مانند سایه پیوسته به دنبال ماست.

شر یک واقعیت تلخ در جهان نیک اهورامزدا است و پیامبر ایرانی حاضر نیست آن را ندیده انگارد و با آن روبرو نشود و به جنگش نرود.

دنیا کاملا خوب نیست، و کاملا بد هم نیست. بلکه چیزی میان این دو است و وظیفه آدمی است که هرچه بیشتر قلمرو نیکی را توسعه بخشد و از بدی و قلمرو او بکاهد. زندگی یعنی همکاری با نیکی و جنگ با بدی. این است پیام بزرگ اشوزرتشت که شکوه و عظمتی خاص به آیینش می دهد و پیروانش را هرچه بیشتر و بهتر به کار و کوشش و آبادانی جهان وامیدارد و زندگانی را برای بشر شاد و خرم میسازد.

اگرچه در کلیه ادیان بزرگ مبازره با بدی تعلیم داداه شده ولی در دین زرتشتی این مبارزه ابعاد بسیار گسترده تری پیدا میکند. مبارزه با بدی در دین زرتشتی محدود به مبارزه با نفس اماره و هوا وهوس جسمانی نیست بلکه مبارزه با کلیه بدیهای موجود در جهان، چه مادی و جسمی و چه عقلی و چه روحی است تا بدانجا که کشتن جانوران درنده و حشرات موذی و زیان آور و عوامل ناخوشی زا هم جزو این برنامه است.

نظریه وجود نیکی و بدی خودبخود مساله تحول و تکامل هستی را پیش می کشد. درین جهان آدمی ماموریت مقدسی دارد و آن نابودی بدی و تقویت نیکی است. او باید تمام بدیها را از بین برده و حکومت اهورایی و ملکوت آسمانی را بر زمین مستقر سازد.

دراینجاست که انگره مینویا روح شر پدیدار می گردد. نام دیگر این روح خبیث (اکه مینو) یا درگ ونت (دروند) است که برضد نیکی است.  باید گفت سراپای وجود این انگره مینو (اهریمن) تجسم بدی است. او دشمن بزرگ بشر است و از سو او را احاطه کرده و پیوسته به چهره های گوناگون آزارش میدهد. سبب اینست که یک مومن زرتشتی در هنگام نماز چندین بار باید به اهریمن گجسته (ملعون) نفرین بفرستد و نابودی و شکست او را بخواهد. هر زرتشتی موظف است که از انگره مینو(اهریمن) چنان بپرهیزد که از آفت های دیگر می پرهیزد و اگر غافلگیر شده گرفتار مکرش گردید با کمال شدت و قدرت با آن به مبارزه پردازد، آن چنان مبارزه ای که گویی عمر، خود را وقف پیکار با او نموده است. اینست معنی جهاد در دین زرتشتی. جهاد بر علیه اهریمن و دیوان و درجان و جاویدان و پریان و بزهکاران و دروغ گویان و ستمگران.

استاد دکتر بهرام فره وشی درین باره مینویسد: برطبق دستور اوستا انسان فقط یک هدف غایی دارد و آن نجات جهان از شر اهریمن و تقویت روح خیر یا سپنتامن است.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

اشتباهی که بعدا بر سر نام صفات اهورامزدا رخ داده

اشتباهی که بعدا بر سر نام صفات اهورامزدا رخ داده

موبد رستم شهزادی

برخی از دانشمندان عقیده دارند اشتباهی که بعدا بر سر نام و صفات اهورامزدا در اوستا رخ داده این بوده که گاهی اهورامزدا به صفت سپنتوتمو و گاهی سپی نیشتا که شباهت نامی با واژه سپنتامینو روح مقدس یا افزاینده کل که رقیب و همزاد انگره مینو یا اهریمن است خوانده شده پیش آمده است و همین تشابه زیاد واژه ها با یکدیگر ایجاد سوتفاهم و تعبیر کرده است مثلا در اورمزدیشت آمده:

آیت مرود اهورامزدا…اهمی سپنتوتمو پس گفت اهورامزدا: منم مقدس سپی نیشتا نامه اهمی مقدس ترین نام من است. ودر جای دیگر این یشت جزو اسامی بیست گانه اهورامزدا میخوانیم:

ایون دسوسپه ننگهو یازدهمین نام من مقدس یا افزاینده است.

البته شاید این فکر تشابه اسمی را گروههای دیگر ایرانی چون زروانیها و مانویها و مزدکیان عمدا برای توجیه فلسفه ثنویت در مذهب خود ایجاد کرده اند تا بلکه بتوانند مذهب اکثریت ایرانیان یعنی زرتشتی را مانند مذهب خود ثنوی جلوه دهند. در صورتی که اعتقاد مذهب زرتشت درباره اهریمن عینا برابر با عقاید یودیان و مسیحیان است و اوستا و تورات و انجیل بدون تفاوت همگی شیطان را قاتل و فریبنده و پدر دروغ و ام العیوب میخوانند.

محقق دانشمند آقای مهرداد مهرین در کتاب دین مزدایی خود مینویسد: پس از اعلام این حقیقت که خدا یکیست و شریک ندارد، زرتشت درصدد برآمد مساله بزرگی که در طول تاریخ خردمندان را به خود جلب نموده حل کند و آن مساله وجود شر است.

در جهانی که آفریدگارش خیر محض است، زرتشت به خوبی مساله شر را از نظر فلسفی حل کرد به این معنی که اعلام فرمود دو علت یا دو اصل ابتدایی به نام دو مینو وجود دارد که گرچه در تحت فرمان اهورامزدا عمل میکنند خود مستقلا ضد یکدیگرند و این دو مینو عبارتند از سپنتامینو (روح افزایش) و انگره مینو (روح کاهش). بر طبق فلسفه زرتشت جهان ما محصول این دو همزاد مخالف است. به قول درامستتر: آنچه در دنیا خیر است، از سپنتامینو بوجود آمده و آنچه شر است، از انگره مینو منبعث گردیده و تاریخ جهان چیزی غیر از مبارزه این دو با هم نیست.

آدمی درین نزاع نقش فعالی دارد و اهورامزدا به وسیله زرتشت وظیفه ای که او درین مورد دارد آشکار ساخته است.

رشید یاسمی درباره این دو مینو می نویسد: زردشت می گفت درین عالم خیر و شر آمیخته است. درجه به درجه هر قدر به طرف مبدا نزدیک میشویم خیر بیشتر و شر کمتر میگردد تا آنجا که آغاز کننده خلقت است و در آنجا خیر محض است بدون شیایبه شر، نور صرف است بدون غبار ظلمت.

این خیرالخیرات اصل الوجود هم است. همه چییز از اوست و او از هیچ چیز نیامده است. نام او اهورامزدا یعنی سرور داناست. انسان باید درین جهان با عمل نیک، قول نیک، و نیت نیک بکوشد تا ازین پروردگار دانا پیروی نماید و به او تقرب حاصل کند.

اینست فلسفه با شکوه زرتشت که بسیار صریح و روشن است. مهذا عده ای یا از روی غرض و یا نادانی اهورامزدا را در برابر انگره مینو یا اهریمن قرار داده اند و گفته اند در آیین مزدیسنا دو خدای مخالف با هم وجود دارندو در حالی که این نوع ایدیولوژی زرتشت به صورت فوق می اندیشند، الهیات را با فلسفه اخلاقی زرتشت مخلوط میکنند و ثنویت اخلاقی را تبدیل به ثنویت الهی می نمایند، یا به آنهایی که وجود اهریمن در دین زرتشت را دلیل بر ثنویت این آیین دانسته اند باید گفت اگر این استدلال صحیح است، باید کلیه مذاهب زنده جهان از جمله مسیحیت و آیین یهود را هم ثنوی به شمار آوریم، چه شیطان در کتاب مقدس تورات و انجیل نیز تقریبا به همان صورت که در اوستا آمده وجود دارد.


فلسفه ضدین زرتشت را مولوی به طرز جالبی دو مثنوی عنوان میکند، چنانکه گوید:

ضد اندر ضد پنهان مندرج                     آتش اندر آب سوزان مند مج

زندگانی آشتی ضد هاست                       مرگ آن کاندر میانشان جنگ خاست

صلح اضداد است عمر این جهان             جنگ اضداد است عمر جاودان


باز مولوی می گوید:

بد ندانی تا ندانی نیک را                     ضد را از ضد توان دید ای فتی

جز بضد، ضد را همی نتوانی شناخت     چون ببیند زخم نشناسد نواخت


و اشاره به این حقیقت میکند که آدمیزاد نمی فرشته و نیم دیگرش خر است:

نیم خر خود مایل سفلی بود                نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد               زین دوگانه تا کدامین برد نرد  


بدین ترتیب نیکی از سپنتامینو و بدی از انگره مینو منبع ایرانی و نیستی است.


آقای فروتن این دو جنبه نیکی و بدی که در وجود آدمی نهفته است با بیانات زیر چنین تشریح میکند:

علمای اخلاق انسان را مجمع البحرین و برزخ بین الامرین و جامع ضدین و واجد نقیضین خوانده و در وجود او دو مبدا ملکوتی تشخیص داده اند.

بدیهی است این دو جنبه یعنی روح و جسد و احساسات حیوانی و تعلقات روحانی پیوسته با یکدیگر در نراع و جدالند و همواره در ملک وجود بنی آدم غوغا و هیایویی برپا می باشد. بدین معنی که از طرفی امیال نفسانی و آمال شیطانی انسان را به پرتگاه هولناک حیوانی می کشند و از سوی دیگر ندای وجدان و عواطف عالیه او را از مکان بلامکان می پراند و همین مبارزه دلیلی واضح و برهانی لایح بر وجود دو مبدا در وجود آدمی است.

جالب است که عده ای ضدین مزدیستی را بر رجس و تمس فلسفه هند و پاره ای هم با قانون کنش و واکنش نیوتون، قانون ضدین را سکن، قانون جبران امرسون و اصل نور و ظلمت مادام بلاوتسکی مقایسه کرده اند ولی این نوع مقایسه ها بسیار ضعیف بوده و معنای ژرفی را که در فلسفه زرتشت نهفته است، هویدا نمی سازد.

میتوانیم تا حد زیاد فلسفه اخلاقی فوق زرتشت را درین گفته “اوپانیشادها” بیابیم:

خدایا مرا از مجاز فلسفه به حقیقت و از تاریکی به روشنایی و از مرگ به جاودانگی هدایت کن.


خلاصه باز به قول مولوی:

از جهان دو بانگ می آید به ضد             تا کدامین را تو باشی مستعد

آن یکی بانگش مشور اتقیا                   و آن دگر بانگش فریب اشقیا

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

اسفندگان، بزرگداشت مادران

اسفندگان، بزرگداشت مادران

موبد کورش نیکنام 
در فرهنگ و سنت مردم ایران باستان جشن و شادمانی یكی از جلوه های نیك زندگی بوده و شادمان زیستن برای همگان آرزو شده است. با پژوهش در كتاب اوستا و تاریخ دینی ایران باستان و با بررسی سنت های ملی این سرزمین در می یابیم كه جشن های بسیاری از روزگاران دور و نیك در ایران وجود داشته است و نیاكان فرزانه ما به پیروی از سفارش اشوزرتشت(پیامبر ایران زمین) همواره بر آن بودند تا جشن و شادمانی را گسترش دهند. به همین انگیزه جشن هایی به مناسبت های گوناگون تاریخی ، ملی و دینی برپا داشتند. برخی از آن ها چون جشن نوروز، مهرگان و سده از آیین ها و جشن های ملی ایران به شمار می آیند. در گاهشمار (تقویم) ویژه زرتشتی هر سال 12 ماه دارد و هر ماه سی روز است كه هر روز با نامی ویژه شناخته می شوند.

از سوی دیگر نام دوازده ماه نیز در بین نام های سی روزه وجود دارد. بدین ترتیب نام های دوازده گانه ماه با دوازده نام از اسامی روزها مشترك هستند و در هر ماه برابر شدن روز و ماه را زرتشتیان جشن می گیرند. به عنوان مثال روز فروردین از ماه فروردین ماه، فروردین گان جشن گرفته می شوند. و روز تیر از تیرماه جشن تیرگان نام دارد. یكی از جشن های برجسته و فرخنده كه نیاكان ما با شور و سروری ویژه آن را برپا داشتند” جشن سپندارمذ” یا جشن “اسفندگان”است . جشن اسفندگان برای گرامیداشت فروزه پاك و ارزشمند سپنته آرمئی تی یا سپندارمذ است . سپنته آرمئی تی یا سپندارمذ است. سپنته آرمئی تی مظهر ایمان، فداكاری ، فروتنی، بردباری، وفاداری، مهر و محبت ، تواضع ، جانبازی ، اندیشه رسا و حامی زنان نیك و پارسا است.

در كتاب گات ها، سروده های جاودانه اشو زرتشت از فروزه سپنته آرمئتی بارها یاد شده و ویژگی های آن برشمرده شده است. 
“ای آرمئی تی ، ای مظهر ایمان و محبت ، آن پرتو ایزدی كه پاداش زندگی سراسر نیك منشی است به من ارزانی دار… ” 
گات ها هات 43 بند 1

” پروردگارا مرا به سوی راستی و پاكی كه نهایت آرزوی من است رهبری كن تا با پیروی از آرمئتی مظهر ایمان و محبت به رسایی نایل آیم” 
هات 43 بند 3

“آرمئتی نور محبت و ایمان را در دل رادمردان روشن كرده آنان را به سوی حقیقت رهبری خواهد كرد” 
هات 43 بند 6

آرمئی تی چون نماد مهر و محبت ، عشق و پاكی، ایمان به خدا و فكر رسا است، پس به هنگام تردید و دودلی با یاری از او می خواهیم تا نور ایمان و عشق به خدا را در دل های ما به وجود آورد و ما را به سوی رسایی راهنمایی كند. 
در فرهنگ زرتشتی شش فروزه و صفت بین انسان و خداوند مشترك است به گونه ای كه انسان می تواند با بهره مندی و به كار گیری هر یك از صفت ها به اهورامزدا نزدیك شود. در بین این ویژگی ها چهارمین صفت فروزه سپنته آرمئی تی نام دارد كه در فارسی به سپندارمذ یا اسفند تبدیل شده و به معنی عشق پاك و آرمان مقدس می باشد و از آنجا كه عشق ، فداكاری ، مهر ، محبت ، ایثار و از خود گذشتگی همواره با نام زن و مادر همراه بوده است به همین روی در ایران باستان برابر شدن روز سپندارمذ با ماه اسفند را جشن می گرفتند و آن را اسفندگان می گفتند.

ابوریحان بیرونی در كتاب آثار الباقیاقیه آورده است: ” اسفندارمذ فرشته موكل بر زمین است… 
سپندارمذ در ماه سپندارمذ به جهت یكی شدن نام روز با ماه عید زنان بوده است و مردان به زنان هدیه می دادند.

این رسم در شهرهایی چون اصفهان، ری و پهله و شهرهای مركزی و غرب ایران) باقی مانده است و به فارسی مزدگیران گویند” چنانچه بیرونی نیز اشاره كرده است سپاس و ستایش مادران و زنان از ویژگی های اسفندگان است. در این روز مردان و فرزندان با برگزاری مراسم شاد و هدیه دادن از مهر مادران سپاسگزاری می كنند، در این روز زنان و مادران لباس نو می پوشند و انجام كارهای خانه بر عهده پدران و فرزندان است. در اوستا مجموعه نوشته های دینی و آیینی نیز بارها به زنان پارسا و نیك ، درود فرستاده شده جایگاه و مقام بلند معنوی برای آنها آرزو می شود.

” … از بین زنان و مردان ، كسی كه برابر آیین راستی ستایشش بهتر است ، مزدا اهورا از آن آگاه است. اینگونه زنان و مردان را می ستاییم این زمین را با زنانی كه بر روی آن زندگی می كنند می ستاییم. ای اهورامزدا می ستاییم زنانی را كه در اثر درستكاری و راستی سرآمد شده اند… ما می ستاییم مردان و زنان نیك اندیش كه در هر كشور با وجدان نیك بر ضد بدی قیام می كنند… كدبانوی خانه را كه اشو و سردار اشو است می ستاییم. زن پارسایی را می ستاییم كه بسیار نیك اندیش بسیار نیك گفتار، بسیار نیك كردار، فرهیخته و با شوهر خود و اشو باشد. ای اهورامزدا ما می ستاییم یاری رسان را… “

و از سوی دیگر سپنته آرمئی تی در نقش مادی خود نگهبان زمین شناخته می شود و این به دلیل ویژگی های مشترك زمین با زن مانند زایندگی ، فروتنی، مهربانی، بردباری و مهر و محبت شایسته است . سپندارمذ، روز زن و زمین نامیده می شود. پس هم اكنون در گاه شماری خورشیدی با روز بیست و نهم ماه بهمن برابر شده است. برای گرامیداشت زمین و زن گرفته می شود. اسفندگان روز مادر، روز زن و زمین، گرامیداشت همه فروزگان پسندیده نیكوی انسانی كیش زرتشت است.

 

برگرفته از

http://www.kniknam.com

ارزش انديشه زرتشت در جهان امروز

ارزش انديشه زرتشت در جهان امروز

موبد کورش نیکنام 
بينش وپیام اشوزرتشت، کُهن‌ترين يادگاراخلاقی و انسان محوربرای بشردرجهان امروزی است.از يک‌سو نخستين دين و فلسفه يکتاپرستی در جهان است که باآموزه‌های خودهر مرد و زن از هر باور و فرهنگی را در جهان به رستگاری سفارش می‌کند و از سوی ديگر با انگيزه تازه کردن زندگی و هماهنگ شدن با دانش زمان در جهان، به خواسته و نيازهای مردم در هر مکانی سازگار شده است. 
بي گمان داشته و ابزار انسان در جهان محدود بوده و خواسته‌ اونیز نامحدود است ولی بسياری از آرزوها و روياهای اين آفريده اهورايی، در گذر زمان با بهره‌گيری از دانش به واقعيت تبديل شده و انسان آن را تجربه کرده است. جهان امروز جهانی است به کوچکی يک دهکده که ساکنان آن به یاری ابزار علمی و کمترين زمان امکان دستيابی به انديشه، تمدن و فرهنگها را در دورترين مسافت خواهند داشت. در اين دهکده جهانی انديشه هايی رنگارنگ از روزگاران گذشته نيز شکل گرفته و دين های خدا محور، پديدار شده‌اند که همه آنها به زبان قوم خويش مردم زمان را از بيداد و ستم روزگار رهايی بخشيده‌اند و بشر را به اخلاق و رفتار نيکو دعوت کرده‌اند. چند مکتب بشری نيز در گوشه‌هايی از جهان شکل گرفته و راهکارهايی به انسان پيشنهاد داده‌اند در اين ميان به کُهن‌ترين دين يکتاپرستی جهان و برخی از ويژگی های اين آيين اشاره می‌کنيم تا دريابيم که انديشه های اشوزرتشت چه ارزشی در جهان امروز دارد.

1- جهان شمول بودن 
انديشه اشوزرتشت مربوط به قوم و مردم ويژه ای در جهان نيست، او مردماني را برگزيده‌تر از ديگران نمی‌داند که خداوند آنان را به رهبری برگزيده باشد. اين پيام آور سخنان خود را برای رستگاری مردم جهان می گويد و انسان بودن و پرورش ارزش‌های نيک را به هر فرد سفارش مي کند تا اخلاقی نيک و رفتاری شايسته بر جهان هستی پويا و پايدار گردد 
چنانچه مولانا مي‌فرمايد: 
دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر 
کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست 
گفتند که يافت می نشود گشته‌ايم ما 
گفت آنکه يافت می نشود آنم آرزوست

2- جايگاه خداوند 
انديشه اشوزرتشت که نخستين بار به يکتاپرستی پی برد، خدای هستی را ترکيبی از چند ويژگی برشمرد و نام او را اهورامزدا گذاشت يعنی دانای بزرگ هستی بخش، يعنی دانش برتر و خرد کامل، از اين ديدگاه خداوند ويژگی آفرينندگی بر پايه‌ی دانايی دارد. پس پروردگار بدی و نابرابری، ستم و بيداد را نيافريده‌است، آفريدگار نيکی‌ها بيدادگر و انتقام‌جو نيست بلکه با مهر خود در هستی نمايان مي‌شود.

3- ناسازگاری با پندارهای نادرست 
بينش و آموزش‌های اشوزرتشت بر پايه‌ی واقعيت‌هاست، اشوزرتشت باور دارد که دانش زمان در حال تکامل است و هيچگاه آن را پايانی نمی‌بيند. از اين ديدگاه استوره باوری، خرافه پرستی، پندارهايی که بر احساس نادرست و باورهای تعصب انگيز باشد نمی‌پسندد. او انسان را به پندار نيک سفارش می‌کند که بر مبنای دانش زمان هماهنگ شده باشد و همه را ياری‌گر بيداری دانش بشری در گذر تاريخ می‌داند، 
چنانچه بزرگمهر حکيم می فرمايد: « همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند».

4- جايگاه دين 
در بينش اشوزرتشت واژه‌ی دين که در اوستا به صورت «دَاِنَه» آمده است به چم وجدان آگاه يا نيروی تشخيص خوب از بد است، از اين رو انسانی دين دار است که بر پايه دانايی انديشه می کند و با ياری وهومن و نيروی درونی آگاه خويش در راه بهزيستی و رستگاری خود و ديگران کوشش مي‌کند و کسانی که غير از اين را باور داشته باشند و در کنار دين، بازار برتری جويی ساخته‌اند و به گفته‌ی حافظ حقيقت را در نيافته‌اند. 
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه 
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

5- جايگاه انسان 
انسان در انديشه اشوزرتشت ياور و ياری دهنده پروردگار برای گسترش راستی و مبازه با دروغ است. هنگامی که انسان می تواند برخی از فروزه‌های نيک اهورايی را در خود پرورش دهد و به ياری آنها در بستر زمان حرکت کند پس مسوول است و ماموريت دارد. زن و مرد در بينش اشوزرتشت با يکديگر برابرند و بر يکديگر هيچ برتری ندارند، مگر آنکه در پيشرفت جهان هستی با دانايی و کردار نيک سهم بيشتری داشته باشند.

6- اختيار 
بينش اشوزرتشت بدون کم و کاستی از اختيار و يا آزادی گزينش سخن می‌گويد و جبر را نمی‌پذيرد. از اين ديدگاه گناه آغازين نيز جايگاهی ندارد و انسان

 

انسان، بی گناه و پاک به جهان هستی آمده است. هر کس با گزينش راه خويش خوب و بد را در زندگی تجربه می‌کند تا زندگی را با اختيار و نه با تاييد و دستور ديگری برای خود به سامان آورد.

7- دانش پذيری 
دانش اندوزی و گسترش آن از پيشنهاد ويژه آموزه‌های اشوزرتشت است که در جهان امروز نيز راهکاری مناسب برای دست يافتن به نا ديدنی‌ها و نا آگاهی‌ها است. اشوزرتشت پيشرفت و توانايی انسان را به دانش اندوزی ومیزان دانایی او نسبت می دهد. چنانچه فردوسی می فرمايد:

توانا بود هر که دانا بود 
ز دانش دل پير برنا بود

يا ناصر خسرو: 
درخت تو گر بار دانش بگيرد 
به زير آوری چرخ نيلوفری را

8- خردمندی 
با انديشه زرتشت همه در جهان بايد خردمند باشند زيرا بالاترين هديه خداوندی به انسان هوش و انديشه است که انسان بر پايه‌ی آن و با بهره‌گيری از دانش به خردمندی خواهد رسيد. در اين بينش خرد انسان دانشمند و بينشور سراسر وجود او را سرشار خواهد کرد و تن انسان تنها برای ادامه راه زندگی و دريافت داده‌ها با ياری چشم و گوش و احساس‌های ديگر برای دست يافتن به دانش بيشتر و رسيدن به خردمندی است.

چنانچه مولانا مي‌فرمايد: 
ای برادر تو همه انديشه‌ای 
مابقی خود استخوان و ريشه‌ای 
گر بُود انديشه‌ات گل گلشنی 
ور بود خاری تو هيمه گلخنی

9- هنجار هستی 
نگرش آيين زرتشت به جهان هستی پيروی و پيوستن به هنجار و مبارزه با ناهنجاری است. هنجار راستی در بينش زرتشت «اشا» نام گرفته است و انسان بايستی در هر شرايطی خود را با آن همگام و هماهنگ سازد يعنی راستی، پاکی، مهربانی، فروتنی، پارسايی و فروزه‌های نيک انسانی را در خود پرورش دهد تا با هنجار هستی همسو شده باشد زيرا اين هنجار در تمام ذره‌ها و پديده‌های هستی شکل گرفته است و به صورت ذاتی و غريزی انجام مي‌پذيرد و بر انسان انديشمند نيز بايسته است تا از آن پيروی کند و گرنه بی هنجاری و بی دادی گسترش خواهد يافت.

سعدی می‌فرمايد

ابر و باد و مه خورشيد و فلک در کارند 
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری 
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار 
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

10- راستی 
اشوزرتشت مردم جهان را به راستی دعوت می‌کند. آنجا که در گات‌ها می فرمايد: راستی همواره در جهان پيروز است يعنی دروغ و کژانديشی نبايد جايگاهی در بين مردم جهان داشته باشد زيرا هنجار هستی تنها بر راستی استوار است. چنانچه در آرزوي داريوش بر سنگ نوشته او آمده است.

«اهورامزدا اين سرزمين را از دروغ، دشمن و خشکسالی به دور بدارد».

11- تازه شدن 
«فرشه»، در آيين زرتشت تازه شدن را نويد مي‌دهد، اين واژه در انگليسی نيز به صورت fresh يعنی تازگی در آمده است. فرشه همگان را به تازگی در انديشه، گفتار و کردار سفارش می دهد. تن و روان انسان، فرهنگ و اخلاق مردمان بايد به سوی تازگی و پيشرفت حرکت کند. اشوزرتشت در پيام خود از پيروانش مي‌خواهد که همواره جهان را نو و زندگی را تازه کنند.

« از کسانی شويم که زندگی را تازه می‌کنند و جهان را نو می سازند». اشوزرتشت

12- عرفان 
انديشه اشوزرتشت مردم جهان را با پيمودن هفت گام به نور حقيقت سفارش می‌کند و اين در هر زمان ومکانی امکان‌پذير است. عرفان زرتشت شناخت راهي است که از وهومن يا نيک انديشی آغاز می‌شود و با گذر از بهترين راستی، شهرياری بر خويشتن، عشق پاک،رسايی و جاودانگی به روشن دلی خواهد پيوست.

13- کار و کوشش 
موثرترين عوامل آبادانی و پيشرفت در جهان، که خوشبختی و آسايش مردمان را به دنبال دارد کار و کوشش است. بينش زرتشت از همگان خواستار است که در راستای پيروی از قانون اشا و با توجه به استعداد و توان خود، برای پيشرفت و آسايش جامعه انسانی تلاش کنند. هنر آفرينی در امور زندگی و تلاش در انجام کار نيک، يکی از شيوه‌های پسنديده‌ی نيايش پروردگار است و به همين روی گوشه نشينی، رياضت کشيدن، تنبلی و گدايی از کارهای ناشايست در انديشه اشوزرتشت است.

14- حقوق بشر 
در بينش اشوزرتشت، بشر از هر نژاد، مليت و قوم، با هر زبان و رنگ پوست، دين و باوری در جهان، از حقوقی برابر برخوردارند. برتری طلبی دينی، قومی و نژادی در اين دين جايگاهی ندارد، زرتشت تنها عامل برتری انسان را پايبندی به ارزش‌های نيک و پيروی از هنجار هستی يعنی پيروی از پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک مي‌داند، در بينش زرتشت برده‌داری و اسارت انسان نيز مردود است.

15- انديشه به ديگران 
در بينش اشوزرتشت انسان در زندگی، وجود جداگانه‌ای نيست که تنها به رستگاری خويش انديشه داشته باشد. او در نيايش پروردگارش آرزو مي‌کند تا بشر به سوی روشنايی و نور حقيقت نزديک شود، در پيام زرتشت آمده است: 
« خوشبختي از آن کسی است که در پی خوشبختی ديگران باشد»، پس تلاش مي‌کند تا به آسايش و آرامش ديگران نيز بپردازد. به همين روی ويژگي‌های ميهمان نوازی، مهرباني، فروتني و گذشت برای ديگران از ارزش‌های فرهنگ ايرانی شده است.

16- شادی 
انديشه زرتشت، سرور و شادمانی را به مردم جهان سفارش می‌کند، پيروان اين آيين شاد بودن و خوش زيستن را برگزيده‌اند و از افسردگی و سوگواری دوری مي‌کنند. شادمانی و سرور يکی از شيوه‌های نيايش پروردگار و نزديک شدن به اوست. در گاهشماری زرتشتيان با انگيزه‌های طبيعی، نجومی و تاريخی جشن‌هايی پايه‌گزاری شده تا انگيزه‌ای برای گردهم آمدن و شادی کردن گروهی باشد.

حافظ مي‌فرمايد: 
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم 
که در طريقت ما کافريست رنجيدن

17- صلح و دوستی 
در آيين زرتشت جنگ و دشمنی چه برای کشورگشايی و چه با نام گسترش دين، نادرست و نکوهيده است و انسان با پيوستن و پيروی از اشا بايد گسترش دهنده مهربانی، فروتنی، آشتی و يگانگی باشد تا آرامش و دوستی را فراهم سازد. هر زرتشتی در نيايش روزانه با سرودن بخشی از اوستا پيمان مي‌بندد که از دينی پشتيبانی کند که مخالف جنگ و خونريزی و ستايشگر دوستی، پارسايی و از خود گذشتگی است.

18- دادگستری 
اشوزرتشت دوست‌دار، پيشنهاد کننده و گسترش دهنده داد بین مردم جهان است. بنابراین بی قانونی، هرج مرج و بی هنجاری در جامعه بشری جايگاهی ندارد، مرم جهان بايد قانون‌مند باشند و دادگستری را گسترش دهند.

19- نگهداری از محيط زيست 
در بينش زرتشت انسان بايد باور به پاسداری از طبيعت داشته باشد و از تخريب منابع مادی در جهان هستی پرهيز کند. پاسداشت زيستگاه با پرستاری و نگهداری از چهار آخشيج (عنصر) پاک کننده که عبارتند از آب، هوا، خاک وروشنایی از ويژگي‌های آيين زرتشتيان است. آلوده کردن آنها در طبيعت و بهره‌گيری نادرست از آب، خاک، هوا و آتش از کارهای ناشايست به شمار می رود.

20- نداشتن فرقه در دين 
برخی از مکتب‌ها پس از شکل‌گيری به فرقه های گوناگون تبديل شده، هر چند اين فرقه‌ها در باور دينی مشترکند و راه يکسانی را ادامه می‌دهند ولی گاهی نيز به تفرقه و جدال می‌پردازند. 
آموزه‌های اشوزرتشت نمی تواند و نبايد فرقه‌ای جداگانه و چندگانه داشته باشد چون همه انسان‌ها را با خردمندی به راه راستی که تنها راه پيروزی و رستگاری است و بر پايه‌ی هنجار هستی دعوت کرده است. بنابراين در انديشه زرتشت دين و فرقه تنها پيوستن به آيين راستی و خرد است.

21- بهشت و دوزخ 
بهشت در بينش زرتشت از واژه «وهيشتم منو» آمده است که به چم بهترين منش است، برعکس آن دوزخ است که از واژه «دروجومانه» آمده که به چم جايگاه دروغ يا تيرگی درونی است. از اين ديدگاه، بهشت و يا دوزخ را خداوند برای پاداش يا کيفر روان انسان در دنيای پس از مرگ نيافريده، بلکه بهشت و دوزخ واکنش طبيعی رفتار انسان است که در همين جهان به خودش باز می‌گردد و بر وجدان و روانش اثر می گذارد و بهترين شادی و آرامش (بهشت) يا بدترين حالت تيرگی درون (دوزخ) را برای روان او در زندگی وپس از درگذشت به وجود می‌آورد.


برگرفته از 

http://www.kniknam.com

اجزاء وجود آدمی

اجزاء وجود آدمی

موبد رستم شهزادی

در کیش زرتشتی، روان جاودانی است و پس از مرگ از تن جدا شده به سوی جهان مـینویی رهسـپار می گردد.به ویژه روان مردم پاک و پرهیزکار که پس از سپری شدن زندگی، در بارگاه ایزدی همواره شاد و خرم است و از بخشایش دادار مهربان برخوردار است.

 

بنا بر نوشـــــته اوســــــتا وجـــــود هر آدم زنــــده ای از این پنــــج چیز تشـــــتکیل شــــده اســــت :

1-تـــــــن

2- جــــــــــان

3- وجـــــــــدان

4- روان

5- فـــــرَه وَهَـــــر

 

1-تن یا کالبد خاکی- پس از مرگ اجزایش از هم بپاشد و هر آخشیگی(عنصری) از آن به اصل خـود بپیوندد. آخشیگ یا عنــصری که تن آدمی را میسازند عبارتـند از آتــش (گرمای غریزی) آب وهـــوا و خاک.

 

2-جان- جان یا نیروی زندگی که سبب پیوند دیگر اجزای وجود به تن است چون چراغی مانـد که در هنگامِ مرگ خاموش گردد و تن را بی نیرو و فروغ و گرمی گذارد.

 

3- وجدان یا “دئنا”– نتیجه و ته نشست افکار و عواطف زندگانی ما است که پس از مرگ به سان کالبدِ نازک و سیالی به همراهی روان به جهان مینویی گراید.

 

4- روان- روان پس از مرگ تا ابد پایدار خواهد ماند و در جهانِ دیگر پاسخدهِ اندیشه و گفـتار و کردار نیک یا بدِ ما بوده و بنا به فرمان ابدی داور دادگر باید به اندازۀ کرفـه یا گناهش به پایۀ نیــکان یعــنی بهشت، یاجایگاهِ بدان یعنی دوزخ برسد.

 

5- فروهر – که ذره ای از هستی بیکران پروردگار بوده و برای راهنماییِ روان، به تن در آمده، پس از مـرگ به همان پاکــی و خــلوص به اصل خود می پیوندد و به لوثِ گناه آلوده نمی گردد.به عقیـــدۀ زرتشتیان در نهادِ هریک از افراد بشر، چه زن وچه مرد،چه غنی و فقیر، ذره ای از انوارِ خورشیدی اهورایی وجود دارد که” فـرَه وَهَـر” نامیده شده و سبب عمدۀ رسـایی و کمالِ مادی و معـنوی ماسـت این “فرَه وَهَر” از مبداء اصلی خود که اهـورامـزدا باشد جداشده، برای مـدت محــدودِ زنــدگی در تــنِ ما منزل گزیده است .این نیرویِ ایزدی مارا به درجاتِ عالیه ارتقاء داده و از حالت حیوانی و انســانی بـه عالمِ فرشتگان می رساند و در پایان، پس از طی مراحل معنوی ما را به عالم حقیقت و وحدت می رساند و از دیدار و پیوند با اهورامزدا برخوردار میسازد.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf